چيستي هرمنوتيک
 چيستي هرمنوتيک

 

نويسنده: عليرضا آزاد




 

واژه هرمنوتيک

کلمه هرمنوتيک Hermeneutics واژه اي يوناني و مشتق از فعل Hermenuein به معناي « تفسير کردن » است. از همين رو ارسطو فصلي از کتاب منطق خود را که پيرامون تفسير ساختارهاي دستوري و بررسي وجود عقلي حمل موضوع بر محمول در گزاره هاست، Hermeneias peri نام نهاد.
امروزه غالباً واژه Hermeneutics همراه با « s » را به عنوان نامي براي يک رشته خاص علمي و واژه « Hermeneutic » بدون « s » را در کاربردهاي وصفي آن استفاده مي کنند. (1)
بسياري از مترجمان، هرمنوتيک را به « تأويل » ترجمه کرده اند. هرچند نمي توان قرابت مفهومي اين دو واژه را انکار کرد، اما انطباق اين دو بر هم نيز محل تأمل است، چرا که برخي صاحب نظران هرمنوتيک را تفسير همدلانه و تأويل را رويکرد اصل جويانه مي دانند. (2) اولين کسي که به جاي معادل يابي، معادل سازي و واژه پردازي براي اين مفهوم در زبان فارسي پرداخت، دکتر فرديد (3) بود. او واژه « زندآگاهي » و « منطق گزارندگي » را معادل هرمنوتيک قرار داد:
هرمنوتيک يک منطقي است که به آن زندآگاهي گفتم و گزارندگي. سوابق هرمنوتيک در گزارندگي کتب آسماني است ... (4).
زند، متون اوستايي همراه با ترجمه و تفسير است و از ريشه « زانستن » پهلوي که به معناي دانستن است، مشتق شده است و زنديک به معناي داناست و گويا فرديد چنين ملاحظاتي را هنگام وضع اين واژه در نظر داشته است. (5) با اين حال به نظر مي رسد که بهتر است تا پيش از نهادينه شدن اين علم و بومي شدن آن در ميان فارسي زبانان، فارغ از قيل و قال ترجمه، چنين واژگاني را به همان صورت اصلي شان به کار بريم.

هرمس در ساحت حکمت و ادبيات و اديان

هرمس و هرمنوتيک علاوه بر ريشه لغوي مشترک، داراي پيوندهاي قديم تاريخي با يکديگر هستند. به گونه اي که براي فهم مفهوم هرمنوتيک و بار معنايي که درگذر اعصار به خود گرفته بايستي به عقايد و باورهايي که بر گِرد مقوله هرمس سايه افکنده، توجه نمود. بيشتر پژوهش گران تنها به جست و جوي ريشه اين باورها در ميان اساطير يونان باستان بسنده کردند و به ريشه هاي حکمي و ديني آن ها توجه شايسته و بايسته اي مبذول نداشتند لذا سعي ما بر اين است تا در اين مجال به بخشي از باورهاي حکمي و ديني غيريوناني پيرامون هرمس و هرمنوتيک هم اشاره کنيم.
براي هرمس مصاديقي برشمرده اند که اجمالاً از اين قرار است: 1. طاط يا توت يا تاهوتي در ميان مصريان 2. اخنوخ نزد يهوديان 3. هوشنگ در ميان ايرانيان باستان 4. ادريس و الياس در نزد مسلمانان 5. بوذاسف يا بودا در خاور دور 6. اورمزد نزد مردمان شرق نزديک 7. اَننجهد در برخي متون کهن ايران باستان 8. اِرمس يا عطارد نزد صابئان. (6)
تنوع اين مصاديق باعث شده که برخي قائل به تعدد هرمس ها شده و از هرمس الهرامسه سخن به ميان آوردند. (7)
در يک برآيند کلي مي توان تجلي هرمس را در سه ساحت: حکمت، ادبيات و اديان مورد بررسي قرار داد. در عرصه ادبيات، هومر ( 3000 ق. م ) را مي بينيم که در منظومه هاي ايلياد و اُديسه، هرمس را در نقش تاريخي اش يعني پيام رساني و آگاهي بخشي تصوير مي کند. (8)
در اشعار خاقاني، عنصري، ناصرخسرو، نظامي، جامي، اديب الممالک فراهاني و ... نيز از هرمس سخن به ميان آمده است. (9) تصوير هرمس در آيينه ادب پارسي، عمدتاً تحت تأثير باورهاي يوناني و در پاره اي موارد، متأثر از اعتقادات ديني است.
ناصرخسرو اختراع موسيقي را به او نسبت مي دهد:
گهي اقسام موسيقي که هرمس *** پديد آورد بر الحان ديگر (10)
و از آن جا که او را معدن علم و حکمت مي دانستند، خاقاني در توصيف ممدوح خود مي گويد:
از علمش داده دهر محدث *** يک ثلث به هرمس ثلث (11)
نظامي او را دروازه دانش ايزدي معرفي مي کند:
در آن داوري هرمس تيز مغز *** به حق گفت انديشه اي داشت نغز
چنان عهد بستند با يکدگر *** که چون هرمس از کان برآمد گهر
چو هرمس سخن گفتن آغاز کرد *** درِ دانش ايزدي باز کرد (12)
وي در اقبال نامه بابي تحت عنوان « انکار کردن هفتاد حکيم، سخن هرمس را و هلاک شدن ايشان » مي گشايد (13) و همچون ساير انديشمندان پارسي سرا، او را يکي از هفت حکيم بزرگ و بنيان گذار علم و حکمت برمي شمارد:
از آن فيلسوف گزين کرد هفت *** که بر خاطر کس خطايي نرفت
ارسطو که بُد مملکت را وزير *** بليناس برنا و سقراط پير
فلاطون و الياس و فرفوريوس *** که روح القدس کردشان دستبوس
همان هفتمين هرمس نيک رأي *** که بر هفتمين آسمان کرد جاي (14)
سهروردي نيز در کتاب المشارع و المطارحات، سلسله اي از حکما را نام مي برد که از هرمس آغاز شده و به موازات هم در ايران و يونان به حيات فکري خويش ادامه داده اند و در نهايت به وي رسيده اند. (15) به اين وسيله او خود را ميراث دار حکمت اشراقي يا مکتب هرمسي در ايران و يونان مي داند. دکتر نصر آنچه سهروردي مطرح نموده را اين گونه ترسيم مي کند: (16)
**تصوير
علاوه بر فلاسفه، متکلمان نيز وجه نظري به سوي هرمس داشتند. چنان که در معجم الفلاسفه مي خوانيم:
اهتمّ العرب المسلمون اهتماماً واسعاً بالهرامسة و وجد بين المتکلّمين منهم « متهرمسون » کثيرون و عن طريقهم وصلت الهرمسية إلي الغرب (17).
بايد اذعان داشت که وجود هاله اي از قداست ناشي از اعتقادات ديني در تبلور اين باورها بي تأثير نبوده است. در بسياري از متون کهن، هرمس را همان ادريس نبي (عليه السلام) دانسته اند و از اين رهگذر، او را نه تنها بر کرسي حکمت که بر سرير نبوت نيز نشانده اند.
در تاريخ الحکماء آمده است:
هرمس معرف اِرمس است ... نام او به يوناني طرمس و به عبراني خنوخ و معرب آن اخنوخ است و باري کتاب مبين ( قرآن ) آن حضرت را ادريس (عليه السلام) خوانده است. (18)
بابا افضل کاشاني نيز در کتاب ينبوع الحياة تصريح مي کند که هرمس الهرامسه همان ادريس نبي (عليه السلام) است. (19) در رسائل اخوان الصفا (20) و مروج الذهب (21) نيز قريب به اين تعابير آمده است و در ميان معاصران، مرحوم فرديد به اين موضوع اشاره دارد. (22)
عقايد هرمسي نيز همانند بسياري از موارد مشابه، از گزند داستان هاي اساطيرگونه در امان نمانده است اما از لابه لاي اين افسانه ها، شَبَه حقايقي ديده مي شود که سزامند تأمل است.
طبق نظر برخي محققان، ريشه اسطوره هرمس به چهره افسانه اي مصريان يعني « طاط » که متعلق به حدود سه هزار سال پيش از ميلاد است، بازمي گردد. اين شخصيت اسطوره اي مظهر الهام و واسطه جميع علوم و دانش ها از مبادي آسماني به انسان بوده است. بعدها يونانيان اسطوره مصري طاط را با اسطوره فرهنگي خود يعني هرمس درآميختند. (23) در اساطير يوناني، هرمس فرزند زئوس، خداي خدايان، بود و وظيفه داشت که آنچه را وراي فهم و ادراک انساني است، تغيير صورت داده و ضمن توضيح و تشريح، آن را به صورت قابل فهم براي بشر درآورد. او براي اين کار مي بايست به دقايق وظايف زبان آدمي آشنا مي بود. (24)
از همين جا مي توان به اهميت زبان در کار هرمس و به تبع آن، سنت هرمسي و آموزه هرمنوتيک پي برد.
در رساله کراتيلوس که افلاطون در آن به بررسي مبادي واژه ها پرداخته، در گفت و گويي بين سقراط و هرموگنس به اهميت زبان و انديشه در عمل هرمس اشاره مي شود:
سقراط: گمان مي کنم نام هرمس نمودار سخن گفتن و ترجمه کردن و پيام بري و دزدي و مغلطه و سوداگري باشد. چنان که مي داني سخنوري و زبان آوري، هسته مرکزي همه آن کارهاست. از دو جزء نام او، يکي به معناي سخن گفتن و ديگري به قول هومر به معناي انديشيدن است. (25)
سقراط معتقد بود تنها کسي مي تواند معناي الفاظ و اسامي را به درستي درک کند که ابتدا به درک حقايق آن اشياء رسيده باشد. در نظر او هرمس کسي بود که به ديدار حقايق اشياء نائل شده و گويي به حقيقت انتساب اسم به مسما وقوف پيدا کرده بود. او بود که واضع الفاظ و زبان بود و بر مبناي مشاهده باطن اشياء، اسامي آن ها را وضع کرده و به مردمان تعليم داد. (26)
با توجه به آنچه گفته شد مي توان سه کارکرد معطوف به زبان را براي هرمس و به تبع آن هرمنوتيک در نظر گرفت:
1. بيان مفاهيم انتزاعي و غيرقابل ادراک در قالب الفاظ و عبارات قابل فهم ( oral Recitation )؛
2. توضيح و تشريح حِکمي امور ( Reasonable Explanation )؛
3. مفهوم نمايي و ترجمه از زباني به زبان ديگر ( Translation ).
به اين ترتيب هرمنوتيک به تأسي از هرمس و سنت هرمسي، عهده دار بازنمايي حقايق مستور در وراي الفاظ باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. Richard palmer, Hermeneutic, p.3.
2. تقي رحماني، هرمنوتيک غربي و تأويل شرقي، ص 148.
3. براي آگاهي از زندگي نامه، آثار علمي و نظريات فلسفي و ابداعات زباني او به سايت http://www.fardid.ir مراجعه نماييد.
4. سيد احمد فرديد، ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان، ص 429.
5. سيروس شميسا، نقد ادبي، ص 337.
6. ر.ک: حسين کلباسي اشتري، هرمس و سنت هرمسي، ص 23-24.
7. همان، ص 24-25.
8. در آخرين سروده ايلياد، هرمس از زبان زئوس چنين معرفي مي شود: « و تو به خواسته هاي آدميان گوش فرا مي دهي و ياورشان هستي. » ( هومر، ايلياد، سعيد نفيسي، ص 765-766 ).
هم چنين در سروده نخستين اُديسه مي خوانيم: « اگر اينک پذيرفته نيک بختان است که اوليس دورانديش به سراي خويش بازنگردد، هرمس آرژيفونت پيامبر را به جزيره اوژيژي بفرستيم تا هر چند زودتر فرمان دگرگون ناشدني ما را به آن فرشته اي که مرغوله هاي زيبا دارد برسان. » ( هومر، اُديسه، سعيد نفيسي، ص 13 ).
هرمس نقش آگاهي بخشي و پيام رساني خود را تا پايان داستان حفظ مي کند. از آن جمله مي بينيم که در سروده دهم با چوب دستي زريني بر اوليس ظاهر شده و او را از جادوي سيرسه آگاه مي کند و راه صحيح برخورد با آن سحر را نشانش مي دهد. ( همان، ص 223 ).
9. نرم افزار، درج 3.
10. ناصرخسرو دهلوي، ديوان، ص 438.
11. خاقاني، تحفة العراقين، ص 217.
12. نظامي، اقبال نامه، باب 10، ص 1210.
13. همان.
14. همان.
15. شهاب الدين سهروردي، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج1، المشارع، ص 502.
16. سيدحسين نصر، هرمس و نوشته هاي هرمسي در جهان اسلام، ص 11.
17. جورج طرابيشي، معجم الفلاسفه، ص 703.
18. علي بن يوسف قفطي، تاريخ الحکماء، ص 7.
19. مرتضي قرايي گرگاني، مدخل، بابا افضل کاشاني، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج10، ص 735-739.
20. فرامرز حاج منوچهري، مدخل، ادريس دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج7، ص 333.
21. علي بن الحسين المسعودي، مروج الذهب و معادن الجواهر، محمد محي الدين عبدالحميد، ج1، ص 39.
22. سيداحمد فرديد، ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان، محمد مددپور، ص 90-91.
23. حسين کلباسي اشتري، هرمس و سنت هرمسي، ص 9.
24. محمدرضا ريخته گران، منطق و بحث علم هرمنوتيک، ص 18.
25. افلاطون، دوره آثار، محمدحسن لطفي، ج2، ص 766-767.
26. حسين کلباسي اشتري، هرمس و سنت هرمسي، ص 99-100.

منبع مقاله :
آزاد، عليرضا؛ (1391)، تفسير قرآن و هرمنوتيک کلاسيک، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی