پژوهشگر: احمدعلى یوسفى




 
در طول قریب 30 سال، بعد از وفات رسول اللَّه صلى الله علیه وآله، تا پایان حکومت على علیه السلام، غنایم نقدى و غیر نقدى فراوانى از راه فتوحات نصیب مسلمانان شد. افزایش حجم نقدینگى در مدینه ممکن بود در کوتاه مدت سطح عمومى قیمت ها را تحت تأثیر جدى قرار دهد، اما به علت رواج داد و ستدها به نحو کالا به کالا، جریان آزاد تجارى بین عربستان و سایر مناطق، ذوب درهم و دینار و تبدیل آنها به شمش و وسایل زینتى و مصرف بخشى از آنها براى جنگ در خارج از مدینه، بعید به نظر مى رسد که در بلندمدت در افزایش سطح عمومى قیمت ها به طور قابل ملاحظه اى مؤثر بوده باشد. افزایش تولید و درآمد و عمران و آبادانى مدینه و اطراف آن از دیگر پیامدهاى اقتصادى غنایم بود.
این نوشتار در صدد برآورد کمى غنایم جنگى عصر خلفاى راشدین است و در پایان اشاره اى مختصر به برخى پیامدهاى آن خواهد داشت.

مقدمه

در مقدمه چند مطلب، براى بهره بردارى بیش تر از مطالب آتى ذکر مى شود:
1-. نقل هاى مختلفى درباره ى مقدار غنایم، جزیه و خراج بعضى مناطق، در منابع تاریخى آمده است. این امر ممکن است بدان جهت باشد که اهالى مناطق فتح شده در فرصت هاى به دست آمده قیام کرده، ولى مجدداً به تصرف سپاه اسلام درمى آمدند یا صلح مى کردند و در فتح هاى بعدى جزیه و غنایم دیگرى به دست مى آمد.
2-. بعضى از منابع تاریخى براى یک منطقه ى فتح شده، جزیه و غنیمت را با هم ذکر کرده اند؛ چون در ابتداى جنگ ممکن است غنیمت نصیب سپاه اسلام شده، آنگاه صلح شده و جزیه گرفته باشند.
3-. وجه المصالحه اى که به سالانه یا جزیه بودن آن تصریح نشده است، در شمار غنایم محسوب مى شود.
4-. براى شهرهایى که با جنگ فتح شدند ولى غنایم آنها بیان نشده است، متوسط مجموع غنایم شهرهایى که غنایم آنها معلوم است محاسبه مى شود؛ چرا که تعیین حدود مقدار غنایم با انحراف معیار منطقى و معقول، امرى غیر صواب به نظر نمى رسد.
5-. در برخى جنگ ها تعداد سربازان و سهم سواره و پیاده معلوم است، ولى نسبت سواره به پیاده مشخص نیست. در این گونه موارد نسبت سواره را دو سوم در نظر مى گیریم. این نسبت در جنگ نصیبین در سال 17 و زالق در سال 30 تصریح شده است و اکثر جنگ ها نیز بعد از سال 16 واقع شده که هر روز بر اثر فتوحات و به چنگ آوردن اسب هاى بیش تر، بر تعداد سربازان سواره نسبت به پیاده افزوده مى شد. این گونه محاسبه ى برآورد حداقل غنایم، منطقى است.
6-. اگر در محاسبه ى مقدار غنایم منطقه اى، نیاز به نسبت سهم سواره به پیاده باشد، سهم سوار را دو برابر سهم پیاده در نظر مى گیریم. در برآورد غنایم معلوم خواهد شد که این نسبت یک امر مسلم براى تقسیم غنایم جنگى بود.
7-. دینار را بر اساس رابطه ى یک به ده درهم تبدیل مى کنیم و حجم مجموع غنایم را بر اساس درهم بیان مى کنیم.
8-. اگر جنس غنایم نقدى به درهم یا دینار ذکر نشده باشد، در صورتى که منطقه ى فتح شده در قلمرو ایران باشد، آن را به درهم (پول رایج ایران در آن زمان) و اگر در قملرو روم بوده باشد آن را به دینار (پول رایج روم در آن زمان) محاسبه مى کنیم.

مقدار کمّى غنایم شهرها

حضرموت و قبایل کِنده و سکاک: این منطقه در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح شد،2 اموال و مواشى آنها به غنیمت گرفته شد3 و زنان و اولاد آنها به اسارت درآمدند؛4 اسراى زن 000/1 نفر بودند،5 خمس غنایم و اسرا به مدینه فرستاده شد و بین مردم مدینه تقسیم گردید6 و باقیمانده ى غنایم بین جنگ جویان مسلمان تقسیم شد.7
عمان: این شهر نیز در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید8 و 000/4 اسیر9 و غنایمى از انواع اموال به دست آمد.10 کشته هاى مرتدین 000/10 نفر بودند.11 خمس غنایم را نزد ابوبکر به مدینه فرستادند.12
قبیله ى اسد و غطفان و فزاره: این قبایل در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردیدند،13 خالد بعد از فتح، غنایم و اسیر گرفت 14 و غنایم و اسرا به مدینه فرستاده شدند.15 تعداد اسرا 31 نفر بود.16
بحرین و جزیره ى دارین: این مناطق در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید،17 اموال زیادى به غنیمت گرفته شد و عده اى نیز به دست مسلمانان اسیر شدند.18 سهم سوار 000/6 و سهم پیاده به 000/2 رسید.19 تعداد سپاهیان مسلمان بیش از 000/6 نفر بود.20 خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.21
سهم پیاده ها000/000/4 = 000/2 × 000/2
سهم سواره ها 000/000/24 = 000/4 × 000/6
سهم جنگ جویان (چهار پنجم غنایم) 000/000/28 = 000/000/4 + 000/000/24
کل غنایم 22 این جنگ 000/000/35 = چهار پنجم × 000/000/28
مَهْرَة: این منطقه در زمان ابوبکر (11 ق) فتح شد،23 اموال و اسیران زیادى نصیب مسلمانان شد24 و 000/2 اسب به غنیمت گرفته شد.25 خمس آن نزد ابوبکر فرستاده شد26 و بقیه بین لشکر تقسیم گردید.27
کاظمه ى عراق (جنگ ذات السلاسل): این منطقه در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.28 تعداد لشکریان مسلمان 000/18 نفر،29 سهم سوار 000/1 درهم و پیاده یک سوم آن بود.30 لباس و کلاه فراوانى از سربازان به دست آمد که یکى از آنها 100 هزار درهم ارزش داشت و ابوبکر آن را به خالد بخشید.31 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد.32 طبق این فرض که سهم سواره دو سوم و پیاده یک سوم بود، کل غنایم عبارت است از: سهم سوار 000/000/12 سهم پیاده 00/000/2 سهم جنگ جویان 000/000/14 و حداقل کل غنایم نقدى 000/500/17.
مذار (الثَّنْى): این منطقه در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.33 سهم سوار در این جنگ بیش از جنگ ذات السلاسل بود.34 زن و فرزند جنگ آوران را اسیر کردند.35 کشته هاى دشمن 000/30 نفر بود.36 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد و بقیه بین سپاهیان تقسیم گردید.37 سربازان مسلمان 000/10 نفر بودند.38
هر چند گفته شده سهم سواره در این جنگ بیش از جنگ ذات السلاسل بود، ما مبنا را همان مقدار جنگ ذات السلاسل قرار مى دهیم تا حداقل آن را مشخص کنیم. تعداد پیاده تقریباً 3334 نفر و سواره 6666 نفر بود؛ بنابراین، غنایم این جنگ به این نحو است: سهم سواره ها 000/667/6، پیاده ها 000/111/1، سهم جنگ جویان 000/778/7 و حداقل غنایم 500/722/9.
امغیشیا: این شهر در زمان ابوبکر (12ق) با جنگ فتح شد.39 سهم سوار 1500 درهم شد.40 آن چنان غنیمت گرفتند که هرگز چنین نگرفته بودند.41 غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.42 لشکریان اسلام 000/18 نفر بودند؛43 در نتیجه، سهم سواره ها 000/000/18، پیاده ها 000/000/3، جنگ جویان 000/000/21 و کل غنایم 000/250/26 بود.
اهل نهرالتمر: این قبیله در سال 12 قمرى در مقابل 000/12 درهم با مسلمانان صلح کرد.44
الزّاره (ناحیه اى در بحرین): این ناحیه در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد. غنایم به دست آمده نزد ابوبکر فرستاده شد و به هر فرد در مدینه یک دینار رسید.45
بر اساس تحقیقات، جمعیت مدینه در سال 10 قمرى، حداقل 000/60 نفر بود.46 با توجه به این که به طور مرتب، افرادى جنگ جو از مدینه به میادین جنگ مى رفتند و از طرف دیگر، به دلایل مادى و معنوى افرادى از اطراف به مدینه هجرت مى کردند، اگر جمعیت مدینه را در سال 13 قمرى در همان حد فرض کنیم، غیر معقول به نظر نمى آید. پس مى توان گفت 000/60 دینار یا 600 هزار درهم غنیمت وارد مدینه شد.
