بررسی رویارویی های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) با جبهه ی یهود-بخش دوم
ش
بررسی رویارویی های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) با جبهه ی یهود
بررسی رویارویی های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) با جبهه ی یهود-بخش دوم
نويسنده:نوروز اکبری زادگان

«غزوه بنی قریظه »

سومین برخورد جدی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) با یهودیان بنی قریظه بود که در واقع با پیمان شکنی و مساعدت خود ، قریش را در جنگ احزاب یاری کرده بودند و به تحریک مسلمانان و انجام اقدامات خطرناکی برای نابودی اسلام دست یا زیده بودند ، سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در سال پنجم هجری برای نابودی ساختن این کانون توطئه وارد نبرد شد و آنها را به تسلیم واداشت.(1) بنی قریظه عمدتاً به جهت پیمان شکنی خود آن هم در مرحله حساسی که دشمن خارجی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) یعنی جبهه قریش ، با قدرت زیادی به مسلمین حمله ور شده بود ، می بایست از بین می رفت تا برای دیگر دشمنان اسلام درس عبرت باشد . قبلاً نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دو گروه « بنی قینقاع و بنی النضیر » را رها کرد ، بود و همین مطلب باعث شده بود تا بنی قریظه نیز تصور کنند که با آنها نیز همان گونه رفتار خواهد شد در حالی که این بار حکم خدا کشتن آنها بود . پس از شکسته شدن محاصره مدینه در جنگ احزاب و بازگشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به شهر ، نماز ظهر را که به جای آوردند ، جبرئیل بر حضرت وارد شد و گفت : « یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) آیا اسلحه را بر زمین می گذاری؟ فرمود: آری . جبرئیل گفت: ولی فرشتگان هنوز اسلحه را بر زمین نگذاشته اند و خدای عزّ و جل دستور فرماید به سوی بنی قریظه حرکت کن .» بدنبال این فرمان الهی ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) دستور داد « بلال » اعلام کند که : « هر کس مطیع و فرمان بردار خدا و رسول است ، نماز عصر را در بنی قریظه بخواند .» سپس « ابن ام مکتوم » را در مدینه جانشین خود قرار داد و پرچم را به علی علیه السلام دادند و با سه هزار نفر در حالی که 36 اسب همراه داشتند رهسپار شدند و علی (علیه السلام ) را با گروهی از پیش فرستاد و بر سر یکی از چاه های بنی قریظه فرود آمدند و آنان را محاصره کردند ، پس از 25 روز محاصره ، یهودیان به تنگ آمدند و به ناچار تسلیم شدند . بنی قریظه شخصی را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرستاد ، و از او خواستند که « ابولبابة بن عبد المنذر » اوسی را که هم پیمان آنها بود ، نزد آنان گسیل دارد تا با او مشورت کنند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز او را فرستاد و قتی آنان از ابولبابه خواستند که نظر خود را درباره تسلیم شدن در مقابل جبهه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) جویا شوند او پاسخ مثبت داده اما با اشاره به گلوی خود گفت که حکم آنها قتل است . ابولبابه در همان حال متوجه شد که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) خیانت کرده است .(2) پس از این ماجرا ابولبابه سراسیمه و نگران به مسجد مدینه وارد شد و خود را به ستون مسجد بست و گفت : تا خدا توبه مرا نپذیرد از این جا حرکت نمی کنم. قرآن کریم در مورد حرکت ابولبابه چنین دستور فرمود : یا ایها الذین امنوا لا تخونوا لله و للرسول و تخونوا اماناتکم و انتم تعلمون(3) « ای مؤمنان به خدا و رسول خیانت نکنید و با وجودی که می دانید در امانت های خود خیانت نورزید.»
- وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) از این امر مطلع شدند فرمود: اگر به نزد من می آمد برای او طلب آمرزش می کردم ولی چون این کار را کرده باید همان جا باشد تا خدا توبه اش را قبول کند .» ابولبابه تا شش روز به همان حال بود تا این که آیه ای درباره اش نازل شد و توبه اش پذیرفته شد . خداوند کریم در این آیه فرمود: « ... و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و اخر سیئاً عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفورٌ رحیم .» دیگرانی هستند که به گناهان خویش اعتراف کردند و کار نیک را با کار بدشان آمیختند ، شاید خداوند توبه ایشان را بپذیرد ، همانا خداوند آمرزنده و بخشاینده است.»(4)

داوری سعد بن معاذ درباره بنی قریظه

مردان قبیله اوس ، مصرانّه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در خواست کردند تا این گروه را آزاد نماید . آنان به خاطر رقابت و هم چشمی با قبیله خزرج و به این دلیل که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) قبیله « بنی قینقاع » را به خواهش « عبدالله بن ابی خزرجی » آزاد کرده بود ، بر خواسته خویش اصرار می ورزید . رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) به اینان فرمود: « آیا حاضرید بزرگتان سعد بن معاذ درباره آنان داوری کند؟ گفتند : آری ، ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) ما به داوری او گردن می نهیم» . (5) ابن هشام گوید : یهود نبی قریظه به حکیمت سعد بن معاذ راضی شدند و علتش این بود که در ایام محاصره ، روزی علی بن ابیطالب (علیه السلام ) در برابر سپاه مسلمین ایستاد و فریاد زد : ای سپاه ایمان! حمله کنید و سپس خود با زبیر بن عوام پیش رفت و فرمود: « به خدا ، یا امروز مانند « حمزه » شربت شهادت می نوشم و یا وارد قلعه می شوم .» پس یهود گفتند : ما به حکم « سعد بن معاذ» راضی می شویم .»(6)
-رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) به سراغ سعد بن معاذ فرستاد . در این هنگام او به خاطر تیری که در نبرد خندق بر شاهرگ دستش نشسته بود ، در خیمه « رُمَیدَه» زن امدادگری که زندگیش را وقف خدمت به مجروحانِ جنگی کرده بود ، بستری بود . جوانان اوس او را بر چارپایی سوار کردند و به محضر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) آوردند و در بین راه پیاپی از او درخواست می کردند که با هم پیمانان خویش به نیکی رفتار کند و او در پاسخ اینان گفت: « برای سعد آن زمان رسیده است که در راه خدا از سرزنش هیچ ملامت کننده ای نهراسد.» !چون سعد به لشکرگاه رسید ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود : « به احترام بزرگتان به پا خیزید! ؛ حاضران بپا خاستند . سعد پس از دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) مبنی بر داوری ، از مهاجر و انصار پیمان گرفت که آن چه او را بر حق تشخیص دهد ، اجرا شود و یهود بنی قریظه هم پذیرفتند . سرانجام سعد با صدای رسا اعلام کرد که : « مردان یهود کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شوند و اموالشان مصادره گردد.» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: سعد ، به قانون الهی قضاوت کرد.» (7) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) روز پنج شنبه هفتم ذی حجه سال پنجم به مدینه بازگشتند و دستور دادند آنها را به شهر بیاورند و در خانه زنی به نام « کیسه» دختر حارث زندانی کنند . سپس به بازار مدینه آمدند و دستور دادند در آنجا گودالهایی کندند . آنگاه مردانشان را که 600 یا 700 نفر بودند (8) دسته دسته آوردند و در کنار گودال ها گردن زدند که علی (علیه السلام ) و زبیر عهده دار کشتن آنها بودند . زنان و کودکانشان به اسارت درآمدند و تنها یک زن را به جرم این که سنگی بر سر یکی از مسلمانان به نام « خلّاد بن سوید» انداخته و او را کشته بود قصاص کرده ، او را به هلاکت رساندند.(9) ابن هشام نقل می کند: یکی از یهودیان به نام « رفاعة بن سموئیل » برای نجات خود به « سلمی » خاله ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) متوسل شد و او را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) خواست که آن یهودی را ببخشند و حضرت از قتل او صرف نظر کرد.(10)
هم چنین نقل می کنند: سه نفر از یهودیان « بنی هذیل» که نسبشان از بنی قریظه جدا بود و لی در قلعه ایشان سکونت داشتند به نام های « تعابه بن سعیه» ، « اسید بن سعیه » و « اسعد بن عبید» به همراه « عمر و بن سعد» یکی از بنی قریظه ، قبل از اسارت بنی قریظه از حصارشان بیرون آمدند و مسلمان شدند.(11)
* قرآن کریم در مورد داوری سعد و سرانجام بنی قریظه می فرماید: « و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی الرعب فریقاً تقتلون و تأسرون فریقاً » (12) « و کسانی از اهل کتاب را که به آنان ( سپاه احزاب) یاری رسانده بودند از دژها و حصارهایشان فرود آورد و هراس در دلشان افکند که برخی را می کشتید و برخی را اسیر می کردید .»

« تحلیل بر داوری سعد»

برای حکم سعد در مورد بنی قریظه می توان مبانی زیر را برشمرد:
1. حکم کتاب دینی یهود یعنی « تورات » که بی تردید مورد قبول یهودیان بود . چون در تورات این آیه آمده است که : « هنگامی که به قصد جنگ ، آهنگ شهری نمودی ، نخست آنان را به صلح دعوت کن و اگر آنان از درجنگ وارد شدند ، شهر را محاصره کن و هنگامی که بر شهر مسلط گشتی ، همه مردان را از دمِ تیغ بگذران و زنان و کودکان و حیوانات و هر چه را در شهر بود ، به غیمت بردار.» (13)
2. دلیل دیگر ، پیمان جداگانه ای بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) با یهود مدینه به هنگام ورود به مدینه ، بسته بود و در یکی از مواد آن که به امضاء طرفین رسید ، آمده بود : هر گاه یهود بر ضد پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و یاران او گامی بردارند و یا سلاح و مرکب در اختیار دشمنان او قرار دهند ، دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در ریختن خون و ضبط اموال و اسیر کردن زنان و کودکان آنها باز خواهد بود .
3. بر سعد و سایر دوراندیشان مسلمان کاملاً روشن و قابل تجربه بود که اگر بنی قریظه از این مهلکه جان سالم بدر ببرند ، هم چون یهود بنی قینقاع که با تحریک شان جنگ احد بپا شد و موجب شهادت عده ای از مسلمانان گردید ، و چون بنی نضیر که فتنه بزرگ احزاب را به راه انداختند و نزدیک بود که بتوانند اساس اسلام را برکند ، اینان نیز اتحادیه عظیمی از دشمنان اسلام ترتیب می دهند و نهایتاً زنده ماندن این عناصرِ خطرناک و تهدید آفرین ، هرگز به صلاح آینده نهضت اسلام نبود .

« اسراء و غنایم » غزوه بنی قریظه

غنایم بدست آمده از غزوه بنی قریظه عبارت بودند از : 1500 شمشیر ، 300 زره ، 200 نیزه ، 1500 سپر فلزی و چرمی ، مقدار زیادی لباس و ظروف و اثاث منزل و نیز مقدار زیادی شراب بود که بر زمین ریخته شد . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) خمس غنایم را جدا کرد و بقیه را بین مجاهدین تقسیم نمود . آن گاه سعد بن عباده را با اسیرانی از بنی قریظه به شام فرستاد تا در ازاء فروش آنان برای سپاه اسلام ، اسب و اسلحه تهیه کند . این نبرد در هشتم ذیحجه سال پنجم هـ ق مطابق با 12 اردیبهشت سال ششم هـ . ش پایان یافت.(14)

غزوه خیبر و سرانجام یهود

- انگیزه های نبرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) با یهودیان خیبر

نهضت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) از همان آغاز با توطئه ها و کارشکنی های جدی یهود روبرو بویژه از زمان ورود حضرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی . قبل از بعثت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) گروهی از یهود در جلگه حاصل خیزی در 165 کیلومتری شمال مدینه بنام خیبر سکونت اختیار کردند و برای محافظت خویش دژهای هفت گانه ی محکم و استواری ساخته بودند آنان بیش از 20 هزار نفر بودند و در میانشان نیروی جوان و جنگجوی فراوانی وجود داشت . صلح نامه حدیبیه این فرصت مغتنم را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) داد تا علاوه بر اعلام رسالت جهانی خویش ، آخرین کانون خطر یهود در شبه جزیره را برچیند . این انگیزه ها در یک بررسی اجمالی عبارت بودند از :
1.خیبر پایگاه مشکوکی از نظر سیاسی و نظامی به شمار می رفت و یهودیان خیبر همان آتش افروزانِ جنگ احزاب بودند که چه بسا ممکن بود دوباره به تحریک مشرکان بپردازند.
2.یهودیان در جنگ های ایران و روم با ابرقدرت های آن روزگار روابط نزدیکی داشتند و هر لحظه امکان داشت با تحریک یا کمک ابرقدرت ها ریشه اسلام را از بیخ درآورند.
3.پیمان صلح حدیبیه موجب شد تا یهودیان گمان برند ، ضعف نظامی و تشکیلاتی نیروهای اسلام موجب پذیرش صلح نامه شده است و لذا در این اندیشه بودند که با استفاده از این فرصت ضربه ای ناگهانی به نهضت اسلامی وارد آورند . هر چند پیمان صلح حدیبیه امکان اتحاد نظامی قریش و یهود را بر هم زده بود ، اما قبایل دیگری نیز بودند که در یک تهاجم احتمالی با یهود هم گام گردند.
4.یهودیان خیبر به واسطۀ ارتباط اقتصادی و اشتراک دینی که با یهودیان بنی نضیر داشتند ، پس از تبعید بنی نضیر از اطراف مدینه ، سران آنها را در قلعه های خود پناه دادند از جمله آنها « کنانة بن ربیع » بود که جواهرات بنی نضیر نزد او بود و هم چنین طراحان جنگ احزاب یعنی « سلّام بن ابی الحقیق» و « حیّی بن اخطب » که از خیبر به مکه رفتند و مشرکان را در مخالفت با پیامبر اسلام ، تحریک و ترغیب به جنگ خندق نمودند . منطقه خیبر که از موقعیت اقتصادی و نظامی توانمندی برخوردار بود ، پایگاهی برای مبارزه و هدایت توطئه علیه حکومت اسلامی شده بود و از این رو رهبری حکیم جهان اسلام نمی توانست در برابر این فتنه ها ، آرام بنشیند و ناگزیر بود آنها را سرکوب نماید.

- بسیج عمومی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به سوی خیبر

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) پس از بازگشت از حدیبیه در اواخر ماه محرم « سباع بن عُره فُطَه» را به جانشینی خود انتخاب کرد و از مدینه به سوی خیبر روانه شد و پرچم جنگ را که سفید بود به دست علی (علیه السلام ) سپردند . وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به نزدیک خیبر رسیدند ، دستور توقف دادند و دعا کردند : پروردگارا ما خیر این قریه و خیر اهل آن و خیر هر چه در آن است از تو می طلبیم و از شر ساکنین آن و شر چیزهایی که در آن است به تو پناه می بریم ، سپس فرمودند : به نام خدا به پیش روید .(15) یهودیانی خیبر گمان نمی کردند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به جنگ ایشان اقدام کند زیرا حصارهای بلند و اسلحه فراوان و ده هزار جنگجو که هزار نفرشان زره پوش بودند ، داشتند .(16) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) مخفیانه طی مسیر نمودند و عبّاد بن بشر را همراه چند سوار به عنوان پیشاهنگ فرستادند که او موفق شد یکی از جاسوسان یهود را دست گیر کند و اطلاعات مفیدی از او به دست آورد . سپاه اسلام شب هنگام به پای قلعه های خیبر فرود آمدند . چون هوا روشن شد اهل خیبر در قلعه ها را گشودند و بیل و کلنگ به دست برای زراعت بیرون آمدند ، ولی ناگهان سپاهیان اسلام را در مقابل خود دیدند و به قلعه ها پناه بردند .(17) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و سپاه اسلام در نزدیکی قلعه « نظاة» فرود آمدند و با اطلاعات و مشورتی که « حباب بن منذر بن جموح » به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم )داد قرار شد که هر چه سریع تر بخاطر جلوگیری از خطرات و تهدیدات احتمالی امالی نظاة ، به یهودیان حمله شود ، این نبرد به مدت هفت شبانه روز به طول انجامید و در شب ششم مردی از اهالی نظاة به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) پناه برد و امان خواست و اطلاعات ذیقمتی را در اختیار سپاه اسلام قرار داد که حاکی از آن بود که اهالی قلعه نظاة وسایل جنگی مناسبی را پنهان کرده اند که سپاه اسلام می توان در مقابله با دشمن از آنها بهره گیرد...این وسایل عبارت بودند از : « یک منجنیق باز ، دو زره پوش ، مقداری زره ، کلاه خود و شمشیر.»

« فتح قلعه نظاة »

فردای آن روز رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) همراه مسلمانان به سوی نظاة حرکت کرد و با یاری و مدد الهی آنجا را گشود و وسایل مذکور را که آن یهودی گفته بود ، بدست آوردند . به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) منجنیق را اصلاح کرده و برای گشودن « شق و نزار» بکار بردند و آنها را نیز فتح کردند . پس از آن قلعه های « وطیح » و « سلالم» نیز گشوده شد . در پی فتح قلاع مذکور ، مسلمانان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به حصار « ناعم» که مرکب از چند قلعه بود حمله کردند . در آغاز نبرد یهودیان ،مسلمانان را تیرباران کردند و یاران حضرت خود را سپر ایشان قرار دادند . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) دو زره پوشید و کلاه خودی را به سر داشت و نیزه به دست ، سوار بر اسبی بود . در این روز پس از نبردهای متعدد ، یکی از یهودیان بنام « اسیر» به سپاه اسلام هجوم آورد آنان را تا خیمه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) عقب راند . وضعیت سپاه اسلام کمی آشفته شده بود و فرماندهان یاران خود را به عدم چالاکی سرزنش می کردند . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست می دارند و خداوند به دست او فتح و پیروزی را نصیب ما خواهد کرد ، او اهل فرار و گریز نیست .(18) چون صبح شد ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) کسی را به نزد علی (علیه السلام ) فرستاد واو به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آمد . رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) پرچم را به دست علی (علیه السلام ) داد و برای او و یارانش دعا فرمود که پیروز شوند ، نخستین کسی که از یهودیان به همراه تکاوران خود ، بر مسلمانان حمله برد ، « حارث» برادر« مرحب » بود . مسلمانان فرار کردند و علی (علیه السلام ) به تنهایی مقاومت کرد ، تا این که « مرحب» رجز خوانان بیرون آمد و علی (علیه السلام ) به او حمله برد ، و او را بر در حصار کوبید و در را گشود . (19)
واقدی از قول ابورافع غلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) می گوید: هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را با پرچم روانه فرمود ما همراه علی (علیه السلام ) بودیم . مردی کنار در حصار به او برخورد و ضربتی به علی (علیه السلام ) زد . آن حضرت ضربه را با سپر گرفت و دری را که کنار حصار افتاده بود برداشت و آن را سپر خود قرار داد و پیوسته حمله می کرد و جنگ می نمود ، تا آن که خداوند مدد کرد و حصار گشوده شد ، علی (علیه السلام ) مردی را به سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) گسیل داشت تا مژده فتح حصارمرحب را به ایشان اطلاع دهند .(20) پس از فتح قلعه های نظاة ، ناعم ، صَعب بن معاذ ، زبیر ، ونزاء به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) یهودیان به قلعه « کتیبه » که از دژهای بسیار مستحکم بود پناه بردند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) آنان را محاصره کردند و منجنیقی را که از قلعه صعب بن معاذ به دست آورده بودند ، به کار گرفتند و یهودیان بعد از چهارده روز محاصره چون به شکست و نابودی خود یقین پیدا کردند ، تقاضای صلح کردند .(21)
« کنانة بن ابی الحقیق» خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آمد و صلح کرد که خون مردان و زنان و بچه ها که در حصار هستند محفوظ بماند و در عوض آنها همراه زن و فرزند خود از خیبر کوچ کنند و تمام زمین های خود و زرو سیم و اسلحه و انبارها و ... را به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بسپارند . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: اگر چیزی از اموال خود را از من پوشیده بدارید و مخفی کنید ، پیمان خدا و رسولش از شما برداشته می شود . آنها پذیرفتند و صد زره و چهارصد شمشیر و هزار نیزه و پانصد کمان عربی و تیردان تحویل دادند . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) از « کنانة بن ابی الحقیق » در مورد گنج خاندانش که در عروسی های مکه از ایشان عاریه می گرفتند ، سؤال کرد ند ، کنانه گفت : آن گنجینه را در این جنگ خرج کردیم . او در این مورد سوگند یاد کرد که چیزی باقی نمانده است . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند : در صورتی که آن گنجینه پیش شما باشد و عهد و ذمه خدا و رسولش از شما برداشته خواهد شد . گفتند : چنین باشد . یکی از یهودیان به نام « ثعلبه بن سلّام ابن ابی الحقیق » به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) گفت: هر سپیده دم کنانه را می بینم که اطراف این خرابه می گردد و خرابه مذکور را که در منطقه کتیبه بود نشان داد . شاید این جا در یزر خاک پنهان کرده است . پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) دستور دادند در خرابه کاوش کنند و آن گنج را به دست آوردند که محتویات آن عبارت بود از مقدار زیادی دستبند ، خلخال ، بازوبند و گردنبند طلا و چند رشته زمرد و گوهر و انگشتری از سنگهای یمنی طلا کاری شده و یک گردنبند مروارید که از آن دختر « کنانه » بود .(22)
پس از آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) « کنانة بن ابی الحقیق» را به محمد بن مسلمه سپرد تا او را در مقابل خون برادرش « محمود بن مسلمه » بکشد و او نیز او را به قتل رساند . (23)

فدک و مصالحه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) با اهالی آن

همه دژهای خیبر با جنگ فتح شد و یهودیان به دو قلعه وطیح و سلالم پناه بردند . رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز آنجا را محاصره کرد . یهودیان چون به سرنوشت محتوم و نابودی و تسلیم شدن خود ، یقین کردند از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) خواستند که اموال خود را نهاده و آنجار را ترک کنند . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در خواست آنان را پذیرفت . اهالی فدک با وساطت یکی از مسلمانان به نام « مُحیَصة بن مسعود» و یکی از سران فدک به نام « نون بن یوشع » و تنی چند از یهودیان به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسیدند و با آن حضرت پیمان بستند که خون هایشان محفوظ بماند و از سرزمین شان کوچ کنند و تمامی اموال خود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) واگذار نمایند.(24)
پس از فتح قلاع خیبر ، هنگامی که یهودیان می خواستند از آنجا کوچ کنند درخواست دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) کردند که چون ما به زراعت و کشاورزی و پرورش نخل ، آشناتر از شما هستیم ، اجازه دهید در همین جا بمانیم و درآمد و محصول آن را بالمناصفه تقسیم کنیم ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) موافقت کردند مشروط بر این که هرگاه بخواهند ، بتوانند آنها را اخراج نمایند . اهالی فدک نیز چنین قراری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نهادند و بدین ترتیب خیبر جزء املاکی شد که تمام شرکن کنندگان در جنگ حقی در آن پیدا کردند و در واقع فئ ملک عمومی مسلمین شد ولی فدک که بدون لشکرکشی و جنگ تسلیم شدند جزء اموال خالصه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) درآمد . (25) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) درآمد فدک را از آن پس به مصرف فقرای در راه مانده می رسانید و دو سوم خمس خیبر را اختصاص به فقرای مسلمانان داده بودند . (26)

غنایم خیبر

در جنگ خیبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) « فروة بن عمرو» را بر کار غنایم گمارد. چون همه غنایم جمع شد ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) دستور دادند آنها را پنج قسم کرد ، یک قسم را کنار گذارد و فرمود اگر کسی بخواهد می تواند از کالاها خریداری کند . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) از خمس غنایم که سهم خودشان بود مقداری به اهل بیت خود و مقداری به خاندان عبدالمطلب و مقداری هم به یتیمان و فقرا بخشیدند . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بهای کالاهای فروخته شده را میان مسلمانان تقسیم کرد . شمار مسلمانان هزار و چهارصد نفر بود و تعداد اسبها دویست رأس و چون برای هر اسبی دو سهم منظور داشت ، مجموع سهام یکهزار و هشتصد سهم شد .(27)

« امتیازات لشکر اسلام در جنگ با جبهه یهود»

در یک ارزیابی اجمالی می توان این امتیازات را چنین برشمرد:
1. محاصره : روشی بود که تمامی کمک ها و امداد جنگی و سازمانی را به طور کامل از دشمن باز می داشت.
2. دور بودن از تیر رس اسلحه دشمن
3. هجوم جبهه ای و ناحیه ای به این قلاع ، همانند آن چه که در خیبر رخ داد
4. استفاده از استراتژی جنگ روانی علیه دشمن
5. تقویت روح معنویت در بین سپاهیان
6. انتخاب مکان مناسب برای استقرار سپاه
7. ایجاد شکاف بین نیروهای یهود ، که این امر با برتری کمّی بر نیروهای دشمن انجام می شد . در این هنگام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) امکان یافت که به تنهایی و پی در پی بر « بنی قینقاع» ، « بنی نضیر» ، « بنی قریظه » و « خیبر» پیروزی یابد. علاوه بر آن لشکر اسلامی ، به « وحدت فرماندهی ، تمرکز ، تبعیت ، تداوم و سرعت» یعنی مسایلی که به این لشکر ، امکان پیروزی و غلبه یافتن بر یهود می داد ، ممتاز بود .(28)

پی نوشت ها :

1- طبری : التاریخ الطبری ، ج2 ، ص245
2- واقدی : المفازی ، ج2 ، ص375 به بعد
3- سوره انفال ، آیه 27
4- سوره توبه ، آیه 109
5- شیخ مفید ده : الارشاد، ص58
6- ابن هشام : السیرة النبویه ، القسم الثانی ، ص239.
7- واقدی : المغازی ، ج2 صص512-510
8- همان ، ص518
9- ابن هشام : السیرة النبویه ، القسم الثانی ، ص242
10- همان منبع ، ص244
11- همان ، ص238
12- احزاب آیه 26
13- تورات ، سفر تثینه ، فصل 20
14- واقدی : المغازی ، ج2 ص510 و نیز مجلسی ره : بحار الانوار ج20 ص212 و البدایة و النهایه ج4 ص126 و تفسیر ابوالفتوح رازی ج9 ص144 ، طبقات الکبری ( ابن سعد) ج2 ص75 و سیره ابن هشام ج3 ص256
15- ابن هشام : السیرة النبویه ، القسم الثانی ، ص329
16- واقدی : مغازی ، ج2 ، ص637
17- همان : ص640
18- همان ، ص653
19- ر.ک: واقدی ، مغازی ، ج2 ، ص654
20- همان ، ص655
21- همان ، ص674
22- واقدی ، مغازی ، ج2 ، ص674
23- واقدی ، مغازی ، ج2 ، ص674 و نیز طبری ، تاریخ طبری ، ج3 ، ص1582
24- ر.ک . ابن هشام، السیرة النبویه ، القسم الثانی ، ص337 و نیز واقدی ، مغازی ، ج2 ، ص707
25- ابن هشام ، همان ، ص337
26- ابن سعد ، الطبقات الکبری ، المجلد الاول ، ص502
27- واقدی ، مغازی ، ج2 ص689 ، التبیه و الاشراف ، ص235و ...
28- ضاهروتر ، مدیریت نظامی در نبردهای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم ) ، ترجمه اصغر قائدان ، نشر صریر ، 1374 ، صص225و 226

فهرست منابع

1. قرآن کریم ، سوره های بقره ، آل عمران ، انفال ، نساء ، توبه ، احزاب ، حشر
2. ابن سعد ، الطبقات الکبری ، دار بیروت و دارصادر ، 1377م ، المجلد الاول و الثانی
3. ابن هشام ، عبدالملک : السیرة النبویه ، مطبعه البابی الحلبی ، مصر 1375 هجری ، القسم الثانی و الثالث
4. تفسیر مجمع البیان ، جلد9
5. بلاذری ، احمد بن یحیی : فتوح البلدان ، مکتبه الهلال ، بیروت 1988 م.
6. طبری ، محمد بن جریر : تاریخ الرسل و الملوک ، تهران ، انتشارات اسدی ، ( بی تا)
7. ضاهروتر : مدیریت نظامی در نبردهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) ترجمه اصغر قائدان ، نشر صریر ، 1374
8. مجلسی ره : بحار الانوار ، دار الکتب الاسلامیه ، تهران ، ج2
9. مسعودی : التنبیه والاشراف ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران 1365
10. مفید ، شیخ محمد النعمان : الارشاد ، صححه واخرجه سید کاظم الموسوی المیاموی و شیخ محمد الاخوندی ، بیروت دارالکتب الاسلامیه 1377 هجری
11. واقدی ، محمد بن عمر: مغازی ، ترجمه محمود مهدوی ، مرکز نشر دانشگاهی ، 3 جلد



نسخه چاپی