دلایل وقوع نسخ در قرآن (2)
 دلایل وقوع نسخ در قرآن (2)

 

نویسنده: سیدعبدالرسول حسینی زاده




 

دلیل دوم: آیه‌ی نسخ

آیه‌ی نسخ از مشهورترین آیاتی است که برای اثبات نسخ در قرآن به آن استدلال شده است که به بررسی آن می‌پردازیم:
«مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (1)؛
هر آیه‌ای را که نسخ کنیم [حکم آن را برداریم]؛‌یا از ‌یادها ببریم؛ [‌یا باز پس داریم] بهتر از آن ‌یا مانند آن را می‌آوریم. آیا نمی‌دانی که خدا بر همه چیز تواناست؟

سبب نزول:

واحدی در سبب نزول ‌این آیه بالا می‌نویسد: «مفسران گفته‌اند مشرکان گفتند: آیا نمی‌بینید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را که چگونه امروز پیروانش را به کاری فرمان می‌دهد و فردا آن‌ها را از آن باز می‌دارد و امروز چیزی می‌گوید و فردا از آن برمی‌گردد. ‌این قرآن جز کلام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست که از پیش خود می‌گوید و برخی از آن با برخی دیگر تناقض دارد؛ پس خداوند تعالی آیه‌ی «وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً» (2) و آیه‌ی «مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ» (3) نازل کرد.» (4) فخر رازی همین داستان را به‌یهود نسبت می‌دهد. (5)
مفسران موافق و مخالف نسخ هر‌یک به فراخور دیدگاه خویش تفاسیر گوناگونی از آیه ارائه کرده‌اند که به بررسیِ آرای هر دو گروه می‌پردازیم:

1. دیدگاه موافقان نسخ در تفسیر آیه

الف) دیدگاه اول طبری:

گروهی «ننسخ» را در ‌این آیه از نسخ به معنای برداشتن حکم و «ننسها» را از نسیان به معنای از‌ یاد بردن و آیه را به معنای آیات قرآن تفسیر کرده‌اند؛ بنابراین، معنای آیه‌این می‌شود: هر آیه‌ای از قرآن را که نسخ کنیم و حکم آن را برداریم ‌یا آن را از‌ یاد تو ببریم و تلاوت و حکم آن از بین ببریم بهتر از آن را می‌آوریم.
طبری در تفسیرش ‌این بیان را آورده و روایاتی چند در تأیید آن گزارش کرده است، (6) ولی شیخ طوسی رحمه الله درباره‌ی تفسیر «نُنسها» به نسیان و نسبت دادن آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نویسد: «این مطلب در حق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جایز نیست، چون سبب نفرت و سلب اطمینان مردم از سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شود، ولی در حق امت جایز است، حتّی ممکن است «انساء» در حق امت به صورت هم زمان مانند یک معجزه واقع شود.» (7)
اما طبرسی بعد از گزارش کلام شیخ طوسی رحمه الله می‌گوید: «گروهی از محقّقان «انساء» در حق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را روا دانسته‌اند و گفته‌اند: چون مصلحت در آن است سبب تنفیر نمی‌شود و به آیه‌ی شریفه‌ی «سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى * إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ» (8)‌یعنی الّا ما شاء الله أن تنساه استناد کرده‌اند. (9)
علامه فرموده‌اند: «حق آن است که اگر «نُنسها» را از «انساء» بگیریم، جمله‌ی مزبور عام است و اصلاً شامل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌شود، زیرا هرگز نسیان در حق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ نمی‌دهد به دلیل آیه‌ی «سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى» (10) که در مکه نازل شده است و آیه‌ی مورد بحث در مدینه نازل شده است و استثناء «إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ» (11) از‌ این جهت نیست که ممکن است برای آن حضرت نسیانی رخ دهد، بلکه برای اثبات قدرت خدا بر هر چیز است؛ ‌یعنی وجود چنین عصمت در پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زمام کار را از خدا بیرون نمی‌برد؛ نظیر استثنا در آیه‌ی شریفه‌ی:
«وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» (12)؛
و اما کسانی که نیک بخت شده‌اند، تا آسمان‌ها و زمین برجاست، در بهشت جاودان‌اند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. [که‌این] بخششی است که بریدنی نیست.
علاوه بر‌این، آیه‌ی شریفه‌ی سوره اعلی درصدد منّت نهادن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و اگر معنای استثنا ‌این بود که فراموشی برای آن حضرت پیش می‌آید، دیگر منّتی بر آن حضرت نبود، زیرا دیگران نیز چنین حالتی دارند که گاهی چیزی در خاطر آن‌ها می‌ماند و گاهی فراموش می‌کنند و همه‌ی ‌این‌ها به مشیّت خداست، ولی خداوند برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امتیازی قرار داده است و آن حالت عمومی ‌را از او برداشته است؛ به گونه‌ای که دیگر چیزی را فراموش نمی‌کرد؛ لذا استثنای مزبور معنایی جز اثبات قدرت خدا ندارد. (13)

