سیر حوادث اولیه ی نهضت امام خمینی
سیر حوادث اولیه ی نهضت امام خمینی
سیر حوادث اولیه ی نهضت امام خمینی
نویسنده: دکتر سید جلال الدین مدنی
منبع:کتاب،تاریخ سیاسی معاصر ایران جلد اول

1. درگذشت آیت الله بروجردی و کاشانی در سال 40

در فروردین سال 40 آیت الله بروجردی درگذشت. مراسم تشییع او در حد خود بی سابقه بود. ایران را تکان داد و دولت عزا و تعطیل عمومی اعلام داشت. ده ها هزار نفر از شهرهای مختلف به قم شتافتند و همین اجتماع بزرگ تبلوری از قدرت مرجعیت تشیع بود. در پایان همین سال یعنی اسفند 40 آیت الله کاشانی درگذشت. مردم از وی نیز تجلیل بی سابقه کردند تا بدآنجا که از تهران تا شهر ری جنازه ی وی را روی دست بردند و ساعت ها به طول انجامید. برای محققین و دور اندیشان این سؤال را مطرح ساخت آیا نمی توان از این نیروی عظیم مذهبی به صورت یک تحرک استفاده کرد، آیا اسلام و بالاخص مکتب تشیع به طور طبیعی متضمن یک حزب متشکل و نیرومند با افراد بی شمار مؤمن نیست که بدون ثبت نام و تشریفات احزاب به هنگام لزوم وجود خود را متبلور می سازد؟ در گذشت این دو روحانی برجسته درست در زمانی اتفاق افتاد که ایران هم در معرض تحولاتی بود. هر یک از دو شخصیت یعنی آیت الله بروجردی و آیت الله کاشانی نماینده نوعی از روحانیت و طرز تفکر اسلامی بودند.
آیت الله بروجردی در قم مرکزیتی محکم داشت. مرجعیت ایشان از جانب همه پذیرفته شده بود(1) بیشترین مقلدین را در داخل و خارج کشور داشتند و به همین جهت قسمت عمده ی وجوه شرعیه هم از طریق ایشان به مصرف می رسید(2) در ساختن مسجد، توسعه ی حوزه علمیه و استحکام بخشیدن به آن و فرستادن مبلغ به خارج کشور کوشش داشت، از جهات علمی و قدرت حافظه مشهور بود وی بعد از درگذشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در موقعیت مرجعیت قرار گرفته بودند(3) مراجع دیگر اگر صاحب رساله بودند در درجات پایین تر قرار داشتند. آیت الله بروجردی از لحاظ سیاست اصل را در عدم مداخله گذاشته بود. وی در هیچ شرایطی حاضر به مقابله و مخالفت با رژیم نبود البته رژیم حاکم سعی داشت احترام ایشان را محفوظ دارد و حتی المقدور موجبات عدم رضایت وی را فراهم نکند. از مسایلی که احتمالاً موجب برخورد می شود اجتناب نماید و اقداماتی که مخالف دین انجام می گیرد به نحوی توجیه گردد که مثلاً ضرورت زمان چنین ایجاب می کرد و وعده ترمیم و جبران می داد البته آیت الله بروجردی از نابسامانی ها، ظلم ها و ستم ها، تجاوزات و حتی اعدام های دستگاه حاکم اطلاع پیدا می کرد و نمی توان گفت «با وجود ثقل سامعه» از وضع ایران بی خبر بود(4) اما تصور می نمود حکومت آن قدر قوی است و به طوری از جانب بیگانگان حمایت می شود و آن طور شرایط زمان با برقراری آن تطبیق کرده که مسلمین با این ادعا که رژیم اسلامی نیست نمی توانند کاری بکنند و ثانیاً فکر می کرد که امنیت در دنیای آشفته و پرخطر مسأله ای است مهم برای اسلام و این رژیم توانسته امنیت را به هر حال برقرار سازد و اگر احتمالاً متزلزل شود با وجود سستی و تزلزل ایمان در بسیاری از مدعیان اسلامیت امکان دارد فاسد تبدیل به افسد گردد و اگر رژیم عنوانا مروج اسلام است و روحانی نما را به حقوقی می رساند، ممکن است دولت دیگری خود را ضد مذهب و یا حداقل بی نظر نسبت به مذهب اعلام دارد و به خصوص نقش کمونیست ها و توسعه ی فعالیت آن ها و حملات به مذهب را به تجربه دیده بود. به علاوه آیت الله بروجردی تمام کوشش و وقت خود را به امور غیر سیاسی و ثمر بخش علمی اختصاص داده بود و تا پایان عمر این روش را ترک نگفت. آیت الله بروجردی از وضع حکومت راضی نبود و نمی توانست راضی باشد ولی از حد توصیه و نصیحت و اعتراض مخفیانه پا را فراتر نمی گذاشت. آیت الله کاشانی نقطه ی دیگری از روحانیت بود وی اساساً سیاست را ماهیتی جدا از دین نمی شناخت. مقابله، مخالفت، اعتراض، برخورد و حتی جنگ را تکلیف خود می دانست. آیت الله کاشانی به دنبال مرجعیت که لازمه اش تنظیم رساله بود نرفت و در جوانی به همراه جمعی دیگر از علماء در عراق جنگ های چریکی به پا کرد و ضرباتی به انگلیس وارد ساخت. وی به علت صدور حکم اعدام از عراق به ایران بازگشت و در دوران دیکتاتوری رضا خان از مشاهیر مدرسینی بود که منزل خود را مرکز درس قرار داد اما در عین حال رویه ی مسالمت و سازش و تسلیم را در هیچ صورت نداشت و با اعمال خود حادثه می آفرید. حرکت و هدف اولیه او در سیاست متوجه انگلیس ها بود که در آن زمان به صورت مختلف در خاورمیانه پایگاه تسلط و نفوذ به وجود آورده بودند و حتی گاهی به طور نامریی گرداننده و جهت دهنده ی مراکز روحانی بودند و قطعاً برای تحقق مقاصد خود از اختلافات دینی استفاده می کردند. کاشانی بدون این که مرکزیت روحانی مثل بروجردی داشته باشد و بدون این که وجوه شرعیه ای دریافت کند در راهی می رفت که روحانیت او را هم به خطر می انداخت و در زمانی نسبت به او شک می کردند که این شخصیت روحانی است یا سیاست مدار و آیا با دخالت در سیاست نباید از جامعه ی روحانیت طرد شود؟ و تصور عموم این بود که این دو قابل جمع نیست. گویا کاشانی در یکی دو مرحله سعی کرده بروجردی را به سیاست وارد سازد ولی موفق نشده و کار به نوعی نگرانی و عدم رضایت کشیده است. آیت الله کاشانی از طریق سیاست و به علت حبس و تبعیدهای مکرر به شهرت بین المللی رسید و از سال 20 تا 1340 که درگذشت «به استثنای تأیید و حمایت دولت در زمان ملی شدن نفت» با تمام دولت های رژیم وابسته به سیاست های بیگانه مخالفت کرد و در راه اتحاد ملل اسلامی کار می کرد و در همین حال اتهاماتی چون جاسوس،جیرخوار، مرتجع، نوکر انگلیس و آمریکایی را تحمل می کرد. و سایر روحانیونی که مستقیماً در گود نبودند خود به خود این القاب را به مناسبت مبارزات کاشانی دریافت داشتند. بسیاری از روحانیون مقاومت کاشانی را در مقابل اتهامات و یا تحمل حبس و تبعید مخالف شئون روحانیت تلقی می کردند و می گفتند این چه دنیایی است که روحانی باید خود را به آن آلوده سازد و چنین نسبت هایی به او بدهند. برای مردم و مخصوصاً توده های عظیم میلیونی انتخاب طریق مشکل بود وقتی که رویه آرام و توأم با وقار و سکوت آیت الله بروجردی را که پشتوانه ی کاملی از روحانیت داشت در برابر حکومت می دیدند نمی توانستند با اعتقاد و یقین به دنبال آیت الله کاشانی بروند(5) خاصه این که رژیم سعی داشت رفتار آیت الله بروجردی را که توأم با آرامش و وقار و کناره گیری جامعه ی روحانیت از امور بود به عنوان ملاک و مأخذ بشناسد و ترویج نماید و اعمال آیت الله کاشانی را که دخالت در سیاست و ایجاد اشکال و زحمت و خطر برای دولت ها بود امری غیر مذهبی و روحانی بنمایاند و در این کار هم تا حد بسیاری موفق بود. درگذشت این دو روحانی بزرگ در سال 1340 برای حکومت وابسته، روحانیت، و مردم معنی و مفهوم مختلف داشت. 1. رژیم از درگذشت آیت الله بروجردی راضی بود زیرا تصور می کرد هر چند این مرجع مقاومت شدیدی ندارد و مزاحمت فراهم نمی نماید ولی به هر حال یک مرجع محکم روحانی است که دولت باید در اعمال خود ملاحظه کاری هایی داشته باشد، پاره ای اقدامات را انجام ندهد یا مجبور به توجیه و اصلاح باشد. و به همین جهت فکر کرد بهتر است اصولاً برای آینده هم مرکز روحانیتی در داخل کشور در این حد نباشد که احتمالاً ایجاد خطر نماید و یا مانع بالقوه ای در برابر اعمال حکومت باشد و از تلگراف تسلیت درگذشت آیت الله بروجردی به نجف این معنی پیدا است رژیم حاکم از درگذشت آیت الله کاشانی در شعف بود زیرا تصور می کرد یک مزاحم همیشه فعال و خستگی ناپذیر روحانی را که رقیب حکومت بود و خود را صاحب حق و تصمیم و اعمال حاکم می دانست پشت سر گذاشته است به همین مناسبت ملاحظه می شود اقداماتی و تصویب نامه هایی را دولت بلافاصله پس از درگذشت بروجردی و کاشانی در سال 41 ارایه می دهد که قبل از آن جرأت آن را نداشت. رژیم وابسته کار روحانیت را در ایران پایان یافته تلقی می کند و تصویب نامه ی انجمن های ایالتی و ولایتی یک شناسایی و آزمایشی از زمینه ی کار است. دولت علم و رژیم علاقه مند هستند که با تدوین قوانینی مخصوصاً در غیاب مجلس برای همیشه خود را از گرفتاری هایی که مذهب و مجامع مذهبی و روحانیون و مراجع در شکل های مختلف برای آن ها داشتند خلاص نمایند. درگذشت دو روحانی بزرگ، علماء و روحانیون مؤثر و طلاب جوان را هم وادار به ارزیابی مجدد اوضاع ساخت و بدون این که جلسه و اجتماع خاصی به این منظور تشکیل شود آن ها را به سوی مسایلی برد که در حوزه های علمیه سابقه نداشت جهان بینی اسلامی و معنویت لازمه ی آن کم کم تجلی کرد. روحانیت متفکر به لرزه ای که با درگذشت آیت الله بروجردی به مناسبت مرجعیت در شهر و روستا ایجاد شد پی برد واقف گردید و دریافت که نیروی عظیم مردمی تشیع نقطه ی اصلی وحدت را دارد و مهیای هر گونه جهش و ارایه ی این قدرت الهی و معنوی است این وضعیت خاص نشان داد اگر این نیروی شگرف آگاه باشد، بیدا شود و رهبری گردد هیچ حزب، گروه و دسته تاب رقابت با آن را ندارد و اساساً در صورتی که وحدت اسلامی پیدا شود موازین اسلامی با وجود نزدیک یک میلیارد مسلمان گسترش عظیمی خواهد یافت. کم کم توجه به پایگاه های محکم عقیدتی ساخته شده و از هر جهت مهیا به نام مسجد پیدا شد که فلسفه ی بنای آن همین بوده و قرن ها به معنی واقعی و اصلی مورد استفاده قرار نگرفته است. متوجه شدند که آیت الله کاشانی با این که نسبتاً تنها بود تأثیر عمیق در گردش حکومت کشور گذاشت، تحولات بسیار را به وجود آورد و اگر در مرجعیت قرار می داشت قادر به هر نوع تحولی بدون شکست بود و اگر آیت الله بروجردی با آن موقعیت مذهبی و مرجعیت تامّه قیام می کرد و توده ها را به صحنه نبرد می برد هیچ دولت و حکومت و رژیمی هر چند متکی به ابر قدرت ها توانایی مقاومت را نداشت و این تجربیات برای آینده بس مفید و امید بخش بود و به شرحی که خواهیم دید با دقت از وضع گذشته درس گرفت شد.

