مدرس و رضاخان
مدرس و رضاخان
مدرس و رضاخان
همان گونه که ترقّی و پیشرفت هر جامعه ای نیاز و بستگی کامل به منابع مادی و معنوی دارد،زندگی و حیات هر ملّت نیز وابسته به وجود مردان مبارز و از جان گذشته ای است که پرچمدار حق،آزادی،استقلال و عدالت در آن سرزمین باشند.مدرس یکی از مردان بزرگ ایران است که تمام زندگی خود را صرف چنین اهدافی کرد.آیت الله(سید حسن مدرس)،قهرمانی است که از دهکده ی کوچکی از ایران و از یک خانواده ی روحانی در روستای (سرابه) اردستان یکی از شهرهای استان اصفهان به دنیا آمد و با هوش و استعداد ذاتی خود،دوران تحصیل خود را با موفّقیت به پایان رسانده،در نهضت مشروطیت شرکت کرد و سپس بعنوان مجتهد طراز اوّل،جهت تطبیق قوانین با شرع مقدس اسلام وارد مجلس شورای ملّی شد.او با اندامی ضعیف ولی با عزم و اراده ای آهنین در این سنگر،در مقابل بزرگترین امپراطور زمان (انگلیس) و دست نشانده ی داخلی اش،رضاخان ایستاد.مدرس با نیت خدمت به اسلام و مردم و با شعار (سیاست ما عین دیانت ماست) وارد دنیای سیاست شد و سرانجام جانش را در این راه فدا کرد.

چگونگی حضور مدرس در مجلس

طبق قانون اساسی مشروطه،قرار بود پنج نفر از مجتهدین طراز اوّل با انتخاب مراجع قم و نجف بر قوانین مجلس نظارت کرده،آنها را با فقه شیعه و موازین اسلامی مطابقت دهند.به همین دلیل هنگام افتتاح مجلس دوم،علمای نجف که از هوش و استعداد ذاتی مدرس هنگام تحصیل در نجف و هم چنین از مبارزات وی در نهضت مشروطیت در اصفهان بخوبی آگاه بودند،او را به عنوان یکی از پنج مجتهد انتخاب کردند.انتخاب او برای چنین امر خطیری مورد استقبال مردم و علمای اصفهان قرار گرفت.وی پس از این انتخاب از اصفهان به سوی تهران حرکت کرد و در تاریخ 1328 ه.ق/12ه.ش در مجلس شورای ملّی حضور یافت.(1)انتخابات برای مجالس اوّل و دوم مشروطه،صنفی بود،ولی برای دوره ی سوم از حالت صنفی بودن خارج گشت.این مسأله باعث شد مردم تهران که به خصوصیات ذاتی مدرس مانند هوش،شجاعت و بی علاقگی او به دنیا پی برده بودند و از طرفی نیز منع قانونی برای انتخاب او وجود نداشت،او را به نمایندگی مجلس از پایتخت انتخاب کنند.بدین ترتیب،علاوه بر وظیفه ی قبلی،مسوولیت جدید نمایندگی نیز به وظایف او افزوده شد.مدرس از همین دوره بطور رسمی وارد عرصه ی سیاست شد.(2)

تلاشهای مدرس در جنگ اوّل جهانی برای حفظ استقلال ایران

نمایندگی در مجلس سوم همزمان با جنگ جهانی اوّل و اشغال ایران از سوی متفقین بود.پس از تهدید اشغال تهران از طرف روسیه،مدرس به اتفاق سایر آزادی خواهان از تهران به قوم هجرت کرده،در آنجا کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند.در قم نیز چون مهاجران مورد تعقیب روسها قرار گرفتند به طرف کرمانشاه حرکت کردند و در آنجا دولت موقت آزاد ایران به ریاست (نظام السلطنه مافی) را تشکیل دادند که مدرس در آن کابینه وزیر عدلیه (دادگستری) و اوقاف بود.در کرمانشاه دولت آزاد ایران به سازماندهی نیروهای داوطلب پرداخته،علیه متفقین بویژه روس وارد جنگ شدند،امّا پس از شکست از نیروهای روسی به ریاست مدرس عازم بغداد شدند.(3)پس از ورود مهاجران به بغداد،عدّه ای از آنها از مبارزه دست کشیده،در آنجا ساکن شدند و عده ای نیز به ایران بازگشتند،امّا مدرس که به فکر نجات کشور از تجاوز اشغالگران بود،به اسلامبول پایتخت دولت امپراتوری عثمانی رفت و مقّر دولت موقت آزاد ایران را در آنجا قرار داد.وی در طی مذاکرات خود با دولتمردان عثمانی از آنها خواست که قسمتهای اشغالی ایران را در آذربایجان تخلیه کرده،استقلال ایران را به رسمیت بشناسند.دولت عثمانی قصد داشت که از وجود مدرس در کشورش به نفع خود استفاده کند،امّا وقتی به اهداف بلند او پی برد،از رویه ی خود دست برداشت.(4)

مدرس و کودتای سیاه سوم افند 1299 ه.ش

سرانجام،پس از پایان جنگ جهانی اوّل و شکست متحدین (آلمان،عثمانی و اتریش) و تخلیه ایران از سوی متفقین،مدرس به ایران بازگشت و مرحله ی جدیدی از مبارزات خود را آغاز کرد.چون این زمان مصادف با دوران فترت مجلس بود،مجلس به تدریس پرداخت و در کنار آن به مخالفت با دولتهای وابسته به بیگانه همات گماشت که از جمله ی آنها مخالفت شدید با دولت وثوق الدوله به دلیل انعقاد قرارداد 1298 ه.ش/1919 م بود.(5)پس از کودتای سوم اسفند 1299 ه.ش بسیاری از آزادی خواهان و دیگر افراد سرشناس کشور توسط دولت سید ضیاءالدین طباطبایی به حبس یا تبعید رفتند،که از جمله ی آنها آیت الله (سید حسن مدرس) بود.کودتاگران ابتدا مدرس را در تهران،در محل قزاقخانه در حبس نگه داشتند،امّا پس از چندی او را به اتفاق چند نفر از دوستانش از تهران به قزوین فرستاده،در آنجا حبس و تبعید کردند.بدین ترتیب،مدرس تا پایان عمر کابینه (سیاه) در حبس به سر برد.هدف سید ضیا از به بند کشیدن آزادی خواهان و مبارزان،از جمله مدرس از یک سو راضی کردن ارباب خود انگلستان و از سوی دیگر جلوگیری از اعتراض آنها به کودتا گران و جیره خواهان بیگانه بود.مدرس از همین زمان مصمم شد که در مقابل دولت استعماری بریتانیا و وابستگان داخلی آنها مبارزه ی خود را بطور جدیتر پیگیری کنند.(6)

از تبعید تا نیابت مجلس

پس از سقوط کابینه ی سیاه،به دستور احمدشاه کلیه ی زندانیان و به بند کشیدگان از جمله مدرس آزاد شدند.وی که در زمان اشغال ایران از سوی بیگانگان و طی دوره ی شش ساله فترت مجلس تلاشها و مجاهدتهای زیادی برای حفظ استقلال و تمامیت اراضی ایران انجام داده بود،در میان مردم به عنوان فردی وطن دوست و قهرمان آزادی معروف شد.به همین علت در انتخابات دوره ی چهارم مجلس از سوی مردم تهران برای دومین بار به نمایندگی انتخاب شد و در رای گیری برای انتخابات هیات رییسه ی مجلس،با 48 رای پس از (موتمن الملک) به عنوان نائب رئیس مجلس برگزیده شد. مدرس این بار مرکز اصلی مبارزه ی خود را در خانه ی ملت یعنی مجلس قانونگذاری علیه رضاخان و دولتهای وابسته به بیگانه قرار داد.(7)وی در دوره ی چهارم مجلس شورای ملّی علاوه بر این که نایب رییس اوّل بود،رهبری گروه اکثریت آن را نیز به عهده داشت و با تکیه بر همین نفوذ و قدرت خود،با اعتبار نامه ی نمایندگانی که وابسته به بیگانه بودند یا از منافع آنها مثل قرارداد (وثوق الدوله- کاکس) پشتیبانی کرده بودند،شروع به مخالفت نمود و نمایندگی بعضی از آنها را ردّ کرد.آغاز مبارزات علنی او علیه خودکامگی و دیکتاتوری سردار سپه از همین مجلس آغاز شد،زیرا سردار سپه در این زمان وزارت دفاع را به عهده گرفته و با فشار و تهدید خود باعث سقوط پی در پی دولتها می شد.(8)

اوّلین اعتراض به سردار سپه

نفوذ سردار سپه به تدریج گسترش پیدا کرد و او شخصاً در تمام کارهای اداری،مالی،لشکری و کشوری دخالت می کرد.حکومت نظامی در تهران به دلیل مخالفت او با لغو آن،هنوز برقرار بود،بعلاوه به امرای ارتش در بعضی از شهرهای ایران،بویژه آذربایجان،دستور داده بود که حکومت نظامی برقرار کنند.در تهران به دستور وی نظامیان عوارض و مالیات را بطور مستقیم جمع آوری کرده،به حساب وزارت جنگ واریز می کردند.از نظر سیاسی هم شروع به کارهای خودسرانه مثل کتک زدن،حبس،توقیف غیرقانونی مردم و روزنامه نگاران می کرد.(9)قلدریها و اعمال غیرقانونی او،برخی از نمایندگان را به وحشت انداخته،زمینه را برای انتقاد او فراهم کرد.در این زمان (معتقدالتجار) نماینده ی آذربایجان در سخنرانی خود در مجلس،صحبتهایی را به صورت غیر مستقیم علیه رضاخان ایراد کرد.پس از سخنان نماینده تبریز،مدرس برای اوّلین بار اعتراض علنی خود را علیه رضاخان بیان کرد و گفت: (ما از سردار سپه هیچ ترس و واهمه ای نداریم و قدرت داریم که از او سوال و استیضاح کرده،حتّی او را عزل کنیم تا او برود در خانه بشیند).هرچند مدرس با او مخالف بود،امّا اعتقاد به برکناری او در این زمان از مقامش نداشت؛چرا که رضاخان در این زمان در برقراری امنیت در ایران نقش مهمّی داشت و ضرر برکناری او بیشتر از سودش بود.(10)
پس از نطق نماینده ی آذربایجان و اظهارات مدرس مبنی بر استیضاح رضاخان،او از خود واکنش نشان داده،افسران قزاق را در وازت جنگ جمع کرد و سخنرانی مفصلی مبنی بر تهدید مجلس و شرح خدمات خود ایراد کرد و در پایان گفت:استعفای خود را نزد احمدشاه اعلام می کنم.به دنبال این تهدید،مانور نظامی برای ترس و تهدید نمایندگان مجلس در شهر تهران ترتیب داده شد و همزمان با این عملیات،پستهای بازرسی نظامی در اطراف تهران ایجاد کرده،باعث اختلال و نا امنی در شهر شد. به علت رغب و وحشتی که از خبر استعفای رضاخان در نزد مردم به وجود آمده بود،مجلس با او از در مصالحه درآمد و سردار سپه به مجلس آمد و وعده ی الغای حکومت نظامی و اداره ی مستقیم و غیر مستقیم مالیاتها،را به وزارت دارایی داد و کار روزانه ی خود را شروع کرد.(11)

مدرس و نخست وزیری رضاخان

پس از کودتای سیاه،چندین کابینه روی کار آمدند و یکی پس از دیگری سقوط کردند.تنها وزیری که در همه ی این دولتها ثابت مانده بود رضاخان بود.قدرت و نفوذ وزیر جنگ به قدری افزایش یافته بود که نخست وزیران قادر به برکناری او نبودند،حتّی در مقابل،با تهدید خود براحتّی آنها را به سقوط می کشاندند.در این زمان رییس دولت (مشیرالدوله) بود که هرچند مدرس و اکثریت مجلس از او پشتیبانی می کردند،ولی سرانجام با تهدید رضاخان استعفاداد.سردار سپه علی رغم میل و رضایت مدرس و احمدشاه به نخست وزیری رسید و علاوه بر وزارت جنگ،اداره ی امور سیاسی کشور را نیز به دست گرفت.(12)

مدرس بر هم زننده ی جمهوری

همزمان با نخست وزیری رضاخان،در کشور ترکیه حکومت جمهوری به ریاست (مصطفی کمال پاشا) مشهور به (آتاتورک) اعلام شد. رضاخان که همواره به فکر برکناری قاجاریّه و به قدرت رسیدن خود بود،جمهوری خواهی را راهی مناسب برای رسیدن به هدف خود می دانست.از این رو،آن را بر سر زبانها انداخت و هواداران و نظامیان طرفدار خود را واداشت که از گوشه و کنار ایران تلگرافهایی مبنی بر اعلام (حکومت جمهوری) در ایران ارسال کنند.شعار جمهوری خواهی در تهران به خیابانها نیز کشیده شد و حتّی تظاهراتی به حمایت از آن در تهران به راه انداختند.(13)رضاخان برای اینکه راحت تر به مقصود خود برسد،انتخابات دوره ی پنجم مجلس را به صورت فرمایشی برگزار کرد تا با کمک نمایندگان اکثریت طرفدار خود،لایحه ی جمهوری را تصویب کند.این مجلس در تاریخ 22 بهمن 1302 ه.ش با نطق محمد حسن میرزا (ولیعهد) افتتاح شد.رضاخان میل داشت که اعتبارنامه های نمایندگان هرچه زودتر تصویب شده،به لایحه مورد نظر بپردازند. مدرس و طرفداران ا و در این مجلس که در اقلیت قرار گرفته بودند و مخالف جمهوری رضاخانی بودند تصمیم گرفتند برای خنثی کردن توطئه ی سردار سپه،به تلف کردن وقت مجلس از طریق اعتراض به اعتبار نامه ها،بپردازند تا مجلس به اکثریت نرسد.
سرانجام،این کار منجر به درگیری (مدرس) و (تدین) رییس فراکسیون (تجدد) که موافق جمهوری رضاخانی بود شد و به تحریک او (حسین بهرامی) (احیاءالسلطنه) سیلی محکمی به گوش مدرس زد.(14)سیلی خوردن مدرس،واکنش شدیدی را در داخل و خارج از مجلس به وجود آورد.مردم تهران تنفر و انزجار شدید خود را نسبت به جمهوری خواهی و اهانت به پیشوای دینی و نماینده ی خود اعلام کرده،و در مقابل مجلس به راهپیمایی و تظاهرات و شعار علیه رضاخان و طرفداران جمهوری او دست زدند.مجلس نیز پس از این مسأله،حالت عادی خود را از دست داد و عده ای از نمایندگان اکثریت به اقلیت طرفدار مدرس پیوستندو با ترک مجلس آن را از اکثریت انداختند تا لایحه ی جمهوری تصویب نشود.بدین ترتیب،با تلاشهای مدرس و گروه اقلیت مجلس از یکسو و مخالفت شدید روحانیون قم از سوی دیگر،بساط جمهوری خواهی او برچیده شد.(15)
رضاخان به دنبال این شکست،ابتدا تصمیم گرفت راهی خارج شود و حتّی وسایل سفر خود را نیز فراهم کرد،امّا طرفداران اکثریتش در مجلس دست به توطئه زدند،او از تهران خارج شد و به (بومهن) رفت. نمایندگان نیز تصمیم گرفتند بدون حضور (مدرس) تشکیل جلسه داده و به او رای تمایل دهند.جلسه ی مجلس بدون اطلاع مدرس تشکیل شد و بدون این که کسی صحبت کند،اکثریت مجلس به او رای داد و احمدشاه طی تلگرافی در 24 فروردین 1303 ه.ش فرمان مجدد نخست وزیری او را صادر کرد.در پی رای تمایل،هیاتی مرکب از (مصدق)،(مستوفی الممالک)،(مشیرالدوله)، (سلیمان میرزا) و چند نفر دیگر از سوی مجلس به بومهن رفته،او را به تهران باز گرداندند و سردار سپه شروع به کار کرد.(16)

استیضاح از دولت سردار سپه

پس از شروع به کار مجدد رضاخان،مدرس و طرفداران او،چون در مجلس در اقلیت بودند و کلیه روزنامه ها و هواداران آنها نیز در توقیف و حبس به سر می بردند و صدای آنها کمتر به گوش مردم می رسید و در مجلس هم به آنها کمتر اجازه ی سخن گفتن می- دانند،از این رو،مدرس تصمیم گرفت به هر صورت که شده با دولت سردار سپه از در مخالفت درآید و آن را استیضاح کند.هرچند این کاری مشکل و خطرناک بود،ولی چاره ای جز این نبود.هدف مدرس از این اقدام آن بود که اگر دولت سردار سپه سقوط نکند،حداقل سختگیریهای او تعدیل خواهد شد.هم چنین فرصت مناسبی برای بیان حقایق به وجود خواهد آمد.(17)طرفداران رضاخان در مجلس چون می دانستند که او در مقابل دلایل منطقی مدرس چیزی نمی تواند بگوید،به هر شکلی که بود سعی کردند از استیضاح جلوگیری کنند،امّا سرانجام مدرس در هفتم مرداد 1303 ه.ش پس از صحبتهایی در مجلی،متن استیضاح را تحویل رییس مجلس داد که از سوی او قرائت شد از جمله موارد مهم آن،سوء سیاست نسبت به داخل و خارج ایران،قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه،توهین به مجلس شورای ملی و عدم تحویل اموال مقصرین به خزانه ی دولت بود.(18)
پس از قرائت استیضاح،فشار از داخل و خارج مجلس برای پس گیری آن آغاز شد.روزنامه ها و طرفداران سردار سپه از خارج و نمایندگان گروه اکثریت از داخل بر فشار و توهین به گروه مدرس افزودند.با آن که بیشتر نمایندگان مجلس طرفدار رضاخان بودند و پس از استیضاح به او رای می دادند ولی باز هم از شجاعت و قوه ی نطق مدرس وحشت داشتند و تمام تلاش آنها این بود که استیضاح انجام نشود.از این رو درگیریهایی در داخل و خارج مجلس به وجود آوردند و از ورود گروه اقلیت به مجلس جلوگیری نمودند و به آنها کتک زده و توهین کردند.سرانجام،وقتی آنها دیدند نمی توانند در مجلس حاضر شده و از استیضاح خود دفاع کنند،مدرس،ملک الشعرای بهار را به نمایندگی از گروه خود به مجلس فرستاد.او (بهار) اعلام کرد که گروه اقلیت مصونیت نداشته و نمی توانند در مجلس حاضر شوند،به همین دلیل تا برگشتن اوضاع به حالت عادی،استیضاح را مسکوت می گذاریم.پس از آن سردار سپه تقاضای رای اعتماد کرد و اکثریت بدون حضور اقلیت به او رای دادند.(19)وی پس از استیضاح برای سرکوبی (شیخ خزعل) به خوزستان سفر کرد و پس از تسلیم شدن او به تهران برگشت و به کمک گروه اکثریت طرفدار خود در مجلس،فرماندهی کل قوا را به دست آورده،شروع به زمینه سازی برای انقراض قاجاریه کرد.سرانجام،در تاریخ نهم آبان 1304،طرح خلع دودمان قاجار و واگذاری قدرت به رضاخان پهلوی به تصویب مجلس رسید.مدرس در این زمان تلاشهای زیادی انجام داد که سلطنت به رضاخان واگذار نشود و حتّی در زمان مطرح شدن لایحه،آن را مخالف قانون اساسی دانسته،مجلس را ترک کرد ولی رضاخان با پشتیبانی اکثریت مجلس،زمام امور را به دست گرفت.(20)

