مروري بر انديشه ها و آثار کلام سديد الدين محمود حمصي رازي ( اوايل ق 7)
مروري بر انديشه ها و آثار کلام سديد الدين محمود حمصي رازي ( اوايل ق 7)

 

نويسنده: محمد صفر جبرئيلي





 

مشهور آن است که او در «حمص» (1) يکي از شهرهاي سوريه متولد شده است، (2) لذا به او «الحمصي» گفته اند. (3) در «ري» ساکن بوده و در آنجا زندگي مي کرد. لذا به او الرازي مي گفته اند. (4) البته او در اواخر عمر به «همدان» رفت و در آنجا نيز وفات کرده است. (5)
به طور قطع او اهل «ري» است و اين کلمه نشانگر شغل او است و تلفظ درست آن نيز حمص به معناي نخودفروش است. (6) ابن ادريس (598 هـ) فقيه و دانشمند معاصر او از او با «شيخنا محمود بن علي بن الحسين الحمصي المتکلم الرازي (7) » ياد مي کند؛ قطعاً اگر «حمص» نام شهر يا روستايي بود بايد در کنار «الرازي» که منسوب به «ري» هست مي آمد.
ابن حجر عسقلاني ( م 852 هـ ) از قول منتجب الدين رازي (8) که شاگرد سديد الدين نيز بوده است (9) مي نويسد: سديد الدين تا پنجاه سالگي نخود پخته شده مي فروخت، سپس آن را رها کرده و به تحصيل علم پرداخت تا اينکه از ماهرترين و دقيق ترين عالمان زمان خود شد. او يکصد سال عمر کرد و تا پايان عمر نيز از صحت، سلامت کامل، توان و قدرت لازم برخوردار بوده است. (10)
به علاوه سديد الدين خود از «ري» به وطن و زادگاه تعبير مي کند. هنگامي که دانشمندان حله از او اقامت در آنجا را درخواست مي کنند، مي گويد:
اعتذرت بالتحنن الي الاهل و الوطن... عزمت الي الاقامة و في القلب التروع الي الاهل و الولد و في لخاظر التفات الي المولد و البلد. (11)
قطعاً اگر زادگاه او حمص بود، در حله که به آنجا نيز نزديک تر بود يادي از قوم و قبيله و زادگاهش مي کرده است. به علاوه او به عجم بودن شناخته شده و هيچ اثر تاريخي - اعم از شيعه و سني - او را عرب ندانسته است. (12)
مشهور آن است که او تا سال 600 ق در قيد حيات بوده است و در سال هاي آغازين قرن هفتم رحلت کرده است. (13)
اما برخي از بزرگان وفات او را حدود سال 585 ق مي داند. (14) عمده ترين قرينه معظم له بر اين مدعا آن است که ابن ادريس حلي در کتاب السرائر که رد سال 589 تأليف آن را به پايان رسانيده است، از سديد الدين حمصي با تعبير «رحمة الله» ياد مي کند. (15)
اين قرينه بيانگر وفات سديد الدين نيست، چون رد پايان قضيه اي که ابن ادريس از او نقل مي کند، و فقه الله و ايانا لمرضاته و طاعته آمده است. (16) به علاوه در جاهاي فراواني از السرائر براي خود ابن ادريس نيز قيد «رحمة الله» آمده است. (17) معلوم مي شود اين قيد بعداً توسط نُساخ افزوده شده است، بنابراين سديد الدين در زمان تأليف السرائر زنده بوده است.

شخصيت

هر چند اطلاع دقيقي از زندگي و خصوصيت هاي او در دست نيست، اما از چند نمونه محدودي که در برخي منابع ذکر شده، شخصيت علمي و عملي او نماينگر است. (18) از جهت علمي همان بس که عالمان و دانشمندان حلّه از جمله ابن ادريس و ورّام بن ابي فراس (19) از او تقاض مي کنند تا براي مدتي در آن جا بماند و يک دوره کلام را برايشان تدريس کند. (20) در «ري» نيز امام فخر رازي (606 هـ)، منتجب الدين رازي، و خُجندي نزد او درس خوانده اند. (21)
از جهت عملي نيز بسيار متواضع، فروتن و منصف بود. به شهادت ابن ادريس که با تعبير شيخنا از او ياد مي کند، (22) او اهل ادعا نبود و چيزي را که نمي دانست نمي گفت. در بين امثال او کمتر کسي را اين چنين مي توان يافت. اهل جدل و مراء نبود، حرف حق را از هر کس بود مي شنيد و مي پذيرفت. (23)
اين خصوصيت در متني که براي شاگردش خجندي نوشته، اشکارا مشهود است. او که تعريف و تمجيد زيادي از شاگردش کرده است از خود با تعبير الضعيف الفقير بسنده مي کند. (24)

آثار و تأليفات

آثار او بيشتر در علم کلام است (25) که فقط المنقذ من التقليد در دسترس است. در اصول فقه نيز اثر ارزشمندي به نام المصادر داشته که ابن ادريس ضمن نقل مواردي از آن، با تمجيد و تعريف برخي از آن ها را نيز تأييد کرده است. (26)
المنقذ من التقليد را در شهر «حله» نوشته است. در بازگشت از حرمين شريفين هنگام عبور از آنجا مورد استقبال گرم دانشمندان آن شهر قرار گرفت. آنان از او درخواست کردند تا مدتي را در آنجا بماند. او نيز علي رغم طول سفر و دوري از اهل و خاندان، دعوت آنان را پذيرفت و به خواسته آنان يک دوره کلام برايشان تدريس کرد که نتيجه آن همين کتاب است. (27)
او کتاب را به روش سيد مرتضي در جمل العلم و العمل نگاشته (28) و لذا از بحث حدوث اجسام آغاز کرده است. هر چند به چينش و ترتيب آن کتاب وفادار نبوده است و برخي از مباحث را جابه جا کرده و تا حدي به ترتيب مباحث الذخيره نزديک شده است. او در آرا و اقوال کلامي، بسيار به سيد مرتضي نزديک است و در موارد متعددي آراي او را نقل کرده است البته از شيخ طوسي هم بهره برده و گاهي نيز بين آن دو داوري کرده است. (29)
کتاب از امتيازهاي فراواني برخوردار است؛ از جمله آن ها عبارتند از:

- نقل اقوال به ويژه اقوال و ديدگاه هاي معتزله، و به طور خاص شخصيت هايي مانند نظام، ابوعلي، ابوالحسين (30) و ... و اشاعره و اقوال و آراي ابوالحسن اشعري از جمله نظريه کسب (31) را نيز مورد نظر داشته است.
- بررسي شبهه هاي وارده و حتي احتمال هاي متصوره در مباحث. (32)
- دسترسي به منابع کلامي، در موارد متعددي از الذخيره و برخي از رساله هاي کلامي سيد مرتضي، تمهيد الاصول و الاقتصاد شيخ طوسي و الفائق زمخشري نام برده است. (33)
- استفاده از آيات و احاديث شريفه به طور مکرر و متعدد.
- نقد ديدگاه هاي رقيب و مخالف.

نتيجه اين امتيازها، طرح تفصيلي مباحث نسبت به آثار کلامي گذشته است.

پي‌نوشت‌ها:

1- برخي بر اين عقيده اند که حمص يکي از روستاهاي «ري» بوده است که بعدها از بين رفته و هيچ اثري از آن نمانده است. ر.ک: رياض العلماء، ج5، ص 203.
2- روضات الجنات، ج7، ص 163... ان المنساق الي اذهان الخواصِ و الجارية عليه اقلام اعالي الاشخاص کون هذه الکلمه بکسر الحاء... نسبة الي بلد حمص... من بلاد الشام. ر.ک: خاتمة المستدرک، ج3، ص 22؛ شيخ عباس قمي، الکني و الالقاب، ج2، ص 190.
3- ر.ک: سديد الدين حمصي، المنقذ من التقليد، مقدمه، ج1، ص6؛ طبقات المتکلمين، ج2، ص 330. «پاورقي» رياض العلماء، ج5، ص 203. الظاهر انه من اهل حمص من بلاد الشام. جهت اطلاع بيشتر درباره حمصي و تلفظ آن ر.ک: بزرگان ري، کنگره حضرت عبدالعظيم، ج16، بخش اول، مشاهير ري، به کوشش محسن صادقي، صص 129-150.
4- ر.ک: همان.
5- ر.ک: روضات الجنات، ج7، ص 162. نقد ايننظر را ببينيد در: طبقات المتکلمين، ج2، ص 332.
6- اين نکته را اولين بار از محقق گرانمايه جناب مستطاب آقاي سيد محمد رضا حسيني جلالي- دامت افاضاته- بهره گرفته ام.
7- ابن ادريس حلي، السرائر، ج2، ص 190.
8- ابن حجر از «تاريخ ري» تأليف منتجب الدين رازي و تعليقه او بر آن نقل مي کند. اين کتاب در آن هنگام دسترس بوده، ولي بعدها از بين رفته است. از افادات آيت الله شبيري زنجاني- دامت برکاته، هرچند آقاي دواني مي گويد ذيل فهرست منتجب الدين ر.ک: مفاخر اسلام، ج4، ص 38.
9- ر.ک: فهرست منتجب الدين، ص 107 شماره 389.
10- لسان الميزان، ج5، صص 313-315 و با تحقيق عبدالفتاح ابوغدّه، ج3، جزء 7، صص 399 و 400، شماره 7235.
11- ر.ک: سديد الدين حمصي، المنقذ من التقليد، مقدمه، ج1، ص 18.
12- ر.ک: روضات الجنات، ج2، ص 163.
13- ر.ک: لسان الميزان، ج5، ص 315. و مات بعد الستمائة. صاحب روضات مي گويد: توفي بهمدان في جمادي الاخرة سنة ستمأة.روضات الجنات، ج7، ص 162.
14- ر.ک: طبقات المتکلمين، ج2، ص 332. سيد حسين مدرسي وفات او را بعد از 583 ق مي داند ر.ک: زمين در فقه اسلامي، ج1، ص 61.
15- ابن ارديس حلي، السرائر، ج2، ص 190؛ و ج3، صص 290 و 291.
16- ر.ک: همان، ص 191.
17- به عنوان نمونه ر.ک: ج1، صص 252، 410، 510، 2، 181، 191، 195، 196، 227، 671، 3، 268، 292، 356، 357.
18- علامه زمانه في الاصولين، ورع ثقة... روضات الجنات، ج7، ص 158.
19- ر.ک: قاموس الرجال، ج10، ص3، شماره 7426. ابن طاووس مي گويد: کانَ جدّي ورّام يرجحه علي غيره و يتفضَّل تصنيفه علي من لا يجري مجراه من الفضلاء.
20- ر.ک: سديد الدين حمصي، المنقذ من التقليد، ج1، صص 18، 10 و 11.
21- ر.ک: همان، ص11؛ لسان الميزان، ج5، ص 315.
22- ر.ک: ابن ادريس حلي، السرائر، ج2، ص 190؛ و ج3، ص 290.
23- ر.ک: همان، ص 291... کان منصفاً غير مدع لما لم عنده معرفة حقيقيَ و لا من صنعة و حقاً ما اقول لقد شاهدته علي خلق ما يوجد في امثاله من عود الي الحق و انقياده الي ربقته و ترک المراء و نصرته کائناً من کان صاحب مقالته.
24- ر.ک: سديد الدين حمصي، المنقذ من التقليد، ج1، ص 11.
25- ر.ک: همان، صص 11 و 12. نام 7 اثر از آثار او ذکر شده است. منتجب الدين مي نويسد: له تصانيف منها «التعليق الکبير»، «التعليق الصغير»، «المنقذ من التقليد»، «المصادر في اصول الفقه»، «التبيين و التنقيح في التحسين و التقبيح»، «بداية الهداية»، و «و نقض الموجر» فهرست، ص 107، شمتاره 389. «المعتمد من مذهب الشيعه الاماميه» که با تصحيح آقاي محمد رضا انصاري قمي در دفتر ششم ميراث اسلامي ايران صص 11-36 چاپ شده است.
26- ر.ک: ابد ادريس حلي، السرائر، ج3، صص 290 و 291. نعم ما قال و استدرک و اعرض فانه لازم کطوق الحامه.
27- ر.ک: سديد الدين حمصي، المنقذ من التقليد، ج1، ص18.
28- ر.ک: همان. ... و قد ابتدأتُ بالقول في حدوث الجسم، تقيلا لما علمه سيدنا علم الهدي قدس الله روحه في «جمل العلم و العمل».
29- ر.ک: همان، ج1، صص 270، 325، 326، 349 و، ج2، صص 162، 181، 182، 210، 213؛ 220، 222، 227، 260، 290 و ... .
30- جاي جاي کتاب بيانگر اين نکته است، ج1، صص 401، 348، 336، 324، 325، 62، 63 و ... .
31- ر.ک: همان، ج1، صص 162 و 202.
32- به عنوان نمونه ببينيد اشکالات و پاسخ هاي او را با ان قيل، قلنا. ان قالوا، قلنا در بحث از ايمان که حدود بيست اشکال را طرح کرده و پاسخ داده است. ر.ک: همان، ج2، صص 165-179.
33- الفائق را ببينيد در: ج1، ص 208 و ج2، ص 99 و ...

منبع مقاله :
جبرئيلي، محمد صفر؛ (1389)، سير تطور کلام شيعه، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.



 

 

نسخه چاپی