فقر عاطفى
فقر عاطفى
فقر عاطفى
نويسنده:صديقه زحمتكش
منبع:روزنامه جوان
فقر عاطفى از شمار مسايل و مشكلات نوجوانان و جوانان است كه ريشه آن مى تواند در دوران كودكى فرد و خانواده باشد.

فقر عاطفى ( در كودكان و نوجوانان)

تا به حال كلمه فقر را براى مسايل اقتصادى و فرهنگى بسيار شنيده ايم ولى فقر عاطفى تنها در تحليل ها و بحث هاى روانشناسان و مددكاران اجتماعى مطرح مى شود.پدران و مادران امروز جامعه ما از والدين خودشان رفتار عاطفى متعالى را گرفتند ولى شرايط شهرنشينى و رشد صنعتى و ناآگاهى برخى از آنها و فروپاشى قالب هاى سنتى و فرهنگى روستايى و گرفتارى هاى روزمره خانواده ها در تلاش براى معاش، فرصت هاى سنتى انتقال عواطف متعادل به فرزندان را از آنها گرفته و بنابراين براى تربيت فرزندان و ايجاد امكانات در جهت رشد متعادل نيروهاى عاطفى و عقلى در نوجوانان و جوانان و ايجاد نياز به راهنمايى مشاوران و متخصصين علوم اجتماعى و روانشناسى دارند لذا مى توان گفت كه آگاه كردن و تجهيز خانواده هاى جامعه امروز ما در اين مسير، كمكى است به نسل آينده و مسووليت هاى سنگينى كه به عهده آنها است.
منظور از فقر عاطفى الزاما اين نيست كه فرد به اندازه لازم مهربانى نديده يا دست نوازش به سر او كشيده نشده است.روانشناس و مددكار اجتماعى مثلا وقتى كه به يك مادر مى گويد فرزندتان دچار مشكل رفتار عاطفى است يا اختلال عاطفى دارد فورا جواب مى دهد كه در خانه با او به مهربانى رفتار مى شود، براى او همه چيز مى خريم و … در حالى كه مفهوم علمى آن چيز ديگرى است.آنچه كه تحت عنوان رفتار عاطفى مورد توجه روانشناسان و مددكاران اجتماعى است عكس العمل هايى است مثل خشم، خنده، گريه، عشق، نفرت، محبت، ترس و خنديدن و مواردى ديگر كه هر انسان سالم بايد به نسبتى در قالب و چهارچوب هاى فرهنگى جامعه و در شرايط مناسب به صورتى متعادل از خود نشان دهد. اين طبيعت فرد انسانى است كه خشم و نفرت و محبت و خنده و گريه خود را در شرايط مطلوب جامعه بروز دهد.
اگر يك نوجوان در زمان و مكان و موقعيت مناسب و نسبت به افراد خاص به صورتى مناسب و مطابق با الگوهاى فرهنگى از خود خشم نشان دهد يا در موقع مناسب بخندد و در موقعيت مناسب گريه كند و چنانچه نوجوان بتواند زمان ومكان و موقعيت را براى ابراز اين گونه گفتارها و اظهارنظرها مورد توجه داشته باشد و در تنهايى احساس دلگرمى كند، مى توان گفت كه در رفتار وى نظم عاطفى وجود دارد. ولى اگر در يكى يا در چند مورد از اين رفتارها بى نظمى طولانى بروز كند و يا در بيان اين حالات نشانه اى از نظام گسيختگى باشد، احتمال وجود اختلال عاطفى مطرح مى شود كه به عنوان يك مشكل روانى ـ اجتماعى مورد توجه روانشناسان و مددكاران اجتماعى است.آثار مطلوب ناپختگى عاطفى در سنين بالاتر و به ويژه در رابطه با اعضاى خانواده خود فرد بروز مى كند. كسى كه عقب ماندگى عاطفى دارد يا دچار فقر عاطفى است همسر خوبى براى خانواده اش نيست، مادر يا پدر خوبى نمى شود يا با تاخير به اين ويژگى ها دست مى يابد.
فردى كه دچار فقر عاطفى است، نقش هاى مادرى يا پدرى را به موقع نمى تواند عمل كند. اختلافات عاطفى گرچه خودشان نتيجه وجود برخى مشكلات در ساخت خانواده هستند ( كه در آينده تحت عنوان علت شناسى رفتارهاى عاطفى غيرطبيعى به آن خواهيم پرداخت) ولى همين اختلالات خود موجب بروز اختلالات شديدترى مى شوند مثل افسردگى شديد يا پرخاشگرى شديد يا شب ادرارى، كمرويى و غيره كه مى توان آنها را دروازه هاى ورود بيمارى روانى دانست.البته اين كه رفتار عاطفى براى يك فرد تا چه حدى طبيعى است و تا چه حدى غيرطبيعى، امرى است كه شديدا تابع خصوصيات فرد و فرهنگ شبكه خانوادگى فرد است.به علاوه سن، هوش، محيط اجتماعى، تربيت و تجربيات قبلى فرد در چگونگى بروز عواطف نيز موثر است. آنچه كه براى يك كودك امرى طبيعى است، براى يك جوان غيرطبيعى است. يك رفتار خشم آلود كه از يك نوجوان كوچ نشين عشاير بروز مى كند، براى يك نوجوان شهرى آپارتمان نشين امرى غيرطبيعى است. در مجموع وقتى يك رفتار عاطفى از رفتارهاى طبيعى حاكم بر خانواده و فرهنگ خويشاوندى پيروى نكند، مى تواند به همان درجه عدم تبعيت از رفتارهاى طبيعى خانواده، عواطفى غيرطبيعى و داراى اختلال باشد.
شايد بتوان گفت در خانواده هايى كه پدر و مادر هر دو به پختگى رسيده اند و خانواده مى تواند وظايف فرهنگى خودش را انجام دهد معمولا داراى ساختار مشابهى هستند كه مطابق با هنجارهاى جامعه عمل مى كنند و خانواده هايى كه دچار ناپختگى هستند و از فقر عاطفى رنج مى برند هر كدام ساختار ويژه خودشان را دارند كه با ساختار ديگر خانواده هاى داراى مشكل عاطفى چندان مشابه نيست به عبارت ديگر خانواده هايى كه در مسير سلامت و بهداشت روانى خانواده حركت مى كنند همه يك راه را طى مى كنند يا راه هاى موازى را ولى خانواده هايى كه در مسير منحرف مى شوند هر كدام به راهى ناشناخته مى روند و به همين دليل است كه براى كمك به هر كدام از آنها بايد خدمات ويژه اى مطابق با نوع مشكلات آنها ارايه نمود.