ب) دیدگاه دوم طبری:

طبری بیان دیگری نیز در تفسیر آیه آورده است و آن را تقویت کرده است که شبیه بیان پیشین است مگر آن که «نُنسها» را به معنای «تَرک» تفسیر کرده است.
بنابراین، معنای آیه‌ این چنین است: هر آیه‌ای را که نسخ کنیم‌ یا نسخ آن را به تأخیر‌اندازیم و آن را نسخ نکنیم، بهتر از آن‌ یا مانند آن را می‌آوریم. (14)
اِشکال عمده‌ی ‌این تفسیر هم آهنگ نبودنِ شرط و جزای است، زیرا اگر آیه‌ای نسخ نشود چگونه بهتر‌ یا مثل آن را می‌آورند.

ج) دیدگاه علامه طباطبائی:

به اعتقاد علامه طباطبائی، نسخ در آیه به معنای ازاله است و مراد از نسخِ آیه‌این نیست که وجود آیه از بین برده شود، بلکه منظور آن است که آن را از اثر بیندازد، خواه اثر آن تکلیف باشد خواه چیز دیگر؛‌یعنی جنبه‌ی آیه و علامت بودن را از آن بگیرد، چون حکم نسخ روی عنوان آیه برده شده است: «مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ».
و علّتی که در پایان آمده است؛ ‌یعنی «َألَمْ تَعْلَمْ» چنین اقتضایی دارد که اثر آیه از بین برود، ولی اصل آن محفوظ باشد؛ پس با نسخ، اثر آیه، خواه تکلیف باشد خواه جز آن، از بین می‌رود و جمله‌ی «ننسها» که به دنبال «ننسخ» آمده است‌این مطلب را تأیید می‌کند، زیرا «نساء» به معنای از خاطر بردن است؛ همان گونه که «نسخ» به معنای از بین بردن است؛ پس معنای آیه این می‌شود: هر آیه‌ای را که از وجود خارجی ‌یا از ذهن برداریم، بهتر از آن ‌یا مثل آن را می‌آوریم. و در ادامه می‌فرماید: آیه بودن به حسب موارد فرق می‌کند به طوری که شامل اجزای قرآن، احکام و تکالیف، موجودات خارجی و اولیای حق می‌شود.
ممکن است چیزی از ‌یك یا چند جهت آیه باشد و نسخ آن نیز ممکن است از ‌یک‌یا چند جهت باشد؛ بنابراین، ممکن است آیه‌ای از قرآن از جهت حکم شرعی نسخ شود، ولی از جهت اعجاز و بلاغت باقی باشد و عمومیت تعلیل در ذیل آیه‌ی «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ» (15)‌ این مطلب را تأیید می‌کند، زیرا آن گونه که از شأن نزول استفاده می‌شود ‌یهود دو اِشکال بر نسخ داشتند:
الف) هر آیه‌ای که از جانب خداست حافظ مصلحتی است و چنانچه نسخ شود، آن مصلحت از بین می‌رود و چیزی آن را جبران نمی‌کند و علم خدا ازلی و محیط بر همه‌ی جهات است و قابل تغییر و تبدیل نیست. با جمله‌ی «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» به‌این اشکال پاسخ می‌دهد که چنین چیزی را از قدرت خدا دور نیست که چیزی را از بین ببرد و بهتر‌ یا مثل آن را بیاورد.
ب) خداوند قادر بر ‌ایجاد است نه تغییر: «‌یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ» با جمله‌ی «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» که به مالکیت مطلقه‌ی خداوند، چه در‌ ایجاد و چه در تغییر، اشاره دارد به ‌این اشکال جواب می‌دهد؛ سپس، ‌ایشان در ادامه «ننسها» را از «انساء» به معنای از خاطر بردن می‌گیرد، ولی می‌فرماید: شامل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌شود و کلام ‌ایشان را پیش‌تر به تفصیل بیان کردیم. (16)
به نظر می‌رسد، هرچند مشهور مفسران آیه را به معنای خاصّ و آیات قرآن تفسیر کرده‌اند، لکن با توجه به قرائن ذیل:
الف) عمومیت معنای لغوی آیه؛
ب) مخصّص نبودن شأن نزول؛
ج) ثابت نشدنِ انصرال لفظ آیه به آیات قرآن.
تفسیر آیه به معنای عام ترجیح دارد.
نقطه‌ی اشتراک هر سه بیان در تفسیر آیه، امکان وقوع نسخ است. البته، به نظر می‌رسد اثبات وقوع نسخ در قرآن با ‌این آیه مشکل باشد، زیرا حداکثر چیزی که آیه بر آن دلالت دارد ‌این است که اگر آیه‌ای نسخ شود، بهتر‌ یا مثل آن آورده می‌شود و وقوع نسخ در خارج به طور عام نظیر نسخ احکام تورات توسط شریعت اسلام و نسخ قبله برای ما مسلّم است، ولی آیا در قرآن چنین چیزی واقع شده است؟ اثبات آن با ‌این آیه‌ی شریفه مشکل است.

2. دیدگاه های مخالفان نسخ در تفسیر آیه

الف) دیدگاه ابن عربی:

ابن عربی در تفسیر آیه‌ی شریفه می‌گوید: «مراد از «آیه» پیامبران است نه آیات الاحکام، چون در پایان آمده است «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» و اگر مراد از «آیه» آیات الاحکام بود، مناسب بود با جمله‌ی «الم تعلم أن الله علیم خبیر» ‌یا «علیم حکیم» ختم شود.» (17)
رشید رضا نیز مانند ابن عربی آیه را به پیامبران تفسیر کرده است به دلیل ‌این که ذکر قدرت در پایان آیه با موضوع احکام هم آهنگ نیست؛ علاوه بر آن، در صورتی که آیه را مربوط به احکام بدانیم و «ننسها» را به «نترکها» معنی کنیم، با جزای آن «نأت بخیر منها» هم آهنگ نیست و اگر به نسیان تفسیر کنیم، لازمه‌ی آن سبت دادنِ نسیان وحی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که برخلاف آیات قرآن است. (18)
محمد غزالی و برخی دیگر از منکران نسخ در قرآن همین تفسیر از آیه را پذیرفته‌اند. (19)

نقد و بررسی

به نظر می‌رسد، با تفسیر آیه به معنای عام (که در بیان علامه طباطبایی گذشت) و «نُنسها» به معنای نسیان و نسبت ندادنِ آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشکال های رشید رضا برطرف شود، اما ‌این که فرمودند ذکر قدرت در پایان آیه با آیات الاحکام مناسبت ندارد، اتفاقاً منشأ و سرچشمه‌ی‌ این شبهه (امکان نسخ) از طرف‌یهود (همان گونه که در بیان علامه طباطبائی گذشت) تشکیک در محدوده‌ی قدرت الهی بود. آن‌ها معتقد بودند که خداوند قادر بر‌ ایجاد است نه تغییر: «‌یدالله مغلوله» و ذکر قدرت در پایان آیات ناظر به ردّ ‌این عقیده‌ی فاسده آن هاست.
علاوه بر‌این، تفسیر وی با مدنی بودن آیه هم آهنگ نیست، زیرا سوره های مدنی بیشترِ خطاب آن ها، متوجه مؤمنانی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق کرده بودند و به او عشق می‌ورزیدند و طالب معجزه‌ای جز قرآن نبودند. هم چنین، ‌این تفسیر با سیاق آیات هم‌آهنگ نیست، زیرا موضوع آیات قبل دشمنی و کینه توزیِ‌ یهودیان در مورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است به سبب حسادتی که درباره‌ی آن حضرت به سبب انتقال نبوت به آن حضرت داشتند و ‌این مطلب به خوبی از تاریخ آشکار است که جنگ یهود علیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه بیشتر جنگ تبلیغاتی بود؛ برای همین، وقتی دیدند آن حضرت بعضی از احکام را نسخ می‌کند ‌این فرصت را غنیمت شمردند و شروع به جنگ تبلیغاتی علیه آن حضرت کردند که‌ این آیات در جواب آن‌ها نازل شد؛ علاوه بر‌این، اطلاق لفظ نسخ بر معجزه محلّ تأمل است، زیرا نسخ بر ازاله‌ی شیء موجود اطلاق می‌شود، چیزی که از بین رفته است نسخِ آن معنا ندارد. معجزات حضرت موسی (علیه السلام)، عیسی (علیه السلام) و دیگر پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) با رفتنِ آن‌ها از بین رفته است پس نسخ آن‌ها چه معنی دارد. (20)

ب) دیدگاه ابومسلم:

ابومسلم که با نظریه‌ی وجود آیات منسوخ در قرآن به شدت مخالف است در تفسیر آیه‌ی نسخ سه احتمال ذکر می‌کند که هدف هر سه، انکار نسخ در قرآن است و ما با رعایت اختصار به آن‌ها می‌پردازیم:
1. مراد از آیه احکام تورات و انجیل است که قرآن آن‌ها را نسخ کرده است. (21)
برخی از مفسران معاصر نیز از ابومسلم پیروی کرده‌اند. (22)
در جواب وی گفته شده است هرگاه در قرآن «آیه» به طور مطلق آمده است، مراد از آن آیات قرآن است که البته، ممکن است کسی ادعا کند اختصاص آیه به آیات قرآن دلیلی ندارد و شامل همه‌ی آیات-خواه قرآنی خواه غیرقرآنی-می‌شود. (23)
برخی از منکران نسخ گفته‌اند: سیاق آیات دیدگاه ابومسلم را تأیید می‌کند، چون ‌یهود ادعا می‌کردند: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که احکامی ‌بر خلاف احکام شریعت‌یهود می‌آورد مخالفت امر خدا می‌کند؛ به دلیل:
«مَّا‌یَوَدُّ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِینَ أَن‌یُنَزَّلَ عَلَیْكُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَاللّهُ‌یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن‌یَشَاء وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» (24)؛
کافران اهل کتاب و [هم چنین] مشرکان، دوست ندارند که از سوی خداوند خیر و برکتی بر شما نازل شود؛ در حالی که خداوند رحمت خود را به هر کس بخواهد اختصاص می‌دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است. (25)
در پاسخ ‌این سخن باید گفت: سیاق آیات قبل و بعد هیچ مخالفتی با تفسیر مشهور ندارد، بلکه با تفسیر آن‌ها هم آهنگ است، زیرا ‌یهود به سبب حسد و کینه توزی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام برای تضعیف آن به هر بهانه‌ای دست می‌زدند؛ از جمله‌ این که، ‌این چه دینی است که هر روز احکام آن عوض می‌شود؟!
2. احتمال دارد مراد از نسخ نقل قرآن از لوح محفوظ باشد. (26)
در جواب وی باید گفت: اولاً،‌این نسخ به بعضی از آیات قرآن-که از «مِنْ آیَةٍ» برمی‌آید-اختصاص ندارد.
ثانیاً، در ‌این صورت شرط «مَا نَنسَخْ» و جزای «نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا» هم آهنگی ندارد.
3. بر فرض که مراد از «نسخ» نسخ آیات قرآن باشد ‌این آیه بر وقوع نسخ دلالت ندارد، زیرا حداکثر دلالت آیه ‌این است که اگر قرار است نسخی واقع شود باید به مثل ‌یا بهتر از آن واقع شود. (27)
در تأیید کلام ابومسلم می‌توان گفت: در قرآن، جمله های شرطیه‌ای که هرگز واقع نشده است، کم نیست؛ مانند آیه‌ی شریفه‌ی:
«وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ‌یُضِلُّوكَ عَن سَبِیلِ اللّهِ» (28)؛
اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می‌کنند.
و آیه‌ی شریفه‌ی:
«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ» (29)؛
اگر او سخنی دروغ بر ما می‌بست ما او را با قدرت می‌گرفتیم سپس رگ قلبش را قطع می‌کردیم.
و مثل آیه‌ی شریفه‌ی «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (30)؛ اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیان کاران خواهی بود. بدین جهت فخر رازی تنها به نقل‌این اشکال بسنده کرده است و جوابی به آن نداده است. (31) در جواب ابومسلم می‌گوییم: شما با‌ این فرض امکان نسخ در قرآن را پذیرفتید و وجود آیه‌ی منسوخه هرچند در‌ یک مورد بهترین دلیل بر بطلان نظریه‌ی شماست.

ج) دیدگاه علامه عسکری:

علامه عسکری با بیان دو مقدمه آیه‌ی نسخ را تفسیر می‌کند:
الف) در قرآن مجموعاً 382 بار آیه به صورت های مفرد، تثنیه و جمع استعمال شده است.
معنای لغویِ آن عبارت است از علامت آشکار بر شیء محسوس (العلامة الظاهره علی شیء محسوس)‌یا نشانه‌ای که دلالت بر امر معقول بنماید (الاماره الدالة علی امر المعقول)؛ مانند آیه‌ی شریفه‌ی «وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً» (32) و آیه‌ی شریفه‌ی «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ... وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ‌یَعْقِلُونَ» (33).
و در اصطلاح قرآنی در سه معنا به کار رفته است.
1. معجزات پیامبران، مانند آیه‌ی شریفه‌ی «نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آیَةً» (34)
2. هر حکم از احکام خدا که در فصل ‌یا فصل هایی از قرآن ‌یا کتاب های آسمانیِ دیگر آمده است. (35)
3. بخش های هر سوره از قرآن که با شماره مشخص شده است: مانند: «الر تِلْكَ آیَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِینِ». (36)
از آن جا که آیه به معنای آیه‌ی قرآن به صورت مفرد استعمال نشده است و چون‌ این واژه بین معناهای متعدد مشترک است، برای پی بردن به معنای مقصود لازم است قرینه‌ای در کلام باشد.
ب) آیه‌ی نسخ ضمن آیاتی آمده است که ‌یهود را به سبب‌ ایمان نیاوردن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت عیسی سرزنش می‌کند؛ بنابراین با توجه به ‌این سیاق باید تفسیر شود و معنای آیه ‌این است:
هرگاه حکمی از کتاب موسی ‌یا عیسی (مانند حکم قبله و عید در روز شنبه) را نسخ کنیم، بهتر از آن را می‌آوریم؛ مثل حکم روی آوردن به کعبه در قرآن و حکم عید روز جمعه در کتاب و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). هم چنین، در تفسیر «ننسها» می‌گوید: اگر از أنسی‌یُنسی (مادّه نسیان) باشد، مراد از آن هزاران پیامبری است که در امت های پیشین بوده‌اند و فراموش شده‌اند و معنی آیه ‌این می‌شود: هرچه از کتاب های انبیای پیشین مثل شیث به فراموشی بسپاریم، بهتر از آن را می‌آوریم و اگر از ماده‌ی «نسأ» به معنی تأخیر باشد، مثل تأخیر تبلیغ نسخ حکم قبله بودن بیت المقدس برای مسلمانان تا زمان هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه. (37)

نقد و بررسی

این بیان بازسازی شده‌ی اولین بیان ابومسلم اصفهانی در تفسیر‌ آیه است و عمده‌ی استدلال در آن سیاق و تکیه بر اشتراک واژه‌ی «آیه» در معنای مختلف در قرآن است که در جواب آن باید گفت: تفسیر آیه به نسخ به معنای مصطلح هیچ منافاتی با سیاق ندارد اما در خصوص اشتراک واژه‌ی «آیه» بین معانی مختلف و نیاز داشتنِ آن به قرینه برای تعیین معنای مراد می‌گوییم: آیا فهم صحابه و تابعین معاصر و نزدیک عصر نزول آیه و نظریه‌ی بیشتر مفسران قرآن در زمان های مختلف و ده‌ها روایت نمی‌تواند قرینه‌ی استعمال‌این واژه در معنای مصطلح باشد؟!

