نویسنده: علی کالیراد




 
«پس از یزید، پسرش معاویه به فرمانروایی رسید. معاویه [دوم] کودکی ضعیف بیش نبود و چهل روز و به قولی سه ماه فرمانروایی را به عهده داشت. سپس به مردم گفت: «من توانایی کار شما را ندارم... هرکس را می خواهید برای آن برگزینید... آنگاه به خانه خود رفته، چندین روز پنهان شد و سپس درگذشت. نیزگویند معاویه مسموم شده، مرد.»
«تاریخ الفخری، سده هشتم هجری»
با تاسیس خلافت اموی توسط معاویه بن ابی سفیان (حکومت:۶۰ ۴۱ ق.) تاریخ اسلام وارد مرحله نوینی شد که از جمله ویژگی های آن برقراری نظام موروثی در جهان اسلام بود. درحالی که معاویه و بنی امیه شدیدا در پی حفظ خلافت در خاندان خود بودند، این امر با مخالفت های گوناگونی روبرو شد.
چنانکه عبدالله فرزند عمر، خلیفه دوم، به تفاوت ماهوی خلافت اسلامی با شاهنشاهی ساسانی و امپراتوری رومی اشاره کرد: «این خلافت همچون سلطنت هرقل، قیصر و کسری نیست که اگر پدر درگذشت، فرزند جای آن را بگیرد.» اگر چه معاویه پس از تکاپوهای بسیار موفق شد تا فرزندش، یزید(حک: ۶۴ ۶۰ ق.) را جانشین خود سازد، اما به واقع جلوس یزید بر تخت حکومت به معنای افول ستاره بخت خاندان سفیانی بود.
سپاه یزید در سال ۶۱ ق خاندان پیامبر اسلام (ص) را در کربلا به خاک و خون کشید، در سال ۶۳ ق قیام مردم مدینه النبی را با کشتار، تجاوز و غارت پاسخ داد و در سال ۶۴ ق جهت سرکوب عبدالله فرزند زبیر، صحابی برجسته، مکه را محاصره و سنگباران کرد. اما مرگ یزید در ربیع الاول ۶۴ ق نقطه پایان خونریزی ها نبود: میراث سیاست معاویه و خشونت یزید، جنگ داخلی بود که سال ها گریبانگیر مسلمانان شد.
در پی مرگ یزید، بسیاری از مناطق دنیای اسلام عبدالله بن زبیر را به عنوان خلیفه به رسمیت شناختند و حتی فرمانده سپاه اموی که مکه را در محاصره داشت، خواستار همکاری با ابن زبیر شد. افزون بر این، سیاست های معاویه و یزید در جانبداری از برخی قبایل در شام موجب شد تا دیگر قبایلی که از قدرت بی نصیب مانده بودند، سر به نافرمانی بردارند. در چنین شرایطی، آخرین فرد خاندان ابوسفیان در دمشق به خلافت رسید.
درباره معاویه بن یزید (معاویه دوم) تقریبا تمامی منابع، اطلاعاتی مختصر و مشابه ارائه کرده اند. سن وی در این زمان، بین ۱۸ تا ۲۳ سال و مدت حکومتش بین بیست روز تا چهار ماه ذکر شده است. معاویه دوم در اقدامی منحصر به فرد طی سخنرانی عمومی خود به انتقاد از شیوه حکومت پدربزرگ و پدرش پرداخت، از برعهده گرفتن حکومت خودداری ورزید و انتخاب خلیفه را به مردم واگذار کرد.
غالب منابع، این اقدام معاویه دوم را حمل بر ضعف و خردی نموده اند؛ چنانکه در وجه تسمیه کنیه او نیز گفته اند: «وی را به تحقیر ابولیلی می گفتند که از سامان دادن کارها، ناتوان بود و عربان مردان ناتوان را چنین نام می دهند.»
این نکته از آن رو قابل تامل است که به دست گرفتن حکومت از طریق اعمال زور (اصل تغلب/ استیلا) به تدریج به یکی از مفاهیم مورد قبول بسیاری از اندیشمندان مسلمان در طول سده های متمادی درآمد. این متفکران علت دفاع خود از این نظریه را همانا ممانعت از درغلتیدن مسلمین به کام تفرقه عنوان می کردند.
جالب اینکه استدلال اصلی هواداران نخستین نظام موروثی نیز جلوگیری از ظهور تفرقه در جامعه و تبعات ناشی از آن بود؛ معاویه بن ابی سفیان خود با توسل به این مساله مدعی شد که «من دوست ندارم که امت محمد (ص) را همچون گوسفندان بدون چوپان رها کنم.» طنز تاریخ در این نکته نهفته است که تمامی این تلاش های نظری و عملی، نهایتا به فرو افتادن جامعه اسلامی در مغاک استبداد و خودکامگی انجامید.
به این ترتیب از نگاه عموم وقایع نگارانی که قرن ها بعد عملکرد معاویه دوم را مورد داوری قرار دادند، وی «کودکی ضعیف» بیش نبود. اما همین ـ به اصطلاح ـ کودک ضعیف در سخنرانی خود، پدربزرگش معاویه بن ابی سفیان را به علت منازعه با علی بن ابی طالب (ع) و پدرش یزید را به علت عدم شایستگی جهت احراز مقام خلافت به شدت موردحمله قرار داد و صریحا اعلام کرد که «در میان مردم کسانی هستند که از من بر این کار سزاوارترند.»
با توجه به تاکید معاویه دوم بر شایستگی ها و فضائل علی بن ابی طالب (ع) چندان بعید نمی نماید که مقصود او خاندان علی (ع) بوده باشد. برخی از منابع، این جهت گیری های غیرمنتظره را ناشی از گرایش معاویه دوم به عقاید «قدریه» دانسته اند.
«قدریه» به عنوان یکی از نخستین فرقه های اسلامی ـ و پیشاهنگ «معتزله» بعدی ـ با رد اعتقاد به جبر، بر اختیار و مسوولیت انسان تاکید می کردند. پیامدهای سیاسی این اندیشه انتزاعی چنان بود که سه تن از رهبران اصلی این جریان در سال های مختلف توسط امویان به قتل رسیدند. نخستین آنها عمر مقصوص، آموزگار معاویه دوم بود. معاویه دوم پس از انتصاب به خلافت، نظر آموزگار خود را جویا شد.
پاسخ مقصوص، کوتاه بود: «یا به عدالت رفتار کن یا کناره گیر». پس از مرگ معاویه دوم، مقصوص به جرم فاسد کردن عقیده خلیفه متوفی، زنده به گور شد. از جمله نکات قابل توجه در سخنرانی معاویه دوم این است که وی پس از برشمردن معایب و مظالم دو خلیفه پیشین و عنوان کردن این مطلب که : «اگر دنیا غنیمت است ما بهره ای از آن بردیم و اگر هم خسارت است، ال ابوسفیان را ... بس است»، برای واگذاری امر خلافت به چاره اندیشی می پردازد.
از نظر او، بنابر مقتضیات زمانه و عدم وجود افراد شایسته ای مانند صحابه سرشناس پیغمبر(ص)، به کار بستن روش های پیشین یعنی تعیین جانشین(استخلاف) [همچون منصوب کردن عمر توسط ابوبکر] و تشکیل شورا [همچون عمر جهت انتخاب خلیفه سوم] غیرممکن است و بنابراین: «شما [مردم] به کار خود احق و اولی هستید، هر که را می خواهید می توانید اختیار کنید.»
معاویه دوم پس از ایراد این سخنرانی جنجالی، راهی خانه خویش شد تا در آنجا انزوا گیرد و به عبادت بپردازد. وی زمانی که با سرزنش وقیحانه مادر خویش روبه رو شد، باز هم بر موضع خود پافشاری کرد و گفت: «کاش... این کار را به گردن نگرفته بودم. آیا بنی امیه از لذت خلافت شادکام شوند و من کسانی را که شایسته این مرتبت اند، از مقامشان باز دارم... نه، هرگز! من از چنین خلافتی بیزارم.» زندگی غریب معاویه دوم با مرگی زودهنگام و مشکوک به پایان رسید.
منابع درباره علت مرگ به مواردی چون مسمومیت، جراحت ناشی از سوءقصد، بیماری طاعون و همچنین مرگ طبیعی اشاره کرده اند. با وفات/ قتل معاویه دوم بحران جانشینی سلسله اموی وارد مرحله حادتری شد زیرا هیچ یک از افراد خاندان سفیانی حاضر به پوشیدن ردای خلافت نبودند و چنین بود که شاعری گفت: «فتنه ای می بینم که دیگ های آن می جوشد و از پس ابولیلی [معاویه دوم] ملک از آن کسی است که چیره شود.»
منابع و ماخذ:
۱. ابن‌اثیر (م: ۶۳۰)، کامل: تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۱، تهران: علمی، ۱۳۷۱.
۲. ابن‌خلدون (م: ۸۰۸)، العبر: تاریخ ابن‌خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۲، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳.
۳. ابن‌طقطقی(م: ۷۹۰)، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰.
۴. ابن‌العبری (م: ۶۸۵)، مختصر تاریخ‌الدول، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷.
۵. ابن قتیبه (مرگ: ۲۷۶ ق.)، امامت و سیاست، ترجمه سیدناصر طباطبایی، تهران: ققنوس، ۱۳۸۰.
۶. مسعودی (م:۳۴۵)، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی،۱۳۸۱.
۷. مسعودی، مروج‌الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴.
۸. مقدسی (م: ۳۸۱)، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۲، تهران: اگه، ۱۳۷۴.
۹. یعقوبی (قرن سوم)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۱.
۱۰. فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: آگاه و علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰.
۱۱. حسین صابری، ، تاریخ فرق اسلامی‌‌، ج ا، تهران: سمت، ۱۳۸۴.
۱۲. محمدسهیل طقوش، دولت امویان، ترجمه حجت‌الله جودکی، تهران: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۴.
۱۳. داود فیرحی، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، تهران: نشر نی، ۱۳۷۸.
۱۴. حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، تهران: سمت، ۱۳۸۲.