شباهت هاي تصوف و عرفان اسلامي با مسيحيت
 شباهت هاي تصوف و عرفان اسلامي با مسيحيت

 

نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي




 

 زمينه منابع تصوّف و عرفان اسلامي (1)

در اين بررسي نخست موارد تشابه، سپس زمينه هاي اقتباس را شناسايي کرده آن گاه با بيان اختلافات و تفاوت ها به نقد و ارزيابي مي پردازيم.
بر اين عقيده ايم که زمينه و سرچشمه ي عمده و اصلي پيدايش تصوّف و عرفان اسلامي، تعاليم مکتب اسلام است.
اگر چه تأثير تعاليم اديان و مکاتب ديگر را نيز، مخصوصاً در تکوين عرفان نظري، ناديده نمي گيريم؛ امّا اين تأثير و تأثر، نه در آن حد است که عرفان اسلامي را مولود و محصول آن اديان و مکاتب بدانيم.
براي آن که ديدگاه کساني که برخلاف ما، منشأ عرفان اسلامي را مکاتب و اديان ديگر مي دانند، بهتر ارزيابي شود مکاتب عمده اي را که به عنوان منشأ و سرچشمه ي عرفان اسلامي کم و بيش مطرح شده اند، جداگانه بررسي مي کنيم.

