با پيامبراعظم (ص) تا معراج
با پيامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) تا معراج
با پيامبراعظم(ص) تا معراج
نويسنده:محمد اكبري 

عناصر ارتباط

ارتباط ميان دو چيز نيازمند نوعي همانندي و مشابهت است. ارتباط در مفهوم علمي آن به معناي نوعي تبادل اطلاعات و داده ها براي دست يابي به اهداف مشخصي است. در ارتباط، همواره سه مفهوم كليدي وجود دارد كه عناصر ارتباطي مي باشند. دو سويه ارتباط و ابزار ارتباطي، اين عناصر سه گانه را تشكيل مي دهند. ابزارهاي ارتباطي مي تواند از تنوع خاصي برخوردار باشد. از مهم ترين ابزارهاي ارتباطي كه بشر از آن بهره مي برد، بيان است كه قرآن از آن به نعمتي بزرگ ياد كرده و ستوده است.(الرحمن)
به همان اندازه كه براي ارتباط، ابزارهاي خاصي مورد نياز است و با توجه به نوع ارتباط مي بايست از ابزاري خاص بهره برد؛ هم چنين مي بايست به دو سويه ارتباط توجه داشت. به اين معنا كه امكان ارتباط ميان دو چيز زماني پديد مي آيد كه نوعي همانندي ميان دو چيز برقرار باشد. دو چيزي كه مي خواهند با هم ارتباط برقرار كنند به همان اندازه كه به ابزارهاي خاصي نيازمند هستند بسيار بيش تر از آن، به درك متقابل و شعور آن نيازمند مي باشند. تا زماني كه درك متقابلي از يك ديگر وجود نداشته باشد، اصولا تفكر ارتباط، محال است. از اين رو دو چيز قبل از هرچيز در بعدي از ابعاد شناختي، نيازمند چيزي مي باشند كه از آن به همترازي ياد مي شود. همترازي امري است كه نمي توان بدون آن از ارتباط و امكان آن ميان دو چيز سخن گفت.
در هر ارتباطي دو كنش رخ مي دهد. از اين روست كه از كنش هاي ارتباطي سخن به ميان مي آيد. هر يك از دو سويه ارتباط مي بايست كنش و عملي را انجام دهند تا همترازي فراهم آيد و ارتباط درست و كامل پديدار شود. بنابراين ارتباط را مي بايست به تعامل دو سويه تفسير و ترجمه كرد.
هر يك از سويه هاي ارتباط، عملي را انجام مي دهد تا ارتباط به شكل درست و هدفمند به وجود آيد. كنش هايي كه گاه ساده و گاه بسيار پيچيده است. گاه تنها در حوزه شناختي اتفاق مي افتد و گاه در حوزه وجودي تحقق مي يابد. به اين معنا كه براي ايجاد ارتباط هدفمند و درست ميان دو انسان مي بايست نوعي همترازي شناختي ميان دوسويه ارتباط ايجاد شود تا ارتباط، مفهوم و معنا يابد. بسيار شنيده شده است كه شخص مي گويد مخاطب نتوانسته مفهوم سخن مرا دريابد و يا اين كه نمي توانم با فلاني ارتباط برقرار كنم؛ زيرا حرف يك ديگر را نمي فهميم.
گاه گفته مي شود كه كلاس بالا سخن مي گويد و يا فلسفه مي بافد. اين ها نمونه هاي كوچك و ساده اي هستند كه از فقدان همترازي ميان دو سويه گفت وگو حكايت مي كند. اگر دوسويه گفت وگو از نظر شناختي و علمي در سطح يك ديگر نباشند و يا سطح عالي و برتر نخواهد خود را به سطح پايين فرو آورد، اين گفت وگو و ارتباط، درست تحقق نخواهد يافت. از اين روست كه ارتباط ميان انسان و سنگ و يا جانوري ديگر شدني نيست؛ زيرا دوسويه ارتباط در يك سطح قرار نداشته و يا نخواسته و يا نتوانسته است كه خود را به سطح ارتباطي برساند و امكان ارتباط فراهم شود. از اين رو همواره براي همترازي ميان دو سطح شناختي و يا وجودي، مي بايست دوسويه تلاش دوچنداني داشته باشند منظور از همترازي وجودي اين است كه همان گونه كه دوسويه ارتباط مي بايست از نظر شناختي در يك سطح قرار گيرند مانند سطح شناختي دو انسان؛ هم چنين اين دوسويه نيازمند نوعي همترازي وجودي مي باشد تا دوسطح بتواند ارتباط برقرار كنند. از نظر وجودي ميان سنگ و انسان و يا انسان و جانور همترازي وجودي وجود ندارد از اين رو ارتباط به طور طبيعي شدني نيست.
بنابراين در ميان دو سويه ارتباط مي بايست همترازي و همانندي شناختي وجود داشته باشد تا ارتباط هدفمند تحقق يابد. اين امكان درباره دو شخص از يك نوع به راحتي و آساني بوجود مي آيد. اما گاه نيازمند آن است كه نوعي همترازي وجودي تحقق يابد. در اين حالت مي بايست دو شخصي كه مي كوشند ارتباط دو سويه ايجاد كنند، از نظر وجودي خود را به گونه اي همانند و همتراز كنند تا ارتباط هدفمند تحقق يابد.ارتباط چنان كه گفته شد دو كنش از دو سويه گفت وگو و يا هر شيوه ارتباطي ديگر است. از اين روست كه مي بايست هر دو سويه ارتباط تلاش كنند تا به همترازي و همانندي دست يابند. اين امر چنان كه گفته شد در ميان دو سويه اي كه از نظر وجودي همتراز نيستند بسيار دشوار و گاه ناشدني است. از اين روست كه پيامبران همواره با تكذيب اقوام خويش رو به رو شدند؛ زيرا حتي باورمندان به خدا نيز نمي پذيرفتند كه بتوان ميان انسان و خدا ارتباط به هر شكلي برقرار گردد و اين ارتباط هدفمند و با برنامه ريزي باشد.

معراج تلاش براي هم ترازي وجودي

مسئله معراج را مي بايست از اين زاويه تفسير و تبيين كرد. از آن جايي كه پيامبر(ص) بشري همانند ديگر افراد اين نوع است امكان طبيعي براي ارتباط دو سويه ميان وي و خدا وجود نداشته است. از اين رو مي بايست افزون بر همترازي شناختي نوعي همترازي وجودي تحقق يابد.در گزارش هاي قرآني از معراج پيامبر به مسئله سير و اسراء اشاره شده است. اسراء سيري است كه شخص را به سويي مي برند. سير، حركت شخص است و اسراء بردن و سير دادن شخص و حركتي است كه با فشار و يا قدرت بيروني تحقق مي يابد.
متعدي شدن اين واژه با حرف باء براي اين است كه اين گونه نبوده است كه حركت و فشار بيروني براي اين حركت و سير يك سويه بوده است و از سوي متحرك هيچ گونه تلاشي صورت نگرفته است بلكه همان گونه كه از بيرون و قدرت برتر فشاري براي حركت و سير وجود داشته است در همان حال تلاشي نيز از سوي ديگر تحقق مي يافت. اين گونه است كه متحرك تحت فشار بيرون و تلاش درون سير وجودي را آغاز مي كند. باء (در اسري بعيده) بيانگر نوعي سببيت است تا بيان كند محرك كه خداوند است، متحرك را كه پيامبر است به كمك خود وي، سير و حركت مي دهد. اين گونه است كه تلاشي دوسويه از سوي خدا و پيامبر(ص) انجام مي شود تا سير وجودي رخ دهد.
آيه نخست سوره اسراء مي فرمايد: سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام. در اين آيه نشان داده مي شود كه اسراء و حركت وجودي از سوي خداوند به عنوان فاعل مطلق انجام مي شود. نخست، اراده اوست كه تحقق مي يابد كه ارتباطي را با بشري انجام دهد. اين گونه است كه واژه فعلي اسراء از باب افعال به كار مي رود تا نشان دهد توحيد فعلي است و اين فعل از سوي خدا بوده است. آن گاه اين فعل مي بايست در اصل متعدي باشد؛ زيرا خاصيت باب افعال تعدي است با اين همه از باء تعدي و سببيت استفاده شده است تا افزون بر عليت خداوند كه به شكل فعل اسراء بيان شده است از تلاش بنده و عبد نيز پرده بردارد. اين سوي مسئله نيز با آن كه از نظر وجودي در مرتبه بسيار پايين بشريت قرار دارد تلاش كرده است تا به شكل عبد بودن خود را بالا بكشد و ارتباط خود را با خدا ايجاد نمايد. اين گونه است كه باء سببيت و همراهي به كار مي رود تا اين مهم روشن گردد كه معراج و سير وجودي براي همترازي وجودي، يك سويه نبوده است.
به هرحال سير وجودي از سوي خدا به پيامبر تحميل مي شود و ايشان از نظر وجودي در مسير زميني حركت وجودي و رشدي خويش را آغاز مي كند. از اين رو از مسجدي به مسجدي ديگر و از مرتبه اي به مرتبه ديگر مي رود.تلاش وي براي تبيين عبوديت و روشن شدن بندگي در حد اعلي به شكل سير از مسجدي به مسجدي ديگر كه هر دو در مقام قدس و قداست نشسته اند، آغاز مي شود. اين گونه است كه مسجد نزديك، مركزي براي سير وجودي او مي شود و مسجد دور پايان سير وجود كمالي زميني او مي گردد. تاكيد بر سبحان در آغاز آيات و مسجد در دو سويه سير وجودي پيامبر، بيانگر منزه بودن خدا از سير در بخش مادي و جسمي است. اين آيات مي كوشد بنمايد كه اين سير و حركت وجودي كه به فعل توحيدي خداوند و كمك و ياري و تلاش نبوي انجام شده است سير و حركت مادي و جسمي نبوده است و تلاش وي هرچند كه در مرتبه زميني و مسجد به مسجد و مرتبه به مرتبه بوده است با اين همه حركت و تلاش معنوي و فراتر از ماده و امور آن بوده است. زمين تنها مقر و قرارگاه اين سير است نه اصل و هدف و يا حتي عامل اصلي سير وجودي. به هرحال تاكيد بر مسجد و عبوديت گوياي اين است كه ارتباط تنگاتنگي ميان عبوديت و مسجد هست و مسجد كه به معناي مكان سجده است نشانگر آن است كه مسجد محلي براي كمال پرستش انسان و دست يابي به مقام عبوديتي است كه هدف خلقت و آفرينش انساني برشمرده شده است.
هدف معراج قرآن در سوره اسراء تبيين مي كند كه معراج پيامبر در دو شكل براي هدف مشخص يعني ارتباط ميان خدا و بشر بوده است. در اين جا دو كنش از سوي خدا به عنوان فاعل اصلي و انسان به عنوان فاعل تبعي انجام شد. خدا بنده اي از بندگانش را برمي گزيند كه خود از قابليت بيش تر و بهتري برخوردار شده و با تلاش خويش توانسته در مسير بندگي به جايي رسد كه بتواند ارتباط را بپذيرد.سير وجودي پيامبر در مسير مسجد به مسجد در زمين پاك و مقدس رخ مي دهد. هم بنده پاك است و هم مكان سير وجودي او. از اين رو امكان رشد و تعالي وجودي براي وي فراهم مي آيد.اين سير نخست، كه فرارفتن از مرتبه بشريت به مقام انسانيت و عبوديت است، در زمين پاكي رخ مي دهد. نتيجه آن مي شود تا در مسجدي دورتر به مقامي برتر دست يابد. اكنون تلاشي ديگر مي بايست رخ دهد. تا امكان ارتباط كمال ميان خدا و انسان پديد آيد.
در سوره نجم به بخش ديگري از سير وجودي پيامبر اشاره مي شود كه سير آسماني ناميده شده است. در اين جا شخص كامل در حوزه زميني و عبوديت مي بايست به سير آسماني خويش ادامه دهد و از مقام وجودي بشر محض و انسانيت به انسان كاملي تبديل گردد كه بتواند ارتباط را به طور هدفمند درك كند.
در سوره نجم سخن از نزله است. هرچند در تفاسير فارسي آن را به مرتبه و دفعه معنا كرده اند تا مفهوم شماره را تبيين و روشن كنند ولي اين معنا بسيار ناقص است. در اين آيه تنها به مسئله ارتباط يك مرتبه و يا دومرتبه اشاره نشده است بلكه سخن از اين است كه نزله اي انجام شده است. نزله به معناي آن است كه چيزي فرود آيد.گفته شد كه براي دست يابي به ارتباط مي بايست دو سويه ارتباط ازنظر شناختي و نيز ازنظر وجودي به نوعي همترازي و هم سطحي برسند. اين همترازي زماني ممكن مي شود كه دو سويه، تلاش داشته باشند. اين تلاش از سوي وجود برتر مهم تر و اصلي تر است؛ زيرا او مي تواند خود را به سطح پايين تر بكشد و قدرت و توان آن را دارد كه فرود آيد. اين گونه است كه نزله اي از سوي خدا انجام مي شود تا همترازي وجودي رخ دهد. در همان حال تلاش عبد و سوي ديگر ارتباط، اتفاق مي افتد. خدا به مفهومي نازل مي شود و عبد و بنده به شكلي بالا مي رود و ازنظر وجودي به نوعي همترازي دست مي يابند. اين گونه است كه پيامبر همه ظرفيت انساني را كه در وي به وديعت نهاده شده و به نام اسما و جعل اسما در قرآن در سوره بقره از آن ياد شده است بروز و ظهور مي دهد و انسان كاملي مي شود تا بتواند همتراز وجودي خويش را درحد نياز و امكان به دست آورد. در اين جاست كه سخن از قاب قوسين او ادني است.(نجم آيه9)
البته قرآن گزارش مي كند كه پيش از اين پيامبر تلاشي را آغاز كرده و توانسته بود به منزل سدره در جنت الماوي نزديك شود. در اين تلاش وي به مقامي دست يافت و ارتباط موفقي برقرار گشت و اين، همان زماني بود كه نزله نخست ديگري از سوي خداوند رخ داده و تلاش از سوي پيامبر در حوزه شناختي و وجودي انجام پذيرفته بود. اما او در سير وجودي اخير خويش به عالي ترين مرتبه همترازي وجودي ميان انسان و خدا دست يافت كه امكان آن در زمان زندگي و حيات زميني ممكن و شدني بود.

دامنه معراج انسان

اين بدان معنا خواهد بود كه منزل و مقام «قاب قوسين او ادني» نهايت معراج و عروج وجودي و شناختي انسان نيست؛ بلكه انسان در زمان حضور در زمين و زندگي و حيات خاكي خويش مي تواند تا اين مرتبه وجودي و شناختي دست يابد و پس از زندگي دنيوي اين امكان هست كه مراتب و مراحل برتر را بپيمايد و سير وجودي كند. اين گونه است كه صلوات بر پيامبر و خاندانش ثواب و پاداشي براي ما و منزلت و مقامي براي پيامبر(ص) تفسير شده است. بنابراين با هر صلواتي آن وجود مقدس از منزل و مقام قاب قوسين او ادني به مرتبه وجودي و شناختي بالاتر و برتر صعود و عروج مي كند.
به هر حال در آموزه هاي قرآني معراج به معناي تلاش براي همترازي شناختي و وجودي انسان است كه با منشأئيت خداوند (بر پايه آموزه هاي توحيد افعالي و كاربرد واژه اسراء) و سببيت و كمك و تلاش انسان انجام مي شود. معراج نه مقامي از مقام پيامبري بلكه اصل پيامبري است و بدون اين معراج همترازي شناختي و وجودي ميان خدا و انسان تحقق نمي يابد و ارتباط ميان دو سويه برقرار نمي گردد.

با پيامبر تا معراج

از مطالب گذشته دانسته شد كه معراج تلاش براي همترازي براي دست يابي به ارتباط ميان خدا و انسان است. از اين رو هركس كه بخواهد به عنوان عارف قرآني به مقام شهود دست يابد مي بايست خود را نخست به مقام عبوديت برساند تا از راه عبوديت به مقام يقين شناختي دست يابد و از آن جاست كه خداوند به عنوان فاعل در هستي به تلاش انساني كه آن نيز به حكم و قدرت و قوت الهي است ارج مي نهد و او را به اسراء و سير وجودي مي برد.
براي دست يابي به اين مقام مي بايست از راهي رفت كه پيامبر(ص) رفته براي اين منظور به حكم قرآني: اگر مي خواهيد به خدا برسيد از من پيروي كنيد، عمل كرده و همانند وي عمل نمائيم. در دستور ويژه اي كه براي دست يابي به سير وجودي داده شده آمده است كه: الصلاه معراج المؤمن؛ مؤمن مي بايست سير وجودي معراجي خويش را از نماز شروع و آغاز كند. بنابراين لازم است كه از اين راه بهره برد كه همان مقام پرستش و سجده و مسجد است كه در سوره اسراء بدان اشاره شده است.
 
منبع:روزنامه کیهان


نسخه چاپی