ادبیّات عربی در عصر خلافت
 ادبیّات عربی در عصر خلافت

 

نویسنده: احمد بهمنیار




 

اوضاع اجتماعی

ظهور اسلام که از انقلابات بسیار بزرگ جهان محسوب
می شود، نخستین اثرش در جزیرة العرب که مطلع خورشید نبوت ظاهر گشت و اوضاع و احوال اجتماعی عرب را بیکباره دگرگون ساخت.
طوایف مختلف عرب به برکت تعلیمات اسلام با یکدیگر متحد و در زیر لوای حکومت اسلامی مجتمع شدند. لغات و لهجه های مختلف قبایل در لغت قریش که هم افصح و اوسع لغات و هم زبان مذهب و حکومت بود مندمج و مستهلک گردید، و در نتیجه لغتی بسیار فصیح و وسیع که بعدها در اغلب نقاط جهان انتشار یافت بوجود آمد. بت پرستی و شرک به توحید و اسلام مبدل شد، و نماز و روزه و حج زکوة و خمس و صدقات و مبرات جای خمر و میسر و دیگر عادات نکوهیده را گرفت. طوایف عرب به عوض ریختن خون و غارت اموال یکدیگر که ناشی از تعصبات جاهلی بود به جهاد و قتال با اقوام و ملل غیر عرب که اساس آن بر دعوت به توحید و اسلام نهاده شده بود پرداختند، و به نیروی اتحاد قسمت مهمی از دنیای متمدن را بزیر فرمان درآوردند و از غارت و تقسیم خزائن کسری و قیصر توانگر و ثروتمند شدند. بدویان چادرنشین و بیابان گرد، از صحرای سوزان و لم یزرع عربستان ببلاد پرنعمت و آباد مصر و شام و ایران انتقال یافتند و در سراها و عمارات عالی و مجلل مسکن گزیدند و بدیدن آثار علم و هنر و مشاهده ی مناظر زیبا و گوناگون طبیعت و صنعت انس گرفتند و بواسطه ی آمیزش با افراد ملل متمدن نه رسوم و آداب و عاداتشان تغییر یافت و خلاصه آنکه بحیاتی جدید که بزندگانی عصر جاهلیت شباهتی نداشت وارد شدند.
اعراب در این زندگانی جدید چنان با استفاده از ثمرات جنگ سرگرم شدند که از اغلب شؤون اجتماع که بنیاد تمدن بر آن نهاده است غافل ماندند، و از همه ی کارها به ریاست و حکومت و جهاد و غنیمت اکتفا جستند و مباشرت سایر امور مهم اجتماعی را از قبیل تجارت و زراعت و صناعت به افراد ملل مغلوبه که آنها را موالی خود می خواندند واگذاردند، و حتی علم به قرآن و حدیث و احکام اسلام را به دیگران گذاشتند و خود از معلومات به اشعار و امثال و ضبط انساب و حفظ بعض آیات و سور قرآن و کلمات مأثوره از پیغمبر (ص) قناعت نمودند. و اما موالی از فرصتی که غفلت و غرور موالی به ایشان داده بود استفاده کردند و علاوه بر تصدی و مباشرت تجارت و زراعت و صناعت، علمداری علم و معرفت را نیز عهده دار شدند، و مخصوصاً ایرانیان که اغلب اسلام آورده بودند به آموختن زبان عرب و فراگرفتن قرآن و احادیث و تعلم احکام و قوانین شریعت مشغول گشتند، و در این راه کوشیدند تا عرب را در علم به اصول و فروع اسلام و آموختن قواعد زبان به خود محتاج ساختند. نفوذ علمی ایرانیان در جامعه ی اسلامی تقریباً از اوایل نیمه ی دوم از قرن اول هجری شروع و حقیقت کلام نبوی که لو کان العلم فی الثریا لناله رجال من فارس آشکار شد، و دانشمندان فارسی نژاد در علوم دینیه از قبیل قرائت و تفسیر قرآن و فقه و حدیث جای اصحاب و تابعین اولین را فرا گرفتند. در قرائت قرآن که اسبق و اقدم علوم اسلامی بود، تا اوایل عصر عباسی هفت استاد نامی و شهیر پیدا شدند که بقراء سبعه موسوم می باشند، و از این عده پنج نفر عبدالله بن کثیر (ف 120) و عاصم بن ابی النجود (ف 128) و حمزة بن حبیب زیات (ف 156) و نافع بن عبدالرحمن (ف 169) و علی بن حمزه کسائی (ف 189) ایرانی نژاد بودند. در تفسیر و حدیث و علم به احکام اسلام و معرفت حلال و حرام فضلا و علمای ایران گوی سبقت را ربودند و در هر یک از بلاد مهم اسلام از قبیل مکه و مدینه و بصره و کوفه و یمن و شام و مصر و غیره فقیهی ایرانی از قبیل سلیمان بن یسار (ف 148) و ربیعة الرای بن فرخ (ف 130) و حسن بصری (ف 110) و ابن جریح (ف 149) و وهب بن منبه (ف 110) و مکحول بن عبدالله (ف 118) و لیث بن سعد اصفهانی (ف 175) بر مسند فتوی و قضا جلوس کرد. در نظم اشعار که یگانه هنر و فضیلت ممتاز عرب بود، عده از هوشمندان ایرانی مانند زیاد اعجم اصفهانی (ف 110) و اسماعیل بن یسار نسائی (ف 110) و برادرش محمد و پسرش ابراهیم و ابوالعباس اعمی سائب بن فرخ، با شعرای نامی عرب از قبیل فرزدق وجریر واخطل همسری و برابری نمودند.
از كارهای دیوانی، نوشتن دفاتر خراج و حساب خزانه بیت المال كه شرط آن داشتن معلومات بود بموالی- خاصه ایرانیان اختصاص یافت- و رفته رفته كتابت رسائل دولتی نیز به آنها محول گردید، و مجمل كلام آنها فارسیان در كلیه ی شوؤن اجتماعی نفوذ یافتند و تفوق خود را در هرگونه دانش و هنر آشكار ساختند.
تعلیمات اسلامی تعصبات جاهلیت را ممنوع داشته و تقوی و دیانت را مایه ی تفاضل اشخاص قرار داده بود. این اصل اسلامی در زمان خلفای راشدین تا حدی محفوظ ماند و مفاخر و مباهات به نسب و كثرت عده و امثال آن متروك گردید، لیكن خلفای اموی به علل و جهاتی كه شرح آن از موضوع این مقدمه خارج است، احیاء تعصبات جاهلی را اساس سیاست خود قرار دادند، و در زمان ایشان مفاخرت و مباهات قبایل به صورتی دیگر رواج یافت و سه رقابت عمده در جامعه اسلامی حكمفرما شد:
اول- رقابت بنی امیه و بنی هاشم كه هر دو از قریش بودند.
دوم- رقابت قریش و سایر قبایل عرب كه بالاخره به رقابت مضر و یمن یا اعراب عدنانی و قحطانی منتهی گردید.
سوم- رقابت عرب و عجم كه سوابق تاریخی داشت.
مقصود امویان از ایجاد و یا احیاء اینگونه رقابتها اولاً حفظ حكومت عربی و ثانیاً حفظ ریاست و خلافت خود بود، و برای این امر ترویج و شعر و تشویق شعرا را مهمترین و مؤثرترین وسائل می دانستند. و بدین جهت در احسان به شعرا مبالغه
می كردند، و در مقابل مدیحه ها یا اشعاری كه مطابق میل و عقیده ی آنها گفته می شد صلات و جوائز هنفگت می دادند.
احیاء تعصبات و رقابتهای جاهلی به ضرر اقوام مغلوبه تمام شد، و ایرانیان از غرور نخوت اعراب كه خود را مالك الرقاب دیگران می دانستند محنت و رنج بسیار دیدند و به انواع مذلت و سختی كه شرح آن داستانی مفصل است دوچار گشتند، و همین معنی سبب شد كه برای نجات خود از مظالم و تعدیاتی كه برخلاف قوانین اسلامی در حق آنها مجری و معمول بود، درصدد بر انداختن حكومت اموی بر آمدند و مردم را در سر به بنی هاشم و آل علی و عباس دعوت كردن گرفتند، و در سایه ی جدیت و فعالیت و نفوذ و استیلای معنوی و استفاده از رقابت اعراب مضر و یمن، بالاخره به مقصود نائل آمدند و بنابود ساختن آل امیه و روی كار آوردن بنی عباس صفحه ی جدیدی در تاریخ اسلام باز كردند.
بالجمله در این عصر كه آغاز آن سال اول و پایانش سال 132 هجری است، افكار و احساسات عرب در نتیجه ی تغییرات سیاسی و اجتماعی تغییر عظیم یافت، و اثر پایدار و ثابت این تغیر در آثار ادبی آن عصر از نظم و نثر ظاهر شد و به عبارت دیگر ظهور اسلام همچنانكه اوضاع اجتماعی عرب را به یك مرتبه دگرگون ساخت، ادبیات عربی را نیز بسرعتی بی نظیر متبدل و به سبك و اسلوبی تازه و بدیع متحول گردانید.

نظم در صدر اسلام و عصر اموی

نظم عربی در این عصر در مقاصد و اغراض تازه از قبیل دعوت به اسلام و توحید و نموّ بت پرستی و شرك و تشنج بر جهاد با كفار و مشركین و امثال این معانی به كار برده شد. ابواب و فنون شعر جاهلی از قبیل تغزل و مدح و رثاء و وصف و هجاء و اعتذار بواسطه ی پیدا شدن موضوعات تازه و گوناگون بسط و كمال یافت. و چون شاعر وسیله ی كسب روزی شده بود شعرا در مدیحه سرائی قدرت نمائی كردند و مبالغه ی در مدح و وصف از هنرهای شاعری به شمار رفت، شعرای این عهد هر كدام به فرقه و حزبی منسوب و به طرفداری یكی از خلفا یا مدعیان خلافت موسوم بودند و در معانی مذهبی و سیاسی نیز شعر می گفتند. مفاخرت و مباهات در شعر بواسطه ی زنده شدن تعصبات جاهلی رواج یافت، و گویندگان بنی هاشم و بنی امیه و مصر و یمن، مخصوصاً در اواخر این عهد، در این معنی داد سخن دادند. و شعرای ایرانی نژاد از قبیل اسماعیل بن یسار نیز در اشعار خود به مفاخرت بر عرب زبان گشودند، و طرح فكر شعوبی كه در عصر عباسی غلبه و ظهور یافت در این عصر ریخته شد. تشبیب و تغزل پس از استقرار حكومت اموی رواج و شیوع گرفت، و جمیل بن معمر وعمر بن ابی ربیعه و بعضی دیگر از شعراء در این معنی مضامین بدیع كه حاكی از احساسات لطیف بود اختراع كردند. وصف باده كه در اشعار جاهلیت كم و در صدر اسلام ممنوع بود در این عصر متداول و معمول گردید، و نقائص جریر و فرزدق باب مهاجات را یكی از ابواب شعر قرار داد.
بواسطه ی امتزاج و اختلاط عرب باعجم مضامین و معانی كه از عقاید و آراء و عواطف ملل دیگر خاصه ایرانیان حكایت می كرد، از قبیل تشبیهات دقیق و تغزلات رقت انگیز و لطیف و حكم و امثال مربوط به سیاست و عدالت و شفقت در حق حیوانات در اشعار بسیار شد، و شعرا معانی و افكار را با رعایت تناسب و ترتیب فكری و منطقی تنظیم كردند. و اما از حیث لفظ، به كاربردن الفاظ خشن و سامعه خراش در شعر متروك شد و شعرا به عربی مبین كه زبان قریش بود شعر گفتند ولی در تألیف سخن متانت و استحكام عبارات را كه از خصائص بدویت بود، از دست ندادند، و پیوسته سعی داشتند كه معانی و افكار تازه را در قالب جمله های محكم و متین بریزند تا شعر آنها بشعر جاهلیت شبیه و نزدیك باشد، و از این روی ائمه ادب اشعار این عصر را كه جامع بلاغت جاهلی و لطافت عهد اسلامی است بهترین اشعار عرب دانسته اند.

نثر در عصر مزبور

و اما نثر، مهمترین قسمت آن، خطابه بود كه از صدر اسلام تا اواسط حكومت اموی اهمیت و رواج بسیار داشت. خطبا و ناطقین این عهد عموماً از خلفا و ولات و قواد سپاه بودند و خطبه های خود را به پیروی اسلوب قرآن به الفاظ سهل و ساده و عبارات روشن و نزدیك بفهم ادا می كردند، و معانی و مطالب را با رعایت تناسب و ارتباط منطقی یا طبیعی مرتب می ساختند، و نطق خود را كه معمولاً به طور ارتجال ایراد
می شد به آیات قرآن و كلمات پیغمبر (ص) آرایش می دادند. خطبه هائی كه به عهد جاهلیت منسوب می باشد عموماً موجز و مختصر است، ولی در این عصر خطبه را به اقتضای موقع و مقام گاهی در نهایت اطناب و زمانی در كمال ایجاز و وقتی به طور متوسط ایراد می كردند.
خطبی كه به این عهد منسوب می باشد غالباً مسجع و بعض آنها نماینده ی كمال فصاحت و بلاغت عربی است.
قسمت دیگر از آثار منثور این عصر مكاتیب و مراسلات خلفا و حكام و امراء لشكر است كه به یكدیگر یا به ملوك و رؤساء اطراف نوشته اند. در اوایل این عصر مراسلات را به عبارت و اسلوبی كه در محاوره معمول بود منتهی با كمال ایجاز و اختصار می نوشتند و در نوشتن وصایای اخلاقی و مكاتیب پند و اندرز اسلوب خطابه را رعایت می كردند.
در كتابت هیچگاه تفنن نمی نمودند و در آغاز و انجام نامه عبارات مدح و تمجید نمی آوردند. ترتیب نامه نویسی در این زمان معمولاً آن بود كه مراسله را به بسم الله و سلام بر
مكتوب الیه و حمد خداوند آغاز می كردند و آنگاه كلمه ی
«اما بعد» می آوردند، و پس از آن مطالب خود را به عبارات ساده و روشن و خالی از هرگونه تكلف و تصنع می نوشتند و هر جا مقتضی بود به آیات قرآنی استشهاد و تمثیل می كردند، و در پایان نامه سلام را تكرار و نامه را ختم می نمودند.
این ترتیب مدتها معمول و برقرار بود، و برای كتابت رسائل شخصی معین استخدام نمی شد ولی رفته رفته بواسطه وسعت یافتن مملكت و متنوع شدن مشاغل ادارات، خلفا و عمال و حكام امراء ایالات و ولایات مجبور شدند اشخاصی را برای نویسندگی انتخاب كنند، و این نویسندگان كه معمولاً از غیر عرب و بیشتر آنها ایرانی بودند بواسطه ی اطلاعاتی كه از ادب فارسی و رومی و یونانی و سریانی داشتند در كتابت عربی تفنن كردند و آداب و رسوم دول متمدنه را معمول داشتند.
و انشاء رسائل رفته رفته فن و صنعتی خاص شد و برای آن رسوم و تشریفاتی مقرر گردید. در زمان ولید بن عبدالملك ششمین خلیفه اموی (86-96) مراسلات دیوانی را با خط خوب و كاغذ مرغوب نوشتند. و در زمان هشام بن عبدالملك دهمین خلیفه (105-125) سالم بن عبدالله كه مولای هشام و كاتب او بود و در ادب عربی دستی قوی داشت رسوم و آدابی برای انشاء كتابت رسائل معمول ساخت، و در عهد هر یك از خلفای بعد، چیزی بر تشریفات و تزیینات آن افزوده شد، تا زمان مروان بن محمد آخرین خلیفه ی اموی كه عبدالحمید بن یحیی كاتب مروان- كه به اتفاق ائمه ادب كتاب رسائل بوی شروع شده است- ظهور كرد. عبدالحمید از مردم انبار بود و در نزد سالم مولای هشام كه باوی خویشاوندی داشت درس خوانده و اصول بلاغت و كتابت را كامل كرده بود، و خلاصه آنكه قواعد و آداب كتابت فارسی را نیكو می دانست و آن قواعد را در انشاء عربی به كار برد، و در مراسلات كه تا زمان او به ایجاز نوشته می شد اطناب و اسهاب را معمول ساخت و در آغاز نامه ها عبارات تحمید و تمجید نوشت، و برای افتتاح و اختتام هر قسم از مكاتیب اصول و آدابی مقرر داشت، و صنعت كتابت را كه خاص ایرانیان بود به طوری اهمیت داد كه رفته رفته نردبان ترقی و وسیله ی نیل به مقام وزارت شد. عبدالحمید معانی و افكار و بلكه سبك انشاء فارسی را در كتابت عربی به كار برد، و بدین جهت كلام او دارای فصاحت و بلاغتی بی نظیر و نامه های او به حدی دلكش و دلفریب بود كه خواننده را مسحور و مجذوب می ساخت. طرز كتابت او كه در عربی سابقه نداشت به طرز و فن عبدالحمید موسوم و معروف شد و جمعی از نویسندگان پیروی آن را اختیار كردند.
نتیجه و خلاصه ی كلام آن كه نظم و نثر عرب در صدر اسلام و عصر اموی مخصوصاً از سال پنجاهم هجرت به بعد نماینده افكار و عواطف عربی است كه بواسطه ی آمیزش با افكار و عواطف ملل دیگر خاصه ایرانیان تلطیف و توسیع یافت و در حقیقت و واقع ادبیاتی است كه از حیث لفظ، عربی؛ و از حیث معنی، عربی آمیخته به فارسی است.
عصر نهضت 132-232

اوضاع اجتماعی

در سال 132 كه آغاز این عصر است دولت عباسی كه ظهور آن از انقلابات مهم عالم اسلام به شمار می رود تأسیس شد، و با تأسیس آن در كلیه ی اوضاع مملكت وسیع اسلامی تغییرات مهم روی داد. خلفای عباسی به مدد و معاونت ایرانیان به خلافت و سلطنت رسیده بودند و ایرانیان را یگانه حامی و پشتیوان خود می دانستند، و از این روی اساس سیاست خود را بر تقویت ایرانیان و تضعیف عرب نهادند، و وزراء و بیشتر رجال دولت و امراء لشكر خود را از ایرانیان انتخاب و تعیین كردند.
وزرای ایرانی و خصوصاً برامكه درصدد بر آمدند كه دولت عباسی را در تشكیلات و ادارات لشكری و كشوری و شكوه و عظمت درباری به دولت اكاسره و قیاصره شبیه سازند، و در ضمن اصلاحات و تنظیماتی كه به عمل می آوردند بر ترویج علوم و معارف و ادبیات كه ركن اعظم هر تمدن و اجتماع به شمار می رود همت گماشتند، و خلفا را به تشویق و تربیت اهل علم و ادب تشویق كردند، و خود نیز با تمام قوی و وسائل در این مقصود كوشیدند، و در نتیجه ی بذل و بخشش ها و مساعی و مجاهدات كه در این راه به كار بردند در ظرف یك قرن معارف اسلامیه و علوم ادبیه كه در عصر اموی به وجود آمده بود رواج و كمال یافت، و علوم ملل متمدنه از قبیل طب و نجوم و حساب و هندسه و هیئت و منطق و فلسفه از السنه ی یونانی و فارسی و سریانی و هندی و غیره به عربی ترجمه شد، و تألیف كتب كه در عصر اموی مخالف سیاست شمرده می شد معمول و متداول گردید.
حكما و ادبا و علما و ارباب صنایع و فنون از اطراف بلاد روی به بغداد نهادند و به ترجمه و تألیف و تصنیف كتب علمی و ادبی و تاریخی مشغول شدند، و عده ی مؤلفین و مترجمین و مؤلفات ایشان از مآت و الوف درگذشت. و خلاصه آنكه بغداد درالعلم دنیا و دربار خلفا مخصوصاً هرون و مأمون و درگاه وزرای معارف پرور ایرانی مخصوصاً آل برمك و آل سهل بوجود دانشمندان و سخنوران نامی آراسته گردید.
ایرانیان كه در عصر اموی حمله ی علوم و معارف اسلامی بودند در این عصر نیز لوای علم و معرفت بر افراشتند و پیش قدمی در تهیه ی مقدمات و بر پا ساختن و از پیش بردن نهضت علمی اسلام را به دیگران نگذاشتند، و به علاوه استادی و تقدم در شعر و ادب را نیز به خود اختصاص دادند. و ملك علم و ادب را یكسره مسخره ساختند، و از اقدامات مهم آنها تكمیل و تدوین قواعد صرف و نحو و جمع امثال و اخبار و اشعار و لغات و اصطلاحات بود، كه بهترین خدمت به زبان و ادبیات عرب محسوب
می شود.
در عصر اموی چنانكه سابقاً اشاره شد بعضی از ایرانیان كه دارای ذوق ادبی و طبع موزون بودند به عربی شعر می گفتند، لیكن عده ی آنها نسبت به شعرای تازی نژاد بسیار كم، و استادی سخن بشعرای عرب از قبیل اخطل (95) و جریر و فرزدق (110) مخصوص بود، اما در عصر عباسی بیشتر شعرای تازی گوی خصوصاً مشاهیر ایشان عموماً ایرانی بودند، و به شاربن برد (167) و ابونواس (198) و ابوالعتاهیة (211) و امثال آنان به منزله ی امرؤالقیس و اعشی و زهیر جاهلیت و فرزدق و اخطل و جریر عصر اموی محسوب می شدند. خلفای اموی به علوم و ادبیات بیش از آنچه خوی جاهلی و سیاست عربی اجازه
