ایران، بازیچه ی قدرت های بزرگ
ایران، بازیچه ی قدرت های بزرگ
ایران، بازیچه ی قدرت های بزرگ
نويسنده: همایون الهی
منبع:کتاب،اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ جهانی دوم

الف) پیروزی آلمان در فرانسه و اثرات آن بر سیاست های بین المللی

تأثیر پیروزی برق آسای آلمان در جبهه ی فرانسه بر سیاست جهانی بسیار عمیق بود. بعد از درهم شکسته شدن مقاومت فرانسه در ماه ژوئن 1940 م. «خرداد 1319 ش.» هیتلر نیک می دانست که تنها راه جلوگیری از درگیر شدن در جنگی طولانی و نتایج شوم حاصل از آن انعقاد پیمان دوستی و صلح با انگلستان و یا پیروزی نظامی برق آسا بر این آخرین رقیب باقیمانده در اروپای غربی می باشد.
هیتلر معتقد بود که انگلستان موقعیت وخیم خود را تشخیص داهد و به زودی برای انعقاد چنین پیمان صلحی به وی رو خواهد آورد. اما این محاسبه ی او واقعیت نیافت، چرا که انگلستان با دادن آزادی عمل کامل به هیتلر در اروپا شدیداً مخالف بود و تصمیم داشت تا پیروزی نهایی بر آلمان به جنگ ادامه دهد. نخست وزیر انگلستان، وینستون چرچیل، خصوصاً این نکته چنین مورد تأکید قرار می دهد:
«ما از خاک جزیره ی خود دفاع خواهیم کرد و همراه با «دیگر کشورهای – م.» امپراتوری انگلستان برای محو ... هیتلر از صفحه ی روزگار به جنگی شکست ناپذیر ادامه خواهیم داد».
با این اظهرات صریح، هیتلر خود را مجبور به طرح نقشه ای جهت پیاده کردن قوا در خاک انگلستان می دید و به دنبال آن در 16 ژوئیه ی 1940 م. «25 تیر 1319 ش.» هیتلر فرمان زیر را صادر کرد:
«از آن جایی که انگلستان، با وجود وضع ناامید کننده ی نیروهای نظامی اش، هیچ گونه نشانه ای از آمادگی برای مذاکرات نشان نمی دهد، بنابراین من تصمیم گرفته ام نقشه ی پیاده کردن قوا در انگلستان را آماده کنم و در صورت لزوم به مرحله ی اجرا در آورم ... تدارکات برای انجام نقشه باید تماماً تا اواسط ماه اوت به پایان برسد...».
بعد از صدور این فرمان، تدارکات در سطح وسیع و در تمام جهات شروع شد. از آن جایی که پیاده کردن قوا در خاک انگلستان منوط به داشتن برتری کامل هوایی در فضای انگلیس و بنادر مورد نظر بود، بنابراین نبرد بزرگ هوایی بین نیروی هوایی آلمان و انگلیستان در ژوئیه ی 1940 م. «تیر 1319 ش.» با این هدف شروع شد که نیروی هوایی آلمان کنترل کامل فضا را در این قسمت به دست آورده و راه را برای مرحله ی بعدی، یعنی پیاده کردن قوای آلمان در جزیره ی انگلستان باز کند. همراه با آغاز این نبرد سرنوشت ساز، بین نیروهای هوایی دو کشور، بر قدرت جنگی انگلستان ضربه ی دیگری نیز وارد شد و آن اعلان جنگ ایتالیا به انگلستان در 10 ژوئن 1940 م. «20 خرداد 1319 ش.» بود. در این مورد چرچیل می نویسد:
«بعد از آن که فرانسه از صحنه ی نبرد خارج شد و انگلستان برای مرگ و زندگی در کشور خود می جنگید، طبیعی است که موسولینی به فکر بیفتد که اکنون فرصت جامه ی عمل پوشانیدن به رؤیای خود، یعنی کنترل و آقایی بر دریای مدیترانه را یافته است».

ب) روش روسیه ی شوروی

پیروزی نظامی غیر منتظره و برق آسای هیتلر در جبهه ی غرب، دولت اتحاد جماهیر شوروی را در موقعیتی خطرناک قرار داد؛ چرا که بدین سان امید آن ها به یک جنگ طولانی در جبهه ی غرب و بین قدرت های امپریالیستی جهان نقش بر آب شده بود. اکنون بیم آن می رفت که پیمان صلحی بین هیتلر و سایر قدرت های امپریالیستی منعقد شود و براساس آن آزادی عمل کامل در سراسر اروپا تضمین شده و به برنامه های توسعه طلبانه ی هیتلر در شرق و دستیابی به «فضای حیاتی» صح گذاشته شود.
از ماه ژوئیه 1940 م. «تیر 1319 ش.» هیتلر تسخیر روسیه ی شوروی را مورد بررسی قرار داده بود. او در آن موقع، تابستان 1941 م. «1320 ش.» را برای اجرای نقشه های خود در نظر گرفته بود. برای مقابله با خطر حمله ی ارتش آلمان، اکنون مسکو مصصم بود با استفاده از فرصت باقی مانده، سرزمین هایی را که در حوزه ی قدرتش قرار داشتند تحت سلطة خود درآورد و بنابراین با گسترش مرزهایش، جبهه ی اصلی نبرد با ارتش آلمان را به خارج از خاک اصلی روسیه ی شوروی انتقال دهد. با توجه به این اصل، روسیه ی شوروی، رومانی را مجبور کرد که به الحاق استان های بسارابی و بوکووینا(1) به روسیه ی شوروی تن در دهد.
ایران نیز از این تحولات در امان نماند. گزارشات رسیده حاکی از تشدید فشار روسیه ی شوروی بر دولت ایران در جهت تن در دادن به تقاضاهای آن کشور بود که شامل موارد زیر می شد:
1. به تصرف در آوردن نقاط حساس سوق الجیشی و فرودگاه های تبریز و مشهد و از سوی ارتش سرخ؛
2. اعطای امتیاز نفت در منطقه ی دریای مازندران به روسیه ی شوروی.
متقابلاً گفته می شد که روسیه ی شوروی حاضر است تسهیلات و امتیازات وسیعی برای توسعه ی روابط اقتصادی و تعهد دفاعی نظامی از خاک ایران در مقابل هر گونه تجاوز از جانب قدرت سومی را تضمین کند.
گزارش محرمانه ی وزات امور خارجه ی انگلستان، به تاریخ 20 ژوئیه ی 1940 م. «29 تیر 1319 ش.» ضمن بیان هدف های ذکر شده ی روسیه ی شوروی در ایران می نویسد که این کشور احتمالاً کوشش خواهد کرد که قدرت دفاعی مرزهای خود را با تصرف بخش های سوق الجیشی سرزمین های هم جوار خود تقویت کند. بسیار محتمل است که روسیه ی شوروی بعد از فیصله دادن مسأله ی رومانی، تقاضاهای رسمی و جدیدی را از دولت ایران مطرح کند تا بدین ترتیب امکانات تدافعی قسمت های حیاتی سرزمینش، یعنی مناطق نفتی باکو را افزایش دهد. این چنین تقاضاهایی می توانست تغییر خط مرزی را به نفع روسیه ی شوروی شامل گردد. آن ها به علاوه و به احتمال قوی سعی خواهند کرد که اجازه ی استقرار یک لشکر از نیروهای خود را در طول سواحل بحر خزر در ایران به دست آورند.
سفیر آلمان در ایتالیا معتقد بود که نقشه ها و روش های روسیه ی شوروی درباره ی ایران نگران کننده بوده و روسیه ی شوروی به دنبال دست آویزی است تا فرصت را غنیمت شمرده به خاک ایران حمله کند.
شولنبرگ(2)، سفیر آلمان در مسکو، در مورد ملاقاتش با نخست وزیر ایران گزارش می دهد که طی این ملاقات نخست وزیر ایران از روش غیر دوستانه ی ورسیه ی شوروی اظهار نگرانی کرده و از آن بیم دارد که مسکو به دنبال بهانه ای است تا با توسل به زور نقشه های توسعه طلبانه ی خود را در ایران به مرحله ی اجرا در آورد. شولنبرگ شخصاً اظهار نظر می کند که دنبال کردن هدف دستیابی به اقیانوس هند، توسط روسیه ی شوروی، ایران را در معرض خطری حقیقی و دایمی قرار داده است. روسیه ی شوروی، در موقعیتی قرار دارد که می تواند هر زمان که اراده کند و یا هر وقت که موقع را مناسب تشخیص دهد، نقشه ی حمله به ایران را به مرحله ی اجرا گذارد؛ هر چند این نکته نیز قابل تعمق است که آیا اصولاً روسیه ی شوروی برای جامه ی عمل پوشانیدن به هدف هایش در ایران، تا این حد، یعنی اقدام به یک حمله ی نظامی پیش خواهد رفت؟.

ج) روابط انگلستان با ایران

هیتلر نبرد هوایی علیه انگلستان را با ایمان به قدرت مخرب نیروی هوایی خود در ژوئیه ی 1940 م. «تیر 1319 ش.» آغاز کرد. او در این جا چون در میدان های نبرد چکلسلواکی، لهستان و فرانسه به یک پیروزی آسان و جنگی «برق آسا» امید فراوان بسته بود، چنان که به آدمیرال رودر(3) تصریح می کند:
«چنان چه بعد از هشت روز حمله ی مداوم هوایی، نیروهای هوایی آلمان نتواند به نیروی هوایی، نیروی دریایی و بنادر دشمن صدمات جبران ناپذیری وارد آورد، آن وقت است که بایستی علمیات پیاده کردن قوا را در خاک انگلستان تا مه 1941 م. «اردیبهشت 1320 ش.» به عقب انداخت».
جریان نبرد هوایی به زودی هیتلر را متوجه این نکته کرد که دوران «جنگ های برق آسا» به پایان رسیده است و تحت کنترل در آوردن فضای هوایی انگلستان، که رکن اصلی را در اجرای نقشه ی پیاده کردن قوا در خاک انگلستان و پیروزی سریع بر آن کشور تشکیل می داد، نمی تواند طبق محاسبات پیش بینی شده و در مدتی کوتاه عملی شود. شواهد ناشی از نبرد هوایی دلالت بر آن داشت که جنگ در جبهه ی انگلستان می رفت تا به نبردی طولانی و فرسایشی تبدیل شود. به دنبال این بینش جدید بود که نقش دو کشور ایالات متحده آمریکا و روسیه ی شوروی در تعیین سرنوشت نهایی نبرد اهمیت بسزایی یافت. اکنون منطقی بود که طرفین درگیر در نبرد تمام سعی خود را برای به دست آوردن حمایت این دو کشور به عمل آورند. ایالات متحده ی آمریکا سیاست بی طرفی و عدم درگیری در جنگ اروپایی را دنبال می کرد و بدین ترتیب روش روسیه ی شوروی در اروپا، به اصل تعیین کننده ی سرنوشت جنگ تبدیل شد. چرچیل، که قبلاً خطر قدرت طلبی و جهان گشایی هیتلر را به استالین گوش زد کرده بود اکنون پیشنهاد انعقاد یک پیمان را نیز بدان افزود. انگلستان نه تنها آماده بود که در اروپا، کنترل روسیه را بر کشورهای بالکان قبول کند بلکه حاضر بود در ایران نیز روسیه ی شوروی را در جامه ی عمل پوشانیدن به خواسته هایش یاری کند، تا بدین وسیله از نزدیک شدن استالین به هیتلر جلوگیری به عمل آورد. وزارت امور خارجه ی انگلستان سیاست انگلستان را در این مورد چنین توصیف می کند: در صورت حمله ی روسیه ی شوروی به ایران، احتمال این که انگلستان در مقابل چنین مرحله ای اقداماتی به عمل آورد بسیار اندک است. مقامات و رهبران انگلستان است و جدا از آن انگلستان هرگز به افزایش نفوذ روسیه ی شوروی در بخش های شمالی کشور و یا حتی تسخیر آن ها مخالفتی نشان نخواهد داد. روزنامه های انگلیسی نیز این چنین سیاستی را تشویق و ترویج می کردند. برای مثال روزنامه ی استاندارد ایونینگ به تاریخ 31 ژوئیه ی 1940 م. «9 مرداد 1319 ش.» در مقاله ای تحت عنوان «یک راه تجاری جدید به روسیه» موضوع واگذاری بندری را، در خلیج فارس به روسیه ی شوروی، از طریق ایجاد دالانی در خاک ایران مورد بررسی قرار می دهد و اظهار می دارد که اتخاذ چنین ترتیباتی به نفع هر دو دولت – دولت انلگستان و روسیه شوروی – است. در این مقاله حتی از خلیج فارس به عنوان یک دریای انگلیسی نام می برد.
این جهت جدید سیاست انگلستان حکایت از تمایل این دولت درباره ی تجدید مذاکرات در مورد انعقاد قرار دادی با روسیه ی شوروی، که در اوت 1939 م. «مرداد 1318 ش.» دچار شکست شده بود، می کند. انگلستان امیدوار بود که بدین ترتیب :
«... خطر اقدامات روسیه ی شوروی را از نظر اقتصادی و یا نظامی بر علیه انگلستان – و به نفع آلمان – بتواند مرتفع کند. خطری که طبیعتاً تا آن زمان می بایست در نقشه های نظامی همیشه در نظر گرفته می شد».