دلیل سوم: آیه‌ی محو و اثبات

سومین دلیل آیه‌ی شریفه است: «‌یَمْحُو اللّهُ مَا‌یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (38)؛ خدا آنچه را بخواهد محو می‌کند و از میان می‌برد و [‌یا] بر جای استوار می‌دارد و مادر کتاب-کتاب مادر ‌یا لوح محفوظ-نزد اوست.
محو به معنای از بین بردنِ اثر و نشانه‌ی چیزی است (ازالة الاثر) (39) و معنای آن نزدیک به معنای نسخ است. ثبات به معنای دوام و استقرار (40) و ضدّ زوال است. (41)
در تفسیر‌این آیه‌ی شریفه اقوال زیادی آمده است که به اختصار به آن می‌پردازیم:
1. خدا هرچه به بندگانش مربوط می‌شود محو می‌کند و آن را تغییر می‌دهد، مگر سعادت و شقاوت که تغییر نمی‌کند. (از ابن عباس)
2. خدا هرچه بخواهد از کتاب محو و اثبات می‌کند، مگر ام الکتاب که قابل تغییر نیست. (از عکرمه)
3. خداوند هرچه بخواهد از احکام کتابش نسخ می‌کند و هرچه بخواهد نسخ نمی‌کند. (از قتاده و ابن زید).
4. خداوند هر کسی را که اجلش رسیده است محو می‌کند و هر کس را که اجلش نرسیده است اثبات می‌کند.
5. خداوند هر گناهی را که بخواهد می‌آمرزد و هرچه را نخواهد نمی‌آمرزد. (از سعید بن جبیر)
6. مراد انسانی است که در آغاز زندگی اطاعتِ خدا می‌کند و در پایان، نافرمانی و خطا گذشته‌ی او را از بین می‌برد و انسانی که در ابتدای زندگی نافرمانی می‌کند و در پایان، به بندگیِ خدا روی می‌آورد، گذشته‌ی او محو می‌شود. (از ابن عباس)
7. مراد از محو و اثبات‌ این است که فرشتگانِ مأمور حفظِ اعمال انسان گفتار و کردار انسان را ثبت می‌کنند؛ پس خداوند هر آنچه را در آن ثواب است نگه می‌دارد و بقیه را محو می‌کند. (42)
طبرسی می‌نویسد: در محو و اثبات دیدگاه های زیادی است که فشرده‌ی آن را بیان می‌کنیم:
1. محو و اثبات مربوط به ناسخ و منسوخ احکام است.
2. از کتاب فرشتگانِ مأمورِ حفظِ کارهایِ انسان، کارهایی را که پاداش ندارد محو و کارهایی را که در آن پاداش است اثبات می‌کند.
3. هرچه بخواهد از گناهان مؤمنان را از روی فضل محو می‌کند و گناهان کسانی را که می‌خواهد آن‌ها را از روی عدل عقاب کند نگه می‌دارد.
4. آیه در همه چیز عمومیت دارد. و روزی و اجل انسان را کم و زیاد می‌کند و نیز سعادت و شقاوت را محو و اثبات می‌کند.
5. مصیبت‌ها و تنگیِ رزق را در «امّ الکتاب» اثبات و بعد، با دعا و صدقه آن‌ها را محو می‌کند.
6. با توبه گناهان را از بین می‌برد و به جای آن حسنات قرار می‌دهد.
7. آنچه را از نسل های پیشین بخواهد محو و نسل های بعدی را اثبات می‌کند.
8. ماه را محو می‌کند و خورشید را اثبات می‌کند. (43)
علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر آیه می‌فرماید:
از آیه روشن می‌شود که حکم محو و اثبات شامل همه‌ی حوادثی می‌شود که در آن زمان و اجل دخالت دارد و تمام موجوداتی را که در زمین و آسمان‌ها و ما بین آن دو است در بر می‌گیرد؛ هم چنان که خدای سبحان فرمود:
«مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى» (44)؛
[ما] آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز به حق و [تا] زمانی معیّن نیافریدیم.
و‌این مطلب از اطلاق آیه استفاده می‌شود و ‌این که مورد آیه به آیات نبوت اختصاص دارد باعث تخصیصِ آن نمی‌شود، زیرا مورد مخصّص نیست و درباره‌ی اقوال دیگری که در آیه گفته شده است می‌نویسد: ‌این اقوال و امثال آن در آیه دلیلی بر آن نیست که آیه را بدان تخصیص بزنیم و بی شک آیه اطلاق دارد. (45)
شهرستانی که از منکران نسخ است در توجیه آیه می‌گوید: مراد از محو، محو حکم در شریعت پیشین و مراد از اثبات، اثبات حکمی ‌به عوض آن در شریعت اسلام است و آیه هیچ دلالتی بر وجود آیه‌ی منسوخ در قرآن ندارد. (46)
ولی به نظر می‌رسد،‌ این تفسیر از آیه علاوه بر آن که با اطلاق آیه سازگار نیست و تخصیصِ بدون دلیل است با سیاق آیات قبل نیز هم آهنگ نیست و انصاف‌این است که اطلاق آیه شامل نسخ احکام نیز می‌شود. البته،‌این آیه دلالتی، بر وقوع نسخ در قرآن ندارد، زیرا معنایِ آیه ‌این می‌شود که خداوند هرچه را بخواهد محو می‌کند و هرچه را بخواهد اثبات می‌کند، اما آیا چنین چیزی که در احکام قرآن واقع شده است از آیه استفاده نمی‌شود.

دلیل چهارم: آیه‌ی صد و شصت سوره‌ی نساء

چهارمین دلیل، آیه‌ی شریفه‌ی:
«فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِیلِ اللّهِ كَثِیرًا» (47)؛
پس، به سزای ستمی‌که جهودان کردند و به سبب بازداشتنِ بسیاری [از مردم] از راه خدا چیزهای پاکیزه‌ای را که برای آنان حلال شده بود حرام کردیم.
این آیه‌ی شریفه بیان می‌کند که برخی از چیزهایی که بر ‌یهود حلال بوده است به سبب کیفر گناهانشان بر آن‌ها حرام شده است و نسخ چیزی نیست مگر تحریم حلال یا تحلیل حرام. البته،‌ این آیه وقوع نسخ در ادیان سابق را ثابت می‌کند، ولی دلالتی بر وقوع آن در قرآن ندارد.

دلیل پنجم: آیه‌ی شش و هفت سوره‌ی اعلی

آیه‌ی شریفه‌ی:
«سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى * إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ»؛
ما به زودی قرآن را بر تو قرائت می‌کنیم؛ پس فراموش نمی‌کنی مگر آنچه را خدا بخواهد.
جمعی از مفسران بر آن‌اند که‌ این استثنا از مسئله‌ی نسیان است و مراد از آن آیاتی است که هم حکم و هم تلاوت آن نسخ شده است. (48)
لکن پژوهشگران‌ این دیدگاه را نپذیرفته‌اند و بر‌این باورند که در روزهای نخستین بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی جبرئیل (علیه السلام) آیات قرآن را بر او نازل می‌کرد، آن حضرت نگرانِ فراموش کردنِ آن‌ها بود و‌ این آیه و آیات «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ» (49)؛ زبانت را از روی عجله برای خواندن آن [قرآن] حرکت مده * زیرا جمع کردن و خواندن آن بر عهده‌ی ماست، برای برطرف کردنِ نگرانیِ آن حضرت نازل شد. (50)
با آن که ‌این سوره از نخستین سوره هایی است که بر آن حضرت نازل شده است بعد از نزول آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ آیه‌ای از قرآن را فراموش نکرد و‌ این به دو دلیل معجزه است:
1. آیه خبر از امر خارق العاده‌ای داده است که در آینده واقع شده و از معجزات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
2. با آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امّی و درس نخوانده بودند، تمام قرآن با آیه‌ها و سوره های طولانیِ آن را در ذهن مبارکشان نگه می‌داشتند. (51)
فرّاء در تفسیر استثناء می‌گوید: «مگر آنچه خدا بخواهد، ولی خدا نخواست که آن حضرت چیزی را فراموش کند و استثناء در‌ این آیه مانند استثناء در ‌این آیه‌ی شریفه است:
«وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» (52)؛
امّا آن‌ها که خوش بخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند تا آسمان‌ها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد!
بخششی است قطع نشدنی، چون با وجود ‌این استثناء مسلّم است که بهشتیان در بهشت جاویدان‌اند و خدا غیر از ‌این نخواسته است. (53) کلبی نیز می‌گوید: ‌این استثناء برای تبرک است و هرگز محقق نشده است. (54)
علامه طباطبائی قدس سره می‌فرماید: جمله‌ی «إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ» استثنائی است که تنها برای بقای اطلاق قدرت الهی است و ‌این که، ‌این چنین نیست که خداوند بعد از دادن‌ این عطیه قادر نباشد چیزی را از ‌یاد تو ببرد هر چند ‌این را نمی‌خواهد؛ مانند استثناء در آیه‌ی مبارکه‌ی 108 سوره‌ی هود و مراد از استثناء‌ این نیست که بعضی از موارد نسیان را از عموم «لَا تَنسَى» خارج کند و معنای آیه‌ این باشد: «سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ لا تنساه»، زیرا اگر مراد‌ این بود دیگر منّتی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود، چون همه‌ی انسان‌ها از ‌این جهت مشترک‌اند.» (55)
بنابراین، آیه‌ی شریفه هیچ ارتباطی با مسئله‌ی نسخ پیدا نمی‌کند و ‌این که گروهی آن را دلیل نسخِ حکم و تلاوت گرفته‌اند بی مورد است.

پی‌نوشت‌ها:

1. بقره، آیه 106.
2. نحل، آیه‌ی 101.
3. بقره، آیه 106.
4. واحدی، اسباب النزول، ص 34.
5. التفسیرالکبیر، ج3، ص 245.
6. جامع البیان، ج1، ص 666.
7. تبیان، ج1، ص 398.
8. اعلی، آیه‌ی 6-7.
9. مجمع البیان، ج1، ص 347.
10. اعلی، آیه‌ی 6.
11. همان، آیه‌ی 7.
12. هود، آیه‌ی 108.
13. المیزان، ج1، ص 250.
14. جامع البیان، ج1، ص 668.
15. البقره، آیه 107.
16. المیزان، ج1، ص 250-252.
17. رحمة من الرحمن، جمع و تألیف، ج1، ص 170.
18. محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الکریم الشهیر بالمنار، ج1، ص 416-417.
19. محمد غزالی، نظرات فی القرآن، ص 243.
20. حسن عریض، فتح المنان، ص 208-212 (با تغییر و تصرّف).
21. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج3، ص 247.
22. جمال الدین محمد قاسمی، تفسیرالقاسمی، (محاسن التأویل)، ج1، ص 370.
23. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج3، ص 247.
24. بقره، آیه‌ی 105.
25. عبدالمتعال جبری، لانسخ فی القرآن لماذا، ص 15-16.
26. فخر رازی، همان، ج2، ص 247.
27. همان.
28. انعام، آیه‌ی 116.
29. حاقّه، آیه‌ی 44-46.
30. زمر، آیه‌ی 65.
31. التفسیر الکبیر، ج2، ص 247.
32. اسراء، آیه‌ی 12.
33. بقره، آیه 164.
34. اعراف، آیه‌ی 73 و هود، آیه‌ی 64.
35. مانند آیه‌ی شریفه‌ی «وَاذْكُرْنَ مَا‌یُتْلَى فِی بُیُوتِكُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا» احزاب، آیه‌ی 34. و آیه‌ی شریفه‌ی «وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى‌یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولًا ‌یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِی الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ» (قصص، آیه‌ی 59).
36.‌یوسف، آیه‌ی 1.
37. علامه عسکری، القرآن و روایات المدرستین، ج2، ص 293-295.
38. رعد، آیه‌ی 39.
39. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ص 762.
40. احمدبن محمد قیومی، الصباح المنیر، ص 80.
41. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ص 171.
42. ماوردی، النکت و العیون، ج3، ص 117-118.
43. مجمع البیان، ج6، ص 458.
44. احقاف، آیه‌ی 3.
45. المیزان، ج11، ص379-380.
46. تنزیه تنزیل، ص 20.
47. نساء، آیه‌ی 160.
48. طبری، جامع البیان، ج15، ص 193؛ ماوردی، النکت و العیون، ج6، ص 253 به نقل از حسن و قتاده، ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج20، ص 236 به نقل از قتاده و مجاهد؛ ابن ابی حاتم، تفسیرالقرآن العظیم، ج10، ص 3416 به نقل از ابن عباس.
49. قیامت، آیه‌ی 16 و 17.
50. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج15، ص 1530 و احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج30، ص 123.
51. میبدی، کشف الاسرار، ج10، ص 460، مجمع البیان، ج10، ص 721 و فخررازی، التفسیرالکبیر، ج31، ص 128.
52. هود، آیه‌ی 108.
53. معانی القرآن، ج3، ص 256.
54. فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج31، ص 129.
55. المیزان، ج20، ص 300.

منبع مقاله :
حسینی زاده، سیدعبدالرسول؛ (1390)، بررسی تطبیقی نسخ در قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی