نویسنده: یاسمین مهناز فاروقی
مترجم: حمید وثیق زاده انصاری
منبع فارسی: راسخون



 

چکیده

این مقاله بحثی را در مورد نقشی که دانشوران مسلمان در توسعه‌ی فکر علمی در قرون وسطی بازی کردند ارائه می‌دهد. به بحث در این مورد پرداخته می‌شود که مسلمانان تنها به ایفای نقش نگهداری دانش قدیم و یونانی نپرداختند، بلکه با کارهای بدیع خویش در رشته‌های مختلف علمی در این توسعه سهیم گشتند. آنها در این زمینه ملهَم از این دید اسلامی به طبیعت بودند که نوع بشر موظف است طبیعت را به منظور کشف خدا و استفاده از آن به نفع بشر مورد مطالعه قرار دهد. این دانش به اروپای غربی منتقل شد و متعاقباً نقش مهمی در تجدید حیاتِ حال و هوای یادگیری و اکتشاف در اروپا بازی کرد که منجر به رنسانس در قرون شانزدهم و هفدهم گردید.

مقدمه

در پنجاه سال گذشته علاقه‌ی تجدید حیات یافته‌ای در کشورهای اسلامی در سنجش عملی ارتباط بین اسلام و علم در پرتو تاریخ اسلام مشهود بوده است. اغلب کشورهای اسلامی، پس از کسب استقلال، کوشیده‌اند هم با عقاید مذهبیشان و هم با مفاهیم غربی علم و تحصیل کنار آیند. سیستم‌های آموزشی پذیرفته شده توسط اغلب کشورهای اسلامی بر اساس سیستم‌های آموزشی غربیِ به اصطلاح سکولار بوده است. در نتیجه، یک گسیختگی فرهنگی در جوامع آنها بین یک آموزش اسلامی سنتی از یک طرف که محدود به گروه‌های مذهبی است، و یک آموزش غربی سکولار در بستر اصلی مدارس، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها مشاهده می‌شود. به تحصیلات، به عنوان وسیله‌ای برای به دست آوردن دانش علمی و فن‌آوری به منظور پیشرفت اقتصادی در دنیای جدید، نگریسته می‌شود. به هر حال، آموزش و پرورش به گونه‌ای ناموفق در تلاش بوده است تا فکر اسلامی را با این سیستم آموزش غربی مخلوط کند.
دوره‌ی بین قرون هفتم تا پانزدهم به عنوان عصر طلایی تمدن اسلامی تلقی می‌شود. در طی این دوره تأکید فراوانی روی پیگیری دانش وجود داشت. در نتیجه افرادی ظهور کردند که هم زندگی عالمانه داشتند و هم زندگی دیندارانه، مثل ابن سینا، خوارزمی، و بیرونی، که علاوه بر تبحر در متون مذهبی در ریاضیات، جغرافی، ستاره‌شناسی، فیزیک، شیمی، و پزشکی نیز متبحر بودند. در این زمان، اسلام تنها مجموعه‌ای از عقاید مذهبی نبود بلکه مجموعه‌ای بود از ایده‌ها، اصول اخلاقی و ایده آل‌های دربرگیرنده‌ی همه‌ی جنبه‌های زندگی بشری. این امر منجر به برقراری یک تمدن اسلامی شد. پس نیروی برانگیزنده‌ی این تمدن عبارت بود از خودِ ایمانِ اسلامی (که در اینجا هم به مفهوم روحانی و هم به مفهوم دنیوی از آن استفاده می‌شود)، و زبان آن عربی بود.
در حالی که پیشرفت دانش علمی در اروپا در طی قرون تاریک، فسرده بود، علوم در عصر طلایی اسلام شکوفا شد. رنسانس که متعاقباً در اروپا به وقوع پیوست بدون مشارکت علم اسلامی در دوره‌ی قبل، امکان بروز نداشت. این امر را سارتون با این نوشته‌ی خود تصدیق کرد که: «از نیمه‌ی دوم قرن هشتم تا پایان قرن دوازدهم، زبان عربی زبان علمی و پیشروی نوع بشر بود. برای درک این مطلب کافی است چند نام بزرگ را به زبان اصلی عربی برای به خاطرآوری معادل‌های معاصر نام آنها در غرب، ذکر کنیم: جابر بن حیان، الکندی، الخوارزمی، الفرغانی، الرازی، ثابت بن قره، البتانی، حنین بن اسحق، الفارابی، ابراهیم بن سنان، المسعودی، التربی، ابو ابن وفا، علی بن عباس، ابوالقسیم، ابن الجزار، البیرونی، ابن سینا، ابن یونس، الکرخی، ابن الهیثم، علی بن عیسی، الغزالی، الزرقالی، عمر خیام!»
بسیاری از دانشوران مسلمان در عصر طلایی اسلام، طبیعت را در متن قرآن مطالعه کردند. قرآن ارتباط بین طبیعت و انسان را ترسیم کرده است، و این الهام بخش دانشوران مسلمان برای مطالعه‌ی پدیده‌های طبیعی به منظور درک خدا بود. مشارکت اسلام در اقدامات تهورآمیز علمی، پیچیده و غنی بود و بر روی سه قاره در حدود یک هزاره پل زد.

دید اسلامی به طبیعت

دید اسلامی به طبیعت در خلال عصر طلایی برای نوع بشریت عبارت بود از مطالعه‌ی طبیعت به منظور کشف خدا و استفاده از طبیعت برای منتفع ساختن بشریت. از طبیعت می‌شد برای فراهم آوردن غذا برای بشر استفاده کرد و سخاوتش قرار بود به طور یکسان بین همه‌ی مردم تقسیم شود. تمام فعالیت‌هایی که باعث آسیب به انسان بود و به نوبه‌ی خود طبیعت را خراب می‌کرد ممنوع بود. خراب کردن توازن طبیعی نهی می‌شد، مثلاً کشتار غیر لازم حیوانات یا کندن غیر لازم گیاهان ممکن بود به نوبه‌ی خود منجر به قحطی ناشی از کمبود غذا شود. این دیدگاه، گسترش این ایده بود که بشر به عنوان جانشین خدا روی زمین قرار داده شده بود.
دیدگاه اسلامی طبیعت در خلال عصر طلایی، ریشه در قرآن، کلام مستقیم خدا و اساس اسلام، داشت. دانشوران مسلمان در آن زمان عشق این را داشتند که طبیعت را در متن قرآن مطالعه کنند. فرازهای زیر از قرآن نشان دهنده‌ی ارتباط بین طبیعت و بشر است و این که چگونه این ارتباط الهام بخش دانشوران مسلمان برای مطالعه‌ی پدیده‌های طبیعی به منظور درک خدا بود. آیات زیر همچنین راهی را که قرآن به تمام کیهان عرضه می‌دارد نشان می‌دهد:
وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنهَُمَا لَاعِبِینَ(38)
مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقّ‏ِ وَ لَکِنَّ أَکْثرََهُمْ لَا یَعْلَمُونَ(39)
ما آسمان‌ها و زمین و تمام آن‌چه بین آنهاست را بیهوده برای بازی خلق نکردیم.
ما آنها را جز برای اهداف حقیقی خلق نکردیم، اما اکثراً این را نمی‌فهمند. (سوره 44 الدخان)
إِنَّ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْکِ الَّتىِ تجَْرِى فىِ الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلّ‏ِ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاََیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ(164)
شاهد باش! در حقیقت در خلق آسمان‌ها و زمین، در تغییر شب و روز، در شناوری کشتی‌ها از میان اقیانوس برای منتفع ساختن بشریت، در بارانی که خدا از آسمان فرو می‌فرستد و با آن به زمینی که مرده بود زندگی می‌دهد، در جانورانی از هر نوع که در زمین پراکنده ساخته است، در تغییر بادها و ابرهایی که آنها شبیه بردگانِ تسخیر شده بین آسمان و زمین به دنبال می‌کشند، نشانه‌هایی است برای مردمی که خردورزی می‌کنند. (سوره 2 البفره)
پس نتیجه گرفته شد که خدا جهان را خلق کرد و انسان را به عنوان امانت‌دار در آن گذاشت تا از آن بهره ببرد و خرمندانه آن را مورد استفاده قرار دهد و هدف او را در آفرینش درک کند. اقبال چه شیوا بر این نکته تأکید می‌کند وقتی می‌گوید:
این اکنون سرنوشت بشر است که، اگر او تمام انرژیش را روی قالب ریزی نیروهای کیهان برای فرجام و اهداف خودش بگذارد، در آمال و آرزوهای عمیق‌تر کیهانِ اطراف خود سهیم شود و تقدیر خود و نیز کیهان را شکل دهد. و در این پروسه‌ی تغییرِ جلوبرنده‌ی خدا، انسان به شرط این که قدم اول را بردارد، همکار خدا می‌شود:
إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیرُِّ مَا بِقَوْمٍ حَتىَ‏ یُغَیرُِّواْ مَا بِأَنفُسِهِم‏
به درستی که خدا تا هنگامی که خود مردم آنچه در درون دارند را تغییر ندهند وضعیت آنها را تغییر نخواهد داد. (قسمتی از 13:11)
پس نوع بشر مُلهَم است که مطالعه کند، بفهمد و نیروهای طبیعت را برای اهداف خود قالب‌ریزی کند. نکته‌ی قابل ذکر، گرایش تجربی عمومی قرآن است که باعث ایجاد احساسی از احترام در پیروانش شد و سپس آنان را بانیان یک جامعه‌ی روشن فکر ساخت.

مشارکت‌های دانشوران اسلامی

امپراطوری اسلامی متشکل از جامعه‌ای بود که از نظر زبان، رسوم و سنن و مذهب، چند فرهنگی بود. همان‌طور که مسلمین از عربستان برای تسخیر کشورهای اطراف جلو می‌رفتند دربرگیرنده‌ی سرزمین‌هایی وسیع با مردمی با ایمان‌ها و فرهنگ‌های مختلف می‌شدند. پس امپراطوری اسلامی نه تنها متشکل از مسلمانان از سه قاره، عرب‌ها، ترک‌ها، فارس‌ها، آفریقایی‌ها، هندی‌ها و دیگر آسیایی‌ها بود، بلکه همچنین یهودیان، مسیحیان و دیگر مذاهب را هم در بر می‌گرفت. بنا بر این فرهیختگانِ همه‌ی کیش‌ها تحت پرچم اسلام کار کردند تا یک فرهنگ واحد دانش و یادگیری را به وجود آورند. در آنچه در زیر می‌آید هر رشته‌ی علمی شناخته شده‌ی عمده برای بررسی مشارکت‌های به عمل آمده توسط دانشوران جهان اسلام در آن، در نظر گرفته شده است.

پزشکی

مسلمین به دانش پزشکی یونانی هیپوکراتس (بقراط)، دیوسکوریدس و گالنوس (جالینوس) از طریق ترجمه‌ی کارهایشان در قرون هفتم و هشتم دست یافتند. این پیشگامی‌های مسلمانان را می‌شد در جنبه‌های مختلف هنرهای شفاهی که در حال گسترش بود مشاهده کرد. نهضت ترجمه‌ی قرن دوازدهم در اروپای لاتین بر تمام رشته‌های شناخته شده‌ی علوم تأثیر داشت اما هیچ‌ کدام را بیش از پزشکی تحت تأثیر قرار نداد.
دو پزشک مسلمان که در اروپا در خلال این دوره نامی شدند ابن سینا (1037-980) و الرازی (925-865) بودند. ابن سینا عمرش را وقف مطالعه‌ی پزشکی، فلسفه و دیگر شاخه‌های علوم کرد. او که در سراسر اروپای قرون وسطی به Avicenna اشتهار داشت به تأسیس بیمارستان‌های رایگان و توسعه‌ی روش معالجه‌ی بیماری‌ها با استفاده از گیاهان دارویی، حمام‌های گرم، و حتی جراحی‌های مهم پرداخت. کتاب مشهور او، قانون در پزشکی، در قرن دوازدهم به لاتین ترجمه شد و در مدارس پزشکی سراسر اروپا تا زمان ظهور علوم جدید مورد استفاده بود. کتاب قانون در پزشکی در بر دارنده‌ی تمام دانش پزشکی یونانی همراه با شرح‌ها و مشارکت‌های عربی است.
ابن سینا در حدود نود ونه کتاب در ارتباط با فلسفه، پزشکی، هندسه، ستاره‌شناسی، فلسفه‌ی الهیات، و هنر نوشت. ابن سینا همچنین برای کتاب شفا نیز مشهور بود که در آن دانش عملی را به علم اخلاق، اقتصاد، و سیاست و دانش نظری را به ریاضیات، فیزیک، و متافیزیک تقسیم‌بندی کرده بود.
الرازی که در لاتین به صورت Rhazes شناخته می‌شود در قدرت مشاهده تبحر داشت و در حدود یک‌صد و هشتاد و چهار کتاب در موضوعاتی که به عنوان یک دکتر تجربی مطالعه می‌کرد نوشت. یکی از کتاب‌های الرازی، رساله در آبله و سرخک، به لاتین و سپس به انگلیسی و دیگر زبان‌های اروپایی ترجمه شد و بین قرن پانزدهم و نوزدهم، چهل ویرایش خورد. علاوه بر این، او بخش‌های جداگانه‌ای در بیمارستان‌ها برای بیماران روانی تأسیس کرد و از این طریق وسیله‌ی لازم برای مشاهدات کلینیکی این بیماری‌ها را به وجود آورد. الرازی همچنین در مطالعاتش ایده‌های مربوط به رفتار انسانی را دخیل کرد و در رشته‌ی روان‌شناسی پیشگام شد و بدین ترتیب تئوری‌های روح‌های پلید و طلسم‌ شدگی عجین شده با این بیماری‌ها، رایج در دنیای مسیحیت، را زایل ساخت.
تا قرن دوازدهم پزشکان مسلمان آثار فراوانی خلق کردند مثل دایرة‌‌ المعارف‌ها، بیوگرافی‌های پزشکی، متونی در اخلاقیات پزشکی و در موضوعات تخصصی مثل چشم پزشکی. ابن انفیس به مخالفت با تئوری‌های گردش خون مطرح شده توسط جالینوس برخاست. او نظریه‌ای از گردش خون بین قسمت‌های قلب و شش‌ها، و در رابطه با گردش ریوی یا گردش کوچک‌تر را بسط داد. در 1553، سه قرن بعد، میخاییل سرونتوس یک نظریه‌ی مشابه را پیش برد. نظریه‌ی ابن النفیس از قرن سیزدهم به میزان زیادی نادیده گرفته شد. اما او در بین پیشروان اولیه‌ی کار دانشمندانه‌ی هاروی بود که گردش خون در بدن انسان را آشکار کرد.
مسلمانان با استفاده از دانش کلینکی و وابسته به جراحی خود، بیمارستان‌هایی تأسیس کردند. این مؤسسات، بسیار ممتازتر از هر مؤسسه‌ی دیگری در این رابطه، که در زمان‌های قدیم یا در خارج از سرزمین‌های امپراطوری اسلامی وجود داشت، بودند. در اروپای قرون وسطی اغلب بیمارستان‌ها وابسته به دسته‌های مذهبی و صومعه‌ها بود. در جهان اسلام، طی قرن هشتم اولین بیمارستان در دمشق ساخته شد، که بخش‌های جداگانه‌ی مردانه و زنانه، و بخش‌های ویژه‌ای برای بیماری‌های داخلی، جراحی، اورتوپدی و دیگر بیماری‌ها داشت. این بیمارستان‌ها قرار بود الگویی شود برای بیمارستان‌هایی که امروز می‌شناسیم.
رساله‌های مهمی در جراحی در قرون دهم و یازدهم در اندلس توسط ابوالقسیم الزهراوی، که در اروپا به عنوان Abulcais شناخته می‌شود، نوشته شد. کتاب او با عنوان کتاب التصریف (Book of Concessions(کتابِ واگذاری‌ها))، که یک گاهنامه‌ی پزشکی بود، به لاتین ترجمه شد و مسلمانان و در اروپا، مدارس پزشکی، از آن استفاده می‌کردند. پزشک قرن دوازدهمِ اسپانیای مسلمان، ابن زُهر، که به عنوان Avenzoar شناخته می‌شود، آثار مکتوبی به ویژه در آناتومی دارد که تأثیر عظیمی روی پزشکی تجربی در اروپای قرون وسطی داشت. پس در رشته‌ی پزشکی، دانشوران جهان اسلام چیزهای زیادی برای مشارکت، هم در ارتباط با کار با دانش قدیمی و هم در ارتباط با پیشرفت‌های عمده‌ی خودشان، داشتند. به علاوه، آنها نظریاتشان را در خلال مشاهدات دقیقشان در بیمارستان‌هایی که تأسیس می‌کردند بررسی می‌نمودند.

شیمی، دارو شناسی و دارو سازی

در شیمی، کارهای جابر بن حیان و الرازی پایه‌های علم مدرن را تشکیل داد. جابر، که در لاتین به صورت Geber، شناخته می‌شود در کارهایش آماده سازی بسیاری از مواد شیمیایی را توضیح داد مثل سولفید جیوه، اکسیدها و ترکیبات آرسنیک. الرازی در کتابش، سر الاسرار، که با عنوان Liber secretorum bubacaris شناخته می‌شود، پروسه‌ها و آزمایش‌های شیمیایی که او هدایت کرد را توضیح می‌دهد. به بیان هیل، کتاب سر الاسرار الرازی نشانه‌ای است بر وجود یک کتاب دستور العمل آزمایشگاهی که با در ارتباط با مواد، تجهیزات و پروسه‌ها بوده است. شیمیدانان مسلمان به بسط دستور العمل‌هایی برای محصولاتی که کاربردهای صنعتی و نظامی داشت پرداختند. کشف اسیدهای غیر آلی در طی آزمایش‌های شیمیایی کاربرهای صنعتی ارزشمندی در قرون بعدی داشت.
در رشته‌های داروشناسی و داروسازی، مسلمانان پیشرفت‌های چشمگیری داشتند. این رشته‌ها مستلزم تحقیقات علمی در ترکیب، مقدار تجویز، کاربردها و اثرهای درمانی داروها بود. با داشتن ترجمه‌هایی از کتاب De Materis Medica از دیوسکوریدس، در کنار دانش کسب شده از سوریه، ایران، هند و شرق دور، دانشوران و پزشکان مسلمان مهارت‌های ابداعی بزرگی از خود نشان دادند. آنها پروسه‌های ساخت شربت‌های دارویی و نوش داروها را توسعه دادند و به تأسیس مغازه‌های داروگری پرداختند. کتاب ابن البیطار، الجمیع فی الطب (Collection of Simple Diets and Drugs (مجموعه‌ی رژیم‌ها و داروهای ساده))، در بر دارنده‌ی سوابق جزیی گیاهان در زمین‌های واقع در امتداد سواحل مدیترانه‌ای بین اسپانیا و سوریه بود. بعلاوه، او به طور سیستماتیک این دانش را با دانش مربوط به دانشمندان عصرهای قبلی مقایسه کرد. کتاب او در مورد گیاه شناسی، تا زمان رنسانس اروپاییان مورد استفاده قرار می‌گرفت.

