اسطوره و حماسه
اسطوره و حماسه
اسطوره و حماسه
نويسنده:بدرالسادات سجادي
منبع:روزنامه کیهان
از آنجائي كه اسطوره در ادبيات ما پيشينه طولاني دارد و بخش مهمي از ادبيات ما را تشكيل مي دهد مي توان با شناخت هرچه دقيق تر آن به تقدسش در ميان جامعه و اثرگذاري آن بر ضمير انسان ها پي برد. مقاله حاضر مي كوشد ضمن تعريف و تحليل اسطوره، به تبيين اسطوره هايي بپردازد كه بيشتر مورد قبول مردم بوده است. در پي آن، علت محبوبيت برخي از اسطوره ها بيان مي شود و در پايان به چگونگي ارتباط اساطير با مباحث ديني و مذهبي مي پردازد و جلوه هايي از اساطير را به تصوير مي كشد.
چگونگي تجلي اسطوره ها در آثار ادبي
سخن از اسطوره (myth) است. پديده اي كه در ادبيات ملل مختلف وجود دارد. امروزه معنا و مفهوم اسطوره چندان متناسب با گذشته نيست. در كلام بزرگاني چون مولانا، فردوسي عنصر اسطوره شفافيت ويژه اي دارد، لذا براي دست يابي به معني و وسعت شمول دايره اسطوره، ناچاريم به اجمال تعريفي از اين واژه ارائه دهيم و سپس به تحليل و اهميت اسطوره بپردازيم.اسطوره در دائره المعارف معين به افسانه، قصه، سخن پريشان معني شده است، اما اين معناي لغوي اسطوره است و مفاهيم آن را بيان نمي كند و بايد در نظر داشت كه مفهوم اسطوره از گذشته تا حال تغيير يافته است. اسطوره در اصطلاح آيينه روح بشر است و تجلي حقايق انساني كه در طول تاريخ ادامه دارد. انسان هماهنگ و متناسب با زمان خود اسطوره سازي مي كند. اسطوره حاصل تجربه بشر در طول تاريخ است كه نسل به نسل انتقال يافته است. اساطير همواره براي مقصود و هدفي معين ساخته مي شوند.
شاعر و نويسنده با بهره گيري از پايه اسطوره فرهنگ گذشته را بازآفريني مي كند، اسطوره ها مي توانند برگرفته از حقايق تاريخ يا برگرفته از چهره هاي افسانه اي باشند. «اگر با دقت به مطالعه تاريخي بپردازيم، خواهيم ديد كه مسأله هويت و ذهنيتي كه ايرانيان براي خودشان قائل مي شدند، در قالب همان داستان هاي اسطوره اي قبل از اسلام وجود داشت. يكي از عوامل مهم تداوم بخش تاريخ سياسي، دولت و فرهنگ ما ايراني ها وجود اين اسطوره ها بود.»(1)
اساطير بيانگر الگوهاي برتر و انسان هاي آرمان گراست. شاخص ترين شخصيت هاي اسطوره اي جنگاوري، رويين تني و آرمان گرايي آنهاست. «يكي از خصايص اسطوره اين است كه در آن همچون مدينه فاضله، بشر دنيايي برتر و بالاتر از اين دنيا مي جويد.»(2) اگر به تاريخ ايران نوشته مورخان اوليه عرب پس از اسلام نگاه كنيم، همه اين بحث ها وجود دارد.لازم به ذكر است كه اسطوره ها را نمي توان بدرستي تجزيه و تحليل كرد، زيرا آنچه درباره اسطوره ها نوشته اند گاهي جنبه اغراق و چاپلوسي محض دارد تا حقيقت جويي. گرچه مي توان جنبه اخلاقي آنها را از خلال ادبيات گذشته باز شناخته و در زمينه درست موارد آن به داوري پرداخت، اما اين كار به مطالعه عميق بستگي دارد، در غير اين صورت چگونه مي توان به مطالب افسانه اي اعتماد كرد كه گاهي خود نويسندگان هم به آن اعتمادي نداشته اند. چيزي كه يك اسطوره را ارزشمند جلوه مي دهد، شناخت و استخراج ويژگي هاي واقعي آن و تطبيقش با باورها و اعتقادات جامعه است.
