عوامل و ریشه‌های ریا از دیدگاه قرآن
 عوامل و ریشه‌های ریا از دیدگاه قرآن

 

نویسنده: سید محمد نحوی




 

1. فقدان ایمان به خدا

در تعدادی از آیات مربوط به ریا به رابطه مفهومی بین ریا و ایمان اشاره شده است (النساء/ 38 و البقره/ 264) و نشان داده شده که این رابطه همچون رابطه اخلاص و ریا یک رابطه متقابل است یعنی بر اساس آیات قرآن شخص ریاکار به خدا ایمان ندارد، به عنوان مثال در آیه 264 سوره بقره خداوند می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لاَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ....»
خداوند برای اینکه مؤمنان را از ریا کردن نهی کند نفرموده‌ای مؤمنین ریاکار نباشید زیرا افراد ریاکار نمی‌توانند مؤمن باشند چون منظور آن‌ها از اعمالشان خدا نیست از این رو خداوند افرادی را که صدقه می‌دهند و به دنبال آن منت و اذیت می‌رسانند تشبیه به افراد ریاکار بی‌ایمان کرده که صدقاتشان باطل و بدون اجر است و فرمود عمل چنین مؤمنی شبیه عمل اوست. علامه طباطبایی ذیل همین آیه می‌فرماید: «اتحاد سیاق‌هایی که در آیه آمده یعنی فعل ینفق ماله و فعل و لا یؤمن با اینکه ممکن بود بفرماید - و لم یؤمن ... ریاکار از ابتدا ایمان نداشته - دلالت دارد بر اینکه مراد از ایمان نداشتن ریاکار در انفاقش به خدا و روز جزا، ایمان نداشتن او به دعوت پروردگاری است که او را به انفاق می‌خواند و ثواب‌های جزیل و عظیم به وی وعده می‌دهد چون اگر به دعوت داعی و روز قیامت ایمان می‌داشت در انفاقش قصد ریا نمی‌کرد و عمل را تنها به خاطر خدا بجا می‌آورد. پس منظور از اینکه فرمود به خدا ایمان ندارد این نیست که به خداوندی خدا قائل نیست بلکه منظور آن است که ریا در هر عملی مستلزم نداشتن ایمان به خدا و روز جزا در همان عمل است.» (1)(2)
با توجه به توضیح علامه طباطبایی متوجه می‌شویم که ریا با ایمان قابل جمع نیست، هر چند که ممکن است شخص ریاکار در زمانی که ریا نمی‌کند به خداوند ایمان هم داشته باشد، اما در لحظه‌ای که ریا می‌کند بی‏تردید به خداوند ایمان - به مفهوم صحیح قرآنی (3)- ندارد. عدم جمع شدن ریا با ایمان ما را به این نکته رهنمون می‌سازد که چرا ریا با شرک رابطه مستقیمی داشت و ارتباط شاخه‎‌های در هم تنیده واژگان قرآنی برای ما آشکارتر می‌گردد و به مفهوم یک واژه قرآنی «ریا» به عنوان یک کلمه کانونی بر مبنای کار ایزوتسو نزدیکتر می‌شویم. عدم ایمان و ریاکاران در ادامه آیه فوق‎‌الذکر به گونه‏ای دیگر نشان داده شده است.
در انتهای آیه خداوند می‌فرماید: «....والله لا یهدی القوم الکافرین» علامه طباطبایی در این باره می‌فرماید: «ریاکننده در ریاکاریش یکی از مصادیق کافر است و خداوند مردم کافر را هدایت نمی‌کند و به همین جهت جمله نامبرده کار تعلیل را انجام می‌دهد. طبق نظر ایشان ریا با کفر نیز رابطه مستقیمی دارد که رابطه تقابلی ریا با ایمان را نشان می‌دهد.» (4) طبرسی در مجمع البیان ذیل همین قسمت آورده است که: «خداوند کافران را هدایت نمی‌کند یعنی کافران را بر اعمالشان پاداش نمی‌دهد زیرا کفر همه اعمال آن‌ها را نابود می‌کند و تنها مؤمنان در صورتی که برای خدا عمل کنند پاداش می‌گیرند.» (5) ظاهراً منظورشان آن است که اعمال ریاکار نیز مانند اعمال کافران باطل می‌شود و پاداشی بر آن مترتب نیست اما به نظر می‌رسد که دیدگاه علامه طباطبایی دقیق‌تر باشد و خداوند تنها برای مقایسه کردن از کافران در انتهای آیه نام نبرده است بلکه قصد نموده تا به گونه‌ای بفهماند که ریا با کفر (بی‌ایمانی) در ارتباط است.
این نظر در تفاسیر دیگر مورد تأیید قرار گرفته است، به عنوان مثال در تفسیر روشن چنین آمده است: «از آنجا که کفر به معنای رد و بی‏اعتنایی کردن به حق است و شخص ریاکار نیز در حقیقت توجه و بندگی خدا را رد می‌کند و اعمال خود را به دیگران عرضه می‌کند کافر خوانده شده است.» (6)
با توجه به این توضیحات معلوم گردید که از نظر قرآن ریا با بی‏ایمانی ارتباط دارد یعنی اینکه ریا‌کار دست به عمل ریایی نمی‌زند مگر آنکه در ایمان خود خدشه‌ای وارد کند و یا اینکه اصولاً به خدا ایمان نداشته است در نتیجه می‌توانیم بگوییم یکی از علل و عوامل ریاکاری آن است که ریاکار به خداوند ایمان واقعی و حقیقی ندارد و از این روست که به دنبال هوی و هوس خود می‌رود و نیت خود را با انواع انگیزه‌های شخصی و دنیوی آغشته می‌سازد.
جالب آن است که در سوره ماعون نیز که یکی از موارد کاربرد ریا در قرآن می‌باشد، صحبت از تکذیب دین در ابتدای سوره آمده است و اگر دین را به معنای کیش و آیین (7) بگیریم می‌تواند به همین معنا و رابطه‌ای که بین ایمان و ریا وجود دارد و آن را بیان کردیم اشاره داشته باشد.