فقر عاطفى در خانواده

تغيير به صورت يك امر دايمى بر روى جسم و روان ما اثر مى گذارد، تغيير در فضاى فيزيكى محيط زندگى، در اشياى اطراف ما، در وسايل مورد استفاده ما، اثر مى گذارد و همچنين در خانواده ما.تغيير در زمان و مكان، تغيير در نگرش ما را مى طلبد و اجتماعى شدن مجدد ما را. تغيير در وسايل و ابزارها و هنجارهاى مربوط به آنها نيز به سرعت ادامه دارد. جامعه صنعتى به سرعت ساخته هاى خودش را كهنه مى كند و در پى آن هنجارهاى مربوط به آنها هم كهنه مى شوند.خانواده ها نيز با قبول تغييرات و با همپايى با آنها، خودشان را با چگونگى اين تغييرات، تطبيق مى دهند، برخى قادر به همپايى با آنها مى شوند و ويژگى هاى مثبت اين تغييرات را در زندگى خودشان جارى مى كنند و برخى به دلايل قدرت همپايى با تغييرات را نداشته و يا احساس مى كنند كه قادر به شناخت جنبه هاى مثبت نيستند و احساس ناكامى مى كنند. در اين فرآيند وجود امكانات فرهنگى متحول براى خانواده ها مى تواند فرصت اجتماعى شدن دوباره را فراهم كند تا آنها بتوانند با اين تغييرات همپايى بيشترى داشته باشند. در اين ميان برخى شرايط سبب مى شود كه خانواده ها، نتوانند تغييرات لازم را در ابعاد مختلف زندگى خودشان به وجود آورند از جمله اين شرايط، يكى هم تخصصى شدن شغل والدين است. پدر صاحب يك شغل صنعتى يا فنى است و تمام تلاش خود را صرف فراگيرى هرچه بيشتر تخصص خودش مى نمايد و از مسايل تربيتى، روش هاى جديد تربيتى و تغييراتى كه در مسايل تربيتى فرزندان مطرح مى باشد غافل مى ماند، مادر هم به همين صورت ممكن است پزشك باشد يا دبير زيست شناسى و در تخصص خودش هم بسيار دانشمند و ماهر ولى در تربيت فرزندان، تنها چيزى را مى داند كه والدينش به او آموخته اند. در حالى كه تغيير با همه ابعاد خودش در جريان بوده و همه چيز را تغيير داده است و اكنون آنچه از والدينش به او رسيده است در زمينه هاى فرهنگى و تربيتى، احتمالا چندان به كار نمى آيد.
نتيجه اين كه خانواده، با وجود وضع مالى مناسب، مسكن، غذا و امكانات مناسب در حالى كه بيشتر نيازهاى زيستى و مادى خانواده تامين مى شود، نمى تواند به نيازهاى فرهنگى و اجتماعى خانواده جواب مناسبى بدهد و لذا، والدين و به ويژه فرزندان در چنين خانواده اى دچار مشكل ناپختگى، تاخير در توسعه فرهنگى و عدم كفايت براى انجام وظايف اجتماعى ـ فرهنگى، پذيرش مسووليت هاى اجتماعى و فرهنگى خود مى شوند كه ما آن را فقر عاطفى مى ناميم.
