نویسنده : محمد غراوی
ترجمه : سیدحسین اسلامی‌



 
دعوت اسلامی‌ از آغاز، جهان شمول بود و ماهیتی انسانی داشت؛ دعوتی که همه قشرهای جامعه را به پرستش خدای یگانه فرامی‌ خواند.
آیین جدید، افراد جامعه را به بینش، خردورزی و تدبر در گذشته انسان ها و سیر تحول جوامع و شناخت و دریافت قوانین الهی، که برای تمامی‌ ادوار زندگی بشر و سعادت او وضع شده بود، فرا می‌ خواند.
تعالیم اسلامی‌، برگرفته از واقعیت بود، از این رو می‌ بایست با عادت ها و رسومی‌ که در جامعه آن روز حاکم بود و با مبانی و اصول اسلام مغایرت نداشت به نحوی کنار بیاید.
با در نظر گرفتن این امر و این که آیین جدید، در جامعه عربی پا می‌ گرفت، زبان عربی زبان قرآن و زبان عبادت های اسلامی‌ شد.
پیامبر اکرم(ص) با رسوم و عادت ها و اندیشه های آن روز جامعه عربی، دونوع برخورد داشت: با بعضی مبارزه کرد و پاره ای از آن ها را که ارزش های اجتماعی و شایستگی بالایی داشت، ابقا کرد. این بخش شامل عناصری بود که مدنیت عربی را تشکیل می‌ داد و برای دیگر جوامع مفید و کارآمد بود و لذا اسلام کوشید تا این بخش از روابط اجتماعی را به جهان عرضه کرده و آن را میان مردم بگستراند.
اما عادت ها و رسومی‌ که با روح اسلام و جهان شمولی آن سازگاری نداشت به دلیل فراهم نبودن شرایط و موقعیت مناسب، به سستی گرایید که این سیر نزولی نسبت به متغیر بودن شرایط زمان و مکان، متفاوت بود.
پیامبر(ص) چهل سال قبل از بعثت و سیزده سال دوران رسالت خود را در مکه سپری کرد و به نشر احکام الهی و رسالت خویش پرداخت. محور بودن مکه در امر فعالیت های بازرگانی، زمینه را فراهم کرد تا پیامبر(ص) [پیش از بعثت] در امور بازرگانی خبره شده و خود نیز بدان بپردازد.
هجرت پیامبر(ص) به مدینه، آن حضرت را وا می‌ داشت تا به مسائل و مشکلات مردم آن سامان - که عمدتاً کشاورز بودند - رسیدگی کند.
با توجه به این که مکه و مدینه دو شهر مهم بودند، پیامبر(ص) بر آن شد تا تمام تلاش خود را مصروف رسیدگی به مسائلی که با تمدن و شهرنشینی ارتباط داشت، کند. از این رو می‌ توان اسلام را در تفکر و سازمان دهی اداری و حکومتی، دین تمدن و ترقی دانست.

سیستم حکومت پیامبر(ص) در مدینه

با هجرت پیامبر(ص) به مدینه، حکومت اسلامی‌ تولد یافت. مسلمانان این رخداد را آغاز تاریخ اسلامی‌ قرار دادند. قلمرو حکومت اسلامی‌ در آغاز، به مدینه محدود بود و پیامبر گرامی‌ اسلام در این مرحله، شرط مسلمان شدن را در هجرت به مدینه و سکونت در آن می‌ دانست. این شرط هم چنان پابرجا بود تا این که مکه، توسط مسلمانان فتح شد و از این زمان بود که شرط هجرت برای مسلمان شدن لغو شد. پیامبر(ص) با پاره ای از قبایل ساکن حجاز و به ویژه ساکنان اطراف مدینه، پیمان هایی بست. این پیمان ها، آنان را به بی طرفی و یا حمایت از آیین جدید ملزم می‌ ساخت. این اقدام پیامبر در گسترش قلمرو اسلام موثر بود.
اما پیامبر از همان آغاز نسبت به این پیمان ها با دیده تردید وشک می‌ نگریست و این امر از آیات ذیل، مشهود است:
"الاعراب اشد کفرا ونفاقا واجدر ان لایعلموا حدود ماانزل الله علی رسوله"
[1].
"وقالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولمایدخل الایمان فی قلوبکم
[2]."
