پوپر عليه پوزيتيويسم منطقي
 پوپر عليه پوزيتيويسم منطقي
پوپر عليه پوزيتيويسم منطقي
نويسنده:سيدحسين امامي
منبع:روزنامه جام جم
پوزيتيويسم منطقي به عنوان يک جنبش فکري که در دهه 1920 پايه گذاري شد، در مدت کوتاهي تاثير توانمندي بر شناخت شناسي و فلسفه علم عمدتا در کشورهاي انگليسي و آلماني زبان گذاشت. دانشمندان و فيلسوفان مختلفي به مبارزه با اين جنبش فکري پرداختند. از جمله مشهورترين اين افراد، کارل ريموند پوپر است. در اين نوشتار به بررسي انتقادات پوپر مي پردازيم.
در سال 1907 جمعي از دانشجويان ، هر پنجشنبه شب در کافه اي قديمي در شهر وين گردهم جمع مي شدند تا درباره علم و فلسفه بحث کنند، آنها به شدت تحت تاثير «ارنست ماخ» بودند. ماخ ، کرسي تاريخ و نظريه علم استقرايي در دانشگاه وين را برعهده داشت. کار عمده او پرورش بيشتر تجربه گرايي بارکلي و هيوم بود. اين انجمن دوستانه درپي آن بود که حق فيزيک نظري ، رياضيات و منطق را ادا کند و در عين حال از آموزه کلي ماخ که مي گفت «علم اساسا توصيف تجربه است» عدول نکند. مجلس انس دوستانه آنها، آغازي بود براي شکل گيري گروهي که بعدها به حلقه وين معروف شدند و راي فلسفي آنها تجربه گرايي منطقي و يا پوزيتيويسم منطقي بود، نامي که فايگل به مجموعه افکار گروه داده بود. اين گروه در سال 1928 به وسيله موريتس اشليک (1882 - 1936) فيلسوف و فيزيکدان مشهورآلماني تاسيس شد.
رودولف کارناپ ، اوتو نويرات ، فيگل ، فيليپ فرانک ، کورت گودل و هانزهان از بزرگان آنند و بسياري از کساني که درباره همبستگي هاي علوم طبيعي ، رياضي و فلسفه کار مي کنند، بدان گرايش دارند. اصل اساسي پوزيتيويسم منطقي «اصل اثبات» و معطوف به برچيدن بساط گسترده سخنان متافيزيکي بي معنا، يا دست کم مهيا ساختن آنها براي تحقيق تحليلي دقيق است. اين آموزه حاکي از آن است که 1- معناي يک جمله ، مطلب ، يا عبارت به اتکاي شرايط صدق آن مطرح مي شود 2- چنين صدقي يا بايد توسط مشاهده تجربي يعني از طريق دانش اکتسابي مستقيم يا نتايج آزمون علمي تعيين شده و يا منحصرا از صورت منطقي (تحليلي) عبارت موردنظر چنان که در رياضيات و هندسه ديده مي شود و استدلال استنتاجي (قياسي) اخذ شود. اين تحليل اخير، مادام که محمول هايش تنها حامل همان مفروضات موضوع خود باشند، تحليلي صرفا همان گويانه است. به طور کلي برنامه کار اثبات گرايي منطقي دو وجه دارد؛ منفي و مثبت.
وجه منفي آن اثبات امتناع متافيزيک يا فلسفه اولي است و وجه مثبت آن تفسير منطقي نتايج علوم گوناگون و تحويل آنها به يک زبان علمي عمومي. مخالفت آنها با فلسفه اولي از اينجا ناشي مي شود که اولا از لحاظ اينان دانش زاده تجربه حسي است و ثانيا معتقدند که تحليل زباني قضاياي فلسفه اولي منجر به اجرايي مي شود که از تجربه حسي بي واسطه خبر مي دهند. اثبات گرايان که هر يک از شاخه هاي علم را دستگاهي از جمله ها تلقي مي کنند، مي کوشند که جمله ها را به عناصر سازنده خود تجزيه کنند و نيز روابط و قواعد منطقي ترکيب عناصر سازنده را بيابند. به اين ترتيب معلوم مي شود که عناصر اصلي يک دستگاه علمي معدودند. اثبات گرايان منطقي مي کوشند که همه علائم را مانند علم رياضي به صورت نمادي درآورند. چنان که اصحاب منطق رياضي ، منطق ارسطويي را به هيات نمادي درآوردند. مکتب نوپوزيتيويستي که يگانه دستاورد واقعي جنبش تجربه گرايي معاصر به شمار مي رود، به پوزيتيويسم کلاسيک آگوست کنت و از آن گذشته به تجربه گرايي انگلستان در سده هجدهم باز مي گردد. با وجود اين ، اين مکتب بي واسطه از آمپيريوکريتيسيسم آلمان مشتق شده است.علاوه بر آمپيريوکريتيسيسم ، انتقاد از دانشها در فرانسه ، تعاليم راسل و نيز گسترش منطق رياضي و فيزيک نوين آلبرت اينشتين شديدا مکتب نوپوزيتيويستي را زير نفوذ قرار داده اند.

اصل ابطال پذيري پوپر

پوپر در اين اصل به اين بحث پرداخته که قوانين علمي را نمي توان با قاطعيت اثبات کرد، بلکه مي توان آنها را ابطال کرد. منظور او از اين بحث اين است که هيچ حدي از راست نمايي يک قانون علمي نمي تواند ضامن ارزش صدق آن باشد. روش استقرائ تنها يک عادت ذهني بوده و يک ضرورت منطقي نيست. از اين رو، دانش علمي کلا ناپايدار و موقتي است. او اصل ابطال پذيري را به عنوان معيار علمي بودن نظريه ها مطرح مي سازد. او مي گويد: «نظريه شناخت و روش شناسي وي ريشه در نقادي روش استقرايي به عنوان روش علمي دارد.» از ديدگاه او، نظريه نادرست درباره علم با فرانسيس بيکن آغاز مي شود که طبق نظريه بيکن ، همه علوم استقرايي هستند و استقرائ عبارت است از: استقرار يا تاييد يک نظريه به وسيله مشاهده و تجربيات مکرر.
پوپر در کتاب «جستجوي ناتمام» مي نويسد: «چون دانشمندان مي خواستند حدود علم را از غير علم و نيز از علوم الهي و فلسفه اولي مشخص نمايند دست به دامن استقراء، که از بيکن گرفته بودند به عنوان ضابطه اي در تمايز، شده بودند. از طرف ديگر مي خواستند جهت توجيه نظريه هايشان مباني شناخت معتبري هم ارز منابع مذهبي داشته باشند. اما سالها بود من نظريه بهتري داشتم ؛ يعني ضابطه آزمون پذيري و ابطال پذيري. با اين وسيله مي توانستم استقراء را کنار بگذارم بدون اين که مساله تمايز اشکالي ايجاد کند. «از نظر پوپر تئوري ها هيچگاه قابل اثبات تجربي نيستند... پس بايد معياري برگزينيم که گزاره هاي اثبات ناپذير را هم به درون قلمرو علم تجربي راه داد.

روش شناسي علوم اجتماعي پوپر

پوپر در عين حال که از وحدت روش شناسي در علوم طبيعي و اجتماعي سخن مي گويد، به وجوه افتراق آنها نيز اشاره دارد. او اصل ابطال پذيري را به علوم اجتماعي نيز تعميم مي دهد.اما در آثار او نمايان است که هرگاه او به روش شناسي علوم اجتماعي مي پردازد، به جاي مفهوم ابطال پذيري تجربي بيشتر از جايزالخطا بودن و انتقادپذيري استفاده مي کند. پوپر با اين که تفاوت هاي آشکار ميان روشهاي علوم اجتماعي و طبيعي و حتي تفاوت هاي موجود ميان شاخه هاي گوناگون خود اين علوم را مي پذيرد، بر آن است که روشهاي تمامي اين علوم اساسا يکي است و اساس همه اين روشها عرضه کردن توضيحات عليتي و محک زدن آنها از طريق پيشگويي ها است.
در اين روش که به آن فرضيه اي استنتاجي مي گويند، هيچ کدام از گزاره هاي علمي که در معرض آزمون قرار مي گيرند، هيچ گاه قطعيت مطلق ندارد و هميشه به صورت فرضيه هاي موقتي و آزمايشي باقي مي مانند. پوپر بر اين عقيده است که علم چه در عرصه طبيعت و چه در اجتماع ، پيوسته با تبيين ها، پيش بيني ها و آزمون ها سر و کار دارد و روش محک زدن و آزمون فرضيه ها يکي است .اين معياري که پوپر براي تشخيص علم از غير علم پيشنهاد مي کند، درست در نقطه مقابل تصور استقرائگرايان و پوزيتيويست ها قرار دارد؛ يعني به جاي آن که معيار ايجابي قابل اثبات بودن تجربي يک نظريه را ملاک علمي بودن قراردهد، معيار سلبي ابطال پذيري را به عنوان محک تشخيص طرح مي کند. از نظر پوپر، ابطال پذيري ملاکي براي تشخيص ميان گزاره هاي مربوط به علوم تجربي (نظريه ها و فرضيه ها) و گزاره هاي ديگر، مخصوصا گزاره هاي علمي دروغين ، ما قبل علمي و متافيزيکي است.
از ديدگاه او، يک گزاره (نظريه يا حدس) تنها و تنها وقتي به علوم تجربي تعلق دارد که ابطال پذير باشد.اهميت نقادي و انتقادپذيري از نظر پوپر به قدري است که وي عقل را به معني قبول آمادگي براي انتقاد از طرف خود و ديگران تعريف مي کند و روش انتقادي را جرياني عام تر از آزمون تجربي مي داند و تا جايي پيش مي رود که مايل است اسم اين گرايش را عقلانيت انتقادي بگذارد.

انتقادات پوپر از پوزيتيويسم منطقي

انتقادات پوپر در اين خصوص که درباره روشهاي شناخت در دانشهاي طبيعي و همچون بنيان گذاري روش نويني در اين دانشها بود، در نخستين کتاب مهمش تحت عنوان «منطق اکتشاف علمي» (1934) آمده که خود حلقه وين آن را منتشر کرد.
سخن پوپر از آغاز در نزديکي با نظريات نمايندگان حلقه وين و نوپوزيتيويست هاي ديگر، اين بوده است که بايد مرزهاي ميان آنچه که نظريه يا شناخت علمي نام دارد و آنچه که بيرون از اين مرزهاست ، يعني مسائل و نظريات متافيزيکي ، به درستي تعيين شود. پوپر اين اصل را «معيار تعيين مرز» مي نامد.
اختلاف بنيادي ميان نظريه او و پوزيتيويست ها، بويژه نمايندگان حلقه وين در اينجاست که وي برعکس آنان ، مثلا برخلاف ويتگنشتاين ، اين معيار تعيين مرز را در «قاعده اثبات راستي» يا در «قاعده قابليت اثبات راستي» نمي داند. بلکه معتقد است که بنياد آن اين است ما به نظريات و مفروض هاي دقيق علمي تنها از راه استنتاج يا اشتقاق آنها از قضاياي مبتني بر امور واقع يا مشاهده و تجربه مي رسيم.
پوپر معتقد است که اين معيار يا جنبه افراط را در نظر مي گيرد يا تفريط اين معيار تمام آن چيزهايي را که در واقع جنبه هاي مشخص دانش به شمار مي روند از علم حذف مي کند. به عقيده پوپر، هيچ نظريه علمي نمي تواند از قضايا يا جمله هاي مشاهده اي مشتق شود يا چونان تابع حقيقت اين گونه قضايا به شمار رود.
اين گونه قضايا نمي تواند بنيادي براي ارزيابي نظريه ها و مفروض هاي علمي باشند. زيرا اگر مشاهده نشان دهد که نتيجه پيش بيني شده در نظريه به هيچ روي وقوع ندارد، آن گاه نظريه به آساني رد مي شود. اين به آن معناست که نظريه با برخي از نتايج ممکن مشاهده ناسازگار است.
پوپر به دنبال آزمايشي که درباره يکي از نظريات اينشتين درباره جاذبه ، در نظريه نسبيت عام او، انجام گرفته بود به اين نتيجه رسيد. وي پس از اين کاوش ، نتيجه گرفت که مشاهده تنها و قضاياي ساخته شده بر پايه آن براي اثبات راستي يک نظريه کافي نيستند. پوپر، به جاي آن نظريه ديگري مطرح مي کند و آن اين که هر تئوري خوب علمي گونه اي منع است ؛ يعني اعلام منع مي کند و مي گويد: برخي امور مي توانند روي دهند.
هر چه بيشتر يک نظريه منع کند، بهتر است. نظريه اي که با رويداد قابل تصور قابل رد نباشد غيرعلمي است. ردناپذيري مزيت يک نظريه نيست ، عيب آن است! هر آزمون اصيل نظريه کوششي است براي تکذيب يا رد کردن آن. آزمون پذيري در واقع تکذيب پذيري است ، اما آزمون پذيري داراي درجاتي است: برخي نظريات بيشتر آزمون پذيرند و بيشتر معرف رد و تکذيب قرار مي گيرند و برخي کمتر و اين اخير به اصطلاح مخاطره هاي بيشتري را دربر دارند.
پس ، شواهد تاييدکننده نظريه نبايد به حساب آيند، مگر هنگامي که نتايج آزمايشي درست و اصيل باشند.پوپر، بنا بر گفته خودش ، به دنبال و درنتيجه درگيري با برخي از مهمترين نظريه ها و روشهاي علمي آن دوران ، ازجمله روانکاوي فرويد و روان شناسي فردي آدلر و نظريات مارکسيسم ، توانست به اين نتايج برسد.


نسخه چاپی