آنیمیسم
آنیمیسم

 

نویسنده: ناصر فکوهی




 

آنیمیسم از ریشه‌ی لاتین آنیما (1) یعنی جان و روان، در زبان فارسی معادل‌های متفاوتی دارد. از جمله «جان پرستی»، «روح پرستی» و «جان گرایی». منظور از این واژه، قائل شدن روح و روان و جان برای همه‌ی موجودات حتی اشیاء و پدیده‌های طبیعی و نیز باور به جهان هستی و جهان دیگر بر اساس جنگ و آشتی و کنش‌های این ارواح است. «جان گرایی» یا آنیمیسم عنوانی است که اروپاییان در قرن نوزدهم بر مذاهب و ادیان کوچک و بزرگ آفریقای سیاه نهادند و بیش تر از آن که گویای محتوا و نظام‌های پیچیده‌ی این ادیان باشد، گویای درک سطحی و تقلیل گرایانه‌ی اروپاییان از این ادیان بود. در نگاه اروپایی، مذاهب آفریقایی اشکالی «ابتدایی» از باورهای دینی و نزدیک به بت پرست و خرافه گرایی بودند و به رغم تفاوت‌هایی که حتی در نگاه آن‌ها نیز می‌آمد، در نهایت چیزی نبودند جز اعتقاد به برخورداری همه‌ی «چیزها» از «روح» و پرستش، احساس عشق، تعلق و یا برعکس نفرت، ترس و نیاز به دوری جستن از این ارواح. به عبارت دیگر، ادیان و مذاهب آفریقایی از نگاه اروپایی‌ها صرفاً نوعی «چندخداپرستی» (2) ابتدایی و پیش پا افتاده بود که در یک نظام تجسمی باز هم ابتدایی و در قالب مجسمه‌های گلی و چوبی متبلور می‌شد.
به همین دلیل نگاه اروپایی را باید از دو نظر تقلیل گرایانه دانست. نخست به این دلیل که ادیان و مذاهب و نظام‌های اعتقادی بسیار متفات را در به اصطلاح نظامی یکپارچه به نام آنیمیسم گنجانده و از این لحاظ هرگونه تفاوت و نکته‌ی ظریف و هرگونه تحلیل و برداشت خلاف این دید را از میان برده و یا امکان عرضه را از آن سلب کرده است. و سپس به این دلیل که نظام‌های دینی گاه بسیار پیچیده و عمیق را که بر انباشت دانش بومی و نظام‌های اسطوره ای استوار بودند، به سطحی ترین لایه‌های آن‌ها تقلیل داده و حتی با تحریف این لایه نیز آن را نوعی جنگ و آشتی میان ارواح خبیث و ارواح نیک نشان می‌دهد.
مطالعات انسان شناسی دینی از ابتدای قرن بیستم تا امروز تقریباً در همه جا نشان داده است که مفاهیم آنیمیستی معنای چندانی ندارند و هرچند می‌توان از مشخصات مشترکی میان ادیان آفریقایی و حتی برخی دیگر از ادیان، در مفاهیمی چون هم ذات پنداری میان انسان و اشیاء، جانوران و پدیده‌های طبیعی نام برد، اما این امر به هیچ وجه به معنای آن نیست که بتوان چنین نظام‌هایی را از طریق چنین رویکردهای تقلیل گرایانه ای درک کرد.
با این وصف، آنیمیسم را می‌توان در برخی از باورهای جدید اعتقادی حتی در جهان مدرن مشاهده کرد که از روابطی قدسی میان انسان و سایر موجودات حکایت دارند. نزدیکی و رابطه میان اشکال آنیمیستی و اشکال توتمی نیز قابل تأمل و مطالعه است.

درهم آمیزی دینی

پدیده‌ی درهم آمیزی (3) با مطالعات انسان شناختی تقریباً در تمام فرهنگ‌ها و تمام پهنه‌های جغرافیایی و تاریخی مشاهده شده است و این امر هرچه بیش از پیش این دیدگاه را در انسان شناسی تقویت کرده که اصرار بر تک منشأ بودن فرهنگ و پدیده‌های فرهنگی (4)، رویکردی غیرعلمی است و فرهنگ‌ها همواره به شکلی از اشکال و در شدت‌هایی متفاوت «آمیزه ای» از چندین فرهنگ بوده اند و هیچ گاه فرهنگی «یکدست»، «یکپارچه» و کاملاً «منسجم» با اجزایی تفکیک ناپذیر و تصلب یافته در قالب‌هایی خشک وجود نداشته است. حتی اگر هم در مقطعی وجود داشته، خود شرایط شکنندگی و نابودی اش را فراهم کرده است.
اما «درهم آمیزی» در حوزه‌ی دینی بیش از سایر حوزه‌ها مورد توجه قرار گرفته، زیرا از دیرباز تنوع نظام‌های اعتقادی و باورهای متافیزیکی در پهنه‌های مختلف فرهنگی گویای قابلیت بالای اکثر نظام‌های دینی در ترکیب با یکدیگر و ایجاد نظام‌های جدید و یا اشکال و انواع جدیدی از خود بوده است. این البته به تمام ادیان قابل تعمیم نیست. مثلاً در دین یهود، به دلیل آن که نظام دینی بر یک نظام خویشاوندی مادرتبار استوار است، درهم آمیزی‌های دینی بسیار محدودتر بوده اند و به همین دلیل نیز یهودیت برخلاف دو دین ابراهیمی دیگر رشد فوق العاده اندکی داشته است. اما حتی در یهودیت نیز شکاف میان اشکنازها (یهودیان اروپای شرقی) و سفارادها (یهودیان شمال آفریقایی) گویای نمونه ای از «درهم آمیزی» دینی میان یهودیت و مسیحیت و فرهنگ اروپایی از یک سو و اسلام و فرهنگ عرب از سوی دیگر است. با وصف این، چنین درکی از «درهم آمیزی» دینی، یعنی در نظر گرفتن «مذاهب» یا زیرشاخه‌های یک دین، به مثابه اشکال «درهم آمیخته ی» همان دین، لزوماً مورد پذیرش تمام انسان شناسان نیست. برای مثال هرچند نمی توان منکر تفاوت‌های آشکار میان «اسلام اروپایی»، «اسلام آسیایی»، «اسلام آفریقایی» و غیره شد، برخی از انسان شناسان این تفاوت‌ها را نسبت به محورهای مشترک اعتقادی، مناسکی و ایدئولوژیک در یک دین قابل چشم پوشی می‌دانند. اما اکثراً پدیده‌ی «درهم آمیختگی» دینی را در ادیان و مذاهب کوچک و حاشیه ای و در فاصله با ادیان بزرگ می‌پذیرند و این مفهوم را برای درک و شناخت و تحلیل ادیان مناسب می‌دانند. بسیاری از ادیان منطقه‌ی کارائیب که به نظام‌های جادویی نزدیک اند، و برخی از ادیان منطقه‌ی آفریقای سیاه و بومیان اقیانوسیه در فاصله‌ی این دو گروه از ادیان قرار می‌گیرند.
در نظام‌های مدرن اشکال «درهم آمیخته» به شدت گسترش می‌یابند. مدرنیته در واقع موقعیتی متناقض به وجود می‌آورد، یعنی از یک سو به فردیت دامن می‌زند و از طرف دیگر با وجود پیچیدگی نظام‌های اجتماعی آن را ناممکن و وجود جماعت‌ها را ضروری می‌کند، جماعت‌هایی که اغلب برای ایجاد انسجام مدون خود به استفاده از نظام‌های «درهم آمیخته» یا ابداع آن‌ها نیاز دارند. از این رو، مطالعه‌ی پدیده‌هایی چون جماعت گرایی و بنیادگرایی‌های جدید کمک زیادی به درک پدیده‌ی درهم گرایی می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. anima.
2. poly théism.
3. synchretism.
4. monogentism.

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی