فضيلت؛ اساس آموزه هاي اخلاقي
فضيلت؛ اساس آموزه هاي اخلاقي
فضيلت؛ اساس آموزه هاي اخلاقي
نويسنده:حسین فرزانه
منبع:روزنامه قدس
1) سخن گفتن از اخلاق اسلامي كار آساني نيست. اين امر هم بدين دليل است كه چندين معنا از اخلاق در گفتمان فكري فلسفي مطرح است و هم هنگامي كه از اخلاق سخن مي گوييم، بايد مشخص نماييم كه چه معنا و منظوري از آن مورد نظر ما قرار دارد. معمولاً چندين معنا از اخلاق به ذهن متبادر مي شود. گاهي از اخلاق هنجارهاي اخلاقي در جامعه مدنظر است و گاهي معرفتي كه اين هنجارها را مشخص مي كنند و گاهي هم مباني فلسفي علم اخلاق مورد توجه است. بنابراين، حداقل سه معنا از اخلاق قابل تصور است. زماني هم كه از اسلام سخن به ميان مي آيد، گاهي مباني و مبادي اي مدنظرمان است كه در قرآن مجيد موجودند. گاهي رفتار و سنت حضرت پيامبر اكرم(ص) مورد توجه است و در برخي مواقع هم اعمال مسلمانان در طول تاريخ توجه ما را به خود جذب مي نمايد. به همين دليل، مفهوم اخلاق اسلامي، وجوه و شقوق مختلفي را در بر مي گيرد. گاهي منظور از اخلاق اسلامي مجموعه هنجارهايي است كه قرآن ترويج مي كند يا رسول اكرم(ص) بر آنها توجه ويژه اي داشته اند. گاهي هم به ارزشها و هنجارهايي توجه داريم كه در طول تاريخ مسلمانان، در جوامع مختلف مورد توجه بوده اند. در اين ميان، مسلمانان در طول تاريخ، نظامهاي معرفتي و علمي - اخلاقي متفاوتي به وجود آورده اند كه گاهي، هنگام سخن گفتن از اخلاق، اين معنا مورد توجه قرار مي گيرد.

2) علت بعثت پيامبر اكرم(ص) آن بود كه ايشان مكارم اخلاقي را در جامعه ترويج كنند. بي ترديد اسلام بيش و پيش از هر چيز، مروج گونه خاصي از اخلاقيات بود كه تأكيد بسياري بر عقلانيت، انسان دوستي، شفقت، احترام به ديگران و محبت داشت. در اين راستا، اسلام هم مانند مسيحيت و يهوديت بر نقش توحيد براي احياي ارزشهاي اخلاقي اصيل تأكيد و توجهي ويژه مبذول مي دارد. در اين ميان، مفهومي كه مي تواند همه ارزشهاي اخلاقي اسلام را مشخص كند، مفهوم «تقوا»ست. اين مفهوم نه تنها به شناخت و آگاهي توجه دارد، بلكه براي عمل در كنار شناخت و فهم اهميت قايل مي شود. به تعبيرديگر، انسان متقي نزد قرآن كسي است كه شناخت صحيح از جهان، انسان و محيطي كه در آن زيست مي كند دارد و بدين شناخت نيز عمل مي كند. در اين بستر، معيار نزديكي به خدا زن و مرد بودن و يا سفيد بودن يا سياه بودن، هيچ كدام مؤثر نيست. كسي به خدا نزديكتر است كه متقي تر باشد. به همين دليل، در اسلام هنگامي كه از علم سخن به ميان مي آيد، منظور علمي است كه انسان ساز باشد و خشيت را هم در دل عالم به وجود آورد.

3) بيشتر متخصصان اخلاق اسلامي تصريح كرده اند، نقطه تمايز اخلاق اسلام از اخلاق اديان ديگر آن است كه اسلام بر اخلاق اجتماعي بسيار تكيه و توجه دارد. اسلام تنها ديني در تاريخ بشر است كه پيامبر آن نه تنها رهبر معنوي و ديني بوده، بلكه رهبر سياسي هم بوده است. به همين دليل، در اسلام علاوه بر اينكه با حجم زيادي از احكام روبرو هستيم كه در آنها تكامل فردي مورد توجه قرار گرفته اند، احكام و توصيه هاي زيادي هم هستند كه به روابط اجتماعي، شيوه هاي كم رنگ كردن فقر و مكانيسمهاي رشد عدالت اجتماعي پرداخته اند. با وجود اين نمي توان اين نكته را هم ناديده گرفت كه رشد چشمگير اسلام در مناطق مختلف جهان، از چين و آسياي جنوب شرقي گرفته تا جنوب اروپا، باعث شد كه ارزشها و هنجارهاي اسلامي رنگ و بوي مؤلفه هاي فرهنگي و محلي هم به خود بگيرند. به همين دليل، برخي از هنجارهاي اخلاقي كه در ايران نضج گرفتند، با اين هنجارها در كشورهاي عربي يا در شرق دور متفاوت هستند. دليل آن هم چيزي جز اين نيست كه هرچند بنياد اين فرهنگها، تعاليم انسان ساز اسلامي است، ولي سرانجام مؤلفه هاي فرهنگي هم اثر و انگ خود را بر اين ارزشها مي گذارند.

4) رشد اسلام انقلابي نسبت به فرهنگ جاهلي بسيار چشمگير بود. در عرصه اخلاقي هم اسلام را مي توان يك انقلاب منحصر به فرد دانست كه بسياري از نابهنجاريهاي اخلاقي و رذيلتها را كم رنگ كرد. اما بزرگترين انقلابهاي بشري هم بهترين اثري كه مي توانند داشته باشند، اثرات اصلاحي است. فرهنگ و تمدن چنان نيست كه بتوان يك شبه آن را تغيير داد. هر فرهنگي تنها به صورت تدريجي قابليت تغيير را در خود مي بيند. تمدن اسلامي هم بهترين كاري كه توانست انجام دهد اين بود كه بسياري از رذيلتهاي آشكار فرهنگ جاهلي را كم رنگ كرد. زماني زياد لازم بود كه بشر بتواند بر همه اين موانع و رذيلتها غلبه كند. نكته جالب اين كه پس از 1400 سال از ظهور اسلام و تأثير چشمگيري كه فرهنگها و تمدنها از فرهنگ اسلامي و ارزشهاي آن گرفته اند، هنوز بشر نتوانسته همه رذيلتها را از بين ببرد. به بسياري از آموزه هاي اسلام در باب ارزشهاي اخلاقي بايد از اين ديد نگريست. اسلام در سرزميني رشد كرد كه بدترين نوع رفتار نسبت به زنان و كودكان ترويج مي شد و كاري كه رسول اكرم(ص) انجام داد، اين بود كه جلو اين حركتهاي افراطي بايستد. اما نابودي كامل اين جهالتها در يك زمان كوتاه بيست و سه ساله ممكن نبود. بنابراين، بسياري از آموزه هاي ديگر اسلامي كه ريشه هاي اخلاقي داشتند، با توجه به اين نكته قابل توجه است

/div> 5) با رشد اسلام، دو گروه مهم در عرصه تفكر جهان اسلام رشد كردند كه اين دو گروه «اشعريه» و «اعتزاليه» نام داشتند. مسأله و محل نزاع اين دو گروه به بحث «نسبت عقل و وحي» بر مي گشت. مي توان گفت، مهمترين بحث پس از آشنايي مسلمانان با حكمت يونانيان اين بود كه به نوعي ميان آموزه هاي اسلامي و حكمت يونان پيوند ايجاد كنند و اين پيوند در عرصه مباحث اخلاقي هم خود را نشان مي دهد. معتزله معتقد بودند خدا عادل است، اما عدل فراتر از فعل خدا و با عقل قابل تشخيص است. به نظر معتزله، ما براي عدالت فراتر از فعل خدا داراي معيار و ملاك هستيم. از سوي ديگر، در انسان قدرت انتخاب وجود دارد و متناسب با اين قدرت، كسي كه كار نيكي انجام دهد پاداش و كسي كه بدي كند، جزا مي بيند. بدين ترتيب، آنها مخالف اين ايده بودند كه اعمال انسان از قبل تعين يافته است. اين در حالي بود كه اشعريان مخالف اعتزاليه بودند و تأكيد داشتند كه حسن و قبح جدا از فعل خدا معنا ندارد و هرچه را كه خدا كند، همان خوبي است. بنابراين، انسان مجالي براي گزينش و انتخاب ندارد و خدا متناسب با عنايت خود به بندگان پاداش يا عذاب مي دهد. به نظر اين افراد، قدرت انتخاب انسان هم ناشي از عنايتي است كه خداوند به او روا داشته و مستقل از آن قابل تعريف نيست. اشعريان بر نص صريح قرآن توجه ويژه اي داشتند و تأكيد مي كردند كه اين نص را بدون چون و چرا بايد پذيرفت. به طور مثال، شافعي عليه اين ديدگاه معتزله كه با عقل نظري مي توان به ايمان رسيد، به مبارزه بر مي خيزد و تأكيد بسياري بر عمل روا مي دارد. به نظر وي، همه امر و نهي هاي مورد نياز بشر در قرآن آمده است و نيازي به مرجعي ديگر جز عقل براي فهم مباني اعتقادي و ارزشي نيست. با اين حال، بايد گفت در جدال ميان اشعريان و اعتزاليان، پيروزي با اشعريان بود و عده اي از متفكران بر اين باورند كه اگر علم و فلسفه اخلاق در جهان اسلام قدرت رشد و نضج گرفتن را نداشته، ناشي از ديدگاههاي عقل ستيزانه اشعريان بوده است. مشخص است كه جدال اعتزاليه و اشعريه در باب ارزشهاي اخلاقي، جدالي كلامي است و بخصوص در مقاطعي از تاريخ تمدن اسلامي با حوزه سياست و قدرت هم ارتباطي تنگاتنگ داشته است.

6) براي بدست آوردن تصويري درست از اخلاق اسلامي لازم است اخلاق فيلسوفان اسلامي را مورد توجه قرار دهيم. فيلسوفان اسلامي، از فارابي و ابن سينا گرفته تا خواجه نصير و ابن رشد، تقريباً همه به موضوع مهم اخلاق پرداخته اند. در بسياري از آثار اين افراد با مفهومي به نام «ادب» روبرو مي شويم كه اين مفهوم به معنايي كه ما از اخلاق در ذهن داريم، بسيار نزديك است. در اين ميان، اگر مسأله اعتزاليه و اشاعره چگونه نسبت دادن عمل انسان به خدا و خودش است، فيلسوفان اسلامي با دو رويكرد متفاوت روبرو هستند. آنها از يك سو با آموزه هاي غني و ژرف اسلامي روبروهستند و از آن بابت كه مسلمانند، بدان اعتقاد وافر دارند. از سويي ديگر، آنها با حكمت يونانيان آشنا شده اند و جنبه هاي معرفتي، حكمي و اخلاق اين سنت هم مورد توجه شان قرار دارد. به نظر عده اي از متفكران، فهم اخلاق فيلسوفان اسلامي بسيار مهم است، زيرا طرح آنها در جمع سنت اسلامي و يوناني به بهترين وجه در اين اخلاق خود را نشان مي دهد.فارابي از هماهنگي ميان آرمانهاي ديني و اهداف سياست سخن مي گويد. به نظر وي، منبع اصلي فضايل و اعمال در دين است. او مبناي دين را با مبناي شهر مقايسه مي كند. شهروندان بايد داراي ويژگيهايي باشند كه آنها را قادر كند شهروندان خوبي باشند. به همين ترتيب، شارع هم بايد ارزشهايي را رواج دهد كه مبناي اعمال باشند. به نظر وي، مدينه فاضله چارچوبي است كه با آن مي توان خوشبختي و سعادت نهايي را به دست آورد. بدين گونه تأكيد برفضايل ميان جامعه اسلامي و يوناني مشترك است. ابن سينا هم استدلالي را در اين زمينه مطرح مي كند. به نظر وي، پيامبر اكرم(ص) تماميتي از عمل و فكر درست را ترويج كرده كه به بهترين نحو اين عمل و فكر در فضيلت اخلاقي، خود را نشان مي دهد. پيامبر(ص) بزرگترين نماد و نمود اين فرد فضيلت مند است كه به عنوان الگويي براي ديگر افراد مطرح مي شود. بدين جهت، پيامبر(ص) فراتر از يك سياستمدار يا فيلسوف صرف مي باشد، زيرا نظر و عمل را توأمان دارد. بزرگترين نمونه اين فضيلتها هم عدالت است كه مبناي زندگي خير است. با اين عدالت است كه مي توان هماهنگي ميان دنيا و آخرت و جسم و نفس را به دست آورد.
ابن رشد هم كم و بيش همين نظريه ها را دارد، با اين تفاوت كه وي مسؤوليت دفاع از فلسفه را در مقابل هجمه هاي غزالي بر عهده گرفته است. به همين دليل، برخي از متخصصان فلسفه اسلامي و اخلاق اسلامي تصريح كرده اند، اخلاقي كه ابن رشد مروج آن است، حتي با اخلاق ابن سينا و فارابي هم متفاوت است و به اخلاق يوناني نزديك تر مي شود. اگر چه غزالي در كتاب معروف «تهافت الفلاسفه» معتقد است منطق فلسفي، روش و مشي درست و سودمندي است اما فيلسوفان را از آن بابت كه اين ابزار را به درستي به كار نگرفته اند، نكوهش مي كند. چون آنها به بيراهه رفته اند و همين باعث شده كه از طرح آنها بوي تعارض ميان دين و عقل به مشام برسد. اما ابن رشد در كتاب معروف خود «تهافت التهافت» با اين تلقي مخالفت كرد و تصريح نمود كه جوهر قرآن، عقل و عقلانيت است و فيلسوفان هم كاري نكرده اند، جز اينكه اين جوهره را پررنگ كنند. به نظرابن رشد، اسلام و فلسفه يك هدف بيش ندارند، اما راه هاي مختلفي را براي رسيدن به اين هدف اتخاذ نموده اند.به هر حال، فيلسوفان اسلامي، اخلاق را با تأملهاي نظري پيوند دادند. به نظر آنها، به دليل اين كه انسان موجودي عاقل است، ارزشهايي را براي هدف غايي در نظر مي گيرد و اين هدف غايي البته سعادت است.

7) آنها كه اخلاق اسلامي را مورد توجه قرار مي دهند، نمي توانند اخلاق دو گروه مهم فكري ديگر در جهان اسلام را ناديده بگيرند و اين دو گروه البته شيعيان و صوفيان هستند. اخلاق شيعه كه علاوه بر عناصر قوي فكري بر مفاهيمي چون امام، اجتهاد و ولايت استوار است، گونه اي اخلاق منحصر به فرد است كه شايد گوشه اي از اخلاق خواجه نصير بتواند آن را نشان دهد. دراين اخلاق، اين امام است كه به عنوان واسط ميان قرآن و انسانها وارد عمل مي شود و به نوعي الگو و اسوه جامعه به شمار مي آيد. از سوي ديگر، صوفيان هم به اخلاقي كه مبتني بر زهد، انزوا، رياضت و عشق به خداست؛ پرداخته اند.
نسخه چاپی