یرموک: این ناحیه در زمان عمر (13 ق) با جنگ فتح شد.47 تعداد افراد مسلمین به قولى 000/46 نفر48 و به قول دیگر 000/24 نفر49 بود. حداقل 120 هزار نفر از دشمن کشته شدند.50 سهم سوار 500/1 دینار = 000/15 درهم شد.51 سهم سوار در این نبرد 000/24 دینار = 240 هزار درهم و سهم پیاده 000/8 دینار = 000/80 درهم و به مقدار دینار هم نقره و درهم به آنها رسید.52 غنایم و جواهرات فراوان و 000/40 اسیر گرفتند.53 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد و بقیه بین لشکریان تقسیم شد.54
منابع تاریخى در بعضى از ارقام ذکر شده، مثل تعداد لشکریان مسلمانان، سهم غنایم ایشان و تعداد کشته هاى دشمن، اختلاف دارند؛ اما به نظر مى رسد تعداد لشکریان اعراب مسلمان حداقل 000/46 نفر بوده که در چند مرحله به یرموک رسیدند و فقط در یک مرحله 000/27 نفر بودند. سهم سربازان از غنایم نیز به نظر مى آید 000/24 دینار و 000/8 دینار بوده است، اگر چه ممکن است همه ى آن از خود جنگ یرموک به دست نیامده و بخشى از آن در جنگ هاى قبلى و در مسیر لشکریان تا یرموک به دست آمده باشد؛ بنابراین ممکن است فقط در خود یرموک سهم سوار 500/1 دینار باشد و بقیه از مناطق دیگرى که بعد از یرموک تقسیم شده اند باشد؛ اما ممکن است تعداد کشته هاى دشمن 120 هزار یا 105 هزار نفر باشد، لکن ما مبنا را 105 هزار قرار مى دهیم؛ بنابراین، سهم پیاده 000/392/349/1، سواره 000/824/095/8، سهم جنگ جویان 000/216/445/9 و حداقل کل غنایم 000/520/806/11 بود.
دمشق: این شهر در زمان عمر (13 ق) با سپاه اعراب مسلمان به جنگ برخاست و سپس صلح کرد55 که مبلغ 100 هزار دینار مساوى 1 میلیون درهم وجه المصالحه دریافت شد.56 خمس آن به مدینه فرستاده شد و بقیه بین لشکریان تقسیم گردید. لشکر 000/37 نفر بودند.57
قادسیه: این منطقه در زمان عمر (14 ق) با جنگ فتح شد.58 موقع غنایم، لشکر اسلام حدود 000/30 نفر بودند.59 تعدادى اسیر و اموال و اشیا به دست آمد که قیمت آنها را کسى نمى دانست.60 تعداد کشته هاى دشمن در میدان قادسیه 000/10 نفر بودند.61 آن قدر غنایم جمع آورى شد که قبل و بعد از قادسیه هرگز مثل آن به دست نیامد.62 درفش کاویان 1 میلیون و 200 هزار درهم،63 کلاه جنگى رستم 100 هزار درهم،64 لباس هاى جنگى او 000/70 درهم،65 گاو و گوسفند و غذاهاى فراوان،66 000/30 دینار،67 سهم سوار 000/14 درهم 68 و سهم پیاده 100/7 درهم 69 شد. با این حساب، سهم سوار 000/000/280، پیاده 000/000/71، سهم جنگ جویان 000/000/351 و حداقل کل غنایم نقدى، 000/750/438 بود.
مداین: این شهر در زمان عمر (16 ق) با جنگ فتح شد.70 سربازان اسلام 000/60 نفر سواره 71 بودند که به هر نفر 000/12 درهم رسید.72 از بیت المال مداین، لباس، کالا، جواهرات و ... فراوان به دست آمد،73 به طورى که تعیین قیمت آن ممکن نبود.74 گاو، گوسفند، شتر و غذاهاى بى شمار نصیب مسلمانان شد.75 در بیت المال مداین 3 میلیارد درهم وجود داشت.76 قطعه اى از فرش 600/3 متر مربعى بهارستان 77 که به على علیه السلام رسید و بهترین آن هم نبود، با این حال 000/20 درهم ارزش داشت.78 خمس غنایم، بعد از جدا کردن، به مدینه فرستاده شد و بین اهل مدینه 79 و ما بقى بین سربازان تقسیم گردید.80
در بعضى منابع تاریخى مقدار موجودى بیت المال را برابر 1012*3 درهم ذکر کرده اند، که نصف آن را رستم، هنگام حرکت به طرف قادسیه با خود برده و بقیه را در بیت المال مداین باقى گذاشته بود،81 ولى ما در این جا مبنا را مقدارى قرار مى دهیم که به دست سربازان رسید؛ زیرا معلوم نیست همه ى آنچه رستم در بیت المال مداین باقى گذاشته بود به دست سربازان رسید یا بخشى از آن؛ از منابع تاریخى مى توان استنباط کرد که بخشى از آن در نبرد مداین به دست سربازان اسلام افتاد؛ بنابراین سهم سربازان و کل غنایم را مى توان بدین نحو حساب کرد: سهم سربازان، 000/000/720 و حداقل کل غنایم نقدى 000/000/900 بود.
جلولاء: این شهر در زمان عمر (16 ق) با جنگ فتح شد.82 تعداد سپاهیان مسلمان 000/12 نفر بودند.83 کشته هاى دشمن به 100 هزار نفر رسید.84 طلا، جواهرات و اشیاى زینتى فراوانى از قبیل مجسمه هاى طلایى و ... به دست آمد.85
آن قدر غنیمت گرفتند که هرگز مثل آن به دست نیامد.86 تعداد اسرا به حدى زیاد بود که عمر مى گفت: خدایا از اسراى جلولاء به تو پناه مى برم.87 غنایم جلولاء به 30 میلیون درهم و خمس آن به 6 میلیون درهم رسید.88 به هر یک از سربازان اسلام 000/9 درهم و 9 حیوان رسید.89 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.90
منابع تاریخى از یک طرف مقدار غنایم جلولاء را 30 میلیون درهم و از طرف دیگر، تعداد سربازان را 000/12 نفر ذکر کرده اند که به هر نفر 000/9 درهم رسید، و این دو با هم نمى سازد. بعضى از منابع نیز هر دو را با هم ذکر کرده اند. عدم سازگارى این دو نقل بدین جهت است که وقتى به هر سرباز 000/9 درهم برسد، مقدار کل غنایم عبارت خواهد شد از: کل سهم سربازان (چهار پنجم غنایم) 000/000/108، کل غنایم، 000/000/135.
در نتیجه، این دو نقل، در مقدار کل غنایم و در مقدار خمس آن با هم ناسازگارند.
ولى به نظر مى رسد که با اضافه کردن اشیاى دیگر، مثل طلا و جواهرات و اسرا به غنایمِ نقدى، این ناسازگارى رفع خواهد شد و مقدار هر سهم را مى توان 000/9 درهم و 9 حیوان، و در نتیجه مقدار غنایم جلولاء را 135 میلیون درهم و تعداد 000/108=000/12*9 حیوان (از قبیل گاو، گوسفند و شتر و ...) و احیاناً تعدادى اسیر و... دانست که خمس آنها لااقل 27 میلیون درهم نقد و 000/36 حیوان است.
قیساریه: این شهر در زمان عمر (15 ق) به جنگ برخاست 91 و سپس صلح برقرار شد.92 تعداد کشته هاى دشمن به 100 هزار نفر93 و تعداد اسرا به، 000/4 نفر رسید94 و 000/20 دینار یا 200 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.95
خمس غنایم 96 و اسرا به مدینه نزد عمر فرستاده شد.97 اسرا بین یتیمان مدینه تقسیم شدند که بعضى براى نوشتن و بعضى براى کارکردن گمارده شدند.98
با توجه به این که وجه المصالحه در حکم غنایم بوده و خمس آن متعلق به حکومت بود. در این نبرد، 000/20 دینار، بخشى از غنایم به دست آمده بود؛ زیرا شکى نیست در جنگى که تعداد کشته هاى آن 100 هزار نفر و اسراى آن 000/4 نفر بوده غنایم، بسیار بیش از مقدار وجه المصالحه بوده است.
رُقّه: این شهر در زمان عمر با سپاه اعراب مسلمان صلح کرد و 000/20 دینار = 200 هزار درهم وجه المصالحه از آنها دریافت شد. اهل رُهّا و حرّان 99 نیز در زمان عمر با سپاه اسلام صلح کردند و از هر یک از آنها 000/20 دینار یا 200 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.100 از این سه شهر، مقدار 600 هزار درهم غنیمت به دست آمد.
عین الوردة (راس العین): این شهر در زمان عمر با لشکر اعراب صلح کرد و از آنها 000/30 دینار = 300 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.101
قرقیسیا: اهل این شهر در زمان عمر ابتدا با اعراب مسلمان به جنگ برخاسته، آن گاه صلح کردند و از آنها 000/3 دینار یا 000/30 درهم وجه المصالحه دریافت شد.102 اهل سِنجار نیز مثل اهل قرقیسیا عمل کردند.103
آمد: اهل این شهر در زمان عمر با مسلمانان صلح نمودند و از آنها 000/5 دینار = 000/50 درهم وجه المصالحه دریافت شد.104
میّا فارقین: اهل این شهر در زمان عمر با سپاهیان مسلمان صلح نمودند و از آنها 000/3 دینار = 000/30 درهم نقداً دریافت شد.105
نصیبین: این شهر در زمان عمر (17 ق) به تصرف سپاه اسلام در آمد،106 تعداد سربازان 000/5 نفر بودند107 که به هر یک از آنها، به جز چهارپایان، برده و انواع کالاهاى گران قیمت، 000/10 درهم رسید. خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.108 در نتیجه سهم سربازان، 000/000/50 درهم و کل غنایم، 000/500/62 درهم شد.
شهرهاى لوبیة، لُبده، سبره، زویده، مراقیه در زمان عمر با اعراب مسلمان صلح نمودند و از هر یک از این شهرها، تعدادى اسیر، اسب، الاغ، گاو و گوسفند (هر کدام 300 تا) گرفتند؛109 بنابراین مجموع غنایم این شهرها 1500 اسیر، 1500 اسب، 1500 الاغ، 1500 گاو و 1500 گوسفند بود.
بُرقه: اهل این شهر در زمان خلافت عمر با لشکریان مسلمان به جنگ برخاسته، آن گاه صلح نمودند و از آنها 500 اسیر و 500 چهار پا گرفته شد.110
تستر (شوشتر): این شهر در زمان عمر (17 ق) با جنگ فتح شد.111 تعداد مسلمین بیش از 000/20 سواره و پیاده بود.112 تمام اموال و اغنام آن جا را به غنیمت گرفتند؛ از جمله: دینارهاى زیاد کسروى و طلا و جواهرات فراوان.113 غنایم بین سربازان تقسیم گردید، که سهم سواره 000/3 و سهم پیاده 000/1 درهم شد.114 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.115
بنابراین، غنایم عبارت است از: سهم پیاده ها، 000/667/6، سواران 000/999/39، جنگ جویان 000/666/46 و کل غنایم نقدى، 000/325/583.
نهاوند: این شهر در زمان عمر (21 ق) با جنگ فتح شد.116 تعداد سربازان مسلمان 000/30 نفر،117 و تعداد کشته هاى دشمن بیش از 100 هزار نفر بود.118 غنایم فراوانى، از جمله گنج نخیرجانَ (شامل انواع جواهرات و وسایل زینتى) به دست آمد که 4 میلیون درهم ارزش داشت.119 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد و بقیه بین سربازان تقسیم گردید.120 سهم سواره 000/6 و سهم پیاده 000/2 درهم شد.121 بنابراین، غنایم عبارت بود از: سهم سواران 000/000/120، پیاده ها 000/000/20، جنگ جویان 000/000/140 و کل غنایم، 000/000/175.
رى: اهل این شهر در زمان عمر (22 ق) ابتدا به جنگ با مسلمانان پرداختند، سپس صلح کردند122 و مقرر شد که 000/000/2 درهم به عنوان وجه المصالحه به صورت نقدى بپردازند.123 تعداد سپاه اسلام 000/10 نفر بود.124 خمس غنایم را به مدینه نزد عمر فرستادند.125 مقدار غنایم آن، مثل غنایم نقدى مداین 900 میلیون درهم بود.
اصفهان: اهل اصفهان در زمان عمر با فاتحان مسلمان صلح و 100 هزار درهم نقدى به ایشان پرداخت نمودند.126 تعداد سپاهیان مسلمان 000/17 نفر بود.127
آذربایجان: اهل این منطقه در دوران خلافت عمر (22 ق) ابتدا اقدام به جنگ نمودند، سپس مجبور به صلح شدند128 و 800 هزار درهم به عنوان وجه المصالحه پرداختند129 و خمس غنایم نزد عمر فرستاده شد.130
فارس و کرمان: در زمان عمر، بین لشکر اعراب مسلمان و اهالى این دو شهر جنگ در گرفت که سرانجام با پیروزى مسلمانان پایان یافت.131 تعداد مسلمین 000/17 نفر132 و تعداد کشته هاى دشمن 100 هزار نفر بود.133 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد که بین مهاجرین و انصار تقسیم کرد و باقیمانده ى غنایم بین سربازان اسلام تقسیم شد.134 سهم سواره بیش از 000/8 درهم و پیاده بیش از 000/4 درهم شد.135 با توجه به این مطالب، سهم پیاده ها 000/668/22، سواران 000/664/90 و سهم جنگ جویان 000/332/113 و حداقل کل غنایم نقدى 000/665/141 بود.
تکریت: این شهر در زمان خلافت عمر (16 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد.136 تعداد سپاهیان عرب مسلمان در این جنگ 000/5 نفر بود.137 سهم سواره 000/3 درهم و پیاده 000/1 درهم شد.138 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.139 در نتیجه سهم پیاده ها 000/667/1، سواران 000/999/9، جنگ جویان 000/663/11 و کل غنایم 14578750 بود.
حمص: اهل حمص در عصر خلافت عمر (15 ق) به جنگ با مسلمانان برخاستند، ولى در نهایت مجبور به صلح شدند140 و مقرر گردید که 170 هزار دینار = 1 میلیون و 700 هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند.141 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.142
اسکندریه: این شهر در دوران خلافت عمر (20 ق) بعد از جنگ با اعراب مسلمان مجبور به تقاضاى صلح شد143 و مقدار 000/13 دینار = 130 هزار درهم به سپاه اسلام پرداخت کردند.144 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.145
حلب: این شهر در زمان عمر با صلح فتح شد و 000/30 دینار = 300 هزار درهم پرداخت کردند.146
أبَلّه: این شهر نیز در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام درآمد. تعداد سربازان مسلمان 300 نفر بود که به هر نفر 2 درهم و مقدارى کالا رسید. تعدادى اسیر و سلاح و دیگى مسى با 000/80 مثقال طلا و اساس داخل آن را به غنیمت گرفتند.147
هر مثقال برابر یک دینار رومى بود؛148 بنابراین: درهم 000/800=10*000/80
درهم 600/800=000/800+600
خراسان (شامل شهرهاى آن): این منطقه در زمان عمر (22 ق) به تصرف اعراب مسلمان درآمد. تعداد سپاه اسلام 000/20 بود.149
در این جنگ، هم چون جنگ قادسیه، سهم سواره 000/14 درهم و پیاده 100/7 درهم بود؛ در نتیجه، سهم سواران 000/662/186، پیاده ها 700/335/47، جنگ جویان 700/997/233 و کل غنایم 125/497/292 شد.
همدان: اهالى این شهر در زمان عمر (22 ق) به جنگ با مسلمین برخاسته، آن گاه خواستار صلح شدند.150 و مقرر شد 100 هزار درهم پرداخت نمایند.151
رامهرمز: اهل آن در دوران خلافت عمر - بعد از اقدام به جنگ با پرداخت 800 یا 900 هزار درهم تن به صلح دادند.152
نهرتیرى: مردم آن در دوران خلافت عمر (15 ق) به جنگ با اعراب مسلمان برخاستند، آن گاه بر مقدار 1 میلیون و 100 هزار درهم صلح را پذیرفتند.153
جرزاها: جرزان در دوران خلافت عثمان بر 000/80 درهم نقد با مسلمانان صلح کرد.154
قبرص: اهالى آن در زمان خلافت عثمان (28 ق) ابتدا به جنگ با سپاه مسلمانان برخاستند، سپس با ایشان صلح نمودند.155 در این جنگ، اموال فراوان و بیش از 000/8 اسیر گرفته شد. خمس غنایم به مدینه نزد عثمان فرستاده شد و باقى مانده بین سربازان تقسیم گردید.156
افریقیه: اهالى این ناحیه در دوران خلافت عثمان (27 ق) در مقابل سپاه اسلام به جنگ پرداخت، سپس صلح را بر جنگ ترجیح داد.157 تعداد سربازان اسلام 000/23 نفر بود.158 غنایم فراوانى، مثل حیوانات، اسرا و اموال نصیب مسلمانان شد.159 مقدار 2 میلیون و 520 هزار دینار = 25 میلیون و 200 هزار درهم نقداً به عنوان وجه المصالحه به مسلمانان پرداخت شد.160 خمس غنایم براى عثمان به مدینه ارسال 161 و چهار پنجم باقى مانده بین سربازان تقسیم شد.162 سهم سواره به 000/3 دینار =000/30 درهم و پیاده 000/1 دینار=000/10 درهم رسید.163 بنابراین سهم پیاده ها 000/6670/2، سواران 000/020/460 و جنگ جویان 000/690/486 و کل غنایم 500/362/608 بود.
باخررزان: در زمان عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد، و مقدار 000/80 درهم وجه المصالحه از آنان دریافت شد.164
زرنج (منطقه ى سیستان): اهالى آن در سال 23 قمرى، ابتدا به جنگ با سپاه مسلمانان برخاستند، سپس مجبور به صلح شدند.165 والى سیستان، هزار جام طلا را که هزار عبد آنها را حمل مى کردند به مسلمین داد.166 تعداد اسرا در این نبرد به 000/40 نفر رسید.167
زالق (منطقه ى سیستان): سپاه اعراب از این شهر 000/10 اسیر و بنا به قولى 000/30 اسیر گرفت.168 تعداد مسلمین 000/8 نفر بود که به هر نفر 000/4 درهم رسید. سال فتح آن 30 قمرى بود.169 بنابراین سهم جنگ جویان 000/000/32 و کل غنایم 000/000/40 بود.
