تزارهای استعمارگر
تزارهای استعمارگر

 

نویسنده: ایرا ماروین لاپیدوس
برگردان: علی بختیاری زاده



 

روس‌ها در سال‌های اولیه‌ی تسلّط خود بر آسیای مرکزی همانند دیگر استعمارگران اروپایی عمل کردند. آن‌ها تشکیلات حکومتی و اداری جدیدی را برای این منطقه پدید آوردند. دولت‌های اسلامی این منطقه توسط روس‌ها برچیده شدند و به جای آن‌ها دو فرمانداری بزرگ، یکی در استپ‌های قزاق‌ها و دیگری در منطقه‌ای که بعدها به عنوان ترکستان روسیه شناخته شد، تشکیل گردیدند. دولت‌های خودمختار بخارا و خیوه نیز با پذیرش سلطه‌ی روسیه به حیات خود ادامه دادند.
روس‌ها در ابتدا با رهبران و تشکیلات مذهبی مسلمانان برخورد خوبی داشتند. آن‌ها پس از تسلّط خود بر آسیای مرکزی امور آموزشی مسلمانان این منطقه را همچنان در انحصار «مکتب‌ها» (آموزشگاه‌های مقدماتی قرآن) و «مدرسه‌ها» باقی گذاردند. انتخاب مدیران و معلمان نهادهای آموزشی این منطقه همچون گذشته در اختیار حاکمان محلی باقی گذاشته شدند و شیخ الاسلام‌ها و قاضی‌ها موقعیت خود به عنوان ناظر بر فعالیت‌های این نهادها را حفظ کردند. زمین‌هایی که وقف نهادهای مذکور شده بودند نیز همچنان به عنوان موقوفات آن‌ها باقی ماندند. به علاوه نفوذ مردان مقدس در بین مردمان روستایی و قبیله‌ای نیز همچنان حفظ شد و تکریم و تقدیر مراقد آن‌ها همچون گذشته به عنوان یکی از مشخصه‌های بارز اسلام آسیای مرکزی باقی ماند.
تزارها به ویژه با علما روابط خوبی برقرار کردند. آن‌ها تشکیلات مذهبی-اسلامی سازمان یافته ای را در مناطق تحت سلطه‌ی مستقیم خود پدید آوردند و علما را در رأس این تشکیلات قرار دادند. در سال 1788 اوفا (1) برای اولین بار دارای یک دستگاه اجرایی اسلامی شد که وظیفه‌ی اداره امور مذهبی مسلمانان ساکن در سیبری و بخش اروپایی روسیه را برعهده داشت. در سال 1794 کریمه دارای چنین نهاد مذهبی شد. در سال 1872 نهادهای مذهبی مجزایی برای سنیان و شیعیان ماوراء قفقاز بنیان نهاده شدند. مقامات روسی همچنین اختیار تعیین شیخ الاسلام‌ها، مفتی‌ها و قضات مسلمان را به خود اختصاص دادند. آن‌ها همچنین جریان انتشار کتب و نشریات اسلامی را تحت نظارت خود درآوردند. خلاصه این که دولت روسیه سعی کرد تشکیلات مذهبی سازمان یافته‌ای را برای علمای مسلمان بوجود بیاورد تا از طریق این تشکیلات وابسته بتواند کنترل خود بر مسلمانان را برقرار کند؛ این سیاست از سوی عثمانیان و پادشاهان بخارا نیز دنبال می‌شد.
با این وجود تشکیلات مذکور از جایگاه مهمی در بین مردم مسلمان برخوردار نشدند. علما و تشکیلات آن‌ها هیچگاه از نقش قابل توجهی در اداره‌ی امور مذهبی مسلمانان برخوردار نشدند. در منطقه‌ی آسیای مرکزی همواره صوفیان بزرگ (ایشان‌ها) حرف اول را می‌زدند. آن‌ها شدیداً مورد حمایت مردم قرار داشتند. اسلامی که این افراد تبلیغ می‌کردند برپایه‌ی تکریم و تقدیس ایشان ها-در قالب آئین‌های اسلامی و شامانیستی-قرار داشت. در ترکمنستان صوفیان بزرگ بسیار مورد توجه بودند. آن‌ها نقش مهمی در حلّ اختلافات بین قبایل و خان‌های این منطقه داشتند. این افرد گاهی رهبری ترکمن‌ها در شورش علیه حاکمان ایران و خیوه را در دست می‌گرفتند. ایشان‌ها همچنین به عنوان سرپرست اماکن مقدس، معلم، مسؤول قبرستان‌ها، واسطه‌ی بین مردم و صوفیان فوت شده، و به عنوان پزشک در جامعه‌ی ترکمن‌ها فعالیت می‌نمودند. آن‌ها هیچ زمین یا ملکی نداشتند و تنها از راه فروش طلسم‌ها و دعاهای خود و یا اجرت‌هایی که درنتیجه‌ی اجرای آئین‌های مذهبی دریافت می‌کردند روزگار می‌گذراندند.
خانواده‌های اولیادی از نفوذ قابل توجهی در بین ترکمن‌ها برخوردار بودند. اعتقاد بر این بود اولیادی‌ها از نسل پیامبر و خلفای نخستین (چهارخلیفه‌ی نخست) می‌باشند (2) و دارای همان اختیارات مذهبی هستند که اجدادشان از آن‌ها برخوردار بوده‌اند. اما درحقیقت امر خانواده‌های اولیادی از نسل صوفیان بزرگ بودند. برای مثال خانواده‌ی آتا احتمالاً از نسل گزلی آتا، یکی از صوفیان قرن چهاردهم، بوده است. درواقع در ترکمنستان نیز همچون مصر، مراکش، و بسیاری دیگر از نقاط جهان اسلام خانواده‌های صوفی سعی می‌کردند خود را از نسل پیامبر و خلفای نخستین معرفی کنند. اولیادی‌ها در سراسر ترکمنستان مقدس تلقی می‌شدند. ترکمن‌ها بر این باور بودند اولیادی‌ها را نمی‌توان مورد غارت قرار داد. آن‌ها همچنین اعتقاد داشتند این افراد دارای قدرت‌های شامانیستی هستند و می‌توانند ارواح خبیث و شرّ را از وجود آدمی خارج کنند. شرکت در مراسم «ذکرگویی» اولیادی‌ها نیز راه مناسبی برای درمان بیماری‌های روحی تلقی می‌شد. ترکمن‌ها به همان شیوه‌ای که قبل از گروش به اسلام اجداد خود را تکریم و تقدیم می‌کردند، اولیادی‌ها را مورد ستایش و احترام قرار می‌دادند.
به طور کلی در نتیجه‌ی برقراری سلطه‌ی روس‌ها، احدات پادگان‌های نظامی روسی، و اجرای سیاست‌های آموزشی و فرهنگی توسط روس‌ها آسیای مرکزی دستخوش تحوّلات عمیقی شد. البته این تحوّلات در مناطق مختلف متفاوت بودند و با توجه به اهداف روسیه در هر منطقه و ماهیت جوامع اسلامی در هر منطقه از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر فرق می‌کردند.
به دنبال برقراری سلطه‌ی روسیه بر ترکمنستان تحوّلات عمیقی در ساختار مذهبی این منطقه پدید آمدند. روس‌ها از شدّت نزاع‌های داخل در ترکمنستان کاستند، به حمایت از مالکیت خصوصی در این منطقه پرداختند، زندگی یکجانشینی در این منطقه را گسترش دادند، و باعث کاهش اهمیت روابط قبیله‌ای و نقش واسطه گری صوفیان گردیدند. در نتیجه‌ی گسترش یکجانشینی و متمرکز شدن قدرت سیاسی در این منطقه تا حدّ زیادی از قدرت و نفوذ صوفیان کاسته شد و در مقابل قدرت علما افزایش پیدا کرد. این پدیده در مراکش و هند نیز اتفاق افتاد؛ در این دو منطقه نیز سلطه‌ی اروپاییان باعث کاهش قدرت صوفیان و افزایش قدرت علما گردید.
در منطقه‌ی قزاق‌ها تمامی تلاش روس‌ها بر این امر متوجه بود که نظام اجتماعی موجود در این منطقه را درهم بشکنند و این منطقه را کاملاً تحت سلطه‌ی استعماری خود درآورند. آن‌ها نظام اقتصاد آزاد را در منطقه‌ی مذکور مستقر کردند و قزاق‌ها را به پرداخت مالیات در قالب پول نقد ملزم نمودند. به علاوه مردمان کوچ نشین وادار به یکجانشینی شدند و روس‌های بسیاری برای تصرف زمین‌های بلااستفاده وارد این منطقه گردیدند. دولت روسیه همچنین با وضع قوانینی دستور داد زمین‌های گروهی و مشترک قزاق‌ها تجزیه شوند و به زمین‌های خصوصی و فردی تبدیل گردند. همچنین به دنبال برقراری سلطه‌ی روسیه بر این منطقه ضریب امنیتی مردمان کوچ نشین افزایش یافت و زمین‌های بیشتری تحت کنترل قبایل کوچ نشین در آمدند.
یکی از پدیده‌های مهمی که پس از اشغال استپ‌های قزاق‌ها توسط روسیه اتفاق افتاد مهاجرت شهروندان روسی به این مناطق بود. تا قبل از سال 1868 دولت روسیه تنها از مهاجرت نیروهای نظامی (سرباز-کشاورز) به استپ‌ها حمایت می‌کرد اما در این سال کشاورزان روس نیز اجازه‌ی اسکان در استپ‌های قزاق‌ها را بدست آوردند. آزدی سرف‌ها در سال 1861 و زیاد بودن جمعیت در بخش اروپایی روسیه از جمله عوامل اتخاذ این تصمیم بودند. البته تا سال 1889 مهاجرت روس‌ها به استپ‌ها در سطح محدودی قرار داشت اما احداث راه آهن در سیبری و حمایت دولت از تصرف زمین‌های بلااستفاده توسط روس‌ها منجر به ظهور موج‌های بزرگ مهاجرت به استپ‌ها شدند. بدین ترتیب تا سال 1912 بیش از 1/5 میلیون روسی به استپ‌های قزاق‌ها قدم گذاشتند. دولت روسیه معتقد بود با مهاجرت روس‌ها به مناطق استپی کشاورزی در این مناطق رشد پیدا می‌کند، سطح امنیت افزایش می‌یابد، و از تراکم شدید جمعیت در روسیه‌ی غربی و مرکزی کاسته می‌شود. در مقابل، قزاق‌ها مهاجرت روس‌ها را به معنای نابودی جامعه‌ی خود تلقی کردند و شدیداً با آن به مخالفت برخاستند.

در ترکستان برخلاف ترکمنستان و استپ‌های قزاق نشین، دولت روسیه تنها درصدد حفظ کنترل نظامی و تسلط تجاری خود بر این منطقه برآمد. تزارهای روسیه به هیچ وجه اقتصاد ملی، تشکیلات اجتماعی و آموزشی، و یا فرهنگ این منطقه را دستکاری نکردند. به علاوه آن‌ها تا حدودی مردمان ترکستان را از خودمختاری برخوردار نمودند. همچنین دادگاه‌های اسلامی و عرفی این منطقه نیز اجازه یافتند که به کار خود ادامه دهند. البته روس‌ها علی رغم سلطه کمرنگ خود بر ترکستان توانستند رهبران روستایی و مذهبی این منطقه را تحت کنترل خود درآورند و آن‌ها را مطیع خود سازند.

همچنین علی رغم سلطه‌ی کمرنگ روسیه بر ترکستان اقتصاد این منطقه دچار تحوّلات مهمی شد. به دنبال احداث خط آهن تاشکند-اورنبرگ در سال 1906 و اتصال آن به راه آهن سراسری گراسنووسک-خزر-سمرقند-تاشکند مدیران و کارگران روسی بسیاری قدم به ترکستان گذاشتند و شهرهای مدرنی در این منطقه احداث گردیدند. به علاوه مدارس، موزه‌ها، کتابخانه‌ها، رصدخانه‌ها، و نهادهای مهم دیگری در تاشکند بنیان نهاده شدند. تعداد ساکنان روسی ماوراء خزر و سمیرچ (3) نیز تا حد زیادی افزایش پیدا کردند. لازم به ذکر است که در ترکستان برخلاف استپ‌های قزاقی مهاجران روسی بیشتر در شهرها سکنی گزیدند تا در روستاها. علت این امر آن بود که ترکستان خود دارای جمعیت روستایی بسیاری بود.
احداث خط آهن تاشکند-اورنبرگ همچنین منجر به افزایش قابل توجه تولید کتان در ترکستان گردید. با احداث این خط امکان انتقال گندم مورد نیاز مردم ترکستان از اوکراین و سیبری فراهم شد و لذا زمین‌های بسیاری در ترکستان به زیرکشت کتان رفتند. روس‌ها برای صنعتی کردن کشور خود می‌بایست تولید کتان را در قلمرو خود بیش از پیش افزایش می‌دادند. از این رو آن‌ها اقتصاد ترکستان را به اقتصادی تک محصولی تبدیل کردند و تنها تولید کتان را در این منطقه گسترش دادند.
سیاست‌های ارضی روسیه در ترکستان نیز نتایج درازمدتی را برای این منطقه به ارمغان آورد. در سال 1886 رژیم تزاری روسیه زمین‌های وقفی ترکستان را اجاره داد و اعلان کرد کسانی که می‌خواهند زمین‌هایی را وقف نهادهای مذهبی کنند باید از دولت اجازه بگیرند. در سال 1913 کلیه‌ی زمین‌های چراگاهی و بلااستفاده تحت مالکیت دولت درآمدند. به علاوه تا سال 1913 حدود 90 درصد از زمین‌های آبی ترکستان تحت تملک مالکان کوچک قرار گرفتند. این افراد برای خرید ابزار، گاو، و بنر نیاز به پول داشتند. آن‌ها به دلیل نداشتن سرمایه‌ی کافی در برابر اقتصاد پولی و تحوّلات بازار جهانی بسیار آسیب پذیر بودند. در نتیجه، بسیاری ازاین افراد مقروض شدند، زمین‌های خود را برای ادای قرض‌های خود به رباخواران دادند، و به کشاورزان سهم بر تبدیل شدند. بنابراین تمرکز مالکیت زمین‌های زراعی در دست طبقات جدید زمیندار، بازرگان، و رباخوار نتیجه‌ی نهایی سیاست‌های ارضی روس‌ها در ترکستان بود.
منطقه‌ی بخارا نیز در سال‌هایی که تحت الحمایه‌ی تزارها بود تحولات مشابهی را تجربه کرد. با احداث راه آهن، این منطقه به پایتخت روسیه متصل شد و اقتصاد آن بیش از پیش به اقتصاد روسیه وابسته گردید. در این سال‌ها کارگران روسی بسیاری در بخارا سکنی گزیدند و شرکت‌های تجاری و بانک‌های روسی متعددی در منطقه‌ی مذکور تأسیس گردیدند. بدین ترتیب روسیه به شریک مهم تجاری بخارا تبدیل شد و روابط تجاری بخارا با دو شریک دیرینه‌ی تجاری خود یعنی ایران و هند افت شدیدی پیدا کرد. کتان، پوست، پشم، ابریشم، خشکبار، و فرش از جمله کالاهای صادراتی بخارا به روسیه و پارچه، فلزات، شکر و چینی از جمله کالاهای وارداتی این منطقه از روسیه بودند. روس‌ها همچنین کنترل گمرک بخارا را در دست گرفتند و پول رایج خود را در بخارا به جریان انداختند. آن‌ها همچنین سیاست‌های تجاری جدیدی را در بخارا اعمال نمودند که درنتیجه‌ی این سیاست‌ها بازرگانان و دست فروشان بخارایی سودهای کلانی بردند اما صنعتگران و نسّاجان محلّی دچار زیان شدند. گسیل سیل عظیم سرمایه‌های روسی به بخارا نیز تأثیرات منفی فاحشی بر روی اقتصاد کشاورزان این منطقه داشت. کشاورزان بخارایی برای حفظ قدرت تولید خود می‌بایست قرض‌هایی را با بهره‌های بالا دریافت می‌کردند و محصول خود را به سرعت و در قیمت‌های پایین می‌فروختند. بسیاری از آن‌ها برای ادای دیون خود مجبور به فروش زمین هایشان شدند. خلاصه، در حالی که بورژواهای بازرگان بخارا در دوره‌ی تزارها از سودهای کلان برخوردار شدند صنعتگران و کشاورزان این منطقه دچار صدمات مالی بسیاری گردیدند.
مردم عادی و بورژواهای نوظهور آسیای مرکزی پاسخ‌های متفاوتی را در برابر سلطه‌ی روسیه از خود بروز دادند. توده‌های مردم که از این سلطه ناراضی بودند و در اثر آن دچار زیان‌های بسیاری شده بودند موضعی منفعلانه را در پیش گرفتند و مقاومت چندانی را از خود نشان ندادند. چادرنشینان قزاق علی رغم یکجانشین شدن اجباری و مواجهه با فقر، در جریان سال‌های 1869 تا 1916 دست به هیچ گونه مقاومت مسلحانه‌ای نزدند. همچنین در طی سال‌های 1881 تا 1916 منطقه‌ی ماوراءخزر کاملاً آرام بود. تنها مقاومت‌های پراکنده‌ای در ماوراءالنهر و فرغانه شکل گرفتند. در سال 1892 به دنبال اقدامات بهداشتی که برای کنترل بیماری وبا در تاشکند انجام گرفتند (مثل معاینه‌ی زنان و اِعمال محدودیت‌هایی در زمینه‌ی اجرای آئین‌های خاکسپاری اسلامی) شورش‌هایی در این منطقه پدید آمدند. در سال 1898 نیز ایشان محمد (98-1856 ) معروف به اشیان مدلی (4) به کمک 2000 نفر از طرفداران خود شورشی را در فرغانه به راه انداخت که سریعاً با شکست مواجه شد. مدلی در دوره‌ای از زندگی خود به عنوان فردی هالو و کم عقل در بین مردم محلی شناخته می‌شد اما پس از مدتی به یک مرد مقدس تبدیل شد. او در سال 1884 به مکه سفر کرد و در بازگشت مؤسسات خیریه‌ی متعددی را برای فقرا احداث نمود. وی همچنین با کمک طرفدارانش یک مدرسه، یک مسجد، یک خانه‌ی بزرگ، چندین انبار، چندین آشپزخانه، و چندین اتاق را در قالب مجموعه‌ی واحدی برای همسرانش احداث کرد. او در مبارزه‌ی خود علیه روسیه از حمایت علمای ناراضی و مقامات محلی که قدرت خود را از دست داده بودند برخوردار بود. شورش مدلی در سال 1898 و با هدف بیرون راندن روس‌ها و تأسیس خانات خوقند (5) شکل گرفت. این شورش پس از اندک مدتی سرکوب شد و مدلی نیز توسط روس‌ها اعدام گردید. با سرکوب مدلی مقاومت‌های ضدروسی در ترکستان فروکش نکرد. در بین سال‌های 1906 تا 1910 کشاورزانی که توسط رباخواران زمین‌های خود را از دست داده بودند راهزنی‌های پراکنده و متعددی را علیه مهاجران روسی انجام دادند.
به دنبال وقوع جنگ جهانی اول شورش‌های گسترده و متعددی در سطح آسیای مرکزی به وقوع پیوستند. در سال 1916 به هنگام فصل دروی کتان دولت روسیه تصمیم گرفت 240000 کارگر مسلمان را در قالب گردان‌های کارگری بسیج نماید و از آن‌ها برای دروی کتان استفاده کند. تصمیم مذکور مقاومت‌ها و شورش‌های گسترده‌ی مردم را به دنبال داشت؛ شورش‌ها در مناطقی که مهاجران روسی بسیاری در آن‌ها ساکن بودند و همچنین در جاهایی که مسلمانان به یکجانشینی مجبورشده بودند شدیدتر بود. هیچ شکی نیست مشکلات اقتصادی یکی از عوامل اصلی بروز این ناآرامی‌ها بوده است. قزاق‌ها ساختمان‌ها، مدارس، پست خانه‌ها، خطوط تلگراف، خطوط آهن، و مهاجران روسی را مورد حمله‌ی خود قرار دادند. آن‌ها با روس‌ها شدیداً درگیر شدند (البته آن‌ها نه تنها به موفقیتی نائل نشدند بلکه زمینهای خود را نیز از دست دادند). قزقیزها نیز دست به شورش زدند و بسیاری از آن‌ها به چین مهاجرت نمودند. دیگر مناطق مسلمان نشین عموماً ساکت و آرام باقی ماندند.
در هیچ یک از این شورش‌ها و مقاومت‌ها طبقات متوسط حضور نداشتند. آن‌ها به جای شورش در جهت بیداری سیاسی و فرهنگی مردم فعالیت کردند. تا اواسط قرن نوزدهم دانشگاه کازان تنها مرکز مهم انتقال فرهنگ روسی در بین تاتارها و قزاق‌ها بود، اما از این زمان به بعد فعالیت‌های آموزشی و فرهنگی روس‌ها در آسیای مرکزی تشدید شد. نیکلاس ایل مینسکی (6) مدارس مدرن متعددی را در مناطق تاتارنشین تأسیس کرد تا به آموزش علوم جدید و ترویج فرهنگ روس در این مناطق بپردازند. معلمان این مدارس همه بومی بودند و به زبان‌های بومی تدریس می‌کردند. برخی از تاتارها مدارس مذکور را به عنوان وسیله‌ای برای گسترش فرهنگ و زبان روسی در بین خود تلقی می‌کردند و لذا شدیداً با آن‌ها مخالفت می‌ورزیدند. با این حال بسیاری از آن‌ها با این مدارس موافق بودند زیرا این مدارس را عامل ورود مدرنیسم در مناطق خود محسوب می‌کردند.
در ترکستان نیز فعالیت‌های آموزش روس‌ها گسترش یافت. در اینجا فرماندار کل، ون کافمن(7)، اقدام به تأسیس مدارس برای مهاجران روسی کرد و از مسلمانان نیز خواست در این مدارس شرکت کنند (1876). در سال 1884 نیز مدارسی در ترکستان تأسیس شدند که صبح‌ها به تدریس زبان روسی، ریاضیات، جغرافیا، تاریخ، ادبیات، و دیگر علوم غیردینی اختصاص داشتند و بعدازظهرها زبان‌های محلی و علوم اسلامی را به شاگردان خود می‌آموختند. مدارس مذکور خاستگاه مترجمان، معلمان، و روشنفکران مسلمان بسیاری بودند. درعین حال این مدارس نیز به دلیل کم توجهی به علوم اسلامی با استقبال مردم ترکستان مواجه نشدند. به طورکلی تا سال 1917 فعالیت‌های آموزشی روس‌ها در آسیای مرکزی از موفقیت چندانی برخوردار نبود. تا این زمان علما همچنان دارای نقش اول در امور آموزش مسلمانان این منطقه بودند.
با این وجود در اثر فعالیت‌های روس‌ها قشرکوچکی از روشنفکران تحصیل کرده در آسیای مرکزی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. اعضای این گروه که تحت تأثیر افکار و عقاید رایج در روسیه، ترکیه، و ایران قرار داشتند خواستار انجام اصلاحاتی در اسلام، بهبود وضع زندگی مسلمانان، و کسب خودمختاری سیاسی بودند. برخی از این افراد ایدوئولوژی ملی گرایی را اتخاذ کردند و برخی دیگر تنها در جهت انجام اصلاحات مذهبی گام برداشتند. بعد از تغییر قرن (آغاز قرن بیستم) نیز گروهی از این افراد به سوسیالیسم روی آوردند.
در اثر فعالیت‌های آموزشی روس‌ها همچنین جنبش‌های فرهنگی جدیدی در آسیای مرکزی پدید آمدند. جنبش اصول جدید ازجمله مهمترین این جنبش‌ها بود. این جنبش در ابتدا صرفاً در زمینه‌ی امور آموزشی و فرهنگی فعالیت می‌کرد اما به تدریج متوجه‌ی سیاست گردید. خاستگاه جنبش اصول جدید در بین تاتارهای غربزده و ثروتمند کازان قرار داشت. این افراد که اغلب در دانشگاه کازان تحصیل کرده بودند با وجود این که جذب فرهنگ روسیه شده بودند هنوز نسبت به میراث اسلامی و ترکی خود توجه نشان می‌دادند و از عقب ماندگی مسلمانان ناراحت بودند. آن‌ها جنبش اصول جدید را پایه گذاری کردند و آن را به قزاقستان، ترکستان، و بخارا نیز گسترش دادند. البته این جنش در سه منطقه‌ی فوق از نفوذ چندانی برخوردار نشد و امور آموزشی و مذهبی این مناطق همچنان تحت تسلط و کنترل علمای سنتگرا باقی ماندند.
جنبش روشنفکری تاتارها در اوایل قرن نوزدهم توسط ابوناصر کورسوی (8) (1814-1783 ) آغاز شد. کورسوی متکلم و معلم مسلمانی بود که در یکی از مدارس بخارا تدریس می‌کرد. او اعتقاد داشت تعقل نسبت به جزم اندیشی برتری و ارجحیت دارد. کورسوی پس از مدتی تبعید شد اما شهاب الدین مرجانی(89-1818 ) به تبلیغ و ترویج نظرات وی پرداخت. مرجانی خواستار آزادی تعقل، ترک جزمیات دینی، و آموزش توأم قرآن، حدیث، و تاریخ اسلام در مدارس بود. وی معتقد بود هر فرد مسلمان می‌تواند شخصاً احکام دینی را از منابع اسلامی استنباط کند. او همچنین نسبت به آموزش زبان روسی و علوم جدید نظر مثبتی داشت. به طور کلّی مرجانی خواهان اصلاح آئین‌ها و اعتقادات اسلامی، مدرنیزه کردن دین اسلام و هماهنگ کردن این دین با فرهنگ روسی بود. بنابراین ایدوئولوژی مرجانی را می‌توان ترکیبی از دو ایدوئولوژی اصلاح طلبی اسلامی و مدرنیسم اسلامی دانست.
یکی دیگر از افرادی که در گسترش افکار و ایده‌های مدرنیستی در بین مسلمانان آسیای مرکزی نقش مهمی داشت عبدالقیّم ناصری (1904-1824 ، پسر یک معلّم مذهبی روستایی) بود. او در مدارس کازان و بخارا تحصیل کرده بود و به سه زبان فارسی، عربی، و جغتایی تسلط داشت. ناصری برای مدتی در یکی از حوزه‌های علوم دینی روسیه به تدریس پرداخت اما در سال 1871 این حوزه را ترک کرد و مدرسه‌ای را برای خود تأسیس نمود. در این مدرسه علاوه بر علوم اسلامی علوم جدیده‌ای مثل زبان روسی، ریاضیات، جغرافیا، تاریخ، موسیقی، و نقاشی نیز تدریس می‌شدند. متون درسی که در این مدرسه تدریس می‌شدند شخصاً توسط خود ناصری تهیه شده بودند. ناصری همچنین دست به تألیف یک فرهنگ لغت تاتاری-روسی زد و سرودها و افسانه‌های سنتی تاتارها را در مجموعه‌هایی جمع آوری کرد. وی اگرچه مخالف علمای محافظه کار و شیوه‌ی آموزشی آن‌ها بود اما فردی متعصب و وفادار به اسلام بود و در طول دوران حیات خود آثار مذهبی متعددی را، ازجمله درباره‌ی زندگی پیامبر و مردان مقدس تألیف نمود. به طورکلی ناصری نیز یکی از پیشگامان ترکیب مدرنیسم اسلامی با اصلاح طلبی اسلامی در آسیای مرکزی می‌باشد.
اسماعیل گازپیرینسکی (9) (1914-1851 ) مشهورترین رهبر « اصول جدید» می‌باشد. او که یکی از تاتارهای کریمه بود تحمیلات خود را در اروپا به پایان رساند و برای مدّتی در استانبول و پاریس به روزنامه نگاری پرداخت. وی در سال 1883 دست به انتشار نشریه‌ای با نام «ترجمان» زد تا از این طریق به ترویج افکار خود بپردازد. گازپیرینسکی افکار و اندیشه‌های مدرنیستی داشت. او معتقد بود مسلمانان برای احیای زندگی اجتماعی خود باید از غرب الگو بگیرند. وی همواره تأکید می‌کرد که مسلمانان می‌توانند با حفظ اسلام خود را جذب تمدن مدرن یعنی تمدن اروپایی نمایند. از نظر او جامعه‌ی تاتارهای لهستان به دلیل جذب شدن در تمدن اروپایی یک جامعه‌ی خوب تلقی می‌شد و جامعه‌ی تاتاری بخارا جامعه‌ای بدبخت و عقب مانده محسوب می‌گردید.

گازپیرینسکی در راستای گسترش جنش اصول جدید مدارس متعددی را در سراسر آسیای مرکزی پدید آورد. تا سال 1905 شهرهای کازان، اورنبرگ، باغچه سرای (10)، و باکو به مراکز مهم آموزشی جنبش اصول جدید تبدیل شدند. گازپیرینسکی همچنین سعی کرد تا زبان ترکی واحدی را در سراسر آسیای مرکزی رواج دهد تا جایگزین زبان‌های عربی، فارسی، و جغتایی شود. هدف غایی وی انتقال فرهنگ اروپایی به مسلمانان آسیای مرکزی و متحدکردن آن‌ها برپایه‌ی زبانی مشترک، دینی عقلانی، و یک تمدن مدرن بود.

در بخارا علاوه بر مدارس اصول جدید مدارس دیگری نیز وجود داشتند که بیشتر در زمینه‌ی آموزش علوم اسلامی فعالیت می‌کردند. به علاوه در سال 1910 توسط عده‌ای از جوانان بخارا اتحادیه‌ای با نام «اتحادیه‌ی بخارای شکوهمند» (11) بنیان نهاده شد. مؤسسان این اتحادیه-آن‌ها خود را «ینی بخارلر» می‌نامیدند-جوانان روشنفکری بودند که از خانواده‌های علما یا بازرگانان برخاسته بودند و عمدتاً در استانبول تحصیل کرده بودند. ایدوئولوژی آن‌ها ترکیبی از اصلاح طلبی ترک‌های جوان، جدیدیسم تاتاری، و احساسات ضدروسی، ضدفئودالی، و پان-اسلامی بود.
عبدالرئوف فطرت نظریه پرداز معروف اصلاح طلبان بخارا به حساب می‌آمد. او تمدن اسلامی بخارا را در حال زوال می‌دانست و علمای محافظه کار را مسؤول آن معرفی می‌کرد. وی علما را متهم می‌کرد که تعالیم واقعی پیامبر را به مردم منتقل نکرده‌اند، اسلام را در خدمت طبقات ثروتمند قرار داده‌اند، و این دین را با پیشرفت و ترقی مخالف جلوه داده‌اند. فطرت همچنین با آئین‌های مذهبی رایج در جامعه و پرستش مردان مقدس شدیداً مخالفت می‌ورزید. به علاوه وی معتقد بود برای احیای جامعه‌ی اسلامی بخارا باید رهبران سنتی و ناآگاه آن از صحنه حذف شوند و تعصب‌های کور و نابجا کنار گذاشته شوند. او احیای جامعه‌ی اسلامی بخارا را تنها از طریق اصلاح فرد فرد مسلمانان، پایان دادن به سلطه‌ی بیگانگان، و ریشه کن کردن فساد در بین نخبگان سیاسی امکان پذیر می‌دانست. به طورکلی فطرت اولین متفکر بخارایی بود که بر لزوم انجام اقدامات سیاسی تأکید می‌کرد و مفهوم هویت اسلامی را برپایه‌ی دو مفهوم وطن و ملت تعریف می‌نمود.
جنبش اصول جدید به طورکلی شبیه جنبش‌های اصلاح طلب در دیگر نقاط جهان اسلام بود. از نظر خاستگاه اجتماعی، اصول جدید جنبش روشنفکران طبقات بورژوا و بازرگان جامعه بود. با توجه به تأکید اصول جدید بر قرآن، علما، و اجتهاد می‌توان آن را یک جنبش اصلاح طلب نامید اما به نظر می‌رسد این جنبش عمدتاً جنبشی مدرنیستی بوده است. زیرا هدف غایی آن ایجاد یک تمدن ملی و تکنولوژیک مدرن بوده است. در واقع جنبش اصول جدید به مدرنیسم امپراتوری عثمانی و سیداحمدخان در هند نزدیکتر است تا به اصلاح طلبی صوفیان.
این جهت گیری‌ها و فعالیت‌های فرهنگی پس از مدتی جای خود را به گرایشات و فعالیت‌های سیاسی دادند. به تدریج پرسش‌هایی از قبیل این که آیا تاتارها ترک هستند یا یک ملت واحدی را تشکیل می‌دهند در میان تاتارها مورد توجه قرار گرفتند. تاتارهای مهاجری که در ترکیه سکنی گزیده بودند عقاید پان ترکی داشتند. آن‌ها مردمان تاتار، مغول، ترک، و فینو-ایغور (12) را یک ملت واحد تلقی می‌کردند و فتوحات آتیلا، چنگیزخان، و تیمور لنگ را به عنوان افتخارات این ملت معرفی می‌نمودند. اما تاتارهایی که در درون امپراتوری روسیه قرار داشتند معتقد بودند تاتارها به تنهایی ملت واحدی را تشکیل می‌دهند. این افراد خواستار برابری حقوقی بین مسلمانان و روس‌ها بودند و از جذب جامعه‌ی خود در جامعه‌ی روسیه حمایت می‌نمودند. رشید ابراهیموف خواستار تشکیل یک فدراسیون روسی-اسلامی براساس الگوی اتریش-مجارستان بود. به طور کلی تاتارها که مردمان پراکنده و غیرمتحدی بودند یا عقاید پان-اسلامی داشتند و یا از پان-ترکیسم حمایت می‌کردند.
در مناطق قزاق نشین نیز به همین ترتیب افکار ملی گرایانه و اتحادطلبانه مورد توجه قرار گرفتند. گروه کوچکی از قزاق‌ها در ارتش و دستگاه اداری روسیه خدمت می‌کردند. آن‌ها که از نفوذ فرهنگی تاتارها در جامعه‌ی خود شدیداً ناراحت بودند درجهت گسترش نظام آموزشی روسیه در استپ‌های خود با روس‌ها همکاری کردند. اما این همکاری‌ها تا سال 1896 بیشتر دوام نیاورد. در این سال بهدلیل هجوم گسترده‌ی مهاجران روسی به استپ‌ها، مردمان قزاق شدیداً از دولت روسیه ناراحت شدند و همکاری خود را با این دولت کنار گذاشتند. از این زمان به بعد روشنفکران قزاق به تلاش جهت گسترش بیداری در بین مردم خود پرداختند. آن‌ها در سال 1905 انجمن «آلش اردو» را تأسیس کردند. این انجمن در سال 1917 وارد صحنه‌ی سیاست شد. در سال 1907 نیز برای نخستین بار روزنامه‌هایی در استپ‌ها منتشر شدند. آن چه که مسلّم است قزاق‌ها با گسترش مدارس و آموزشگاه‌های مدرن در مناطق خود مخالف نبودند؛ آن‌ها تنها علیه سلطه‌ی روسیه و استحاله‌ی فرهنگی خود مقاومت می‌کردند.
به دنبال بروز ناآرامی‌های سیاسی در روسیه طی سال‌های 1905-1904 ، تشکیل دوما در سال 1906 ، و اعطای آزادی‌های سیاسی از سوی دولت این کشور روزنامه‌ها، احزاب سیاسی، و کنگره‌های اسلامی متعددی در مناطق اشغالی آسیای مرکزی پدید آمدند. در سال 1904 محصلان تاتار مدرسه‌ی محمدیه با تشکیل انجمن «اصلاح» قدم در عرصه‌ی سیاست گذاشتند. در سال 1905 یک حزب مارکسیست-ملی گرا با نام «اتحاد» توسط فارغ التحصیلان مدارس تربیت معلم پایه گذاری گردید. حزب اتحاد نهایتاً با انجمن اصلاح متحد شد و بدین ترتیب حزب «ستاره‌ی صبح» پدید آمد. ستاره‌ی صبح دارای گرایشات، ا نقلابی پوپولیستی یا سوسیالیستی بود. در سال 1907 نیز «گروه دموکراتیک اجتماعی تاتار» توسط برخی از تاتارها شکل گرفت. «فرقه‌ی ملی» نیز در همین زمان در کریمه بنیان نهاده شد.
در سال 1905 تاتارهای کازان، آذربایجانی‌ها، و نخبگان کریمه کنگره‌ای سراسری را که متشکل از نخبگان کلیه‌ی گروه‌های مسلمان روسیه بود «نیژنی نووگراد» (13) تشکیل دادند. درنتیجه‌ی تشکیل این کنگره حزب سراسری اتفاق المسلمین پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. علاوه بر این کنگره، در جریان دو سال 1905 و 1906 دو کنگره‌ی سراسری دیگر نیز در روسیه تشکیل گردیدند. علی رغم اتحاد ظاهری که در این کنگره‌ها به چشم می‌خورد نمایندگان گروه‌های مسلمان در آن‌ها عمیقاً باهم اختلاف داشتند. گازپیرینسکی و رهبران سنتی تاتارها با فعالیت سیاسی مخالف بودند و خواستار توجه صرف به امور مذهبی و فرهنگی بودند. اما گروه‌های مسلمانی که با سوسیالیست‌های روس ارتباط نزدیکی داشتند با هرگونه فعالیت دینی و مذهبی مخالفت داشتند. درعین حال اکثریت گروه‌های مسلمان در این کنگره‌ها از فعالیت‌های سیاسی بر پایه‌ای ملی-مذهبی حمایت می‌کردند و خواستار احقاق حقوق اجتماعی مسلمانان، برخورد خوب دولت روسیه با اقلیت‌ها، برابری همه‌ی گروه‌های قومی و نژادی، و خودمختاری فرهنگی مسلمانان بودند. جالب است که در این کنگره‌ها به هیچ وجه از استقلال و خودمختاری سیاسی سخن رانده نشد.
در آذربایجان به دلیل نفوذ شدید افکار سکولاری روس‌ها و ارمنی‌ها و همچنین به دلیل محافطه کار بودن علمای شیعی این منطقه روشنفکران تندرو و مذهب ستیزی پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند. انجمن همت یکی از تشکل‌های سکولار این منطقه بود که در سال 1904 تشکیل گردید؛ این انجمن با بلشویک‌ها ارتباط نزدیکی داشت. به طورکلی باکو محل ایده آلی برای تشکیل احزاب پرولتاریا به حساب می‌آمد. زیرا این منطقه دارای یک طبقه‌ی کارگر صنعتی بود که در صنعت نفت اشتغال داشتند، تماس‌های فراوانی با جریان‌های سیاسی تندرو در خارج از جهان اسلام داشت، و روحیه‌ی تکثرگرایی و پلورالیستی بر مردم آن حاکم بود.
در سال 1907 رژیم حاکم بر روسیه مجدداً مشی اقتدارطلبانه‌ای را در پیش گرفت و به سلب آزادی‌های سیاسی در داخل روسیه پرداخت. روشنفکران مسلمان در این زمان تلاش نمودند تا به لیبرال‌های روسی نزدیک شوند اما به موفقیتی نائل نشدند. آن‌ها همچنین نتوانستند حمایت توده‌های مسلمان را به خود جلب کنند. توده‌های مسلمان اگرچه در نتیجه‌ی سیاست‌های دولت روسیه دچار زیان‌های مالی بسیاری شده بودند اما همچنان در قالب گروه‌های خانوادگی، قبیله ای، و روستایی روزگار می‌گذراندند و به هیچ وجه در فکر اتحاد علیه سلطه‌ی روسیه نبودند. خلاصه این که روشنفکران مسلمان روسیه در هنگام بروز انقلاب 1917 گروه کوچک و ضعیفی را تشکیل می‌دادند، از حمایت توده‌ها محروم بودند، و برپایه‌ی سه ایدوئولوژی ملی گرایی، سوسیالیسم، و اسلام از یکدیگر جدا می‌شدند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Ufa.
2- اولیادی‌هایی که از نسل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، عثمان، و علی (علیه السلام) بودند «سید» و اولیادی‌هایی که از نسل ابوبکر و عمر بودند «خواجه» نامیده می‌شدند.
3- Semirech"e.
4- Madali.
5- Khokand.
6- Nicholas Il"minskii.
7- Von kaufman.
8- Kursavi.
9- Gasprinskii.
10- Bagtchesaray.
11- Union of Noble Bukhara.
12- Finno-Ugaric، فنلاندی-ایغوری
13- Nizhnii Novgorod.

منبع مقاله :
ایرا م. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی