زیر قوم هایی با وفاداری های چندگانه
 زیر قوم هایی با وفاداری های چندگانه

 

نویسنده: رولان برتون
مترجم: ناصر فكوهی



 

چگونگی آگاهی افراد نسبت به الزامات تعلق، برداشت آنها از ویژگی های گوناگونی كه با این تعلق‌ها به دست می آورند و انتخاب های احتمالی كه خود یا خانواده آنها در این میان انجام می دهند، سبب می‌شود كه در آنها احساس هایی متناقض، همچون بحران هویت یا بحران در پذیرش تعلق های چندگانه به وجود بیاید. دنی دو روژمون (1) در كتاب خود، سوئیس یا تاریخ مردمی خوشبخت (2) (1965)، مسئله تعلق های چندگانه را بررسی كرده است. در این مطالعه، دو روژمون نشان می دهد كه یك فرد سوئیسی متوسط میان تعلق های متفاوت كه در هم تداخل دارند تقسیم می شود: تعلق به شهر خود، به یك كانتون، به یكی از چهار گروه زبانی كشور یا به كنفدراسیون سوئیس. این چندگانگی در حالی وجود دارد كه احساس تعلق از رده‌های پایینی به رده های بالایی افزایش نمی یابد. در اینجا هنوز سخنی از تعلق فرد مزبور به اروپا یا به مجموعه های فرهنگی یا دینی گسترده تر نگفته ایم.
اولویت مطلق، انحصاری و اجباری تعلق های ملی نسبت به سایر تعلق‌ها پنداره ای جدید در جهان به حساب می آید. اما اكثریت دولت‌ها به شدت از این تعلق بهره برداری می كنند تا وفاداری اتباع را نسبت به خود تقویت نمایند و هرگونه تمایل اولویت دادن به سایر تعلق‌ها را تحت عنوان نوعی خیانت یا حتی یك خیانت بزرگ، جرم تلقی نمایند. با این حال چنین تمایلی را بدون شك باید حاصل تغییر موقعیت افراد [ در جهان امروز ] از موقعیت « تبعه » یك حاكم به موقعیت « شهروند » یك « ملت » دانست؛ گذاری كه در آن گناه بزرگ [ دوران باستان ] یعنی شاه كشی (3) جای خود را به فعالیت های ضد [ امنیت ] ملی می دهد.
یكی از نمونه های گرایش دولت‌ها به تحمیل تعلق یك بُعدی به افراد را، كه تا اندازه ای نیز مضحك می نماید، می توان در پیشنهادی كه اخیراً یكی از سناتورهای فرانسه مطرح كرده است، دید. این پیشنهاد كه مورد پذیرش قرار نگرفت در پی آن بود تا استفاده از پلاك هایی تبلیغاتی كه پشت خودروها نصب می شوند و با حروف بزرگ اروپایی بودن (EUR) یا حتی تعلق به یك منطقه خاص ( نظیر BZH برای بروتونی، CSC برای كُرس ) را نشان می دهند، ممنوع كند. چنین رویكردی گویای تمایل به طرد یك سطح از وفاداری‌ها و احساس های تعلق، برای بها دادن به سطحی دیگر بود. رویكردهایی از این دست، كاملاً در تضاد با رویكردی هستند كه [ در گذشته ای دور فیلسوفانی چون ] منتسكیو مطرح می كردند. برای نمونه می توان به متن زیر اشاره كرد كه در سال 1947 به عنوان موضوع انشا به دانش آموزان سال آخر دبیرستان‌ها داده شده است و در آن می توان رویكردی كاملاً متفاوت را نسبت به انسان دوستی مشاهده كرد:
« اگر من چیزی بدانم كه برای خودم مفید اما برای خانواده ام زیان بار باشد، آن را از ذهن خود دور خواهم كرد. اگر چیزی بدانم كه برای خانواده ام مفید و برای وطنم زیان بار باشد، باز هم تلاش خواهم كرد فراموشش كنم. اگر چیزی بدانم كه برای وطنم مفید باشد. اما برای اروپا زیان داشته باشد، یا برای اروپا مفید، اما برای نوع بشر مضر باشد، باز هم آن را نوعی جنایت خواهم دانست. » و منتسكیو بر دلیل این كار تأكید می كرد: « زیرا من ضرورتاً یك انسان هستم » در حالی كه « فرانسوی بودنم یك اتفاق بوده است. »

كره زمین

نوع بشر

قاره، « پهنه های منطقه ای»:اروپا، آسیا...

جماعت های تمدنی:
اروپای غربی، جهان ارتدوكس، خاور دور، جهان اسلامی، افریقای سیاه، و غیره

پهنه زیرقاره ای: «زیرمنطقه ای»:
-امریكای شمالی، مركزی، جنوبی
-كارائیب
-افریقای جنوب صحرا
-آسیای جنوبی، جنوب شرقی

جماعت های زبانی:
-از یك خانواده زبانی(لاتین، اسلاو، اسكاندیناو، سلتی(4)، ترك...)
-از یك زبان واحد(فرانسوی زبان، جهان عرب، اسپانیایی زبان، پرتغالی زبان و غیره).

«كشور» به مثابه موجودیت سیاسی حاكم: دولت ملی( ملیت، شهروندی)

موجودیت سیاسی زیردولتی یا منطقه بزرگ
(واحد اداری در نخستین سطح)
ایالت های فدرال امریكا(13)، استان های كانادا، جمهوری های خودمختار، مناطق خودمختار، دولت های زبانی هند، مناطق زبانی بلژیك، لندرهای آلمان(14)، جماعت های اسپانیا، كانتون های سوئیس، منطقه های سابق فرانسه و ایتالیا و غیره.

قومیت:
-ملیت قومی/.جماعت زبانی
(كردها، تاتارها، زوانگها(5)، والون ها، آلمانی ها، كِبِكی ها)
-جماعت های قومی- دینی( دروزها، بوسنیایی ها...)
-تعلق های اصلی(امریكایی های ایتالیایی تبار، «بور»ها، كره ای های ژاپن، ایرلندی های اسكاتلندی، و غیره)
-تعلق های منطقه ای( كُرس ها، سیسیلی ها(6)، آشری ها(7)

ولایت های كوچك(واحدهای سرزمینی كوچك)
استان های فرانسه، كانتی های آنگلوساكسون(15)، استان های ایتالیا یا اسپانیا، منطقه های كشاورزی، جماعت های بینابینی، شهرها، كمون ها، محله ها، محدوده ها(16).

زیرقومیت ها:
-قبیله ها(و كنفدراسیون های قبایل)، تبارهای آلمانی(8)...
-كلان های اسكاتلندی، گوترا(9)های هندی
-خانواده های گسترده(10)، «جماعت های خاموش»(11)، زادروگاهای(12)اسلاو و غیره.

ساكنان، افراد، اعضای گروه ها، اعضای جماعت ها


جدول شماره1.تعلق های سرزمینی و قومی

هر فردی به صورتی طبیعی میان چندین نوع تعلق كه هركدام او را به سوی خود می خوانند، تقسیم می شود. فرد نسبت به هریك از این تعلق ها، به دلایلی كاملاً شخصی، علاقه مندی های متفاوتی نشان می دهد و در اولویتی كه برای هركدام از آنها قائل است از اراده دولت تبعیت نمی كند. فراخوان تعلق های گوناگون و پاسخی كه هریك از آنها دریافت می كنند، بنابر هر دوره و هر مكانی بسیار متغیر هستند، اما به هر حال همواره می توان آنها را در یك مجموعه مشترك، برای تقریباً همه افراد، نظیر آنچه در جدول شماره 1 می بینیم، مشاهده كرد.
فرض می كنیم در قاعده كلی، تعلق ملی ( یعنی شهروندی یك دولت ) آشكارتر، غیرقابل چشم پوشی تر و دقیق تر از سایر تعلق‌ها بوده و به همین دلیل نیز نخستین تعلق مورد ملاحظه در آمار است. در مقایسه با این سطح اساسی، سایر تعلق ها، كه در اینجا اشاره كوتاهی به آنها خواهیم كرد، در رده گسترده و عمومیتی یا پایین تر یا بالاتر از دولت های ملی قرار می گیرند.
در طبقه ای بلافاصله پایین تر از دولت ملی، در برخی از كشورها نظیر روسیه، چین، اسرائیل و غیره با یك ملیت قومی رسمی رو به رو می شویم كه در اكثریت قریب به اتفاق، این موارد به معنی تعلق به یك جماعت زبانی خاص نیز هست، در حالی كه در بعضی از كشورها نظیر بلژیك، كانادا و غیره تنها همین تعلق زبانی به رسمیت شناخته می شود. قومیت حتی در كشورهایی كه جنبه قانونی ندارد، نظیر سرخ پوستان امریكایی، می تواند به خوبی مشاهده و احساس شود. این گونه قومیت گاه با تعلق به یك زیرمجموعه اجتماعی، یا قومی- دینی خاص نیز همراه است، برای مثال نزد دروزها، مارونیت‌ها (17) و... در لبنان، و آسوری‌ها (18) در كشورهای دیگر.
در مناطقی با قابلیت مهاجرت پذیری بالا نظیر امریكا، گروه های با اصلیت خارجی ممكن است ویژگی هایی مشترك نظیر محله یا مناطقی خاص خود، زبان، خلق و خوی، ازدواج در دایره هایی بسته، نام های خانوادگی و... را حفظ كنند و قومیت هایی را تشكیل بدهند. این قومیت‌ها را در امریكا « ملیت های با خط تیره » (19) ‌می نامند زیرا سال های مدیدی است كه از افراد ایتالیایی- امریكایی (20)، آلمانی- امریكایی (21)، فرانسوی- امریكایی (22)، ایرلندی- امریكایی (23)، یا در آمریكای جنوبی از افراد ژاپنی- برزیلی (24) و غیره سخن گفته می شود. در رده بالاتری از فرهنگ پذیری، هرچند هنوز انسجام درون فرهنگ ملی انجام نشده است، می توان از جماعت های نژادی دیگری نظیر افریقایی-امریكایی‌ها (25)، هندو- موریسی (26)(27) افریقایی- برزیلی‌ها (28)، دورگه های كاپ (29)‌ها صحبت كرد.
در كشورهایی كه دارای زبان های منطقه ای به رسمیت شناخته شده هستند، تعلق به مجموعه های قومی- زبانی مربوطه نمی تواند یك هویت كمابیش قدرتمند ایجاد كند. برای مثال، در اروپا می توان به هویت هایی چون كاتالان ها، باسك ها، گالیسی‌ها (30)، فریزون‌ها (31)، گالواها (32)، فلاماندها، والون ها، رومان‌ها (33)، آلمانیك‌ها (34)، رومانش‌ها (35)، ساردها (36)، والدوتن‌ها (37)، لادن‌ها (38)، سوراب‌ها (39)، لاپون‌ها (40) و غیره اشاره كرد. همین وضعیت را می توان در مورد شمار بزرگی از اقوام هند، برمه، چین، لائوس و افغانستان نیز، چه از نهادهای سرزمینی برخوردار باشند و چه نه، مشاهده كرد. در رده پایین تری از قومیت، اشكال متغیر بسیار زیادی از تعلق های منطقه ای غیرزبانی مشاهده می شوند كه در نزد باوارواها (41)، سیسیلی ها، آسورین‌ها و تگزاسی‌ها (42) بیشتر از سایر نقاط به چشم می خورند. این گونه تعلق‌ها گاه به وسیله ساختارهای فدرالی كه برای بیان آنها تشكیل شده اند نیز تقویت می شوند. هر جا كه قومیت‌ها فعال باشند، تقسیم های درون قومی نیز سبب پدید آمدن مجموعه های تودرتویی درون جماعت می شوند. این گروه‌ها در معنی دقیقی كه انسان شناسی فرهنگی از آنها ارائه می دهد همان قبیله‌ها و كنفدراسیون های قبیله ای هستند. پس از این گروه ها، با مجموعه هایی صرفاً ژنتیك رو به رو می شویم كه براساس اصل اولاد ریشه گرفته از یك نیای مشترك اسطوره ای- یعنی كلان كه زیرمجموعه قبیله یا كاست است- و یك نیای واقعی تر- مثلاً دودمان (43) كه در آفریقای سیاه بسیار فعال است- مشاهده می شوند. در پایین ترین رده از این مقیاس گروه های خانوادگی، ابتدا به صورت خانواده گسترده، كه در بسیاری از جوامع آسیایی و افریقایی فعال است، و در رأس آن یك نظام پدرتبار یا مادرتبار وجود دارد و سرانجام خانواده هسته ای، كه خاص تمدن مدرن است، به چشم می خورند. این مجموعه های درون قومی، همچون خود اقوام به جوامع كلی كوچكی شباهت دارند كه بیشتر جامعگی (44)‌ هستند تا اجتماع. این مجموعه ها، اغلب جماعت هایی به شمار می آیند كه دارای نوعی ادعای سرزمینی هستند و با دقت و علاقه كمابیش زیادی مدعی برخورداری از یك منشأ و یك تبارشناختی مشخص نیز هستند.
بر فراز تعلق ملی و از خلال آن نیز انواع دیگری از همبستگی شكل می گیرند كه مجموعه های فرهنگی گسترده تری را بر محور دین یا فرهنگ به وجود می آورند. مجموعه هایی كه در جهان امروز چندان گرایشی به از میان رفتن ندارند.

در پایان قرن بیستم، هرچه بیش از پیش، شاهد بروز همبستگی های زبانی هستیم. اتحادیه عرب (45) كه در سال 1944 تشكیل شد، بیش از 20 كشور را گرد هم می آورد. فرانسوی زبانان، نهادهایی خاص خود تشكیل داده و اهداف، ابزارها و مجامع منظم خاص خود را به وجود آورده اند. در این مجامع بیش از 50 كشور شركت می كنند. كشورهایی كه در آنها زبان فرانسه، یا زبان مادری مردم است، یا زبان رسمی، یا زبان دوم كشور آنها به شمار می آید یا در گذشته چنین بوده است ( نظیر لبنان، ویتنام، كامبوج و... ). حتی كشورهای كه زبان فرانسه تنها به طور سنتی نوعی نقش فرهنگی در آنها داشته است نیز در این جمع شركت دارند ( نظیر مصر، رومانی، بلغارستان... و حتی ارمنستان، آلبانی و اسرائیل كه تقاضای عضویت كرده اند ). از سال 1991، نزدیك 20 كشور اسپانیایی زبان در مجامع ایبرو- امریكایی شركت می كنند. 5 گروه از مردم هلندی زبان نیز در سال 1991 تجمعی تشكیل داده اند. به همین ترتیب، 5 گروه از مردم اسكاندیناو نیز پیوسته روابط میان خود را تقویت كرده اند و 6 دولت ترك زبان، با وجود خشم مسكو، تاكنون چندین بار (1992، 1994،...) در استانبول گرد هم آمده اند.

این همبستگی های زبانی گویای تعلق جماعت های فرهنگی چندقومی هستند. تعلق زبانی می تواند با قدرت زیادی احساس شود زیرا امكان درك مشترك سبب سهولت روابط و تشویق و ترجیح قائل شدن برای استراتژی های فردی و جمعی در كوچ درونی، همزیستی، ازدواج، روابط اقتصادی و نزدیكی سیاسی می شود.
مجموعه های دینی، گروه های باز هم گسترده تری را تشكیل می دهند كه از حد تعلق های زبانی و قاره‌ها نیز فراتر می روند. سازمان كنفرانس اسلامی كه در سال 1971 تأسیس شده، بیش از 50 كشور را در خود جمع كرده است. شورای جهانی (46) كلیساهای مسیحی نیز كه در سال 1948 پایه گذاری شد تمامی كلیساهای مسیحی جهان را، به غیر از كلیسای كاتولیك كه خود را به شدت از آن دور نگه می دارد، در خود جمع نموده است. شوراهای بوداییان جهان یا نخستین كنگره مردم ارتدوكس در یالتا (1994) نیز هریك به شیوه خود برخی از جماعت های ریشه دار در تمدن های جهان را گرد آورده اند، جماعت هایی كه از سوی دیگر به دلیل خلق و خوی‌ها یا چشم اندازهای مشترك نیز به یكدیگر نزدیك اند. چنین مناسباتی می توانند فراتر از پدیده دینی، به خودی خود، بازتابی باشند از پیوندهای گسترده میان اقوام، روابط تاریخی پی گیرانه، تعلق به این یا آن تمدن بزرگ، استناد بر این یا آن سنت اندیشه كهن، تكیه زدن بر این یا آن نوشتار، فلسفه، این یا آن متن باستانی و غیره.
همبستگی های نژادی، كه خاطره ای شوم از جنگ جهانی دوم بر جای گذاشته اند، پس از آن كمتر مطرح شده اند، البته به غیر از آنچه به [ هویت ] سیاهان در آمریكا، افریقا و گینه نو مربوط می شود؛ و همبستگی های قاره ای یا « زیرقاره ای » ( كه سازمان ملل نام « منطقه ای » یا « زیرمنطقه ای » به آنها داده است ) نیز شكل گرفته اند. این همبستگی‌ها می توانند به ایجاد نهادهای مشاورتی منظم بینجامند و از این راه به ایجاد انسجام در قالب های سیاسی و اقتصادی فراملی منجر شوند.
قاره اروپا در این زمینه مثال گویایی است كه تمایل به ساخت مجموعه ای واقعاً منسجم را نشان می دهد. این تمایل را در نهادهایی چون شورای اروپا (47) كه گستره زیادی دارد و در سال 1994 شامل 33 دولت می شد، و همچنین در اتحادیه اروپا كه شكل محدودتری دارد و با 15 عضو خود در سال 1995 روی به سوی شهروندی واحد اروپایی دارد، می توان مشاهده كرد. آینده نشان خواهد داد كه آیا « اتحادیه دولت های مستقل » (48) را باید یك اتحادیه واقعی به شمار آورد یا نهادی موقت كه صرفاً میراث اقتصادی شوروی سابق را پیش از پیوستن به « اتحادیه اروپا » مدیریت كند. « سازمان وحدت افریقا » را باید بیشتر نوعی مجمع دولت‌ها به حساب آورد. « اتحادیه آسیای جنوبی برای تعاون منطقه ای » (49) را نیز می توان نهادی فعال تر از سازمان مشابه آن یعنی « اتحادیه ملل جنوب شرقی آسیا » (50) به شمار آورد. همچنین، اگرچه « سازمان دولت های امریكایی » (51) را باید نوعی تجمع صرف دولت‌ها دانست، « جمعیت مبادله آزاد شمال آمریكا » (52) یا « نفتا » (53) و تلاش هایی كه برای ایجاد بازاری در منطقه امریكای لاتین و كارائیب می شود را باید تلاشی در راه پشت سر گذاشتن دیوارهای دولتی به شمار آورد.
به هر حال در قرن بیست و یكم، در فراسوی اختلافاتی كه در فرایندهای انسجام منطقه ای به چشم می خورند، اروپایی، آسیایی یا امریكایی بودن ضرورتاً باید معنای دقیق تری به خود بگیرد. این امر، بی شك بسیار پیش از آنكه یك نهاد مقتدر واقعی بتواند پاسخ گوی نیازهای تنظیم قواعد بازی بین المللی باشد و معنایی مؤثر به مفهوم شهروندی جهانی بدهد، لازم می نماید.
اما تا رسیدن به چنین موقعیتی، از میان تعلق های گوناگون و متداخلی كه در اینجا مطرح شدند، تعلق به انسانیت كه تمام انواع دیگر را پوشش می دهد باید در زمینه احساس ها، مورد توجه قرار داشته باشد. مفهوم انسانیت، به مثابه جماعت جهانی كه به صورتی متداوم از دوران باستان تا امروز مطرح بوده است، و كمی پیش تر با نقل قولی از منتسكیو به آن اشاره كردیم، در حال حاضر با اقبال هرچه بیشتری رو به رو می شود. اهمیت یافتن اندیشه حفاظت از محیط زیست در سطح جهانی، یك نشانه از چنین اقبالی است. این در حالی است كه سازمان های بین المللی نیز اصولاً وظیفه دفاع از منافع انسانیت و كره زمین را، كه احساس می شود زیستگاهی حساس و در معرض خطر است، بر دوش دارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Denis de Rougemont
2. La Suisse ou l`histoire d`un peuple heureux
3. regicide، شاه كشی در جوامع باستانی و بسیاری از جوامع ابتدایی نوعی مناسك بود كه هدف از آن تقویت انسجام و تداوم جامعه بود. اوانس پریچارد، مردم شناس بریتانیایی، در مطالعه ای كه بر جامعه شیلوك (Shiluk) نیل انجام داده است نشان می دهد كه شاه آنها یا رث (Reth) در صورت از دست دادن قوای جنسی، ضعف بر اثر كهولت یا بیماری و ناتوانی در مقابله با قحطی یا فرونشاندن شورش ها، اعتبار خود را از دست می داد و در یك مناسك خاص كشته می شد تا شاه دیگری جای او را بگیرد. در جوامع جدید، شاه كشی در اروپا با تاریخ انقلاب‌ها پیوند خورده است.نخستین شاه كشی، اعدام چارلز اول در انقلاب انگلستان بود (1649). در انقلاب فرانسه نیز شاه كشی تمایل و شعار انقلابیون تندرو بود. در عصر پیش از انقلاب های بورژوایی، شاه كشی بالاترین جنایت و معادل توطئه و خیانت علیه امنیت و حاكمیت ملی برای براندازی نظام در دولت های پس از این انقلاب هاست.
4. Celte، سلت‌ها یكی از اقوام بسیار قدیمی هندواروپایی هستند كه منشأ اصلی آنها جنوب غربی آلمان در فاصله دو رودخانه راین و دانوب بوده و به حدود هزاره دوم پیش از میلاد برمی گردند. این قوم در قرن های بعدی به طرف فرانسه، جزایر بریتانیایی و اسپانیا حركت كردند و آن سرزمین‌ها را به اشغال خود درآوردند و در شرق نیز تا یونان پیش رفتند. در این زمان به دلیل سستی و عدم انسجام درونی به سرعت به وسیله رومی‌ها شكست خوردند و تحت سلطه آنها درآمدند. زبان سلتی یكی از زبان های هندواروپایی است كه خود در ریشه بسیاری از زبان های دیگر نظیر بروتونی و ایرلندی قرار دارد.
5. Guangxi Zhuang یك منطقه خودمختار در جنوب شرقی چین در مرز ویتنام با 220400كیلومترمربع مساحت و 42/2 میلیون نفر جمعیت (1990) كه قوم زوانگ تقریباً یك سوم جمعیت آن را تشكیل می دهند و اقوام دیگری چون یائوها (Yao) و میائوها (Miao) نیز در آن ساكن هستند.
6. Sicile یا در ایتالیایی Sicillia، جزیره ای در جنوب ایتالیا با 25700كیلومتر مربع مساحت و 4/9 میلیون نفر جمعیت (1991) كه دارای فرهنگ و گویشی خاص خود است.
7. Acores، مجمع الجزایری پرتغالی كه در 1500 كیلومتری پرتغال در آب های اقیانوس اطلس قرار دارد و با 23 هزار كیلومتر مربع، 260 هزار نفر جمعیت را در خود جای می دهد و پایتخت آن پونتا دلگادا در جزیره سائو میگوئل است.
8. Stamme جمع واژه Stamm، در آلمانی به معنی تبار، نژاد، قبیله كه واژه Stammbaum ( شجره نامه ) از همان ریشه ساخته شده است.
9. Gotras، گوتراها در هند معادل تیره یا gens در اروپاست.
10. joint family
11. Communaute taisibles، واژه taisible از ریشه فرانسوی قدیمی tacere به معنی ساكت شدن است، « جماعت خاموش » به جماعت هایی اطلاق می شد كه برای مدت یك سال و یك روز میان روستاییانی كه ممكن بود خویشاوند یكدیگر باشند یا نه، تشكیل می شد و در آنها اموال به صورت مشترك مورد بهره برداری قرار می گرفت.
12. Zadrouga، نوعی جماعت خانوادگی رایج در میان اسلاوها به ویژه اسلاوهای جنوبی كه اساس آنها یك خانواده پدرسالار، بهره برداری جمعی از زمین و تقسیم ناپذیری زمین های خانوادگی بود.
13. States، ایالت های امریكا از حقوق خودمختاری بسیار گسترده ای برخوردارند كه شامل قانون گذاری داخلی و كلیه امور مدیریتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی می شود. با این وجود، این ایالت‌ها از حق دخالت در روابط بین المللی، امضای قراردادها و عهدنامه های خارجی، كنترل عبور و مرور در مرزهایشان، وضع پول و ... برخوردار نیستند و در چارچوب فدرال باید با سایر ایالت‌ها همكاری كنند.
14. Lander، ایالت های آلمان دارای حقوق گسترده ای هستند از جمله: تعیین سیاست های آموزشی و فرهنگی، وضع عوارض و مالیات و برداشت آنها، برخورداری از پلیس ایالتی، هر ایالت دارای یك مجلس قانون گذاری داخلی است و یك رئیس برای اداره آن ایالت انتخاب می كند.
15. County، كانتی‌ها ( یا شایرها، shire ) در انگلستان واحد تقسیم بندی اداری- سیاسی در زیر استان به حساب می آیند. این سیستم تقسیم بندی در كشورهای دیگری نیز كه زیر سلطه بریتانیا بوده اند نظیر استرالیا، زلاندنو، كانادا و حتی امریكا به چشم می خورد كه تعریف آنها و حدود اختیاراتشان متفاوت است.
16. ilot
17. Maronite، مارونیت ها، یك جماعت مسیحی عرب هستند كه عمدتاً در لبنان تمركز دارند، اما در ایالات متحده، سوریه، فلسطین و قبرس نیز حضور دارند و رقم كل آنها در جهان به 1/3 میلیون نفر می رسد.
18. Assyriens، آسوری‌ها قومی سامی بودند كه مركز آنها آسور در بین النهرین بود. آسوری‌ها نخست دست نشانده سومری‌ها بودند اما در قرن بیستم پیش از میلاد به استقلال رسیدند و در قرن18 پیش از میلاد نخستین امپراتوری آنها بر بین النهرین حاكم بود. این امپراتوری در قرن 7 پیش از میلاد به دست مادها از میان رفت.
19. hyphenated nationalities
20. Italo-Americains
21. Germano-Americains
22. Franco-Americains
23. Irlando-Americains
24. Nippo-Bresiliens
25. afro-americains
26. Indo-Mauriciens
27. Mauritius یا Maurice جزیره ای در اقیانوس هند در شرق ماداگاسكار كه یك جمهوری مستقل است. مساحت این جزیره 1865 كیلومتر مربع است و جمعیت آن 1/14 میلیون نفر (1996) و پایتختش پورت لوییس است. دو سوم جمعیت موریس هندی هستند و به آنها هندوموریسی می گویند و یك سوم دیگر جمعیت آن، از تبارهای آمیخته اروپایی و افریقایی هستند. اكثر ساكنان جیره، هندومذهب هستند ولی دو اقلیت مسلمان و مسیحی هم دارد.
28. Afro-bresiliens
29. Cap
30. Galiciens، گالیسی به دو منطقه در اروپا اطلاق می شود. نخست گالیسیا (Galicia) در شمال غربی اسپانیا كه گویش گالیسی در آن تكلم می شود و سپس گالیسیا (Galicja) در امپراتوری سابق اتریش كه امروز بین اوكراین در شرق و لهستان در غرب آن تقسیم شده است.
31. Frison، به اهالی و زبان منطقه فریز (Frise) اطلاق می شود. این منطقه در دریای شمال قرار دارد و بین هلند و آلمان مشترك است. فریز یا فریزلند (Friesland) به هلندی، همچنین یكی از استان های شمال هلند نیز هست. زبان فریزونی یكی از زبان های ژرمانی است كه هنوز در شمال هلند تكلم می شود.
32. Gallois، به اهالی منطقه گال (Galles) و در انگلیسی ولز (Wales) در غرب بریتانیا اطلاق می شود. زبان گالی ( ولشی ) عمدتاً در منطقه گال تكلم می شود.
33. Romands، ساكنان فرانسوی زبان كشور سوئیس.
34. Alemaniques، این نام به گروهی از گویش های آلمانی اطلاق می شود كه به دو شاخه سفلی ( گویش آلزاس و باده Bade ) و علیا ( گویش سوئیس آلمانی زبان ) تقسیم می شوند.
35. Romanches، به گروهی از اهالی گریزون در شرق سوئیس اطلاق می شود كه به زبان رومانش تكلم می كنند. رومانش از سال 1938 به عنوان چهارمین زبان ملی كنفدراسیون سوئیس به رسمیت شناخته شد.
36. Sardes، ساردها به اهالی جزیره ساردنی (Sardaigne) اطلاق می شود كه به یكی از گویش های زبان ایتالیایی تكلم می كنند.
37. Valdotins، والدوتن‌ها كه شمار آنها به 110 هزار نفر می رسد اهالی دره آئوست (Aoste) هستند كه منطقه ای در كوه های آلپ غربی در ایتالیا است.
38. Ladins، كسانی كه به زبان لادن یكی از زبان های رومیایی سخن می گویند و عمدتاً در غرب سوئیس و شمال ایتالیا ساكن هستند.
39. Sorabes، سوراب‌ها كه آلمانی‌ها به آنها وند (Wendes) می گویند، قومی هستند كه به زبان سورابی یا لوزاسی (Lusacien) كه از گویش های اسلاوی غربی است سخن می گویند و عمدتاً در آلمان شرقی در منطقه بوتزن (Butzen) در ساكس ساكن هستند. شمار سوراب‌ها به 150 هزار نفر می رسد.
40. Lapons، لاپون‌ها قومی هستند كه در شمالی ترین نقطه اروپا از نروژ تا دریای سفید زندگی می كنند و به زبان لاپون كه از خانواده زبان های فنلاندی- اوگرایی است سخن می گویند و حدود 35 هزار نفر جمعیت دارند.
41. Bavarois، نامی كه به اهالی منطقه بایر ( در آلمانی بایرن ) می دهند. بایرن بزرگ ترین ایالت جمهوری فدرال آلمان با 70549 كیلومترمربع مساحت و 11/4 میلیون نفر جمعیت (1990) است كه پایتخت آن مونیخ و منطقه ای با ویژگی های فرهنگی است.
42. Texas، یكی از ایالت های جنوبی امریكا كه پایتخت آن آستین (Austin) است. مساحت تگزاس 692244 كیلومترمربع و جمعیت آن 16/9 میلیون نفر (1990) است. این ایالت دارای فرهنگ و فولكلوری خاص خود است.
43. lignage
44. societal
45. Ligue arabe
46. oecumenique
47. Councin of Europe، شورای اروپا، یك سازمان صرفاً شورایی و بدون قدرت اجرایی است كه برای همكاری میان كشورهای اروپایی در سال 1949 با شركت 10 كشور ( ایتالیا، ایرلند، بریتانیا، بلژیك، دانمارك، سوئد، فرانسه، لوكزامبورگ، نروژ، هلند ) تأسیس شد و تا سال 1993، 22 كشور دیگر اروپایی از جمله كشورهای بلوك شرق به آن پیوستند. این شورا شامل یك شورای وزیران و یك مجمع مشاورتی است.
48. Communaute des Etats Independants(CEI) اتحادیه دولت های مستقل، اتحادیه ای از دولت های اتحاد جماهیر شوروی سابق كه از سال 1991 پس از فروپاشی شوروی تشكیل شد.
49. South Asian Association for Regional Cooperation(SAARC) اتحادیه جنوب شرقی آسیا برای همكاری های منطقه ای. این اتحادیه برای همكاری های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره به سال 1985 در داگا در بنگلادش تشكیل شد و 7 كشور عضو آن عبارت اند از: بنگلادش، بوتان، پاكستان، سریلانكا، مالدیو، نپال و هندوستان.
50. Association of South East Asian Nations(ASEAN) اتحادیه ملت های جنوب شرقی آسیا. اتحادیه ای كه در سال 1967 در بانكوك به وسیله كشورهای اندونزی، تایلند، سنگاپور، فیلیپین و مالزی بنیان گذاری شد. برونئی پس از استقلال خود در سال 1984 به این اتحادیه پیوست و لائوس و میانمار نیز در سال 1997 به آن پیوستند. مركز آسه آن در جاكارتای اندونزی است و هدف اصلی آن تشویق همكاری های اقتصادی و تضمین صلح و ثبات در منطقه است.
51. Organization of American States(OAS) در 30 آوریل 1948 به وسیله دولت های شركت كننده در نهمین كنفرانس پان امریكن كه در بوگوتا تشكیل شده بود به وجود آمد و همه دولت های قاره در آن شركت داشتند و هدف از آن كمك به حفظ صلح و حل مسالمت آمیز اختلافات میان دولت های عضو است.
52. ALENA، مخفف عبارت فرانسوی معادل NAFTA انگلیسی است.
53. North American Free Trade Agreement(NAFTA) موافقت نامه تجاری آزاد امریكای شمالی ( نفتا ) نفتا برای حذف تدریجی موانع بر سر راه تجارت و مبادلات آزاد میان سه كشور ایالات متحده آمریكا، كانادا و مكزیك در دسامبر 1992 به امضا رسید و از ژانویه 1994 وارد عمل شد. كشورهای نفتا با 380 میلیون نفر جمعیت و 2 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی یكی از بزرگ ترین پهنه های تجاری آزاد جهان را تشكیل می دهند.

منبع مقاله :
اسپوزیتو، جان ال؛ ( 1392)، جنبش های اسلامی معاصر، دکتر شجاع احمدوند، تهران: نشر نی، چاپ چهارم



 

 

نسخه چاپی