شاپور: در دوران خلافت عثمان (26 ق) با پرداخت 3 میلیون و 300 هزار درهم تن به صلح داد.170
دارابجرد: در دوران خلافت عثمان (27 ق) بر مبناى پرداخت 2 میلیون و 200 هزار درهم با جنگ جویان مسلمان صلح کرد.171
اَرّجان (ارمان): در دوران خلافت عثمان (27 ق) با اعراب صلح نمود172 و مقرر گردید که 2 میلیون و 200 هزار درهم پرداخت کنند.173
اهل قصور و مداین: در دوران خلافت عثمان (27 ق) بر مقدار 200 هزار رطل طلا با سپاه اسلام صلح کرد.174 هر رطل برابر 90 مثقال 175 و هر مثقال از نظر وزن برابر یک دینار است.176
بنابراین، مى توان به این صورت محاسبه نمود:
مثقال (دینار) 000/000/18=90*000/200
به درهم 000/000/180=10*000/000/18
زرنج (از منطقه ى سیستان): اهالى آن در سال 32 قمرى به جنگ با مسلمانان برخاستند، آن گاه صلح را پذیرفتند177 و با 200 هزار درهم و 000/2 عبد صلح واقع شد.178
نیشابور (منطقه ى خراسان): اهل آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) به جنگ با اعراب برخاستند آن گاه با مبلغ 1 میلیون درهم صلح شد.179
قهستان (منطقه ى خراسان): در دوران خلافت عثمان (30 ق) ابتدا به جنگ با سپاه اسلام برخاستند، آن گاه مجبور به صلح شدند.180 صلح بر مبلغ 600 هزار درهم واقع شد.181
ابیورد (منطقه خراسان): در دوران خلافت عثمان بر اساس پرداخت مبلغ 400 هزار درهم صلح را پذیرا شدند.182
طوس (منطقه ى خراسان): مردمان آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) بر مبلغ 600 هزار درهم با مسلمانان صلح کردند.183
جرجان یا گرگان (منطقه ى خراسان): در دوران خلافت عثمان با صلح فتح شد.184 صلح بر مقدار 200 هزار و 800 درهم واقع شد.185 این مبلغ براى جنگ آوران مسلمان مصرف مى شد.186
مرو (منطقه ى خراسان): در زمان خلافت عثمان (31 ق) با صلح فتح شد.187 مبلغ صلح 2 میلیون و 200 هزار بود.188 بعد از فتح مرو و بعض بلاد دیگر خراسان، خراج فراوانى از هر طرف به سوى مدینه سرازیر شد به نحوى که مجبور شدند انبارهایى براى آنها بسازند.189
سرخس (منطقه ى خراسان): در دوران خلافت عثمان با مبلغ 150 هزار درهم به صلح فتح شد.190
بلخ (منطقه ى خراسان): در دوران خلافت عثمان (32 ق) بر مبلغ 400 هزار درهم با سپاه اسلام صلح نمود191 و گفته شده با 700 هزار درهم صلح شد.192 مقدار دوم صحیح تر است.193
طخارستان (منطقه ى خراسان): اهالى آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) به جنگ با اعراب مسلمان برخاستند، آن گاه مجبور به صلح شدند194 که قرارداد صلح بر 300 هزار درهم واقع شد.195
در مجموع حداقل غنایم شهرهاى فوق عبارت است از: 15 میلیارد و 866 میلیون و 71 هزار و 775 درهم. خمس این غنایم عبارت است از: 3 میلیاد و 173 میلیون و214 هزار و 355 درهم.
على القاعده غنایم باید به صورت نقدى و اشیاى قیمتى وارد مدینه مى شد؛ زیرا مسلمانان در دو جبهه ى عظیم ایران و روم جنگ هاى پى درپى داشتند و انواع غنایم به دست مى آوردند. براى حل مشکل تقسیم غنایم غیر نقدى بین سربازان مسلمان و مشکل نگه دارى و حمل خمس آن به مدینه، معقول به نظر مى رسد که آنها را تبدیل به درهم و دینار کنند؛ علاوه بر این، از ظاهر نقل هاى تاریخى ذکر شده مى توان استنباط کرد که على رغم این که غنایم به دست آمده معمولاً از نوع کالا بود، امّا هنگام تقسیم، در اغلب موارد، سهم سپاهیان به صورت نقدى به آنها پرداخت مى شد. البته، علاوه بر خمس، بخشى از غنایم سهم سربازان نیز باید وارد مدینه مى شد؛ زیرا تعدادى از خانواده ها و بستگان جنگ جویان در مدینه سکونت داشتند.
مقدار خمسى که از شهرهاى فوق در طول حدود 30 سال وارد مدینه شد، بیش از سه میلیارد درهم بود و گاهى در برخى از جنگ ها، مثل یرموک، 2 میلیارد و 361 میلیون و 304 هزار درهم خمس غنایم بود که وارد مدینه مى شد.
همان طورى که از بعضى نقل هاى گذشته بر مى آید، خمس غنایم به طور غالب به محض ورود به مدینه بین مسلمانان مدینه تقسیم مى شد و حجم پول و درپى آن، تقاضا براى کالاها، با توجه به نیازهاى شدید مردم مدینه به انواع کالاهاى ضرورى، افزایش پیدا مى کرد و این امر باعث افزایش قیمت ها مى شد.
وقتى خمس شهرهاى دیگرى را که مقدار غنیمت به دست آمده از آنها بیان نشده است محاسبه و به خمس شهرهاى فوق اضافه نماییم، مقدار پول نقدى که در طول حدود 30 سال وارد مدینه شد، خیلى بیش از 3 میلیارد و 173 میلیون و 214 هزار و 196355 درهم خواهد شد.
شهرهایى که مقدار غنایم به دست آمده از آنها بیان نشده است:
ولجه: در زمان خلافت ابوبکر (12ق) با جنگ فتح شده زن و فرزندان جنگ آوران آن جا به اسارت مسلمانان درآمدند.197
دُبّا: در زمان خلافت ابوبکر با جنگ فتح شده اموالشان به غنیمت مسلمانان درآمد و 300 مرد و 400 زن و فرزند به عنوان اسیر نزد ابوبکر فرستاده شدند.198
قبیله ى خولان در یمن: این ناحیه در زمان خلافت ابوبکر (11ق) با جنگ فتح شد و غنیمت و اسرایى از آن به دست مسلمانان افتاد.199
اهل یمامه و قبیله ى بنى تمیم: اهل آن در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) به جنگ با اعراب برخاستند و سپس تن به صلح دادند.200 طلا، نقره، اموال فراوان، حیوانات و بردگان بسیارى به غنیمت گرفته شد.201 از هر ناحیه اى باغى نصیب مسلمانان شد.202 خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد و بقیه بین سربازان تقسیم گردید.
عین التمر: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ به تصرف سپاهیان اسلام درآمد و203 زن و فرزندان آنها به دست مسلمانان اسیر شدند.204 خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد205 و باقى مانده ى غنایم بین سپاهیان تقسیم شد.206
دومة الجندل: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.207
میسان: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید و اسیران و غنایمى در این جنگ به دست مسلمانان افتادند.208
حصید: در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید209 و غنایم و اسیرانى گرفته شدند.210 اسیران نزد ابوبکر فرستاده شدند.211
مُصَیّخ: این شهر در دوران خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید212 و غنایم و اسرایى نصیب مسلمانان شد.213 اسرا به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.214
اُلیّس: این شهر در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید.215 سپاه مسلمانان بیش از 18 هزار نفر بودند.216 تعدادى اسیر217 و 70 هزار نفر کشته شدند218 و خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.219
سوى: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد220 و غنایمى به دست آمد که خمس آن به مدینه فرستاده شد.221
قَرْیتین: در دوران ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و در این فتح غنایمى نصیب مسلمانان شد.222
حُوّارَیْن: در دوران خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و اهل آن جا اسیر شدند223 و خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.224
ثَنِىّ: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید و تعدادى اسیر شدند و خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.225
نرمیل: در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید و اسرایى نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.226
توّج: در زمان خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، هر چه در آن جا بود به غنیمت گرفته شد و خمس آن نزد عمر به مدینه فرستاده شد.227
مکران: در زمان خلافت عمر (23 ق) با جنگ فتح گردید، غنایم زیادى نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم نزد عمر به مدینه فرستاده شد و بقیه بین سپاهیان تقسیم گردید.228
مَرْج راهط: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح گردید، افرادى به اسارت سپاه اسلام درآمد229 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.230
غوطه: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد،231 زن و بچه و اهل آن جا به اسارت درآمدند232 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.233
مرج الصّفر: در دوران خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد،234 مال و غنایم بى شمارى نصیب مسلمانان شد235 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.236
نمارق: در دوران خلافت عمر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، غنایم فراوان، از جمله عطر، نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.237
کسکر (سقاطیه): در زمان خلافت عمر (13 ق) با جنگ فتح گردید، غنایم فراوان، از جمله آذوقه و مخازن پادشاه به تصرف مسلمانان درآمد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.238
بویب: در زمان خلافت عمر (13 ق) با جنگ فتح شد اسیر و غنایم فراوان از جمله گاو و گوسفند و آرد نصیب مسلمانان شد و همه ى غنایم تقسیم و خمس آن به مدینه فرستاده شد.239
بعلبک: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، مال، سلاح، اسب و برده ى بى شمار گرفته شد.240 تعداد مسلمانان 51 هزار نفر بود و آن قدر از سپاه دشمن کشته شدند که روى زمین سرخ شد.241
فلسطین: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ فتح شد، غنایم و اسیر بسیار نصیب مسلمانان شد و خمس آن نزد عمر به مدینه فرستاه و باقى مانده ى آن بین سپاهیان تقسیم شد.242 تعداد سپاهیان حدود 000/20 نفر بود.243
بصره: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ تصرف شد، کالا، سلاح و اسیر به غنیمت مسلمین درآمد. خمس غنایم را جدا و بقیه را بین سپاهیان تقسیم کردند. مسلمانان 300 نفر بودند.244
ماسبذان: در دوران خلافت عمر (16 ق) با جنگ فتح گردید.245 سپاه اعراب 10 هزار نفر بودند و غنیمت بى شمارى گرفتند.246
زَوْر: در دوران خلافت عمر با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، مسلمانان 10 هزار نفر بودند و آن قدر غنیمت گرفتند که امکان شمارش آن نبود.247
قِنّسرین (منطقه ى دمشق): در دوران خلافت عمر (15 ق) با جنگ فتح شد،248 و گاو و گوسفندانى به غنیمت گرفتند249 و بخشى از آن را بین سربازان تقسیم کردند.250
خابورا:در دوران خلافت عمر با جنگ فتح شد و اموال آن جا به غنیمت مسلمانان درآمد.251 تعداد مسلمین 000/1 سوار نخبه بود.252
اهواز: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به دست اعراب مسلمان اسلام که 10 هزار نفر بودند253 فتح گردید.254 اموال آن جا را به غنیمت گرفته،255 خمس غنایم را نزد عمر فرستادند.256
مناذر: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام که 10 هزار نفر بودند درآمد257 و اموال آن جا به غنیمت و اهل آن جا به اسیرى درآمدند.258
نهر تیرى: در زمان خلافت عمر (17 ق) با جنگ فتح شده و غنایم فراوانى به دست آمد.259
سوس: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام که 10 هزار نفر بودند260 درآمد261 و هر چه آن جا بود تقسیم شد.262
قم: در زمان عمر با جنگ فتح و هر چه در آن بود جمع شد.263
طرابلس: در زمان خلافت عمر (22 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و هر چه در آن جا بود به غنیمت گرفته شد.264
حلوان: در دوران خلافت عمر با جنگ فتح و هر چه در آن جا بود جمع شد.265
ارمینیه: در زمان خلافت عثمان (24 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان که 12 هزار نفر بودند درآمد و غنایم و اسیرانى به دست مسلمانان افتادند.266
بلنجر: در دوران خلافت عمر (22 ق) با جنگ فتح و غنایمى نصیب مسلمانان شد.267
جُور (اردشیر خره): در دوران خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و غنایمى به دست آمد که خمس آن را نزد عمر فرستادند و باقى مانده را بین سپاهیان تقسیم کردند.268
سجستان (سیستان): در زمان خلافت عثمان با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، غنایم بى شمار و برده ى بسیار نصیب مسلمانان گردید و خمس غنایم به مدینه نزد عثمان فرستاده شد.269
پیرود یا بیرود (منطقه ى اهواز): در دوران خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام درآمد، آنچه آن جا بود به غنیمت گرفته شد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.270
کابل: در دوران خلافت عمر با جنگ به تصرف مسلمین درآمد، زنان و فرزندان اسیر شدند و اموال فراوان به غنیمت گرفته شد. خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.271
طالقان: در زمان عثمان با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و غنایم بسیار و برده ى بى شمار در این جنگ نصیب مسلمانان شد.272
شمشاط: در دوران خلافت عثمان به تصرف مسلمانان که 16 هزار نفر بودند درآمد و غنایم بسیار و اسراى فراوان نصیب مسلمانان شد.273
بَیْلَقان، حص بَرْدعُة (دو شهر): در دوران خلافت عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد و مال المصالحه دریافت شد.274
شروان: در زمان عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد و وجه المصالحه دریافت شد.275
فیلان، لَکْرو طبرستان (سه شهر): در زمان عثمان به تصرف مسلمانان درآمد و تحفه ها و هدایا به مسلمین تقدیم کردند.276
خلاط: در زمان عثمان به تصرف مسلمانان درآمد، زن و فرزندان آنها اسیر و مال و ظرایف بسیار به غنیمت گرفته شد.
