جهان دیروز و جهان امروز(قسمت اول)
   جهان دیروز و جهان امروز(قسمت اول)
جهان دیروز و جهان امروز(قسمت اول)
نويسنده: حجر اکبری زادگان

مقدمه

قیاس میان جهان دیروز و جهان امروز به لحاظ جایگاه ملاکهای مورد مطالعه کاملا غیر متجانس می باشد اما به نحوی می توان شاخصهای جهان دیروز را طبقه بندی و مورد مطالعه قرار داد.از سویی به دلیل گستردگی موضوع مورد تحقیق در جنبه های مختلف فرهنگی ،سیاسی چند شاخص منحصر به فرد را مورد بررسی قرار می دهیم.نخست عنصر تاریخی را و جنبه روایتگری و تحلیل تاریخی آن را مورد بازبینی قرار می دهیم.دراین بخش تمدن اسلامی و شاخصهای تحلیلی آن را به عنوان مهمترین تحول جهان دیروز خصوصاً از منظر کشور اسلامی ما مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم و دلایل پیشرفت و همبستگی تمدن بزرگ اسلامی را خصوصاً از منظر محققان تاریخ اسلام و به ویژه از دید پیشرفت علوم و فنون مورد بازبینی قرار می دهیم.در بررسی جهان حاضر ایالات متحده امریکا و روند قدرت گیری این کشور به عنوان تمدن غرب بررسی می گردد.پس از آن مولود این تمدن یعنی رژیم صهیونیستی به عنوان برایند قدرت نظامی، سیاسی، فرهنگی تمدن غرب مورد بررسی تاریخی قرار می گیرد.
عنصر دیگر در این تحقیق بحث سیاسی است.در این بخش نقطه تمایز جهان دیروز و امروز را مورد مطالعه قرار می دهیم.این نقطه تمایز عبارت است از انقلاب صنعتی اروپا و تحولات مربوط به آن.عنصر دیگر مباحث ایدئولوژیک است.در جهان امروز خصوصاً قرن بیستم سه تفکر « فاشیستی » ، « مارکسیستی»، «لیبرالیستی و سکولاریستی» بیشتر مطرح است که از میان این مولودهای نامیمون غرب برای جهان امروز به بررسی سکولاریزاسیون می پردازیم که همان دیدگاه سیاسی این تمدن در جهان امروز است.سپس به بررسی مواضع سیاسی و اعتقادی رژیم صهیونیستی به عنوان معضل کنونی دنیای اسلام و مولود غرب می پردازیم.از میان تمامی عناصر ذکر شده بحث اصلی این مقاله بیان خصلتهای جامعه مدنی در یک جامعه غربی(ایالات متحده به عنوان نماد این تمدن و رژیم صهیونیستی به عنوان زاییده آن) تحت عنوان جهان امروز و خصوصیات تمدن اسلامی در زمان اوج شکوفایی این تمدن به عنوان جهان دیروز است.برای روشنتر نمودن این بحث نیاز به بیان یک سری تعاریف می باشد که در این صفحات بر حسب ضرورت تحلیل تاریخ بیان و مورد بحث قرار می گیرد.ضمناً برای توضیح بیشتر و عدم انفصال بحث، انقلاب صنعتی اروپا به عنوان نقطه جداکننده جهان دیروز و جهان امروز تمدن غربی تعریف شده و بیشتر توضیح داده می شود.

تحلیل تاریخی

زندگی آرمانی و آگاهانه هر ملتی بی تردید در گرو آشنایی با جهان دوروبر و تاریخ کشورش می باشد تا بداند که چه تجربه هایی بر سر ملت ها رفته و می رود و چه میراث ماندگاری بر جای مانده است. چرا که هر روز از روزهای تاریخی هر ملت برگی زرین از کتاب هویت اوست که در پهنه تاریخش رقم خورده است.اگر بنا باشد نگرشی جامع و متین بر گذشته و همگامی آن با آینده نگری داشته باشیم گزیری جز خواندن تاریخ پر فراز و نشیب ملتها نیست.امروزه تاریخ در منظر اندیشمندان همچون گذشته تنها بیان اجمالی یا تفصیلی زندگیهای افسانه ای پادشاهان، درباریان، سلسله ها ، حکومتها، جنگها، پیروزیها و شکستها، سرگذشتها، حماسه سراییها ، تعریفها، چاپلوسیها، و یا حتی بازگویی رویدادها و جریانها، پیشرفتها و انحطاطها و بلکه شرح ایدئولوژیها، فلسفه ها، مکتبها، فرهنگها، تمدنهاو ... نیست که تبیین همه اینهاست و افزون بر آن ارائه تحلیل و تفسیر علمی و کاوش در علل و عوامل آنها ، و پیگیری خط سیرشان و نیز پی جویی روابط متقابل آنها با یکدیگر و تأثیر و تأثر متقابلشان و سرانجام کشف روابط و قوانین حاکم بر آنهاست.تاریخ امروز پیگیر کشف علل پیدایش، نمو و رشد و سپس نزول و افول و غروب پدیده های تاریخی است و درصدد درک محرک یا محرکهای بنیادی و ریشه ای عملکرد یا عملکردهای فلان انسان، گروه، جبهه، سازمان،دستگاه، حکومت یا بلوک و... بدینسان تاریخ امروز از یک سو عهده دار گردآوری رویدادها، اسناد و مدارک است و از سویی در پی بازنگری ، تفسیر و تحلیل علمی- فلسفی آنها.1

ملاک تشخیص در تاریخ

بحث تاریخ تحولات ایران از جمله مباحثی است که امروز از نقاط ضعف ما و قوت دشمن شده است.آنها با این روش هم امروز ما را بمباران می کنند و هم گذشته ما را و فکر می کنم تاریخ تحولات سیاسی ایران بیش از تاریخ صدر اسلام و تاریخ های گذشته ما مورد هجوم است.چون به این وسیله می توانند خودشان را هم اثبات کنند.به نظر می رسد ما در دهه سوم انقلاب باید یک مقدار نسبت به تاریخ، آن هم تاریخ تحولات جدیتر فکر کنیم.در دهه اول انقلاب تعدادی از شخصیتهای دینی ، سیاسی و تاریخی را بر اساس ملاک مبارزه و انقلاب به میدان بحث تاریخی و تحقیقی آوردیم که آن هم عمدتاً به خاطر عکس العمل های اواخر دوره پهلوی بود.شخصیتهایی مثل مرحوم میرزا کوچک خان جنگلی، مرحوم خیابانی ، کلنل پسیان، و حتی سید جمال الدین اسد آبادی که اینها به مقدار زیادی وارد بحثهای تاریخی ما شدند.استاد مطهری(ره) درکتاب نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر می گوید یکی از ترسهای من اینست که روزی فقط مبارزه ملاک تشخیص ما در تاریخ شود و به همین سبب نتوانیم بسیاری از شخصیتهای بزرگمان را تحلیل کنیم.لذا ایشان بزرگان و زعمای شیعه را به دو دسته :مصلح – صالح و مصلح را نیز به دو دسته – مصلحان اجتماعی – مصلحان سیاسی تقسیم می کند.

تاریخ طریقت دارد نه موضوعیت

بحثهای تاریخی نکات جالبی در بردارند.امروز اولین پرسشی که باید برای ما پیش بیاید این است که آیا این مباحثی که با آن روبرو هستیم جدید هستند یا نه؟این سؤال بسیار عادی است. اگر جدید هستند ، ببینیم از کجا آمده اند، و اگر قدیمی هستندببینیم ریشه هایش را نخستین بار چه کسانی مطرح کرده اند؟ بنابراین به سراغ تاریخ می رویم. اصولاً در مباحث اندیشه سیاسی ، تاریخ طریقت دارد نه موضوعیت.نمی خواهیم آن قدر در تاریخ بمانیم تا به گفته عده ای فسیل تاریخی شویم.تاریخ تنها گذرگاه ما به سوی ریشه یابی این مباحث است و این که ببینیم چه چیزهایی به آنها اضافه یا از آنها کم شده است.2 در طرح مسایل امروز نیز برای این که ببینیم چه مباحثی جدید و چه مباحثی ریشه دارتر هستند، مجبوریم به تاریخ دو قرن اخیر مراجعه کنیم.

تکرار پذیری تاریخ

یکی از فیلسوفان معاصر می گوید وقایع تاریخی برای گذشته است، ولی اندیشه هایی که از دل آن وقایع بیرون می آیند، برای گذشته نیست ، بلکه برای زمان ماست.یعنی وقایع به صورت واقعه مربوط به گذشته اند، ولی به صرف اندیشه و فلسفه ای که درون آن وقایع است مربوط به جریانات حال و آینده ما هستند که تکرار می شوند.این تعبیر ابن خلدون است که ممکن است این وقایع دو حالت داشته باشند یا جزء ذات جامعه ای باشد یا عرض بر آن. اگر جزء ذات جامعه باشد دوباره تکرار می شود.

جهان دیروز

تمدن اسلامی

قرآن کریم کتاب دینی و آسمانی مسلمانان به لغت قریش ، بر پیغمبر اسلام نازل گردید.مطالعه ادبیات عصر جاهلی شعر یا فقره های کوتاه مشتمل بر مثل و حکمت- هر چند مقدار آن اندک است-نشان می دهد که لغت این قبیله در چنان عصر از جنبه ادبی لغتی پیشرفته بوده است تا آنجا که توانست کلام خدا را در برگیرد و معانی حقیقی و مجازی محکم و متشابه صریح و ظاهر آن را در عبارتی که نمونه اعلای بلاغت است بیان کند.این کتاب آسمانی چنانکه در جای جای آن آمده است روشنی راه، راهنمای پرهیزگاران ، راهنمای مردم، شفا و رحمت مؤمنان و مربی انسان است.تربیتی که او را به مرحله کمال اخلاقی برساند.غرض از مجموعه این تعلیمها که با عبارت صریح و استعاره، کنایه و مثل و تذکار، داستان ملتهای گذشته در قرآن گنجانیده شده است این است که انسان را از تیرگی جهل به روشنایی علم برد و از مرحله حیوانی به عالم انسانی ترقی دهد و از خود پرستی برهاند و به یکتا پرستی بکشاند.کتابی است که حکم خدا را در آنچه فرد یا اجتماع بدان نیازمند است از عبادات و معاملات گرفته تا حدود ودیات به اجتمال یا تفصیل متضمن است.بالاتر از همه الفاظ قرآن که این تعلیمها مثلها داستانها و احکام را بیان می دارد در قالب عبارتهایی مرکب از بیست و هشت حرف هجایی ریخته شده، ترکیبی چنان بدیع که بلیغ ترین عربی گویان توانایی گفتن سوره ای همانند آن را نداشته اند و ندارند.3

نشر اسلام در جهان

چنان که می دانیم در آغاز قرن هفتم میلادی بانگ دعوتی آسمانی از شبه جزیره عربستان بر خاست و در مدت ربع قرن سراسر جزیره و در مدت کمتر از یک قرن قسمت بزرگی از معموره دنیای آن روز را فرا گرفت.زبانها و عادتها دگر گون گشت و پی تمدنی به نام تمدن اسلام در جهان افکنده شد.سرزمین ما و مردم ما به حکم همسایگی با عربستان نه تنها از این موج بر کنار نماند بلکه چنانکه خواهیم دید راه آن را برای سرایت به دوردست ترین نقاط جهان گشود.هر گاه به ظاهر تاریخ بنگریم چنان می نماید که ایران در مقابل حملات سربازان عرب شکست خورده یا تسلیم شده و اراضی خود را به مصالحه واگذاشته است.اما این نتیجه گیری عجولانه است.ما نباید شعاع دید خود را محدود به چهارده تا بیست و یک هجری کنیم بلکه باید پا به پای سیر اسلام در این منطقه وسیع و کشورهای مجاور آن پیش رویم و دامنه تتبع خود را تا چند قرن بعد ادامه دهیم و آنگاه ارزشیابی کنیم و ببینیم ایران در میدان سیاست اسلام و قلمرو پهناور این امپراطوری عظیم چه سهمی داشته است.در آغاز باید دانست که برخورد ایران با اسلام همانند سرزمینهای شمال شبه جزیره عربستان یا افریقا یا پاره ای مناطق دیگر نیست.نفوذ اسلام در آن سرزمینها سبب شد که نه تنها دین آن مردم نسخ شود بلکه زبان و عادات و رسوم ایشان نیز دگرگون گردد.لیکن در ایران چنین نبود.هنگامی که اسلام بدین کشور آمد ایران مملکتی متمدن بود با تمدنی ریشه دار و فرهنگی اصیل و زبان و ادبیاتی گسترده. بااین امتیازات به زودی توانست شخصیت خود را بر قوم غالب بقبولاند. نظام کشوری و آیین مملکت داری و روش بهتر زیستن و بهره بردن از مواهب طبیعی را بدیشان یاد دهد.به علاوه فرهنگی حجیم و مفصل از اصطلاحات و ترکیبات علمی و اداری و فلسفی برای زبان و ادبیات عرب و اسلام آماده سازد.با گذشت سالیان و دریافت حقیقت دین اسلام و تجزیه و تحلیل این شریعت سهل و ممتنع ایرانیان خود را موظف دیدند رسالت تبلیغ دین جدید را در سرزمینهایی که جزء امپراطوری آنان بود به عهده گیرند. در اینجا می خواهم به اصطلاح اندکی پا را پیشتر بگذارم و بگویم بسیاری از روشنفکران مردم ما از همان آغاز ظهور اسلام حقیقت این دین را دریافتند و شیفته آن بودند و دور نیست که علت پیشرفت سریع اسلام در چنین منطقه وسیعی راهنمایی همین مردم دل آگاه بوده است اگر چه بنا بود بین ایران و عربهای مهاجم جنگی رخ دهد.مجموع سپاهیان مأمور این سرزمین که تحت فرماندهی ابوعبیده روی به عراق نهادند با شمار سربازان یکی از پادگانهای ایران برابری می کرد و در حمله اول از پا درمی آمد تا چه رسد به آن که بخواهند از همه این راههای صعب العبور و مناطق پر از مخاطره و دشواربگذرند.مضمون نامه رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله و سلم) به پادشاه ایران "اسلم تسلم"به آنان فهمانده بود که اسلام دین سازش و مسالمت است و ایرانیان عقد دوستی خود را با صاحب این شریعت از همان آغاز استوار ساختند و تاسر حد امکان در راه گسترش این دین از پای ننشستند تا آنجا که صفحات تاریخ و نقاط مختلف کشورهای اسلامی پراز آثار مسلمانان نیکوکار و مجاهدان این مرز و بوم است و چنان که بحمدالله امروز هم به رغم همه تبلیغات باز شعله عشق بدین آیین مقدس در دلهای ایرانیان زبانه می زند و به خواست خدا تا ابدالدهر چنین خواهد بود حتی نهضتهای استقلال طلبانه ای هم که در ایران پدید آمد و به نتیجه رسید آن نهضتها بود که به خاطر مخالفت با خودکامگیهای خلفا و رژیم غیر عادلانه ای آنان و زیر پاگذاشتن عدالت و انصاف اسلامی آغاز شد و برای آن بود که خلیفه ای می خواست به این دین آسمانی و الهی رنگ نژادی دهد و بدان پیرایه منطقه و محیط بندد.اما نهضتهای ضد اسلامی که "خوارج" و "اباحیتان" بر پا کردند ، همچنان در نطفه عقیم ماند و یا نتیجه درخشانی از آن به دست نیامد دلیل این مدعا که هر گاه خلفا می خواستند سرداران نهضتی را از پا درآورند و دل مردم را از ایشان بگردانندآنان را به خروج از دین و ضدیت به اسلام متهم می کردند چنانکه در رفتار معتصم با افشین و شوراندن سپاهیان وی بدو خوانده اید.
رویکرد تمدن اسلامی در روزگار دیروز