علوم ریاضی

علوم ریاضی به آن صورتی که در خلال این دوره در جهان اسلام تمرین گردید متشکل بود از ریاضیات، جبر، و هندسه و نیز جغرافی، ستاره‌شناسی و اپتیکِ ریاضی. مسلمانان تئوری اعداد (علم الاعداد) خود را در علم حساب از ترجمه‌های منابع یونانی مثل کتاب‌های هفتم تا نهم «عناصر» اقلیدس و کتاب مقدمه‌ای بر علم اعداد، نوشته‌ی نیکوماخوسِ گرسا استنتاج کردند. به علاوه، آنها نماد‌های عددی را از هند و احتمالاً چین به دست آوردند و استعمال آنها را گسترده نمودند. محمد بن احمد در قرن دهم مفهوم صفر را ابداع کرد. پس، آنها را جایگزین نماد‌های عددی طاقت فرسای رومی کردند و انقلابی در ریاضیات به وجود آوردند. این، منجر به پیشرفت‌هایی در پیشگویی حرکت سیارگان و پیشرفت‌هایی در رشته‌های ستاره‌شناسی و جغرافی شد.
ریاضیات مسلمانان هم سیستم شصت تایی بابلی و هم سیستم ده تایی هندی را به ارث برده بود، و این اساسِ تکنیک‌های عددی در ریاضیات را فراهم نمود. مسلمانان مدل‌های ریاضی را با استفاده از سیستم دهگانی با بیان تمام اعداد به وسیله‌ی ده نماد بنا کردند به گونه‌ای که هر نماد هم ارزش مکانی و هم ارزش مطلق داشت. بسیاری از روش‌های خلاقانه‌ی انجام ضرب‌ها را مسلمین بسط دادند، مثل روش‌های توقف با انداختن نُه‌ها، و کسرهای دهگانی. پس دانشوران مسلمان در پیشرفت ریاضیات مشارکت داشتند و به پایه گذاری ریاضیات مدرن و استفاده از ریاضیات در رشته‌های علمی و مهندسی پرداختند.
ثابت بن قُره نه تنها کارهای یونانی را ترجمه کرد بلکه همچنین به طور جزئی و تفصیلی در مخالفت با نظریاتِ وسیعاً پذیرفته شده‌ی ارسطو بحث کرد. در حساب، مفهوم اعداد موهومی با ریاضی‌دانان اسلامی با شروع از یک مفهوم غیر اقلیدسی پدیدار شد. هم عمر خیام و هم نصیر الدین الطوسی در تحقیق روی این مفهوم که ریشه‌ای در ریاضیات یونانی نداشت سهیم بودند.
مسلمین شرقی نمادهای عددی را از سانسکریت استنتاج کردند -1، 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، و 9- و نخستین کسانی بودند که استفاده از صفر را توسعه دادند، که توسط مسلمین غر بی با 0 و توسط مسلمین شرقی با 0 نوشته می‌شد. در حالی که این مسلمین شرقی ابتدائاً از الفبای عددی به عنوان نمادهای عددی استفاده کرده بودند، تا قرن نهم مسلمین غربی آنها را با نمادهای اختراعی «الارقام الغباریه - 1، 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، و 9- بر اساس تعدادی زاویه برابر با ارزش هر نماد» جایگزین کردند. پس به کار بردن صفر با نمادهای عددی این امر را ممکن ساخت که اعداد در عبارت‌های ساده مقادیر بی‌نهایت بزرگی داشته باشند که این امر به حل مسائلی ویژه کمک می‌کرد. ترجمه‌های رساله‌های ریاضی در اسپانیا متعاقباً این دانش را به اروپا انتقال داد.
الخوارزمی اولین کتاب در جبر را نوشت. کلمه‌ی algebra لاتین نویس عبارت الجبر، عنوان کتاب او، می‌باشد. کتاب الجبر دو تا از عملیات اساسی مورد استفاده‌ی الخوارزمی در حل معادلات درجه دو را ارائه می‌کند. در نیمه‌ی دوم قرن دوازدهم، اولین قسمت «کتاب الجبر و المقابله»ی الخوارزمی ترجمه شد و در دسترس اروپاییان قرار گرفت. یک مشارکت کننده‌ی مشهور دیگر در این رشته، عمر خیام بود که معادلات درجه سه را تحت مطالعه قرار داد، و جبر، به حق، بدان جایگاه رسید که به عنوان یک علم مورد توجه قرار گیرد. متعاقباً در قرون بعدی ایتالیایی‌ها روش‌های او را صاحب شدند و آنها را بسط دادند. مسلمانان نه تنها روش‌های حل معادلات درجه دو را بسط دادند که همچنین جدول‌هایی شامل سینوس، کسینوس، کتانژانت و دیگر مقادیر مثلثاتی ایجاد کردند. البتانی به طور سیستماتیک مثلثات را توسعه داد و آن را تا مثلثات کروی بسط داد که پی‌آمدهای مهمی در ستاره‌شناسی، جغرافی و اکتشافاتِ ورای جهانِ شناخته شده داشت و باعث ایجاد نقشه‌های بهتر و بازتجسم ساختمان سیاره‌ی زمین شد.
هندسه‌ی عربی نه تنها مطالب و روش‌های کتاب «عناصر» اقلیدس، که همچنین کارهای آپولونیوس و ارشمیدس، را در خود کشید. کتابِ «در اندازه‌گیری‌های شکل‌های تخت و کروی» که در موضوع مسائل ارشمیدسی توسط سه تا از پسران موسی بن شاکر در قرن نهم نوشته شد در غرب با ترجمه‌ی گراردِ کرمونا شناخته شد. در قرن هفدهم اروپا، مسائل فرموله شده توسط ابن الهیثم تحت عنوان «مسئله‌ی Alhazen» شناخته شد. مجدداً این کار که به لاتین ترجمه شد اروپاییان را از پیشرفت‌های قابل توجه الهیثم در رشته‌ی اپتیک («کتاب المناظر» او) آگاه کرد. در بین کارهای او تئوری دید و تئوری نور وجود داشت که باعث شد اخلاف او در قرن دوازدهم او را بطلمیوس ثانی بنامند. به علاوه، با ترویج استفاده از آزمایش در تحقیقات علمی، الهیثم نقشی مهم در چیدمان صحنه‌ در علم مدرن به عهده گرفت.
مشارکت‌های الهیثم در هندسه و تئوری اعداد کاملاً فراتر از سنت ارشمیدسی رفت. الهیثم همچنین روی هندسه‌ی تحلیلی و مبادی ارتباط بین جبر و هندسه کار کرد. متعاقباً این کار در ریاضیات محض منتهی شد به همجوشی هماهنگ جبر و هندسه که با دکارت در تحلیل هندسی و با نیوتون در حساب دیفرانسیل و انتگرال تجسم یافت. الهیثم دانشمندی بود که مشارکت‌های بزرگی در رشته‌های ریاضیات، فیزیک و ستاره‌شناسی در طی نیمه‌ی دوم قرن دوازدهم به عمل آورد. جان پکام در اواخر قرن سیزدهم از «کتاب المناظر» الهیثم استفاده کرد و کتاب اپتیک ویتلو نیز در بر دارنده‌ی بازتاب‌هایی از «کتاب المناظر» است. کار ویتلو مورد استفاده‌ی یوهان کپلر قرار گرفت. احتمالاً راجر بیکن، پایه گذار علم تجربی، هم کارهای اصلی عربی الهیثم و هم ترجمه‌های لاتین آنها را مورد استفاده قرار داده است.
ریاضی‌دانان اسلامی کارهای زیادی را در موضوع تئوری توازی متقبل شدند. این نظریه مرکب از گروهی از قضایا بود که براهین آنها بستگی به اصول اولیه‌ی اقلیدسی داشت. ریاضی‌دانان اسلامی تحقیقاتشان را برای متجاوز از پانصد سال روی این اصول اولیه به این منظور ادامه دادند که برهان‌هایی برای آنها به دست آورند و نه صرفاً آنها را بپذیرند. اما بعد از این که این مسائل در قرن دوازدهم به اروپا منتقل شد تحقیقاتِ بیشترِ اندکی تا قرن شانزدهم روی آنها صورت گرفت. دانشوران مسلمان نه تنها در استفاده از منطق در توسعه‌ی ایده‌های ریاضی و روابط، بلکه همچنین در ایجاد یک سیستم کاری شمارش که شامل صفر می‌شد و منجر به حل معادلات گردید سهیم بودند. مسلمانان به این ترتیب کاری را شروع کردند که منجر شد به مدل سازی ریاضی و کاربرد آن به منظور تست نظریاتشان. این دانش و تقریب، به آهستگی از طریق اسپانیا و سیسیل به اروپا منتقل شد.

ستاره‌شناسی

دانشوران مسلمان، ستاره‌شناسی را به عنوان یکی از علوم ریاضی در نظر می‌گرفتند. مسلمانان به طور اتفاقی دست‌نوشته‌های ستاره‌شناسی قدیمی را یافتند و آنها را به عربی ترجمه کردند. آنها سپس رصدهایی را تقبل کردند تا محاسبات موجود در این کارهای علمی را بررسی کنند. بطلمیوس، منجم یونانی، نظریه‌ای ستاره‌شناسی در باره‌ی حرکت‌های ماه و سیارات را بسط داده بود، و زمین را در مرکز کیهان قرار داده بود. به منظور جبران خطاهای مشهود در رصدها، حرکت‌های اضافی‌ای را به سیارات نسبت داده بود. الخوارزمی یکی از اولین دانشورانی بود که یک جدول نجومی تفصیلی («زیج») تهیه کرد. این جدول نجومی وسیله‌ای برای محاسبه‌ی موقعیت ستاره‌ها و سیارات فراهم می‌کرد. متعاقباً هر منجمی زیج خود را می‌نوشت و تلاش می‌کرد دقیق‌تر از آنهایی که قبلاً تهیه شده بودند باشد. الفرغانی در قرن نهم شرحی تفصیلی بر المجسطیِ بطلمیوس نوشت و کتاب او در سراسر اروپا و آسیای میانه برای هفتصد سال بعدی مورد استفاده قرار گرفت. این کار از مبادی تحقیقات تجربی ایده‌ها و روابط علمی بود.
فلاسفه و منجمین مسلمان سیستم سیاره‌ای بطلمیوس را به ارث برده بودند که اصلِ حرکت دایره‌ای یکنواخت را فرض می‌کرد که به سیارات اجازه‌ی حرکت چرخزادی می‌داد. اما منجمین مسلمان سرانجام به این نتیجه رسیدند که این نظریه را به این خاطر که حرکت چرخزادی، اصلِ یکنواختی حرکت را نقض می‌کند رد کنند. در قرن سیزدهم، الطوسی، که منجمی ایرانی بود، فکر خودش را مطرح کرد که به دوتایی طوسی معروف شد، که عبارت بود از یک مدل فرضی از حرکت چرخزادی که درگیرِ ترکیبی از حرکت‌هایی بود که هر کدام در ارتباط با مرکز خود یکنواخت بود. این مدل توسط ابن الشاطر در قرن چهاردهم برای حرکت‌های اجرام آسمانی به کار گرفته شد. فرموله‌بندی‌های ابن الشاطر از مبادی بررسی ستاره‌شناسی نظری از طریق رصدهای سیستماتیک است.
نظریه‌ی ابن الشاطر در مورد حرکت ماه، بسیار شبیه به آن چیزی بود که به کوپرنیک در حدود 150 سال بعد نسبت داده شد. تحقیقات جاری در حال بررسی این موضوع هستند که آیا ممکن بوده است که کوپرنیک که به کتابخانه‌ی واتیکان در رم دسترسی داشت دست‌نوشته‌ی قرن چهاردهم ابن الشاطر را، که در آن فکرش در مورد حرکت سیاره‌ای را به روشنی بیان می‌کند، دیده باشد. دلیل این فرض، وجود دیاگرامی در کتاب «تفسیرها»ی کوپرنیک است که به نحو قابل توجهی مشابه دیاگرام‌های شماتیک ابن الشاطر است. در حالی که ایده‌ی ابن الشاطر در مورد حرکت سیاره‌ای اینگونه تصور می‌شد که برای این است که نقش مهمی در یک مدل سیاره‌ای زمین-مرکز بازی کند، کوپرنیک از همان ایده‌ی حرکت برای ارائه‌ی مدل سیاره‌ای خورشید-مرکزش استفاده کرد. به این ترتیب امر توسعه‌ی مدل‌های جایگزین به وقوع پیوست که مجال تست تجربی مدل‌ها را می‌داد.
این که آیا بستگی قابل شناسایی روشنی بین کارهای این دو نفر وجود داشته است امروز هنوز روشن نیست، اما آن‌چه لازم است گوشزد شود این است که نوآوری‌های مسلمانان در نظریات ستاره‌شناسی در توسعه‌ی تاریخی علم ستاره‌شناسی دخیل بوده است. این نوآوری‌ها جهت‌های جدیدی برای تحقیقات در خلال عصرهای رنسانس و روشن‌فکری در اروپا فراهم آورد. پیشرفت دیگری که به الطوسی، منجم قرن سیزدهم، نسبت داده شده است این بود که با مثلثات به عنوان رشته‌ای جدا از ستاره‌شناسی کروی برخورد کرد. به این ترتیب، منجمین می‌توانستند فواصل و جهت‌های نقاط روی کره‌های سماوی را، با استفاده از این بدنه‌ی جدید ایده‌ها و روابط ریاضی، به طور کارآمدتری محاسبه کنند.
مسلمین همچنین رصدخانه‌های بزرگی در مراغه و سمرقند، و بعداً در دهلی و جِی‌پور، و در ترکیه، ساختند. آنها ساعت‌های آفتابی و اسطرلاب‌های یونانی را، با اضافه کردن خصوصیاتی که به وسیله‌ی آنها می‌توانستند اوقات شرعی مسلمانان و جهت قبله را محاسبه کنند، بهبود دادند. اسطرلاب‌های قرون وسطی می‌توانستند برای استفاده در موقعیت‌های جغرافیایی مختلف کالیبره شوند تا زمان نجومی در طول سال را با نگاه داشتن داده‌ها و دیگر اطلاعات ستاره‌شناسی محاسبه کنند. این اسطرلاب‌ها در قرون وسطی به اروپا رسید و در خیلی از متون به آنها اشاره شد، از جمله در مقاله‌ای نوشته‌ی جفری چسر در مورد آنها گفته شد. کره‌های سماوی، اسطرلاب‌ها، ربعی‌ها، و ساعت‌های آفتابی همه در سرزمین‌های اسلامی نشو و نما و توسعه پیدا کردند، و هنگامی که قطب‌نما وارد سرزمین‌های اسلامی شد، آن نیز توسط مسلمین پذیرفته شد. اما ممکن است که آنها استفاده از قطب نما را شروع نکرده باشند، زیرا به نظر می‌رسد خاستگاه‌های استفاده از قطب‌نما به روشنی تشخیص داده نشده است، و ممکن است چینی‌ها استفاده از آن را شروع کرده بودند.
دانشوران مسلمان در همه‌ی شاخه‌های مهم ستاره‌شناسی کار کردند، از جمله در ستاره‌شناسی سیاره‌ای نظری و محاسبه‌ای، ستاره‌شناسی کروی و نگهداری اوقات، استعمال آلات و ابزار، و ستاره‌شناسی همگانی. کینگ تحقیق گسترده‌ای روی موضوع استعمال آلات و ابزار توسط مسلمین انجام داد و بیان کرد که استعمال آلات و ابزار در اروپای قرون وسطی به نحو زیادی مرهون سنت اسلامی بود، و اکنون روشن شده است که تنها بعد از تقریباً سال 1550، ابزارسازان اروپایی ابزارهایی با نوآوری تکنیکی ساختند که برای منجمین مسلمان قبلاً شناخته شده نبود.

غربال دانش علمی از جهان اسلام به اروپا

غلبه‌ی اعراب بر امپراطوری شرقی به این معنا بود که جامعه‌ی مسیحی غربی از مخازن اصلی تعالیم یونانی، به خاطر تعصب و بدگمانی دوجانبه‌ی کیش‌ها و نیز پهنای دریای مدیترانه، برای قرن‌ها محروم می‌ماند. اما چیزی تا اواخر قرن دهم طول نکشید که دانش شروع کرد به غربال شدن از جهان اسلام به سوی غرب. تامپسون در مقاله‌اش با عنوان «معرفی علم اعراب به لوران در قرن دهم» روی مسئله‌ی معرفی علم اعراب در مدارس لوران در تاریخی به زودی اواخر قرن دهم و از آن طریق معرفی به اروپای لاتین بحث می‌کند. به این ترتیب، با توسعه‌ی امپراطوری اسلامی در سرتاسر شمال افریقا، معبری عقلانی از طریق اسپانیا به اروپا ورای کوه‌های پیرنه گشوده شد.
در تمام طول قرن‌های دوازدهم و سیزدهم در اسپانیا و سیسیل، با برقراری یک برنامه‌ی ترجمه‌ی عربی-لاتین، انتقال دانش علمی ادامه داشت. بعد از آن که پادشاهی نورمان در سیسیل در 1060 برقرار شد موضوعات لاتینی، یونانی، و اسلامی مربوط به رشد عقلانیت و تبادل عقلانیت، در شرایط مطلوب‌تری به بقای خود در آن‌جا ادامه می‌دادند تا در اسپانیا. در این جا، در گوشه‌های اروپای قبل از رنسانس، دانش عهد عتیق در ویرایش‌های یونانی اصلی خود و توسعه‌های عمده‌ی ثبت شده به عربی که متعاقباً به لاتین ترجمه شده بود، بازکشف می‌شد.

بحث

اینگونه معلوم شده است که دانشورانی که در امپراتوری اسلامیِ گسترش یافته روی سه قاره، کار می‌کردند در ابتدا با نهضت ترجمه، و نیز خلق وسایل زبانی لازم در عربی برای ترجمه‌های کارهای یونانی، فارسی، هندی، و همه‌ی دانش عهد عتیق، شروع کردند. اما با به دست آوردن آن دانش‌ها، آنها نه تنها آنها را درکشیدند و بومی نمودند و تست و تحلیلشان کردند بلکه همچنین به آن دانش‌ها با مشارکت‌های مهم و اصیل‌شان اضافه کردند.
از پایان قرن دهم، این دانش، از طریق ترجمه‌های ویرایش‌های عربی دانش یونانی و رساله‌های یونانی اصلی، شروع کرد به غربال شدن و برگشتن به اروپا. اما همچنین مشارکت‌های بارورکننده‌ی دانشوران جهان اسلام هم به اروپا منتقل شد. علم جدید، به صورتی که ما امروز می‌شناسیم، با نظریات و مدل‌هایی کار می‌کند که باید به طور تجربی، با شروع‌شان به گسترش در رشته‌های ریاضیات، ستاره‌شناسی و پزشکی، تست شده باشند. مسلمانان، پروسه‌های تست دانش، هم به صورت تجربی و هم منطقی، را نوسعه دادند. به هر حال یکی از مشخصه‌های ویژه‌ی مهم علم اسلامی، آزمایشی بودن آن بود. دانشمندان اسلامی به ویژه به علوم کاربردی، به ساخت لوازم و اسباب آلات کار و آزمایش، و به تست نظریات با تقبل مشاهدات و تحلیل نتایج از طریق ریاضیات علاقه‌مند بودند. این ایده‌ها و روش‌ها، همه در اروپای غربی، از طریق کارهای بارورکننده‌ی دانشوران اسلامی، قبل از زمان‌های گالیله، دکارت و نیوتون که به نحو زیادی به آنها نسبت داده شد، در دسترس بودند.

تحقیق بیشتر

در حالی که در حال حاضر نحقیق روی استفاده از کارها یا ایده‌ها و نوشته‌های منحصر به فرد مؤلفین منفرد در حال انجام است، خیلی زود است همه‌ی نتایج ممکن استخراج شود. به منظور شکل دادن به یک تصویر جامع، هم از پروسه‌های ترجمه، و هم از انتقال دانش علمی از کتاب‌خانه‌های یونان قدیم به جهان اسلام، که در قرن‌های هشتم و نهم به اوج خود رسیدند، و ترجمه و انتقال بعدی کارهای دانشورانه‌ی اسلامی به اروپا در خلال قرن‌های دوازدهم تا چهاردهم، انجام کار محققانه‌ی بیشتری لازم است. خوشبختانه مجموعه‌های متنوعی از دست‌نوشته‌های عربی همچنان در کتابخانه‌های اروپایی نگاه‌داری می‌شود. تحقیقات تفصیلیِ بیشتر، به روشن سازی نقش قاطع کارهای دانشورانه‌ی اسلامی در توسعه‌ی اروپای رنسانس کمک می‌کند. آن‌چه یادآوری آن مهم است این است که مفهوم اسلامی خدا پیشرفت عمده‌ای را در فکر علمی در خلال فرن‌های هشتم تا پانزدهم در سرزمین‌های اسلامی ممکن ساخت در حالی که اروپا در خلال این اعصار تاریک خود عمدتاً در حالت کمون قرار گرفته بود. توسعه‌ها تنها وقتی رخ‌دادِ خود را در اروپا به منصه‌ی ظهور رساندند که تماس مستقیمی با دانش اسلامی در اسپانیا و فرانسه برقرار شد تا این‌که قسطنطنیه در 1453 سقوط کرد. پس توسعه‌ی اولیه‌ی علم مدرن نه در ایتالیا با کارهای چشم‌گیر گالیله، که چند قرن زودتر در جهان اسلام اتفاق افتاد که به آهستگی و تدریجاً در راه‌هایی پیش رفت که عمدتاً به جز از جانب فرهیختگان در اروپای غربی نادیده گرفته می‌شود.
منابع
Al-Faruqi, R. I. and Nasseef, O. A. (eds). (1981) Social and Natural Sciences: The Islamic Perspective. Jeddah: Hodder and Stoughton.
Anawati, C. G. (1976) The significance of Islam’s scientific heritage for the Moslem world today. Impact of Science on Society, 26(3), 161-167.
Badawi, J.A. (2002) Islamic worldview: prime motive for development. Humanomics, 18(3/4), 3-25.
Bammate, N. (Apr/Jul 1959) The status of science and technique in Islamic civilization. Philosophy East and West: Preliminary Report on the Third East-West Philosophers’conference, 9(1/2), 23-25.Faruqi 399
Bausani, A. (1974) Islam as an essential part of western culture. In Studies on Islam: A Symposium on Islamic Studies organized in cooperation with the Accademia dei Lincei in Rome. Amsterdam, London: North-Holland Publishing Company.
Berggren, L.J. (1997) Mathematics and her sisters in medieval islam: A selective review of work done from 1985 to 1995. Historia Mathematica, 24, 407-440.
Beshore, G. (1998) Science in Early Islamic Culture. New York, NY: F Watts.
Burnett, C. (2001) The coherence of the Arabic-Latin program in Toledo in the twelfth century. Science in Context, 14(1/2), 249-288.
Crombie, A.C. (1963) Medieval and Early Modern Science. Cambridge, Mass.: Harvard University Press.
Folkerts, M. (2001) Early texts on Hindu-Arabic calculation. Science in Context, 14(1/2), 13-38.
Hill, D.R. (1993) Islamic Science and Engineering. Edinburgh: Edinburgh University Press.
Høyrup, J. (1987) The formation of “Islamic mathematics” sources and conditions. Science in Context, 1(2), 281-329.
Iqbal, M. (1986) The Reconstruction of Religious Thought in Islam. Iqbal Academy Pakistan:Institute of Islamic Culture.
Kettani, M.A. (1976) Moslem contributions to the natural sciences. Impact of Science on Society, 26(3), 135-147.
King, D.A. (Summer 2004) Reflections on some new studies on applied science in Islamic societies (8th-19th Centuries). Islam and Science, 2(1), 43-56.
Meyers, E. A. (1964) Arabic Thought and the Western World in the Golden Age of Islam. New York: Frederick Ungar Publishing Co.
Meyerhof, M. (Jun 1935) Ibn An-Nafis (XIIIth Cent.) and his theory of lesser circulation. Isis, 23(1), 100-120.
Pickthall, M.M. (1977) The Meaning of the Glorious Qur’an: Text and Explanatory Translation. New York: Muslim World League.
Rashed, R. (2 Aug 2002) A polymath in the 10th Century. Science, 297(5582), 773.
Rajagopal, P. (1993) Indian mathematics and the west. In Ruth Hayhoe (ed) Knowledge Across Cultures: Universities East and West, Columbia: Hubei Education Press and OISE Press.
Sabra, A. I. (Jul/Aug 2002) Greek astronomy and the medieval Arabic tradition. American Scientist, 90(4), 360-397.
Sabra, A.I. (1996) Situating Arabic science: Locality versus essence. Isis, 87, 654-670.
Sabra, A.I. (1987) The Appropriation and subsequent naturalization of Greek science in medieval Islam: a Preliminary Statement. History of Science, 25, 223-243.
Saliba, G. (Jul/Aug 2002) Greek astronomy and the medieval Arabic tradition. American Scientist, 90(4), 360-367.
Saliba, G. (1999) Rethinking the Roots of Modern Science: Arabic Manuscripts in European Libraries. Washington: Center for Contemporary Arab Studies (Georgetown University), Occasional Paper.
Sarton, G. (1927) Introduction to the History of Science, Volume 1. Washington: Carnegie Institution of Washington.
Schramm, M. (2001) Frederick II of Hohenstaufen and Arabic Science. Science in Context, 14(1/2), 289-312.
Thompson, J.W. (May, 1929) The Introduction of Arabic science into Lorraine in the tenth century. Isis, 12(2), 184-193.
Turner, R. H. (1995) Science in Medieval Islam: An Illustrated Introduction. Austin: University of Texas Press.