سند (هند): در سال 39 قمرى حارث بن مره عبدى با اجازه ى امیر المؤمنین علیه السلام 277 و به امر او براى جهاد و غزا به کشور سند رفت و غنایم بسیار و برده ى بى شمار گرفت و در یک روز هزار اسیر تقسیم نمود.278
اگر متوسط غنایم شهرهایى را که غنایم آنها مشخص شده براى تعیین حدود غنایم سایر شهرها محاسبه نماییم هر چند این محاسبه دقیق نیست، از مقدار تقریبى غنایم نیز مى توان به پیامدهاى اقتصادى آن، از جمله تغییر قیمت ها دست یافت.
ممکن است این اشکال به ذهن برسد که دلیل ذکر نشدن مقدار غنایم برخى شهرها در منابع تاریخى، ناچیز بودن مقدار آن باشد؛ بنابراین اگر متوسط غنایم برخى شهرها براى آن مناطق محاسبه گردد، غیر واقعى خواهد بود. در پاسخ اشکال بالا کافى است توجه شود که منابع تاریخى مطالبى درباره ى آن شهرها نقل مى کنند که اشکال بالا را غیر موجه مى نماید. برخى از این نقل ها بدین قرارند:
- در فتح «مرج الصفر» مال و غنایم بى شمار نصیب مسلمانان شد.279
- در فلسطین، غنایم و اسیر بسیار نصیب مسلمانان شد.280
- در زَور، آن قدر غنیمت گرفتند که امکان شمارش نبود.281
- در طالقان غنایم بسیار و برده ى بى شمار نصیب مسلمانان شد.282
- در شمشاط غنایم بسیار و برده ى بى شمار نصیب مسلمانان شد.283
در مورد تعداد مسلمانان موقع حمله به برخى از این شهرها از منابع تاریخى بر مى آید که: در حمله به فلسطین 20 هزار، در شمشاط 16 هزار، در ارمینیه 12 هزار، در ماسبذان، زور، اهواز، مناذر،284 هر کدام 10 هزار و اُلیّس 18 هزار نفر بودند. در حالى که در بسیارى از شهرهایى که غنایم فراوان از آنها به دست آمده است، تعداد سپاهیان در همین حدود یا کم تر از آن بود.
هم چنین براى نشان دادن گستردگى جنگ هاى این شهرها مى توان اشاره اى هم به تعداد کشته هاى دشمنان نمود: در اُلیّس 70 هزار، در قیساریه 100 هزار و در عمان 10 هزار نفر و ... بودند.285
منابع تاریخى براى شهرهایى که از آنها غنایم فراوان نقدى بیان کرده اند، تعداد جنگ جویان و رقم کشته هاى دشمنان را مثل بالا ذکر کردند؛ بنابراین، اگر متوسط غنایم نقدى شهرهایى که غنایم آنها مشخص شده است را براى سایر شهرهایى که غنایم از آنها گرفته شده ولى مقادیر آنها بیان نشده است محاسبه کنیم، داراى انحراف معیار غیر منطقى نخواهد بود و، در نتیجه، مى توانیم تغییر قیمت ها و پیامدهاى اقتصادى را براساس آن تحلیل کنیم.
البته رقم بسیار بزرگ مربوط به غنایم جنگ یرموک را که باعث انحراف فوق العاده زیادى مى شود، از مجموعه ى غنایم خارج مى کنیم و بدین وسیله متوسط عدد به دست آمده، داراى حداقل انحراف معیار و منطقى تر خواهد بود.
بنابر مطالب بالا، تعداد شهرهایى که غنایم آنها حساب شده است 52 مورد و مقدار غنایم آنها عبارت است از 4 میلیارد و 59 میلیون و 551 هزار و 775 درهم و مقدار متوسط غنیمت هر شهر عبارت است از:
درهم 764/116/305 = 52 00 775/071/866/15
شهرهایى که مقدار غنیمت گرفته شده از آنها بیان نشده است، عبارت اند از: حضرموت، عمان، قبیله ى اسد و غطفان، مَهْرَة، قبرص، زرنج، ولجه، دُبّا و 57 شهر286 دیگر که در مجموع به 65 شهر مى رسد. که با توجه به مقدار متوسط غنایم، مى توان غنایم نقدى این شهرها را به نحو زیر محاسبه نمود:
درهم 693/589/832/19 = 764/116/305*65
خمس این مقدار برابر است با درهم 938/517/966/3 = 5 00 693/589/832/19
اگر این خمس با خمس قبلى جمع شود، مقدار آن برابر است با:
درهم 293/732/139/7 = 355/214/173/3 + 938/517/966/3
بنابراین، در طول حدود 30 سال، تقریباً به مقدار 7 میلیارد و 139 میلیون و 732 هزار و 293 درهم پول از شهرهاى فتح شده وارد مدینه شد.
مقدار فوق، غیر از غنایم شهرهایى است که به جنگ با سپاه اعراب قیام مى کردند و بعد از مدتى جنگ و غنیمت گرفتن، سپاه دشمن درخواست صلح مى کرد و صلح بین آنها واقع مى شد. ما در این گونه موارد که مقدار غنایم آنها مشخص نبود، فقط مقدار وجه المصالحه ى معلوم را به عنوان غنیمت محاسبه نمودیم. تعداد این شهرها که قبلاً ذکر شده است، کم نیست. هم چنین باید یادآورى کنیم که احتمالاً تعداد شهرهایى که مسلمانان در هنگام جنگ از آنها غنیمت، وجه المصالحه و هدیه گرفتند، بیش از آن چیزى است که ما از منابع تاریخى به دست آورده ایم.
رقم خمسى که محاسبه کردیم، عدد نجومى به نظر مى رسد، امّا همان گونه که پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پیش گویى فرموده بودند، درِ گنج هاى دو امپراطورى جهان آن روز - ایران و روم - به سوى مسلمانان باز شده بود.
برخى پیامدهاى اقتصادى
1-. تأثیر غنایم بر سطح عمومى قیمت هاى مدینه و اطراف آن
براساس رابطه ى (اتحاد) مقدارى پول (MV=PY) مطلب فوق را مورد بررسى قرار مى دهیم اگر V (سرعت گردش پول) V را ثابت و برابر با یک فرض کنیم،287 سمت چپ اتحاد فوق، M (حجم پول) بیش از هفت میلیارد درهم در 30 سال افزایش نشان مى دهد. در صورتى این افزایش حجم پول قادر نبود P (سطح قیمت ها) را افزایش دهد که مقدار Y(کالاهاى قابل مبادله) نیز به تناسب Mافزایش یابد. چنین افزایش متناسبى بسیار بعید به نظر مى رسد. در نتیجه، میزان افزایش P(سطح عمومى قیمت ها) بیش از افزایش متناسب Y(کالاهاى قابل مبادله) بود و این امر همان افزایش سطح عمومى قیمت ها در صدر اسلام است. شاهد روشن این تحلیل، سه روایتى است که در کتب روایى آمده است:
عمربن شعیب نقل مى کند:
در زمان ابوبکر، هنگامى که مال فراوان شد و قیمت شتر افزایش یافت، او براى اهل قریه قیمت هر صد شتر را ششصد تا هشتصد دینار تعیین کرد.288
ابوداود مى نویسد:
دیه ى قتل در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله 800 دینار یا 000/8 درهم بود. وقتى که زمان خلافت عمر شد، وى خطبه اى خواند و گفت: قیمت شتر بالا رفته است؛ سپس دیه را براى صاحبان دینار 000/1دینار و براى صاحبان درهم 000/12درهم قرار داد.289
ابن سعد مى نویسد:
در زمان عثمان، مال چنان زیاد شد که گاهى کنیزى به مقدار وزن خود از درهم، و اسبى به صد هزار و درخت خرمایى به هزار درهم فروش مى رفت.290
با مراجعه به کتاب هاى لغت درمى یابیم که واژه ى مال در صدر اسلام گاهى در معناى عام، یعنى هر چیز با ارزش و گاهى در معناى خاص، یعنى درهم و دینار، به کار برده مى شد و کاربرد دومى اصل بود؛ بنابراین، دور نمى نماید که منظور از مال در دو نقل پیش گفته، درهم و دینار باشد؛ به دیگر سخن، مى توان گفت حجم پول افزایش یافته بود.
