نقش سلسله صفويه در اعتلاي هنر خوش نويسي
چکيده
دوره ي فرمانروايي صفويان با دوره ي شکوفايي و بالندگي خوش نويسي در ايران مقارن بود. در اين زمان سنت ها و اقلامي که در گذشته براي خوش نويسي استفاده مي شد کماکان مورد استفاده خوش نويسان و علاقه مندان قرار داشت. اما اين مسأله به اين معني نيست که خوش نويسان براي تکميل و بهبود ميراث گذشتگان در تکاپو نباشند.خوش نويسي علاوه بر کتابت، در پيشه هايي چون مهرسازي، حکاکي بر سکه، عاج و فلز به کار مي رفت. در دوره ي صفويه آموختن خوش نويسي و فنون آن عموميت داشت و بيش تر اعضاي خاندان صفوي نيز به خوش نويسي و فراگيري آن رغبت داشتند و حامي خطاطان بوده و آثار ايشان را در مرقعات گردآوري مي کردند. تمايل به هنر خوش نويسي و حمايت شاهان صفوي از آن تا دوره ي شاه عباس کبير کاملاً آشکار است. در دوره ي صفويه خوط شش گانه هم چنان رواج داشت اما دو خط تعليق و نستعليق بر ديگر خطوط پيشي گرفته و کاربرد بيش تري يافت. خوش نويسان اين دوره علاوه بر کتابت مراسلات درباري و استنساخ نسخه هاي نفيس به نوشتن اشعار ديگران و سروده هاي خويش اقدام مي کردند.
شاهان دوره ي صفوي از يک سوي خود به هنر خوش نويسي راغب بودند و از سوي ديگر با اقداماتي چند زمينه را براي رشد و تعالي اين هنر فراهم کردند، که از مهم ترين آن ها مي توان به فراهم
نمودن امنيت کامل سياسي در کشور که موجب گرديد تا هنرمندان با طيب خاطر به خلق شاهکارهاي خود مشغول گردند. هم چنين حمايت مالي و معنوي از هنرمندان که موجبات تجمع آنان در پايتخت را فراهم آوردند. علاقه و حمايت شاه طهماسب به خوش نويسي باعث گرديد خوش نويسان به بالاترين مقامات درباري دست يابند. از سوي ديگر با حمايت شاهان صفوي از ديگر هنرها از جمله کاشي کاري، کتابت و فلز کاري و ... زمينه را براي رشد و تعالي هنرهاي مذکور و هنر خوش نويسي را فراهم آوردند زيرا هنرهاي مذکور از هنر خوش نويسي جهت تزيين هنر خود بهره مي بردند.
در دوره ي صفويه از تعداد زيادي خوش نويس ياد شده است که ميرعماد و عليرضا عباسي در رأس آنان قرار داشتند.
تاريخ مختصر صفويه
شيخ صفي الدين اردبيلي پس از طي سلوک و پيمودن مسير طريقت توانست به عنوان جانشين شيخ زاهد گيلاني رهبري طريقت را به عهده گيرد او در واقع سرآغاز و منشأ سلسله صفوي گرديد و در 12 محرم 735 درگذشت. پس از او فرزندش صدر الدين موسي در سي سالگي به رهبري طريقت صفويه رسيد. وي در دوران رياست خود ( 93-735 ) بناي زيارتگاه خاندان صفوي در اردبيل را پايه گذاري کرد. قابل ذکر است که بسياري از امراي ايلخاني و اشراف مغول در شمار مريدان مشايخ اردبيل درآمدند. اين دوران با از هم پاشيدن امپراطوري ايلخاني در ايران و بين النهرين مقارن بود. شيخ صدرالدين در 793 درگذشت. وي پيش از مرگ، پسرش خواجه علي را به عنوان جانشين و نايب خود برگزيده بود و « سجاده ارشاد و تربيت عباد » را به وي سپرده بود. خواجه علي تا هنگام درگذشتش (18 رجب 830 ) رييس طريقت بود. تحت رهبري وي تعاليم نيمه مخفي طريقت صفويه آشکارا ماهيت شيعي گرفت. بعد از مرگ وي پسرش ابراهيم تا (851 ه.ق ) عهده دار رياست طريقت شد. وي در دوران خود شبکه هواخواهاني را که فعالانه درگير پيش برد تبليغات صفويه در آناتولي و ديگر نقاط بودند حفظ و تقويت کرد. بعد از حيدر پسرش جنيد به رهبري طريقت صفويه رسيد، وي به قدرت معنوي صرف بسنده نکرد و به تحريک مريدانش با جهاد عليه کفار، روحيه جنگ جويي را در طريقت وارد ساخت. جنيد با اوزون حسن ( حکمران آق قويونلو ) متحد شد و در جريان حمله به شيروان در ( 11 جمادي الاول 864 )، در سواحل رود کر کشته شد و پسرش حيدر ( خواهرزاده اوزون حسن ) جانشين وي گرديد. حيدر در ( 893 ) شهر شماخي پايتخت شيروان را غارت کرد، اما طي جمله اي متقابل، شيروان شاه توانست در همانسال سپاه حيدر را شکست داده و خودش را نيز به قتل رساند. حيدر، ابداع کننده کلاه مخصوص قرمز رنگي بود که به مناسبت دوازده امام شيعه دوازده ترک داشت. از آن پس اين کلاه علامت مشخصه طرف داران دودمان صفوي گشت. حيدر سه پسر داشت که علي جانشين وي گرديد و از همان ابتدا خود را شاه ناميد لذا توسط سلطان يعقوب دستگير و زنداني شد. بعد از درگذشت سلطان يعقوب در ( صفر 896 )، علي و برادرانش بعد از چهار سال و نيم حبس آزاد شده و به هم پيماني يکي از مدعيان تاج و تخت آق قويونلو بنام رستم درآمد. اما يک سال بعد با آشکار شدن قدرت هواداران صفويه رستم قصد جان برادران صفويه را کرد که در اين کشاکش علي کشته شد و اسماعيل که از طرف برادر مقتولش جانشين وي و رييس طريقت صفويه تعيين شده بود توانست خود را به اردبيل رسانده و مخفي شود. او در حالي که 7 سال داشت با کمک مريدانش به گيلان فرار کرد. بعد از کشته شدن رستم توسط پسر عموي خود، ( 902 ) اسماعيل با کمک و مشاوره هفت نفر از مريدان نزديک خاندان صفويه که به « اهل اختصاص » معروف بودند، به مبارزه بر عليه دولت آق قويونلو برخاست و توانست در جمادي الاخر 906 از رود کر گذشته در نزديکي قلعه گلستان به نبرد با شيروانشاه فرخ يسار بپردازد. فرخ يسار کشته شد و اسماعيل بعد از شکست دادن دشمن باکو را تسخير نمود. سپس در منطقه شرور نخجوان سپاه قدرتمند الوند را شکست داده و کنترل آذربايجان را به دست گرفت. نهايتاً وي در 14 سالگي (907 ) در شهر تبريز به عنوان اولين پادشاه سلسله صفويه تاج بر سر نهاد. سکه ها به نام اسماعيل ضرب شد اما مهمترين کار او اعلام تشيع اثني عشري به عنوان مذهب رسمي کشور جديد صفويه بود.
