گفتگویی با حجت الاسلام و المسلمین سیدعباس میریونسی امام جمعه ی اسبق کنگاور و از بستگان نزدیک و از هم درسان شهید

از مبارزات شهید حاج آقا بهاء بگویید.

مبارزاتشان خیلی مفید و مؤثر بود. از زمانی که امام- رضوان الله تعالی علیه- این مسائل را شروع کردند، بنده اجمالاً چه کسانی که الان در قید حیات و بر سر کار هستند و چه آنهایی که شهید شدند، من جمله شهیدان شیخ فضل الله محلاتی و مرحوم دکتر بهشتی و نیز تمام آقایانی که آن روز در قم چهره هایی شناخته شده بودند، خدا رحمتشان کند، ما ارتباط چندانی با همدیگر نداشتیم، ولی چون حوزه ی قم یک حوزه ی محدودی بود، همه ی ما همدیگر را می شناختیم.

حاج آقا بهاء با چنین کسانی ارتباط داشت؟

با هر کدام تا حدی. می خواهم این را عرض کنم که همه ی اینها احساس وظیفه می کردند، یعنی متوجه بودند که حضرت امام چه هدف بزرگی را می خواهند شکل بدهند. امام را خوب می شناختند. یعنی طبق آنچه ما دیدیم، از همان ابتدا، همه تلاش و جان فشانی اکثر این آقایان، خالصانه، در راه تبلیغ کار امام مصروف می شد. به امام با علاقه ی قلبی نگاه می کردند، لذا هر کاری که از دستشان ساخته بود انجام می دادند. فعالیت های یاران حضرت امام تا مدت ها مخفیانه بود که بعد رسید به صدور اطلاعیه و اعلامیه ها و امضا کردن اطلاعیه هایی که علمای اعلام به صورت جمعی در تأیید حضرت امام صادر می کردند. حاج آقا بهاء هم در قسمت هایی از این برنامه ها بودند که من جزئیات را نمی دانم، ولی یادم است به کرمانشاه که آمدند، بیشتر تلاش می کردند. ایشان به عنوان یک عالم و یک امام جماعت به کرمانشاه آمده بود ولی در جهت نیل به اهداف امام- رضوان الله تعالی علیه- نیز خیلی تلاش می کرد، قهراً در این راه گاهی موفق بود، گاهی هم موفق نبود و حتی در چنگال عمال رژیم گیر می افتاد.

از زندانی شدن شهید چیزی یادتان است، یا مثلاً این که ساواک ایشان را به نحوی اذیت کند؟

بنده دقیقاً یادم نیست که ایشان آیا زندان رفتند یا نه، به هر حال سالیانی از آن دوران گذشته و ما نیز سن و سالی داریم...

یک مرتبه اش که ما می دانیم با چهارمین شهید محراب رفتند به زندان کمیته ی به اصطلاح ضد خرابکاری شهربانی. این ماجرا مربوط به نزدیکی های پیروزی انقلاب بوده و سریع هم این دو عزیز آزاد شده اند. راستی از آن بست نشستن علمای بزرگ در دانشگاه تهران چیزی یادتان هست؟

آن جا، در اعتراض به جلوگیری دولت شاهپور بختیار از ورود حضرت امام، خود بنده هم یک جلسه در تحصن شرکت کردم. آن موقع گاهی ساواک کرمانشاه ما را می برد و می آورد. زمان ازهاری هم ما را بردند تهران، به همان زندان کمیته و ساواک، که بنده بیست و هشت روز تمام در سلول انفرادی تنها بودم. این جا از مسجد که می آمدیم، بنده را گرفتند و بردند تهران. زمان نخست وزیری ازهاری و در تهران حکومت نظامی بود ولی مأموران، کارت های شان را نشان دادند و ما را بردند تهران تحویل دادند، آنها ساواکی بودند و ما بیست و هشت روز در زندان بودیم، تا این که بختیار بر سر کار آمد. البته مرحوم حاج آقا بزرگ با مرحوم آیت الله العظمی آقای سید احمد خوانساری (رحمه الله) راجع به ما صحبت کرده بودند که فلانی را برده اند زندان و بالاخره از طرف آقای خوانساری که مرجع تقلید بودند هم سفارش هایی شده بود، تا این که بالاخره بختیار که روی کارآمد، ما را از سلول بیرون آوردند و بردند در قسمت عمومی تر، یعنی همان اتاق های هشت نفری. ما آن جا بودیم تا زمانی که نهضت اوج بیشتری گرفت و آزاد شدیم.

مثل این که دستگیری شما همزمان بوده با موقعی که حاج آقا عطاء و حاج آقا بهاء را با هم گرفته بودند.

شاید همان وقت ها بوده. هنگام آزادی ما آمدیم کنگاور و خیلی با استقبال مردم رو به رو شدیم. زمان آزادی، یکی از راهپیمایی های بسیار بزرگ تهران را من شرکت کردم و بعد آمدم کنگاور و انقلاب پیروز شد و ما به عنوان نماینده ی مجلس اول از کنگاور و صحنه و هرسین انتخاب شدیم و رفتیم تهران. شهید محمدی عراقی نیز حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی کرمانشاه شدند و بعد هم که برای انتخابات میان دوره ای مجلس اسم نوشته بودند. آخرین باری که من با مرحوم حاج آقا بهاء صحبت کردم دو، سه شب قبل از شهادت ایشان بود. در تهران ما از مجلس با ایشان صحبت کرده بودیم و حاج آقا بهاء هم کرمانشاه بودند.

تلفنی صحبت کردید؟

بله، می گفت ترورها و این تحرکات منافقین شروع شده. ظاهراً موضوع آخرین صحبت های ما با ایشان همین مسأله بود. خب، دیگر ما تهران در مجلس بودیم که یک روز تلفن کردند خبر دادند ایشان را ترور کرده اند و ما مطلع شدیم.

گویا در انتخابات میان دوره ای، ایشان بخت بالایی برای رأی آوردن از کرمانشاه داشتند.

قطعاً اگر شهید نمی شدند و می آمدند به میدان رأی گیری، رأی می آوردند.

موقع تبلیغات انتخابات مجلس که شما از آن سه شهر کاندیدا شده بودید، آیا حاج آقا بهاء برای شما تبلیغ کردند؟

بله، اطلاعیه هایی که برای ما دادند نسخه هایی از آنها هنوز هست. مرحوم حاج آقا عطاء، آقای نجومی، آقای مشکینی اینها اطلاعیه های فراوانی برای ما دادند و همچنین شهید حاج آقا بهاء. خلاصه با کمک دوستان و به لطف خدا و با اعتماد مردم عزیز این سه شهر، انتخاب شدیم و در تهران نماینده بودیم که خبر دادند ایشان وقتی برنامه های مسجد تمام می شود، سوار ماشین می شوند که بیایند منزل. آن شب حاج آقا بزرگ هم در کرمانشاه همراه پسرشان بوده و این ها از مسجد که برمی گردند، منافقین به رگبارشان می بندند که حاج آقا بهاء در دم شهید می شود و حاج آقا بزرگ هم مجروح می شوند که ایشان را آوردند بیمارستانی در تهران و خوب شدند، البته آقازاده های شهید هم بودند که خوشبختانه طوری نشدند.

حاج آقا بهاء برای بستگانش چگونه فامیلی بود؟

بسیار خوش اخلاق، خنده رو و به قول طلبه ها خوش مشرب بود. در محافل و مجالسی که در قم و جاهای دیگر داشتیم، ایشان از چهره های خوش ذوق و به میدان بیا و حرف بزن و شوخی بکن بودند. کلاً از همه لحاظ خیلی خوب بودند. یک آدم جذاب و دوست داشتنی بود که آدم لذت می برد که با او حرف بزند. در واقع حاج آقا بهاء یک چنین گلی بود.

راجع به شأن و مقام شهید محمدی عراقی برای ما بگویید.

بالاترین مقام را شهدا به دست می آورند. ایشان هم ان شاء الله فردای قیامت در پیشگاه خدای متعال شفیع ما باشند. شهید مقام خیلی والایی دارد. این که عالم باشی و تلاشگر در راه خدا و شهید هم بشوی، با وجود همه ی اینها به درجات انسان افزوده می شود.

خاطره ی دیگری در مورد شهید نمانده است که بفرمایید؟

آن چه برای همه ی ما و اول برای خود بنده، بعد هم کسانی که این عرض بنده را می شنوند، البته نه بزرگان که آنها عزیز ما هستند، بلکه برای آنهایی که نیازی به این عرض بنده دارند، عرض می کنم که نه حضرت امام، نه آقای بروجردی، نه آقای اراکی- رضوان الله تعالی علیهم اجمعین- اینها هیچ کدام به آن مقام بالا و والا نرسیدند؛ مگر اینکه برای خدا کار کردند. مطمئن باشید که یک ذره در وجود آنها چیز دیگری نبود.

نمونه و ثمره ی روح پاک و منزه آنها نیز پرورش همین شاگردانی است که به مراتب مختلف رسیدند و بعضاً شهید شدند. جالب این که حاج آقا بهاء شاگرد هر سه این بزرگواران بودند.

بله، البته به درس آقای داماد هم مفصلاً می رفتند.
مقصودم این است که این اشتباه را نکنیم ما، البته به هم نوعان خودمان عرض می کنم یک وقت به عزیزانی که نیاز به این توصیه ندارند اساعه ی ادب نشود، عرض بنده این است که بالاخره اخلاص در عمل مهم ترین مسأله است. اگر انسان کار را برای خدا انجام دهد، برایش خواهد ماند. اما اگر خدای نکرده دنبال مقام، پول یا جایگاهی در این دنیا باشد، انسان فریب شیطان را خورده و به جایی هم نخواهد رسید.

حاج آقا بهاء از کدام دسته بود؟

ما حاج آقا بهاء را جزو نیکان می دانیم. جزو با اخلاص ها و مخلصین. البته حال قلبی و درونی ما را فقط خداوند می داند، اما ظاهر کار این است که داریم برای خدا کار می کنیم.

وقتی کسی به مقام شهادت نائل شود، به منزله ی مهر تأییدی بر اعمال او نیز هست.

احسنت، و حاج آقا بهاء واقعاً حقشان این بود که شهید شوند. یا آقایانی که مانده اند، بسیاری از این عزیزانی که امروز مصدر کار هستند و ما از پنجاه، شصت سال قبل اینها را می شناسیم، بعضاً چنان با اخلاصند که شاید از مقام شهیدان کم ندارند.
جداً این را عرض می کنم که امروز ما باید از خداوند بخواهیم که مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را برای ما حفظ کند. الحمدالله ایشان راه امام را احیاء کردند، البته طی چندین سال، خیلی به فرهنگ اسلامی ما لطمه خورد، یعنی برخی آقایان حرکت هایی را شکل دادند که خیلی از زحمات امام را از بین بردند، ولی الحمدالله امروز آقای خامنه ای و مراجع در قم، آن هایی که راه امام را باور داشتند و دارند، حضرت آیت العظمی سیستانی در نجف، این ها همه تلاش می کنند که حاکمیت اسلام حفظ شود. خلاصه نقطه ی اصلی مقام معظم رهبری است که اگر جامعه ما إن شاء الله جایگاه ایشان را بتواند درک و حفظ کند، ان شاء الله حکومت اسلامی ما به اهداف بلندتری خواهد رسید. اما اگر خدای ناکرده همه اش ما دنبال دنیا و زرق و برق دنیا و کارهای زشتی که گاهی انجام می شود باشیم، فرصت را هدر داده ایم و فردای قیامت مقابل روح مطهر امام و شهدایی چون حاج آقا عطاء و حاج آقا بهاء شرمنده خواهیم بود. البته درست است که امثال شهدایی مانند این دو بزرگوار روحانی بودند یا مثلاً نام آن شهیدی را که می رود زیر تانک، ما به عنوان نمونه می گوییم، و الا همه صدها هزاری که این راه را رفتند؛ همان نیت را داشتند؛ نیت حاکمیت اسلام را. برای نیل به حاکمیت اسلام هم آقایانی که مسئول هستند فقط حوزه ها را باید تقویت کنند. آنچه بنده فهمیده ام و می دانم این است که راه بقای این انقلاب با میدان دادن به طلاب درس خوانده و شایسته و پرشور هموار می شود. همان مسیری که حاج آقا عطاء و حاج آقا بهاء و امام و دکتر بهشتی و شهید مطهری- رضوان الله تعالی علیهم اجمعین- رفتند. بنده در مدرسه ی فیضیه قم می دیدم که آقای مطهری کیست، ما می فهمیدیم آن روز که این مرد چه جایگاه بلند و چه تفکرات عالی ای دارد. ان شاء الله این راهها حفظ شود تا فردای قیامت گریبان ما را نگیرند که چرا شما ماندید و راه را گم کردید... ؟
منبع مقاله :
ماهنامه ی فرهنگی تاریخی شاهد یاران، دوره ی جدید، شماره ی 69، مردادماه 1390