نویسنده: دکتر محمد اسمعیلی




 

فصل چهارم

در این فصل برآنیم تا باب جدیدی در آسیب شناسی را مورد بررسی قرار دهیم یا به عبارت دیگر از یک آسیب موهوم کالبد شکافی کنیم و این برمی گردد به ماهیت حکومت امام و شیوه حکومت او، عده ای می پندارند امام می توانست به گونه ای دیگر عمل کند و با این عمل پایه حکومت خویش را مستحکم کند آنگاه به اقدامات اصلاحی خود دست بزند و شاید اقدام امام را در عزل بعضی از عمال خلفای قبلی عجولانه تلقی کنند و عده ای نیز توقع داشته باشند امام نیز از ترفندی سیاسی بهره جسته و رقیب را از میدان به درک کند تا مجالی بیشتر برای استقرار حکومت پیدا کند و در سطح وسیع تری دست به اصلاحات بزند. رد پای این دیدگاه را در زمان امام نیز می توان مشاهده کرد، امام در پاسخ عده ای که به ایشان می گفتند: در پرداخت بیت المال برای دلجویی سهم بعضی را بیشتر کند و از تقسیم مساوی بیت المال او را نهی می نمودند، می فرماید:
آیا شما مرا امر می کنید که در قلمرو زمامداری خود با ستمکاری پیروز شوم، سوگند به خدا هرگز چنین کاری نمی کنم مادامی که شب و روز پشت سر هم می آیند و می روند و مادامی که ستاره ای به دنبال ستاره ای حرکت می کند اگر مال از آن من بود همه را در تقسیم آن مساوی می گرفتم، چه رسد به اینکه مال قطعاً مال خداست. (1)
و یا وقتی امام زمزمه مردم را در مورد اینکه معاویه را زیرک تر از امام می خوانند می فرماید:
سوگند به خدا معاویه داهی تر و هشیارتر از من نیست ولی او عهد می شکند و مرتکب فسق می گردد و اگر زشتی پیمان شکنی نبود از مکارترین مردم بودم. (2)
پاسخهای امام گویای این دیدگاه در بین مردم زمان خود است و شاید این مطلب در زمانهای بعد هم از طرف عده ای بیان شده باشد. مطالب فوق و اینکه آیا امام در حکومت خود مصلحت اندیشی داشته یا خیر؟ گاه شنیده می شود که عده ای با شور و حرارت وقتی مشخصه حکومت امام را برمی شمارند از عدم مصلحت اندیشی توسط ایشان یاد می کنند برای پاسخ دادن به سؤالات فوق ابتدا باید چند مطلب روشن شود. نخست اینکه امام به حکومت چگونه نگاه می کنند. آیا حکومت بالاصاله برای امام هدف است؟ چنانچه در فصل اول نیز بدان اشاره شد از سخنان امام استفاده می شود که حکومت خود هیچ مرغوبیتی برای امام ندارد و بی ارزش تر از آن است که حضرت را به خود جلب کند. در خطبه شقشقیه دیدگاه خود را نسبت به حکومت بدون غایت الهی آن، چنین بیان می فرماید:
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و روح را آفرید اگر گروهی برای یاری من آماده نبود و حجت خداوندی با وجود یاران بر من تمام نمی گشت و پیمان الهی با دانایان درباره عدم تحمل پرخوری ستمکاری و گرسنگی ستمدیده نبود، مهار این زمامداری را به دوشش می انداختم و انجام آن را مانند آغازش با پیاله بی اعتنایی سیراب می کردم، در آن هنگام می فهمیدید که این دنیای شما نزد من از اخلاط دماغ یک بز ناچیزتر است. (3)
همچنین ابن عباس نقل می کند ذر ذی قار بر امیرمومنان علیه السلام وارد شدم در حالی که کفش را وصله می کرد به من فرمود ارزش این کفش چیست؟ گفتم: ارزشی ندارد، فرمود: سوگند به خدا این کفش در نزد من محبوب تر از زمامداری بر شماست مگر اینکه حقی را برپا دارم و یا باطلی را از بین ببرم. (4)
پس حکومت فی نفسه برای امام هرگز مطرح نبوده است تا برای نگهداری آن به هر قیمتی تلاش کند، امام حکومت را طعمه و غنیمت نمی دانست که به واسطه رسیدن به آن به بهره برداری از آن بیاندیشد بلکه حکومت وسیله احقاق حق و ابطال باطل است.