هنگامي که اسماعيل در تبريز تاج بر سر نهاد تنها بر ناحيه آذربايجان تسلط داشت؛ ده سال طول کشيد تا توانست بقيه ايران را فتح کند. او بغداد را هم تسخير کرد اما زياد نتوانست نگه دارد. ( سيوري، 25-9 )
ترتيب حکومت شاهان صفوي
- شاه اسماعيل اول، 1501 م/ 907 تا 930 هجري
- شاه طهماسب اول، 931 تا 984 هجري
- شاه اسماعيل دوم، 984 تا 985 هجري
- سلطان محمد خدابنده، 985 تا 996 هجري
- شاه عباس اول، 996 تا 1038 هجري
- شاه صفي اول، 17/1038 تا 1052 هجري
- شاه عباس دوم، 1052 تا 1078 هجري
- شاه سليمان، 1078 تا 1105 هجري
- شاه سلطان حسين، 1105 تا 1135 هجري
- شاه طهماسب دوم، 1135 تا 1145 هجري
- شاه عباس سوم، 1145 تا 1148 هجري
سير تعالي هنر خوش نويسي از آغاز دوره ي اسلامي تا دوره ي صفوي
ايران کشوري است که از غناي تاريخي - فرهنگي و هنري بسياري برخوردار است و اين غناي فرهنگي ريشه در قدمت چندين هزار ساله دارد. يکي از شاخصه هاي فرهنگي و هنري هر قوم و ملتي داشتن خط و زبان آن مي باشد. ايران از لحاظ داشتن خط از سابقه زيادي برخوردار است. سير خط در ايران بسيار طولاني و پر از فراز و نشيب مي باشد. در بررسي هنر دوره هاي گوناگون، مورخين و باستان شناسان، خط را کهن ترين عامل انتقال ميراث معنوي، فرهنگ و دانش گذشتگان دانسته اند. خط به مرور زمان و با توجه به کاربردهاي گوناگونش، در قالب هاي تزييني، در سنگ نبشته ها و ابنيه هاي تاريخي، بر روي ظروف سفالي، چوب و پارچه، نقش ارزنده و تأثيرگذار خود را ايفا نموده است.اهميت اين هنر، همراه با طبع لطيف و نقش سليم ايراني رواج بيش تري پيدا کرد و در هر دوره اي، به تناسب نياز جامعه و تحولات فرهنگي، هنري طرحي نو و صورتي تازه در آن به وجود آمد. اگر چه اکثر خطوط اسلامي اصولاً آغاز و پيدايش روشني ندارند، اما پر واضح است که هيچ خطي به يکباره و ناگهاني به وجود نيامده است. آن چه که مي توان - به ضرس قاطع - عنوان کرد اين است که، از آغاز دوره ي اسلامي تا زمان حاضر شش دوره ي تطور در خط پيش آمده است و اشخاص نام آوري
در اين نهضت خطي پيش آهنگ و پيش قدم بوده اند. اما به طور کلي مي توان اذعان داشت که از زمان متبرک گشتن خط در قالب کوفي نگاري به منظور نگاشتن آيات الهي قرآن مجيد، و يا تزيين کتيبه ها، محراب مساجد و ابنيه هاي تاريخي، خط الگوي زيبايي و معرفت شد، اين روند تا سده هاي بعد که با دستان توانا و قدرتمند خوش نويسان چيره دست با تحولات اساسي در قالب خطوط هفت گانه، پديدار گشت ادامه يافت. از اين رو خط و خوش نويسي به موازات استمرار فرهنگ و هنرهاي اسلامي در نشر انديشه هاي تابناک بزرگان علم و ادب به اوج کمال و شکوفايي نقش داشت. پس مي توان نتيجه گرفت که خوش نويسي ايراني، بخشي از خوش نويسي ايراني، بخشي از خوش نويسي اسلامي بوده است که در ايران و سرزمين هاي وابسته يا تحت نفوذ آن، مانند کشورهاي آسيانه ميانه، افغانستان و شبه قاره هند به تدريج حول محور فرهنگ و هنر ايران شکل گرفته است. در ايران نيز به سان اعراب از خطوط ثلث و نسخ بيش تر براي امور مذهبي مثل کتابت قرآن، احاديث و روايات، کتيبه نويسي مساجد و مدارس مذهبي استفاده مي شد.
خط و داشتن خط خوش از آغاز اسلام مورد توجه خاص A پيامبر قرار داشت به گونه اي که نقل شده است که پيامبر گرامي اسلام خط کوفي را بسيار زيبا مي نگاشته اند؛ ( قاضي قمي، 13 ) در روايات آمده است که ايشان چگونگي نوشتن بسم الله را به معاويه تعليم داده است. ( اصفهاني، 36 ) و در موارد متعدد از علي بن ابي طالب (عليه السّلام) به عنوان سر سلسله شجره ي معنوي خوش نويسان ياد شده است. (1 ) ( ماري شميل، 98 ) ايشان « خط خوش مي نوشت و کتابت مصحف نمودي » ( قاضي قمي، 14 ) شايان ذکر است که در قرون نخستين اسلامي مأمون خليفه عباسي و برمکيان از مروجين خوش نويسي و مشوقين خوش نويسان بوده اند. ( راهجيري، 66 ) هم چنين در منابع آمده است که فضل بن سهل سرخسي وزير مأمون در سال (202 هجري ) قلمي ابداع کرد که به خط رياسي معروف شد و از خطوط رايج در آن زمان بهتر بود. ( حقيقت، 176 ) در مجموع بايد گفته شود که اين برهه زماني ( اواخر بني اميه و اوايل خلافت بني عباس تا ايام خلافت مأمون ) دوره ي تطوّر عظيم خط شناخته شده است؛ در دوره ي پيش از مأمون دوره ي تحول و اختراع و ايجاد اقلام بوده و در دوره ي خلافت مأمون به عنوان دوره ي ايجاد و دسته بندي اقلام، تهذيب و انتخاب آن معرفي شده است. ( فضايلي، 5 )
از ديگر خلفاي عباسي، « مستظهر و مسترشد نيز به خوش نويسي شهرت زيادي داشتند. » (2) برخي از محققان بر اين باورند که خط نسخ از خط کوفي توليد شده است و اظهار کرده اند که زماني که محمد بن علي بن حسين بن مقله بيضاوي به دشواري خط کوفي پي برد به منظور تسهيل در خط فوق اقدام نمود و خط نسخ را از کوفي استخراج کرد. ( سال 210 ه.ق ) فضايلي ظهور ابن مقله و اقدامات او را در سر و سامان دادن به اقلام، دوره ي تطور سوم دانسته است. ( فضايلي، 6 ) قابل ذکر است که ابن مقله مقدم بر هر چيز آداب و قواعدي با اسلوبي محکم اختيار کرد و از خط کوفي خط ديگري احداث کرد و نام آن را محقق نهاد. ( راهجيري، 67/ حقيقت: 177 ) نوشتن خط کوفي از سال 300 هجري به بعد به صورت تفنن شده و خط معمول و متداول زمان يک نوع خط کوفي تحريري بود که به تصرفاتي در آن صورت پذيرفته و به کوفي ايراني شهرت داشت. ( حقيقت، 202/ قاضي قمي، 16 ) اما خط کوفي تا مدتها در کتيبه ها و سر فصل کتاب ها و نوشتن قرآن و ساير تزيينات هم چنان مورد استفاده قرار مي گرفت. ( حقيقت، 202 )
ابن مقله بعد از آن خط ثلث ريحاني را از خط ريحان استخراج نمود و براي آن قواعدي مقرر کرد (سال 328 ) تا اين که اين خط به درجه کمال رسيد و خوش نويسان زيادي اين خط را فرا گرفتند ( راهجيري، 67/ حقيقت، 207 ) اما آن چه کاملاً محرز است اين که خط نسخ به دليل اين که نسبت به خط کوفي، محقق، ريحان و ثلث صريح تر و واضح تر و آسان تر بود طبعاً بيش از ساير خطوط مورد قبول عام قرار گرفت و در نگارش قرآن و حديث براي ساير حوايج توسط ايرانيان مورد استفاده قرار مي گرفت. ( حقيقت، 205 ) اما عنوان سوره ها هم چنان به خط کوفي نوشته مي شد که زيباتر به چشم بيايد، هر چند خواندن آن دشوار بود. ( راهجيري، 68 )
به منظور رونق و رواج هر هنر حمايت دولت ها و پشتيباني شاهان و امرا از اهميت به سزايي برخوردار است. با تورقي در تاريخ کاملاً مشخص است که امرا و شاهان ايراني نيز به هنر خوش نويسي علاقه بسيار نشان مي داده و بسياري از خوش نويسان و اهل ذوق را در دربار خويش به دور خويش گرد مي آوردند؛ از آن جمله مي توان به دوره ي حاکمان بويه اي ياد کرد که گفته شده عضد الدوله ديلمي از خوش نويسان به نام بوده است. در دسته بندي سير تحول و تطور خط، دوره ي حکومت بهاء الدوله ديلمي در زمان خلافت القادر بالله دوره ي تطور چهارم نام گرفته است. طي آن دوره ابوالحسن علي
بن هلال مشهور به ابن بواب به کامل کردن عده اقلام منتخب ابن مقله و هم چنين پديد آوردن قلم ريحاني پرداخت. ( فضايلي، 7 ) از ديگر امرا و سلاطين ايراني، قابوس زياري در قلم نسخ خطي خوش داشته است. در دوره ي حکومت غزنويان نيز سلطان مسعود غزنوي (432 ه.ق ) و هم چنين پسرش ابراهيم (491 ه.ق ) از خوش نويسان به نام بوده اند. بنا بر روايات، اين دو نفر به کتابت قرآن مي پرداختند. ( ماري شيمل، 99 ) در دوره هاي بعد نه تنها حکمرانان ايراني بلکه حکمرانان هندي و ترکي نيز از خوش نويسان حمايت ويژه اي مي کردند. در منابع آمده است که خط نسخ در دوره ي اتابکان زيبايي خاصي يافت به صورتي که به نسخ اتابکي معروف شد و به جاي کوفي قرآن ها را با آن خط مي نگاشتند. ( حقيقت، 212 ) شايان ذکر است که خوش نويسان چيره دست ايراني در انواع قلم ها، شيوه هاي مختص به خود را خلق کرده اند، مانند خط نستعليق امروزي که به خط اصيل ايراني شهرت يافته، توسط ميرعلي تبريزي در اوايل قرن هشتم هجري قمري، با تلفيق خط نسخ و تعليق پايه ريزي شد و پس از آن اين خط، توسط اساتيد چيره دست ديگري، به سوي زيبايي، راه تکامل خود را طي کرد.
مکتب ياقوت در قرن هشتم از پرفروغ ترين و بهترين ادوار رونق خوش نويسي مي باشد و در اين دوره خطاطان آثار گرانبهايي از خطوط شش گانه به جاي گذاشتند. (راهجيري، 74/حقيقت، 345 ) اين دوره در تقسيم بندي صورت پذيرفته، دوره ي تطور پنجم شناخته شده است. ( فضايلي، 7 ) اما از اواسط قرن هشتم هنر خط رو به تکامل رفت و متناوباً سه قلم از خطوط اسلامي از جمله تعليق، نستعليق و شکسته ي نستعليق به وجود آمد. اگرچه الفباي آن ها مأخوذ از عربي است اما از ابداعات خالص ايراني به شمار مي آيد که ظرف سيصد سال با ذوق و سليقه ي ايرانيان پديد آمد و در اندک زماني شيوايي آن ها به درجه کمال رسيد. ( راهجيري، 74 ) دوره ي پيدايش اين سه خط جديد دوره ي تطور ششم است که در فاصله سه قرن خاصه از ايرانيان برخاسته است. اين دوره ي تطور که از قرن ششم و هفتم شروع شده و در دو قرن هشتم و نهم نضج و پختگي يافت و در قرن دهم و يازدهم کمال و توسعه پيدا کرد. ( فضايلي، 7 )
خط تعليق، اولين گونه خط از خطوط عربي خاص ايرانيان است که در اواسط قرن هفتم هجري قمري، از ترکيب دو خط توقيع و رقاع به وجود آمد. تعليق، اولين نوع خوش نويسي بود که براي خط پارسي ابداع شد. عده اي وضع آن را به خواجه تاج سلماني اصفهاني نسبت مي دهند. خط تعليق تا سده دهم هجري قمري در ايران متداول بود ولي با پيدايش خطوط نستعليق و شکسته ي نستعليق از رونق افتاد. اين خط، يکي از پايه هاي مهم اين دو خط مي باشد. ( راهجيري، 74/ صحراگرد، 148 )
در اوايل قرن هشتم هجري قمري، ميرعلي تبريزي با تلفيق نسخ و تعليق پايه و اساس خط نستعليق را گذاشت و پسرش ميرعبدالله آن را کامل کرد. خط نستعليق، دومين خط خاص ايرانيان است. اين خط با توجه به حرکات و گردش هاي حروف، جايگاهش را در هنر خوش نويسي جهان گشود. ( راهجيري، 76 ) حتي برخي، اين خط را عروس خطوط اسلامي مي نامند.
در مورد حمايت و تشويق حاکمان ايراني در قرن هفتم به بعد مي توان از حمايت « ابوبکر بن سعد زنگي » ( حاکم فارس در زمان سعدي ) ياد کرد که در زمان او ده ها نسخه ي قرآن خطي به نگارش درآمد. در زمان فرمانروايي ايلخانيان، به خاطر نفوذ هنر و فرهنگ چين و سلطه مغول ها، اوراق مذهبي کتاب ها، براي اولين بار با نقش هاي تزييني، زينت يافت. در زمان تيموريان، خوش نويسي در ايران به اوج شکوفايي خود رسيد.
نام آورترين خطاط قرآن مجيد در اين دوره، بايسنقر ميرزا بود. چيزي که او به عنوان شيوه يا قلم خطاطي و خوش نويسي ايران وجود دارد و براي دوست داران هنر، آشنا است. آن خط بيش تر براي نوشتن متون غير مذهبي، مثل ديوان شعرا، قطعه هاي ظريف هنري و يا حتي براي مکاتبات و مراسلات اداري ابداع و استفاده شده است. ولي اين در حالي است که خط در نزد اعراب و ترکان عثماني، بيش تر گونه ي ديني و مقدس داشته است. البته آن ها هم براي امور غير مذهبي، اين گونه قلم ها را به کار مي برند، ولي اوج هنر آن ها برخلاف ايرانيان، در خط ثلث و نسخ و کتابت قرآن مجيد و احاديث، قابل مشاهده است.
همان گونه که از مطالب بالا بر مي آيد قرن هشتم و نهم هجري از بهترين دوره هاي پيشرفت هنر خوش نويسي شمرده مي شود و اين هنر در تمام مجامع و معارف مورد توجه بوده، شاهان و بزرگان جلايري و مظفري و تيموري به آن توجه مخصوص داشتند تا آن جا که خوش نويساني در دربار خود جمع آورده و آنان را تربيت و تشويق بليغ مي کردند.
اظهر تبريزي، جعفر تبريزي، سلطان علي مشهدي، محمد نور، سلطان محمد خندان، ميرعلي هروي، ميرعلي تبريزي ( ثاني )، مير عماد قزويني و عليرضا عباسي از لحاظ زيبايي، خط نستعليق را به جايي رساندند که موجب اعجاب و شگفتي بينندگان شد. پس از مير عماد و عليرضا عباسي، استادان ديگري اين راه را ادامه دادند. اين خط در دوره ي صفويه مورد توجه قرار گرفت. سلطان علي مشهدي در زمان تيموريان و سپس ميرعماد در زمان صفويه و معاصر شاه عباس، بزرگ ترين و نام آورترين خوش نويسان اين خط بودند. در زمان صفويه، خطي به وجود آمد که به خط شکسته معروف شد.
سومين خط خاص ايراني، آخرين دستاور ذوق خلاقانه خوش نويسان هنرمند ايراني است که در نيمه ي دوم قرن يازدهم هجري قمري از خط نستعليق پديدار و ابداع آن را به مرتضي قلي خان شاملو حاکم هرات نسبت داده اند. خط شکسته در بدو پيدايش عمدتاً به دليل سرعت در نوشتن پديدار گشت و با رها شدن قوس ها و سايش دندانه ها و اتصالات حروف و کلمات در خط نستعليق به وجود آمد. اين رهايي و روان شدن تا جايي رسيد که پيوستگي هاي بي شماري را به دنبال داشت و باعث شد که خواندن آن هم دشوار شود.
