حوزه‌ی فلسفی و عرفانی تهران
حوزه‌ی فلسفی و عرفانی تهران

 

نویسنده: سیدحسین نصر




 

حوزه‌ی مهم فلسفه و عرفان در تهران در قرن سیزدهم و چهاردهم با عنوان «حوزه‌ی فلسفی و عرفانی تهران» شناخته می‌شود. با پایتخت شدن تهران، این شهر کوچک مرکز سیاسی و اقتصادی ایران شد و پس از چندی مرکز فرهنگی و فلسفی نیز شد. پس از آنکه میرداماد و ملاصدرا مکتب اصفهان را تأسیس کردند، (1) اصفهان به رغم حوادث دوران پایانی عصر صفوی، از جمله حمله‌ی افغانان و مخالفت با حکمت و عرفان در محافل دینی، مخصوصاً پس از احیای مکتب صدرایی به همت ملاعلی نوری (متوفی 1246)، درخشان‌ترین چهره‌ی حکمت، مرکز اصلی تدریس فلسفه و عرفان باقی ماند و از آنجا دامنه‌ی تدریس فلسفه و عرفان به تهران کشانده شد. (2)
در 1232 محمدحسین خان مروی، مدرسه‌ی را در تهران بنا نهاد (3) و فتحعلی شاه قاجار (حک‍: 1212-1250) ملاعلی نوری را به تهران دعوت کرد تا در این مدرسه به تربیت طلاب در علوم عقلی بپردازد، اما وی به علت کهولت سن و داشتن تعداد زیادی شاگرد در اصفهان، دعوت شاه را رد کرد و در عوض شاگرد برجسته‌ی خود، ملاعبدالله زُنوزی، را در 1237 برای تدریس فلسفه به تهران فرستاد.
ملاعبدالله زنوزی، که می‌توان او را مؤسس حوزه‌ی تهران دانست، در زنوز، از توابع مرند، به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلاتِ مقدماتی دینی در خوی، به کربلا رفت و به فراگرفتن اصول فقه پرداخت. مدتی نیز در قم به تحصیل فقه اشتغال داشت. سپس راهی اصفهان شد و در آنجا به فلسفه و حکمت علاقه‌مند گردید و مدت‌ها نزد ملاعلی نوری به فراگرفتن فلسفه، مخصوصاً حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا، پرداخت. سپس به عنوان استادی توانا در حکمت متعالیه‌ی صدرایی به تهران آمد و بیست سال، یعنی تا وفاتش در 1257، در مدرسه‌ی مروی به تدریس فلسفه پرداخت. (4)
زنوزی بر برخی آثار ملاصدرا حاشیه نوشته است، از جمله بر الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، المبدأ و المعاد، الشواهد الربوبیة، شرح الهدایة الاثیریة، و حواشی ملاصدرا بر شفا (5) و برخی از آنها را استنساخ کرده است. (6) از مهم‌ترین آثار مستقل اوست: انوار جلیة در شرح «حدیث حقیقت»، منسوب به کمیل بن زیاد نخعی به نقل از حضرت علی (علیه السلام)؛ و لمعات الهیة، در الاهیات به معنای اخص و به روش حکمت متعالیه که آن را به درخواست فتحعلی شاه نوشته است. (7) هر دو اثر به فارسی است و علاوه بر اهمیت فلسفی، به لحاظ زبانی نیز مهم است. زبان فارسی که از زمان نگارش دانشنامه‌ی علایی ابن سینا و جامع الحکمتین و دیگر آثار ناصرخسرو به صورت زبان مهم فلسفه‌ی اسلامی درآمده و در آثار فارسی سهروردی و خواجه نصیرالدین طوسی به اوج کمال رسیده بود، در دوره‌ی صفویه تا حدی از رونق افتاد، چنان که ملاصدرا فقط یک رساله‌ی خود، یعنی سه اصل، را به فارسی و بقیه را به عربی نگاشت؛ بنابراین، اقدام ملاعبدالله زنوزی در نگاشتن این دو اثر مهم به فارسی، عاملِ اعتلای فارسیِ فلسفی و رواج دوباره‌ی آن در حوزه‌ی تهران بود، چنان که بعدها در آثار فرزندش، آقاعلی (8) و حکمای دیگر ایران مانند حاج ملاهادی سبزواری (برای نمونه در اسرارالحکم) دیده می‌شود.