در اين شرايط و در كنار امكانات وسيع مادى اين گونه خانواده ها، در روابط درونى آنها، مى تواند مشكلاتى رو به رشد باشد به طورى كه اساس خانواده را با خطر روبه رو نمايد و احتمالا كودكان و نوجوانان را دچار برخى از انحرافات اجتماعى نمايد. بسيارى از افراد متخصص در رشته هاى پزشكى و فنى هستند كه در رشته تخصصى خودشان سرآمد هستند ولى مسايل تربيتى و همسردارى را نمى دانند و به همين دليل از نظر روابط درونى خانوادگى و روابط عاطفى اعضاى خانواده، داراى زندگى در هم ريخته اى هستند. روش هاى تربيتى، فرزندان و مسايل مربوط به همسردارى مانند مسايل مذهبى، از جمله آگاهى هاى عمومى افراد، در جامعه است كه هر كس بايد حداقل مسايل مورد نياز خود و خانواده اش را بداند و به كار گيرد و اين وراى دانش و مهارت هاى تخصصى است كه مربوط به شغل افراد است ولى گاه افراد متخصص چنان در گستره شناختى مربوط به شغل خودشان محدود مى شوند كه تمام مباحث، ضرب المثل ها، استدلال ها و روابط خودشان را با استفاده از ويژگى هاى تخصصى و شغلى خودشان تنظيم مى كنند.

علت شناسى در رفتارهاى غيرطبيعى عاطفى

اگر بخواهيم يك علت عام را براى بيشتر رفتارهاى غيرطبيعى عاطفى به ويژه در دوران نوجوانى و جوانى ارايه كنيم، مى توانيم به وجود احساس ناامنى در دوران كودكى فرد اشاره كنيم.كودك به خصوص در دو سال نخست زندگى، اگر نزد مادرش زندگى كرده باشد براى بسيارى از اين گونه اختلالات واكسينه شده است.وقتى كودك در دوران خردسالى خود دچار محروميت از وجود مادر مى شود، اعم از مرگ مادر، طلاق و جدايى از مادر، زندانى شدن طولانى مادر يا بسترى شدن طولانى مادر در بيمارستان و يا حتى گرفتارى ها و مسافرت هاى طولانى مدت مادر، كودك دچار احساس ناامنى و ترس از آينده مى شود و عوارض اين ترس به صورت رفتارهاى نابهنجار عاطفى تا آخر عمر اگر معالجه نشود همراه او خواهد بود.
بسيارى از كودكان محروم از مادر، يا افسرده مى شوند يا پرخاشگر، در دوست داشتن پايدارى چندانى ندارند و تصميمات آنها براى آينده از ثبات مناسبى برخوردار نيست. تلخى مربوط به ناكامى ها، ترس از آينده و محروميت از محبت مادر به صورتى كه در كودكى تجربه شده، در سنين بالاتر به ياد نوجوان نمى آيد ولى هميشه به صورت آتش زير خاكستر با وزش هر بادى كه در تجربيات بعدى زندگى بوزد، شعله هاى مخفى خود را نشان مى دهد و بدون اين كه نوجوان بداند از چه چيزى رنج مى برد خودش را اسير پرخاشگرى يا افسردگى مى يابد و در بزرگسالى به هر تجربه اى كه روى اين آتش درونى را به طور موقت آب تسكين بريزد متكى مى شود، نمونه مثبت آن ازدواج موفق يا پيشرفت در يك رشته هنرى است و نمونه منفى آن مى تواند اعتياد به مواد مخدر باشد.

روش هاى پيشگيرى از فقر عاطفى در كودكان و نوجوانان

به نظر مى رسد خانواده بايد بتواند در بين اعضاى خود و به ويژه در فرزندان خود تا حد ممكن همدلى را افزايش دهد همدلى به معناى همدركى يا درك يكديگر نه فقط احساس يكديگر، اين كه چگونه هر كسى خود را جاى ديگر اعضاى خانواده قرار دهد و به طور كلى هر كسى دنيا را از دريچه چشم ديگر اعضاى خانواده ببيند. اين ويژگى در ايجاد فضاى سالم براى كاهش تنش هاى درون خانواده و ايجاد امنيت و رشد روابط، بسيار موثر است، آنچه موجب كاهش همدلى در خانواده مى شود مى تواند نارسايى در عملكرد برخى باورهاى اجتماعى باشد.
براى رسيدن به اين مهم، لازم است در خانواده، چند باور اجتماعى توسعه يابد. برخى از اين باورها را در اين بحث مطرح مى كنيم:
۱- برخى از خانواده ها روش فكر كردن را به طور صحيح نمى دانند. بايد به آنها آموخت كه چگونه در مورد مشكلات خودشان فكر مى كنند. فكر كردن در مورد مسايل خود و خانواده يكى از باورهاى اجتماعى لازم براى خانواده است.
۲- بسيارى از خانواده ها، نسبت به تفاوت هاى فردى موجود بين اعضاى خانواده به ويژه فرزندانشان بى اطلاع هستند.
خانواده بايد بپذيرد كه افراد با يكديگر متفاوت هستند و به اين تفاوت ها بايد توجه داشته باشد، حداقل از سه جهت تفاوت ها را بررسى كنند:
الف ـ تفاوت هاى فردى از نظر ميزان ظرفيت افراد
ب ـ تفاوت هاى فردى از نظر نوع انگيزه هاى افراد
ج ـ تفاوت هاى فردى از نظر موقعيت افراد مثل سن و جنس موقعيت روانى و اجتماعى
۳- در برخى از خانواده ها رابطه اى پويا و چند جانبه بين اعضاى خانواده، وجود ندارد، عدم وجود اين رابطه مى تواند موجبات آسيب هاى اجتماعى را فراهم كند و لازم است اين گونه خانواده ها در پويا كردن روابط بين اعضاى خودشان تلاش كنند.
۴- برخى خانواده ها از مشاركت فعالانه اعضاى خود در امور خود و خانواده محروم هستند. مشاركت هر كسى در كارهاى خود و تمام اعضاى خانواده در كارهاى عمومى خانواده، از ضروريات خانواده سالم است. هر قدر ميزان مشاركت اعضا در امور خانواده بيشتر باشد، خانواده در پيشگيرى از آسيب هاى اجتماعى موفق موثر خواهد بود. در نهايت اين كه مشاركت و مسووليت پذيرى از باورهاى اجتماعى ضرورى براى خانواده است كه مى تواند در كاهش فقر عاطفى فرزندان خانواده بسيار مفيد باشد. مسووليت پذيرى فردى و اجتماعى افراد خانواده بايد بر مبناى معيارها و ملاك هايى باشد كه در ارزيابى تفاوت هاى فردى مطرح شد، يعنى ميزان ظرفيت ها، نوع انگيزه ها و وضعيت و موقعيت هاى فرد در دادن مسووليت ها، مورد توجه مى باشد.
۵- صداقت و رازدارى نيز از باورهاى مهم اجتماعى مورد نياز خانواده است. هر قدر صداقت و رازدارى در خانواده بيشتر باشد، استحكام خانواده در مقابل آسيب هاى اجتماعى، بيشتر است و فقر عاطفى در كودكان و نوجوانان، كمتر.
۶- ثبات بين رفتار و باورهاى خانواده.
۷- عدم پيشداورى در خانواده: بايد بياموزيم كه در مورد كودك و ساير اعضاى خود پيشداورى نكنيم.
۸- احترام به احساسات فرزندان و ساير اعضاى خانواده.
۹- كنترل احساسات خويش : والدين بايد قادر باشند احساسات خود را كنترل كنند. بسيار مشاهده مى شود، كه كودكانى انحرافاتشان نتايج مشاهدات آنها از رفتار و احساسات كنترل نشده والدين آنهاست


نسخه چاپی