اسطوره هاي ملي هر منطقه مي تواند بر ادبيات آن كشور نقش سازنده يا مخرب داشته باشد، آن هم وابسته به شرايط و عواملي است كه اگر بينش و ديد درستي از آن نباشد تمام اقشار آن ملت را دچار آسيب مي كند. اگر ادبيات را آيينه اي تصور كنيم اسطوره تصوير آن است كه فرهنگ جامعه را نشان مي دهد و بازتاب تجربه و روايت تاريخي مردم در طول سالياني است كه آنها به ارث برده اند. «اسطوره ها پاره اي از بدنه تخيل و تفكر انسان است. اسطوره ها در هر قومي به گونه هاي مختلف تجلي يافته و تكوين مي پذيرند.»(3)
شالوده ادبيات هر ملت اساطيري است كه بسياري از آنها از گزند فراموشي رهايي يافته است. در ملل اساطيري وجود دارد كه در اساس آن با هم مشتركند. امور دقيقي را در حيات ملل مي توان يافت كه از اميد، آرزو، غم، درد، شادي و ترس مشترك سرچشمه گرفته است كه مي تواند عرصه گسترده اي را براي شناخت چهره ملل مختلف باز كند.در طول تاريخ، ملت ها قهرمان خواسته اند و با اين قهرمان ها اسطوره سازي كرده اند، ولي معلوم نيست اين قهرماني ها طبق ميل توده مردم انجام گرفته باشد. اسطوره اي را مردم مي پذيرند كه فرضيه اش را هم پذيرفته باشد. اسطوره سازي زمان و شرايط خاص خود را مي طلبد تا باعث رشد تمدن و فرهنگ ملي شود، نه موجب ركود و شكست آن. فردوسي از رستم قهرماني را مي سازد كه در سالهاي بعد به اسطوره تبديل مي شود. اسطوره هايي كه رنگ سياسي و زندگي روز سياسي را مي نماياند مانع انحلال فرهنگ و هويت ملي مي شود.
مارزولف (خاورشناس و مردم شناس آلماني) مي گويد: «شاهنامه در تاريخ اسطوره اي ايران كوشيده است و نقش بنيادي را در اتحاد ملي ايرانيان ايفا كرده است.»(4)
اسطوره ها گاهي رنگ تاريخي به خود مي گيرند و براي توصيف اهميت كار شخص اسطوره اي بكار مي رود و گاهي به صورت منظومه هاي حماسي و زماني براي بيان مراسم مذهبي پديد مي آيد. در ايران نيز اساطير و افسانه هايي در دست است كه به وسيله آنها به شخصيت ملت پي برده مي شود. منزلت هر اسطوره در زمان و مكاني كه مي زيسته مشخص مي شود. انسان هماهنگ و متناسب با زمان خود اسطوره سازي مي كند. ميلر «نويسنده انگليسي» مي گويد: «تاريخ هاي ملي عناصري از اسطوره ها دارند، به طوري كه تحولات را به روش خود تفسير مي كنند و به برخي از تحولات شاخ و برگ مي دهند و از اهميت برخي مي كاهند.»(5) اسطوره ها در هر اقليمي كه باشد ريشه در وجود افراد آن سرزمين دارد كه به حيات خود ادامه داده اند.
بخشي از اسطوره هاي ملي را اسطوره هاي حماسي تشكيل مي دهند كه مهم ترين جنبه اين اسطوره ها طرح انسان آرماني است كه در آن از ويژگي هايي مانند خرق عادت و قهرماني بودن بهره مي گيرند. انسان هاي اسطوره اي حماسي، هيچ گاه در چارچوب قواعد منطق ذهني قرار نمي گيرند و ماورايي محسوب مي شوند. از اين روميان اسطوره و حماسه ارتباطي تنگاتنگ بوجود مي آيد، ارتباطي كه موجب مي شود تا حماسه از يك رويداد جنگي و درگيري فيزيكي انسان ها با يكديگر يا با طبيعت به موضوعي ماورايي تبديل شود و قابليت تأويل و تفسير يابد.
«از ديدگاه ادبيات اسطوره عبارت است از داستان هايي كه با پوشش «نمادها» و «استعاره ها» پس از هزاران سال به ما رسيده است بدون آنكه زمان رويداد يا آفرينندگان آنها را بشناسيم.»(6)
شاعران به وسيله اسطوره واقعيت ها را بازآفريني مي كنند و انسان را به سرچشمه هستي هدايت مي كنند. با استفاده از اسطوره مي توان قدرت مقاومت در برابر سلطه بيگانه را افزايش داد. قهرمان اسطوره انساني آرمان طلب است كه براي حفظ استقلال ملي نبرد مي كند.
ارنست كاسيرر «مورخ و فيلسوف، 1942» دربارأ اسطوره و كاربرد آن مي گويد: «كار اساطير معمولا آفرينش جهان يا انسان، زايش و مرگ و نظاير آنهاست. در انديشه و تخيل اسطوره اي با اعترافات فردي روبرو نمي شويم.
اسطوره عيني شدن تجربه اجتماعي بشر است نه تجربه فردي او. اسطوره آرزوي شخصي است كه تشخص يافته است. از ميان بردن اسطوره ها در توان فلسفه نيست. اسطوره آسيب پذير است. استدلالهاي عقلي راهي بدان ندارند و نمي توان آن را با قياس منطقي رد كرد.»(7)
كهن ترين افسانه هاي ايراني، افسانه هاي اسطوره اي است كه با انديشه قدرت اهورا و اهريمن رابطه اي عميق دارد، تفكرات حماسي نيز بر مبناي اين انديشه پديد آمده است. در آن ملتي (اهورائي يان) تمجيد شده و ملتي ديگر (اهريمني يان) نكوهش شده است. در اساطير نيروهاي طبيعي و ماوراي طبيعي، جادو و... نقش آفرين بوده اند.
موارد موجود در اشعار شاعران مي توانسته در آن زمان اسطوره باشد يا بعد از عصر آنها در صف اسطوره ها ثبت شود. به نظر نگارنده هر امر قهرماني و حماسي مي تواند به شكل اسطوره بروز كند. اسطوره ها زماني محبوب و سرنوشت ساز مي شود كه طي ساليان طولاني مردم از آن الگوبرداري كنند و درس بگيرند. آيات آسماني نيز زمينه ساز پيدايش اسطوره ها بوده اند «واژه اسطوره 9 بار در قرآن بكار رفته است كه به معناي داستان هاي واقعي است.»(8) اگر مولانا بارها از اصحاب كهف ياد مي كند درست است كه اين افراد گروهي بوده اند كه از ظلم دقيانوس به كوه پناه بردند ولي به مرور رفتار و عملكرد آنها به شكل واقعيتي غيرقابل انكار بر سرنوشت افرادي كه خواسته اند با نظام سلطه مبارزه كنند، الگويي شد و اين همان اسطوره است كه ما به آن معتقديم. داستان حضرت ابراهيم و يوسف از جمله داستان هاي واقعي است كه به شكل اسطوره نمود يافته است. شايد اين سؤال در ذهن ها مطرح شود كه اين داستان هاي ديني چه ارتباطي با اسطوره ها دارند ولي بايد اذعان داريم كه اسطوره و دين ارتباطي تنگاتنگ با هم دارند و قرينه هايي از جمله موارد ذكر شده وجود دارد كه اسطوره ها ريشه ديني هم مي تواند داشته باشد. مي توان اسطوره را به نهالي تشبيه كرد كه بتدريج شاخ و برگ مي گيرد. ابعاد مختلف اسطوره از جمله: تمدن و فرهنگ، اخلاق اجتماعي، داستان، حماسه، مذهب و... همان شاخ و برگهايي است كه در ضمير جوامع ريشه مي دواند و تركيب آنها باعث ايجاد جامعه اي با مولفه هاي هويتي مستحكم مي گردد. به گفته عماد حجت: «در بينش اساطيري بين افكار، تصاوير و اشياء، نوعي همدمي سحرآميز وجود دارد كه سبب مي شود جهان اساطيري مانند رويايي عظيم جلوه كند كه در آن هر چيز ممكن است از چيز ديگري پديد آيد.» (9)
اسطوره ها انسجام بخش هويت ملي است و در پاره اي زمينه ها بر فرهنگ هاي ديگر ملل نيز اثر گذاشته است. نمونه هايي از اساطير چون داستان رستم، بيژن و منيژه در شاهنامه، فرهاد و شيرين نظامي، داستان خضر پيامبر در قرآن وجود دارند كه به مرور زمان مردم از مضمون آنها درس گرفته اند و آن را سرلوحه باورهاي خود قرار داده اند: به برخي از اين اساطير در شعر زير اشاره شده است:
بيژنم در چاه و بند دشمنان
دوستان، آن رستم دستان كجاست؟
بيستون ها مي كنم در عشق خويش
گر بدانم خسرو خوبان كجاست؟
آدمي زان رانده و زين مانده ام
اي خدا آن روضه رضوان كجاست؟
من همان اسكندر سرگشته ام
خضرره كو، چشمه حيوان كجاست؟ (10)
قهرمانان بيان شده در شعر بالا الگو و اسطوره اي از عاشق سوخته در ره عشق هستند. شخصيت هايي جان باخته كه قرباني شرافتمندي خود شده اند.داستان «مشيا و مشيانه» در اساطير مهرگان اولين داستاني است كه به فريفته شدن زوجي اشاره مي كند كه اين فريب به وسيله شيطان صورت مي گيرد و ابليس با دروغ براي هميشه آنها را از هم جدا مي كند. داستان «ميترا» يكي از فرشتگان آريائي و خداي آفتاب كه سرسخت ترين نيروي دشمن بشر بوده است.» (11)
از داستان هاي ديگر كه به شكل اسطوره درآمده اند «آب حيات»، «آب اسطوره اي» يا «چشمه حيات» است كه نام چشمه اي است در ناحيه تاريكي از شمال كه موسوم به ظلمات است و هر كس از آن بنوشد عمري جاودانه مي يابد. بسياري از شاعران از اين اسطوره در شعرشان بهره جسته اند از جمله سهراب در شعر «راه واره» مي گويد:
لحظه من در راه است و امشب بشنويد از من
امشب، آب اسطوره اي را به خاك ارمغان خواهد كرد. (12)
با تعمق در آثار ادبي مي توان تاثير و پندپذيري اسطوره را در انديشه و اعتقاد مردم ريشه يابي كرد و اساطير را آينه اي از باورهاي جامعه دانست كه آنها را در رسيدن به اهداف عالي، پيروزي بر ظلم و يافتن راه حقيقت راهبري مي كند.

پی نوشت

2-اردلان جوان، سيدعلي؛ تجلي شاعرانه اساطير و روايات مذهبي در اشعار خاقاني،: مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي- 1368-ص48
1-احمدي، حميد؛ «هويت ملي ايراني؛ ويژگي ها و عوامل پويائي آن»: موسسه مطالعات ملي، تمدن ايراني 1383- ص 195 3-آذر، اميراسماعيل؛ زبان فارسي راز جاودانگي هويت ايراني: روزنامه ايران، 22 آذر 1384 ص16
4- اولريش مارزولف، شاهنامه و هويت ايراني: تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران 1380-ص30
5-ميلر، ديويد؛ مليت، تهران: انتشارات تمدن ايراني- 1383،ص 44
6- لك، منوچهر؛ درآمدي بر شناخت اسطوره و تبيين كاركردهاي هويت بخش آن در شعر جنگ، فصلنامه مطالعات ملي- 1384 ص 65-69
7-ارنست كاسيرر؛ افسانه دولت، تهران: انتشارات خوارزمي 1362 ص 352
8- حجت، عماد، جهان مطلوب سهراب سپهري: تهران، انتشارات بهزاد 1376، ص 18
9- همان، ص 100
10- اخوان ثالث، مهدي؛ ترا اي كهن بوم دير دوست دارم- ص 144-146
11- فره وشي، بهرام؛ پشت ها، دانشگاه تهران- جلد 2 ص 392-396
12-سپهري- سهراب؛ هشت كتاب- ص 52



نسخه چاپی