معمولاً در بحث از حوزه‌ی فلسفی و عرفانی تهران، پس از مؤسس آن، ملاعبدالله، صحبت از حکمای اربعه می‌شود، یعنی آقاعلی زنوزی، آقا محمدرضا قمشه‌ای، میرزا ابوالحسن جلوه و آقا میرزا حسین سبزواری. (9)
قبل از پرداختن به حکمای اربعه‌ی حوزه‌ی تهران، لازم است درباره‌ی دو شخصیت بسیار مهم فلسفی و عرفانی که به تهران سفر کردند، نیز مطلبی آورده شود. یکی حاج ملاهادی سبزواری است که طی چند دهه حوزه‌ی فلسفه و عرفان او در سبزوار، رونق بسیار داشت. (10) این حوزه در واقع هم زمان با اوج فعالیت حوزه‌ی تهران، برقرار بود. پس از سفر سبزواری به تهران و دیدار از حوزه‌ی تهران بسیاری از طلاب مستعد و شیفتگان فلسفه از تهران به سبزوار سفر کردند و برخی از شاگردانش نیز بعداً به حوزه‌ی تهران پیوستند.
دیگری سید رضی لاریحانی (متوفی 1270)، از بزرگ‌ترین عرفانی قرون اخیر، است که مانند ملاعبدالله زنوزی، فلسفه را در محضر ملاعلی نوری در اصفهان آموخته بود. وی در اواخر عمر به دعوت میرزااسماعیل مستوقی گرکانی، یکی از رجال قاجار، به تهران آمد و آثار ابن عربی و صدرالدین قونیوی را تدریس کرد. شاگردانش او را «مالک عالم باطن» می‌نامیدند. از تسلط او بر علوم غریبه نیز سخن بسیار گفته‌اند. مهم‌ترین خدمت لاریجانی به حوزه‌ی تهران، تربیت آقا محمدرضا قمشه‌ای است که برجسته‌ترین شاگرد او و مانند استادش اهل ریاضت و بسیار دین‌دار بود. لاریجانی نسبت به آقا علی زنوزی نیز مقام استادی داشت. (11)
اولین حکیم از حکمای اربعه، علی بن عبدالله زنوزی مشهور به آقا علی مدرس طهرانی و ملقب به حکیم مؤسس، فرزند و شاگرد ملاعبدالله زنوزی، در 1234 در اصفهان تولد یافت. در سه سالگی با پدرش به تهران مهاجرت کرد. در آنجا تحصیلات مقدماتی را به پایان رساند و در محضر پدر سطوح فلسفه و کلام شیعی را فراگرفت. سپس به عتبات عالیات سفر کرد و به فراگرفتن علوم منقول پرداخت. پس از آن به ایران بازگشت و در اصفهان به تکمیل علوم معقول، مخصوصاً در محضر میرزاحسن نوری (متوفی بعد از 1267) و سید رضی لاریجانی، پرداخت. چندی نیز در قزوین محضر ملاآقا قزوینی (متوفی 1282) را درک کرد. در 1270، پس از اتمام تحصیلاتش در علوم عقلی، به تدریس در تهران پرداخت و هفت سال در مدرسه‌ی قاسم خان، مدتی در منزل خویش و متجاوز از بیست سال در مدرسه‌ی سپهسالار، مدرس رسمی علوم معقول و منقول بود، (12) اگرچه تخصص و شهرتش در فلسفه بود. (13) او نه تنها کتب ملاصدرا از قبیل اسفار، شرح الهدایة الاثیریة، المبدأ و المعاد و الشواهد الربوبیة را تدریس می‌کرد، بلکه شواهدی در دست است که متن شفا و حکمة الاشراق را نیز تعلیم می‌داده است. (14) آقاعلی پس از عمری بسیار پربار، چه از لحاظ تألیف و چه از لحاظ تربیت شاگردان برجسته، در 1307 در تهران درگذشت. (15) آثار باقیمانده از او عبارت‌اند از: تعلیقات بسیار مهمی بر اسفار و الشواهد الربوبیة و شرح الهدایة الاثیریة، مقدمه بر مفاتیح الغیب ملاصدرا، تعلیقات بر شوارق الالهام لاهیجی و لمعات الهیة ملاعبدالله زنوزی و تعدادی رساله‌ی مستقل در مسائل گوناگون حکمت (16) که مهم‌ترین آنها بدایع الحکم به فارسی است. بدایع الحکم در واقع سرآغاز بحث درباره‌ی فلسفه‌ی تطبیقی در دوران جدید در تاریخ فلسفه‌ی اسلامی است و از اهمیت تاریخی برخوردار است. کنت دوگوبینو (17) (متوفی 1882/1299)، سفیر فرانسه در ایران که ضمناً فیلسوف نیز بود، با آقاعلی رفت و آمد داشت و گویا او را برای تدریس فلسفه‌ی اسلامی به فرانسه دعوت کرد ولی آقاعلی نپذیرفت. آقاعلی به مطالب فلسفی مطرح در غرب نیز توجه داشت. (18) علاقه‌ی او به کسب اطلاعات درباره‌ی فلسفه در غرب علاوه بر گزارش گوبینو، از طریق میرزاحسن خان اعتمادالسلطنه (متوفی 1331) که با او رفت و آمد نزدیک داشت، و بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله (متوفی بعد از 1316) که سؤالات مطروح در بدایع الحکم را به او عرضه داشت، نیز قابل پی‌گیری است. (19) گفت و شنود عمیق‌تری در این زمینه بین او و فیلسوفان غربی دست نداد و این مبادله‌ی نظر بین حکیمی مسلمان و فیلسوفی غربی، یک قرن بعد بین علامه‌ی طباطبایی (متوفی 1360 ش) و هانری کوربن (متوفی 1358 ش / 1979) صورت گرفت. در آن گفت و شنودها که راقم این سطور حضور داشت و غالباً مترجم مطالب بود، چندین بار به ملاقات‌های آقاعلی و کنت دو گوبینو اشاره شد. علامه طباطبایی، آقاعلی را سرآغاز فت و شنود فلسفی بین شرق و غرب در دوران جدید می‌دانست. آقاعلی گرچه بزرگ‌ترین شارح ملاصدرا و ادامه دهنده‌ی حکمت متعالیه در عصر قاجار بود، در مباحث معاد جسمانی، اعتبارات ماهیت، معقولات ثانیه‌ی فلسفی، حرکت جوهری و مطالب مهم دیگر حکمت متعالیه، نظریات بدیعی از خود به جا گذارده است. (20) وی به اندازه‌ی حاج ملاهادی سبزواری شهرت نداشت، ولی خلاقیت فلسفی او از سبزواری بیشتر بود. (21)
حکیم و عارف معاصرِ آقاعلی، آقا محمدرضا فرزند شیخ ابوالقاسم قمشه‌ای، متخلص به صهبا، در واقع مکمل آقاعلی در حوزه‌ی تهران بود و می‌توان او و آقاعلی و حاجی سبزواری را بزرگ‌ترین فلاسفه‌ی اسلامی قرن سیزدهم دانست. وی در 1241 در قمشه‌ی اصفهان متولد شد و در همان شهر مقدمات علوم دینی را فراگرفت. سپس به اصفهان رفت و در محضر استادانی همچون ملامحمدجعفر لاهیجی (متوفی بعد از 1255) شارح مشاعر ملاصدرا، میرزاحسن نوری فرزند ملاعلی نوری، و آقا سید رضی مازندرانی که استاد اصلی او در عرفان بود، به تحصیل پرداخت. (22) وی در اصفهان زندگی ساده‌ای داشت و بیشتر اموال خود را صرف فقرا می‌کرد و از اصحاب قدرت گله‌مند بود. بعد از 1288، اصفهان را ترک کرد و در تهران اقامت گزید. (23) آقا محمدرضا تا پایان عمر در تهران به تدریس عرفان و متوفی مانند فصوص الحکم، فتوحات مکیة و مصباح الانس پرداخت، گرچه حکمت متعالیه را نیز تدریس می‌کرد و به حکمت اشراق هم علاقه داشت. در عرفان آن چنان بود که برخی او را ابن عربی دوران جدید نامیده‌اند. گویا به عرفان عملی نیز توجه داشت و مرید یکی از پیران طریقه‌ی ذهبیه بود. خود نیز درویشانه می‌زیست و گاهی با طالبان درک محضرش، در خرابه‌های اطراف شهر ملاقات می‌کرد. به حسن اخلاق و تخلق به صفات نیک اشتهار داشت. (24) با کسی مبارزه و عناد نداشت. میرزا ابوالحسن جلوه - که به تسلط بر فلسفه‌ی مشائی معروف بود - خواست با او در فلسفه معارضه کند. آقا محمدرضا به خوبی از عهده‌ی تدریس فلسفه‌ی مشاء برآمد، ولی جلوه نتوانست فصوص الحکم و مفاتیح الغیب را تدریس کند. با این همه، آقا محمدرضا نخواست هیچ گونه استفاده‌ی شخصی از این امر کند و خود را معارض با هیچ کس نمی‌‌دانست. (25) این عارف بزرگ در 1306 در تهران درگذشت و در ابن بابویه دفن شد. (26) بسیاری از آثار قمشه‌ای، از جمله اکثر غزلیاتی که با تخلص صهبا به سبک عراقی سروده بود، در دست نیست. چند رساله‌ای که از او باقی مانده، تقریباً همگی مضامین عرفانی دارند، از جمله رساله‌ی ولایت که ذیل شرح او بر فص شیثی از فصوص الحکم ابن عربی است، الخلافة الکبری، رسالة فی وحدة الوجود بل الموجود، رسالة فی موضوع العلم و رسالة فی تحقیق الاسفار الاربعة و همه‌ی آثار عرفانی او از شاهکارهای ادبیات عرفانی‌اند. (27)
سومین حکیم حوزه‌ی تهران، میرزا ابوالحسن جلوه، در 1238 در احمدآباد گجرات هند به دنیا آمد. در اصفهان به تحصیل پرداخت و از شاگردان میرزاحسن نوری و آقامیرزاحسن چینی بود. (28) سپس به تهران مهاجرت کرد و از 1273 تا 1314، که سال رحلت اوست، بیشتر در مدرسه‌ی دارالشفاء به تدریس آثار ابن سینا، مخصوصاً شفا و الاشارات و التنبیهات، اشتغال و در این امر شهرت داشت و آثار ملاصدرا را هم تدریس می‌کرد. (29) جلوه با اعیان و فضلای دیوانیِ وقت رفت و آمد داشت و هم بین طلاب و هم بین دیوانیان محترم بود. (30)او در واقع فیلسوفی مشائی و احیاکننده‌ی نحله‌ی ابن سینا بود و به حکمت متعالیه چندان عنایتی نداشت، (31) حتی به ملاصدرا تعرض می‌کرد که چرا آن قدر در اسفار و سایر آثارش بدون ذکر منبع از گذشتگان نقل قول کرده است. (32)
آثارش عبارت‌اند از: حواشی بر شفای ابن سینا که سال‌ها آن را تدریس می‌کرد (33)، حواشی بر شرح الهدایة الاثیریة و مشاعر و المبدأ و المعاد و اسفار ملاصدرا. (34) او تعلیقاتی نیز بر شرح فصوص الحکم قیصری (35) و چند رساله‌ی مستقل در موضوعاتی همچون حرکت جوهری و ربط حادث به قدیم دارد. (36)
جلوه در بررسی متون فلسفی دقت نظر فراوان داشت و آنچه را که تدریس می‌کرد به دقت تصحیح می‌نمود. این امر نشانه‌ی این واقعیت است که توجه به تصحیح متون، که از قرن گذشته در ایران متداول شده، امری وارداتی از غرب نیست بلکه در سنت فکری ایران ریشه دارد. بیشتر کتاب‌های فلسفی که در دوران قاجار به صورت سنگی چاپ شده‌اند، از نسخ چاپ سربی بعدی در ایران و سایر کشورهای اسلامی صحیح‌ترند، چنان که از مقابله‌ی چاپ سنگی و سربی شفا بر می‌آید. دقت و توجه جلوه به متن فلسفی در تصحیح آن، میراث مهم آن عصر برای دوران بعدی است.
چهارمین حکیم پایه گذار حوزه‌ی تهران، آقامیرزاحسین سبزواری، از شاگردان حاج ملاهادی سبزواری، است. (37) میرزاحسین از سبزواری راهی تهران شد و در مدرسه‌ی عبدالله خان در بازار بزازها، مدرس رسمی علوم عقلی و نقلی بود و شاگردان بسیاری داشت، ولی تخصص او در ریاضیات بود و در این رشته آثار مهمی همچون حواشی بر شرح چغمینی و مفتاح الحساب دارد. در طب نیز چیرگی کامل داشت. (38) حضور وی در تهران، در کنار آقاعلی و آقامحمدرضا و جلوه، نشانه‌ی گستردگی حوزه‌ی فکری آن زمان است. عجیب این است که با گسترش تجدد در ایران، در حوزه‌های طلبگی علاقه به فلسفه از علوم جدا شد و شکافی بین معارف سنتی و دانش‌های جدید پیش آمد که تا امروز باقی است.
حکمای اربعه شاگردان بسیاری تربیت کردند، از جمله: آخوند ملامحمد هیدَجی (متوفی 1306)، میرزاهاشم اشکوری (متوفی 1322)، حیدر قلیخان قاجار (متوفی 1318)، میرزاطاهر تنکابنی (متوفی 1320 ش)، میرزاحسن آشتیانی (متوفی 1311 ش)، محمد معصوم شیرازی معروف به نایب الصدر (متوفی 1304 ش)، میرزا شهاب الدین نیریزی (متوفی 1320) و میرزاحسن کرمانشاهی (متوفی 1336)، و نیز مستقیم و غیرمستقیم طبقه‌ای دیگر از حکمای بزرگ دوران بعدی، همچون میرزامهدی آشتیانی (متوفی 1331 ش)، شیخ محمدتقی آملی (متوفی 1349 ش)، میرزااحمد آشتیانی (متوفی 1353 ش)، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی (متوفی 1353 ش)، ابوالحسن شعرانی (متوفی 1352 ش) و سید کاظم عصّار (متوفی 1353 ش) که شاید بتوان گفت وی آخرین نماینده‌ی تمام عیار حوزه‌ی فلسفی و عرفانی تهران بود. البته هنوز این حوزه‌ی فلسفی در تهران فعال است، گرچه دیگر نمایندگانی شاخص مانند عصار و آشتیانی دیده نمی‌شوند.
حوزه‌ی فلسفی و عرفانی تهران برای درک آخرین فصل تاریخ فلسفه‌ی اسلامی قبل از عصر جدید، برخورد بین تفکر اسلامی و غربی در ایران و آگاهی از ریشه‌های تاریخی وضع فعلی اندیشه‌ی فلسفی در ایران، از اهمیت بسیاری برخوردار است. آثار فلسفی غربی برای بار اول در تهران مطرح شدند. گفتار در روش دکارت به فارسی برگردانده شد و شدیدترین مبارزه بین اندیشه‌های فلسفی اسلام و افکار وارداتی از غرب در تهران رخ داد که مهم‌ترین ثمره‌ی آن، در آغازِ تهاجم فلسفه غربی در نیمه‌ی دوم قرن چهاردهم، کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه سید محمدحسین طباطبایی بود که اگرچه به حوزه‌ی فلسفی قم تعلق داشت، در تهران نیز فعالیت علمی می‌کرد و در واقع اثر مذکور تا حدی حاصل گفت و شنودهایی است که در این شهر می‌شد. برخوردهای بعدی بین فلسفه‌ی اسلامی و اندیشه‌ی غربی در آثار حکمایی همچون مهدی حائری یزدی (متوفی 1378 ش) نیز در تهران به وقوع پیوست. از سوی دیگر حضور سنت قوی فلسفی در تهران باعث شد که بسیاری از نظریات سطحیِ کسانی که در سایر کشورهای اسلامی پرطرفدارند، در ایران به وجود نیاید و مباحث فلسفی در ایران بیش از سایر سرزمین‌های اسلامی جدّی تلقی شود. به هر حال، حوزه‌ی فلسفی و عرفانی تهران آخرین حلقه‌ی اتصال نسل فعلی ایران به سنتِ بیش از هزارساله‌ی فلسفه و عرفان اسلامی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک. کوربن، ص 476-490.
2. عبدالله زنوزی، 1355 ش، پیشگفتار نصر، ص 5؛ کوربن، ص 490-491.
3. علی زنوزی، ج 3، ص 146 و پانویس 4؛ بامداد، ج 3، ص 397.
4. علی زنوزی، ج 3، ص 145-146.
5. عبدالله زنوزی، 1354 ش، مقدمه‌ی آشتیانی، ص 4؛ همو، 1355 ش، مقدمه‌ی آشتیانی، ص 8.
6. ر.ک. باقری خرمدشتی، ص 149، 184، 283.
7. عبدالله زنوزی، 1354 ش، همان جا.
8. ر.ک. علی زنوزی، ج 1، مقدمه‌ی کدیور، ص 59.
9. صدوقی سها، ص 40.
10. ر.ک. کوربن، ص 504-509.
11. صدوقی سها، ص 46-47؛ علی زنوزی، ج 1، همان مقدمه، ص 24.
12. علی زنوزی، ج 1، ص همان مقدمه، ص 31-32، ج 3، ص 147-148.
13. همان، ج 1، همان مقدمه، ص 33.
14. همان مقدمه، ص 35.
15. همان، ص 52.
16. علی زنوزی، ج 3، مقدمه‌ی کدیور، ص 14-15.
17. Gobineau
18. علی زنوزی، ج 1، مقدمه‌ی کدیور، ص 48-50.
19. همان، ص 47-51.
20. همان، مقدمه، ص 57-58.
21. همان، ص 56-58.
22. عبرت نائینی، ج 2، ص 675؛ صدوقی سها، ص 45-46.
23. صدرالدین شیرازی، مقدمه‌ی آشتیانی، ص صد و بیست و هفت؛ صدوقی سها، ص 49.
24. معصوم علیشاه، ج 3، ص 508؛ صدوقی سها، ص 58.
25. ر.ک. لاهیجی، مقدمه‌ی آشتیانی، ص 72؛ صدوقی سها، ص 58-59.
26. معصوم علیشاه، ج 3، ص 508-509؛ صدوقی سها، ص 107.
27. صدوقی سها، ص 105-107.
28. همان، ص 73.
29. مدرس تبریزی، ج 1، ص 420؛ امین، ج 2، ص 337.
30. بامداد، ج 1، ص 41.
31. مطهری، ص 609.
32. امین.
33. آقابزرگ طهرانی، ج 14، ص 201.
34. امین، ج 2، ص 337-338؛ آقابزرگ طهرانی، ج 6، ص 19.
35. آقابزرگ طهرانی، ج 6، ص 126.
36. ر.ک. همان، ج 1، ص 89، ج 10، ص 75.
37. صدوقی سها، ص 40.
38. همان، ص 121؛ صدرالدین شیرازی، مقدمه‌ی آشتیانی، ص صد و بیست و هشت.

منابع تحقیق:
محمد محسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1983/1403، 25 ج در 28 مجلد.
محسن امین، اعیان الشیعة، چاپ حسن امین، بیروت 1983/1403، 11 ج.
ناهید باقری خرمدشتی، کتابشناسی جامع ملاصدرا، تهران 1378 ش.
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران 1357 ش.
عبدالله بن بیرمقلی زنوزی، انوار جلیّه، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران 1354 ش.
ـــ، لمعات الهیه، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران 1355 ش.
علی بن عبدالله زنوزی، مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقاعلی مدرس طهرانی، چاپ محسن کدیور، ج 3: «رساله‌ی سرگذشت»، تهران 1378 ش.
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، با حواشی ملاهادی سبزواری، چاپ جلال الدین آشتیانی، مشهد 1346 ش، چاپ افست تهران 1360 ش.
منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهین، تهران 1359 ش.
محمدعلی عبرت نائینی، تذکرة مدینة الادب، چاپ عکسی تهران 1376 ش.
هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه‌ی جواد طباطبائی، تهران 1377 ش.
محمدجعفر لاهیجی، شرح رسالة المشاعر ملاصدرا، چاپ جلال الدین آشتیانی، (مشهد؟ 1343 ش).
محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، تهران 1369 ش، 8 ج در 4 مجلد، 1374 ش.
مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران 1370 ش.
محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1339-1345 ش.

منبع مقاله :
استنفورد، مایکل، (1392)، درآمدی بر فلسفه‌ی تاریخ، ترجمه: احمد گل محمدی، تهران: نشر نی، چاپ ششم



 

 

نسخه چاپی