الف - مسئله ي اقتباس و تقليد

اگر فرضاً تصوّف اسلامي را اقتباس و تقليدي از يک مکتب بيگانه بدانيم، بدون شک مسيحيّت و مکاتب و اديان هندي و تعاليم افلوطين هر يک از جهتي نزديک ترين مکتب بيگانه، نسبت به تصوّف اسلامي خواهد بود. مسيحيّت بيشتر از جهت تکوين قسمت عملي و ظاهري عرفان و مکاتب هند و تعاليم افلوطين از جهت تکوين عرفان نظري و جهان بيني عرفاني.
تأثير اجمالي مسيحيت را در دو جنبه مي توان مطرح کرد: يکي، در پيدايش عناصر اصلي تصوّف و ديگري، در پيدايش يک عده مسائل فرعي و جنبي.
از عناصر اصلي عرفان اسلامي که احتمالاً از مسيحيّت اقتباس شده باشد مي توان دو عنصر را نام برد:
الف - مجاهده يعني سخت گيري و افراط در زهد و تحقير دنيا.
ب - عشق و محبّت.
و از مسائل جنبي و فرعي مي توان به موارد زير اشاره کرد:
الف - پشم پوشي و پوشش ظاهري
ب - عزلت
ج - سياحت
د - سکوت
هـ - تجرّد
و - ذکر
ز - توکّل
ح- ملامت گري
ط - تأسيس دير و خانقاه.
اين عناصر در مسيحيّت، مقارن با تکوين تصوّف اسلامي، وجود داشته است. آيا همه ي اين عناصر يا قسمتي از اين ها در تعاليم اوليّه و اصلي مسيحيّت وجود داشته يا آن که به آيين مسيحيّت هم از منابع و مکاتب ديگر داخل شده، بحث ديگري است.
آنچه مسلّم است موضوع عشق و رياضت در مسيحيّت مطرح است. « پولس » رسول در ارزش محبت مي گويد:
اگر به زبان هاي مردم و فرشتگان سخن گويم و محبّت نداشته باشم مثل نحاس صدا دهنده و سنج فغان کننده شده ام و اگر نبوّت داشته باشم و جميع اسرار و همه ي علم را بدانم و ايمان کامل داشته باشم به حدي که کوه ها را نقل کنم و محبّت نداشته باشم، هيچ هستم و اگر جميع اموال خود را صدقه دهم و بدان خود را بسپارم تا سوخته شود و محبّت نداشته باشم، هيچ سود نمي برم. (1)
مرگوليوث مستشرق انگليسي، ميان اظهارات حارث محاسبي (2) يکي از نخستين مؤلّفان در تصوّف اسلامي و ميان مطالب انجيل، تشابه زيادي را مطرح مي کند.
اظهارات محاسبي را بر اساس نقل تذکرة الاولياء عطار با مطالب باب پنجم از انجيل متي (3) مقايسه مي کند. اين مسائل در زمينه ي اخلاق و رفتار اجتماعي است.
يکي از آداب رايج در بين زاهدان مسلمان قرن دوم، خودداري از خوردن و غذاهاي حيواني (4) است که از عادات راهبان و نسّاک مسيحي بود.
حديث ظاهراً مجعولي هم بر ضد اين عادت ساخته شده است که هر کس چهل روز غذاهاي حيواني نخورد به سوء اخلاق و به کمي عقل دچار خواهد شد و به اين مناسبت است که مالک دينار گفته است:
ندانم که آنچه معناست آن سخن را که هر که چهل روز گوشت نخورد عقل از نقصان گيرد و من بيست سال است که نخورده ام و عقل من هر روز زيادت است. (5)
در مورد ذکر و توکّل و بي اعتنايي به عقيده خلق در مورد خويشتن هم، در تعاليم انجيل ها مطالبي وجود دارد. در باب ششم از انجيل متي درباره ي بي اعتنايي به خوراک و پوشاک و نيازهاي زندگي مادي چنين مي خوانيم:
بنابراين به شما مي گويم از بهر جان خود انديشه مکنيد که چه خوريد يا چه آشاميد و نه براي بدن خود که چه بپوشيد آيا جان از خوارک و بدن از پوشاک بهتر نيست؟ مرغان هوا را نظر کنيد که نه مي کارد و نه مي دوند و نه در انبارها ذخيره مي کنند و پدر آسماني شما آن ها را مي پروراند آيا شما از آن ها به مراتب بهتر نيستيد؟ در سوسن هاي چمن تأويل کنيد چگونه نمو مي کنند. نه محنت مي کشند و نه مي ريسند. پس انديشه مکنيد و مگوييد چه بخوريم يا چه بنوشيم اوّل ملکوت خدا و عدالت او را بطلبيد که اين همه براي شما مزيد خواهد شد پس در انديشه ي فردا مباشيد زيرا فردا انديشه خود را خواهد کرد، بدي امروز براي امروز کافي است.
نيکلسون هم ميل به زهد و تفکّر صوفيان اسلام را اقتباسي از اعمال راهبان مسيحي مي داند و پوشيدن لباس پشم را تقليد و اقتباسي از راهبان مسيحي مي داند. (6)
دکتر قاسم غني در اين باره مي نويسد:
پشمينه پوشي يا تصوّف- کلمه ي « صوفي » ناشي از آن است - از عادات راهبين مسيحي است که بعد در صوفيّه هم شعار زهد محسوب شده است. دلق که اين همه در اشعار و کتب صوفيّه وارد شده همه جا به معناي لباس صوفيّه است، يعني خرقه اي که روي همه لباس ها مي پوشيده اند و ظاهراً پشمي بوده است.
دلق يا ساده بوده و يا وصله داشته که در آن صورت « دلق مرقّع » مي گفته اند و اگر رنگ به رنگ بوده « دلق ملمّع » مي گفته اند. در بين صوفيّه ي اسلام رنگ دلق هميشه کبود و سياه بوده و « دلق ازرق » گفته مي شده است. خرقه ي راهبان که ظاهراً در قرون اوّل سفيد رنگ بوده بعدها سياه رنگ بوده است. « سوکواران » که فردوسي در شاهنامه از آن ها صحبت مي کند، مقصود اساقفه نسطوريان مسيحي است که در قرن سوم به ايران پناهنده شده اند و آن ها هستند که لباس پشمينه ي خشن را در روي بدن مي پوشيده اند تا يک نوع رياضتي باشد. اصطلاح صوفي و صوفيه ( به صيغه ي تأنيث ) که فارسي آن پشمينه پوش است به مردان و زنان اين مسيحيان اطلاق مي شده است. (7)
زندگي در صومعه و خانقاه ها را هم تقليدي از طرز زندگي راهبان مسيحي مي دانند. حتي بنا به روايتي نخستين خانقاه صوفيان در رمله ي شام، به دست يکي از امراي مسيحي بنا شده است. (8)
بي ترديد، سياحت ( جهان گردي بدون داشتن مقصود و حاجتي ) به نشانه ي پاي بند نبودن به خانه و زندگي، روزها به دور گيتي گرديدن و شب ها به خشتي سر نهادن، پيش از ظهور تصوّف اسلامي راه و رسم معروف راهبان مسيحي بوده است، در کتب تاريخ و تراجم، داستان هاي مختلفي از راهبان سيّاح مسيحي ذکر شده است و حتّي لباس مخصوص اين راهبان سيّاح، به عنوان نشانه ي اعراض از دنيا شناخته شده است.
دميري در حيوة الحيوان در ذيل کلمه ي عقرب، داستان از تنبّه و توبه ي جواني را نقل کرده و مي گويد که توبه کرده، لباس لهو و خوش گذراني را کنده، لباس سيّاحان به تن کرد، اين اعمال حتي پيش از ظهور اسلام معروف بوده است. به طوري که حتي در مواردي برخي از ياران پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) هم تحت تأثير قداست اين اعمال در آن محيط، به چنين اعمالي تمايل نشان مي دادند که به وسيله ي آن حضرت از اقدام ايشان جلوگيري مي شد. (9)
فکر مجرد ماندن و ترک زن و فرزند هم فکر رايج و شناخته ي شده ي راهبان مسيحي بود.
گويا برخي از مسيحيان براي اين که از لحاظ زن و فرزند خاطرشان جمع باشد، دست به عمل « اختصا » زده، خود را از مردي مي انداختند، در ميان مسلمانان صدر اسلام نيز مواردي از اين گونه تمايلات ديده مي شد، چنان که جمعي با عثمان بن مظعون قصد « اختصا » داشتند که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را از اين عمل نهي فرمود. (10)
حتي در اين گونه موارد، رهبانيت مطرح مي شد و حضرت مي فرمود رهبانيّت در اسلام مشروع نيست و رهبانيّتِ امّت من، جهاد در راه خداست و حتي با اين بيان « اگر از راهبان مسيحي هستي به آنان ملحق شو. » (11)
مواردي ديگر از قبيل کلمات پنهاني ( راز ) (12) و مکاشفات روحي (13) و سقوط تکليف (14) و درجات هفت گانه ي سلوک تا وصول به مقام اتحاد (15) و غيره نيز در تعاليم مسيحيّت پيش از اسلام ديده مي شود.

ب - زمينه هاي اقتباس

در اين باره مي توان سه عامل زير را مورد توجه قرار داد:
1. مجاورت و معاشرت؛
2. توارث،
3. نظر مساعد اسلام به مسيحيّت.
در مورد مجاورت و معاشرتِ مسلمين با مسيحيان و آشنايي آنان با عقايد و آداب و رسوم مورد قبول مسيحيان، مخصوصاً برخورد و آشنايي آنان با راهبان مسيحي از پيش از ظهور اسلام، اسناد و مدارک زيادي وجود دارد.
جماعتي از مسيحيان به نام مرتاضين و توّابين و تارکين دنيا در همه جا مي گشته اند و در اشعار و تواريخ دوره ي جاهليّت نام يک عده زاهد از قبيل: اميّة بن ابي الصّلت و صوفه برده شده و نيز تفاصيلي از عادات و اخلاق مرتاضين مسيحي باقي مانده است.
در حکايت هايي که از صدر اسلام براي ما باقي مانده نيز به تماس مسلمان ها با راهبان مسيحي پي مي بريم. (16)
انتشار اسلام در سوريه و عراق و مصر، تماس مسلمانان را با راهبان مسيحي بيشتر کرد (17) و بهتر از گذشته به عادت ها و اعمال و افکار و گفته هاي مسيحيان وقوف يافتند و بسياري از آن ها را پذيرفتند. به طوري که بعضي از دشمنانِ مسلمانِ صوفيّه، در مقام سرزنش آن ها را متشبّه به راهبين مسيحي شمرده اند.
حاصل آن که مسيحيّت از راه مرتاضان و فرقه هاي سيّار راهبان مخصوصاً فرقه هاي اصل سوريه که در اطراف در گردش بودند و غالباً از فرقه نسطوريه از فرق نصاري بوده اند بسيار چيزها به صوفيّه اسلام آموخته اند در حالي که تأثير کنيسه ي مسيحيّت در مسلمين بسيار محدود بوده است. (18)
و اما در مورد توارث بايد گفت، در مواردي که کساني پس از تولّد و پرورش در محيط خانوادگي و اجتماعي با اعتقادات مذهبي خاص، به مذهب ديگري مي گروند، امکان دارد که به دور از هرگونه تعمّد و غرض ورزي جلوه هايي از فرهنگ پيشين خويش را در آيين جديد وارد سازند. ما در مراحل اوّليه ي تکوين تصوّف اسلامي به مواردي از وابستگي موروثي صوفيان نخستين به مسيحيّت بر مي خوريم. از قبيل اين که جنيد بغدادي که از پيش گامان درجه اوّل و از شخصيت هاي بسيار مؤثّر در تکوين تصوّف اسلامي است، خود از پدر و مادر مسيحي است که بعدها اسلام آورده اند. و تربيت اوّليه ي جنيد با پدر و مادر مسيحي بوده است. (19) به هر حال قسمت عمده ي مسلمانان، مخصوصاً پس از فتح شام و مصر و عراق، کساني بودند که از اين مسيحيّت برگشته و به اسلام گرويده بودند.
اما نظر مساعد اسلام به مسيحيّت را مي توان در موارد زير مطرح کرد:
قبول حضرت مسيح به عنوان يکي از انبياي اوالوالعزم (20) و تأکيد بر تولّد وي از مادري باکره و پاک و بي گناه با نفخه ي (دميدن) الهي (21) و نيز تأکيد بر عدم قتل و صلب او که به اشتباه ديگري را به جاي وي به دار زدند و او را خداوند به آسمان برداشت. (22)
نيز تجليل از نصاري در قرآن، به اين بيان که آنان به دليل وجود قسّيسان و راهبان، نسبت به مودّت مؤمنان، از همه نزديک ترند و مستکبر نيستند:
( وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ ). (23)
چون در عرف و استعمال عرب کلمه ي « راهب » متضمّن معناي تعليم و ارشاد معنوي بوده و « قس » بر خشوع و ورع دلالت داشته است. اين آيه بر ثنا و ستايش خاصي از مسيحيان دلالت دارد.
بالاخره نقل احاديث قدسي از حضرت عيسي (عليه السلام) در زمينه ي زهد و اخلاقيات.

ج - نقد و نظر

1. در مورد زهد و تحقير دنيا و مجاهده مي توان گفت: که تعبّد و انصراف از خلق به حق و زهد و پرهيز، چيزي است که در اسلام نيز همانند همه ي اديان ديگر، مورد تأييد و تأکيد است. بنابراين دليلي ندارد که تصوّف اسلامي را از لحاظ زهد و ترک دنيا تحت تأثير تعاليم و مسيحيّت بدانيم.
مسلمانان صوفي مسلک در عين اين که شباهت هايي با راهبان مسيحي دارند، نقاط اختلاف و تمايز مهمي هم ميان آن دو وجود دارد. از قبيل اين که صوفيان و عرفاي اسلام برخلاف راهبان مسيحي اکثراً ازدواج کرده و صاحب زن و فرزند بوده اند او نيز عمل ظاهري را چندان ارج ننهاده و احياناً تظاهر به گناه و معصيت داشته اند و بر اساس همين تظاهر به گناه، فرقه ملامتيّه پديد آمده است. هم چنين عرفاي اسلام برخلاف راهبان مسيحي در برابر رفتار ناپسند ديگران بردبار بوده، پيروان مذاهب و اديان مختلف به آساني تحمل مي کردند، و « حال » را بر قال و « درون » را بر « برون » ترجيح داده اند.
بايد توجه داشت که ما مي گوييم: تصوّف اسلامي از مسيحيت برنخاسته و موجود و موجب آن آيين مسيحيّت نيست، ولي هرگز منکر شباهت هايي ميان آن دو نبوده و مدعي آن نيستيم که کوچک ترين توجهي از عرفا و صوفيّه اسلام به مسيحيّت نبوده است. ما بر اين باوريم که تأثيرپذيري بعضي از پيروان تصوّف از مسيحيّت، به معناي تکوين تصوّف از عناصر مسيحي نيست. هم چنين به کار رفتن برخي از اصطلاحات مسيحيّت در عرفاي اسلامي از قبيل « لاهوت » و « ناسوت » و توجه به حضرت عيسي و اعتقاد به بازگشت او در آخر الزّمان با منصب ولايت و نبوّت، نمي تواند دليل تکوين تصوف اسلامي از تعاليم مسيحيت بوده باشد.
2. اما در مورد عشق و محبت هم مي توان گفت:
که عده اي مي پندارند اسلام از عناصر « عشق و محبّت » در رابطه ي خدا و خلق، خالي بوده و عرفاي اسلام آن را از مسيحيت گرفته اند. در صورتي که به وضوح و سهولت مي توان در کتاب و سنت دلالت ها و اشارت هاي متعددي به عشق و محبت پيدا کرد. اگر چه قرآن در رابطه ي انسان و خدا کلمه عشق را به کار نبرده، امّا در مواردي (24) محبت به کار رفته است؛ (25) براي نمونه: (قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ). (26) يا (فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ) و نيز ( وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ ). (27)
در احاديث و اخبار نبوي نيز موارد متعددي از کاربرد کلمه ي عشق و محبت را در رابطه ي خدا و انسان مي توان يافت. مخصوصاً در احاديث قدسي از قبيل:
لا يَزالُ يَتقرَّبُ إِليّ العَبد بِالنَّوافِل حتّي أحبَّه فَإِذا أحببتُه کُنتُ سَمعَه الَّدي يَسمع بِهِ و بصره الَّدي يَبصر بِه وَلِسانه الَّدي ينطق بِه. (28)
و احاديث نبوي از قبيل:
لا يُؤمِنُ اَحَدُکم حتّي يَکونَ اللهُ وَ رسولُه اَحَبَّ إِلَيهِ مِمَّا سَواهُما. (29)
به علاوه ي نمونه هاي بي شماري که از رفتار عاشقانه ي مؤمنان صدر اسلام، و شيفتگي ها و نثار و ايثارهاي آنان در راه کسب خشنودي خداوند.
3. در پايان اين بحث تذکر چند نکته را لازم مي دانم:

اوّلاً:

چنان که ديديم زمينه ي عشق و محبت در قرآن و احاديث و اخبار اسلامي هست و لزومي ندارد که آن را مأخوذ از تعاليم مسيّحيت بدانيم. علاوه بر اين که محبت در نزد مسيحيان منحصر به اقنوم دوم از اقانيم ثلاثه است که يک عابد مسيحي متصوف در عبادات خود صفات مسيحي را مورد نظر قرار داده و علاقه مند شرکت در تحمّل آلام وي مي گردد. اما عشق در اسلام « طريق » و وسيله اي است که عارف را به اتّحاد و فنا در ذات حق مي رساند. (30)

ثانياً:

در زندگي شخص مسيح اگر چه زهد و پرهيز مطرح بوده است معلوم نيست که مسيح اصول عرفاني را تعليم داده باشد. در تمامي مکاتب عرفاني هدف عارف وصول به حق است، در صورتي که در مسيحيت، عيسي خودش خداست، نه در مسير وصول به خدا. انجيل ها هم انسان را به خاطر ملکوت نزديک خدا، به گريز از دنيا تشويق مي کنند و تنها چنين تشويقي را هم نمي توان با تصوّف يکي دانست. (31)

ثالثاً:

اگر چه در قرآن کريم - چنان که ديديم - از مسيحيان در مقايسه با يهود و مشرکان، به عنوان نزديک ترين قوم به محبت و مودت مؤمنان ستايش شده است و نيز از حضرت عيسي به عنوان يک پيغمبر اوالوالعزم، و نيز از مادرش با قدس و حرمت ياد شده و در احاديث قدسي هم سخناني از تعاليم وي نقل شده است، اما بايد توجه داشت که در تعاليم اسلام، انجيل مسيح تحريف شده است و مسلمانان تنها به آيات قران و احاديث قدسي خود در تعاليم وي استناد مي نمايند و هرگز تعاليم انجيل هاي فعلي و رفتار و عقايد مسيحيان را مورد تأييد قرار نمي دهند و نوع رهبانيّت و عزلت آنان را بر اساس گفته ي قرآن « بدعت » (32) مي شمارند. به دليل اين که اوّلاً: انجيل ها را، کتاب آسماني اصلي حضرت مسيح ندانسته، بلکه نسخه ي تحريف شده ي انجيل اصلي مي دانند. ثانياً: خود انجيل اصلي هم با بعثت حضرت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم)، همانند همه ي کتاب هاي آسماني ديگر منسوخ گشته است.
4. باز هم تأکيد مي کنم که منکر مراسم و مسائل تقليدي در تصوّف اسلامي نيستيم، اما اين مراسم و مسائل تمامي محتواي تصوّف اسلامي نيستند. آنچه مسلّم است، دين مقدس اسلام دين اعتدال و فطرت سليم انسان هاست و لذا از افراط و تفريط ها به دور مي باشد. نه آن را مي خواهد که تمام همّ و هدف انسان کسب لذايذ دنيوي باشد و نه دنيا را به کلي در تضاد با آخرت مطرح مي کند، بلکه دنيا مقدّمه و مزرعه ي آخرت و زندگي اخروي نتيجه و دنباله ي زندگي در جهان مادي است: لذا از تعاليم مسيح هم طرفداران افراط در لذايذ مادي و بهره مندان از نعمت ها و جاه و مال دنيوي سوء استفاده کرده و به عنوان: ( قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ ) و: ( وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ) بي توجه به نهي « لا تُسرفوا » گوش به تجويز « کُلُوا وَاشرَبُوا » سپرده اند و هم طرفداران زهد و رهبانيّت، از آيات و احاديث مربوط به نکوهش دنيا در جهت پشت پا زدن به زندگي دنيوي و ترک زن و فرزند و گذشتن از جاه و مال، بهره برداري غير صحيحي کرده اند. بي ترديد تصوّف مي تواند از تعاليم اسلام سرچشمه گيرد. اما نه در يک حالت و روال عادي، بلکه در اثر شرايط و زمينه هاي به خصوصي و حتي گاهي به عنوان يک عکس العمل.

پي‌نوشت‌ها:

1. رساله ي اوّل پولس رسول به قرنتيان، باب 13.
2. ابن الجوزي، کتاب هاي او را « کتب بدع و ضلالات » مي شمرد ( تلبيس ابليس، ص 177 چاپ مصر ).
3. دکتر قاسم غني، تاريخ تصوّف، ص 68 - 70.
4. ر. ک: تلبيس ابليس باب « نَقَد مَسالک الصّوفيّه في مَطعَمِهم وَ مشرَبِهم » و احياء علوم الدّين، جزء سوم، ص 36 که مي نويسد: عثمان بن مظعون به پيغمبر عرض کرد: « نفسي تحدِّثني أن اَترک اللّحم قال مَهلاً فَإِنِّي مَهلاً فَإِنِّي أَحِبّه وَ لَو أصبتُهُ لأَکَلتُهُ » ( دلم مي خواهد که گوشت نخورم. حضرت فرمود: آرام باش، که من گوشت را دوست دارم و اگر پيدايش کنم، حتماً مي خورم. )
5. تذکرة الاوليا، ج 1، ص 44.
6. اسلام و تصوّف، ص 12.
7. تاريخ تصوّف، ص 73 - 74.
8. دکتر قاسم غني، تاريخ تصوّف، ص 75 و راجع به نخستين خانقاه بنا شده به وسيله اميري ترسا مراجعه شود به نفحات الانس جامي، ص 31.
9. ابن الجوزي در کتاب تلبيس ابليس در باب « ذکر تلبيس ابليس علي الصوفيّة فِي الأسفار و السياحة » مي گويد که سياحت خروج بدون داشتن مقصود و حاجت است و اين مخالف سنت رسول است و احاديثي نقل مي کند که از جمله اين است که پيغمبر فرموده: « لازِمامَ وَ لا خَزام وَلا رَهبانيّة وَلا تبتُل وَلا سياحَةِ فِي الإسلام » که « زمام » عبارت از حلقه در بيني آويختن و « خزام » عبارت از قرار دادن حلقه موئين در يکي از دو جانب منخرين و « تبتل » ترک نکاح و « سياحه » ترک شهر و گردش در زمين بوده است.
هم چنين حديث ديگري نقل مي کند به اين مضمون که مردي از پيغمبر پرسي که آيا اذن مي دهي سياحت کنم پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: إِنَّ سياحَةَ اُمَّتِي الجَهادُ فِي سَبيل الله » و نيز در حديث عثمان مظعون وارد شده که به پيغمبر عرض کرد دلم مي خواهد در زمين بگردم. پيغمبر فرمود: « مهلاً يا عثمان فإنَّ سياحَةَ أُمَّتي الغزو فِي سَبيل الله و الحَجِّ و العمرة » و نيز رجوع شود به جزء سوم احياء علوم الدّين چاپ مصر.
يکي از معاني کلمه مسيح به معناي وصفي، در عربي مرد سياح و جهان پيماست و يکي از وجوه تلقّب عيسي به مسيح را بعضي همين معنا فرض مي کرده اند. ر. ک: حواشي استاد علامه محمد قزويني بر ديوان حافظ چاپ وزارت فرهنگ، ص قه) در مقاله سي و پنجم از مقالات بديع الزمان همداني آمده: « فَلَمَّا رَايتُ الدَّهر قَد صعب... فَخَرجتُ اَسيحُ کَانّي المَسيح... ». ( قاسم غني، تاريخ تصوّف، ص 66 - 67 ).
10. قاسم غني، همان، ص 67 و الميزان، ج 2، ص 112 - 115 و تفسيرهاي ديگر ذيل آيه 87 سوره مائده.
11. گلدزيهر، زهد و تصوّف در اسلام، ترجمه محمّد علي خليلي، ص 20 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 70 و روض الرّياحين يافعي، ص 28.
12. رساله ي دوم پولس کورنتيان، فصل 12، 5 - 1.
13. رساله ي نخستين کورنتيان، فصل دوم، 10 - 9.
14. نامه پولس به غلاطيان، فصل پنجم، 18.
15. حنا الفاخوري، خليل الجر، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه آيتي، ص 253.
16. ر. ک: تلبيس ابليس، باب « نقد مَسالک الصُوفيّه فِي لباسهم » از جمله مي گويد: شخص پشمينه پوشي نزد حماد آمد و حماد به لباس او اشاره نموده گفت: « ضع عنک نصرانيّتک هذه » و نيز مي گويد که پشمينه پوشي نزد ابوالعاليه آمد و او گفت: « إِنَّما هَذِهِ ثياب الرهبان » و نيز ر. ک: زهد و تصوف در اسلام، ص 38 - 39.
17. شيخ عطار در تذکرة الاولياء در شرح حال ابراهيم خواص (متوفا 291 هـ) دو حکايت نوشته است: يکي از ملاقات ابراهيم خواص در باديه با جواني ترسا و ديگر از ملاقات او با پير راهب ديرنشين.
18. دکتر قاسم غني، تاريخ تصوّف، ص 75.
19. همان.
20. احزاب، آيه 7 و شوري، آيه 13.
21. تحريم، آيه 12.
22. نساء، آيه 156 - 158 و آل عمران، آيه 54.
23. مائده، آيه 82.
24. اللّمع، ص 86.
25. آل عمران، آيه 31: بگو: اگر خداوند را دوست مي داريد، از من پيروي کنيد، تا خداوند هم شما را دوست بدارد.
26. مائده، آيه 54: خداوند قومي را خواهد آورد که دوستشان بدارد و آنان نيز او را دوست بدارند.
27. بقره، آيه 165: مؤمنان از همه بيشتر خدا را دوست مي دارند.
28. احياء علوم الدّين، ج 4، ص 307: بنده ام با انجام نوافل به من نزديک تر مي شود تا جايي که دوستش بدارم و هرگاه که دوستش بدارم، گوش شنوا و چشم بينا و زبان گوياي وي خواهم بود.
29. همان، ص 294: هيچ يک از شما ايمان نخواهيد داشت، تا آن که خدا و رسولش، از هر چيز ديگر براي شما محبوب تر باشند.
30. عمر فروخ، التصوّف في الاسلام، ص 29.
31. همان، ص 30 و نيز در اين باره مراجعه شود به: Enc. R. E. 1 * 83F.89
32. حديد، آيه 27.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم



 

 

نسخه چاپی