د) سیاست هیتلر در مورد ایران

امکان به وجود آوردن یک اتحاد بین انگلستان و روسیه به طور نگران کننده ای در محاسبات سیاسی و جنگی هیتلر روی نشان می داد و مجبور کرد که برای احتراز از درگیری در دو جبهه ی جنگ تدابیری برای جلوگیری از وقوع چنین اتحادی اتخاذ کند. روش مصممانه ی دولت انگلستان و عدم موفقیت آلمان در نبرد هوایی ثابت کرد که قدرت دفاعی انگلستان خیلی بیشتر از آن است که هیتلر فکر می کرد. امید به درهم شکستن سریع مقاومت انگلستان هر روز ضعیف تر می شد. در 17 سپتامبر 1940 م. «26 شهریور 1319 ش.» هیتلر فرمان به تعویق افتادن نامحدود حمله ی نظامی به انگلستان و پیاده کردن قوا در این جزایر را صادر کرد. خطر این که نه تنها مستعمرات و کشورهای مشترک المنافع انگلستان، بلکه ایالات متحده ی آمریکا و روسیه ی شوروی نیز در کنار انگلستان و علیه آلمان وارد جنگ شوند هر روز بیشتر می شد. اکنون می بایست ابتدا خطر از سوی مرزهای شرقی یعنی از طرف روسیه ی شوروی برای همیشه نابود شود، تا از درگیری در دو جبهه ی جنگ جلوگیری به عمل آید. از نظر نظامی، آغاز تدارکات حمله به روسیه ی شوروی، که در تابستان 1940 م. «1329 ش.» شروع شده بود، اکنون با شدت بیشتری دنبال می گردید و زمان آغاز حمله در ماه مه 1941 م. «اردیبهشت 1320 ش.» تعیین شده بود. از نظر سیاسی کوشش آلمان بر آن قرار داشت که در هر حال از ایجاد هر گونه اتحادی بین انگلستان و روسیه ی شوروی جلوگیری به عمل آورد. این جا نیز آلمان ها همان بازی انگلیسی ها را شروع کردند، یعنی خود را با هر گونه توسعه طلبی روسیه ی شوروی در ایران موافق نشان دادند. گزارشی از ترکیه در این مورد از قول مشاوران نظامی آلمان و ایتالیا در این کشور حاکی از آن است که آلمان و ایتالیا، روسیه ی شوروی را تشویق می کردند تا توجه خود را از بغازها در ترکیه به قسمت دیگری از خاورمیانه و برای مثال به ایران معطوف دارد. آن ها چنین استدلال می کردند:
«... پیشرفت محدود [روسیه ی شوروی – م.] در ایران، به خصوص در بخش های شمالی این کشور نه تنها امکان بهتری جهت دفاع از مناطق نفتی باکو را به روسیه ی شوروی عرضه می کند، بلکه روسیه ی شوروی به مناطق ایران نیز نزدیک تر می شود. بعد از تسخیر این بخش ها، روسیه ی شوروی خواهد توانست به سوی خلیج فارس پیشروی کرده، بدین ترتیب به بندری در دریای آزاد دست یابد. این اقدام روسیه ی شوری ضربه ی شدیدی به انگلستان وارد خواهد کرد، زیرا بدین ترتیب از نفت ایران محروم خواهد گردید».
در این ملاقات مشاور نظامی آلمان به طور ضمنی بدین نکته اشاره می کند که احتمالاً روسیه شوروی این پیشنهاد آلمان را خواهد پذیرفت. همین طور در ضمن سفر مشهور وزیر خارجه ی روسیه ی شوروی «مولوتف» به آلمان، مقامات متعدد آلمانی به وی اطمینان دادند که آن ها توسعه طلبی روسیه ی شوروی را در سرزمین هایی که به اقیانوس هند منتهی می شوند کاملاً به رسمیت می شناسند.
در ملاقاتی که بین ریبن تروپ و مولوتف در برلین، به تاریخ 12 نوامبر 1940 م. «21 آبان 1319 ش.» انجام گرفت، ریبن تروپ متذکر می شود که پیشوا اکنون معتقد شده که اصولاً بسیار عاقلانه و مفید خواهد بود اگر تعیین مناطق نفوذی بین کشورهای روسیه ی شوروی، آلمان و ایتالیا مورد موافقت قرار گیرد. ریبن تروپ، سپس که آیا طبیعی نیست که روسیه ی شوروی هدف دستیابی به دریای آزاد را، که برای وی جنبه ی حیاتی دارد، در جنوب سرزمین خود به مرحله ی اجرا دستیابی به دریای آزاد را، که برای وی جنبه ی حیاتی دارد، در جنوب سرزمین خود به مرحله ی اجرا در آورد. و توضیح می دهد که، در ماه های اخیر، این مهم ترین تبادل افکاری بوده است که بین او و پیشوا به عمل آمده است.
هیتلر نیز این موضع گیری آلمان را در ملاقاتش در 16 نوامبر با مولوتف تأکید کرد و متذکر شد که نقش آلمان در این موضوع به عنوان یک واسط بین دولت ها است. واضح است این موضع گیری آلمان نگرانی زیادی در محافل دولت ایران ایجاد کرد. سفیر آلمان در تهران این نگرانی را در گزارشی از تهران تأکید کرده و طی آن ناآرامی مقامات دولتی ایران و هیجان بازرگانان را در مورد نتایج سفر مولوتف به برلین و اثرات منفی آن بر تمامیت ارضی و استقلال ایران را تصور می کند. او گزارش می دهد که نخست وزیر ایران نظر او را به این مطلب جلب کرده، ولی او این شایعات را رَّد کرده است.
سفیر آلمان در تهران سپس از وزارت امور خارجه ی آلمان می خواهد که برای رفع نگرانی مقامات خارجه ی ایرانی، شایعه ی مورد معامله قرار گرفتن ایران در مذاکرات مولوتف وریبن تروپ رسماً تکذیب شود.
در 18 نوامبر 1940 م. «27 آبان 1319 ش.» سفیر ایران و همین طور مدیر کل وزارت امور خارجه ی ایران نگرانی خود را از این که احتمالاً منافع ایران در طی سفر مولوتف به برلین قربانی شده است با وایتز کر (4) در میان می گذارند. نامبرده این شایعات را بی اساس خوانده و تأکید می کند که از چنین مذاکراتی در مورد سرنوشت ایران که نگرانی بی اساس مقامات ایرانی را باعث شده اطلاعی ندارد. و اما بهترین گواه برای این که آیا او در واقعیت از چنین موضوعی اطلاع داشته است یا نه، همانا یادداشت های خود وی در دفتر خاطراتش می باشد که دو روز قبل از ملاقات با سفیر ایران، در 16 نوامبر «25 آبان» به رشته ی تحریر در آورده است. او در این دفتر خاطرات می نویسد:
«مولوتف کسی نیست که بتوان او را با وعده های مبهم آتی در مورد ورشکستگی انگلستان به خود جلب کرد. او تمامی قول و قرارهایی را که [از طرف آلمان – م.] داده شده، نظیر دادن بندری در اقیانوس هند و خلیج فارس به علت این که در آینده ی نزدیک غیرقابل عملی است، رَّد می کند ...».
این روش و خط مشی آلمان در قبال روسیه ی شوروی به طور اعم و در مورد ایران به طور اخص بیان کننده ی این نکته است که هدف و سیاست آلمان در برابر ایران به هیچ وجه تفاوتی با روش و سیاست امپریالیستی انگلستان نداشته است. دولت آلمان هیتلری با وجود روابط بسیار دوستانه و حسنه با دولت ایران، در ملاقات های سِری خود با رهبران روسیه ی شوروی، این سرزمین را به عنوان منطقه ی نفوذ دولت مذکور به رسمیت می شناسد، تا بدین ترتیب حمایت روسیه ی شوروی را برای مقاصد توسعه طلبانه ی خود در سایر نقاط دنیا به دست آورد. این خط مشی آلمان نه در سیاست های امپریالیستی قدرت های اروپایی بی مانند است و نه آن را می توان جهت جدیدی از سیاست آلمان نازی به حساب آورد. زیرا حتی سال ها قبل، یعنی در سال 1936 م. «1315 ش.» یکی از نشریات آلمان، به نام مجله ی سیاست (5) ضمن تفسیر کوشش کشورهای خاورمیانه جهت پیشرفت صنعتی و سیاسی کشورهای خود، از دولت های اروپایی تقاضا می کند تا روش مشترکی را در برابر این کوشش ها در خاورمیانه پیش گیرند. مجله ی مذکور می نویسد:
«ما باید با بینایی کامل مواظب باشیم که در آن سرزمین ها چه می گذرد. همه جا جمعیت افزایش می یابد و همه می خواهند به صورت یک «ملت» به رسمیت شناخته شوند. هر قدم موفقیت آمیز به سوی هدف، معنایش ضعف موضع برتری و آقایی اروپا خواهد بود، و در انتها اروپا خاورمیانه به عنوان قدرت های مساوی در مقابل یکدیگر قرار خواهند گرفت. این موضوع که آیا اروپا به طور دایم بتواند حداقل موضع خود را حفظ کند بستگی کامل دارد به این که تساوی حقوق ملت های مختلف در اروپا قابل دستیابی خواهد بود و یا این که اروپا در یک جنگ داخلی درگیر و از هم متلاشی خواهد شد».(6)

پی نوشت ها:

1. Bessarabien and Bukowina
2 . Schulenburg
3 . Roeder
4 . (1951 – 1882 ) Ernst Freiherr Weizsacke، معاون وزیر امور خارجه ی آلمان بین سال های (1943 – 1938 ).
5 . Zeitschrift fur Politik
6 . این مقاله در زمانی نوشته شده بود که هیتلر هنوز به اوج قدرت نرسیده و با سیاست کج دار و مریز خود سعی داشت که محدودیت های نظامی و سیاسی را، که در پیمان و رسای برای جلوگیری از به قدرت رسیدن آلمان بر علیه آن کشور مقرر شده بود، در هم شکند.



نسخه چاپی