2. پیدایش امام خمینی(6) در موضع رهبری و مرجعیت

غالباً شروع فعالیت سیاسی امام از سال 41 تلقی می گردد که هم زمان با مرجعیت ایشان است که سراسر کشور را در بر گرفت و پیوسته این بحث پیش می آید که چرا ناگهان امام در صحنه سیاسی ظاهر گردید؟ و چرا قبل از این تاریخ حرکت مبارزاتی ایشان مشاهده نمی گردد؟ دقت در سوابق فعالیت علمی و تحقیقاتی و مبارزاتی سیاسی ایشان دو مرحله را به خوبی نشان می دهد.
مرحله ای که به سال 1340 پایان می گیرد و مرحله ای که آغاز آن سال 1341 می باشد امام در هر دو این مراحل دیانت را عین سیاست می داند و دارای روحیه ی انقلابی، مبارزاتی و سلحشوری است. در همان مرحله ی اول است که امام کتاب کشف الاسرار را می نویسد و تعالیم مبارزاتی اسلام را منعکس می سازد امام در این کتاب از انقلاب مسلحانه اسلامی حمایت بلکه مسلمین را به آن دعوت می نماید(7) و کوشش دارد تا پیام انقلاب اسلام را از زبان قرآن به همه بازگو کند و لذا چنین می نویسد «... ای بی خردان! اسلامی که می گوید و قاتلوا المشرکین کافه ی کما یقاتلونکم کافه ی(8) آیا می گوید بنشینید تا طعمه ی دیگران شوید؟ اسلامی که می گوید واقتلوهم حیث تقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوکم(9) آیا می گوید دست روی دست بگذارید تا دیگران بر شما چیره شوند؟ اسلامی که می گوید وقاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم(10) می گوید خود را تسلیم دیگران کنید؟ اسلامی که می گوید الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف و لایقیم الناس الا السیف و السیوف مقالید الجنه ی و النار و للجنه ی باب یقال له باب المجاهدین(11) و صدها آیات و احادیث برای جنگ با اجانب و برای استقلال کشور آورده آیا مردم را از کوشش و جنگ باز می دارد؟»(12) ملاحظه می شود امام با این استفهامات انکاری در مقابل کلام صریح خداوندی راه ملت مسلمان را مشخص می سازد. امام در کتاب کشف اسرار با تأکید به آیات ذیل طریق اسلامی انتخاب جهت را معین می نمایند و این همان تکلیف دینی است که هر مسلمان دارد.
«بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما الذین یتخذون الکافرون اولیاء من دون المؤمنین ایبغون اعندهم العزه ی فان العزه ی لله جمیعا»(13) یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدی القوم الظالمین(14) و اعدوالهم ما استطعتم من قوه ی و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله وعدوکم و آخرین من دونهم لاتعلمونهم الله یعلمهم و ما تنفقوا من شیء فی سبیل الله یوف الیکم و انتم لاتظلمون.(15)
اما در همان دوره ای که امام خمینی ظاهراً فعالیت سیاسی ندارد با تأکید روی آیات فوق و الهام از آنان چنین می گوید: «هم میهنان عزیز، خوانندگان گرامی، برادران ایمانی، جوانان ایران دوست، ایرانیان عظمت خواه، مسلمانان عزت طلب، دین داران استقلال خواه، اینک این فرمان های آسمانی است، این دستورات خدایی است، این پیام های غیبی است که خدای جهان برای حفظ استقلال کشور اسلامی و بنای سرفرازی به شما ملت قرآن و پیروان خود فرو فرستاده آن ها را بخوانید و تکرار کنید و در پیرامون آن دقت نمایید و آن ها را به کار ببندید تا استقلال و عظمت شما برگردد و پیروزی و سرفرازی را دوباره در آغوش گیرید وگرنَه راه نیستی و زندگانی سراسر ذلت و خواری را خواهید پیمود و طعمه جهان خواران خواهید شد.(16)
این عبارات امام نشان می دهد که ایشان مبارزات ضد استعماری سال های بعد از شهریور 20 را با دقت دنبال می نموده و با آن هم گام و همراه بوده اند همین طرز تفکر و چهره ی درخشان روحانی و انقلابی ایشان بوده که مرحوم آیت الله کاشانی می گوید: «تنها کسی که بعد از من امید است به درد ملت ایران بخورد آقای خمینی است»(17) در سال 1321 یاد نامه ای برای شخصی تنظیم می گردد و منتشر می شود و در این یاد نامه نوشته ای است به امضای روح الله خمینی که قیام برای الله را شرح می دهد و تنها راه اصلاح جهان را از همان طریق می داند. اعمال هیأت حاکمه آن روز را تماماً قیام برای نفس می شناسد و به شدت مورد حمله قرار می دهد و سپس همه ی قشرهای جامعه را به قیام در راه خدا دعوت می نماید و به مقاصد اسلامی می خواند و ما به لحاظ جنبه ی تاریخی این سند و استحکام و قاطعیت عبارات آن عین آن را در زیر نویس می آوریم(18) و این در حالی است که قبل از سال 1340 تمام شهرت ایشان در مقام تدریس است و نه در صحنه ی سیاست و معلوم می نماید خواص از روحانیون اهل سیاست به خوبی ایشان را درک کرده بودند شاید هدف ایشان این بوده که سالیان درازی را به تدارک انسان هایی پردازد که بتوانند بار عظیم مسوولیت مبارزه را شجاعانه به دوش گیرند بدون این که در مرحله ی اول خود ار بشناساند.
امام برای مرحله ی دوم به دنبال زمان مناسب بود و آن وقتی پیدا شد که پس از درگذشت آیت الله بروجردی رژیم در صدد بود که پایگاه روحانی قم را بدون مانع به انقلاب سفید! پیوند دهد و با تأسیس سینما از نوع مورد نظر و ایجاد مراکز فحشای و مشروب فروشی به جدایی مذهبی قم پایان دهد و یک نواختی را در راه تمدن بزرگ! برای تمام کشور تأمین نماید. روحانیون جوان حوزه با تنظیم طومار علمای قم را از جریان آگاه و به اقدام اساسی دعوت نمودند تنها امام خمینی عکس العمل نشان داد و با احضار رییس شهربانی تذکر لازم را داد و از روحیه ی زنده ی طلاب تجلیل و تقدیر کرد و آن ها را به مسوولیت خود واقف ساخت.(19)اما عدم حساسیت رژیم حاکم در خصوص مورد موضوع پایان یافته تلقی گردید.
کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در این خصوص می نویسد(20) «... لیکن لازم بود که پیش از هر کار در اندیشه ی انگیزه ی محرکی باشد که بتواند نظر عامه ی مردم را به خود جلب کند و بدون در دست داشتن انگیزه ای که بتواند توده ها را به حرکت در آورد و جامعه ی روحانیت را با ایشان هم صدا سازد نهضت امکان نداشت و طرح شعارهایی از قبیل مبارزه با امپریالیسم، استعمار و رژیم شاهی و مبارزه در راه تأمین حقوق توده های زحمت کش رنجبر و پا برهنه و ... در آن شرایط که اصولاً صحبت از سیاست و مسایل سیاسی خلاف شرع شمرده می شد هر چند ممکن بود عده ای از روشن فکرها و آزادی خواهان را با ایشان همراه سازد لیکن در میان عامه ی مردم که به حرکت در آوردن آنان برای نهضت ضروری بود علاوه بر این که مؤثر و محرک نبود موجب آلودگی ایشان می گردید و با بر چسب «آخوند سیاسی!» برای همیشه کنار گذاشته می شد. مقدس نماهای بی خبر از اسلام و توده ی عوام که از مکتب راستین اسلام فرسنگ ها دور نگه داشته شده بودند برای یک پیشوای روحانی و عالم اسلامی نه تنها دخالت در سیاست را جایز نمی دانستند! بلکه از محرومیت و تیره بختی و نابسامانی رنج بران و زحمت کشان سخن گفتن را نیز دور از شوون روحانیت می پنداشتند! فقط اغنیاء را به کمک و توجه نسبت به فقرا تشویق نماید! لیکن اگر بخواهد برای گفتن حقوق فقرا با ثروتمندان و سرمایه داران ستیز و مبارزه نماید دیگر عالم و پیشوای اسلامی نیست و باید به نام «آخوند سیاسی»! کنار گذاشته شوند! ...» و اوضاع روز نشان می داد که جنب و جوش هایی که گاه گاهی به صورت تظاهرات یا اعتصاب و پخش تراکت علیه رژیم پیش می آمد تأثیری در توده های عظیم مردم ندارد احزاب و گروه های سیاسی هم به علت سوءظن پیش می آمد تأثیری در توده های عظیم مردم ندارد احزاب و گروه های سیاسی هم به علت سوءظن مردم فعالیت چشم گیری نداشتند و بعضاً متهم به وابستگی هایی با بیگانه بودند که اقدامات شان بیش از آن که مفید باشد مضر بود. امام خمینی در چنین حالتی می بایست از موضع مرجعیت حرکت نماید و اولین شعار نهضت را در قالب های مذهبی بریزد(21)تا از آن ریشه عمیق فکری مذهبی توده ها بهره مند گردد.

3. سقوط دولت امینی در سال 41

امینی که با حمایت آمریکا نخست وزیر شده بود توانسته تا حدی در غیاب مجلس برنامه هایی را به مورد اجرا گذارد و موقتاً بحران را از نقطه ی اوج فرونشاند و وعده های بسیاری به مردم بدهد... امینی طرح اصلاحات ارضی آمریکا را هم به مورد اجرا در آورد. شاه که در این مرحله از قدرتش کاسته شده بود و آن چنان که می خواست امینی از او اطاعت نداشت در صدد بر آمد وی را کنار گذارد و خود مستقیماً مبتکر اقدامات اصلاحی باشد و بنابراین در یک سال و چند ماه که امینی نخست وزیر بود علایم این برخورد وجود داشت از جمله زمانی تیمور بختیار مهیای نخست وزیری شده بود(22) و حادثه اول بهمن سال 40 دانشگاه پیش آمد که منجر به تعطیل دانشگاه شد. بالأخره امینی در مقام جلب کمک بیشتر از آمریکا با آن کشور به توافق نرسید و ناگهان استعفا داد. استعفای امینی به عنوان قهر دولت او تلقی شد.

4. شاه در رأس قدرت

استعفای امینی این فرصت را به شاه داد که مستقیماً قدرت را به دست بگیرد و ظاهراً شخصی را که سال های متمادی در دربار بوده و همواره خود را نوکری وفادار به شاه می دانست در مقام نخست وزیری او اسد الله علم بود که افتخار داشت که غلام جان نثار و خانه زاد شاه باشد.
