جايگاه و ويژگي هاي علمي و عملي مير داماد
 جايگاه و ويژگي هاي علمي و عملي مير داماد

 

نويسنده: علي اکبر ولايتي




 

مير داماد، بنيان گذار مکتب اصفهان

« مکتب اصفهان » عبارتي است که محققاني مانند دکتر سيد حسين نصر و هانري کربن و سيد جلال الدين آشتياني، به شايستگي، وضع کردند و سپس ديگران معناي آن را بسط دادند و آن را به منزله ي اصطلاحي عام براي نگرشي تلفيقي به کار بردند که در زمان مير داماد، در اصفهان، رايج بود و مير داماد را بنيان گذار اين مکتب دانسته اند ( نصر، 1386، ص 157 ).
البته نگرش فلسفي « مکتب اصفهاني »، نه فقط در اصفهان، بلکه در ديگر فرهنگ شهرهاي بزرگ ايران در زمان صفويان، مانند شيراز و کاشان و قزوين و تبريز، نيز جريان داشته است. ولي مرکزيتِ اين جريان با اصفهان و عالمان مبرزي بوده که در اين شهر به تدريس و تحصيل اشتغال داشته اند ( نصر، 1383، ص 263 ).
چهره هاي برجسته ي اين مکتب عبارت اند از ميرداماد، شيخ بهائي، مير فندرسکي، ملاصدرا، قاضي سعيد قمي، ملا عبدالرزاق، لاهيجي، ملا محسن فيض کاشاني، ملا رجب علي تبريزي، آقا حسين خوانساري، ملا شمساي گيلاني ( نصر، 1386، ص 157 ).
پيش از اين که برجسته ترين چهره ي مکتب اصفهان، ملاصدرا، بتواند، به مثابه ي فيلسوفي سرشناس، قدم به عرصه بگذارد، لازم بود کارهاي مقدماتي بسياري را ميرداماد و معاصرانش انجام دهند. مير داماد سعي داشت آراي ابن سينا و سهروردي را جمع کند. مير فندرسکي و شيخ بهائي نيز به عرفان و حکمت مشا، و حکمت اشراق و آموزه هاي مذهب تشيع علاقه داشتند و مي خواستند ازمجموعه ي مواريث فلسفي ابن سينا و سهروردي بهره بگيرند ( نصر، 1386، ص 157- 158 ).
شکوفايي مکتب اصفهان و گسترش فعاليت هاي فلسفي مير داماد، تا حد بسياري وامدار توجه ويژه ي شاه عباس صفوي به تعليمات ديني بود. شاه عباس، مقتدرترين پادشاه صفوي، اهتمام ويژه اي به نهادهاي ديني، در سطحي وسيع، داشت. پادشاه صفوي علاوه بر مير داماد و شيخ بهائي، که ارادت و احترام ويژه اي به هر دو ابراز مي کرد، با تعدادي ديگر از مراجع برجسته ي ديني نيز، پيوسته، حشر و نشر داشت. بنابراين در شرايط مساعدي که سلاطين صفوي به وجود آوردند، سلسله اي از فيلسوفان برجسته با جهت گيري هاي معرفت شناختي، تا حدودي مشابه قرن دهم در ايران، شکل گرفت ( همان، ص 158- 161 ).
رونق فراوان مکتب اصفهان را، به مثابه ي رويکردي فلسفي، بايد در بستر حکومت صفوي به آن توجه کرد که زمينه ساز گرايش عقلاني شيعه و استمرار اين تفکر بود. اعتماد به نفس کم نظير مير داماد، به مثابه ي فيلسوفي ژرف انديش، پديده اي، به نسبت، شگفت در برابر تواضعي است که فرهيختگان عالم اسلام، معمولاً، در ذکر احوال خود داشته اند و رويکرد مقتدرانه ي او در عرصه هاي فلسفه و عرفان و شريعت و تفسير و ديگر مباحث شيعي، در واقع، بازتاب اقدام پيروزمندانه ي خاندان صفوي براي اعاده ي حيثيت به مذهب شيعه، پس از قرن ها سرکوب، است. بلند پروازي مشهود در آثار مير داماد و ديگر اعضاي مکتب اصفهان، به ويژه ملاصدرا، براي تلفيق همه ي گرايش هاي فلسفي، نيز حاصل شرايط حاکم بر آن زمان بود ( همان ، ص 162- 163 ).
در واقع، هدف بزرگ مکتب اصفهان، تلفيق و ترکيب همه ي طرق فلسفي متنوع در طول تاريخ و سپس گنجانيدن همه ي آن ها در تعاليم مذهب تشيع بود. کار اصلي مير داماد نيز در مکتب اصفهان همين بود که نوعي رويکرد فلسفي مشائي را با نوعي عرفان عملي، که مقبول اشراقيان بود، وفق داد. تعادل مطلوبي را که مير داماد مي توانست ميان دخالت هاي ظريف آموزه هاي فلسفي و عرفاني، در اصول اعتقادي و فقهي، نگه دارد، پيروان او نتوانستند نگه دارند. چنان که ملاصدرا سعي کرد آراي مير داماد را به نتايج منطقي شان برساند، ولي به اندازه اي روحانيان شيعه را آزرده خاطر کرده بود که به خاطر به روستاي دور افتاده ي که متواري شد ( همان، ص 166 ).

ويژگي هاي علمي و عملي مير داماد

نثر و شيوه ي نگارش
مير داماد به همه ي فنون ادبي، اعم از صرف، نحو، لغت، معاني، بيان، بديع، عروض، احاطه داشت. علاوه بر آن، از طبع لطيف و بياني سليس برخوردار بود. اما نثر او، به ويژه در آثار علمي اش، ويژگي هاي خاصي دارد، به طوري که برخي او را صاحب سبک دانسته اند. سخن اين عده اگر کاملاً هم درست نباشد، حداقل تا اين حد مقبول است که آن را از نوشته هاي ديگران متمايز مي سازد.
مير داماد چه به لحاظ مُفردات و واژگان و چه به لحاظ ترکيب و ساختار جملات به گونه اي خاص عمل مي کرد. او در استفاده از واژگانِ نا مأنوس و غريب و حتي جعل لغات مهارت داشت. در زمينه ي ترکيب و ساختار عبارت ها نيز گاه از قواعد معمول عبور مي کرد و انديشه هاي خويش را در قالب هايي فراتر از قيد و بندهاي معمول ادبي القا مي کرد و همين باعث شده بود تا نثر و نثري متکلفانه و آميخته با پيچيدگي هاي خاص باشد و، در نتيجه، عده ي بسياري از فهم مطالب او عاجز باشند و درک نوشته هايش را نوعي هنر بدانند ( اوجبي، ص 139- 140 ).
مير داماد خود در پاسخ به يکي از منتقدان معاصرش چنين نگاشته است: « نهايت مرتبه ي بي حيايي است که نفوس مَعَطَّله و هُويّات هَيولانيه در برابر عقول و جواهر قادسه به لاف گزاف و دعوي بي معني بر خيزند. اين قدر شعور بايد داشت که سخن من فهميدن هنر است، نه با من جدال کردن و بحث نام نهادن »( مير داماد، 1376، ص78 ).
پيچيدگي هاي نثر مير داماد و دشواري فهم آن به حدي است که برخي براي آن داستان ها ساخته اند. و گاه آن را به نظم در آورده اند. از جمله نيما يوشيج، شاعر معاصر، چنين حکايت کرده است.

مير داماد، شنيدستم من *** که چون بگزيد بُن خاک وطن
بر سرش آمد و از وي پرسيد*** مَلَک قبر که « مَن ربّک؟ من؟ »
مير بگشاد و چشم بينا *** آمد از روي فضيلت به سخن
أسطقسي ست - بدو داد جواب - *** أسطقسات دگر زو متقن
حيرت افزودش از اين حرف مَلَک *** بُرد اين واقعه پيش ذوالمنّ
که « زبان دگر اين بنده ي تو *** مي دهد پاسخ ما درمدفن »
آفريننده بخنديد و بگفت:*** تو به اين بنده ي من حرف نزن.
او در آن عالم هم زنده که بود،*** حرف ها زد که نفهميدم من!
( يوشيج، ص 157 )

علت اين تعقيد گويي را نمي توان ناتواني مير داماد در سليس نگاري دانست؛ چرا که در ميان آثارش موارد نقضي يافت مي شود. همچنين علت آن نداشتن انسجام و سطحي و بي محتوا بودن آثار او نيز نيست؛ زيرا به اجماع همه ي شاگردان او در آشنايان با مباحث فلسفي، انديشه هاي مير جزء عميق ترين و ناب ترين آراي حکمي، در طول تاريخ بشر، است. عمق و غناي مباني مير به حدي است که برخي به افراط گراييده و او را « استادالبشر » و « افضل الحکماء المتقدين و المتأخرين » و « فريد دَهر » دانسته و نظيري برايش نيافته اند.
با توجه به عصر مير داماد، به راحتي مي توان علت اين پيچيده گويي را يافت؛ طبيعي است که براي مصون بودن از تيغ برنّده ي تعصبات و کج فهمي ها و تکفيرها، که قطعاً منجر به شکنجه و تبعيد و قتل مي شد، راهي جز اين نبود که مير داماد آرا و انديشه هاي دقيق خود را در پسِ پرده هاي تعقيدهاي لفظي پنهان کند تا فقط آنان که صلاحيت پذيرش و فهم معناي عميق فلسفي را دارند، اين پرده ها را کنار بزنند و به تماشاي جمال مضامين مستور در آن ها بنشينند ( اوجبي، ص 142- 143 ).
پروفسور هانري کربن در اين باره مي گويد: « ما نبايد براي تفکر ميرداماد، عدم استحکام و صلابتي را که مانع از تسلط خود اوست، تصور کنيم و نيز نبايد بپنداريم که وي از يافتن شيوه ي بيان تمام و کامل عاجز بوده است، بلکه بايد اين ابهام و غموض بيان را وسيله اي براي حمايت و صيانت اين فيلسوف در برابر عموم دشمنان، در قبال تعصب ها و تعذيب هايي بدانيم که هيچ کدام از فلاسفه و يا شاگردان وي از آن مصون نبوده اند. از سوي ديگر، ملا صدرا استاد خود، مير داماد، را پس از مرگ وي درخواب ديد که از او مي پرسيد: سبب چيست که مردم مرا هدف تکفير ساخته اند، در حالي که شما را هرگز تکفير نکردند، گرچه مسلک و مشرب خاص من با مشرب شما تفاوتي ندارد؟ مير داماد پاسخ مي گويد: بدين موجب که من مسائل فلسفي را به طرزي بيان داشته ام که فقها و متألهين توانايي درک آن را ندارند و جز يزدان شناسانِ حکيم کسي قادر به فهم آن مسائل نيست. در حالي که، تو مسائل فلسفي را چنان صريح و روشن بيان مي نمايي که هر معلم ساده اي مي تواند آن را درک کند. به همين جهت است که تو را در معرض تکفير قرار داده اند، ولي در مورد من از هر اهانتي عاجزند! » ( کربن، مقدمه بر القبسات، ص 87- 88، به نقل از او اوجبي، ص 144 ).
البته بايد توجه داشت که گر چه مير داماد با به کار بردن اين شيوه، توانست به راحتي به تحقيقات خود ادامه دهد و نظام فلسفي خاصي را پي ريزد و حکما و فلاسفه ي بعدي را تربيت کند، اما همين امر باعث شد تا علي رغم جايگاه مهم او، در مسير رشد و بالندگي حکمت اسلامي، و به خصوص شکل گيري حکمت متعاليه ي صدر المتألهين، گمنام بماند و در منابع تاريخ فلسفه کم تر از او ياد شود ( اوجبي، ص 144 ).

طهارت و صفاي باطني و کمالات روحي

زندگاني مير داماد، از بدو تولد تا زمان وفات، سراسر طهارت و پاکي و عشق الهي و جذبه و نور بود. او همه ي عمر خويش را به عبادت حضرت حق و سير و سلوک و مجاهده پرداخت و در اين رهگذر، ضمير پاکش، همواره، در معرض نسيم جان بخش نَفَخات الهي و تابش فيوضات و انوار ربّاني بود و از تجربه هاي جذاب عرفاني و مشاهدات و خلسه هاي ملکوتي بهره مند مي شد.
دو خلسه اي که شاگردش، قطب الدين اشکوري، در مجبوب القلوب، حکايت کرده، نيز از ديگر شواهدي است که بيانگر اوج حالات عرفاني و طهارت نفساني اوست. مير داماد در بخشي از نخستين خلسه ي خود، که در 1011ق رخ داد، چنين گفته است: ظهور کرد در من نور درخشان و خيره کننده اي با جلال و عظمت و به صورت انساني که بر بال راست آرميده باشد. به همان نحو، شکل نوراني ديگري با جلال بيش تري مشاهده کردم که در زيبايي خود مي درخشيد و درخشش او به اطراف و جوانب ساطع بود که گويي در گوش جان من خوانده بودند که آن شيخ نوراني شمايل شاه مؤمنان، حضرت علي بن ابي طالب (عليه السلام) بود، در حالي که شيخ آرميده يا نشسته، حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي نمود ( همان، ص 148 ).
مطلب مهم در خلسه ي مزبور اين است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) مير داماد را با رموز و اشاراتي آشنا مي کند. و دعاي حفظ را به وي مي آموزد که با از برخواندن آن از گزند مصائب مصون خواهد ماند. دعاي مذکور شامل تذکر ذهني به چهارده معصوم است که بنده را احاطه و از وي حراست مي کند. دعاي حفظ در اکثر کتب دعاي مذهب تشيّع مضبوط است و به يقين تجربه ي روحاني ميرداماد منبع و منشأ دعاي مزبور را تشکيل مي دهد، به طوري که، عبارات و کلمات آن عين همان است که مير داماد بعد از خروج از حالت انجذاب روحاني تقرير و املا کرده است ( کربن، مقدمه بر القبسات، ص 94- 96، اوجبي، ص151 ).
نکته ي جالب توجه ديگري که بر صفاي باطني مير دلالت دارد، اين که علامه مجلسي، که نماينده و سمبل محدثين است، با نقل خلسه ي دوم مير داماد، که در 1023 به وقوع پيوست، در بحار الانوار، مي گويد که « در بين رسالات غريبه ي مير داماد، رسالة الخلعيه، علامت و نشانه ي تألّه و تقدّس وي است و به خوبي جنبه ي قدس و نحوه ي اخلاص باطني وي را جلوه گر مي سازد » ( مجلسي، ج106، ص 124 ).
در تاريخ عالم آراي عباسي ( ج 1، ص233) نيز آمده است: « در طاعت و تقوي و عبات درجه ي عالي و رتبه ي بس متعالي دارد و خلاصه ي اوقاتش صرف مطالعه و مباحثه و عبادت الهيه شده و مي شود. »

جامعيّت علمي

اسکندر منشي ( ج 1، ص233 )
درباره ي مير داماد گفته است: « والحق جامع کمالات صوري و معنوي است و کاشف دقايق اَنُسي و آفاقي و در اکثر علوم حکميات و فنون غريبه ي رياضي، فقه، تفسير، حديث درجه ي عليا يافته، رتبه ي عالي و اجتهاد دارد و فقهاي عصر، فتاوي شرعيه را به تصحيح آن جناب معتبر مي شمردند و در اکثر علوم تصانيف دارد ».
گر چه شهرت مير داماد بيش تر در زمينه ي فلسفه ي اسلامي است، اما در همه ي علوم و دانش هاي متعارف عصر خويش، اعم از علوم ادبي و فنون بلاغي و اصول و فقه و رياضيات و رجال و علوم غريبه و تفسير، سر آمد همگان بود و گاه در برخي از آن ها رأي منحصر به فردي داشت و، در يک کلام، جامع معقول و منقول بود.
ميرداماد از فقهاي طراز اول زمانه ي خويش بود و مجتهدان آن دوران فتاوي شرعيه را به تصحيح او معتبر مي شمردند. از جمله ي آثار فقيهي وي عبارت اند از شارع النّجاة، ضوابط الرَّضاع، جواب السؤال عَن تَنازع الزوجين في قدر المَهر.
علم و دانش مير داماد نه تنها در ميان خواص، بلکه در ميان عوام نيز طنين انداز بود و سال ها او را اُسوه ي دانش مي دانستند ( اوجبي، ص 152 ).
او از بسياري از مشايخ اجازه ي روايت داشت و بر بيش تر منابع روايي حاشيه زد و شرح مفصل و عميق الرواشح السماوية بر جامعه روايي کافي را نگاشت که توفيق اتمام آن را نيافت.
مير در ادبيات نيز قريحه اي سرشار داشت که ديوان اشعار فارسي و عربي و مثنوي مشرق الانوار دالّ بر آن است.
او در تفسير و کشف اسرار و تأويل آيات قرآن تبحّري خاص داشت و رساله ها و کتاب هاي متعددي در اين زمينه نگاشت که از آن ميان تفسير سدرة المنتهي و تأويل المقطعات از شاهکارها و آثار جاودانه ي تفسيري به شمار مي رود.
مير داماد به حل معضلات و مشکلات علوم نيز توجه داشت. ازاين رو، رسائلي چون النَّموذَج العُلوم را، در حل معضلات رياضيات و کلام و اصول فقه، نوشت.
او از اين جامعيت که رهاورد عنايات الهي و استعدادهاي ذاتي او بود، در راه پيشبرد معارف ديني و هدايت جامعه ي اسلامي بهره ي کافي برد و درتاريخ فرهنگ اسلامي تأثير شگرفي گذاشت ( همان، ص 153 ).

حضور سياسي

با نگاهي اجمالي به تاريخ حيات حکما مشخص مي شود که عموم آن ها از حضور در عرصه هاي سياسي و اجتماعي دوري مي کردند و، در انزوا، به تأليف و تدريس اشتغال داشتند. از ويژگي هاي بارز مير داماد اين بود که، بر خلاف آن اکثريت، در صحنه هاي سياسي و اجتماعي جامعه ي خويش حضور جدي داشت. حتي در گامي فراتر، به سرنوشت کشورهاي مسلمان ديگر نيز اهميت مي داد. نمونه ي آن، نامه اي است که مير، در ضمن آن، علماي بغداد را به حضور بيش تر در صحنه ي اجتماع و مؤثر بودن در تصميم گيري هاي حاکمان خود ترغيب و راهکارهاي عملي را بدان ها توصيه کرده است.
مير داماد از سياست و درايت فوق العاده اي برخوردار بود. او با لياقت و کارداني خود در دربار صفوي نفوذ کرد و در بسياري از تصميم گيري هاي مهم مملکتي مؤثر بود. شاه عباس نيز به سبب توانايي مير داماد در امر فقاهت و کارداني در سياست، هماره در مهم ترين مسائل از وي استفتا مي کرد. نمونه ي آن، استفتاي شاه عباس از او در باره ي جنگ با سپاه روم است.
وجود پر برکت مير و عالماني چون او جامعه ي اسلامي را از خطرهاي بسيار رهانيدند و دريچه هاي رشد و کمال را گشودند و باعث شدند تا هماره از عهد صفوي به مثابه ي شکوهمندترين مقاطع تاريخ ايران ياد شود. دوراني که، در آن، بار ديگر تمدن و فرهنگ جامعه ي ايراني به اوج خود رسيد ( همان، ص 154- 159 ).

شعر سُرايي

مير داماد طبعي لطيف و قريحه اي سرشار داشت و به فارسي و عربي، نيکو، شعر مي سرود در سرودن غزل توانا بود و در قصيده سرايي و مثنوي تبحّر داشت. نظم او، بر خلاف نثر فلسفي پيچيده اش، کاملاً سر راست و تا حدودي زيباست.
در آن زمان، مبالغه ي مرسوم بوده و افکار متحجران نيز آن را تحمل مي کرده است. لذا مير داماد از اين مبالغه ي شعري بسيار بهره بُرد و جنبه هاي مهمي از آراي فلسفي و عرفاني خود را به زبان شعري بيان کرد.
در شعر مير داماد، به مانند نثرش، غرور بسياري به چشم مي خورد. او، بارها در شعرش، به فرهيختگي و تبحر خود باليده است:

بلبل فضلم ز هر باغِ من *** ناصيه ي معرفت از راغ من

و در جايي ديگر، با غرور، چنين گفته:
خواجه ي فضل و ملک دانشم ****تکيه گه از عقل و خرد بالشم
گر ملکان جاه چو بدر منير***عاريه گيرند ز تاج و سرير
تاج من از علم الهي کنم ***تخت من از فن طبيعي کنم [....]
من چو کهن باده؛ فلک چون کدو***من چون مي ناب و جهان چون سبو
( هادي حسين آبادي، ص 89- 91 ).
نويسندگان شرح احوال معمولاً تمايلي به شاعر خواندن مير داماد ندارند؛ زيرا پرداختن به شعر را دونِ مرتبه ي يک فيلسوف برجسته مي دانستند چنان که صاحب تاريخ عالم آراي عباسي ( ج 1، ص 234 ) نيز مي گويد: « گاهي به نظم اشعار ملتفت شده، اگر چه دون مرتبه ي اوست ».
فيلسوفان معمولاً شعر را نوعي سرگرمي و تفنن، براي گريز موقتي از مباحث جدي تر، تلقي مي کردند. البته فراواني و حجم اشعار منسوب به مير داماد مانع از آن است که بگوييم خود او نيز شعرش را بي مايه تلقي مي کرده است. در شعر او نمي توان آهنگ شاعرانه را از آراي فلسفي وي، که درجايي ديگر به نثر بيان کرده، جدا کرد. مير داماد حتي آن گاه که در پاسخ مشهورش به مخزن الاسرار، به مناظره ي شعري با حکيم نظامي ( 535- 600ق ) مي پردازد، باز هم به مثابه ي کسي ظاهر مي شود که نثر فلسفي خويش را با مهارت و فصاحت به زبان شعري بيان مي کند. در کتاب مشرق الانوار مير داماد، که آن را در پاسخ به مخزن الاسرار نوشته، نمي توان جايگاه خاصي براي شعر از آن حيث که شعر است و تفاوتي مشخص با گرايش عقل محور دارد، قائل شد. اما در عين حال، مشرق الانوار مثنوي بي نظيري است که همان قسمت هايي را دارد که در کتاب نظامي وجود دارد. ابتدا مقدمه اي در ستايش خداوند مي آيد و به دنبال آن دو مناجات و يک طلب مغفرت؛ سپس دو نعمت براي پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي آورد و، در پي آن، دو مدح براي حضرت علي (عليه السلام) و يک قطعه در مدح ائمه ي اطهار (عليه السلام) و قطعه اي در انتها در مدح حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ( نصر، 1386، ج3، ص 155- 156 ).

نمونه از اشعار مير داماد


اي ختم رسل! دو کون پيرايه ي توست *** افلاک يکي منبر نُه پايه ي توست
گر شخص تو را سايه نيفتند چه عجب *** تو نوري و آفتاب خود سايه ي توست
***
نتوان ز غم تو دل به تدبير بريد*** کودک نتوان به جهد از شير بريد
بر من نتوان بست به زنجير دلت *** و زتو نتوان دلم به شمشير بريد.
***
خونم که به تيغ غمزه ريزي *** هم شکر تو بر زمين نويسد
تيغت که به خون من شود سرخ *** بر دست تو آفرين نويسد

مير داماد در اشعارش « اشراق » تخلّص مي کرد و اين حاکي از نفوذ انديشه هاي شيخ اشراق در مير و شدت تأثر او از اين انديشمند بزرگ جهان اسلام است ( اوجبي، ص 160- 162 ).

مير داماد از نگاه ديگران

مير داماد از نگاه ملا صدرا

ملاصدرا در شرح اصول کافي از ميرداماد بدين تعبير ياد کرده است: « سَيدي و سَنَدي و أستَأذي و في المَعالم الدّينيّه و العلوم الإلهيّه و المعارف الحقيقه و الأصول اليَقينيّه الرّبّاني، سيّد عصره و صَفوَة دَهره، الأمير الکبير و البدر المُنير، علاّمه الزّمان، أعجوبَة الدوران، المُسَمّي بِمحمِّد، المقلّب بباقر الداماد الحسيني - قُدَّسَ عَقله بالنّور الرّبّاني » ( صدر الدين شيرازي، ج1، ص 214 ).
به گفته ي سيد حسين نصر: « با توجه به اين واقعيت که ملاصدرا را عادت به تمجيد بيش از حد از اشخاص نداشت، لقب هايي که وي با آن ها به مير داماد اشاره مي کند{....}، گواه احترام عميق وي به معلمش است » ( نصر، 1382، ص 85 ).
هم چنين نقل شده که روزي ملاصدرا انتظار استادش، مير داماد، را مي کشيده که وارد مدرسه شود و درس خود را شروع کند، در اين هنگام، تاجري اصفهاني از در وارد مي شود و براي مطرح کردن پرسشي به درون مدرسه مي آيد. در مدتي که تاجر و ملاصدرا در مدرسه تنها بودند، تاجر از ملاصدرا مي پرسد که آيا مير داماد در تعليمات خويش افضل است يا فلان عالم برجسته در اصفهان؟ ملا صدرا مي گويد: « مير افضل است »؛ تاجر مي پرسد: « ابن سينا چطور؟ مير در مقايسه با شيخ مشاء چه مي گويد؟ » ملاصدرا باز هم مي گويد: « مير افضل است ». براي بار ديگر مي پرسد: « در مقايسه با معلم ثاني، فارابي، که فقط نسبت به ارسطو در مقام دوم قرار دارد، چه مي گويي؟ » ملاصدرا لحظه اي درنگ مي کند؛ مير داماد از اتاق مجاور به شاگرد خويش جرئت مي بخشد و مي گويد: « مترس و بگو مير افضل » ( تنکابني، ص 334 ).

مير داماد از نگاه مير سيد احمد علوي عاملي

مير سيد احمد علوي در کشف الحقايق و ديگر شروحي که بر آثار مير داماد نگاشته، در باره ي مير داماد تعابير زيبا و دقيقي به کار برده که بر ويژگي ها و شخصيت علمي مير داماد دلالت دارد. به برخي از اين تعابير اشاره مي شود:
1. ناقد الفلسفه اليونانيه؛ مير داماد از معدود فيلسوفان صاحب فکري بود که افزون بر مباني و انديشه هاي عالمان سرزمين خود، نيم نگاهي هم به آراي انديشمندان ديگر، به ويژه فلاسفه ي يونان، مانند ارسطو(1)، پروکلس(2)، اسکندر افروديسي(3)، افلوطين(4)، ثامسطيوس و(5) فرفريوس(6)، داشت و به تناسب به نقّادي آن ها مي پرداخت.
2. معلم الحکمة اليمانية؛ مير داماد با احاطه ي کامل بر فلسفه هاي پيشين خود و با علم به نقاط قوت و ضعف آن ها، در صدد پي ريزي حکمتي جديد بود که شالوده ي آن را دو جريان فلسفي مشاء و اشراق و آموزه هاي شيعي تشکيل مي داد. در بخش بعدي در باره ي اين مسئله توضيحات بيش تري ارائه خواهد شد.
3. ثالث المعلمين بل اَوَّلِها؛ در ميان حکما، لقب « معلم » بر کسي اطلاق مي شود که جامع دانش هاي متداول زمانه ي خويش و واضح و مؤلف علمي خاص باشد و يا تأثيري بسيار در پيشبرد آن داشته باشد.
در سير تاريخ انديشه ها، معمولاً، لقب « معلم اول » در مورد ارسطو به کار مي رود؛ زيرا او بود که براي نخستين بار مباحث منطقي را تأليف کرد و به تقسيم بندي علوم پرداخت. « معلم ثاني » نيز در مورد ابونصر فارابي به کار مي رود؛ چرا که او مؤسس فلسفه ي اسلامي بوده و انديشه هاي حکماي يونان را به ميان مسلمانان آورده است.
لقب « معلم ثالث » را در مورد مير داماد به کار مي برند؛ زيرا او با تأسيس حکمت يماني، که بعدها در ساختار حکمت متعاليه ي صدرايي به اوج خود رسيد، فلسفه را دچار تحولي شگرف کرد ( اوجبي ، ص 69- 73 ).

مير داماد از نگاه عبدالرزاق فياض لاهيجي

عبدالرزاق دو قصيده در مدح مير داماد سروده که برخي از ابيات آن چنين است:

اگر به تربيت ساکنان باغ شوي*** که آبشان بدهي از جويبار استعداد
ز فيض عام تو شايد که ميوه آرد سرو *** ز يمن لطف تو زيبد که گل کند شمشاد[....]
ز رشک گلبن ازو خارخار داشت به دل*** ز پاي تا سر از آن جمله خار بيرون داد.
صبا زباغ به وصفش گشوده دفتر گل *** هزار در چمن از مدح او کند انشاد
زبان سوسن از اوصاف او به ذکر خفي است *** دهان غنچه به ذکر مدايحش پُربار
مقدّمي به شرف از معلم اول *** چه باک مادر ايامت ار مؤخر زاد
تأخر تو بود از اکابر حکما *** تأخري که خدا ز انبيا به خاتم داد
بود خيال عدوي تو هم سري تو را *** نظير دعوي همبالي هما از خاد
ضعيف پايه تر ست از قواي جسماني *** قوي ترست ز نفس مجرد اجساد
( همان، ص 79- 80 ).

مير داماد از نگاه زلالي خوانساري

زلالي خوانساري از شاگردان
ميرداماد و از شاعران برجسته ي آن دوران است که علاقه ي خاصي به فلسفه و عرفان داشته است. او اشعار بسياري در مدح استادش، مير داماد، به نظم در آورده ( هادي حسين آبادي، ص 47 ) که يکي از اين اشعار چنين است:

خرد قطره به زير اين نگون طاق *** محمد باقر داماد اشراق
به تخميرش يداله چون فروشد*** نم فيض آنچه بد در کار او شد
بود دريا و طوفان پيشکارش*** سخن چون موج غلتان در کنارش
برش را نيست انجم گشته جاسوس*** که لب ها غنچه مانده در زمين بوس
چو قطره سوي او جولان گرفتم *** ره درياي بي پايان گرفتم
( اوجبي، ص 89- 90 ).

پي‌نوشت‌:

1. Aristotle.
2. Proclus.
3. Alexandes of Aphrodisias.
4. Plotinus.
5. Themistius.
6. Porphyry.

منبع مقاله :
ولايتي، علي اکبر، ( 1391 )، ميرداماد، تهران: انتشارات امير کبير، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی