پاسخي اسلامي به امپرياليسم
 پاسخي اسلامي به امپرياليسم

 

نويسنده: مرتضي مدرسي چهاردهي




 

معرفي کتاب «پاسخي اسلامي به امپرياليسم»

مؤلف در مقدمه از اينکه در ترجمه ي آثار سيد جمال الدين از عربي به زبانهاي غربي، مؤلفان و مترجمان تصرفات شخصي روا داشته و به آثار فارسي او مستقيماً دسترسي نداشته اند، تنقيد کرده است. تأليف کتاب با توجه به آثار فارسي سيد و کمک عده اي از استادان و دانشمندان و مطلعان به عمل آمده است.
در مبحث نخستين زندگي و افکار سيد جمال الدين بيان شده است:
سيد متولد 1838-1839 و يکي از برجسته ترين شخصيتهاي قرن نوزدهم خاورميانه است. تعليمات او که تجدد و بازگشت به سنن اصيل اسلامي محسوب مي شود، از يک طرف با رسوم و آداب جاهلانه، و از طرف ديگر با تقليد غير معقول و چشم بسته از غرب مسيحي يا غرب بي دين مخالف بوده و در جوامع اسلامي اثر فراوان داشته است.
گرچه شاگرد برجسته ي سيد، محمد عبده، و جرجي زيدان و عده ي ديگري از آشنايان او، حسب گفتار خودش، سيد جمال الدين را افغاني دانسته اند ولي طبق مدارک معتبر، او در اسدآباد همدان تولد يافته و تحصيلات خود را بدواً در ايران و سپس در عتبات عاليات گذرانده است. طرز تفکر او در تجدد، اساساً به طرز تفکر شيعي، که باب اجتهاد را مسدود نمي داند، شباهت زياد دارد و همچنين اختفا در مولد و مليت را مي توان قسمي تقيه تعبير کرد.
به علاوه، اثر مکاتب فلسفي که در مدارس شيعي و ايران تدريس مي شده در افکار او مشهود است و برخي از افکارش، که در محيط سني مذهب به بي ديني تعبير گشته است، نتيجه ي مستقيم انديشه هاي فلاسفه است. آثار تعليمات و افکار صوفيه نيز در گفتار و رفتار سيد جمال الدين ديده مي شود.
بحثهاي مذهبي، که نتيجه ي ظهور باب و بابي ها بود، در پرورش افکار دوره ي طفوليت و جواني سيد جمال الدين قطعاً بي تأثير نبوده است. از بدو ظهور سيد جمال الدين در افغانستان، در سال 1866، او قهرمان مبارزه ي مسلمانان با امپرياليسم انگلستان محسوب مي شود. اين افکار بايد نتيجه ي اقامت قبلي او در هندوستان و احتمالاً ناشي از شورش سال 1857 باشد. شورش مذکور و جهادهاي قبل از آن به اين علت بوده است که طبقه ي حاکمه ي مسلمان دريافت که انگليسي ها مي خواهند جاي آنان را در هندوستان بگيرند.
سيّد از هندوستان به مکه ي معظمه مشرف شد. سپس از طريق عراق و ايران به افغانستان رفت و با اعظم خان حاکم قندهار رابطه برقرار ساخت، و در دوره ي امارت او مستشار وي گرديد. پس از غلبه ي شيرعلي خان و فرار اعظم خان، امير جديد به سيد جمال الدين ظنين شد؛ به اين جهت او از راه بمبئي عازم قاهره و اسلامبول گشت. در آنجا با متجددان و طرفداران مدنيت غرب «تنظيمات» هم داستان شد و در 1870، به هنگام افتتاح دانشگاه جديد اسلامبول، نطق معروفي ايراد کرد ولي در خطابه اي که بعداً ايراد داشت از طرف شيخ الاسلام و ساير علما تکفير و تبعيد شد. به دعوت رياض پاشا به قاهره بازگشت و تا سال 1879، که از مصر تبعيد شد، در آنجا ماند. شهرت و معروفيت فوق