می داد علاقه مند نبودند و در تشویق شعرا و ترویج شعر و ادب اغراض و مقاصد سیاسی داشتند و شعرا را برای اینكه در شعر از اصول جاهلیت و بدویت بسیار دور نشوند به توقف در پای تخت تشویق و به منادمت خود اختیار نمی كردند، اما خلفای عباسی كه عموماً تربیت یافته و درس خوانده بودند برای نشر و ترویج شعر و ادب و علم حدی قائل نبودند و شعرا و ادبا را بدان جهت اكرام و اعظام و بخود نزدیك می ساختند كه از ظرافت طبع و حسن گفتار و افادات ادبی آنها بهره مند و از شنیدن مدایح آنها دلخوش و خرسند گردند و شعرای معاصر آنها برخلاف شعرای عهد اموی عموماً شهرنشین و اغلب ساكن پایتخت و ندیم و جلیس خلفا و وزرا و رجال مهم بودند و عده ی شعرای
بادیه نشین از قبیل كلثوم بن عمر و عتابی (220) انگشت شمار بود. منصور دومین خلیفه عباسی (136-158) و پسرش مهدی (159-169) هر دو دارای ذوق ادبی بودند و در نقد شعر دستی قوی داشتند، و در زمان منصور بود كه طب و نجوم به عربی ترجمه شد. هرون الرشید پنجمین خلیفه عباسی (170-193) كه دست پرورده ی یحیی بن خالد برمكی بود به محبت اهل علم و ادب و تمایل به علوم و فنون جدیده اشتهار داشت، و ادبا و شعرا را بجوائز و صلات عظیم دلخوش می ساخت و در تعظیم و تكریم دانشمندان مبالغه می نمود و روزگار خلافت او روزگار رونق و رواج شعر و در بار او به كثرت عده ی شعرا و مداحان ممتاز بود. هرون الرشید در غزوات روم آنچه كتب به دست
می آورد به بغداد می فرستاد تا در خزانه ی دولت ضبط و آنچه را مفید است به عربی ترجمه كنند.
مأمون هفتمین خلیفه ی عباسی (198-218) خود از دانشمندان و صاحب تصنیف و تألیف، و در زمان وی بود كه نهضت علمی و ادبی به نقل منطق و فلسفه شروع و ترجمه كلیه ی علوم مجاز و معمول گردید. در زمان امویان مردم در اظهار عقیده آزاد نبودند و فی المثل هر كس به طرفداری بنی هاشم و اعراض از بنی امیه متهم می گردید به انواع شكنجه و آزار مبتلا می شد، اما در عصر عباسی عقاید نسبة آزاد گشت و هر فرقه و طایفه توانستند افكار و آراء خود را تا آن حد كه به انتظام مملكت مخل نباشد اظهار دارند.
علماء شعیه و سنی و معتزله و اشعری و مرجئه و خارجی و یهود و نصاری و صابئین با یكدیگر معاشرت و در مسائل مذهبی به آزادی مباحثه و گاهی در محضر خلیفه مناظره
می كردند. شعوبیه كه در عصر اموی قدرت دم زدن نداشتند در این عصر با نهایت آزادی در مساوات عرب و عجم و بعضی در فضیلت عجم بر عرب كتابها و مقالات می نوشتند و با مخالفین خود مجادلات و مباحثات می كردند و خلفا نه تنها متعرض آنها نمی شدند بلكه دانشمندان آنها را تبجیل و تعظیم نیز
می نمودند. آمیزش و اختلاط عرب و عجم در این عصر به آخرین مرحله ی كمال رسید، و در نتیجه عادات و رسوم و آداب ایرانی در تمام طبقات و صنوف مردم رسوخ و رواج یافت، خلاصه آنكه در هر یك از شؤون اجتماعی این عصر آثار و علائم غلبه و نفوذ علمی و اخلاقی و ادبی ایرانیان نمایان و مشهود بود.
این تغییرات عظیم كه در ظهور عباسیان در اوضاع اجتماعی مملكت وسیع اسلامی روی داد، افكار و احساسات عامه مردم را دگرگون ساخت، و ادبیات كه نماینده ی اوضاع اجتماعی هر عصر و افكار و احساسات مردم آن عصر می باشد دگرگون، و نظم و نثر عربی به مرحله ی تازه و نوین كه از آن به انقلاب ادبی تعبیر می آوردند وارد گردید.

نظم در عصر نهضت

در نظم سخن، علمدار و پیشرو انقلاب شعرای ایرانی نژاد از قبیل بشاربن برد (ف 167) و ابونواس (ف 198) و مسلم بن ولید (ف 208) و ابوالعتاهیة (ف 211) بودند كه سبك جاهلیت را كه اصول آن در عصر اموی محفوظ بود كهنه و مبتذل شمردند و بنیان كلام موزون را بر اساس تازه و بدیع نهاده معانی و افكار دقیق خود را در قالب الفاظ و كلمات رقیق ریختند، بواسطه ی پیدایش معانی و افكار تازه ابواب قدیم شعر از مدح و هجاء و رثاء و غیره وسعت و كمال یافت، و ابوابی تازه از قبیل مفاكهات و زهدیات و غزل مذكر و هزلیات بر آن افزوده شد. معانی و مضامین شعری در این عصر به حدی لطافت و دقت یافت كه بیان آن جز به عبارت جزل و لطیف امكان نداشت و بدین جهت سلاست و جزالت الفاظ و جمل از لوازم و شروط شعر پسندیده محسوب گردید و در نتیجه از استحكام و متانت بنای شعر كاسته و بر لطافت و ظرافت آن افزوده شد.
شعرای این عصر بسیار و قریب دو ثلث آنها ایرانی و مابقی عرب یا از اقوام دیگر بودند. شعرای ایرانی شعر تازی را وسیله ی بیان تخیلات و عواطف و احساسات ایرانی خود قرار دادند و سایر شعرا نیز از سبك و اسلوب آنها پیروی كردند، و بدین جهت سخن منظوم این عصر نماینده ی فكر و ذوق ایرانی شد. بیشتر شعرای این عهد شاعری را وسیله ی ارتزاق قرار داده و مداح خلفا و وزرا و امرا و رجال بزرگ و بعضی از قبیل سید اسمعیل حمیری (173) و دیك الجن (235) و دعبل خزاعی (246) مشهور به تشیع و مداح بنی هاشم بودند و معدودی از قبیل صالح بن عبدالقدوس (167) و عباس بن احنف (192) از ارتزاق به شعر خودداری داشتند.
بواسطه ی رواج و شیوع مدیحه سرائی، فن مدح در این عصر ترقی و كمال یافت، و شعرا در این زمینه مضمونی نا گفته نگذاردند. گفتن شعر مذهبی نیز در این زمان رواج داشت و بعض شعرا از قبیل مروان بن ابی حفصه (181) و علی بن جهم (249) برای خوشامد خلیفه ی عباسی، علویان را هجو می گفتند و آل عباس را به خلافت سزاوارتر از آل علی
می شمردند و بر این معنی در شعر خود ادله می آورند و بعضی بر عكس از آل علی حمایت، و مخالفین آنها حتی خلفای ثلاثه را سب می كردند و از این عده بعضی مانند دعبل خزاعی
(246) از هجو و ذم خلیفه ی معاصر نیز پروا نداشتند، در نتیجه كثرت عده و اختلاف ذوق و عقیده و قریحه، هر یك از شعرای این عهد به حسن تصرف در یك یا چند فن معروف و ممتاز شدند، از جمله ابونواس و حسین بن ضحاك (250) در وصف باده و ساده و ابوالعتاهیة در زهد و محمدبن مناذر (198) و دعبل خزاعی و محمد بن بشیر ریاشی در هجاء و ابوتمام در رثاء، بهتر یا بیشتر از سایر فنون تصرف می كردند. ابان بن عبدالحمید كه مداح برامكه بود گفتن مثنوی و مسمط را معمول داشت و به اشاره ی برامكه كلیله و دمنه را به عربی به نظم آورد. شعرای این عصر بیش از شعرای عصر اموی الفاظ فارسی و سریانی و یونانی و غیره را (معرب) در اشعار به كار
می بردند و بعضی از قبیل ابونواس برای تفریح و تفنن كلمات و تركیبات فارسی را به كلمات جملات عربی می آمیختند. دیگر از خصائص شعر این عهد وجود الفاظ و مصطلحات علمی و فنی است كه شعرا از آن استفاده می كردند و آنها را در ابتكار مضامین تازه به كار می بردند.

نثر در عصر مزبور

و اما نثر این عصر، مانند عصر سابق بدو قسم خطابی و كتابی انحصار داشت:
خطابه كه مورد احتیاج و رائج و معمول بود، به سبك و اسلوب صدر اسلام و اوایل عصر اموی ایراد می شد.
و اما نثر كتابی در این عصر متنوع و به نثر تألیف و ترجمه و نثر ادبی منقسم گردید. نثر تألیف و ترجمه از ادبیات به معنی خاص كه موضوع این مقدمه می باشد خارج است و مختصراً گفته می شود كه مؤلفین هر كدام بر حسب علم و فنی كه در آن تألیف می كردند، سبك و اسلوب و اصطلاحات خاص داشتند، و ترجمه در ابتدا لفظ بلفظ و ناقص بود ولی رفته رفته محرر و مهذب شد. و اما نثر ادبی اولین مبتكر و مخترع آن عبدالله بن مقفع (143) بود كه از نوابغ فضل و ادب عربی محسوب می شود.
ابن مقفع از محضرمین عهد اموی و عباسی ولی اشتهار او به نویسندگی مربوط به عصر عباسی است. وی زبان و ادبیات فارسی قدیم را خوب می دانست و در زبان عربی نیز مهارت تام داشت، و برحكم و آداب و علوم و سیر و تواریخ باستان مطلع بود، و از معلومات و اطلاعات خود در كتابت استفاده كرد و به تألیف ادب صغیر و كبیر و رساله ی صحابه و ترجمه كلیله و دمنه و ترجمه و تألیفهای دیگر كه از بین رفته است، اساس نثر نویسی را استوار ساخت. بعضی او را در نویسندگی پیرو سبك عبدالحمید دانسته اند و در اینكه سبك او به سبك عبدالحمید نزدیك می باشد سخنی نیست، لیكن ابن مقفع در آن سبك تصرفات كرد و در نثرنویسی شیوه و اسلوبی آورد كه نویسندگان از تقلید آن عاجز آمدند. ابن مقفع در كتابت از آوردن جمله های مقطع و مسجد خودداری می كرد و مطالب را با نهایت سادگی و روشنی لیكن با كمال فصاحت و بلاغت می نوشت و جامه ی عبارت را برقامت معنی چنان می بردند كه اندكی كوتاه و بلند و حرفی كم و بیش
نمی نمود، و برای مساوات در كلام كه متوسط بین ایجاز و اطناب می باشد نمونه ی بهتر از سخنان او نمی توان یافت. استعمال الفاظ غریب را در كتابت دلیل عجز نویسنده می دانست و می گفت سخن بلیغ آنست كه هر كس بشنود تصور كند كه می تواند مانند آن بگوید، شباهتی كه بین طرز و اسلوب ابن مقفع و عبدالحمید دیده می شود، با در نظر گرفتن روابط دوستی و صداقتی كه این دو نویسنده ی نامی با هم داشته اند، بخوبی معلوم می دارد كه هر دو، فصاحت و بلاغت را از یك مبدأ فراگرفته و در نویسندگی از طرز و سبكی كه در فارسی قدیم معمول بوده است پیروی می كرده اند.
و اما نویسندگان رسائل در این عصر عموماً ایرانی و بعض آنها مانند جعفر ابن یحیی برمكی 187 و طاهربن حسین ذوالیمینین (207) از وزرا و رجال بزرگ مملكت بودند. نویسندگان ایرانی نژاد كه عموماً پیرو سبك عبدالحمید و ابن مقفع بودند در رسائل خود حكم و امثال و تمثیلات اخلاقی و كلمات شهریاران و دستوران و حكما و دانشمندان ایران را به كار می بردند و خامه توانای آنها و زبان گویای شعرای ایرانی نژاد بود كه نظم و نثر عربی را در عصر نهضت، نماینده ی افكار و احساسات ایرانی قرار داد.
نهضت علمی و ادبی كه در اوایل حكومت عباسی شروع شد تا آخر عهد مأمون به اوج ترقی و تعالی داشت و در عهد معتصم و وائق در حال توقف بود و در آغاز خلافت متوكل بالله سال 232 خاتمه یافت. ادبیات این عصر نهضت كه بعضی آن را عهد عباسی اول نامیده اند، از حیث لفظ عربی و از حیث معنی فارسی آمیخته به عربی است.
منبع مقاله :
بهمنیار، احمد؛ (1383)، صاحب بن عباد (شرح احوال و آثار)، تهران: مؤسسه ی و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم



 

 

نسخه چاپی