دوران جوانی پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه و آله و سلم)

دوران جوانی پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه و آله و سلم)

سیره پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلم)

حضرت محمد بن عبدالله ( صلّی الله علیه و آله و سلم) در زندگی عادی و روزمره خود همانند مردم بود و نه تنها از آنها دوری نمی گزید بلکه در خصوص آنچه به صلاح آنان بود می اندیشد، آنها را نصیحت و ارشاد می کرد و نیز آنان را از انجام دادن کارهای زشت باز می داشت ، به طوری که در میان جوانان در داشتن شخصیت و روش نیکو نمونه بود. او در جوانی به دنبال زندگی پاک و پاکیزه و خالص و همراه با معنویات به دور از خواهش های نفسانی و زیبایی های دنیوی بود.1

[ امام صادق ( علیه السلام) در خطبه ای در وصف پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: دوست ترین و شریف ترین پیغمبران یعنی محمد بن عبدالله ( صلّی الله علیه و آله و سلم) را که در حریم عزت تولد یافته و در خاندان شرافت اقامت گزیده ، حسبش نا آمیخته و نسبش آلوده نگشته بود، صفاتش در دانشمندان نامعلوم بود ، پیغمبران در کتب خود به وجودش مژده داده و صفاتش را دانشمندان بیان کردند و حکیمان در وصفش اندیشیده بودند، پاکیزه اخلاقی بود بی نظیر، هاشمی نسبی بی مانند و مکی وطنی بی هم طراز. حیا صفت او بود و سخاوت طبیعتش ، بر متانت ها و اخلاق نبوت سرشته شده و اوصاف و خویشتن داری رسالت بر او مهر شده بود و ... 2]

سیره و روش زندگی و اخلاق حضرت محمد ( صلّی الله علیه وآله و سلم) چه از نظر فردی و چه اجتماعی از ارزش نیکو و عظیمی برخوردار بود که از جمله آنها:

- غمخواری و همدردی او با مردم جامعه.

-رعایت حال کودکان را می کردند به آنها سلام می کردند و نام آنها را محترمانه می بردند و ...
 

اخلاق فردی او پیامبر

روی فرش ساده و حصیری می خوابید ، کفش و لباس خود را وصله می زد، گاهی که به او توهین هم می شد با تبسم یا عفو برخورد می کرد ، شخصاً به بازار می رفت و نیازمندیهای خود را به خانه حمل می کرد. از کسی گلایه و انتقاد نکرد، در خانه شیر می دوشید ، دعوت برده ها را می پذیرفت ، غذایی را که میل نداشت مذمت نمی کرد، دربارۀ مسواک و استفاده از عطر و غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود به هنگام بیرون آمدن از خانه و پوشیدن لباس سفید عنایت و دقت خاصی داشت و در حال صرف غذا تکیه به چیزی نمی داد تا قیافه متکبرانه در کنار نعمتهای خدا را به خود نگیرد و...

دوران جوانی پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه و آله و سلم)

همسرداری رسول اکرم

با اینکه اکثر هسران رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله و سلم) زنان سالمند یتیم دار و بیوه و دارای اخلاقهای متفاوت بودند اما همان گونه که در قرآن آمده «عاشروهن بالمعروف» معاشرت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) با آنان کاملاً برخورد نیکو و طبیعی بود.

- فرصت طلب نبود

-در کارهای خیر پیشگام بودند

- قاطعیت در اهداف و امور

- زهد پیامبر و وفا به عهد

- برخورد با دشمن

- همگام با دوستان و در اجرای قانون بین کسی فرق نمی گذاشت.

- نسبت به کارهای نیک و بد بی تفاوت نبود بلکه هم اهل تشویق بود و هم اهل انتقاد.

- علاقمند به هدایت مردم

- با غنی و فقیر یکسان برخورد می کرد3 و...


دوران جوانی پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه و آله و سلم)
 

حوادث دوران جوانی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم)

1-حلف الفضول یا پیمان جوانمردان
حدود بیست سال پیش از بعثت که در سرزمین مکه نه دادگاهی وجود داشت و نه دادرسی، بلکه زور و قدرت تعیین کننده حق و حقیقت بود4 ، در چنین شرایطی مردی از قبیلۀ زبیر برای فروش کالاهای خود به مکه آمد. عاص بن وائل کالاهای او را خرید ، ولی قیمت آنها را نپرداخت. آن مرد به شخصی که بتواند حق او را بگیرد پناه برد ، ولی موفق نشد.او ناچار شد در بالای کوه ابوقیس و به نقل دیگر در برابر کعبه بایستد و با خواندن اشعاری عواطف حاضران در مسجد را به نفع خود تحریک کند تا به دادخواهی او بیایند.

این عمل غیرت قریش را به جوش آورد زیرا قابل قبول نبود که در کنار خانۀ خدا، اموال مردم به زور گرفته و حقوق آنان ضایع شود.5 فرزندان عبدالمطلب به دعوت برادرشان زبیر گرد آمدند و به دنبال آنان ، قریش نیزآمدند ، لذا فرزندان هاشم ، زهره و تمیم بن مره، در خانه عبدالله بن جدعان جمع شدند عبدالله از آنان پذیرایی کرد و همگی پیمان بستند که در برابر ظلم و ستم بایستند و یار مظلومان باشند که این پیمان به « حلف الفضول» معروف شد زیرا همۀ آنان بر فضیلت ها و ملتزم بودن به آنها پیمان بستند. قریش بلافاصله پیمان خود را اجرا کردند و گروهی به طرف عاص بن وائل حرکت کردند و کالاهای مرد زبیری را پس گرفتند و به او باز گرداندند.قریش بر این پیمان وفادار ماندند ، زیرا می دیدند که وحدت کلمه به عنوان یک ارزش و جایگاه که بعد از مرگ هاشم و عبدالمطلب از دست رفته بود، به میان آنان بازگشته است.

از امتیازات مهم این پیمان ، علاوه بر محتوایش ، شرکت رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله و سلم) در آن می باشد.پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) با آن که در آن زمان بیش از بیست سال نداشت، اما چون پیمان را در جهت حمایت و احقاق حق ستمدیدگان دید در آن شرکت کرد.این خاطره برای آن حضرت از ارزش بالایی برخوردار بود که سالها بعد، پس از هجرت به مدینه – آن را یادآور شد و فرمود: « در خانه « عبدالله بن جدعان» در پیمانی حضور یافتم که نزد من محبوبتر از شتران سرخ مو است و چنانچه در اسلام هم به مانند آن دعوت شوم خواهم پذیرفت.6 »
 
2- سفری به شام
« خدیجه» دختر« خویلد بن اسد» زنی تجارت پیشه ، شریف و ثروتمند بود او سرمایه ای را برای تجارت در اختیاربازرگانان می گذارد و آنان را در سود آن شریک می کرد.در آن زمان ابوطالب که وضع دشوار زندگی برادر زادۀ خود را می دید او را وادار می نمود که برای وی شغلی را در نظر بگیرد.از این لحاظ ، به برادر زادۀ خود چنین پیشنهاد کرد:« خدیجه از بازرگانان قریش است ، دنبال مرد امینی می گردد که زمام تجارت او رابر عهده بگیرد ، و از طرفِ او در کاروان بازرگانی « قریش» شرکت کند، و مال التجارة او را در شام به فروش برساند، چه بهتر ، ای محمد خود را به وی معرفی نمایی.7 » مناعت و بلندی روح پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) مانع از آن بود که مستقیماً بدون هیچ سابقه و درخواستی پیش « خدیجه» برود و چنین پیشنهاد می کند.

از این لحاظ به عموی خود چنین گفت:« شاید خود خدیجه دنبال من بفرستد ، زیرا می دانست که او در میان مردم به لقب « امین» معروف است.8 »اتفاقاً جریان نیز همین طور شد. خدیجه با آگاهی از صداقت و امانت و مکارم اخلاقی حضرت محمد( صلّی الله علیه وآله و سلم) پیکی نزد وی فرستاد و به آن حضرت پیشنهاد کرد که اگر با سرمایۀ او برای تجارت رهسپار شام شود، حاضر است بیش از آنچه به دیگران می داد به وی بدهد؛ علاوه بر آن که خدمتکار خود «مَیسره» را نیز به عنوان کمک همراه وی خواهد فرستاد.9 رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله و سلم) پذیرفت و در شانزدهم ذیحجه سال بیست و پنجم «عام الفیل»10 با سرمایۀ خدیجه همراه کاروان تجارتی قریش راهی «شام» شد.وقتی که کاروان به «بُصری» رسید ، « نسطورا»ی راهب ، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) را در حالی که ابری بر آن حضرت سایه افکنده بود دید، ، او نشانه های نبوت را که خوانده بود بر آن حضرت منطبق دید و «میسره» را به پیامبری او مژده داد.11 سپس تجار به شام رفتند و به فروش کالاها پرداختند و کالاهای مورد نیاز خود را خریداری کردند.محمد( صلّی الله علیه وآله و سلم) نیز امور تجاری خود را پایان داد و هر چه که خدیجه خواسته بود ، خرید و پس از اقامت کوتاهی در شام آمادۀ حرکت شد و در همین مدت کوتاه ، صداقت در معامله و حسن تدبیر محمد ( صلّی الله علیه وآله و سلم) باعث شد که همه تجار مجذوب وی شوند.

محمد( صلّی الله علیه وآله و سلم) با اموال فراوان و کالاهای فاخر که تنها از یک جوان قوی ، امین، مدیر و مدبر، توانا و حکیم انتظار می رفت بازگشت و همه از او تعریف و تمجید کردند.کاروان قریش به مکه نزدیک شد ، « میسره» غلام خدیجه ، روبه رسول خدا ( صلّی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت: چه بهتر شما پیش از ما وارد «مکه» شوید، و خدیجه را از ازجریان تجارت و سود بی سابقه ای که امسال نصیب ما گشته است، آگاه سازید. پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) در حالی که « خدیجه» در غرفۀ خود نشسته بود ، وارد مکه شد.« خدیجه» به استقبال او دوید و او را وارد غرفه نمود. پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) با بیان شیرین خود ، جریان کالاها را تشریح کرد، چیزی نگذشت که میسره وارد شد.12 غلام « خدیجه» میسره آنچه را در این سفر دیده بود؛ که تمام آنها بر عظمت و معنویت محمد امین ( صلّی الله علیه وآله و سلم) گواهی می داد، برای خدیجه مو به مو تعریف کرد، از جمله این که « امین » بر سر موضوعی با تاجری اختلاف پیدا نمود، آن مرد به او گفت: به «لات» و « عُزی» سوگند بخور ، تا من سخن تو را بپذیرم، امین در پاسخ او چنین گفت : پست ترین و مبغوض ترین موجودات پیش من همان « لات و عُزی» هستند که تو آنها را می پرستی.12 و نیز میسره اضافه نمود که در « بصری» راهبی محمد ( صلّی الله علیه وآله و سلم) را همان پیامبری معرفی کرد که در « تورات و انجیل» آمده است و دربارۀ او بشارتهای فراوانی گفت.13

3-ازدواج با حضرت خدیجه
شخصیت بی نظیر و ممتاز و ملکات و فضائل اخلاقی حضرت محمد ( صلّی الله علیه وآله و سلم) شهرت آن حضرت در امانتداری ، به ضمیمه گزارش سفر « میسره» موجب شد که « خدیجه» بیش از پیش شیفته امین قریش و کمالات نفسانی او گردد.« خدیجه» در پرتو نسب والای خانوادگی، پاکدامنی و شرفی که در میان زنان قریش داشت و نیز ثروت کلانی که از پدر و دو شوهر متوفایش به جا مانده بود، با آن که چهل سال از سنش می گذشت – خواستگاران زیادی داشت، ولی به همۀ آنان پاسخ ردّ می داد.14 لیکن چون گمشدۀ خود را در آن محیط آکنده از آلودگی و فساد یافت، بدون هیچ گونه تشریفاتی به وی پیشنهاد ازدواج کرد و توسط زنی به نام «نفیسه» به آن حضرت پیغام داد: « ای پسر عمو، من چون منزلت و شرافت شما را در میان قومتان و امانت و راستگویی و نیک خلقی تان را دیدم نسبت به شما میل پیدا کردم و آمادۀ ازدواج با شما هستم.»

پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) پس از مشورت و مذاکره با عموهایش به درخواست « خدیجه» پاسخ مثبت داد.15 و مراسم عقد برگزار شد که ابوطالب در این مراسم برادرزادۀ خود را چنین معرفی کرد: « برادرزادۀ من محمّد با هر فردی از افراد قریش سنجیده شود از نظر کمالات برتری دارد، و اگر دست او از ثروت دنیا تهی است ، ولی ثروت، سایه ای رفتنی است ، لیکن اصل و نسب او پایدار و ماندنی است.16 » سن ازدواج پیامبر بیست و پنج سالگی بود و حضرت خدیجه چهل سال ذکر شده است.17


دوران جوانی پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه و آله و سلم)
 

4- پسر خواندۀ پیامبر
پیامبر در سنین جوانی بود که زید بن حارثه را در کنار حجرالاسود پسر خود خواند.« زید» کسی بود که راهزنان عرب ، او را از مرزهای شام ربوده ، و در بازار مکه به یکی از خویشاوندان خدیجه، به نام « حکیم بن حزام» فروخته بودند که به مالکیت خدیجه درآمد. در جایی نقل شده : پیامبر از مرگ فرزندان خود بسیار متأثر بود و برای تسلی خود از خدیجه درخواست نمود که او را بخرد سپس رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله و سلم) او را آزاد کرد و به فرزندی برگزید.18 ولی در بسیاری از کتابها چنین نقل شده: که در موقع ازدواج خدیجه با رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله و سلم) ، حکیم بن حزام او را به عمه خود ، خدیجه بخشید. چون از هر نظر جوان پاک و باهوشی بود، مورد مهر رسول گرامی قرار گرفت و خدیجه نیز او را به پیامبر بخشید. پس از مدتی پدر (زید) ، جای فرزند خود را به دست آورد و از پیامبر خواست که به او اجازه دهد او با پدر خود به سرزمین خویش بازگردد، پیامبر او را در رفتن به سرزمین خود و ماندن در «مکه» مخیّر نمود. مهر و عواطف رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله و سلم) سبب شد که زید محضر پیامبر را ترجیح دهد و پیش او بماند، از این جهت، حضرت او را آزاد نموده و پسر خود خواند و برای او« زینب» دختر جحش را گرفت.19

5- نصب حجر الاسود
پیامبر که گوهری بود که دست قدرت او را در عالی ترین مکان هستی پرورش داده و نهال وجودش را باغبان آفرینش با آب فضیلت و تقوا سرسبز و سیراب ساخته بود.20 در سن سی و پنج سالگی پیامبر ، سیل ویرانگری آمد و خانه های مردم و کعبه را خراب کرد. قریش به مشورت در مورد تعمیر کعبه پرداختند ، با این شرط که تنها از اموال حلال در این راه صرف کنند ، بنابراین ، کار تعمیر، چهار قسمت شد و هر قسمتی به قبیله ای واگذار گردید و بنی عبدالمناف، بنی مخزوم ، بنی جمع و سهم ، بنی عبدالدار ، بنی اسد و بنی عُدَی آمادۀ شروع کار شدند ولی همه می ترسیدند که به سرنوشت ابرهه دچار شوند.تا اینکه ولید بن مغیره مخزومی گفت: « خدایا، ما جز خیر نمی خواهیم» و از طرف رکن یمانی مشغول به تخریب شد و سپس افراد دیگر شروع به کار کردند و پس از تخریب شکاف ها به ساختن دیوار ها پرداختند تا به اندازه قامت انسان رسید؛ یعنی به اندازه ای که باید حجر الاسود را در جای خودش قرار می دادند.

هر قبیله ای می خواست افتخار نصب حجر الاسود را نصیب خود کند، بنابراین میان آنان اختلاف ایجاد شد، چند روزی کار تعطیل شد تا آنها راه حلی پیدا کنند. وقتی دوباره جمع شدند نزدیک بود جنگ آغاز شود تا این که ابو امیة بن مغیره مخزومی گفت که در مسجد الحرام جمع می شویم و من راه حلی را پیشنهاد می کنم که همه قبول خواهید کرد و بعد از این که همه جمع شدند ، گفت: « باید از یک قاضی عادل بخواهیم تا در میان ما حکم کند و اولین شخصی که از باب صفا وارد شد ، او میان ما قضاوت خواهد کرد، همه قبول کردند. در این هنگام محمد( صلّی الله علیه وآله و سلم) مانند یک فرشته نجات ، نسیم روح بخش و آفتاب تابان که هیچ تعصب قومی و قبیله ای در او نبود و همه او را به عدالت ، امانت ، صداقت و پاکی می شناختند ، از در صفا وارد شد.

همه تا محمد ( صلّی الله علیه وآله و سلم) را دیدند با تعجب، شکر خدا را به جا آوردند و گفتند که هیچ کس عادل تر از محمد نیست و داوری او را قبول کردند. قبایل قضاوت را به او واگذار کردند. محمد ( صلّی الله علیه وآله و سلم) بعد از مدتی تأمل و تفکر سر برداشت و فرمود که پارچه ای بیاورند و سپس حجر الاسود را وسط پارچه نهاد و به قبایل گفت:« بزرگ هر قبیله گوشه ای از پارچه را بگیرد و سنگ را تا محل نصب بالا بیاورند.» وقتی سنگ به محل نصب آن رسید، آن حضرت با دست مبارکش سنگ را در جای خود نهاد. قبایل از این قضاوت راضی شدند و به ساختن کعبه ادامه دادند و کعبه ساخته شد. این گونه محمد ( صلّی الله علیه وآله و سلم) به اختلافی که نزدیک بود به خونریزی منجر شود، پایان داد21 و قریش فهمیدند که محمد به عدالت حکم می کند و تنها خیر و صلاح آنان را می خواهد.

 
6- امین قریش علی ( علیه السلام) را به خانۀ خود می برد:
در یکی از سالها، که قحطی و کم آبی مکّه و نواحی آن را در برگرفته بود؛ رسول گرامی تصمیم گرفت که به عموی بزرگوار خود ابوطالب کمک کند، و هزینه زندگی او را پائین آورد.از این جهت، با عموی دیگر خود به نام« عباس» موضوع را در میان گذاشت. قرار شد هر کدام ، یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرند. از این جهت ، رسول گرامی ، علی ( علیه السلام) را و عباس «جعفر» را به خانۀ خود بردند. ابوالفرج اصفهانی، مورخ معروف می نویسد:عباس، طالب را و حمزه ، جعفر را و رسول خدا، علی ( علیه السلام) را ، به خانه های خود بردند.

آنگاه رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله و سلم) گفت: من همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزیده است.22 اگر چه ظاهر جریان این بود که به زندگی ابوطالب در سال قحطی کمک کند؛ ولی هدف نهائی چیز دیگری بود وآن این که: علی ( علیه السلام) در دامان پیامبر تربیت و پرورش پیدا کند و از اخلاق کریمۀ او پیروی نماید. امیرمؤمنان ، در نهج البلاغه در این مورد می فرماید: «همۀ شما ها از موقعیت و نزدیکی من با رسول گرامی آگاهید. او مرا در آغوش خود بزرگ کرد و من خردسالی بودم که مرا به سینۀ خود می چسباند و رختخواب مرا در کنار خود پهن می کرد. من بوی خوش آن حضرت را استشمام می کردم و هر روز از اخلاق او چیزی می آموختم.23 »
 
6-آئین او پیش از بعثت
او از لحظه ای که از مادر متولد شد، تا روزی که به خاک سپرده گردید، جز خدای یکتا را نپرستید.او از همان ابتدای کودکی انس خاصّی با خدا و نیایش و عبادت داشت و در آن محیط آلوده جز پرستش حقّ و کسب خصلتهای پاک انسانی راه دیگری نپیمود. برخی چیزها مثل تنفر نسبت به « لات و عُزی » در سفر شام و امثالهم گواهی می دهد که رسول گرامی و پسران خاندان عبدالمطلب ، همگی خداپرست و موحد بوده اند و بهترین گواه بر یکتا پرستی او، همان اعتکاف او قبل از بعثت در غار حراء است.سیره نویسان ، همگی اتفاق نظر دارند که رسول گرامی ، سالی چند ماه در غار حراء به عبادت خدا می پرداخت.امیرالمؤمنان در این مورد می فرماید:

« وَ لَقَد کانَ یُجاوِرُ فی کُلِّ سَنَةٍ بِحَراءِ فَاَراهُ وَ لا یَراهُ غَیرُهُ.24 » پیامبر در هر سال، در کوه حرا اقامت می گزید؛ من او را می دیدم و جز من کسی او را نمی دید.» امیر مؤمنان درباره این بخش زندگی پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلم) چنین می فرماید: « از روزی که پیامبر از شیر باز گرفته شد؛ خداوند بزرگترین فرشته ای را برای تربیت او گمارد، و آن فرشته شبها و روزها بزرگواری و خوی های نیک را به اومی آموخت.25 » بنابراین، تربیت یافتۀ چنین خانواده ای ، کسی که از دوران پس از شیرخوارگی، تحت تربیت بزرگترین فرشته جهان قرار گیرد؛ حتماً باید موحد بوده و لحظه ای از جاده توحید کنار نرود.
 

سخن آخر

پیامبر گرامی اسلام ( صلّی الله علیه وآله و سلم ) به دلیل این که او دارای فطرتی سالم و پاک ، صفای باطن ، آگاهی ، عقل، هوش زیاد و بسیاری خصوصیات برتر دیگر همچون نفسی قوی و عقلی فعال ، فکری روشن و دیدی عمیق بود؛ دریافته بود که ادیان اطراف او باطل است. پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) معتقد بود که جوانان ، امیدهای آینده هستند و باید با اخلاق و روشی نیکو تربیت شوند و به آنان آگاهی داده شود تا بتوانند محیط خود را تغییر دهند و برای برقراری عدالت و مساوات تلاش کنند.که توجه پیامبر به جوانان و زندگی او بهترین نمونه برای جامعه است.همچنین پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) در میان جامعه خود به مفاهیم ارزشمند و بزرگی توجه داشت و دارای اخلاقی عظیم بود و قادر بود بر روی جوانان و مردم تأثیر بگذارد و آنان را به راه خیر و صواب راهنمایی کند (که در عصر ما امام خمینی (رحمةالله علیه) و مقام معظم رهبری چنین تأثیری را در جوانان داشتند.) و نیز پیامبر ( صلّی الله علیه وآله و سلم) به امور مردم اهتمام می ورزیدند و وقتی می دید آنها در امری که مربوط به جامعه است مشکل دارند، در حل آن مشکل به آنان کمک می کرد. در نصب حجرالاسود این را می رساند که جوان قریش ، تا چه اندازه مورد احترام آنان بود و همگی به امانت و درستکاری او ایمان داشتند.ایشان در حدیثی در نهج الفصاحه می فرمایند: پروردگار تو جوانی که جوانی نمی کند دوست دارد. امیدواریم که جوانان پر شور و با ایمان ما بتوانند با الهام گرفتن از زندگی پر افتخار پیامبر، به زندگی پر افتخار و موفقی دست یابند.

نویسنده:صفورا حیدری
 

پینوشت

1- زندگانی پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله وسلم) در قرآن ، سمیح عاطف الزّین، ترجمه محمد حسین احمدیار، ص 41.
2- اصول کافی ج2 ، ص 332.
3- نبوت ، جلد4 ، ص 67 – 77.
4- تاریخ اسلام ، جعفر سبحانی ، ص 44 .
5- زندگانی پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله و سلم) در قرآن.ص44.
6- السیرة النبویه ، ابن هشام ، ج1 ، ص 141 و 142.
7- بحار ج16، ص22.
8- سیرة النبویه ، ابن هشام ، ج1 ، ص158.
9- سیرة النبویه، ابن هشام ، ج1 ، ص199.
10- تاریخ پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلم) ، آیتی ص69.
11- التنیه و الاشراف، مسعودی ص197.
12- طبقات الکبری ، ج1 ، ص 130.
13- بحار ج16 /18.
14- سیرة الحلبیه ،ج1 ، ص137.
15- تاریخ صدر اسلام، ص 281.
16- السیرة النبویّه ، ابن هشام ، ج1 ، ص 200- 201.
17- فروع کافی ج5 ، ص374 – 375، حدیث9.
18- فروغ ابدیّت جلد1 ، ص198.
19- حیات محمد ، ص 186.
20- فروغ ابدیت ، جلد1، ص203.
21- نهج البلاغه بخش نخست ، ص 12.
22- سیره ابن هشام . ص 192 – 199.
23- «مقاتل الطالبین» 26 ، تاریخ کامل ، ج371 وسیره ابن هشام ج1 /236.
24- نهج البلاغه ، خطبه 190.
25- نهج البلاغه خطبه 190.
26- همان.


 منابع

- اصول کافی ، ثقة السلام کلینی ، ترجمه سید جواد مصطفوی، دفتر نشر اهل بیت، جلد2 .
- تاریخ صدر اسلام ، تألیف اصغر منتظر القائم. انتشارات دانشگاه اصفهان، چاپ دوم 1374.
- تاریخ اسلام دوران پیامبر، انتشارات عقیدتی سیاسی نماینده ولی فقیه. چاپ اول زمستان 1374.
- تاریخ اسلام، تألیف آیت الله جعفر سبحانی- مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی پرهیزکار ناشر/امام عصر.
- فروغ ابدیّت ، استاد جعفر سبحانی ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی چاپ یازدهم 1375 ، جلد اول.
- تاریخ پیامبر اسلام ، محمد ابراهیم آیتی ، انتشارات دانشگاه تهران.
- زندگانی پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله وسلم) در قرآن- سمیح عاطف الزّین ترجمه محمد حسین احمدیار، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ دوم زمستان 82.
- نبوت ، درسهایی از قرآن ، محسن قرائتی.

نسخه چاپی