فرقه‌ی بَزیغیّه
 فرقه‌ی بَزیغیّه

 

نویسنده: عباس زریاب خویی




 

بَزیغیّه (یا بَزیعیّه)، پیروان بَزیغ (یا بَزیع) بن موسی بوده اند. نام او در مقالات الاسلامیین اشعری و الفَرقُ بَینَ الفِرَق بغدادی و البَدءُ و التّاریخ مقدسی، با «غ» و در کتب شیعه و ملل و نحل شهرستانی با «ع» آمده است. اشعری (1) بزیغیه را فرقه‌ی سوم از خطّابیّه و فرقه‌ی هشتم از غالیه یا غُلات خوانده است. به گفته‌ی وی، اعتقادات این فرقه چنین است:
1) امام صادق علیه السلام را خدا می‌دانند؛
2) خدا بدان صورت که در امام صادق دیده می‌شود نیست، بلکه برای مردم به این صورت درآمده است (تَشَبَّهَ لِلنّاس) و یا امام صادق آن نیست که مردم می‌بینند بلکه برای مردم به این صورت درآمده است؛
3) هر چه به دل آنها می‌رسد و می‌آید وحی است و همه‌ی مؤمنان چنین اند و از جانب خداوند به ایشان وحی می‌رسد، و برای این اعتقاد آیه‌ی 145 سوره‌ی آل عمران را دلیل آورده اند: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله (برای هیچ کس مرگ نیست مگر به اذن خدا). شاید وجه استدلال این باشد که ظاهراً آیه‌ی شریفه، مرگ را در اختیار انسان می‌گذارد و می‌گوید هیچ نفسی نباید بمیرد، مگر آنکه خداوند به او رخصت دهد و رخصت یا اجازه ای که خداوند به انسان می‌دهد به صورت وحی است؛ و نیز می‌فرماید: وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ ... (مائده: 111) که چون حواریون عیسی مؤمن بودند خداوند بر ایشان وحی کرده است؛
4) معتقد بودند که در میان ایشان، کسانی از جبرئیل و میکائیل و محمد صلی الله علیه و آله و سلّم بهترند؛
5) نیز معتقد بودند که کسی از ایشان نمی میرد و اگر یکی از ایشان به مرحله‌ی کمال عبادت رسید به عالم ملکوت می‌رود (تأویلی که از آیه‌ی «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله» کرده اند این اعتقاد را تأیید می‌کند)؛
6) مدعی بودند که مردگانِ خود را هر بامداد و شام می‌بینند.
شهرستانی (2) بزیغیه (بزیعیه) را ذیل خطّابیه آورده و گفته است که عده ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب، محمدبن ابی زینت الاسدی الاَجدَع، «بَزیع» را امام دانستند و گفتند که خداوند به صورت جعفربن محمد علیه السلام بر مردم ظاهر شد. شهرستانی (3) این عقیده را که جعفربن محمد (یا خداوند) آن شخصِ محسوس مرئی نیست بلکه ظهور او در این صورت است به خودِ ابوالخطّاب نسبت می‌دهد.
همین مطلب را نوبختی (4) نیز آورده است. مقدسی (5) شغل بزیغ را حائک (بافنده) گفته و افزوده است که بزیغ مدعی شد که به آسمان رفته و خداوند دستی بر سرش کشیده و آب در دهانش انداخته است و نیز مدعی شد که حکمت از دل او مانند قارچ از زمین می‌روید و علی علیه السلام را دیده که بر دست راست خداوند نشسته است.
بنابه روایاتی، حضرت صادق علیه السالم بزیغ را لعنت کرده و بنابه روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیغ، خدا را شکر کرده است. (6) در این روایت، حضرت صادق علیه السلام او را از مُغیریّه، اصحاب مُغیرة بن سعید عِجلی، خوانده است. در کافی روایتی با سندی قوی موجود است که بر اساس آن، حضرت به کسی که از او شنیده بود بزیع خود را نبیّ می‌داند، فرموده بود اگر بار دیگر این ادعا را از او شنید وی را بکشد. (7)

پی‌نوشت‌ها:

1. ص 12.
2. ج1، ص 300.
3. ج1، ص 300-301.
4. ص 43.
5. ج5، ص 130-131.
6. کشّی، ص 305، و فهرست.
7. کلینی، ج7، ص 258.

منابع تحقیق:
علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/ 1980.
عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی الدین بن عبدالحمید، بیروت [بی تا. ]. ص 248.
محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره 1367-1368/ 1948- 1949، چاپ افست بیروت [بی تا. ].
محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، [تلخیص] محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348ش.
محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت 1401.
مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البَدءُ و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899-1919، چاپ افست تهران 1962.
حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1355/ 1936.

منبع مقاله :
زریاب خویی، عباس؛ (1389)، مقالات زریاب (سی و دو جستار در موضوعات گوناگون به ضمیمه‌ی زندگینامه‌ی خودنوشت)، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اوّل



 

 

نسخه چاپی