درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
چو مهمان خراباتی به عزّت باش با رندان *** که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما *** بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است *** خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهار عمر خواه ای دل و گرنه این چمن هر سال *** چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت *** بفرما لعل نوشین را که زودش با قرار آرد
درین باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ *** نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
تفسیر عرفانی
1. درخت دوستی و محبت را بکار تا به آرزوی دل برسی و نهال دشمنی را از بیخ برکن، هر چند که اندک باشد؛ زیرا کینه و دشمنی، رنج بسیاری را برای انسان به همراه می آورد.
2. وقتی که در خرابات و محفل رندان، مهمان هستی، موقر باش و با آنها با احترام و عزّت رفتار کن و احترام حشمت آنها را نگه دار؛ زیرا ای عزیز! هنگامی که مستی بگذرد و خماری جای آن را بگیرد، دردسر خواهی کشید. ای معشوق! با ما مهربان تر از این باش.
3. شب همنشینی و وصال را مغتنم بدان؛ زیرا بعد از سپری شدن عمر و روزگار ما گردش این چرخ، هم چنان ادامه دارد و شب و روزهای بسیاری از پی هم می آیند و می روند.
4. خدایا! بر دل کسی که افسار مرکب و کجاوه ی لیلی را در دست دارد، بینداز که از کوی مجنون بگذرد و دل عاشق او را با همه ی آشفتگی و دیوانگی بهبود بخشد.
5. ای دل! جوانی و شادابی عمر را دریاب و به فکر خوشی و شادی باش و وقت را غنیمت بدان؛ زیرا دوران جوانی کوتاه و زودگذراست و گرنه سبزه زار دنیا گل ها و بلبل های بسیاری را می پروراند که در پی هم می آیند و می روند.
6. وقتی دل مجروح و شکسته ام با زلف تو قرار عشق و محبت بست، به خاطر خدا به لب شیرین و سرخ خود بگو که با بوسه ای دل مرا آرام کند. حالا که در دام زلف تو اسیرم، مرا با بوسه ای از رنج و بی قراری درآور.
7. حافظ از خدا می خواهد که بار دیگر به هنگام پیری در این باغ بر لب جویبار بنشیند و معشوق بلند بالایی را در کنار بگیرد و با او عشق بورزد؛ ان شاء الله به وصال تو نائل می شوم.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}