سپس خط شکسته نستعليق به دست محمد شفيع حسيني معروف به ( شفيعا ) قانون مند گرديد. از مهم ترين کساني که در اين خط شاهکارهايي بوجود آوردند مي توان از مرتضي قلي خان شاملو، شفيعا، ميرزا حسن کرماني، محمد حسن قمي، محمد ابراهيم قمي، محمد افضل گنابادي، زين العابدين کرماني مي باشند. اما اين خط با ظهور نابغه بزرگي به نام عبدالمجيد طالقاني، به اوج زيبايي و کمال رسيد و تحولي در شکسته نويسي به وجود آمد. ( حقيقت، 5-524 )
درويش عبدالمجيد طالقاني متخلص به مجيد بزرگ ترين خوش نويس خط شکسته در تاريخ خوش نويسي ايران است. او خط شکسته نستعليق را به جايي رساند که ميرعماد در نستعليق انجام داده بود. پس از وي بسياري در اين راه قدم گذاشتند، ولي هيچ کس هرگز نتوانست اين قله را درنوردد. ( حقيقت، 525 )
درويش، شاگردان هنرمندي تربيت کرد که هر کدام از آن ها در خط شکسته استاد بودند که مهم ترين آن ها ميرزا ابوالقاسم خواجويي معروف به ميرزا کوچک، فضلعلي بيگ دنبلي، خواجه ابوالحسن فسايي و ميرزا عبدالوهاب کلانتر اصفهاني بودند. (حقيقت، 526 )
سير تحول و تکامل هنر خوش نويسي در دوره ي صفوي
همان گونه که ذکر شد دوره ي فرمانروايي صفويان با دوره ي شکوفايي و بالندگي خوشنويسي در ايران مقارن بود. اما ارزيابي همه جانبه اهميت خوش نويسي در حيات فرهنگي عصر صفوي مستلزم مطالعه ي وسيع در کاربردهاي متعدد آن و نيز انواع شيوه هاي محلي و فردي است. از اين رو به جهت عدم تطور اين بحث به ناچار تنها به افرادي پرداخته مي شود که خوش نويسي به عنوان شغل اصلي شان بوده است.در دوره ي صفويه توانايي نوشتن خط خوش منبع درآمد به حساب مي آمد و آموختن خوش نويسي بخش جدايي ناپذير تحصيلات همه ي کساني بود که ذوق و علاقه فرهنگي داشتند به گونه اي که هم
زنان و هم مردان خاندان صفوي نزد استادان سرشناس مشق خط مي کردند. از سوي ديگر آموختن مهارت ها و فنون خوش نويسي نه تنها براي کاتبان بلکه براي مهرسازان، کساني که سکه نقش مي کردند و بر عاج و فلز حکاکي مي کردند و قلم مي زدند ضروري به نظر مي رسيد.
بايستي يادآوري کرد که در عهد صفوي، خوش نويسي در مرکز حيات فرهنگي و هنري جاي داشت. خوش نويسان علاوه بر کتابت مراسلات درباري و استنساخ نسخه هاي نفيس، به نوشتن اشعار ديگران و سروده هاي خودشان نيز اشتغال داشتند. با دست به دست شدن اين قطعات، آثار خوش نويسان عهد صفوي در ايران و هند و ترکيه سرمشق خوش نويسان قرار گرفت.
علاقه سلاطين و شاهزادگان صفوي به هنر خوش نويسي
بيش تر اعضاي خاندان صفوي به خوش نويسي و فراگيري آن رغبت داشتند و حامي خطاطان بودند علاقه ايشان به اين هنر و حمايتشان از خطاطان و گردآوري آثار ايشان کاملاً مبرز مي باشد. ( سوچک، 24 ) از آن جمله مي توان از سلاطين و شاهزادگان ذيل نام برد:شاه اسماعيل اول: او نه تنها در شعر و شاعري دست داشت بلکه خط زيبا و خوش داشت. حکايت تلاش او در پنهان کردن بهزاد نقاش و شاه محمود نيشابوري در يک غار در زمان آغاز نبرد چالدران از ترس اين که مبادا عثماني ها آن دو هنرمند گران قدر را بربايند حکايتي است که بارها تکرار شده است (ماري شيمل، 100 ) اين مسأله بيانگر اوج توجه شاه اسماعيل اول به هنر به ويژه هنر خوش نويسي و نقاشي است. شاه طهماسب به هنگام جواني در نقاشي دستي توانا داشت و خطوط ثلث، نسخ و نستعليق را خوب مي نوشت. يک نسخه از کتاب او که از روي مثنوي گوي و چوگان کتابت کرده است امروزه در موزه لينگراد نگهداري مي شود. ( ماري شيمل، 100 )
شاه طهماسب: او نيز يکي از پادشاهان با فضل و هنرپرور بوده که به اکثر علوم و فنون و حسن خطوط مختلف شهرت داشت. گفته شده که « شاه طهماسب اول خط ثلث و نسخ را نيکو مي نگاشت و با حشمت و جلايل سلطنتي از نگاشتن خطوط هنگام فراغت خود را آسوده نمي گذاشت » ( ايراني، 162 ) با آن که شاه طهماسب در هنگام جلوس به تخت سلطنت تنها ده سال داشت قسمتي از وقت خويش را صرف يادگيري خوش نويسي کرد. اگرچه نستعليق نويسي شاه طهماسب استحکام و درخشش دست خط خوش نويس کارآزموده را نداشت. اما به رغم ضعف هاي شاه طهماسب در مقام خوش نويس، نسخه هايي که براي او مي ساختند حاوي خط نستعليق در کمال زيبايي بود. (سوچک، 33 )
از ميان شاهزادگان صفوي بهرام ميرزا برادر شاه طهماسب نيز در شعر و در هنر معما، موسيقي و خوش نويسي گوي هنر از اقران ربوده بود. نسخه اي از قرآن به خط محقق که در استانبول نگاه داري مي شود نشان دهنده ي توجه او به هنر خوش نويسي است. (ماري شيمل، 101 )
از ديگر شاهزادگان خوش نويس صفوي مي توان از ابراهيم ميرزا فرزند بهرام ميرزا ياد کرد که آن گونه که در منابع ذکر شده است او جامع تمامي استعدادهاي اشرافي از خوش نويسي تا تيراندازي و شاعري بوده است. گفته شده که او داراي کتابخانه ي عالي و بزرگي بوده است و در خوش نويسي نزد مالک ديلمي شاگردي مي کرده است و نسبت به آثار خوش نويسي ميرعلي علاقه زيادي نشان مي داد و به جمع آوري نمونه هاي خط اين استاد بزرگ اقدام مي کرده است. ولي اين جوان هنرمند و هنر دوست در عنفوان جواني به فرمان شاه اسماعيل دوم به قتل رسيد. ( بياني، 201 )
شاه عباس کبير نيز که به عنوان شاهي فضيلت سالار مشهور بوده به هنرهاي زيبا، مانند خوش نويسي، تذهيب، نقاشي، مينياتور، کاشي کاري و زري باقي و هم چنين جلدسازي و امثال آن توجه و علاقه وافري نشان مي داد. از اين رو به خوش نويسان و نقاشان و ديگر هنرمندان را از اقصي نقاط کشور به دربار خود فرا مي خواند و براي آنان حقوق و مقرري در نظر مي گرفت و به کاري که شايسته آنان بود مي گماشت. ( فلسفي، 373 ) در منابع آمده است که شاه عباس کبير به حدي شيفته خط خوش بوده است که شمعدان (طلاي افروخته ) به دست مي گرفت تا خطاط مورد علاقه او ( عليرضا عباسي ) که سرآمد خوش نويسان ثلث بود در روشنايي آن خوش نويسي کند. ( بياني، 655/راهجيري، 84 )
حمايت سلاطين صفوي از هنر خوش نويسي و خوش نويسان
سوچک طبق يک دسته بندي دوره ي سلطنت شاه اسماعيل و شاه طهماسب را به سه دوره ي تقريباً برابر (25 ساله ) تقسيم نموده است. در دوره ي 25 ساله اول دوره ي گذار از سنن هاي گوناگون محلي که در قرن 9 شکل گرفته بوده که با اندک تغييراتي ادامه يافت. گونه هاي محلي در نيم قرن بعد ( دوره ي دوم و سوم ) پا بر جا ماند؛ به ويژه در شيراز که حلقه هاي خوش نويسي قوام يافته اي وجود داشت. اما در دربار صفويان در تبريز و قزوين، شيوه هاي خوش نويسي که در اواخر قرن 9 در هرات عهد تيموري پديد آمده بود مفتح و قانونمند شد. ( سوچک، 25 )در دوره ي سلطنت شاه طهماسب استنساخ کتاب مورد حمايت قرار داشت؛ اما در دوره هاي بعد خوش نويسان زبردست به قطعه نويسي ( تک برگ هاي خوش نويسي ) روي آوردند که بيش تر در
جمع آوري مرقعات به کار مي آمد. ( سوچک، 26 )
بيش تر اقلامي که در دوره ي صفويه مورد استفاده قرار مي گرفت خطوطي بودند که در نسل هاي پياپي مورد استفاده قرار گرفته بودند از جمله خطوط شش گانه بود که عبارت بودند از: « کاربرد خطوط ريحان و محقق براي نگارش قرآن، خط ثلث در کتيبه نگاري و شکل هاي شکسته و روان رقاع و توقيع غالباً در انجامه ها و خط نسخ اغلب براي نگارش متون نثر مورد استفاده قرار مي گرفت. ( سوچک، 27 ) اگرچه اقلام شش گانه ياقوت از اقبال عمومي برخوردار بود اما دو خط جديدتر يعني تعليق و نستعليق در دربار صفوي و در قلمرو آنان از اهميت و اعتبار زيادي برخوردار بود به گونه اي که مکاتبات اداري، فرمان ها و نامه هاي عزل و نصب که دربار صفوي و ديگر صاحبان قدرت صادر مي کردند به خط تعليق بود.
اگرچه صفويان براي انجام دادن امور ديواني خود به کاتباني ماهر در انشا و تحرير اسناد به خط تعليق نياز داشتند، بيش تر خوش نويسان به نستعليق گرايش داشتند. اين گسترش کاربرد قانونمند شدن حروف و ترکيبات نستعليق را در پي داشت و رسالات مختلفي براي آموزش قواعد اين قلم نگاشته شد. ( راهجيري، 78 ) شايان ذکر است که با پيدايش اين خط حدود سه چهارم کتاب ايرانيان به اين قلم منحصر گرديد. ( حقيقت، 522 ) صفويان به شيوه ي خوشنويسي سلطان علي مشهدي بسيار راغب بودند زيرا او توانايي شگفتي در نستعليق خفي داشت. شاگرد او، سلطان محمد نور، نيز در هم نشين کردن نستعليق خفي و جلي مهارت داشت.
آن چه که از منابع بر مي آيد اين است که علاقه ي شاه طهماسب به خوش نويسي باعث گرديد تا خوش نويسان را به بالاترين مقام هاي درباري رساند تا جايي که آنان حتي اجازه داشتند با شاه و بستگان نزديکش ارتباط داشته باشند. اما عکس قضيه فوق نيز صادق بود؛ زيرا در برخي مواقع احتمال داشت که حمايت هاي سلطنتي يکباره قطع شود. در اين صورت هنرمند خوش نويس مجبور بود براي ادامه فعاليت هاي هنري خود در جستجوي حامي ديگري برآيد و به جاي ديگري پناه ببرد. کاهش علاقه شاه طهماسب در آخرين سال هاي حکومتش به هنر کتاب آرايي باعث شد تا اين هنرمندان با تهديدهاي بيش تري مواجه شوند. تا جايي که شاه طهماسب شخصاً بر فعاليت خوش نويساني که در خدمت ساير اعضاء خاندان سلطنتي بودند نيز تا حدي نظارت مي کرد. او مي توانست کاتبي از دربار خود را به يکي از مراکز ايالتي اعزام کند يا بر عکس، هنرمندي را از ولايات به پايتخت فراخواند. ( قاضي قمي، 6-94 )
در ده سال نخست سلطنت شه طهماسب اگرچه از نظر سياسي دوراني پر آشوب و کشمکش بين
سران قزلباش و مملو از اختلافات داخلي بود ( آژند، 67-50 ) اما در همين دوره ويژگي هاي اصلي سنت هاي هنري صفوي شکل گرفته و شکوفا گشت. از اين رو تعداد زيادي از هنرمندان به سوي پايتخت صفوي روانه شدند. خوش نويسان در تبريز شيوه ي خوش نويسي رايج در هرات و شرق ايران را به کار مي بردند. شاه محمود نيشابوري يکي از آنان بود که علاوه بر خمسه ي نظامي، قرآني به خط نستعليق براي شاه طهماسب کتابت کرد. ( سوچک، 33 ) بايد توجه داشت که بيشتر خوش نويسان اين عهد در قطعه نويسي نيز توانمند بودند. بيشتر اين قطعه ها را پس از تذهيب در مرقع جاي مي دادند.
همان گونه که در سطور بالا اشاره شد شاه عباس کبير به هنرهاي زيبا مانند خوش نويسي، تذهيب، نقاشي، مينياتور، کاشي کاري و زري بافي و هم چنين جلدسازي و امثال آن توجه و علاقه وافري نشان مي داد. ( فلسفي، 373 ) در منابع آمده است که شاه عباس کبير به حدي شيفته ي خط خوش بوده است که شمعدان ( طلاي افروخته ) به دست مي گرفت تا خطاط مورد علاقه او ( عليرضا عباسي ) که سر آمد خوش نويسان ثلث بود در روشنايي آن خوش نويس کند. ( بياني، 655/راهجيري، 84 ) شايان ذکر است که بسياري از کتيبه هاي بناهاي عمومي اصفهان اثر عليرضا عباسي مي باشد. در دوره ي شاه عباس مير عماد نيز از خوش نويسان بنام در قلم نستعليق بود.
اقدامات سياسي و هنري سلاطين صفوي و پيشرفت هنر خوش نويسي
شاهان هنر دوست صفوي نه تنها خود به خوش نويسي علاقه وافري داشتند و خود در لحظه هاي فراغت به اين هنر مي پرداختند بلکه خوش نويسان و هنرمندان نيز از حمايت معنوي و مالي خود دريغ نمي داشتند. از اين رو دربار آنان مجمع تمامي هنرمندان و انديشمندان و از جمله خوش نويسان بود. به اين ترتيب مي توان گفت حمايت مالي و معنوي شاهان صفوي از خوش نويسان باعث رشد و تعالي اين هنر گرديد. به عبارت ديگر نقش حمايتگر خاندان صفوي در بالندگي اين هنر بسيار پر رنگ مي باشد. از سوي ديگر همان گونه که مي دانيم يکي از عواملي که باعث رشد و ترقي اهل علم و ادب بويژه هنر مي شود فراهم بودن امنيت سياسي کامل و کافي در کشور مي باشد. شاهان صفوي به ويژه سلاطين نخست صفوي تا دوره ي شاه عباس کبير به مسأله تأمين امنيت در کشور بسيار اهميت قايل بودند. به گونه اي که شاه اسماعيل در زمان نبرد چالدران نقاش و خوش نويس مورد علاقه خود را به پناهگاه امن منتقل نمود. از اين رو مي توان گفت در دوره ي صفوي هنرمندان با طيب خاطر به هنر و شکوفايي آن اشتغال داشتند؛ به عبارت ديگر تلاش خاندان صفوي در حفظ و تأمين امنيت کشور يکي ديگر اززمينه هايي است که نقش مؤثري در تعالي اين هنر داشته است.
دولت فضيلت سالار صفوي به ويژه در دوره ي سلطنت شاه عباس به همه علوم و فنون و هنرها توجه زياد مبذول مي کرد به گونه اي که در دوره ي صفوي بسياري از هنرها و علوم به رشد و تعالي دست يافتند. ( سيوري، 150-124 ) در اين ميان برخي از هنرمندان در تزيين آثار هنري خود از هنر خوش نويسي بهره مي جستند؛ از اين رو کاربرد خوش نويسي علاوه بر اين که تحولي در آثار هنري اين دوره ايجاد کرد زمينه رشد و بالندگي بيش تر خود نيز در پي داشت.
از ميان هنرهاي دوره ي صفويه که در آن از هنر خوش نويسي بهره زيادي برده است مي توان از هنر کاشي کاري نام برد. هنر کاشي کاري در دوره ي صفويه نسبت به دوره هاي قبل رشد به سزايي داشت. اين هنر در تزيين تمامي بناهاي دوره ي صفويه به ويژه مساجد و بناهاي مذهبي را به خود اختصاص داده است. قابل ذکر است که به طور معمول در کاشي کاري ها از طرح هاي اسليمي و هندسي و به ويژه خوش نويسي استفاده مي شده است. که گواه اين مطلب خوش نويسي زيادي است که از خوش نويسان بنام اين دوره در سردر مساجد و کتيبه هاي آن نگاشته شده است. « کاشي هاي کامل و رنگارنگ (هفت رنگ ) که براي پوشش ديوارهاي مساجد، مدارس و ساير بناها به کار مي رفت و ... و کاشي هاي معرق به ويژه در تزيين خوش نويسي ها، داخل گنبدها و غيره به کار مي رفت. » ( سيوري، 144 ) بنابراين مي توان اذعان کرد که اين هنر هم در پيشرفت و تعالي هنر خوش نويسي و هم کاشي کاري تأثير مثبت داشته است.
از ديگر هنري که در تزيين و زيبايي خود از هنر خوش نويسي بهره برده است هنر فلز کاري مي باشد. زيرا در اين هنر آنگونه که از آثار هنري دوره ي صفويه برمي آيد به نقر اشعار و احاديث و ... بر روي شي فلزي اقدام شده است. نوآوري صفويه در فلزکاري مشتمل بود بر نوعي شمعدان بلند هشت گوشه با پايه گرد، نوع جديدي مشربه است که از چينيان اقتباس شده بود، و تقريباً محو کامل نوشته هاي عربي و جانشين شدن اشعار فارسي است. نوشته هاي روي ظروف فلزي صفوي، بالطبع موضوعات عرفاني از شعراي بزرگ از جمله حافظ و سعدي مي باشد. ( سيوري، 147 ) با نقر اشعار و احاديث بر روي اشياء فلزي به نظر مي رسد که هم تحولي در هنر فلز کاري و هم در هنر خوش نويسي ايجاد کرده است. ا.س. مليکان معتقد است که نوشت هاي با محتواي شيعي بر روي کارهاي فلزي داراي سه مقوله بودند: مناجات به درگاه خداوند براي فرستادن رحمت به اسماي دوازده امام، ادعيه در ذکر امام علي و در موارد کمتر اشعاري در ستايش علي (عليهالسّلام) استفاده شده است. ( سيوري، 147 ) اين
خطاطي بر روي اشياء فلزي از يک سوي باعث تحول و انقلاب در فلزکاري دوره ي صفويه و هم چنين رشد و تعالي خوش نويسي گرديد.
در دوره ي صفويه هنر نقاشي و هنر کتابسازي نيز رشد و تعالي پيدا کرد. شاهنامه شاه طهماسبي تنها گنجينه اي از هنر نقاشي نيست، بلکه يادگاري از هنر خوش نويسي هم هست، زيرا شاهنامه فردوسي که محمل اين گنجينه تصويري است، مشتمل بر بيش از 60000 بيت است. ( سيوري، 126 ) به اين ترتيب، اين هنر نيز با حمايت شاهان صفوي زمينه رشد و تعالي هنر خوش نويسي را فراهم آورد. علاوه بر اين هنرها مي توان از هنر مهرسازي و ضرب سکه و ... نام برد که همگي از خوش نويسي در تزيين آن بهره برده اند.
خوش نويسان بنام دوره ي صفوي
در دوره ي سلطنت شاه طهماسب خوش نويسان زيادي پا به عرصه وجود گذاشتند که اکثريت آنان مورد حمايت شاهانه قرار گرفتند و از الطاف ملوکانه بهره مند شدند. از آن جمله مي توان به: مير عبدالقادر حسيني شيرازي نام برد که از خوش نويسان پرکار و معروف نيمه قرن دهم و اوايل قرن يازدهم مي باشد و در خط ريحاني ممتاز بوده و در ساير خطوط نيز دست داشته است. ( فضايلي، 347 ) در منابع عصر صفوي، از ميرعلي هروي به عنوان هنرمندي اثرگذار ياد شده است. ( ايراني، 173 ) برخي او را در خوش نويسي هماورد سلطان علي مشهدي دانسته اند. قابل ذکر است که شيوه ي اين خوشنويس در هندوستان نيز علاقه مندان بسيار داشت.سيد احمد مشهدي از شاگردان و پيروان ميرعلي بود که در دستگاه شاه طهماسب فعاليت مي کرد. از آن جا که اين هنرمند استاد ميرعماد قزويني بود، در دوره هاي بعد، از او به نيکي ياد کرده اند. برجسته ترين خوشنويس اواخر عهد شاه طهماسب مالک ديلمي بود. او در نستعليق پيرو شيوه ي سلطان علي بود و بر قلم هاي شش گانه نيز چنان تسلط داشت که برخي او را ياقوت زمانه خوانده اند.
غياث الدين خليلي اصفهاني نيز « به انواع کمالات آراسته و بسياري از هنرهاي گوناگون از اثر کلکش برخواسته بود چون شاه طهماسب مراتب کمالات او را يافت به نوازشات شاهانه اش بنواخت »
او در کتابخانه ي سلطنتي به نگاشتن قرآن اشتغال ورزيد. چنان چه قرآني در نهايت قشنگي با تذهيب کاري از جانب شاه طهماسب براي سلطان مراد سوم نوشت. (ايراني، 173 )
مولانا شاه محمود عبدي نيشابوري مشهور به زرين قلم نيز از خوش نويسان بنام دوره ي شاه
طهماسب بوده است. او « در قطعه نويسي جلي و خفي يد بيضا نموده و خمسه شيخ نظامي را به خط غبار جهت کتابخانه ي شاه عالم پناه شاه طهماسب نوشته » (قاضي قمي، 87 ) از ديگر خوش نويسان دوره ي سلطنت شاه طهماسب مي توان از استاد مير سيد احمد حسيني مشهدي، مولانا مجنون چپ نويس، خواجه محمود بن خواجه اسحق الشهابي و ... نام برد. (قاضي قمي، 92-84 ) علاء الدين محمد بن شمس الدين محمد حافظ تبريزي معروف به ملا علاء بيک از استادان معروف تبريزي است که از او آثار و کتيبه هاي عمارات تبريز و کتاب ها و قرآن ها و مرقعات و قطعات خط بسياري به جا مانده است. ( فضايلي، 347 ) مولانا عبدي نيشابوري، مولانا سلطان محمد نور، مير محمد حسين اسفرايني، دوست محمد از مردم هرات ( آژند، 506 ) محمد امين مشهدي خوش نويس مورد علاقه شاه محمد بود. محمد حسين ملقب به مهين استاد در عهد شاه اسماعيل ثاني حضوري چشم گير داشت. ( لسان الملک، 82-75 )
در دوره ي شاه عباس دو خوش نويس گوي سبقت از ديگر رقبا دزديده بودند که آن دو نفر يکي مير عماد خوش نويس که در قلم نستعليق معروف بود و اين خط را به اوج کمال خود رسانيد.
بي گمان خط نستعليق پيش از ميرعماد و پس از او، به ويژه آثار دهه ي آخر حيات او، تفاوت آشکاري دارد. استواري قلم، شيريني حرکات و نمک شيوه ي او در قلم و اثر هيچ يک از خوش نويسان پيش از او ديده نمي شود. به جرأت مي توان گفت که قانونمندي خط نستعليق ميرعماد به حدي است که ظهور ميرعماد مهم ترين رويداد تاريخ خط نستعليق - پس از پيدايش آن - است. آثار فاخر و ارزشمندي که با سرانگشتان سحرآفرين او خلق شده است قرن هاست سرمشق جويندگان راه پر فراز و نشيب نستعليق است.
لازم به ذکر است که ميرعماد الحسني قزويني يکي از سادات حسيني بود که پدر و اجدادش در دستگاه سلاطين صفوي داراي منصب کتاب داري بودند. ميرعماد در قزوين به اکتساب علوم و فضايل پرداخت و زماني که از علوم بهره کافي را به دست آورد، متوجه تعليم خط گرديد. تا آن جا که خط کسي بر خط او برتري نداشت و خود سمت استادي يافت. به اين ترتيب او رهسپار اصفهان پايتخت سلاطين صفويه که مجمع فضلا و علما و ارکان سلطنت و وجوه دولت بود شد. او « در اندک زماني معزز گرديد و شاه عباس شناس گشت و چون پادشاه هنرپرور مشوق واقعي صنايع کاران و بدايع نگاران بود، او را بنواخت و با شفاقات خسروانه و تفقدات ملوکانه مستظهر ساخت » اما پس از چندي به دلايلي خاطر شاه از او تيره گشت و دستور قتل اين خوش نويس والا مقام را صادر گردانيد. (ايراني، 66-163 )
از ديگر خوش نويسان بنام دوره ي سلطنت شاه عباس کبير، عليرضا عباسي تبريزي مي باشد که « در عالم اسلام و ايران قبل از او، تاکنون نظيرش يافت نگرديده » وي با توجه به استعداد ذاتي و قابليت جبلي که داشت به اکتساب علوم و صنايع پرداخت تا جايي که به مقام و منزلتي دست يافت که تاکنون هيچ کس آن رتبه و جاه را بدست نياورده است. « اما چون در جبلّت بي علتش مذکور بوده که در فن خط نسخ تعليق سر آمد زمان و نادره دوران گردد و طبع شريفش بدان مايل و ذهن منيفش بدان راغب گشت و شروع در مشق آن نمود و در اندک زماني به زور و قوت ام الخطوط که عبارت از ثلث است خوش نويس گشت » ( قاضي قمي، 125 ) به نقل ديگر او در خطوط چهارگانه، خاصه خط ثلث، جلي و نقاشي و تذهيب کاري و طراحي دستي توانا داشت و گوي هنر از اقران ربوده بود. او نيز به درگاه شاه هنرپرور صفوي راه يافت. شاه عباس او را مورد عنايت خود قرار داد و « نگاشتن بعضي از کتيبه هاي مساجد و عمارات را به وي محول نمود و جمعي از کتاب و خوش نويسان را که به خط ثلث جلي آشنا بودند در تحت فرمان او مقرر داشت. » وي خود به نقاشي و تذهيب کاري کتابخانه همايوني مشغول بود و ساير خطاطان و خوش نويسان مانند محمدرضا الامامي و محمد صالح اصفهاني و عبدالباقي تبريزي را به نگاشتن کتيبه هاي مساجد برگزيده بود. که گواه اين مسأله بناهاي شاه عباس کبير از جمله مسجد شاه، مسجد شيخ لطف الله و مسجد مقصود بيک مي باشد اما لازم به ذکر است که کتيبه درب مساجد مذکور به خط خود عليرضا عباسي مي باشد. ( ايراني، 6-180/ فلسفي، 374 )
اما آن چه که قابل ذکر است اين که روابط بين ميرعماد و عليرضا بسيار تيره بود و شاه عباس نيز از ميرعماد به دليل تکبري که داشت دل خوشي نداشت. به همين دليل احتمال داده شده که قتل ميرعماد به دليل حسادت و شايد رقابت بيش از حد عليرضا بوده است اما برخي از ملاحظات غيرعاقلانه مير عماد دشمني بين آن دو را دو چندان کرد.