با آمدن اسد الله علم کوشش های امینی در جهت آزادی های ظاهری و اجازه ی فعالیت های سیاسی محدود از بین رفت و بار دیگر اختناق شدید حاکم شد فعالیت های اطلاعاتی و امنیتی رژیم گسترش یافت و شخصیت های ملی و افراد مخالف در مضیقه قرار گرفتند و جمعی زندانی شدند. تبلیغات دروغین دستگاه علم فضای مسمومی را به وجود آورد. شاه با کمک علم در صدد بود تا به طور نامحدود سلطه خود را استحکام بخشد و دیکتاتوری در حد اعلای ممکن مستقر نماید اعمالی را ابتکار بنامد و آن را به فکر منجمد خودش مربوط سازد و نابغه پردازی نماید. یکی از این ابتکارات لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بود که می بایست مظاهر مذهبی از متن آن کنار گذاشته شود تا غربی ها و مشتاقان اصلاحات شاه جنبه ی آزاد منشی و غیر مذهبی بودن قوانین را هم به عینه ملاحظه نمایند.
علم برنامه اصلاح ارضی امینی را ادامه می داد و ضمناً در صدد بود هر نوع قدرت دیگری را در مملکت ریشه کن کند و دیکتاتوری به تمام معنی در کشور مستقر سازد.

5. اولین برخورد با روحانیت

همان طور که قبلاً دیدیم امینی از راه نزدیکی با قشر روحانیون در صدد پیشبرد کار بود اما اسد الله علم مهره ی تمام عیار بیگانه بود که شاه را مجری اوامر آن ها می دانست و برای این که این اوامر به طور مطلوب اجرا گردد و مقاومتی پیدا نشود شاه را تا حد خدایی بالا می برد و نمی خواست به دیگران اعتنایی بشود یا کس دیگری در مقام مخالفت برآید و به نظر خودش فرصت مناسبی برای این امر پیدا کرده بود زیرا آیت الله کاشانی که سابقه ی طولانی مبارزاتی علیه هیات حاکمه داشت و دولت های وابسته بیگانه را از موضع روحانیت آرام نمی گذاشت در سال 40 درگذشته بود. با فوت آیت الله بروجردی در اوایل همان سال هنوز مرجعیت تقلید هم در شخص واحدی تبلور پیدا نکرده بود به همین مناسبت در 16 مهر 41 قانون انجمن های ایالتی و ولایتی را تصویب کرد. این قانون آزمایشی از جانب دولت علم در مقابله با روحانیون بود و تصور می شد رهبری مذهبی فعلاً دچار تفرقه و پراکندگی است و قدرت اقدامی یک پارچه را ندارد(23) در این قانون قسم به قرآن حذف شده بود و هم چنین شرط مسلمان بودن نادیده گرفته شده بود در مخالفت با این لایحه روحانیون در مقام مبارزه بر آمدند و امام خمینی در رأس این مخالفت قرار گرفتند و سخنان امام با استحکام تمام در آن روز نشان داد دخالت روحانیت در سیاست نه تنها پایان نگرفته بلکه با قدرت وسیع تری این راه ادامه دارد.

پی نوشت ها

1. آیت الله العظمی حاج آقا سید حسین بروجردی با سی واسطه به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسیدند در 1292 قمری در بروجرد متولد شده و در 18 سالگی برای تکمیل تحصیل به اصفهان رفتند و پس از ده سال به نجف اشرف عزیمت و به درس آیت الله خراسانی وارد گردیدند ایشان پس از مراجعت و سال ها اقامت در بروجرد به قم مهاجرت و در مرجعیت قرار گرفتند حدود 16 سال ایشان مرجعیت عامه را عهده دار بودند.
نویسنده ی کتاب بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی بدون ذکر منبع ادعا می کند: «... امام خمینی در تعقیب هدف اساسی خود در مورد واداشتن مرجع زمان به نهضت اصیل اسلامی پس از درگذشت آیت الله حایری کوشش همه جانبه ای را مبذول داشت که مقام زعامت و مرجعیت را به دست فقیه و عالمی بدهد که به روح و حقیقت اسلام آگاه باشد و دین حنیف اسلام را از زاویه ی تنگ مسایل عبادی ننگرد و کسی که در آن روز بیش از دیگران دارای اندیشه ی روشن و مترقیانه بود و در قبال ضربات توان فرساییکه بر پیکر اسلام وارد می شد احساس درد می کرد همانا مرحوم آیت الله بروجردی بود که سابقه ی مبارزات او علیه رضا خان میر پنج و حرکت او از بروجرد به منظور اسقاط حکومت پلیسی و سیاه پهلوی در خور توجه بود و اظهار خود آن مرحوم از قبیل این که «من هرگز در قبال خلاف کاری ها و قانون شکنی های دستگاه حاکم ساکت نمی نشینم» برای امام خمینی مایه ی دل گرمی و امیدواری بود... از این روی در مرجعیت عامه ی آن مرحوم کوشش به سزایی مبذول داشت... حتی برای همراه ساختن علمای بزرگ همدان که به مرجعیت مرحوم بروجردی موافق نبودند به آن سامان مسافرت کرد... و سرانجام موفق شد نظر آنان را با زعامت عامه مرحوم بروجردی جلب نماید «بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی صفحه ی 98».
2 . مجله ی آشفته «شماره ی دو، 13 بهمن 34 متوسط پرداخت وجوه شرعیه به ایشان را روزانه دو میلیون ریال نوشت که به مصارف امور دینی می رسید.
3. البته با درگذشت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری به سال 1355 برای رسیدن مرجعیت به ایشان کوششی انجام گرفت.