در این بحث می خواهیم دورنمای محیط پهناوری را در ذهن خود مجسم کنیم که در آن بیش از نیم میلیارد انسان زندگی می کردند.انسانهایی که از نژادهای گوناگون بودند، انسانهایی که رنگ پوست، استخوان بندی ، تناسب اندام حتی عادتها و سیاستهای خانوادگی آنان اختلاف داشت و در بعضی زمینه ها سیاست اجتماعی آنان نیز هماهنگ نبود، ولی از جانب دیگر بر این جماعتهای انبوه وحدتی به تمام معنی حکومت می کرد.وحدتی از جهت طرز تفکر در جهان و انسانهایی که در این جهان زندگی می کنند .وحدتی که همه آنها را نسبت به حفظ حقوق یکدیگر و احترام متقابل به یکدیگر مکلف می کرد- چنانکه انسانی در مشرق عالم برای انسانی در مغرب عالم حقوقی را می شمرد که برای خود و کسان خود محترم می شمرد.5 اگر به نقشه سرزمینهای اسلامی در دنیای قدیم نگاه کنید آن نقشه امروز هم فرقی با گذشته ندارد زیرا از دید سیاسی به آن نگاه نمی کنیم تا تغییر مرزها موجب به هم خوردن وحدت شود، بلکه از دریچه چشم افکار و معتقدات ملی بدانها می نگریم. در مقابل خود دنیای بزرگی را می بینید که از جانب شرق و غرب از آسیای مرکزی تا کنار اقیانوس اطلس، از شمال به جنوب، از ماورای دریای سیاه و کوههای قفقاز تا اقیانوس هند و جنوبی ترین قطعه های افریقا گسترده است.این سرزمین پهناور که به خاطر حرکت و کوشش و فرهنگ پیشرفته اش شایسته است((دنیای قدیم)) خوانده شود، با همه اختلاف و عوارض جغرافیایی از پستی و بلندی، با همه مردمش از سیاه و سفید و زرد و کوتاه قامت و بلند اندام ، با سرزمینهایش که از مناطق پر برف و ریگهای سوزان و صحراهای خشک و جنگلهای انبوه تشکیل می شد، از چنان وحدتی برخوردار بود که نظیر آن را تاریخ قدیم و دنیای جدید به یاد ندارد.
آیا شگفت نیست که کسی از کنار کوههای هندوکش به راه بیفتد و تا قلب سرزمین اسپانیا پیش برود و این مسافت دراز را هم با تنها وسیله نقلیه آن روز یعنی شتر یا الاغ بپیماید و در هر سرزمین که رسید مردمی را ببیند که مانند او فکر می کنند ، دین او را دارند، خدای او را می پرستند و چون او به امانت و حفظ حدود یکدیگر معتقدند؟آیا عجب نیست که دانشمندی در چنین قلمرو وسیع به هر شهری درآید، کرسی درس را برای خود آماده ببیند و دانشجویی قدم به هر مدرسه بنهد، جا و خوراک و وسایل آسایش برای او مهیا باشد؟ نه کسی از او برگ شناسایی طلب کند و نه رنگ پوست موجب مزیتی یا سبب نکوهشی برای وی باشد.مگر همبستگی جز این است؟و کدام همبستگی می تواند چنین اثر مهمی را در خارج به وجود آورد؟یکی از خاور شناسان آلمانی به نام « آدامز متز» کتابی در تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری نوشته است مفصل که به زبانهای مختلف ترجمه شده6 ، مؤلف در فصلی از کتاب خود چنین می نویسد: هر مسلمانی می توانست در چنین سرزمین پهناوری از نقطه ای به نقطه دیگر برود.در طول این مسافت هر جا می رفت ، مردمی را می دید که خدای او را می پرستند و به قبله او نماز می خوانند و عادات و وضع زندگانی آنان کم و بیش مانند خود اوست.در این سرزمین پهناور عملاً قانونی وجود داشت که مسلمانان را در حکم همشهری و هموطن می دانست. نه کسی می توانست آزادی او را سلب کند و نه آن که به حقوق وی تجاوز نماید.وقتی ناصر خسرو در قرن پنجم هجری جهانگردی خود را آغاز کرد و آن سفر دور و دراز را به پایان رسانید، هیچگاه آن دشواریها را ندید که یک آلمانی در قرن دوازدهم هجری با آن روبرو می شد.شگفت این است که آن وحدت که در جهت اجرایی و بهره برداری ازاین تمدن وجود داشت، در تکوین هسته مرکزی و پایه ریزی این تمدن نیز عیناً دیده می شود.واضح تر این که این تمدن گسترده را ملتی خاص یا نژادی معین به وجود نیاورد، بلکه ملتهای مختلف با فرهنگهای گوناگون ، بسیار مترقی یا پیشرفته ، نخست اصلی را پذیرفتند – اصل توحید و تسلیم بی قید و شرط برابر قدرتی نامحدود و لا یزال – سپس اصل دیگری را بر روی آن بنا کردند:آزادگی آمیخته به مسالمت و همکاری همه جانبه برای تحقق یک هدف یعنی برخورداری جهان از عدالت اجتماعی.
بدیهی است که سهم ملتها در پی ریزی این تمدن به نسبت فرهنگ آن مختلف بود.چنان که برای ایران به خاطر فرهنگ پیشرفته اش و برای مصر یادیگر کشورها به خاطر سابقه آنان در تمدن ، باید سهم بیشتری قائل شد.ولی فراموش نباید کرد، این ما هستیم که چنین تمدنی را طبقه بندی می کنیم.اما کسی که در تاریخ اسلام تتبع می کند، خواهد دید که هیچگاه دانشمندان این سرزمینها برای خود برتری یا حق تقدمی نسبت به دیگری قائل نبوده اند و با اعتقاد به برادری و برابری در مقابل قانون دینی اجر خود را به عهده خدای خویش واگذار کرده اند. حاصل این کوشش دسته جمعی و همه جانبه به وجود آوردن محیطی مناسب بود که هر کس بتواند استعداد خود را بکار برد و حاصل رنج خویش را در راه استفاده دیگران قرار دهد.نتیجه آن که اگر فرصتی پیدا کنید و کتابهای جغرافیایی قرن چهارم و پنجم اسلامی را مطالعه کنید، خواهید دید ، کمترین شهر و حتی دهکده ای است از آن دو یا چند عالم برنخاسته باشد.البته مقصودم علم فقه و اصول عقاید دینی نیست.هر چند این دو علم را به دلیل شرافت موضوع در رتبه اول قرار می دادند، رشته های دیگر علوم از پزشکی ،داروسازی، مهندسی و حتی بازرگانی و دامپروری و تربیت پرندگان نیز اهمیت خود را دارا بود.در اینجا نکته دیگری را باید یادآور شوم، و آن اینست که دقت در تاریخ این ملتها نشان می دهد که در چنین دنیای گسترده مردم و حکومتها هر یک برای خود روش خاصی داشتند و جز در موارد استثنایی که وضع فوق العاده وظیفه سپاهیگری را به عهده اشخاص می گذاشت، در بقیه موارد مردم به کار خود و حکومتها به کوشش خویش سرگرم بودند و به تعبیر دیگر علم و سیاست هیچگاه در کار یکدیگر مداخله ای نداشت و یکی از دو نیرو به هیچ وجه در صدد آن نبود که دیگری را استثمار کند.
حتی در سخت ترین شرایط و در آشفته ترین اوضاع طبقه فاضل ملت همچنان به کوشش علمی خود می پرداختند و حاصل تحقیقات دانشمندان در دسترس ملتها قرار می گرفت.اگر محمود غزنوی ابوریحان بیرونی را به دربار خود می خواند، به خاطر آن بود که زینت دستگاه او باشد نه وسیله اجرای افکار وی، چنانکه پس از گذشت بیش از ده قرن هنوز هم در بعضی کشورهای اسلامی و از جمله کشور ما دولتها و ملتها دانشمند را به خاطر دانش وی بزرگ می دارند و احترام علم به خاطر علم هم ملاحظه می شود.بسیار اتفاق می افتاد که قطعه ای از مملکت در مدت نیم قرن دوبار دست به دست شود و از پادشاهی یا حاکمی به پادشاه یا حاکم دیگری رسد، اما در تمام این کشمکش های سیاسی ملتها رابطه معنوی و فکری خو را با یکدیگر نمی بریدند و دانشمندان و حکومتها هر یک حدود هم را محترم می شمردند.در همان سالها که در مشرق زمین ایران بین سلطان محمود غزنوی و بازماندگان آل سامان جنگهای خونین در گرفته بود و در روزگاری که غلامان ترک در بغداد هر چند گاه خلیفه ای را برداشته و خلیفه دیگری به جای او می گمارند، دانشمندان لحظه ای از فرائض خود غافل نمی ماندند و بین سمرقند و بغداد و یا بغداد و طنجه مسائل علمی رد و بدل می شد و شگفت این است که گاهی مسائل از بلخ یعنی نقطه شرقی این سرزمین پهناور به قرطبه یعنی نقطه غربی آن سرزمین می رسید و پس از مدتی که از نیم سال بیشتر نمی شد ، پاسخ مسائل را به صورت کتابی تدوین شده برای پرسنده می فرستادند.نیرویی چنین همبستگی را بین شرق و غرب به وجود آورده بود، طبق نتایج حاصل از تحقیقات مختلف و سنجیدن ارزشها به دو چیز منتهی شده است که از این دو باز یکی لازمه دیگری است: یکی ایمان و دیگری مقدم داشتن مصلحت اجتماعی بر مصلحت فردی.آنچه به نظر شگفت می رسد، این است که در طول بیش از نه قرن ، حوادث بزرگ و کوچک در این سرزمین پهناور پدید شده است و کوششها کرده اند تا اساس این وحدت در هم ریخته شود .لیکن چون این وحدت چنان که گفتیم از ایمان مردم سرچشمه می گیرد و جزء فکر و خون ملتها شده است ، هنوز هم آثار بارز آن دیده می شود.اگر سقوط بغداد را نسبت به مناطق شرقی مبدأ پراکندگی ملل اسلامی بگیریم، هفتصد و پنجاه سال و اگر استقلال مجدد ایران را حساب کنیم، یازده قرن و نیم و اگر به سقوط حکومت امویان در اندلس نسبت به ممالک غربی بنگریم در حدود ده قرن است که کشورهای اسلامی یا مسلمانانی که در کشورهای غیر اسلامی به سر می برند از لحاظ سازمان سیاسی و اداری ارتباطی با یکدیگر ندارند بلکه عوامل گوناگونی که زاییده محیط و شرایط زمان و مکان بوده است در هر کشوری به وجود آمده است و می باید این عوامل وحدت اسلامی را به هم بزند ولی، چنان که گفتیم و چنان که می بینیم، این وحدت برخلاف گذشت زمان و برخلاف مقتضای علل و اسباب همچنان پابرجاست و سبب اصلی آن این است که شرایط سیاسی تمدن اسلامی زاییده کوشش حکومتی یا سیاست واحدی نیست که با سقوط آن از بین می رود، بلکه حکومتها بودند که می کوشیدند از تعلیمات وسیع اسلامی الهام بگیرند و خود را با این تمدن منطبق سازند.

فصل مشترک جهان دیروز و جهان امروز

انقلاب صنعتی اروپا

انقلاب صنعتی در اروپا به دنبال کشف ماشین بخار آغاز شد.این انقلاب که زمان شروع آن را حدود سال 1712 میلادی دانسته اند سراسر قرن هیجدهم را در برمی گیرد.در قرن هیجدهم و نیز در قرن نوزدهم، اروپا وارد رقابتهای اقتصادی شد و هر یک از کشورهای اروپایی برای در دست گرفتن بازار های کشورهای غیر اروپایی و نیز بدست آوردن نیروی انسانی و مواد خام بیشتر، به رقابت با کشورهای اروپایی دیگر پرداخت.مؤید این مدعا دهه های متوالی دوران قاجاریه و رقابت دولتهای غربی برای بدست آوردن بازارهای ایران است.در این زمینه مسأله امتیازات استعماری و عصر بی خبری و مقابله اندیشه و عصر تحریم با این مسأله ، قابل تحلیل و تفسیر است.چنانچه بخواهیم تاریخ تحولات غرب را با ایران از این نظر تطبیق زمانی دهیم ، باید بگوییم که شروع و رشد رنسانس در غرب با دوران صفویه و انقلاب صنعتی اروپا و انقلاب فرانسه تا حدودی با شروع تحوّل قاجاریه در ایران مصادف بوده است.

رنسانس

به دوره جدید تاریخ اروپا می گویند که بعد از پایان قرون وسطی در مغرب زمین اتفاق افتاد.به گفته مورخان غرب ، شروع این دوره سال 1453 میلادی /857 قمری- سال فتح قسطنطنیه و متلاشی شدن امپراطوری روم شرقی به دست سلطان محمد فاتح از سلاطین آل عثمان- بوده است.رنسانس در معنا عبارت است از عصر نوزایی و حیات مجدد و آنچه غربیان سعی دارند القا کنند ، این است که تاریخ تحولات غرب، تاریخ تحول بشریت و مدار هستی است، در حالی که نه قرون وسطای آنان به ما مربوط است و نه عصر رنسانس اروپا مستقیماً به تاریخ تحولات ما ارتباط دارد.شروع رنسانس در تاریخ تحولات ایران از این نظر مرتبط و قابل تحلیل است که این اتفاق حدود نیم قرن قبل از شروع عصر جدید در ایران یعنی استقلال و حاکمیت مجدد ایران از سوی قزلباشان صفوی رخ داده است و تحولات جدید ایران در نتیجه مذهب شیعه و شیعیان در ایران هر چند با نقطه آغاز رنسانس غرب از نظر زمانی قرابت دارد، در ماهیت و مبانی و شیوه ها کاملاً متفاوت و غیر مرتبط با آن است.7

انقلاب فرانسه

انقلاب فرانسه، به تحولات بزرگ قرن هیجدهم در فرانسه ( سال 1789 میلادی) اشاره دارد که با تلاش متفکران و اندیشمندان مغرب زمین به وقوع پیوست.ولتر 8 ، منتسکیو9 ، اصحاب دایرة المعارف، ژان ژاک روسو10 ، هابز11 و لاک12 را معمولاً به عنوان پایه گذاران اصلی این تفکر و جنبش نام می برند.به هر حال، شعارهای انقلاب فرانسه با طرح شعار آزادی ، برابری و برادری ، به سراسر اروپا صادر شد.این انقلاب هر چند بعد از سرنگونی استبداد پادشاهی لوئی چهاردهم، به دوره ای از تاریخ فرانسه پایان داد، اما اختلاف و نزاع بین نیروها و جناح های انقلاب میان افرادی چون دانتون، روبسپیر و ... در همان سالهای اول گریبانگیر انقلاب شد تا این که ناپلئون بناپارت- افسر توپخانه – قدرت را به دست گرفت و از همین زمان هم ایران و فرانسه هر یک به نوعی متوجه روابط سیاسی با یکدیگر شدند.این توجه استراتژیک هر چند در دوره اول جنگهای ایران و روس نفوذ داشت، توجه به شعارهای انقلاب فرانسه بین رجال و فرنگ رفتگان در دهه های بعد رنگ جدیدتری به خود گرفت و در زمان انقلاب مشروطیت به اوج خود رسید.

پاورقی ها:

1.جریان شناسی و فلسفه سیاسی در تاریخ معاصر ایران، دکتر موسی نجفی ،ص17، دفتر هماهنگی و امور دانشجویی دانشگاه علوم اسلامی رضوی ، چاپ اول: پاییز 79.
2.جریان شناسی و فلسفه سیاسی در تاریخ معاصر ایران، دکتر موسی نجفی ،ص22، دفتر هماهنگی و امور دانشجویی دانشگاه علوم اسلامی رضوی،چاپ اول: پاییز 79.
3.ازدیروز تا امروز، دکتر سید جعفر شهیدی ، صص 3و 4 ، نشر قطره، چاپ اول 1372.
4.از دیروز تا امروز، دکتر سید جعفر شهیدی، صص 63 و 64 ، نشر قطره ،چاپ اول 1372.
5.از دیروز تا امروز، دکتر سید جعفر شهیدی، ص72، نشر قطره، چاپ اول 1372.
6.ترجمه فارسی آن توسط دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی انجام شده است.
7.جریان شناسی و فاسفه سیاسی در تاریخ معاصر ایران، دکتر موسی نجفی ، ص 94، دفتر هماهنگی و امور دانشجویی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چاپ اول: پاییز 79 .
8.مصلح اجتماعی و فیلسوف فرانسوی در قرن هیجدهم.
9.نویسنده و فیلسوف و نظریه پرداز قرن هیجدهم.
10.معلم فرانسوی که تجربه های او خصوصاً در تعلیم و تربیت زیر بنای آموزش و پرورش نوین گشته است.
11.دانشمند فرانسوی در قرن هیجدهم.
12.روانشناس و مصلح اجتماعی قرن نوزدهم فرانسه که طرفدار تجربه گرایی در حوزه تعلیم و تربیت بوده است.



نسخه چاپی