اگر بخواهيم ميرعماد و عليرضا عباسي را از ديدگاه هنري با يکديگر مقايسه کنيم بايد بگوييم که ميرعماد اعظم خطاطان و يگانه استاد شيوه ي نستعليق بود؛ عليرضا نيز متقابلاً همان مزيت را در خط ثلث داشت « در اندک زماني به زور و قوت ام الخطوط که عبارت از ثلث است خوش نويس گشت و خط را بجاي بلند رسانيد » و خود را به پايه استادي رسانيد و مورد رضايت شاه را فراهم مي نمود و از طرفي عليرضا مورد محبت و اعتماد شاه قرار داشت که اين بزرگ ترين امتيازي بود که او از روي لياقت و خويشتن داري بدست آورده بود و رقيبان ياراي برابري با او را نداشتند. ( کريم زاده، 60 )
کريم زاده در احوال و آثار ميرعماد الحسني دلايل احتراز ميرعماد از نزديکي به دربار و خدمت
شاه عباس موارد ذيل عنوان مي کند: 1. سفر عثماني ميرعماد در همان ايام حساس که شاه عباس با آن ها ستيز و جدال داشت و عنوان کردن اين که او اهل تسنن مي باشد و هم چنين سهل انگاري و احياناً خيانت ارباب قديميش ذوالفقارخان که دودمانش بر باد رفت. ( کريم زاده، 49 )
در منابع آمده است که شاه عباس مبلغ 70 تومان براي ميرعماد فرستاد و از او خواست تا شاهنامه را نگارش کند. يک سال بعد شاه فردي را نزد مير فرستاد و شاهنامه را مطالبه کرد. ميرعماد هفتاد بيت از ابتداي شاهنامه را که به قلم آورده بود به آن شخص داد و به شاه پيغام داد که « وجه سرکاري زياده بر اين کفاف نکرد » شاه از اين قضيه رنجيد و ابيات را پس فرستاد. ميرعماد نيز در همان مجلس بيت ها را چيد و هر کس يک تومان در ازاي هر بيت پرداخت و در اندک زماني 70 تومان جمع گرديد و آن را نزد شاه فرستاد و شاه عباس از اين امر بسيار غضبناک گرديد و امر به قتل او داد. ( راهجيري، 84 )
درباره نستعليق نويسي عليرضا عباسي صاحب مرآه العالم چنين مي نويسد: « شاه پس از سوء مزاجي که به ميرعماد پيدا کرد از او خواست که خط نستعليق را که تا آن زمان نمي نوشت مشق کند ». ( کريم زاده، 60 )
ميرعماد شاگردان بسياري را در مکتب خود و در حمايت شاه عباس صفوي پرورش داده است که هر کدام طلايه دار اين هنر در گوشه اي از دنياي اسلام آن روز بوده اند که به اختصار به نام برخي از آنان اشاره مي شود: نورالدين محمد لاهيجي ( نورا )، عبدالرشيد ديلمي ( رشيدا ) خواهرزاده ي ميرعماد، مير ابراهيم ( پسر ميرعماد )، گوهرشاد ( دختر ميرعماد )، عبدالجبّار اصفهاني، جمال بن ملک محمد شيرازي ( جمالا )، نوراي اصفهاني، محراب بيک، مير ساوجي، مير يحيي اصفهاني، علاء الدين سبزواري، درويش عبدي بخارايي، مير محمد مقيم تبريزي، سيد عليخان تبريزي، ميرزا تقي مستوفي الممالک، ابوتراب اصفهاني ( ترابا )، محمد صالح اصفهاني، ( لسان الملک، 97-88 ) که همگي از پيروان مير بودند، برخي از قطعات مير را استادان تقليد نموده اند به گونه اي که اگر امضاي آن را برداريم دچار خطا مي شويم که خط ميرعماد است. اما با کمال تأسف پس از اين روزگار، در قرن دوازدهم و نيمه ي اول قرن سيزدهم دوران فترت و خاموشي چراغ فروزان نستعليق فرا مي رسد و هنر نستعليق دچار تنزّل مي شود.
از ديگر خوش نويسان به نام دوره ي شاه عباس کبير عبدالباقي دانشمند تبريزي مي باشد. او نيز پس از طي مشقات طاقت فرسا موفق گرديد در زمينه ي خط و خوش نويسي خود را به تعالي برساند. شاه عباس نيز که شاهي فضيلت سالار بود چون وصف عبدالباقي را شنيده بود او را به دربار خود فرا خواند.
شاه عباس نوشتن کتيبه جامع بغداد را به حسين چلپي محول کرده و او نيز عبدالباقي را براي اين کار انتخاب کرد. و او اين فرمان را به نحو احسن انجام داد. ( ايراني، 187/ فضايلي، 346 )
محمدرضا امامي معروف به امام خطاطان معاصر شاه عباس اول، شاه صفي و شاه عباس دوم و شاه سليمان بوده است و در بناهايي که در اين دوره ساخته شده کتيبه اي نوشته و اثري به يادگار گذاشته است. ( فضايلي، 51-350 )
همان گونه که ذکر شد خط تعليق، اولين گونه خط از خطوط عربي خاص ايرانيان است که در اواسط قرن هفتم هجري قمري، از ترکيب دو خط توقيع و رقاع به وجود آمد. تعليق، اولين نوع خوش نويسي بود که براي خط پارسي ابداع شد. عده اي وضع آن را به خواجه تاج سلماني اصفهاني نسبت مي دهند. خط تعليق تا سده دهم هجري قمري در ايران متداول بود ولي با پيدايش خطوط نستعليق و شکسته نستعليق از رونق افتاد. اين خط، يکي از پايه هاي مهم اين دو خط مي باشد. ( راهجيري، 74 )
با انتقال پايتخت صفوي از قزوين به اصفهان، اين شهر محل تجمع خوش نويسان و منشيان شد. از تعليقان نويسان قرن 11 که در اين شهر حضور داشتند مي توان از محمد کاظم اصفهاني، محمد کاظم نصيري، محمد جعفر کفايت خان، مرتضي خان شاملو و در قرن دوازدهم محمد حسين ناجي، مريد خان نواب، ميرزا نصير طبيب اصفهاني به تعليق نويسي اشتغال داشتند. و در اواخر قرن 12 محمد کاظم واله، جان تازه اي به تعليق داد. او آخرين تعليق نويس برجسته اصفهاني است و پس از او کسي ظهور نکرد. ( صحراگرد، 149/ فضايلي، 411 ) در همين زمان با ظهور درويش عبدالمجيد طالقاني در عرصه شکسته نستعليق، اين خط جايگاهي رفيع يافت و در اين شرايط خط تعليق دچار رکود گشت. ( صحراگرد، 150 )
در زمينه ي خط نسخ محمد ابراهيم قمي از معاريف نسخ نويسان مي باشد که در واقع استاد احمد ني ريزي بوده است. او از خوش نويسان به نام دوره ي سلطنت شاه سليمان و شاه سلطان حسين صفوي است. ( فضايلي، 152 ) مولانا ميراحمد ني ريزي توانست در خط نسخ ابداعات زيبايي ايجاد کرده « و او آخرين کسي است که در ايران در خط نسخ يد و بيضا مي نموده و پس از او در حسن خط نسخ تاکنون کسي مانند او به ميدان اشتهار پا ننهاده » از اين رو شاهان و شاهزاده هاي صفوي و هم چنين امرا به او لطف و توجه خاصي داشتند و او را از انعامات و احسان هاي خويش بي نصيب نمي گذاشتند. ( ايراني، 135 ).
از خوش نويسان عهد شاه سليمان صفوي و شاه سلطان حسين مي توان از محمد محسن امامي و فرزند او در عهد شاه سلطان حسين به خوش نويسي پرداخته و بسياري از کتيبه هاي مدرسه چهارباغ و
امامزاده اسماعيل در اصفهان به خط علي نقي امامي مي باشد. ( فضايلي، 351 )
اين اسامي گواه روشني بر اين مدعاست که شاهان هنر دوست و فضيلت سالار صفوي نه تنها خود به خوش نويسي علاقه وافري داشتند و خود در لحظه هاي فراغت به اين هنر مي پرداختند بلکه از خوش نويسان و هنرمندان نيز حمايت معنوي و مالي خود را دريغ نمي داشتند. از اين رو دربار آنان مجمع تمامي هنرمندان و انديشمندان و از جمله خوش نويسان بود. به اين ترتيب مي توان گفت حمايت همه جانبه شاهان صفوي از خوش نويسان باعث رشد و تعالي اين هنر گرديد.
نتيجه گيري
در دوره ي فرمانروايي صفويان اکثريت علوم و فنون و هنرها دوره ي شکوفايي و بالندگي را طي نمود که هنر خوش نويسي نيز از آن جمله مي باشد. در اين دوره سنت ها و اقلامي که در گذشته براي خوش نويسي استفاده مي شد کماکان مورد استفاده خوش نويسان و علاقمندان قرار داشت. اما اين مسأله به اين معني نيست که خوش نويسان براي تکميل و بهبود ميراث گذشتگان در تکاپور نباشند.خوش نويسي علاوه بر کتابت، در پيشه هايي چون مهرسازي و حکاکي بر سکه و عاج و فلز به کار مي رفت. در دوره ي صفويه آموختن خوش نويسي و فنون آن عموميت داشت و بيش تر اعضاي خاندان صفوي نيز به خوش نويسي و فراگيري آن رغبت داشتند و حامي خطاطان بوده و آثار ايشان را در مرقعات گردآوري مي کردند. تمايل به هنر خوش نويسي و حمايت شاهان صفوي از آن تا دوره ي شاه عباس کبير کاملاً آشکار است که پنهان نمودن خوش نويس و نقاش مورد علاقه خود در پناهگاه امن توسط شاه اسماعيل اول در زمان وقوع جنگ چالدران، منصوب نمودن خوش نويسان به مقامات والاي درباري توسط شاه طهماسب و توجه خاص شاه عباس نسبت به خوش نويس مورد علاقه اش عليرضا عباسي همگي گواه روشني بر اين مدعاست. در دوره ي صفويه خطوط شش گانه هم چنان رواج داشت اما دو خط تعليق و نستعليق بر ديگر خطوط پيشي گرفته و کاربرد بيش تري يافت. به گونه اي که گفته شده است که پس از ظهور خط نستعليق يک سه چهارم کتاب ايرانيان به اين قلم منحصر شد.
شاهان دوره ي صفوي از يک سوي خود به هنر خوش نويسي راغب بودند و خود در لحظه هاي فراغت به اين هنر مي پرداختند بلکه با اقداماتي چند زمينه را براي رشد و تعالي اين هنر فراهم کردند که از مهم ترين آن مي توان به:
فراهم نمودن امنيت کامل سياسي در کشور که موجب گرديد تا هنرمندان با طيب خاطر به خلق
شاهکارهاي خود مشغول گردند.
حمايت مالي و معنوي از هنرمندان که موجبات تجمع آنان در پايتخت را فراهم آورد؛ تا جايي که علاقه و حمايت شاه طهماسب به خوش نويسي باعث گرديد خوش نويسان به بالاترين مقامات درباري دست يازند. خوش نويسان اين دوره علاوه بر کتابت مراسلات درباري و استنساخ نسخه هاي نفيس به نوشتن اشعار ديگران و سروده هاي خويش اقدام مي کردند.
از سوي ديگر حمايت شاهان صفوي از ديگر هنرها از جمله کاشي کاري، کتابت و فلز کاري مي باشد که در دوره ي صفويه رو به رشد و تعالي نهاده بود. يکي از عوامل بالندگي هنرهاي مذکر مي توان از تحول در اين هنرها و ابتکار و نوآوري با استفاده از هنر خوش نويسي جهت تزيين آن ها ياد کرد.
قابل ذکر است که در دوره ي صفويه از تعداد زيادي خوش نويس ياد شده است که ميرعماد و عليرضا عباسي در رأس آنان قرار داشتند که اين مسأله نشانگر روح هنردوست و فضيلت سالار شاهان صفوي و حمايت آنان از اين هنر بوده است که زمينه را براي رشد و تعالي آن فراهم آوردند.
پينوشتها:
1. سند علم خط بحسن عمل/ پس بود مرتضي علي ز اول (قاضي قمي، 65).
2. در مورد خوش نويسان مشهور در سه قرن اول اسلام رجوع کنيد به تاريخ هنرهاي ملي و هنرمندان ايراني، عبدالرفيع حقيقت، ص 77-170.
1. آژند، يعقوب، (1384 ). تاريخ ايران صفويان. پژوهش دانشگاه کمبريج، چاپ 2. تهران: جامي.
2. اصفهاني، حبيب، (1305/ 1887 ) خط و خطاطان، استانبول: بي نا.
3. ايراني، عبدالمحمد (1345 )، پيدايش خط و خطاطان، تهران: انتشارات يساولي.
4. بياني، مهدي. (1345 ). احوال و آثار خوش نويسان. ج 4. تهران: انتشارات دانشگاه.
5. حقيقت، عبدالرفيع، (1385 )، تاريخ هنرهاي ملي و هنرمندان ايراني، ج 1 و 2، چاپ 2، تهران: کومش.
6. راهجيري، علي (حزين )، (1345 )، تاريخ مختصر خط و سير خوش نويسي در ايران، تهران.
7. سوچک، پريسيلا، (1386 )، « خوش نويسي در اوايل دوره ي صفويه » ترجمه ي ولي الله کاوسي، مجله گلستان هنر 10.
8. سيوري، راجر، (1382 )، ايران عصر صفوي، کامبيز عزيزي، چاپ يازدهم، تهران: مرکز.
9. صحراگرد، مهدي، (1385 )، « مروري بر سير تحول خط تعليق و علل رکود آن در اصفهان »، گلستان هنر پاييز، شماره ي 5.
10. فضايلي، اصفهاني الله، (1362 )، اطلس خط، تحقيق در خطوط اسلامي، اصفهان: مشعل.
11. فلسفي، نصراله، (1364 )، زندگاني شاه عباس اول، ج 1 و 2، چاپ 2، تهران: انتشارات علمي.
12. قمي، قاضي احمد، (1366 ). گلستان هنر، احمد سهيلي خوانساري، چاپ 2، تهران: کتابخانه منوچهري.
13. کريم زاده تبريزي، محمد علي، (1380 )، احوال و آثار ميرعماد الحسني السيفي القزويني، لندن.
14. لسان الملک، هدايت اله، (بي تا )، تذکره خوش نويسان. بي جا. انتشارات فرهنگ سرا.
15. ماري شيمل، آن، (1368 ). خوش نويسي و فرهنگ اسلامي، اسدالله آزاد، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي.
منبع مقاله :
صفي پور، علي اکبر، طبيعي، منصور، (1390)؛ مجموعه مقالات کنگره استاد ميرزا احمد ني ريزي، شيراز: بنياد فارس شناسي، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}