العاده ي سياسي سيد جمال الدين فقط در حدود يک سال اخير اقامت او در مصر به وقوع پيوست. قبل از آن به تعليم اشتغال داشت و دانش فراوان او، جواناني مانند محمد عبده را به گِردَش جمع آورده بود. غير از جاذبه ي شخصي، عوامل ديگر نيز سبب محبوبيت و نفوذ فوق العاده ي سيد جمال الدين در ميان روشنفکران مصر مي گشت. مهمترين آن عوامل، فلسفه ي عميق اسلامي بود که استدلال را بر سنن و رسوم مقدم مي شمرد و سيد معرف اين ميراث فراموش شده بود که به وسيله ي آن مي توانست از مدنيت شرق و غرب، مدنيت جديدي بسازد بدون آنکه بلاتأمل تسليم مدنيت غرب شود. عامل ديگر، به کار بردن دو طرز بيان در برخورد با دو طبقه ي مشخص روشنفکر و عامي بود؛ اين گونه تفهيم و تفاهم نيز در اسلام سابقه ي طولاني دارد.
گرفتاريهاي اجتماعي، بحران مالي، و جنگ روس و عثماني سبب توسعه ي نشريات و روزنامه هاي پيروان سيد جمال الدين شد. طبق بعضي مدارک، سيد با فراماسون ها مربوط بود و با برانداختن خديو اسماعيل پاشا، که مصر را به رهن منافع اروپاييان گذارده بود، موافقت داشت و ظاهراً به خديو توفيق پاشا که وعده ي اصلاحات مي داد متمايل بود. ولي انگلستان و فرانسه، خود اسماعيل پاشا را برکنار نمودند و از توفيق پاشا پشتيباني کردند. در سالهاي 1878-1879 سيد نطقهاي آتشين عليه انگلستان براي استقلال مصر ايراد مي کرد که در روحيه ي استقلال طلبان اثر عميق داشته است.
در اوت 1879 ناگهان سيد جمال الدين به دستور توفيق پاشا تبعيد شد. او و دوستانش اين عمل را تحريک انگليس ها مي دانستند، ولي اين موضوع محقق نيست. سيد از طريق بمبئي به حيدرآباد دکن رفت و دو سال در آنجا بود. در اين مدت به تعليم و نوشتن پرداخته، با اصلاح طلبان و طرفداران مدنيت غرب (پيروان سيد احمدخان) معاشرت داشت ولي ناگهان عليه آنان قيام کرد و کتابي در رد طبيعيون (ماديون) نوشت که در آن از دين، خصوصاً اسلام، دفاع شده بود. با اين اقدام سيد به دوستان سابق تنظيماتي خود در اسلامبول نيز تاخته بود.
در اسلامبول در جهتي خلاف دين سخنراني کرد. در مصر قدري محتاط شده بود ولي تمايل و معاشرت او با طرفداران مدنيت غربي، صبغه ي دين را از او سلب مي کرد. از 1881 ناگهان به عنوان مدافع بزرگ اسلام و بزودي، پس از آن، مدافع اتحاد اسلام در قبال غرب جلوه کرد. فتوحات و فشار اروپاييان در هندوستان، آسياي مرکزي، عثماني، و شمال آفريقا، احساساتي به نفع اتحاد اسلام برانگيخت و برخي از نويسندگان اصلاح طلب متجدد را به مدافعان اسلام تغيير داد.
هنگام شورش مصر، انگليسي ها مدتي جمال الدين را، که به منظور حمايت از آن شورش عازم پاريس بود، در کلکته نگاه داشتند. او پس از تسلط انگلستان بر مصر توانست خود را به لندن و سپس به پاريس برساند. در آنجا با رنان به مباحثه پرداخت و شديداً از دين اسلام به عنوان خفه کننده ي علم، آزادي فکر، و پيشرفت تنقيد کرد. در 1884 از همان جا به کمک محمد عبده، جريده ي عروة الوثقي را منتشر ساخت. اين نشريه و رساله ي رد نيچريه سبب شهرت فوق العاده ي او به عنوان مدافع اتحاد اسلام در جهان اسلامي شد. در 1884-1885 سيد جمال الدين در نقشه هايي که ويلفريد بنت انگليسيِ عرب دوست براي حل مسئله ي مصر و شورش مهدي سوداني تهيه کرده بود شرکت کرد. نتيجه اين شد که سيد با سلطان عبدالحميد دوم تماس يابد. در نامه اي که سيد به فرماندهان عثماني نوشته، خود را به ابومسلم خراساني تشبيه کرده است.
در سال 1886 سيد جمال الدين وارد بوشهر شد. در اصفهان با ظل السلطان و در تهران با ناصرالدين شاه ملاقات کرد، و در 1887 عازم مسکو شد. در روسيه مقامات روسي را به جنگ عليه انگليسي ها تحريک مي نمود و موقع سفر سوم شاه به اروپا با همراهان او ملاقات کرد. در مونيخ شاه احتمالاً به منظور جلب رضايت روس ها سيد را به ايران دعوت کرد ولي دولت ايران به او توجهي ننمود. سيد جمال الدين به شاگردان ايراني خود لزوم تغيير حکومت ايران امتيازات فراواني به انگليسي ها داده بود گفته هاي او مؤثر شد. همين که فهميد درصدد تبعيد او هستند، در آستانه ي حضرت عبدالعظيم بست نشست و از آنجا تبليغات خود را ادامه مي داد. بالاخره به دستور شاه او را از حضرت عبدالعظيم بيرون کشيده، در وسط زمستان به مرز اعزام داشتند. سيد از طريق بغداد و بصره عازم لندن شد و به پيروان خود و علما نامه هاي تحريک آميز، خصوصاً راجع به مخالفت با امتيازات خارجيها، مي نوشت. ثمره ي اين تبليغات هنگام اعتراض عمومي در سال 1891، که باعث لغو امتياز تنباکو شد، مشهود گرديد. در لندن سيد با ملکم خان آزاديخواه هم داستان شد و در همين وقت بود که سلطان او را به اسلامبول دعوت کرد (1892). کوشش سيد جمال الدين براي نزديک شدن به مراکز قدرت و سياست و جلب خاطر سلطان ظاهراً سبب نوشتن رديه و نسخه ي ترکي آن شد که ضمن آن، اقدام سلطان را در مجازات دو نفر از سران تنظيمات عادلانه دانسته است.
موضوع خلافت اسلامي سيد جمال الدين براي کشورهاي عرب، سبب سوء ظن سلطان شده بود و ملاقات عباس حلمي پاشا با سيد در اسلامبول در 1895 اين سوء ظن را تشديد کرد و مانع از خروج سيد از اسلامبول شدند. ملاقات ميرزا رضاي کرماني با سيد در اسلامبول که متعاقب آن به قتل شاه اقدام کرد، سيد را محرک معرفي نمود. سه نفر پيروان سيد جمال الدين که در طرابوزان توقيف بودند به تقاضاي دولت ايران تسليم آن دولت شده به قتل رسيدند، در حالي که در قتل شاه دست نداشتند. ولي سلطان از تسليم سيد که محرک اصلي بود به عنوان اينکه او افغاني است نه ايراني امتناع کرد (شايد به علت آنکه اطلاعات زيادي در مورد دربار سلطان و اقدامات او درباره ي اتحاد اسلام داشت). در اسلامبول سيد جمال الدين تحت نظر و فشار بوده است تا به علت سرطان زنخ در 1897 درگذشت. مؤلف کتاب از نوشته هاي استاد مرتضي مدرسي چهاردهي استفاده ي فراوان کرده است و در مواردي بسيار، از تأليفات ايشان نقل و استناد مي کند.
منبع مقاله :
مدرسي چهاردهي، مرتضي؛ (1381)، سيد جمال الدين و انديشه هاي او، تهران: مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، چاپ هشتم



 

 

نسخه چاپی