به نظر مى آید که افزایش قیمت کنیز، اسب و درخت خرما در نقل آخر، همراه با کمى اغراق باشد، اما از مجموع آنچه ذکر شد برمى آید که سطح قیمت ها افزایش یافته بود؛ چرا که علت افزایش قیمت ها را به افزایش درهم و دینار نسبت داده است و زمانى، شتر، اسب و کنیز از قبیل کالاهایى بودند که تا حد زیادى، تغییر قیمت آنها نمایانگر تغییر سطح قیمت ها بوده است.
آیا این تغییرات در کوتاه مدت اتفاق مى افتاد یا جریان افزایش سطح عمومى قیمت ها مدت زیادى ادامه مى یافت؟ آنچه روشن است، پدیدار شدن تورّم در کوتاه مدت است، اما داورى در مورد تورّم بلندمدت، با توجه به منابع روایى و تاریخى، کارى مشکل به نظر مى رسد؛ بلکه مى توان شواهدى ارائه داد که تورّم شدید، به گونه اى که عرف آن زمان در رفتارهاى اقتصادى اش در قبال آن از خود واکنش آشکار نشان دهد، رخ نمى داد. این شواهد عبارت اند از:
الف) تورّم، زمانى معنا پیدا مى کند که در داد و ستدها، کالاها با پول مبادله گردند؛ زیرا تورّم، چیزى جز کاهش ارزش پول نیست. بخش مهم و گسترده ى دادوستدهاى مردم در صدر اسلام، مبادله ى کالا به کالا بود. اگر جریان تورّم ادامه پیدا مى کرد، به مرور مبادله ى کالا با پول جاى خود را به مبادله ى کالا با کالا مى داد و این امر از ادامه ى تورّم جلوگیرى مى کرد، یا میزان آن را در بلندمدت کاهش مى داد.
ب) جریان آزاد تجارى بین عربستان و ایران و روم، به ویژه پس از فتح سرزمین هاى ایران و روم از اوایل دهه ى دوم هجرى، هر گونه افزایش تقاضاى یک کالا نسبت به عرضه ى آن را از راه واردات آن کالا پاسخ مى داد. به ویژه این پاسخ در بلندمدت، با لحاظ این که پول هاى جارى در صدر اسلام، همان درهم و دینارهاى ایرانى و رومى بودند، نمایان مى شد.
ج) اگر ارزش درهم و دینار کاهش پیدا مى کرد، با توجه به هزینه ى اندک ذوب آنها، که در حد یک در صد بود،291 افراد به خلاف خطر احتمالى، به ذوب و بدل کردن آنها به شمش و جواهرات زینتى دست مى زدند و این امر در بلندمدت از حجم پول مى کاست و در نتیجه، تورّم در بلندمدت تعدیل و کنترل مى شد.
د) بخشى از خمس درهم ها و دینارهاى به غنیمت گرفته شده صرف هزینه هاى جنگى مى شد. از منابع روایى و تاریخى نتوانستیم نشان دهیم که خمس غنایم در خود همان شهرها به مصرف هزینه هاى جنگى مى رسید، اما به یقین بخشى از آنها را صرف سربازان و هزینه هاى جنگى در مناطقى غیر از مدینه و اطراف آن مى کردند که این امر از حجم مصرف درهم و دینارهاى وارد شده به مدینه در خود مدینه و اطراف آن مى کاست و، در نتیجه، اثر افزایش قیمت ناشى از آن ها را در مدینه و اطرافش کاهش مى داد.
2-. تأثیر غنایم بر تولید و درآمد
غنایم از اقلام مختلفى از جمله درهم و دینار و اسرا تشکیل مى شد. حجم عظیمى از درهم و دینارها، شامل خمس و سهم جنگ جویان، همراه با اسراى فراوانى از شهرهاى مختلف و دوردست جمع آورى و به مدینه منتقل و اکثر آنها بین مسلمانان مدینه و اطراف آن تقسیم مى شد. در نتیجه ى این وضعیت، علاوه بر آشفتگى و ناامنى در مناطقى که به جنگ با سپاه مسلمانان اقدام مى کردند، به شدت حجم عظیمى از نیروهاى انسانى آن جا، به سبب اسارت، کم مى شد؛ هم چنین دارایى نقدى مردم آن جا که سرمایه ى نقدى تولیداتشان محسوب مى شد، کاهش مى یافت. نتیجه ى چنین وضعیتى، حداقل، کاهش تولید و درآمد آن مناطق در کوتاه مدت بود. اما در مدینه و اطراف آن دو عامل تولید، یعنى نیروى انسانى (اسرا) و سرمایه ى نقدى، به شدت افزایش مى یافت. با توجه به توصیه ى اسلام به کار و تلاش و روحیه ى تجارت پیشگىِ مردم جزیرة العرب، این دو عامل با هزینه ى بسیار اندک در اختیار عمران و آبادانى و تولیدات قرار مى گرفت؛ به ویژه گاهى بین اسرا افراد متخصص پیدا مى شدند که مسلمانان از تخصص آنها براى عمران و تولیدات بهره بردارى مى کردند. آباد کردن انواع باغ ها، مزارع، آبیارى، احداث نهرهاى آب و استفاده از اسرا در پرورش انواع حیوانات، همانند شتر، اسب، گوسفند و گاو، برخى از اقداماتى بود که بر آبادانى و تولیدات مدینه و اطراف آن مى افزود.

پی‌نوشت‌ها:

1-. دانش آموخته ى حوزه ى علمیه ى قم و عضو هیأت علمى گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ى اسلامى.
2-. محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 3، ص 338؛ ابن الاثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 49؛ احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 1، ص 65.
3-. ابن الاثیر، همان، ج 2، ص 143؛ عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 538.
4-. محمدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 338؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 66.
5-. محمدبن جریر طبرى، همان.
6-. همان، ص 338 و 339؛ ابن الاثیر، همان، ج 2، ص 49.
7-. محمدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 338 و 339.
8-. ابن الاثیر، همان، ص 43؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 316؛ عبدالراحمن ابن خلدون، همان، ص 506.
9-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 316 (طبرى خمس اسرا را 800 نفر نقل کرد که 5 برابر آن مى شود 000/4)؛ عبدالراحمن ابن خلدون، همان، ص 507.
10-. ابن الاثیر، همان، ص 43؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 316.
11-. همان.
12- همان.
13-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 15 و 16؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 129.
14-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 15 و 16، یقعوبى، همان.
15-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 16، یقعوبى، همان.
16-. یقعوبى، همان.
17-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 311؛ ابن الاثیر، همان، ص 42؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 53 و عبدالرحمان ابن خلدون، همان، ص 505.
18-. همان.
19-. محمدبن جریر طبرى، همان و عبدالرحمان ابن خلدون، همان.
20-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 52.
21-. همان، ج 2، ص 54.
22-. سهم پیاده ها، سواره ها، مجموع سهم جنگ جویان و کل غنایم بر اساس این روابط - که در صفحات پیشین گفته شد - برآورد مى شود و فقط نتیجه ى برآورد، بدون ذکر روابط بیان مى شود.
23-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 317؛ ابن الاثیر، همان، ص 44 و ابن خلدون، همان، ص 507.
24-. محمدبن جریر طبرى، همان، و ابن الاثیر، همان.
25-. محمدبن جریر طبرى، همان، ابن خلدون، همان.
26-. محمدبن جریر طبرى، همان، ابن الاثیر، همان، و ابن خلدون، همان.
27-. محمدبن جریر طبرى، همان.
28-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 349؛ ابن الاثیر، همان، ص 51 و ابن خلدون، همان.
29-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 347؛ ابن الاثیر، همان، و ابن خلدون، همان، ص 507 و 508.
30-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 350.
31-. همان، ص 349؛ ابن الاثیر، همان، ص 51 و ابن خلدون، همان.
32-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 350؛ ابن الاثیر، همان، ص 51 و ابن خلدون، همان.
33-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 352 و ابن خلدون، همان.
34-. محمدبن جریر طبرى، همان.
35-. همان و ابن الاثیر، همان، ص 52.
36-. محمدبن جریر طبرى، همان، ابن خلدون، همان، ص 508 و ابن الاثیر، همان.
37-. محمدبن جریر طبرى، همان و ابن الاثیر، همان، ص 52.
38-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 347 (در این صفحه تعداد سربازان همراه خالد را 000/10 نفر گفته شد و جنگ مذار بعد از آن اتفاق افتاد)؛ ابن خلدون، همان؛ ابن الاثیر، همان، ص 52.
39-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 358.
40-. همان؛ ابن الاثیر، همان، ص 54.
41-. محمدبن جریر طبرى، همان، ابن الاثیر، همان.
42-. ابن الاثیر، همان.
43-. محمدبن جریر طبرى، همان (این جنگ را خالد بلافاصله بعد از جنگ اُلیّس شروع کرده است؛ بنابراین تعداد لشکرش باید در همان حد باشد)
44-. العصقرى، تاریخ خلیفه، ص 77.
45-. یقعوبى، همان، ص 134.
46-. در کتاب التراتیب الاداریه آمده است که در روزهاى آخر حیات رسول اللَّه صلى الله علیه وآله سى هزار مرد به او اقتدا مى کردند. چون مردم مرتب از اطراف مدینه به مدینه مهاجرت مى کردند، اگر تعداد 000/10 نفر را مهاجر در نظر بگیریم، 000/20 نفر باقى مى ماند و اگر متوسط هر خانوار را سه نفر در نظر بگیریم، حداقل جمعیت مدینه در هنگام وفات رسول اللَّه صلى الله علیه وآله 000/60 نفر بوده است. الکتانى، التراتیب الاداریه، ج 2، ص 407.
47-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 394 به بعد.
48-. همان، ص 395؛ ابن الاثیر، همان، ص 69 و ابن خلدون، همان، ص 516.
49-. ابى الحسن البلاذرى، فتوح البلدان، ص 141.
50-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 400 و ابن الاثیر، همان، ص 72.
51-. محمدبن جریر طبرى، همان.
52-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 271.
53-. همان، ص 269.
54-. همان، ص 270.
55-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 440؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 160.
56-. احمد ابن اعثم کوفى، همان.
57-. همان، ص 161.
58-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 564 و ابن الاثیر، همان، ص 119.
59-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 487 و 564؛ مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 312؛ ابن الاثیر، همان، ص 98.
60-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 494؛ ابن الاثیر، همان، ص 99؛ یقعوبى، همان، ص 145؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 204 و ابن خلدون، همان، ص 535.
61-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 564؛ ابن الاثیر، همان، ص 119؛ ابن خلدون، همان.
62-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 565؛ ابن الاثیر، همان و ابن خلدون، همان.
63-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 564؛ ابن الاثیر، همان و ابن خلدون، همان.
64-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 566 و ابن الاثیر، همان.
65-. محمدبن جریر طبرى، همان.
66-. ابن الاثیر، همان، ص 102 و احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 204.
67-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 203.
68-. یقعوبى، همان، ص 145.
69-. همان.
70-. محمدبن جریر طبرى، همان، ج 4، ص 10 و 20؛ ابن الاثیر، همان، ص 140؛ ابن خلدون، همان، ص 537 و ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج 7، ص 76.
71-. ابن الاثیر، همان، ص 143 و ابن خلدون، همان، ص 538.
72-. محمدبن جریر طبرى، همان، ج 4، ص 20؛ ابن الاثیر، همان، ص 143؛ ابن خلدون، همان، ص 538 و ابن کثیر دمشقى، همان، ص 78.
73-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 17؛ ابن الاثیر، همان، ص 140 و 141 و 142؛ ابن خلدون، همان، ص 537 و 538؛ ابن کثیر دمشقى، همان، ص 76.
74-. ابن الاثیر، همان، ص 140؛ ابن کثیر دمشقى، همان، ص 767.
75-. ابن الاثیر، همان.
76-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 10.
77-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 21؛ ابن الاثیر، همان، ص 143؛ ابن خلدون، همان، ص 538 و ابن کثیر دمشقى، همان، ج 7، ص 77.
78-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 21؛ ابن الاثیر، همان، ص 143؛ ابن خلدون، همان و ابن کثیر دمشقى، همان، ص 78.
79-. همان.
80-. محمدبن جریر طبرى، همان، ج 4، ص 20؛ ابن الاثیر، همان؛ ابن خلدون، همان و ابن کثیر دمشقى، همان.
81-. ابن الاثیر، همان، ص 140 و ابن خلدون، همان، ص 537.
82-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 26؛ العصقرى، همان، ص 94؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص 264 و 265 و ابن الاثیر، همان، ص 145.
83-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 26؛ العصقرى، همان؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص 264 و ابن الاثیر، همان، ص 144.
84-. محمدبن جریر طبرى، همان؛ ابن الاثیر، همان، ص 145 و ابن خلدون، همان، ص 539.
85-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 28 و 29؛ دینورى، الاخبار الطوال، ص 128؛ ابن الاثیر، همان، ص 146.
86-. دینورى، همان، ص 129.
87-. همان.
88-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 29؛ العصقرى، همان، ص 95؛ ابن الاثیر، همان، ص 146 و ابن خلدون، همان، ص 539.
89-. محمدبن جریر طبرى، همان و ابن الاثیر، همان.
90-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 29 و 30؛ ابن الاثیر، همان، و ابن خلدون، همان.
91-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 604؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص 147.
92-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 322.
93-. محمدبن جریر طبرى، همان.
94-. ابى الحسن البلاذرى، همان و قدامة بن جعفر، الخراج و صنعة الکتابة، ص 302.
95-. احمد ابن اعثم کوفى، همان.
96-. همان.
97- قدامة بن جعفر، همان.
98-. همان و ابى الحسن البلاذرى، همان.
99-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 328.
100-. همان، به ترتیب صفحه 330 و 336.
101-. همان، ص 338.
102-. همان.
103-. همان، ص 339.
104-. همان، ص 340.
105-. همان.
106-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 53؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 341.
107-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 325. نصیبین صلح شهرهاى رقه تا میافارقین فتح شد و تعداد سربازان نباید تغییر قابل توجهى نموده باشند.
108-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 341.
109-. همان، ج 2، ص 3.
110-. همان، ج 2، ص 3.
111-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 84؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ج 2، ص 23؛ ابن خلدون، همان، ص 552.
112-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ج 2، ص 11.
113-. همان، ص 23 و 26.
114-. ابن خلدون، همان؛ ابن الاثیر، همان، ص 164.
115-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 23.
116- محمدبن جریر طبرى، همان، ص 116؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص 301؛ ابن الاثیر، همان، ص 185 و ابن خلدون، همان، ص 557.
117-. ابن الاثیر، همان، ص 182 و 186.
118-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 132 و ابن الاثیر، همان، ص 184.
119-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 116؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص 302؛ دینورى، همان، ص 137.
120-. محمدبن جریر طبرى، همان؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 60 و 62؛ ابن خلدون، همان، ص 558.
121- محمدبن جریر طبرى، همان، ص 133؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ج 2، ص 186؛ ابن خلدون، همان.
122-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 150؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 66؛ ابن الاثیر، همان، ص 192.
123-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 66.
124-. همان، ص 65.
125-. ابن الاثیر، همان.
126-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 70.
127-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه مستوفى هروى، ص 258.
128-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 154؛ ابن الاثیر، همان، ص 231؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص 321 و 323؛ ابن خلدون، همان، ص 561.
129-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 247؛ ابن الاثیر، همان و ابى الحسن البلاذرى، همان، ص 321.
130-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 154 و ابن خلدون، همان، ص 561.
131-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ترجمه مستوفى هروى، ص 378 - 383؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 77.
132-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 73.
133-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ترجمه ى مستوفى هروى، ص 382.
134-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ص 77.
135-. همان.
136-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 36؛ ابن الاثیر، همان، ص 147؛ ابن خلدون، همان، ص 545.
137-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 35.
138-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 36؛ ابن الاثیر، همان، ص 147؛ ابن خلدون، همان.
139-. محمدبن جریر طبرى، همان و ابن الاثیر، همان.
140-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 600؛ البلاذرى، همان، ص 136؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 216؛ العصقرى، همان، ص 88.
141-. بلاذرى، همان؛ یقعوبى، همان، ص 107 و العصقرى، همان.
142-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 601؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 217 و ابن الاثیر، همان، ص 126.
143-. بلاذرى، همان، ص 222 و محمدبن جریر طبرى، همان، ص 106.
144-. بلاذرى، همان.
145-. همان.
146-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه ى مستوفى هروى، ص 179.
147-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 594 و 596.
148-. جامعه ى مدرسین حوزه ى علمیه ى قم، پول و نظام هاى پولى، ص 136.
149-. محمدبن جریر طبرى، همان، ج 4، ص 169و 171 و ابن خلدون، همان، ص 563 و 564.
150-. بلاذرى، همان، ص 306؛ ابن الاثیر، همان، ص 190؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 147.
151-. بلاذرى، همان.
152-. همان، ص 372.
153-. العصقرى، همان، ص 89.
154-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 2، ص 115.
155-. ابن الاثیر، همان، ص 240 و احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 119 و 120.
156-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 120.
157-. همان، ص 136؛ بلاذرى، همان، ص 228 و یقعوبى، همان، ص 165.
158-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 134 و 136.
159-. همان، ص 135.
160-. همان، ص 136؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 256؛ ابن الاثیر، همان، ص 237؛ بلاذرى، همان، ص 228؛ یقعوبى، همان، ص 165؛ الاتابکى، النجوم الزاهره فى ملوک مِصر و القاهرة، ج 1، ص 80 .
161-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 137 و ابن الاثیر، همان.
162-. احمد ابن اعثم کوفى، همان.
163-. ابن الاثیر، همان، ص 236؛ الاتابکى، همان، ص 80.
164-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه ى مستوفى هروى ، ص 291.
165-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 180؛ العصقرى، همان، ص 120 و ابن خلدون، همان، ص 580.
166-. ابن خلدون، همان؛ تاریخ سیستان، ص 82؛ العصقرى، همان، ص 120؛ ابن الاثیر، همان، ص 261 و بلاذرى، همان، ص 386.
167-. بلاذرى، همان و ابن الاثیر، همان.
168-. احمدبن اسحاق یعقوبى، فتوح البلدان، ص 385 و 386.
169-. بلاذرى، همان، ص 385 و 386.
170-. العصقرى، همان، ص 114.
171-. همان، ص 115.
172-. همان و الاتابکى، همان، ص 85.
173-. همان و ذهبى، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 318.
174-. العصقرى، همان.
175-. مصباح المنیر، ذیل ماده ى رطل.
176-. جامعه ى مدرسین حوزه علمیه قم، همان، ص 136.
177-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 180؛ العصقرى، همان، ص 120؛ ابن خلدون، همان، ص 580.
178-. ابن الاثیر، همان، ص 262؛ ابن خلدون، همان.
179-. ابن الاثیر، همان، ص 258 و 259؛ ابن خلدون، همان، ص 578 و 579 و بلاذرى، همان، ص 395.
180-. بلاذرى، همان، ص 394.
181-. همان و ابن خلدون، همان، ص 578.
182-. بلاذرى، همان، ص 395.
183-. همان، ص 396؛ ابن الاثیر، همان، ص 259؛ ابن خلدون، همان، ص 579.
184-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 269.
185-. همان؛ بلاذرى، همان، ص 330؛ ابن الاثیر، همان، ص 249؛ ابن خلدون، همان، ص 582.
186-. بلاذرى، همان.
187-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 303.
188-. محمدبن جریر طبرى، همان؛ بلاذرى، همان، ص 396؛ العصقرى، همان، ص 121؛ یقعوبى، همان، ص 259؛ الاتابکى، همان، ص 87.
189-. الاتابکى، همان.
190-. همان و العصقرى، همان، ص 120.
191-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 313؛ العصقرى، همان، ص 121.
192-. بلاذرى، همان، ص 398؛ ابن الاثیر، همان، ص 260؛ ابن خلدون، همان، ص 579.
193-. بلاذرى، همان.
194-. ابن الاثیر، همان، ص 259.
195-. همان؛ بلاذرى، همان، ص 396؛ ابن خلدون، همان.
196-. مجموع غنایم شهرهایى که پیشتر بیان شد.
197-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 354؛ ابن خلدون، همان، ص 509؛ ابن الاثیر، همان، ص 52.
198-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ص 75.
199-. بلاذرى، همان، ص 109.
200-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 40؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 298؛ العصقرى، همان، ص 72؛ ابن الاثیر، همان، ص 38 و یقعوبى، همان، ص 130.
201-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 40 و 42؛ العصقرى، همان، ص 72؛ ابن الاثیر، همان، ص 38 و یقعوبى، همان، ص 130.
202-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 298.
203-. دینورى، همان، ص 112؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 377؛ یقعوبى، همان، ص 133؛ ابن الاثیر و همان، ص 58.
204-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 96 و ابن خلدون، همان، ص 512.
205-. همان.
206-. احمد ابن اعثم کوفى، همان.
207-. ابن خلدون، همان؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 379 و ابن الاثیر، همان، ص 59.
208-. العصقرى، همان، ص 85 .
209-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 314؛ ابن الاثیر، همان، بلاذرى، همان، ص 118؛ ابن خلدون، همان، ص 513.
210-. همان.
211-. محمدبن جریر طبرى، همان و بلاذرى، همان.
212-. همان و ابن الاثیر، همان، ص 67.
213-. همان.
214-. محمدبن جریر طبرى، همان و بلاذرى، همان.
215-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 358.
216-. همان.
217-. همان، ص 458؛ ابن الاثیر، همان، ص 53؛ ابن خلدون، همان، ص 509 و ابن الاثیر، همان، ص 73.
218-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 358؛ ابن الاثیر، همان و ابن خلدون، همان.
219-. محمدبن جریر طبرى، همان.
220-. همان؛ ابن الاثیر، همان و ابن خلدون، همان.
221-. ابن الاثیر، همان، ص 69.
222-. همان، ص 61 و محمدبن جریر طبرى، همان ج 3، ص 407.
223-. محمدبن جریر طبرى، همان؛ بلاذرى، همان، ص 119 و ابن الاثیر، همان.
224-. ابن الاثیر، همان.
225-. همان، ص 61؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 382.
226-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 383؛ ابن الاثیر، همان، ص 61.
227-. محمدبن جریر طبرى، همان، ج 4، ص 174؛ ابن الاثیر، همان، ص 203.
228-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 182؛ ابن الاثیر، همان، ص 207.
229-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 407؛ بلاذرى، همان، ص 119 و ابن الاثیر، همان، ص 69.
230-. ابن الاثیر، همان.
231-. همان؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 407؛ بلاذرى، همان، ص 119.
232-. محمدبن جریر طبرى، همان و ابن الاثیر، همان.
233-. ابن الاثیر، همان.
234-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 410؛ احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه ى هروى، ص 76.
235-. احمد ابن اعثم کوفى، همان.
236-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 410.
237-. همان، ص 449 و 450.
238-. همان، ص 451 و ابن الاثیر، همان، ص 87.
239-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 469 و 470 و ابن الاثیر، همان، ص 92.
240-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ص 176.
241-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه ى مستوفى هروى، ص 85.
242-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 92.
243-. همان، ص 90.
244-. ابن الاثیر، همان، ص 123.
245-. ابن الاثیر، همان، ص 148؛ احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ص 280.
246-. احمد ابن اعثم کوفى، همان.
247-. همان.
248-. ابن الاثیر، همان، ص 128؛ ابن خلدون، همان، ص 542.
249-. همان.
250-. ابن الاثیر، همان، ص 128.
251-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 338.
252-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه ى مستوفى هروى، ص 198.
253-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 2، ص 4.
254-. محمدبن جریر طبرى، همان، ج 4، ص 76؛ احمد ابن اعثم کوفى، همان، ج 2، ص 4 و 105؛ ابن الاثیر، همان، ص 162.
255-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 5.
256-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 76؛ ابن الاثیر، همان، ص 162.
257-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 6؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 74 و ابن الاثیر، همان، ص 160.
258-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 4.
259-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 74؛ ابن الاثیر، همان.
260-. احمد ابن اعثم کوفى، همان.
261-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 92؛ ابن الاثیر، همان، ص 166.
262-. همان و احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 7.
263-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 68.
264-. ابن الاثیر، همان، ص 193.
265-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 280.
266-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 247.
267-. همان، ص 158 و ابن الاثیر، همان، ص 196.
268-. ابن الاثیر، همان، ص 203.
269-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 105 و 106.
270-. محمدبن جریر طبرى، همان، ص 184 و ابن الاثیر، همان، ص 207.
271-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 105 و 106.
272-. همان، ص 107.
273-. همان، ص 108 و 109.
274-. همان، ص 123.
275-. همان، ص 112.
276-. همان، ص 123.
277-. احمد ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه ى مستوفى هروى، ص 391.
278- ابن اثیر، کامل در تاریخ، ترجمه ى عباس خلیلى، ج 4، ص 205.
279-. احمد ابن اعثم کوفى، همان، ص 76.
280-. همان، ص 92.
281-. همان، ص 280.
282-. همان، ج 2، ص 107.
283-. همان، ص 108 و 109.
284-. همه ى این موارد قبلاً ذکر شد.
285-. همه ى این موارد قبلاً ذکر شد.
286-. تعداد 56 شهر، از شهرهایى است که قبلاً تحت عنوان شهرهایى ذکر شد که غنیمت از آنها گرفته شد، امّا مقدار آنها معلوم نبود و براى 8 شهر دیگر نوعى غنایم ذکر کردند، امّا به درهم و دینار نیست. این ها هم قبلاً نوشته شد.
287-. با توجه به روحیه ى تجارى مردم جزیرة العرب و رونق تجارب بر اثر فتوحات اسلامى، ثابت بودن سرعت گردش پول، آن هم در حد یک، غیر واقعى به نظر مى رسد، ولى حداقل است.
288-. هندى، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 6، ص 553.
289-. یوسف قرضاوى، فقه الزکاة، ج 1، ص 264.
290-. ابن شیبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 3، ص 1021.
291-. عبدالرحمن فهمى محمد، فجرالسکة العربیة، ص 235.

منابع:
- ابن اعثم کوفى، احمد، الفتوح، ترجمه ى محمّد بن احمد مستوفى هروى (قرن ششم قمرى)، تصحیح غلامرضا طباطبایى مجد، چاپ اول (انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1372)
- ابن اعثم کوفى، احمد، الفتوح، (لبنان، انتشارات دار الندوة الجدید)
- ابن الاثیر، الکامل فى التاریخ، تحقیق مکتب التراث، چاپ اول، (دار احیاء التراث العربى)
- ابن جعفر، قدامة، الخراج و صناعة الکتابة، شرح و تعلیق الدکتور محمّد حسین الزبیدى، (نشر 1981)
- ابن خلدون، عبدالرحمن (732-808 ق)، تاریخ ابن خلدون، چ دوم (لبنان، دارالفکر، 1408 ق)
- ابن شیبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 3 (بیروت، دارالفکر، بى تا)
- ابن کثیر دمشقى، البدایه و النهایه (بیروت، دارالمعرفة، 1419ق)
- الاتابکى، النجوم الزاهره فى ملوک مِصر و القاهرة، (مصر)
- احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، (قم، انتشارات الشریف الرضى، 1373-1414)
- البلاذرى، ابى الحسن، فتوح البلدان، (لبنان، دار الکتب العلمیه)
- جامعه ى مدرسین حوزه ى علمیه ى قم، پول و نظام هاى پولى (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1375ش)
- الدینورى، ابوحنیفه احمدبن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر.
- الذهبى، احمدبن عثمان، تاریخ الاسلام (بیروت، دارالکتاب العربى، 1410ق)
- الطَبرىّ، لابى جعفر محمّد بن جَرْیر، تاریخ الطبرى (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم (لبنان)
- العَصْقرى، تاریخ خلیفة بن خیّاط، تحقیق سهیل زکار (بیروت، دارالفکر، 1414ق)
- فهمى محمد، عبدالرحمن، فجر السکة العربیه (مصر، مطبعة دارالکتب، 1965م)
- قرضاوى، یوسف، فقه الزکاة، ج 1 (لبنان، انتشارات الرسالة، 1981م)
- مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ اول (بیروت، دارالاندلس، 1965)
- هندى، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 6 (بیروت، مکتبة التراث الاسلامى، 1397ق)
- یعقوبى، احمدبن اسحاق، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتى (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1381ش)

منبع مقاله : www.tarikheslam.com