4 . نویسنده ی کتاب بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی معتقد است که «از آن جا که عوامل و ایادی استعمار از نقش پر ارجی که یک مرجع و پیشوای انقلابی شیعه در بیماری، حرکت و جنبش توده ها می تواند داشته باشد به خوبی آگاه بوده ضربات سنگینی از این مسیر خورده بودند و نیز از سوابق مرحوم بروجردی و موضع گیری قاطعانه او علیه رژیم دست نشانده پهلوی آگاه بودند با مرجعیت عامه ی ایشان وضع را نامساعد دیده برای منافع و اغراض استعماری خود احساس خطر کردند و از این روی با تمام نیرو در مقام پیشگیری برآمده برنامه ی همیشگی خود را در قبال مراجع اسلام که فرستادن مأموران ورزیده و کار آزموده در دستگاه مرجع و نفوذ در او و آنگاه محاصره و دور نگه داشتن او از اجتماع می باشد، در این مورد نیز دنبال کردند و با گذاشتن عناصر سر سپرده ی خود. در دستگاه مرحوم آیت الله بروجردی و نفوذ در افکار و اندیشه های ایشان متأسفانه توانستند آن مرحوم را از هر گونه تماس و ارتباط با توده ها باز دارند و رسالتی را که به عهده ی یک پیشوای روحانی و اسلامی می باشد از ایشان سلب نمایند...» صفحه ی 99 کتاب بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی، قسمت اخیر این تحلیل قانع کننده نیست زیرا کسی که در مرجعیت قرار می گیرد باید از چنان هوشیاری و تدبیر برخوردار باشد که در محاصره ی افراد مشکوک قرار نگیرد وانگهی از خصوصیات ممتاز پیشوای اسلامی حضور در بین توده های مردم است و مرحوم بروجردی از این حیث وضع استثنایی نداشت. باور کردنی نیست که عوامل و ایادی مرموزی بتوانند شخصیت درجه اول روحانی را آن چنان در محاصره گیرند که از رسیدن هر گونه خبر، گزارش و اطلاعی به او جلوگیری نمایند.
5 . آیت الله بروجردی در موارد متعدد آیت الله کاشانی را تأیید می کرد. مخصوصاً وقتی که وی در خطر حبس و تبعید و نابودی قرار می گرفت با همان شیوه ی خاص تماس با رژیم سعی داشت مورد به مجازات سنگین نرسد و حوزه های علمیه ی قم و نجف هم در اواخر حکومت دکتر مصدق در مورد اهانت هایی که متوجه کاشانی کرده بودند ساکت نماندند و اقدام جمعی کردند و در قضیه ی ملی شدن نفت آیت الله محمد تقی خوانساری که خود از مراجع بود حکم شرعی صادر کرد و تصریح نمود«... هر کس که هر قدر به هوش باشد البته می دانند و تصدیق خواهد نمود کمه مسلط نمودن اجنبی بر نفت که مایه ی حیات این ملت است غیر از خفت عقل و بی علاقگی به جامعه و عدم توجه به مقررات و وظایف دینی و ضعف ادارک و عدم رعایت مصالح و مفاسد جامعه چیز دیگری نبوده و نیست و به هر حال باز پیغمبر اسلام می فرمایند:«من اصلح ولم یهتم بامور المسلمین فلیس به مومن ولامسلم» آیا اهتمام به امور مسلمین مصداقی از این بهتر دارد که میلیون ها مسلمان به این فلاکت و با این وضعیت رقت بار بادش اگر سلب عواطف بشریت از ما نشده بود می بایست خون گریه کنیم آیا سزاوار است چنین موضوع با اهمیتی را انسان اهمیت ندهد؟! اگر کسی بگوید این اهتمام در امور مسلمین نیست خلاف وجدان گفته است اگر حدیث شریف شامل این امر با این اهمیت نباشد پس شامل چه امری خواهد بود بعد از این که اهتمام در امور مسلمین بود اگر این حکم را قبول نکنند رد قول پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است دیگر چه عذری برای ما باقی می ماند خصوصاً با این که مثل حضرت مستطاب آیت الله کاشانی دامت برکاته که مجتهدی عادل و با شهامت و دلسوز و فداکار برای دین و دنیای مردم با این همه جدیت و ترغیب و تحریض و مردم را بیدار می کنند دیگر مجال عذری برای کسی نمی ماند الا حقر محمد تقی خراسانی» و آیت الله شاهرودی هم در همین زمینه فتوا داد که «بسم الله الرحمن الرحیم نظر به این که از این جانب سؤال فرمودید که از حکم شرع و دین درباره ی قطع ایادی اجانب و خاینین از مملکت و «ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور» البته معلوم و جای هیچ گونه تردیدی نیست که کوتاه کردن دست اجانب از کشور مسلمین و ملی کردن نفت در سراسر کشور بر هر مسلمانی لازم و واجب است که در این موضوع مهم و امر حیاتی جدیت نمایند خصوصاً که مثل حضرت آیت الله العظمی آقای کاشانی دامت برکاته العالی در رأس این نهضت مقدس بوده و تمام اوقات شریف خود را مصروف در رفع ظلم و جور و تأمین آسایش مسلمین می فرمایند و همیشه اوقات در کارهای خیر و شرع و مبارزه با ظلم در صف اول فداکاران اسلام قرار دارند و سال های متمادی است که در امور کشوری وارد و بنکات و رموز اجتماعی اطلاعات کافی دارند بر مسلمان ها لازم است از وجود محترم امثال ایشان تبعیت و قدر دانی نمایند و روی موازین شرع و دین مقدس اسلام برای مسلمین در اقدام بر «ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور» جای هیچ گونه شبهه و تردیدی باقی نمی ماند. الاحقر عباس علی شاهرودی».
«........ 9 تا 11 صفحات 58 تا 59 کتاب روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت». ملاحظه می شود حوزه های علمیه در مقابل مسایل سیاسی سکوت مطلق ندارند ولی آن تحرکی که خروشان باشد، امواج شکننده به وجود آورد و مرجعیت روحانی را محور مبارزه قرار بدهد نیست.
6 . امام خمینی در سال 1320 قمری در خمین متولد گردید پدر ایشان آیت الله مصطفی پس از مراجعت از تحصیلات نجف پیشوایی اهالی خمین را عهده دار بود که در 47 سالگی به وسیله ی اشرار به قتل رسید. سید روح الله خمینی زمانی پدر را از دست داد که بیش از پنج ماه نداشت و مادر وعمه ی خود را در 16 سالگی از دست داد امام خط خوش را نزد حمزه محلاتی تعلیم دید تحصیلات مقدماتی را نزد برادر بزرگ آموزش یافت و آن گاه به حوزه علمیه رفت ولی پس از چندی حضور آیت الله مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی در اراک ایشان را به آن سوی جذب کرد و وقتی در 1340 قمری حوزه علمیه ی اراک به شهر قم انتقال یافت خمینی طلبه ی جوان آن روز در مدرسه دارالشفای قم مسکن گزید و تا اعلی درجه ی اجتهاد تحصیلات خود را با دقت به پایان برد و در زمره ی مبرزین از مجتهدین درآمد آیت الله خمینی علاوه از مقام ممتازی که در فقاهت یافت در علوم دیگر مثل فلسفه و حکمت و عرفان مهارت پیدا کرد. امتیازچشم گیر امام در این مرحله در تهذیب نفس و خود سازی با تمام مفاهیم عالی آن است. او تحصیل علم را با فضایل انسانی و درجات روحانی بهم آمیخت و در این راه گام های استوار برداشت. مقام و منزلتی را که خمینی در قلب و طلاب و فضلای حوزه قم پیدا کرد قبل از این که ناشی از موقعیت علمی او باشد از جاذبه ی معنوی او سرچشمه گرفت تخصص امام خمینی در علوم عقلیه او را پاسخ گوی اشکالات و شبهات عقلی نسبت به اسلام در حوزه ی علمیه قم قرار داد و کتاب کشف اسرار او در رَد یکی از نوشته های سفسطه آمیز، این جهت را نمایان ساخت و به همین دلیل بود جمعی زیاد از فضلا در تکمیل علوم عقلیه او را استاد منحصر یافتند. جلسات درس اخلاق امام مشتاقان عمومی از طبقات مختلف یافت تا آن جا که هفته ای دو جلسه پنج شنبه و جمعه علاقه مندان زیادی را از اطراف به مدرسه ی فضیه کشاند و وقتی که پلیس دوران 20 ساله ی رضا شاه در صدد تعطیل آن برآمد و آن را خلاف مصلحت رژیم تشخیص داد امام گفت «من موظف هستم به هر نحوی که هست این جلسه را برگذار نمایم پلیس شخصاً بیاید و از انعقاد آن جلوگیری به عمل آورد» امام خمینی تدریس خارج فقه و اصول را از سال 1364 قمری «44 سالگی» آغاز نمود و در واقع مرکزی برای پرورش مجتهدین متبحر مهیا گردید و بزرگترین کرسی تدریس علوم اسلام عملاً به ایشان اختصاص یافت و شاگردانی چون استاد شهید مطهری پیدا کرد که از یاد آوری نام امام قلبش می لرزید.
7 . امام در کتاب کشف اسرار می نویسد «... گاهی واجب شود جنگ به طور دفاع بدون وجود امام و منصوب از جانب او مثل آن که انسان بین گروهی باشد که دشمن بر آن ها حمله کند یا آن که دشمن بخواهد بر شهرهای اسلامی استیلا پیدا کند یا بخواهد مسلمانان را اسیر کند یا مال آن ها را بگیرد و در تمام این صورت ها واجب است که مردم از کشور و جان و مال خود دفاع کنند و با اجانب جنگ کنند».
8 . همگی با مشرکین بجنگید چنان که همگی آنان با شما پیکار می کنند.
9 . دشمنان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را از جایی که شما را بیرون کرده اند بیرون برانید «آیه ی 190 سوره ی بقره».
10 . در راه خدا با آنان که با شما می جنگند پیکار کنید. «سوره ی بقره، آیه ی 189».
11 . خیر همه اش در شمشیر و زیر سایه ی شمشیر است و مردم جز با شمشیر نظم اجتماعی نگیرند شمشیر کلید بهشت و دوزخ می باشد و یکی از درهای بهشت ویژه ی ورود مجاهدین است «از کلمات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، وسایل الشیعه، باب الجهاد».
12 . کشف اسرار، صفحه ی 289 به نقل از بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، صفحه ی 84.
13 . به منافقین مژده! بده آنان به جای مؤمنین کافران را به سرپرستی و دوستی اختیار نمایند عذابی دردناک دارند آیا می خواهند به وسیله ی کافرین به عزت برسند؟ در حالی که اقدار و عزت تماماً از آن خدا است «سوره ی نساء آیه ی 137».
14 . ای گروندگان! یهود و نصاری را به سرپرستی و دوستی نگیرید آن ها سرپرست یکدیگرند و هر یک از شما آن ها را سرپرست بگیرد از آن ها می باشد بی گمان خدا جماعات ستم گران را هدایت نمی کند. «سوره ی مائده، آیه ی 50».
15 . برای آن ها تا آن جا که می توانید از نیرو «تجهیزات» و اسب «وسایل نقلیه» تدارک ببینید تا بدان وسیله دشمن خدا و دشمن خود و دیگر دشمنانی را که نمی شناسید و خدا آنان را می شناسد مرعوب سازید و هر چه در راه خدا صرف کنید به شمار به طور کامل باز می گرداند و شما مورد ستم و تجاوز قرار نمی گیرید. «سوره ی انفال، آیه ی 62».
16 . کشف اسرار، صفحات 233 و 224 به نقل از بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، صفحه ی 85.
17 . بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، صحفه ی 96.