نکته دیگری که باید روشن شود این است که آیا امام می دانست که موفق نمی شود یا به امید موفقیت و برپایی حکومت ایده آل خود پا به میدان گذاشت؟ پاسخ این سؤال نیز از خود نهج البلاغه قابل وصول است چنانچه از سخنان آن حضرت هنگامی که مردم خواستند پس از کشته شدن عثمان با او بیعت کنند فرمود:
مرا رها کنید و از دیگری التماس کنید زیرا ما به استقبال امری می رویم که جنبه ها و رنگ هایی دارد که دل ها بر آن تاب نیاورد و عقول بر آن ثبات نمی دارد، آفاق فضای آینده را ابر فرا گرفته و راه راست مشوه و ناشناخته است. (5)
حال سخن این است که چرا امام علیه السلام پذیرفت در حالی که جو را مناسب نمی دید و آسیب ها را مشاهده می کرد و واقف بود که این مردم تحمل نخواهند آورد؟ پاسخ این است که امام به دنبال انجام وظیفه است و به غایت و نتیجه نمی اندیشد و خود را مامور به وظیفه می داند نه مامور به نتیجه لذا وقتی عده ای اعلام آمادگی می کنند امام حجت را تمام و به دنبال انجام وظیفه حرکت می کند.
حال می پردازیم به پاسخ سؤالهایی که در ابتدای فصل مطرح شد، سؤال نخست اینکه چرا امام با باطل مدارا نکرد و به اصطلاح سیاست بازی نکرد که پایه های حکومت خویش را مستحکم سازد، پاسخ این سؤال بر می گردد به نگاه امام به حکومت و ارزشی که حکومت دارد و وظیفه ای که او به عنوان امام معصوم در برپایی حکومت عادلانه دارد.
در فلسفه سیاسی امام با باطل نمی توان حق را یاری کرد به کمک باطل نمی توان اقامه حق و عدالت کرد لذا این راه بر اقامه حکومت در فلسفه سیاسی امام مسدود است، لذا حکومت حق باید راه حق و با وسیله حق اقامه شود. لذا آن حکومت که با یاری از باطل بخواهد بماند و بوسیله باطل بقاء پیدا کند، این حکومت از دیدگاه مولا علی علیه السلام حکومت حق نیست و لذا اقدام به چنین عملی نقض غرض و امری باطل است لذا آن حضرت که داعیه دار امامت حق و حکومت حق است تنها متعلق به زمان و خویش نیست. بلکه حکومت او و عمل او حجت شرعی آیندگان است او باید الگویی ارائه نماید تا حکومت حق بر پایه آن الگوبرداری شود اگرچه این الگو در زمان خود موفق نشود زیرا عدم کامیابی به ماهیت حکومت برنمی گردد بلکه به آسیب هایی است که متوجه آن است. لذا چنانچه آسیب ها شناسایی شوند الگوی ایده آل حکومت حق همان الگویی است که امام ارائه فرمودند.
سؤال دیگر این بود که آیا امام بدون توجه به واقعیت های زمان تصمیم گیری می کردند؟ به اصطلاح تا چه حد مصلحت اندیشی داشتند و اصولاً آیا مصلحت اندیشی در حکومت امام مرز مشخصی دارد یا خیر؟
پاسخ به این سؤال از نهج البلاغه قابل استفاده است که امام علی علیه السلام یک حاکم واقع بین و دوراندیش و منعطف و مصلحت اندیش بودند، در این واقعیت شواهد بسیاری از سخنان امام قابل استفاده است، امام هرگز مجرد از واقعیت های اجتماع تصمیمی نمی گرفتند چنانچه حضرت راجع به مطالعه در احوال پیشینیان و عبرت گرفتن از سرنوشت آنان در وضعیت به فرزندش می فرماید:
فرزندم اگر چه من به اندازه همه گذشتگان عمر نکرده ام با این حال در کارهای آنان نگریستم و در اخبار آنان اندیشیدم و در آثارشان سیر نمودم به طوری که مانند یکی از آنها گشته ام. بلکه از آن نظر که اطلاع از عموم سرگذشتشان پیدا نمودم گویی با همه آن مردم از اولین تا آخرین افراد آنان زندگی کرده ام و صاف آن را از تیره اش و نفع آن را از ضررش شناختم و برای تو از هر امری صاف و خالصش را و از هرچیزی زیبایش را برگزیدم.
این واقع بینی در عملکرد اجتماعی امام به او انعطاف پذیری را می دهد که می توان از آن به مصلحت اندیشی نیز تعبیر نمود، منتهی این انعطاف پذیری و مصلحت اندیشی در چهارچوب حق قابل تفسیر است، آنجا که خارج از چهارچوب حق شود مردود شمرده شده و به عنوان عمل باطل امام با آن برخورد می نماید. در خطبه سوم نهج البلاغه امام علت سکوت خود را واقعیت تلخی معرفی می کند که همان عدم امکان عملی مبارزه برای حق بوده است لذا می فرماید در انتخاب یکی از دو راه اندیشیدم یا می بایست با دستی خالی به مخالفانم حمله کنم یا در برابر حادثه ای ظلمانی و پرابهام شکیبایی پیشه گیرم.
امام در مورد مدارا با قوم برای اصلاح امور، خود را تشبیه به پرنده ای می کند که اگر پایین می آمدند با آنها فرود می آمد و اگر می پریدند با جمع آنان می پرید. با اینکه امام هرگز خود را هم شان آن شورا نمی دانست که با آنان هم پرواز شود.
امام در پی مصالح اسلام و مسلمین تا آنجا پیش رفت که از حق مسلم خود گذشت و سکوت اختیار کرد حتی در آن هنگام که خانه نشین شده بود هرگاه به مشورت خوانده می شد، آن چنان مشفقانه راهنمایی می فرمود که گویا این همان شخصی نیست که در حق او آن همه ستم روا داشته شده، آری امام خود را نمی دید، آنچه برای او مطرح بود رضای پروردگار - جلَّ و علی- بود و لذا نه تنها امام مصلحت اندیش بودند بلکه می توان گفت تمام تصمیمات آن حضرت و موضع گیریهای او تابع مصالح مسلمین و اسلام بود. آنچه که از عملکرد امام به دور بود مصلحت اندیشی به معنی قربانی کردن حق در برابر باطل بود که صد البته نام آن دیگر مصلحت اندیشی نخواهد بود. لذا به نظر می رسد که حکومت امام را متهم به عدم مصلحت اندیشی می کنند خالی از اغراض نیستند حتی امام در نصب پست ها و مقامها ملاک را وضعیت ظاهر آنها قرار می دهد نه علم باطنی خود و تا زمانیکه شخصی خطا نکرده امام او را مورد توبیخ قرار نمی دهد، حتی در برخورد با طلحه و زبیر با اینکه حضرت می دانست طلحه و زبیر در دام دنیاطلبی گرفتار آمده اند اما تا نقطه ضعف خود را آشکار نکرده اند امام ایشان را کنار نمی زند که شاهد آن قبلاً گذشت. (6)
بنابراین می توان ادعا کرد که عملکرد امام در حوادث گوناگون هم منطبق بر واقع بینی و هم منطبق بر مصلحت مسلمین و اسلام بوده است. و ریشه آسیب را در جای دیگری باید جست که بخشی از آنها مورد بررسی قرار گرفت.

نتیجه

نتیجه گیری که از این مقاله تحت عنوان آسیب شناسی عصر امام علی علیه السلام می توان به عنوان نتیجه ای عملی و کاربردی گرفت و در یک بررسی تطبیقی با انقلاب شکوهمند اسلامی از آن بهره برد این است که با عنایت به اینکه انقلاب اسلامی دقیقاً با اهداف حکومت امام علیه السلام به پیروزی رسید رهبری آن مجتهدی از تبار امام علی علیه السلام برنامه عملی آن فقه مبتنی بر فقه اهل بیت عصمت و طهارت بود بنابراین انتظار آسیب های مشابه یک امر معقول و قابل انتظار بود. آنچه که امروز بعد از بیست سال و اندی از گذشت پیروزی انقلاب اسلامی نظاره گر آن هستم و بخشی از آسیب های آن امروزه به خوبی جلوه گر شده است، کوتاهی در فرهنگ سازی انقلاب بود، انقلاب اسلامی ما هم نظیر انقلاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با خود فضای فرهنگی جدیدی به ارمغان آورد مشخصه های فرهنگی مبارکی نظیر فرهنگ ساده زیستی، قناعت، مجاهدت و اخلاص، کار ... که اگر برنامه ریزی شده به تعمیق آن پرداخته بودیم امروز گرفتار برخی معضلات نبودیم.
البته آنچه امروز باید به آن بپردازیم بازگشت جدی به فرهنگ اسلام ناب محمدی و زنده کردن ارزشها در عمل نه در شعار می باشد، مسئله دیگری که باید بدان اشاره کرد، آسیبی است که از جانب خواص دنیاطلب متوجه انقلاب است همان آسیبی که فریادگر بیدار انقلاب رهبر عظیم الشأن تحت عنوان انحراف خواص از آن نام برده اند اگر بعد از انقلاب از انحرافات افراد ساده گذشت نمی کردیم و مثل مولایمان علی علیه السلام خط حق و عدالت را ملاک قرار می دادیم و افراد را به عدالت می سنجیدیم نه عدالت و حق را به افراد، یقیناً امروز شاهد بروز یک طبقه بی نام که از انقلاب تغذیه کرد و در عمل نابودی انقلاب را تعقیب می کند، نبودیم.
نتیجه سومی که باید به آن اشاره کنم هشیاری و بیداری در مقابله با توطئه هایی است که متوجه ولایت است ما امروز ماهیت ولایت را متخذ از همان ولایت علی علیه السلام و امامتی که در آن رابطه مردم با امامشان رابطه مریدی و مرادی است و پیوند معنوی والایی که بین امت و امام است می دانیم چنانچه یکی از آسیب های عصر امام علی علیه السلام همین بود که جریان رهبری در کانال خلافت افتاد و اگر امام صد نفر مرید مثل مالک اشتر داشتند جهان اسلام را دگرگون می کردند، اما متأسفانه دید عمومی به امام نگاه به خلیفه ای بود که وظیفه اش تأمین رفاه مردم بود و بس. امروز نیز انقلاب ما به برکت همین رابطه معنوی تاکنون توانسته مشکلات را پشت سر بگذارد و اگر مسئله ولایت از جایگاه خود خارج شده و تبدیل به یک نهاد صرفاً قانونی شود و آن پیوند معنوی و پیوستگی که از ماهیت ولایت برمی خیزد، دچار آسیب شود، یقیناً همان آسیبی که حکومت امام علی علیه السلام را تهدید کرد به سراغ ما هم خواهد آمد امروز همه گروهها با هر سلیقه و ایده ای اگر وفادار به انقلاب و امام راحل-رحمه الله علیه-هستند باید به این واقعیت توجه کنند که مبادا خدای نخواسته به دلیل اختلاف سلیقه ها آب در آسیاب دشمنان دین و انقلاب و امامت و ولایت ریخته شود.
و نکته آخر اینکه حکومت ولایی مشخصه هایی دارد یا به اصطلاح امروزی ها خط قرمزهایی دارد که انعطاف پذیری ها، مانورها، مصلحت اندیشی ها در چارچوب آن باید معنا پیدا کند. تسامح و تساهل و مدارا و آزادی و سایر بحث ها در این چهارچوب ها باید مورد ارزیابی قرار گیرد لذا نباید در دام تبلیغاتی دشمنان انقلاب بیفتیم و مبلغ چیزی شویم که نقض غرض است و ماهیت حکومت ولایی را تهدید می کند که در آن صورت دیگر چیزی باقی نخواهد ماند. آگاهی دادن به مردم، جلب اعتماد مردم، احترام به شخصیت آنها، برنامه ریزی دقیق و تعیین راهبردها و بازبینی راه طی شده هم از اموری هستند که به عنوان درس از حکومت امام علی علیه السلام باید آموخت.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، خ33، ص 127.
2.همان، همو، خ 200، ص 693.
3. همان، همو، خ 3، ص 69.
4. همان، همو، خ 33، ص 27.
5. همان، همو، خ 92، ص 296.
6. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 77.
منبع:فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.