تصنیف و ترانه پیش از انقلاب مشروطه
تصنیف و ترانه پیش از انقلاب مشروطه

 

نویسنده: علی اكبر امینی




 

«پاریسی ها فقط حرف نمی زدند بلكه تصنیف هم می خواندند. این تصنیف ها نشانهایی برای یادآوری و وسایلی قدرتمند برای گسترش پیامها بودند... پاریس مملو از آواهایی بود كه بسیاری از آنها سیاسی بودند چنان كه بنا به گفته ای در فرانسه «سلطنت مطلقه ای تعادل یافته با تصنیف ها» حكومت می كرد... در سال 1749 پلیس دستور یافت تا سازنده تصنیفی را كه با این كلمات آغاز می شد، دستگیر كند: «مردی با چنان غرور اكنون چنین حقیر». در این رابطه چهارده نفر به زندان باستیل افتادند.» (1)
حتی در اروپا كه شعر و تصنیف در مقایسه با ایران كاربرد كمتری داشته است، باز آثار شگرف آن در انقلاب فرانسه می بینیم. در ایران ترانه و تصنیف با انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی پیوندی ناگسستنی دارد، زیرا شعر و سرود جزء جدانشدنی فرهنگ ایرانی است.
«ایرانیان از قدیمی ترین مللی هستند كه سرود را در امور مذهبی به كار برده اند. گاتاهای زرتشت و بسیاری از قسمت های اوستا سرود دینی است.» (2)
تصنیف ها را به دو نوع می توان تقسیم كرد: یكی آنها كه از شعر متقدمان اقتباس شده و به وسیله استادان موسیقی به صورت «قول» درآمده است. مثل تصنیف: «ای لعبت خندان لب لعلت كه میكده». در این نوع تصنیف، شعر و كلام به قصد ترانه و تصنیف ساخته نشده است، بعدها آهنگ سازی آن را برای تصنیف مناسب دیده و به قول و غزل و تصنیف مبدل كرده است.
در شرح حال ابن حسام هروی متوفی به 737 آمده كه وی مستزادی سرود و خواجه عبدالقادر عودی، تصنیفی و قولی از آن ساخت و آن مستزاد این است:

آن كیست كه تقریر كند حال گدا را *** در حضرت شاهی

نوع دوم آن است كه شعر را مخصوص تصنیف، یعنی مقارن با آهنگ موسیقی ساخته باشند. نمونه آن تصنیف معروف رودكی است، در مجلس امیرنصر سامانی...» (3).
اما تصنیف هایی كه در ایام بیداری ساخته شد، حال و هوای دیگری داشت. بیشتر این تصنیف ها به ویژه تصنیف های بدون موسیقی، كاملاً سیاسی بودند و دست كمی از شب نامه از حیث گزندگی نداشتند، ولی از آنجا كه منظوم بودند، در زبان مردم بهتر به گردش درمی آمدند و تأثیری به مراتب بیشتر از شب نامه داشتند. كنت دوگوبینو می گوید:
«تصانیفی را كه مردم در حق وزرای ناصرالدین شاه می خوانند، شاه حكم می كند در مجلس شاهانه برایشان بخوانند. مضمون این تصنیف ها به قدری زننده است كه در مملكت ما پلیس هرگز اجازه نمی دهد چنین تصانیفی را مردم بخوانند.» (4)
تصنیف به صورت كنونی یك پدیده نسبتاً جدید در ادبیات ایران است. قدیم ترین تصنیف به شكل امروزین تصنیفی است كه تیره بختی و بیچارگی لطفعلی خان آخرین یادگار خاندان زند را شرح می دهد:

«حاجی»‌ تو را گفتم پدر *** تو ما را كردی دربدر
خسرو دادی دست قجر*** باز هم صدای نی میاد... (5)

یكی از تصنیف هایی كه در اوایل دوره ی قاجاری سروده شده است، بحر طویلی است خطاب به فتحعلی شاه: «كو خدا دوست رفیقی، نكو روی شفیقی كه بود عاقل و فرزانه، رود خدمت آن ریش دودندانه، زمین بوسه زند، عرض كند: قبله گها، محترما، محتشما، ظل الها، من ندانم چه زنازاده ای این رسم ستم را به تو آموخت، مردم همه را سوخت، مردم همگی مویه كُنانند، همه موی كنانند، به فریاد و فغانند ز دست تو و این سگ بچه هایت» (6).
همچنین تصنیف دیگری درباره ی كنت منت فرت (اولین رئیس پلیس تهران) ‌ساختند و وی را به باد تمسخر گرفتند. (7)
این تصنیف ها كه اغلب از روحهای عاصی و افكار روشن تراوش می كرد، تجلی بی ریا و صادقانه خواست مردم بود. گویندگان آن نه پروای نام داشتند و نه غم نان و نه می خواستند قهرمان ملی شوند. دردشان درد وطن بود و حرفشان از دل برمی آمد و بر دل می نشست، هر چند دامنه كلامشان چندان گسترده نبود، اما این گفتمان، طبقه به اصطلاح «جاهل» [جوانمرد نه نادان] و لوطی را به شدت تحت تأثیر قرار داد و بسیاری از آنان را عصیان زده كرد!: «این عصیان مخصوصاً در تصنیف هایی جلوه می كرد كه طبقات جاهل و لوطی در كوچه و بازار شهرها غالباً به مثابه نوعی واكنش ملی در مقابل حوادث جدی بدانها تغنّی می كردند. چنانكه در عزل ظل السلطان «بچه های قهرمان» تصنیف هایی ساختند و درباره عزیز سلطان هم كه به موجب «حكم والا» عزیز بی جهت تهران شده بود، تصنیف گزنده ی دیگری رایج شد كه روی هم رفته ناخرسندی طبقات عامه را از جریانهای عصر منعكس می كرد... » (8).
دامنه نقد تصنیفی و هجو و هزل در روزگار مظفرالدین شاه بالا گرفت. تا آنجا كه خود مظفرالدین شاه را نیز به وحشت انداخت. از این روی درصدد برآمد كه در دل طنزپردازان و تصنیف سرایان رعب و فزعی ایجاد كند:
«پیرزن سیاهی به نام حاجی قدم شاد كه سابقاً سرپرست سازنده ها و نوازنده های ناصری بود و اكنون دسته مطربی داشت، به دستور مظفرالدین شاه نعل شد!» (9).
یكی از تصنیف هایی كه در مورد شخص مظفرالدین شاه سروده شده بود با این بیت آغاز می شد:

برگ چغندر اومده *** آبجی مظفر اومده!

اما سرآمد تصنیف سازان «شیدا» و به ویژه عارف قزوینی است. از عارف بیست و نه تصنیف به یادگار مانده است كه اولین آن در سال 1315 قمری در شهر رشت سروده شده و تصنیفی عاشقانه است با مطلع ذیل:

دیدم صنمی سرو قدی روی چوماهی*** الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی (10)
افكنده به رخسار چو مه زلف سیاهی*** الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

بقیه تصنیف ها بعد از پیروزی انقلاب مشروطه ساخته می شود و به تدریج عشق زمینی نسبت به «آفاق» و «افتخار» و «تاج السلطنه» تبدیل به عشق به وطن می شود. (11) در واقع شعر و شعور و شعار و هنر در خدمت بیدارگری و بیدارسازی قرار می گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. رابرت دارنتن، پرفروشها و شایعه سازها، مصطفی اسلامیه، پیام یونسكو (بهمن 76)، ص 17.
2. رشید یاسمی، ادبیات معاصر، تهران، ابن سینا، چاپ دوم، 1352، ص 100.
3. همان كتاب، ص 100 (بوی جوی مولیان آید همی*** یاد یار مهربان آید همی)
4. یحیی آرین پور، از صبا تا نیما، ص158.
5. همان كتاب، ص 154.
6. هما ناطق، از ماست كه بر ماست، ص 123.
7. آرین پور، همان كتاب، ص 155.
8. عبدالحسین زرین كوب، نقد ادبی، ص 634.
9. آرین پور، همان كتاب، ص 158.
10. سیدهادی حائری، عارف قزوینی شاعر ملی ایران، تهران، جاویدان، 1364، ص 340.
11. این سه تن از شاهزاده خانمهای قاجاری و دوست عارف بودند!

منبع مقاله :
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم



 

 

نسخه چاپی