فرقه‌ی بُرغوثیه
 فرقه‌ی بُرغوثیه

 

نویسنده: عباس زریاب خویی




 

پیروان محمّدبن عیسی کاتب، معروف به بُرغوث، معاصر ابوالهُذَیل علّاف معتزلی (حـ 130- حـ 230)، برغوثیه خوانده می‌شوند. به گفته‌ی ابن ندیم (1) در شرح حال ابوجعفر محمّدبن عبدالله اسکافی، یکی از بزرگان معتزله، او در 40 (یعنی 240) وفات یافت و چون محمدبن عیسی بُرغوث این خبر را شنید سجده کرد، اما خود او نیز پس از شش ماه از دنیا رفت. بنابراین، وفات او نیز باید در 240 یا 241 هجری اتفاق افتاده باشد. علّت خوشحالی او از مرگ اسکافی این بوده که اسکافی از مخالفان مُجَبَّره (پیروان جبر)، و بعضی از کتاب‌های او در ردّ جبریان بود (2) اما برغوث جبری مذهب بوده است. به علاوه، اسکافی کتابی در ردّ خود برغوث نیز داشته است به نام کتاب بیان المشکل عَلی برغوث (ظاهراً کلمه‌ی «علی برغوث» جزو اسم کتاب نیست بلکه وصف کتاب است، یعنی این کتاب در ردّ برغوث نوشته شده است).
کلمه‌ی «بُرغوث»، به معنای کک، ظاهراً لقبی تحقیرآمیز است، و صاحب این لقب یا از جهت جثّه یا از جهات دیگر تحقیر می‌شده است. از داستانی نیز که ابن مرتضی در طبقات المعتزله (3) درباره‌ی او و ابوالهذیل علّاف آورده است، این معنی استنباط می‌شود. ابوالهذیل، که از مباحثه با او سرباز زده و به او اعتنایی نکرده بود، در پاسخ تمثّل شعری او، به شعری دیگر تمثّل کرد، بدین مضمون: «من خود را برتر از آن می‌دانم که با او سخن بگویم، زیرا سخن گفتن من با او مایه‌ی خواری من و شرف او خواهد شد. »
به هر حال، او و پیروانش در فرقه‌ی نَجاریّه (پیروان ابوعبدالله حسین بن محمّد نجّار) گروه خاصی بودند که به برغوثیه معروف شده اند. به گفته‌ی عبدالقاهر بغدادی در اصول الدین، (4) نجاریه‌ی ری، حدود ده فرقه بوده اند که یکدیگر را تکفیر می‌کرده اند و نیز به گفته‌ی همو در اَلفرقُ بین الفِرَق (5) برغوثیّه، یکی از فِرَق مشهور نجاریه بوده است. برغوثیّه بیشتر عقاید حسین بن محمّد نجاّر را پذیرفته بودند، جز آنکه برغوث، «مکتسب» را فاعل نمی خوانده و نجّار فاعل می‌خوانده است. مقصود این است که نجاریه جبری مذهب بودند ولی مانند اشاعره به «کسب» اعتقاد داشتند (برای آنکه از لوازم و نتایج مذهب جبر فرار کنند، معتقد بودند که انسان اعمال خود را «کسب» می‌کند و پاداش و کیفر اعمال او به دلیل همین کسب است). اما برغوث از اطلاق لفظ «فاعل» بر «مکتسب» خودداری می‌کرد تا در برابر خدا به فاعل مختار دیگری قائل نباشد. عقیده‌ی او درباره‌ی استطاعتِ به همراه فعل نیز همین امر را تأیید می‌کند. (6)
برغوث در مسأله‌ی «تولید»، (7) متولّدات (افعال ثانوی) را نیز فعل خدا می‌دانست، یعنی برای مثال اگر کسی سنگی پرتاب کند، همان عمل نخستین که «پرتاب سنگ» است، «کسب» یا «اکتساب» اوست، اما حرکاتِ بعدیِ سنگ در هوا، که حرکات «تولیدی» خوانده می‌شود، نتیجه‌ی عمل انسان یا خود عمل انسان نیست بلکه همه فعل خداوند است و خداوند طبیعت سنگ را چنان آفریده است که اگر پرتاب شد، در هوا حرکت کند. نتیجه‌ی عملی این بحث آن است که اگر سنگِ پرتاب شده به کسی خورد، این حرکت و تصادم آخری سنگ از خداست. اما نجّار و اشاعره معتقد بودند که حرکات سنگ از فعل خداست اما نتیجه‌ی کسبِ انسان (پرتاب کننده‌ی سنگ) است نه نتیجه‌ی طبیعت سنگ. نیز برغوث معتقد بود که خداوند عضو حیوان و انسان را چنان آفریده است که اگر ضربه ای بر آن وارد شود به درد آید، پس «درد» فعلی تولیدی یا فعل خداست با ایجاب طبیعت. در اینجا نیز نجّار و اشاعره به ایجاب طبیعت معتقد نیستند و درد حاصل را نیز فعل خدا می‌دانند. (8)
از عقاید دیگری که اشعری در مقالات (9) به برغوث نسبت داده، این است که «جواد» (سخی) بودنِ خداوند، صفت ثبوتی نیست و به معنای «نفی بخل» است و متکلّم بودن خداوند هم به معنای ناتوان نبودن او از تکلّم است. این عقیده‌ی برغوث از آن روست که اگر «جواد» و «متکلّم» صفات ثبوتی خداوند شمرده شوند باید دایمی باشند، یعنی خداوند باید پیوسته در حال «جود» و «تکلم» باشد، و این درست نیست، و اگر بگوییم که گاهی در حال جود و تکلّم است و گاهی نیست، او را محل حوادث و اعراض دانسته ایم که خود مستلزم محالات دیگری است. تریتون، نویسنده‌ی مقاله‌ی «برغوثیه» در د. اسلام، بیان دیگری از این عقیده‌ی خاص برغوث به دست می‌دهد، به این ترتیب که خداوند به واسطه‌ی نفس یا ذاتش تکلّم می‌کند، به این معنا که کلام، صفتی از ذات اوست؛ هرچند گزارش دیگری می‌گوید که آنان کلام خدا را فعل او می‌دانستند (له کلام فعلی) و نتیجه می‌گرفتند که قرآن کلام خدا نیست.
برغوث در مسأله‌ی نفی قَدَر با معتزله مخالف بود و این لازمه‌ی جبری بودن اوست؛ و نیز او را «مُرجِئه» شمرده اند. برغوث در مسأله‌ی رؤیت خداوند، که از مسائل مهم کلامی بوده، مانند معتزله، عقیده داشته که رؤیت خداوند در این جهان و آن جهان محال است، و برای توجیه برخی از نصوص دال بر رؤیتِ خداوند، گفته است که خدا در چشم، توانایی قلب را قرار می‌دهد. بدینسان دیدن خداوند با چشم یعنی معرفت خداوند و شناختن او. (10)
اشعری (11) نیز این نظریه را به او نسبت داده است که مرده و مقتول هر دو به اجل خود می‌میرند. مقصود این است که میان مقتول و متوفی به مرگِ طبیعی، فرقی نیست زیرا آجال و مرگ‌ها مخلوق اند و در دست خداوند؛ و انسان را در آن اختیاری نیست، از این رو قاتل را قاتل خواندن با فاعل مطلق دانستنِ خداوند منافات ندارد. اشعری (12) از او نقل کرده است: «روزیِ حلال و روزیِ حرام را خداوند می‌دهد؛ و روزی بر دو قسم است: روزیِ غذا و روزیِ ملک. » مقصود این است که به عقیده‌ی برغوثِ جبری مذهب، چون همه‌ی امور از خداوند است، پس از این جهت میان روزی حلال و حرام فرقی نیست، و لازم نیست که روزی فقط غذا باشد، بلکه مال و ملک هم روزی محسوب می‌شود.
اعتقاد به جبر محض، درباره‌ی انسان و اعمال و مشکلاتی در پی دارد؛ از جمله آنکه اگر خدا فاعل و خالقِ همه‌ی افعال و اعمال انسان باشد، خودِ انسان چه اثری دارد و چه لزومی هست که او را مرکّب از نفس و بدن بدانند؛ زیرا خداوند، که فاعل و خالق همه‌ی کارهاست، اعمال انسان را بدون روح نیز می‌تواند بیافریند. به گفته‌ی اشعری، (13) به عقیده‌ی برغوث، انسان آمیزه ای است از رنگ و بو و مزه و اعراضی مانند آن، چندان که هیچ یک از رفتارهای انسان را نمی توان جدا از اندام‌های دیگر ملاحظه و تحلیل کرد. مثلاً وقتی یکی از اندام‌های انسان متحرک و عضو دیگر فاقد حرکت است، نمی توان حرکت را فقط از ناحیه‌ی عضو متحرک دانست بلکه عضو ساکن نیز در این حرکت تأثیر دارد. درباره‌ی عضو ساکن نیز همین قاعده صادق است، یعنی عضو متحرک در سکون عضو ساکن مؤثر است.
با این همه، برغوث از اطلاق کلمه‌ی فاعل بر خدا اجتناب می‌کرد و می‌گفت «فعل» در تداول به زشتی‌ها نیز گفته می‌شود، چنان که در مقام ملامت و عیب جویی می‌گویند «بئس ما فعلت» (بدکاری کردی). به او گفتند پس به خداوند خالق نیز نباید بگویی، زیرا خداوند در مقام ملامت و تقبیح فرموده است: «.. وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا ...» (عنکبوت: 17) یعنی شما بُهتان می‌آفرینید. (14)
تریتون، احتمال داده است که محمدبن عیسی مذکور در مقالات اشعری (15) همین محمدبن عیسی برغوث باشد، که این احتمال بعید است، زیرا اگر عقایدی را که برای محمدبن عیسی ذکر شده به برغوث نسبت دهیم، با جبری بودن او منافات پیدا می‌کند. عقاید محمدبن عیسی مذکور در مقالات اشعری، با جزئی اختلافات، با عقاید معتزله در باب عدل یکی است. از جمله معتزله گفته اند که خداوند قادر است بندگان را بر آنچه خود از ایشان می‌خواهد ناگزیر سازد و محمدبن عیسی گفته است که چنین نیست؛ زیرا اگر خداوند مردم را بر ایمان و عدل ناگزیر سازد، نمی توان مردم را مؤمن و عادل خواند. در اینجا معتزله خداوند را از لحاظ نظری بر «اِلجاء» و اجبار قادر دانسته اند ولی در اینکه آیا عملاً هم چنین است چیزی نگفته اند. محمدبن عیسی عمل را با نظر خَلط کرده است زیرا معتزله نگفته اند که خداوند عملاً مردم را به ایمان و عدل ناگزیر می‌سازد. ابن ابی الحدید (16) مطالبی از برغوث و نظام نقل کرده است که اقوال و اعتقادات خود ایشان نیست. ولی به گمان تریتون، آن اقوال عقیده‌ی خود برغوث است. ابن ابی الحدید می‌گوید: نظام و محمدبن عیسی برغوث حکایت کرده اند که قومی خداوند را خودِ فضا پنداشته اما جسم ندانسته اند، زیرا جسم محتاج مکان است و فضا مکان اشیاست. و نیز برغوث گفته است: طایفه ای از ایشان (شاید از مُجَسَّمه) می‌گویند که خداوند خودِ فضاست و فضا جسمی است که اشیا در آن حلول کرده اند و آن را غایت و نهایتی نیست. این طایفه به قول خداوند استناد جسته اند که: «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» (حج: 78). شاید مقصود از استناد به آیه این بوده است که «فی الله» را به معنای ظرف مکان گرفته اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ص 213.
2. همان جا.
3. ص 46.
4. ص 334.
5. ص 209.
6. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «تولید».
7. ابن حزم، ج3، ص 22.
8. همان جا؛ خیاط، ص 98.
9. ص 284.
10. اشعری، ص 285؛ شهرستانی، ج1، ص 117.
11. همان جا.
12. همان جا.
13. ص 330.
14. اشعری، ص 540؛ قس د. اسلام، ذیل «برغوثیه».
15. ص 552.
16. ج3، ص 227-228.

منابع تحقیق:
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1385-1387/ 1965-1967.
ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النِحَل، بیروت 1403/ 1983.
ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزلة.
چاپ سوزانا دیواله ویلتزر، بیروت [تاریخ مقدمه 1960] ابن ندیم، کتاب الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران 1350 ش.
علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/ 1980.
عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفِرَق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره [بی تا. ].
___، کتاب اصول الدین، استانبول 1346/ 1928.
عبدالرحیم بن محمد خیّاط، کتاب الانتصار، بیروت 1957.
دانشنامه‌ی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1375ش- .
محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره 1367-1368/ 1948- 1949، چاپ افست بیروت [بی تا. ].
The Encyclopaedia of Islam, s. v. "Burghuthiyya" (by s. Tritton).

منبع مقاله :
زریاب خویی، عباس؛ (1389)، مقالات زریاب (سی و دو جستار در موضوعات گوناگون به ضمیمه‌ی زندگینامه‌ی خودنوشت)، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اوّل



 

 

نسخه چاپی