اسلام تنها به اقامه فرایض و مراسم دینی اکتفا نکرده، بلکه توجه فراوانی به مسائل زندگی افراد جامعه داشت و این توجه، دربردارنده اندیشه مشخص و موضع گیری خاصی(که بر افعال و سلوک فرد تأثیر مستقیم دارد) بود. از این رو بود که مسلمانان الزاماً باید گرد پیامبر جمع می‌ شدند تا آن حضرت، آنان را با رهنمودهای اسلام، آشنا ساخته و از چشمه زلال اندیشه اسلامی‌ سیراب سازد.
در این مرحله، مسلمانان در خطر بودند و می‌ بایست از اسلام و پیروان آن حمایت و در راه دفاع از دولت اسلامی‌ توسعه آن تلاش می‌ شد، از این رو پیامبر(ص) سکونت مسلمانان را در مدینه الزامی‌ دانست.
تلاش پیامبر(ص) پس از هجرت به مدینه بر این بود که دولت خود را نمونه و مبتنی براساسی صحیح استوار سازد تا افراد جامعه توانایی آیین جدید را در ارائه خوشبختی و سعادت دریابند و شخص پیامبر(ص) از استحکام این پایگاه در نشر دعوت خویش اطمینان حاصل کند، چه این که اگر این پایگاه سستی پذیرد، منشأ تهدیدی برای این دعوت اجتماعی و سیاسی خواهد بود.
سازمان دهی اداری ارائه شده توسط پیامبر(ص) بسیار ساده و روشن بود و نیاز به گماردن افرادی ثابت برای اداره آن نداشت و توجه پیامبر(ص) ابتدائاً به امور دینی و اخلاقی و ایجاد جامعه ای مرتبط با هم و متحد بود که خود ایشان در رأس آن قرار داشت و به دلیل آشنایی کامل با اسلام و به عنوان پیامبری که وحی بر او نازل می‌ شود و او تعالیم اسلام را به مردم می‌ رساند، پیشوای مطاع بود. از این رو لازم می‌ دید که قدرت را به تنهایی در دست گیرد. سیستم حکومتی جدید توجه خاصی به قدرت عالی مرکزی - که هنوز در مدینه به وجود نیامده و در مکه نیز سست بود - داشت و حاکمیت (Severeihty) بر جامعه اسلامی‌ را از آن خدا می‌ دانست، زیرا خداوند فرموده است: "هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم." [3]،"ولله ما فی السموات وما فی الارض." [4] "وقل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر." [5] بر همین اساس، پیروی از فرمان الهی بر بندگان واجب است و کیفر نافرمانی از او آتش دوزخ است.
قرآن کریم که تجلی گاه اوامر و تعالیم الهی است، از طریق پیامبر(ص) برای مردم فرستاده شد؛ پیامبری که از جنس بشر است و به دلیل ویژگی او، این شایستگی را یافت تا پیام خدا را به مردم برساند و برگزیده خدا باشد، چه او آشناترین فرد به اوامر حق است و هم او مژده دهنده و هشداردهنده است، لذا خداوند در بیش از بیست آیه، اطاعت از پیامبر را واجب می‌ شمارد که به چند مورد آن اشاره می‌ کنیم: "ومن یطع الله ورسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار." [6]،"من یطع الرسول فقد اطاع الله." [7]،"ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبینا" [8] و "ومن یعص الله ورسوله فان له نار جهنم خالدین فیها ابدا". [9]
همان گونه که گفتیم، حکومت در جامعه ی اسلامی‌ از آن خدا است، اما با توجه به این که تفکر اسلامی‌ با تجسید و شکل مادی دادن خدا مخالف است و آن را نمی‌ پذیرد، لذا اداره نظام و حکومت عینی بر جامعه آن(چیزی که امروزهAuthority خوانده می‌ شود) بر عهده رسول خدا بود و قرآن کریم در آیات زیادی حکومت پیامبر را تثبیت و مردم را به اطاعت از او دعوت کرده و آن را اطاعت از خدا دانسته و شرط اساسی اسلام شمرده است: "فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما فضیت ویسلموا تسلیما." [10]
می‌ بینیم که پیامبر(ص) احکام قرآنی را در امور حکومتی و اجرایی به کار می‌ گرفت، اما با توجه به کلی بودن احکام و دستورهای قرآن، شرح و تفسیر احکام و اجرای آن به شخص پیامبر واگذاشته شده بود تا آن گونه که او ضروری می‌ داند، اجرا کند. و بدین ترتیب، پیامبر از قدرت اداری - اجرایی زیادی بهره مند بود.
سیستم اداری ای که پیامبر(ص) وضع کرده بود، کارگران و عوامل اجرایی ثابت و دائمی‌ زیادی نداشت. او کارها را به حسب نیاز به افرادی وا می‌ گذارد و پس از انجام آن، آنان را از مسئولیت معاف می‌ داشت. در سیستم حکومتی او - آن گونه که امروز در سیستم های حکومتی رایج است - سلسله مراتب رایج نبود، بلکه پیامبر(ص) بنا به فرمان خدا: "و امرهم شوری بینهم [11] "

"وشاورهم فی الامر[12] "

در کارهای حکومتی با یاران خویش مشورت می‌ کرد و آنان نظریات پیامبر(ص) را نادیده نمی‌ گرفتند و پیامبر(ص) نیز مکان و اعضایی ثابت برای مشورت در نظر نگرفت و فرمان های صادره نیز با نام آن حضرت صادر می‌ شد.
چگونگی سیستم اداری و حکومتی پیامبر(ص) از منشوری که در سال دوم هجری [13]صادر کرده، نمایان است؛ آن حضرت در این فرمان به ترسیم خطوط کلی و اصلی سازمان دهی حکومت، اجتماع و ایجاد هماهنگی میان آن دو پرداخت. این فرمان چگونگی اوضاع جامعه نوین اسلامی‌ را که در آن مردم امتی واحد شده و معتقد به خدای یگانه و پیرو حاکمی‌ واحد و دستورهای دینی یک سان اند، روشن می‌ کند.
اسلام، امتی را به وجود می‌آورد که روابط آنان مبتنی بر عقاید دینی بود، نه بر اساس خویشاوندی و روابط اقلیمی‌. این امت، قابلیت فزونی گرفتن و یا کاهش یافتن داشت و این تغییر جمعیت، ارتباط تنگاتنگی با شمار افرادی که به آن می‌ پیوستند و یا آن را رها می‌ کردند، داشت و متکی بر ارتباطات معنوی و اخلاقی بود و سیاستی که در آن مطرح بود،آمیخته به اخلاق اسلامی‌ بود، و روابط قبیله ای تحت الشعاع روابط دینی قرار گرفته بود. این امت با پیوندی که با یکدیگر دارند، از دیگر امت ها متمایزند.
در منشور پیامبر(ص) آمده است که پیمان و عهد الهی یکی است و تنها مؤمنان بر یکدیگر ولایت دارند و مسلمانان، که مجموعه ای برتر از دیگر مجموعه ها است، با همدلی در برابر تمامی‌ گروه ها می‌ ایستند و از افراد این امت حمایت می‌ کنند. مسئولیت آنان در تمامی‌ شرایط یکسان است. و میان کوچک و بزرگ، نیازمند و ثروتمند تفاوتی نیست. هر یک از افراد این امت موظف است تا هر که را بخواهد درپناه خود بگیرد و تمامی‌ مسلمانان در مورد فردی که به نام اسلام از آنان حمایت و پناهندگی بخواهد، وظیفه دارند او را در پناه خود قرار دهند. هرچند این مورد، از رسوم و شیوه هایی است که از روزگاران کهن در میان قبایل حاکم بود، اما اسلام برای حفظ اتحاد و یگانگی مسلمانان - که اکنون جای دسته بندی های قبیله ای را گرفته - آن را محور قرار داده است.
هم چنین در منشور ذکر شده، مؤمنان را جمعیت واحدی می‌ داند که هر یک باید از دیگری حمایت کند. آنان هم چنین باید به کمک بینوایان از اهل ایمان شتافته و آن گونه که در خور توان و شایسته است آنان را مدد رسانند و باید عدالت و قسط در میان آنان حاکم باشد و خون مسلمان تنها با خون یک مسلمان دیگر هم سنگ است. مورد اخیر، خلاف رسم رایج جاهلیت بود که دیه افراد، بر اساس جایگاه اجتماعی آنان تعیین می‌ شد.
در جای دیگر منشور، به وحدت امت اسلامی‌ و جهت گیری آن در برابر جرایمی‌ که امنیت جامعه اسلامی‌ را مختل می‌ کند، اشاره شده است و مؤمنان پرهیزگار را موظف کرده تا در برابر کسی که درصدد تعدی و ستم کاری و ایجاد فتنه میان مؤمنان است، برخورد قطعی کنند، هرچند این متجاوز، فرزند یکی از آنان باشد. به بخشی از منشور که به مسائل امنیتی اشاره دارد توجه کنیم: "برای هیچ مؤمنی که متن این منشور را پذیرفته و به خدا و قیامت ایمان آورده است جایز نیست کسی را که مرتکب قتل شده یاری کند یا او را پناه دهد. و هرکس که چنین کسی را یاری کند و یا پناه دهد، لعنت خدا بر او باد و در روز قیامت مشمول غضب خداوند است و گواهی آنان پذیرفته نخواهدشد." و براساس این پیام، مؤمنان از حمایت، دوستی و تلاش در راه آزاد کردن جانی - اگرچه فرزند باشد - منع شده اند.
این بخش از منشور پیامبر(ص) به روابط صحیح و سالم اجتماعی و وجوب همدستی و همکاری مسلمانان در حفظ امنیت جامعه و تحت پیگرد قرار دادن مفسد، تأکید شدید دارد، از این رو قوه ی اجرائیه تنها به دست مسلمانان - به عنوان یک جمعیت و امت واحد - و به صورت جمعیتی اداره می‌ شود و دیگر افراد که از اجزای این امت نیستند در این امر سهمی‌ ندارند. حکومت پیامبر اکرم(ص) دیگر مجموعه های عشایری را نادیده نگرفته و پای بندی آنان به همکاری با یکدیگر، حق سلطه بر غلامان، عاقله و دیگر حقوق را برای آنان محفوظ داشتند. آن حضرت، برخی از سازمان دهی عشایری مانند سکونت در زمین مادری، پرداخت دیه بر اساس شیوه رایج در عشایر قبل از پذیرفتن اسلام و کمک رسانی به افراد قبیله ای را که در مخمصه افتاده بودند، پذیرفت و در کنار این مسائل، مسئولیت آنها را در قبال اسلام و مسلمانان گوشزد کرد. آن حضرت در بخشی از منشور خود، با اشاره به این موضوع می‌ فرماید: "...علی ربعهم، یتعاقلون معاقلهم الاولی وکل طائفه تفدی عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین؛ در سرزمین خود زندگی کنند و شیوه پیشین خود را (در پرداخت دیه) دنبال کنند و هر طایفه ای به نحو شایسته ای با پرداخت فدیه، اسیران را آزاد سازد و به عدل میان مومنان عمل کنند."(3-10)
واژه طایفه که در منشور آمده ی بیانگر این است که هر عشیره از چند طایفه تشکیل شده، اگرچه دقیقاً منظور از واژه طایفه را نمی‌ دانیم. در جای دیگر این منشور آمده است که هیچ مؤمنی نباید با غلام مؤمن دیگری هم پیمان شود(12- ب).
در جای دیگر منشور آمده است: "لایحالف مؤمن مولی مومن دونه؛ هیچ مومنی نباید با افراد تحت پیمان مومن دیگری هم پیمان شود". و بدین ترتیب، پیامبر(ص) هم پیمانی افراد قبیله ای با بزرگان دیگر قبایل را - به دلیل سابقه دیرینه ای که داشت - مشروع دانست، مشروط که این هم پیمانی، با موافقت و رضایت رئیس قبیله فرد متقاضی هم پیمانی باشد، زیرا هم پیمان شدن، برای میهمان و میزبان مزایایی در بر داشت. فردی که با این شیوه به قبیله میزبان می‌ پیوست، می‌ توانست در سایه حمایت قبیله جدید، فعالیت آزادانه داشته باشد و نیز قبیله میزبان از حضور هم پیمانان، سودهای مادی و معنوی می‌ بردند. البته باید به این توجه داشت که رابطه هم پیمان و میزبان، همانند رابطه خونی و خویشاوندی استوار نبود، اما قدر مسلم این بود که این جا به جایی به تضعیف یک قبیله و تقویت قبیله دیگری می‌ انجامید؛ پیش آمدی که عدم ثبات و ایجاد مشکلات اجتماعی و سیاسی و اداری را در پی داشت. از این رو پیامبر اکرم(ص) برای جلوگیری از تمامی‌ این پیشآمدها، پذیرفتن عضوی به عنوان هم پیمان را، منوط به رضایت رئیس قبیله مقابل می‌ دانست.
دسته بندی های قبیله ای و عشایری، چنان در سراسر وجود و جای جای زندگی آنان رسوخ کرده بود که پیامبر(ص) بنا به مصالحی آن را ابقا کرد. بدیهی است که سیستم عشایری به تدریج و پس از نفوذ مبانی آیین جدید در میان افراد آن، از بین خواهد رفت، زیرا اسلام بر اساس مسئولیت های فردی استوار گشته و مردم را به وسیله عقیده به یکدیگر پیوند زده و معیارهای برتری افراد امت بر یکدیگر را در تقوا، دیانت و اخلاق فاضله دانسته است. از این رو گروه گرایی عشایری جزئی از عوامل ارتباط امت اسلامی‌ و تحت الشعاع آن می‌ باشد و با گذر زمان این گروه گرایی محکوم به زوال و فروپاشی است، چه هر کسی که آیین جدید را پذیرد ارتباط محکم و گسترده تری با برادران دینی خود برقرار می‌ کند و در تمامی‌ مراسم دینی از قبیل نماز، شادمانی ها و مصالح عمومی‌ جامعه همگام بوده و بدین ترتیب از کسانی که هم چنان با آیین های شرک آمیز پیوند داشتند، فاصله می‌ گرفت.
از دیگر مواردی که پیامبر(ص) آن را در منشور خود گنجانده و بدان توجه نموده بود، عدالت و سیستم قضا بود که آن حضرت قسمت های زیادی از منشور را به این امر اختصاص داد، لذا می‌ توان دو اصل عدالت و قضا را از مهم ترین دست آوردهای این سند دانست که نشان دهنده درک دقیق پیامبر(ص) از اهمیت و ضرورت دو اصل یادشده برای هر جامعه سالم است، چه این که فقدان اصول فوق، از برجسته ترین معایب جامعه مکه و مدینه و مهم ترین عامل بروز ناامنی به شمار می‌ رفت. قوه قضائیه در دست پیامبر(ص) قرار داشت و او با قضاوت خویش، نزاع و نابسامانی هایی که امنیت جامعه را تهدید می‌ کرد برطرف می‌ نمود. قضاوت پیامبر(ص) منحصر به نزاع های میان مسلمانان یا مسلمانان و یهود نبود، بلکه براساس بند ذیل، منصب قضا فقط از آن پیامبر(ص) بود و همو صلاحیت این کار را داشت:
"وانه ماکان بین اهل هذه الصحیفه من حدث او اشتجار یخاف فساده، فان مرده الی الله والی محمد رسول الله؛ هر پیش آمد و نزاعی که میان مخاطبان این منشور رخ دهد که بیم فساد و فتنه از آن رود، به خدا و رسول باز گردانده شود."42 پیامبر(ص) بر اساس این ماده، قوه قضائیه مرکزی به وجود آورد که تمامی‌ افراد، در مخاصمات خود، بدان روی می‌آوردند و از آن جا که این مهم، ماهیت الهی داشت و نیز خداوند فرمان پیامبر(ص)را فرمان خود و واجب الطاعه می‌ دانست - بر اساس آیات قرآن - تأثیر بسزایی در ایجاد آرامش و نظم داشت.
سیستم قضایی تنها مسلمانان را در بر نمی‌ گرفت، بلکه مشرکان قریش، مردم یثرب و آنان که از ایشان تبعیت کرده و در کنار ایشان به جهاد پرداخته اند را نیز شامل می‌ شد. چنین برمی‌آید که عبارت: "من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم؛ هر کس که از آنان تبعیت کرد و در کنار آنان جهاد کرد" که در منشور آمده درباره افراد عشایر و قبایل مدینه بود که به اسلام نگرویده بودند. حضرت، آنان را بدون آن که مجبور به پذیرفتن اسلام کند، مانند مسلمانان تحت پوشش قضای اسلامی‌ قرار داد. شاید این اقدام پیامبر(ص) و نراندن آنان و نیز عدم اجبار آنان به پذیرش اسلام، پرهیز داشتن او از پراکندن عشایر و قبایل و در نتیجه در معرض خطر قرار گرفتن این دسته افراد بود که خطرهای زیادی آنان را تهدید می‌ کرد. هم چنین پیامبر(ص) این موضوع را در نظر داشت که این افراد پس از مدتی و بعد از این که عمده افراد عشیره و قبیله مسلمان شده بودند، با درک صحیح از اسلام سرتسلیم فرود آورده و به اسلام روی می‌آوردند.
پیش از این یادآوری کردیم که مهم ترین و برجسته ترین نمای وحدت در مدینه، امنیت عمومی‌ جامعه و سیستم قضایی مورد تأکید منشور بود که بر اساس بند (وان ماکان بین اهل هذه الصحیفه من حدث او اشتجار یخاف فساده فان مرده الی الله والی محمد رسول الله(ص))42 امر قضا در اختیار پیامبر اکرم(ص) و مختص به او بود. جای تردیدی نیست احکام قضایی - با این گستردگی - تنها مؤمنان را در برنمی‌ گیرد، بلکه یهودیان نیز مشمول احکام آن می‌ شوند و حضور یهود نزد پیامبر به منظور حکمیت و قضاوت آن حضرت، به معنای پذیرفتن قدرت و حکومت پیامبر است؛ و این امر(قضاوت پیامبر) آنان را در درجه دوم قرار می‌ دهد و پیامبر(ص) مرجع حل اختلافات امنیتی آنان می‌ شود.
آن چه بدان اشاره رفت، نشان آن است که منشور یادشده پس از پیروزی بزرگ پیامبر(ص) در جنگ "بدر - رخدادی که برای مسلمانان شوکت و عظمت در پی داشت و دشمنان پیامبر را بیمناک کرده بود - تنظیم و منتشر شد.
مسئله ی امنیت عمومی‌ جامعه، جنگ و صلح در اختیار پیامبر(ص) بود، اما مسائل شخصی مانند ازدواج، طلاق، میراث - که آن را قانون مدنی می‌ خوانیم - چیزی نبود که یهودیان در این گونه امور به پیامبر(ص) مراجعه کنند و نیز پیامبر(ص) این اختیار را داشت که در دعاوی یهودیان در میان آنان قضاوت کند یا نپذیرد. آیه: "فإن جاؤوک فاحکم بینهم او اعرض عنهم وان تعرض عنهم فلن یضروک شیئاً و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین" [14]به این حق انتخاب اشاره دارد. احکام قضائی پیامبر(ص) بر عرف توام با عدالت و مبادی اسلام استوار بود و آیه ی "... فاحکم بینهم بما انزل الله ولاتتبع اهواء هم عما جاءک من الحق..." [15]
از دیگر مسائلی که منشور، بدان اهمیت داده و در چندین مورد بدان پرداخته، مسئله صلح و جنگ است. از آن جا که اسلام، در آن روز محدود به مدینه بود و از هر سو در محاصره دشمنان بود و آنان درصدد نابودی این آیین نوپا بودند، با راه اندازی جنگ - که بر جزیره العرب حاکم بود - علیه این آیین و کشتار پیروان آن، توجه داشتن و پرداختن به مسئله جنگ، امری طبیعی بود و تنها راه دفع دشمنان اسلام، جنگ بود. جنگ وصلح از دیگر مواردی بود که باید مردم مدینه - چه مؤمن و مسلمان و چه کسانی که منشور پیامبر(ص) را پذیرفته بودند - برآن متفق باشند. در بند دیگری از این منشور می‌ خوانیم: "فسلم المومنین واحد، لایسالم مومن دون مومن فی قتال فی سبیل علی سواء وعدل بینهم" مؤمنان در پذیرفتن صلح یک صدا هستند و در جنگ فی سبیل الله همسو بوده و نغمه اختلاف - یکی جنگ بخواهد و دیگری صلح - سر نمی‌ دهند.17
حضور در صحنه های نبرد با دشمنان وظیفه ی همه بود و کسی نمی‌ توانست در حالی که دیگران با دشمن در جنگ هستند، با دشمن رفتاری صلح آمیز داشته باشد و باید تمامی‌ مسلمانان به کمک یکدیگر، به خون خواهی شهیدان خود برخیزند و عبارت:"وان المؤمنین یبیء بعضهم عن بعض بما نال دماؤهم فی سبیل الله؛ مؤمنان به خون خواهی دیگر مؤمنان که در راه خدا شهید شده اند بپردازند" به همین امر اشاره دارد.19
بدین ترتیب احکام و مقررات جنگ، تنها متوجه مسلمانان و وابستگان آنان نیست، بلکه یهودیان را نیز شامل می‌ شود. هم چنین منشور پیامبر(ص) با جمله :"للیهود دینهم و للمسلمین دینهم، موالیهم و انفسهم الا من ظلم ان اثم فانه لایوقع الا نفسه واهل بیته؛ یهودیان و مسلمانان، هر کدام پیرو آیین خود هستند و جان و اموال و کسان آنان در امان اند، مگر کسی که ستم(و یا فتنه ای) کرد که در این صورت خود و بستگان او در صورتی که [در جرم شریک باشند] کیفر ببینند" آزادی دینی یهود را تضمین کرده است. در جای دیگر منشور می‌ خوانیم: "من تبعنا من یهود فان له النصر و الاسوه غیر مظلومین و لا متناصرین علیهم؛ هریک از یهود به ما بپیوندد، از یاری ما بهره مند خواهد بود و با او همدردی می‌ کنیم و بر او ستم روا نمی‌ داریم و دیگران را علیه او یاری نمی‌ کنیم."16
اما دیگران، به هنگام تهاجم دشمنان به مدینه، ملزم به یاری دادن به مسلمانان هستند: "وان بینهم النصردهم یثرب؛ آنان موظفند در جنگ های دفاعی از مدینه، شرکت کنند.44"
از دیگر موارد این منشور است که: "ان بینهم النصر علی من حارب اهل هذه الصحیفه وان بینهم النصح والنصیحه والبر دون الاثم؛ بر آنان است که به جنگ کسانی که با پذیرندگان منشور جنگ می‌ کنند بروند و برای آنان خیرخواهی کنند."37
آن چه بیش تر جلب توجه می‌ کند این است که در زمان جنگ، یهودیان ملزم به حمایت مادی و معنوی از مسلمانان هستند و از رواداشتن خیانت در حق مسلمانان برحذر داشته شده اند. اما آن چه قابل قبول تر است این که پیامبر(ص) از آنان نخواسته که در کنار مسلمانان بجنگد، بلکه بی طرفی آمیخته به حمایت را از آنان خواسته است و هیچ دلیلی مبنی بر نبرد یهودیان در کنار مسلمانان در دست نیست و ملامت پیامبر(ص) نسبتبه "بنی قریظه" در جنگ خندق به دلیل پیوستن آنان به قریش بود.
بخشی از منشور پیامبر(ص) به یهودیان اجازه می‌ دهد تا از شرکت در جنگ های اسلامی‌ خودداری کنند: "واذ ادعوا الی صلح یصالحونه ویلبسونه، فانهم یصالحون هو یلبسونه و انهم اذ ادعوا الی مثل ذلک فان لهم علی المؤمنین الا من حارب فی الدین؛ و چون مسلمان به صلح و پای بندی به آن دعوت کند آنان می‌ پذیرند و اگر آنان درخواست مشابهی داشته باشند بر مؤمنان است که پاسخ مثبت دهند و این حق برای آنان محفوظ است، مگر این که علیه مسلمانان جنگ دینی راه اندازند."
این ماده، به دنبال مواد مربوط به دفاع از مدینه آمده و از این رو، می‌ توان آن را مکمل و متمم مواد دیگر دانست و صلحی که در این ماده بدان اشاره شده، به خطرهایی که مدینه را تهدید می‌ کند مرتبط است.
ماده دیگر این است که هیچ یک از یهودیان نباید بدون اجازه پیامبر(ص) آتش جنگی را برفروزند، و بدین ترتیب این ماده، محدودیت شدیدی در پیمان بستن با قریش برای آنان قائل می‌ شد.
ماده دیگر این منشور فراتر از این محدودیت است. در این ماده می‌ خوانیم:"لاتجار قریش ولا من نصرها؛ به قریش و کسانی که به یاری او شتافتند، پناه و امانداده نمی‌ شود."
این منشور هم چنین مسائل اقتصادی غیر منتظره را که در دی بروز جنگ ها بروز می‌ کرد مدنظر قرار داد. هزینه زندگی مسلمانان و یهودیان - که در کنار هم به جنگ مهاجمان می‌ پرداختند - بر عهده مسلمانان و یهودیان بود و آن چه در این منشور می‌ خوانیم که: "ان الیهود ینفقون مع المؤمنین ماداموا محاربین" و "ان علی الیهود نفقتهم و علی المسلمین نفقتهم" یعنی هرگاه جنگی پیش آید و یهودیان در آن جنگ شرکت کنند، یهودیان و مسلمانان، باید نیازهای آنان را تأمین کنند، روشنگر این موضوع است.
روابط افراد امت اسلامی‌ با رشته عقیده به یکدیگر پیوند خورده و آنان در حقوق و واجباتی که عامل وحدت و تقویت کننده اتحاد آنان است مشترک می‌ باشند و این عقیده وسیله هماهنگی میان آزادی فرد و مصالح جامعه است. به وجود آمدن امت اسلامی‌، بدین معنا نیست که فرد و جایگاه او را دیرنگ و سرکوب کند، چه این که مسئولیت های اخلاقی، دینی و.... مسائل فردی است و قرآن کریم در آیاتی چون: "کل نفس بما کسبت رهینه" [16]،"ولاتزر وازره وزر اخری" و در آیه هایی چون: "لایجزی والد عن ولده ولامولود هو جاز عن والده شیئا" [17] و "فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره ومن یعمل مثقال ذره شرا یره" [18] به کیفر و پاداش اخروی اشاره دارد.
اسلام، آزادی فردی او را در انتخاب کار و پیشه مورد علاقه و مسافرت به هرجا که مدنظر او است مجاز دانسته است، ولی او را در اقدام به کارهایی که به مصالح امت لطمه می‌ زند محدود کرده و نیز امت را از سلب آزادی افراد - در صورتی که به مصلحت جامعه لطمه نزند - بر حذر داشته است. در زمینه رعایت آزادی های فردی، رعایت عدالت مورد تأکید قرار گرفته است. در منشور می‌ خوانیم: "لایکسب کاسب الا علی نفسه؛ هرکس مرهون کردار خویش است"47 و "لایاثم امرءً بحلیفه؛ هیچ فردی به جرم هم پیمانش کیفر نبیند. 47ب.
اخلاق فاضله و نیکوکاری و پرهیزکاری از موضوعاتی است که مورد عنایت منشور قراردارد. در این باره می‌ خوانیم:"ان الله جار لمن بر واتقی؛ خداوند، پناه کسی است که نیکی و پرهیزکاری را پیشه کند."47
پیش از این گفتیم که منشور پیامبر(ص) بر ضرورت عدم حمایت از مفسدان و متجاوزان تأکید دارد و مؤمنان را در این زمینه به همکاری خوانده است که "المومنین المتقین ایدیهم علی کل من بعض منهم او ابتغی دسیعه ظلم اواثم او عدوان او فساد بین المومنین وان ایدیهم علیه جمیعا ولوکان ولد احدهم، مؤمنان پرهیزکار، باید یک صدا علیه کسی که در پی تعدی، ستم، ارتکاب گناه و قتل و ایجاد اختلاف بین آنان باشد قیام کنند هرچند که فرزندشان باشد."13 و هیچ مؤمنی مجاز نیست که مرتکب قتل را پناه دهد و یا یاری کند و هرگاه او را یاری دهد لعنت خدا بر او باد و در قیامت مورد خشم خدا قرار گیرد و نیز فدیه ای از او پذیرفته نیست. 21-22.
بنابراین هدف پیامبر(ص) از ایجاد حکومتی متمرکز و سیستماتیک در مدینه، به وجود آوردن امتی است با پیوندی محکم و برخوردار از آزادی عمل که حق عدالت گستری، ایجاد امنیت، قضاوت و پرداختن به مسائل جنگ و صلح برای حکومت نیز محفوظ باشد، مشروط بر این که افراد این جامعه - چه حاکمان و چه رعایا - تقوا و اخلاق اسلامی‌ را سرلوحه اعمال خود قرار دهند.

پی‌نوشت‌ها:

[1] .توبه (9) آیه97.
[2] . حجرات (49) آیه14.
[3] . حدید (57) آیه13.
[4] . نساء (4) آیه132. آیات زیادی در این معنا و در جای جای قرآن آمده است، برای اطلاع ر.ک: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، محمدفؤاد عبدالباقی، ماده:"السموات".
[5] . آل عمران(3) آیه26.
[6] . نساء(4) آیه13 فتح(48) آیه17.
[7] . همان، آیه80.
[8] . احزاب(33) آیه36.
[9] . جن(72) آیه23 .
[10] . نساء(4) آیه65.
[11] . شوری(42) آیه38.
[12] . آل عمران(3) آیه159.
[13] . متن فرمان در سیره ی ابن هشام و برگزیده هایی از آن، در پاره ای از متون کهن آمده است و محمد حمیدالله آن را در کتاب خود به نام الوثاق السیاسیه فی عهد الرسول(ص) والخلافه الراشده" و در چندین بند آورده است.
[14] . مائده(5) آیه42.
[15] . همان، آیه های 46-49.
[16] . مدثر(74) آیه 38.
[17] . لقمان(31) آیه 33.
[18] . زلزله(99) آیه 7.

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 4