تبعید و شهادت

پس از این که رضاخان به پادشاهی رسید عده ای از مخالفان او به گوشه نشینی رو آورده و عده ای دیگر خود را با وضع جدید وفق دادند و تنها از میان آنها،مدرس بود که از میدان مبارزه بیرون نرفته و یک تنه با دیکتاتوری او به مبارزه ی خود ادامه داد.رضاخان که همواره به فکر نابودی او بود ابتدا دستور ترور او را داد،ولی چون موفق نشد،به نیروهای امنیتی خود دستور داد که در روز شانزده مهر 1307،او را در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری فعلی) دستگیر کرده و به یکی از دورترین بخشهای خراسان به نام (خواف) تبعید کردند.وی به مدت نه سال در آنجا به حالت حبس به سر برده و مورد علاقه شدید مردم واقع شد و با مبلغ پولی که جوع آوری کرده بود،برای مردم آنجا آب انباری ساخت تا استفاده کنند.(21)
رضاخان که تحمل زنده بودن مدرس را نداشته و همواره از او ترس و وحشت داشت،در سال 1317 ه.ش،دستور داد که او را از آنجا به کاشمر ببرند و از طریق (مختاری) رییس کل شهربانی دستور قتل او را صادر کرده،سه نفر مامور این کار شدند و به آنجا رفتند.آنها در حالی که مدرس در کلبه ی محقر خود با دهان روزه از آنها پذیرایی می کرد،از طریق چای به او سم خورانده،حتّی منتظر شهادت او نشدند و با عمامه اش او را خفه کردند و گزارش جعلی مرگ طبیعی او را به تهران نوشتند.بدین ترتیب (مدرس قهرمان) که عمری را با استبداد و استعمار مبارزه کرده بود،به شهادت رسیده و در دل خاک جای گرفت،ولی یاد و خاطره ی او هرگز از یاد مردان و زنان آزاده بیرون نخواهد رفت.(22)

پی نوشت ها:

1. مدرس شهید،نابغه ملی ایران،علی مدرسی،ص49،بنیاد فرهنگی و انتشاراتی بدر،اصفهان،1358.
2. همان مدرک،ص56.
3. مدرس قهرمان آزادی،حسین مکی،ج1،ص113-139،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،تهران،1358.
4. مدرس قهرمان آزادی،حسین مکی،ج1،ص140-146.
5. تاریخ بیست ساله ی ایران،حسین مکی،ج1،ص440،امیرکبیر،تهران،1358.
6. مدرس شهید نابغه ملی ایران،علی مدرس،ص90-93.
7. مدرس شهید نابغه ملی ایران،علی مدرسی،ص93-94.
8. همان مدرک،ص94-95.
9. مدرس قهرمان آزادی،حسین مکی،ج1،ص162.
10. مدرس قهرمان آزادی،حسین مکی،ص168-170.
11. همان مدرک،ص170-175.
12. بازیگران عصر طلایی،ابراهیم خواجه نوری،ج4،ص57-66 جاویدان،تهران،1368.
13. همان مدرک،ص67-78.
14. مدرس شهید نابغه ملی ایران،علی مدرسی،ص144-154.
15. بازیگران عصر طلایی،ابراهیم خواجه نوری،ص85-91.
16. مدرس شهید نابغه ملی ایران ،ص179-180.
17. تاریخ بیست ساله،حسین مکی،ج2،ص543-546.
18. مدرس،ج1،ص83،بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی،بی جا،1366.
19. مدرس شهید نابغه ملی ایران،علی مدرسی،ص 210-220.
20. مدرس،قهرمان آزادی،ج2،ص687.
21. مدرس،بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی،ج1،ص107-116.
22. مدرس شهید نابغه ملی ایران،علی مدرسی،ص49.

منبع:

کتاب،تاریخ سیاسی معاصر ایران،پژوهشکده تحقیقات اسلامی،صص89 تا 97



نسخه چاپی