18 . در یاد نامه سید علی وزیری در تاریخ 11 شهر جمادی الاولی 1363 قمری «1321 شمسی» شرحی به خط امام خمینی نوشته شده و انتشار یافته که مبین نوع تفکر سیاسی ایشان است و ما به نقل آن می پردازیم «بسم الله الرحمن الرحیم، قال الله تعالی، قل انما اعظکم بواحده ی ان تقومو الله مثنی و فرادی – خدای تعالی در این کلام شریف از منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده است، این از بهترین موعظه هایی است که خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب و به بشر پیشنهاد فرموده است، این کلمه تنها راه صلاح در جهان است، قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده ... قیام الله است که موسی کلیم را با یک عصا بر فرعونیان چیره کرد... قیام برای خدا است که خاتم النبیین را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه ی خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوی را گذاشت... خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه ی جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران در آورده، قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلام خفه کرده... قیام برای نفس است که بیش از ده ها میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق کرده که طمعه مشتی شهوت پرست پشت میز نشین شدند و قیام برای نفع شخصی است که یک نفر... را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می کند که حرث و نسل آن ها را دست خوش شهوات خود کند، قیام برای نفع شخصی است که الآن هم چند نفر کودک خیابان گرد «...» در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده، قیام برای نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم و قرآن را مرکز فحشاء کرده، قیام برای خود است که موقوفات و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزه گرد بی شرف کرده و نفس از هیچ کس در نمی آید قیام برای نفس است که چادر عفت از سر زن های عفیف مسلمان برداشت الآن هم این امر بر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخن نمی گوید، قیام برای نفس های شخصی است که روزنامه ها که کالای پخش فساد اخلاق است امروز همان نقشه ها را که از مغز خشک «...» تراوش کرده تعقیب می کنند و در میان توده ی پخش می کنند قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلای قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هر چه می خواهند بگویند و کسی نفس نکشد. هان ای روحانیون اسلامی! ای علمای ربانی، ای دانشمندان دین دار، ای گویندگان ... موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاح را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک منافع شخصی کرده تا به همه سعادت های دو جهان نایل شوید و با زندگی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید... امروز روزیست که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید فرداست که مشتی هرزه گرد، شهوت پرست بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دست خوش اغراض باطله خود کنند امروز شماها در پیشگاه خداوند چه عذری در محکمه ی خدا دارید این چه ضعف و بیچارگی است که شما را فراگرفته.
ای آقایان محترم که این صفحات را گرد آوری نمودید و به نظر علمای بلاد و گویندگان رساندید خوب است که یک کتابی هم فراهم کنید که جمع تفرقه هاتان کند و همه ی آنان را در مقاصد اسلامی همراه کرده از همه امضاء می گرفتید که اگر در یک گوشه ی مملکت به دین جسارتی می شد همه یک دل و یک جهت از تمام کشور قیام می کردند خوب است دینداری را دست کم از ... یاد بگیرید که اگر یک نفر آن ها در یک ده زندگی کند... با او رابطه دارند و اگر جزیی تعدی به او شود برای او قیام می کنند امروز شما در پیشگاه خداوند عالم چه عذری دارید همه دیدید کتاب های یک نفر تبریزی بی سر و بی پا را که تمام آیین شما را دست خوش ناسزا کرده و در مرکز تشیع به امام صادق علیه السلام آن همه جسارت ها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد.
شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید خیره سران بی دین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمه ی بی دینی را آغاز کردند و به همین زودی به شما تفرقه زده ها چنان چیره شوند که زمان... روزهایتان سخت تر شود. و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله – روح الله الموسوی الخمینی 11 شهر جمادی اولی 1363 قمری «کیهان شماره ی 25،10613 دی ماه 1357».
19 . وقتی که یک نفر از حوزه ی علمیه به هنگام پسردار شدن شاه به دربار رفته بود و به نام حوزه ی علمیه قم تبریک گفته بود و جمعی از طلاب جوان با انتشار اعلامیه ای عمل او را محکوم کرده بودند امام از آن ها تمجید و شخص تبریک گو را مورد ملامت و پند و اندرز قرار داد تا آن جا که به عمل ناشایست خود معترف و متعهد شد دیگر چنان ننماید. «تلخیص از تحلیلی بر نهضت امام خمینی، صفحه ی 104».
20 . صفحه ی 107 کتاب بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی.
21 . شعار و انگیزه ای که در آن روز امام خمینی می توانست به منظور آغاز نهضت از آن برخوردار باشد و بتواند در جامعه ی دینی آن روز مطرح سازد باید صرفاً در چهار چوب مذهب – مذهب دست و پا شکسته ای که در دست مردم فریب خورده قرار داشت و عاری از هر گونه رنگ و بوی سیاسی بوده باشد! تا موجب رمیدن و موضع گیری مقدس نماهای بی خبر از اسلام و کوته فکران به ظاهر مسلمان نگردد و از طرف دیگر دارای دینامیسمی باشد که بتواند توده ها را از خواب سنگین استعماری بیدا رسازد، از رکود، جمود، رخوت و سستی برهاند، به حقایق اسلام آشنا سازد و زمینه را برای طرح شعاری فراتر و زنده تر آماده سازد «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی صفحه ی106».
22 . تیمور بختیار پس از حدود ده سال جنایت و خون ریزی و سلب آزادی مردم در این تاریخ به رقابت با امینی ظاهر شده بود و برای نخست وزیری مهیا می شد و در قیافه ی یک سیاست مدار ملی به گردنش گل آویزان می کردند! و محصول این رقابت حمله ای بود که در اول بهمن 40 به دانشگاه تهران شد و جمع زیادی مجروح شدند.
به دنبال آن دانشگاه تا پایان عمر حکومت امینی تعطیل شد و بختیار هم به خارج از کشور رفت و در سال های بعد در قیافه ی مخالف شاه فعالیت داشت و در نهایت وسیله ی سازمان امنیت در عراق به قتل رسید.
23 . علاوه بر این تصور می کردند روشن فکران و طبقه ی تحصیل کرده از مذهب دور شده اند و پایگاه سنتی مذهب بین طبقات کم درآمد مانند کشاورزان و کارگران است و آن ها را نیز با برنامه اصلاحات ارضی و سهیم کردن در سود کارخانه ها خریده اند و بنابراین با تشکیل یک مجلس جدید می توان ایران را از دایره ی یک کشور اسلامی خارج ساخت و قوانین ساخت و قوانین دست و پاگیر اسلامی را هم کنار گذاشت.



نسخه چاپی