2. فقدان ایمان به قیامت و وعده‌های الهی

در هر دو آیه‌ای که قبلاً بیان کردیم یعنی آیه 38 سوره نساء و آیه 264 سوره بقره بعد از اینکه می‌فرماید ریاکاران به خدا ایمان ندارند به این نکته نیز اشاره دارد که به قیامت نیز ایمان ندارند «.. لایؤمن بالله و الیوم الآخر...» مطالبی که در رابطه با ایمان به خدا ذکر کردیم راجع به ایمان به قیامت نیز صادق است یعنی احتمال دارد که منظور از عدم ایمان به قیامت آن باشد که در آن عمل شخص قیامت را در یاد نمی‌آورد و برای رسیدن به وعده‌های الهی عمل نمی‌کنند. بلکه هدف آنها انگیزه‌های شخصی است و منظور این نیست که اصلاً به قیامت ایمان نیاورده‌اند. در سوره ماعون نیز اگر بنا به قول مشهور دین در آیه «أرأیت الّذی یکذّب بالدّین» را به روز جزا و قیامت معنا کنیم باز همین معنا مشخص می‌گردد یعنی نشان می‌دهد که یکی از علل و عوامل ریا کردن ریاکاران آن است که به قیامت و وعده‌های الهی ایمان ندارند و گرنه اعمال خودشان را برای لذات زودگذر دنیوی و برای انگیزه‌های دنیوی و شخصی انجام نمی‌دادند. کسی که در حین عمل به یاد روز حساب باشد، روزی که ظهور ثواب‌ها و عقاب‌هاست مطمئناً آن عمل را برای اهدافی از قبیل ستایش مردم، مال دنیا و امثال آن انجام نخواهد داد و به دنبال هوای نفس نخواهد رفت. خداوند در قرآن علت انحراف و پیروی کردن از هوای نفس را همین فراموشی و ایمان نداشتن به روز قیامت دانسته، می‌فرماید: «وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ»‌ (8) و در جایی دیگر هواپرستی را شرک به خدا معرفی می‌نماید و می‌فرماید: «أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه و أضلّه الله علی علمٍ...» (9) در نتیجه می‌توان اینگونه گفت که کسانی که روز قیامت قیامت را فراموش کرده و یا به آن ایمان ندارند به دنبال هوای نفس می‌روند و در اعمالشان برای خدا شریک قائل می‌شوند و از این رو در ورطه شرک خفی می‌افتند و همانگونه که قبلاً گفتیم شرک خفی ارتباط معنایی عمیقی با ریا دارد. پس در مجموع باید بگویم که یکی از علل و عوامل ریاکاری همانگونه که خداوند بیان کرده عدم ایمان به روز قیامت می‌باشد و این تعلیل یا به خاطر پیروی از هوای نفس و شرک در اعمال است و یا به علت عدم اعتقاد ریاکار به وعده‌های الهی در روز قیامت است.
در این بخش توجه به آیه آخر سوره کهف نیز می‌تواند ما را در ارتباط بین عدم ایمان به آخرت با ریاکاری یاری دهد، در این آیه آمده است که «...فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ....» یعنی هرکس که به قیامت و وعده‌های الهی و لقاء پروردگارش امید بسته است، باید که عمل صالح انجام دهد «....فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً....» و در عبادت خداوند متعال احدی را شریک قرار ندهد «...وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً » همانطور که قبلاً اشاره شد منظور از این شرک، شرک خفی است که با ریا مرتبط است. در نتیجه این آیه به صورت ضمنی می‌فرماید اگر به قیامت ایمان دارید نباید ریاکار باشید، پس اگر کسی به قیامت ایمان نداشته باشد در ورطه ریاکاری می‌افتد.
در انتهای سخن مرحوم طالقانی در تفسیر پرتویی از قرآن را که مرتبط با مباحث این دو بخش است، نقل می‌کنیم.
ایشان می‌فرماید: «ریاکاری و خودنمایی شاهد بی‌ایمانی به خدا و آخرت است زیرا خودخواهی و خودگرایی با خداگرایی سازگار نیست. آنکه ایمان به خدا و آخرت دارد، از خود و چشم‌انداز محدود زمان و مکان بیرون آمده و نیت و عملش ناشی از دید وسیع خداشناسی و جهان‏بینی و آخرت‌اندیشی می‌گردد و از آنجا که خداوند فرموده: «لایؤمن» فرموده که دلالت بر استمرار ایمان دارد و نفرمود «ولم یؤمن» که خبر از گذشته است و دلالت بر دوام بی‌ایمانی دارد. پس می‌شود ایمانی باشد و با کار ریاکارانه ایمان قطع شود و از طرفی خود ریا به سوی کفر و بی‌ایمانی می‌کشاند.» (10)
مطابق گفته ایشان رابطه ریا و بی‌ایمانی طرفینی است و هر کدام می‌تواند موجب تقویت دیگری شود. این رابطه طرفینی ناخود آگاه هر خواننده‌ای را متوجه آیه «.... إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ....» (11) می‌کند که در آن رابطه طرفینی بین اعتقادات صحیح (مانند ایمان به خدا و قیامت) با عمل صالح برقرار است.
اگر به این مسأله دقت داشته باشیم که عمل صالح طبق آیات قرآن عملی است که از درجه خلوص بالایی برخوردار و از هرگونه نیت و انگیزه نفسانی (ریا) خالی باشد خود به خود به رابطه معکوس این ارتباط نیز پی خواهیم برد، یعنی هر مقدار که ناخالصی و ریا در اعمال بیشتر باشد اعتقادات صحیح نیز دست خوش تغییر قرار خواهند گرفت.

3. فخر فروشی و غرور

در دو آیه از پنج آیه‌ای که به بحث ریا پرداخته است، به طور صریح به این مسأله اشاره شده که ریاکاری با غرور و فخرفروشی مرائی در ارتباط است و می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که فخرفروشی و تکبر یکی از علل ریاکاری است زیرا شخص متکبر و فخور می‌خواهد با ریاکاری بر مردم فخرفروشی کند. به عبارت دیگر زمینه‌های فخرفروشی و غرور در شخص ریاکار وجود دارد و برای اینکه بتواند به این هدف برسد به راه‌های گوناگون متوسل می‌شود که یکی از آن‌ها ریاست یعنی با ریاکاری این صفات نکوهیده را در خوده تقویت می‌نماید. خداوند در سیاق آیه 38 سوره نساء می‌فرماید: «... إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالاً فَخُورا *الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ*وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ....» بر مبنای سیاق آیات قرآن مشخص می‌شود که ریاکاران مختال و فخور هستند زیرا دو آیه بعد در واقع مختال و فخور (12) را معرفی می‌کند.
علامه طباطبایی ذیل این آیات بیان مفصلی دارند که رابطه بین فخرفروشی و ریا را نشان می‌دهد. ایشان می‌فرماید: «مختال یعنی کسی که دست‌خوش خیالات خود شده و خیالش او را در نظر خودش شخص بسیار بزرگ جلوه داده، در نتیجه دچار کبر و غرور گشته و از راه صواب گمراه شده است.» در ذیل این آیه صاحب تفسیر المیزان بیانی دارد که ارتباط میان فخرفروشی و ریا را نشان می‌دهد: «کلمه فخور به معنای کسی است که زیاد افتخار می‌کند و این دو صفت از لوازم علاقمندی به مال و جاه و افراط در حب آن دو می‌باشد و اگر فرموده که خداوند «مختال» و «فخور» را دوست ندارد، برای این است که این دو خدا را دوست نمی‌دارند زیرا قلبشان وابسته به غیر اوست و اگر خدای تعالی در تفسیر این جمله فرموده: «آنهایی که بخل می‌ورزند و آنهایی که اموال خود را به ریا انفاق می‌کنند. با این تفسیری که ما بیان داشتیم، روشن می‌شود که دو طایفه مذکور در معرض دو صفت مختال و فخور بودن هستند. طایفه اول که بخل می‌ورزد و دلش متعلق به مال است و طایفه دوم دلش متعلق به جاه است، هر چند که بین جاه و مال تا اندازه‌ای ملازمه هست. طبع کلام اقتضاء داشت که در بیان علت اینکه چرا خدا دوستشان ندارد بفرماید: «خدای تعالی کسانی را که بخل می‌ورزند و مردم را به بخل ورزیدن تشویق می‌کنند و ریاکارند دوست ندارد.» خلاصه اینکه جا داشت اعمال اینگونه افراد را علت عدم حب خدا ذکر کند ولی این کار را نکرد، بلکه اول دو صفت از صفات آنان یعنی مختال و فخور را ذکر نمود، تا بفهماند علت کارهایی که در جملات بعد از آن نقل می‌نماید، این دو صفت است که حاکم بر دل‌های آنهاست و علت دوست نداشتن خدا هم همین دو صفت است و این معنا روشن است.» (13) اصولاً بعضی از مفسران «مختال» و «فخور» را به گونه‌ای تعریف نموده‌اند که با ریا به صورت مفهومی در ارتباط است، مثلاً گفته‌اند مختال: کسی است که به خیال و پندار، برای خود چیزی تصور می‌کند که در او نیست و فخور: کسی است که مناقب و محاسن خود را از راه کبر و خودنمایی بر می‌شمرد. (14)
بعضی از مفسران نیز تکبر و فخرفروشی را مانعی در راه عبادت و بندگی خالصانه الهی دانسته‌اند که نشان می‌دهد ارتباط مستقیمی بین این دو صفت نکوهیده و ریاکاری وجود دارد. (15) زیرا همانگونه که قبلاً بیان کردیم اخلاص در عمل در تقابل معنایی با ریا قرار دارد و اگر متکبر و فخرفروشی نتواند عبادت خالصانه‌ای انجام دهد، بی‌تردید در دام ریا خواهد افتاد.
در تفسیر نمونه نیز رابطه میان ریا و تکبر مد‌نظر قرار گرفته: «ریاکاران اگر انفاق کنند به خاطر کسب شهرت و مقام است و هدف آن‌ها خدمت به خلق و جلب رضایت خالق نیست، بلکه انگیزه آنها نام و شهرت است که آن نیز از آثار تکبر و خودخواهی است.» (16)
علاوه بر آیه‌ای که ذکر شد در آیه 47 سوره انفال نیز به نوعی دخالت داشتن عنصر تکبر و خودخواهی در بحث ریا مطرح شده است، «وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بَطَراً وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ»
قبلاً به طور مفصل در خصوص این آیه و سبب نزول آن مطالبی مطرح شد. در این آیه خداوند مسلمانان را از هم سوئی با کفار که اعمالشان ریاکارانه و از روی هوا پرستی و غرور و خودنمایی است نهی می‌کند.
در سبب نزول آیه نیز بیان شد که ابوجهل با وسایل عیش و نوش به طرف چاه‌های بدر رفت تا با خودنمایی و غرور به دیگران شوکت و قدرت خود را نشان دهد.
در تفسیر منهج‏الصادقین بیان شد که کفار از روی بطر یعنی سرکشی و فخر از دیار خود خارج شدند. (17) بسیاری از مفسرین نیز «بطر» در این آیه را به فخرفروشی و خودخواهی معنا کرده‎‌اند که نشان می‌دهد ریاکاران در درون خود این صفت نکوهیده را دارند و همین یکی از عواملی است که آنها را به ریاکاری می‌کشاند، زیرا با ریا کردن سعی دارند به نوعی این صفت درونی خود را بروز داده و برتری‏طلبی خود را بر مردم نشان دهند. در ادامه آیه نیز که می‌فرماید: آن‌ها از راه خدا سد می‎‌کنند، مؤید همین مطلب است که آن‌ها در خود یک نوع غرور و برتری‏طلبی حس می‌کنند زیرا به خود اجازه می‌دهند که مردم را از راه خداوند باز دارند.
در مجموع می‌توان گفت که در این آیه نیز به وجود رابطه‌ای میان غرور و تکبر و ریاکاری اشاره شده که نشان می‌دهد یکی از علل و عوامل ریاکاری همانا تکبر و غرور است.
علاوه بر این دو آیه اشاراتی در آیات دیگر قرآن می‌توان یافت که مؤید همین معناست به عنوان مثال اگر در سیاق آیه 38 سوره نساء دقت شود به این نکته پی خواهیم برد که در جایی که سخن از انفاق‌های ریاکارانه است انفاق به اموال ریاکاران نسبت داده شده «وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ ....» و در آیه بعد که سخن از انفاق الهی است اموال را به خداوند نسبت داده «وَ مَا ذَا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ....» (18)
این تفاوت تعبیر ممکن است به این نکته اشاره داشته باشد که در انفاق‌های ریائی افراد انفاق‏کننده از روی کبر و فخرفروشی و به خاطر منت گذاشتن، اموال را متعلق به خودشان می‌دانند در حالی که در انفاق‌های الهی چون توجه به این دارند که اموال را خدا به آن‌ها داده می‌فهمند که هیچ جای منت و فخرفروشی وجود ندارد. از این رو در جایی که فخرفروشی و تکبر وجود ندارد زمینه‌های ریاکاری کمتر می‌شود و این مطلب به همین موضوع برمی‌گردد که تکبر و فخرفروشی یکی از علل و عوامل ریاکاری است.
اشاره به این نکته ضروری است که تمام صفات نکوهیده مذکور همانند فخرفروشی، تکبر، ریا و.. ریشه در حب ذات دارند، از اینرو، بعضی از علمای اخلاق حب ذات را ریشه اصلی ریا می‌دانند (19) حب جاه و مقام نیز که از همان حب ذات نشأت می‌گیرد در ریاکاری بی‌تأثیر نیست.
البته شکی نیست که هر عمل نیک و کار سودمندی مایه شهرت و توجه مردم می‌گردد و عمل صالح علاقه مردم را به فرد نیکوکار جلب می‌کند تا آنجا که قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» (20)
به عبارت دیگر یکی از آثار و نتایج رفتارهای پسندیده آن است که انسان محبوب دیگران می‌شود، ولی باید توجه نمود که سخن در باب ریا درباره چنین بازتاب قهری نیست، بلکه سخن اینجاست که یک چنین واکنشی نباید انگیزه کار و وادارکننده انسان به عمل نیک و خیر باشد.
پیامبران و اولیای الهی مورد علاقه مردم می‌باشند و شهرت آنان جهان را پر کرده ولی هرگز زیربنای کار آنان را شهرت و کسب جاه و مقام تشکیل نمی‌داد. بنابراین نباید بازتاب قهری را با انگیزه‌های اختیاری مخلوط کرد. (21) حب جاه، انگیزه کوبنده‌‎ای است که انسان را به ریا و فریب می‌کشاند و در آفت بودن غریزه حب جاه کافی است که از نظر قرآن، جاه‏طلبی با رستگاری در سرای دیگر قابل جمع نیست آنجا که می‌فرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فَسَاداً» (22)
در روایات اسلامی نیز برتری‏طلبی و ریاست‏خواهی به شدت نهی شده است. امام رضا (علیه‌السلام) به معمربن خلاد فرمود: «ما ذئبان ضاریان فی غنمٍ قد تفرّق رعاءها بأضرّ فی دین المسلم من الرّئاسة» (23)
«ضرر دو گرگ درنده در گله‌ای که شبان‌های آن، از آن غفلت کرده‌اند، بیش از ضرر ریاست‏خواهی در دین مسلمان نیست.»
با توجه به این توضیحات حب جاه و مقام و حب ذات را نیز می‌توان از ریشه‌ها و عوامل ریاکاری دانست که اگر این غرایز به گونه‌ای صحیح کنترل نشوند پیامدهای شوم و آثار سوئی را برای انسان در پی خواهند داشت.

4. پیروی از هوای نفس

از عوامل دیگر ریاکاری پیروی از هوای نفس است، این مطلب در روایات بیان شده و در آیات قرآن نیز اشاراتی به آن وجود دارد. امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «کیف یستطیع الاخلاص من یغلبه الهوی» (24) «چگونه توانایی اخلاص دارد کسی که هوای نفس بر او غالب است».
همانگونه که از این حدیث شریف استفاده می‌شود، پیروی و غلبه هوای نفس با اخلاص در عمل جمع نمی‌گردد، پس به صورت ضمنی اشاره دارد که پیروی از هوای نفس از علل و عوامل ریاکاری (ضداخلاص) است. البته این مطلب که پیروی از هوای نفس از علل ریاکاری است واضح و مبرهن است زیرا ریاکار به خاطر انگیزه‌های نفسانی به اعمال نیک اقدام می‌کند و جویای رضای الهی نیست و ما در بخش‌های قبل چندین مرتبه متعرض این موضوع شدیم.
در قرآن نیز اشاراتی به این مطلب شده است و با کنار هم گذاشتن آیات الهی، عامل بودن هوا پرستی در انجام اعمال ریایی مشخص می‌شود. خداوند در سیاق آیه 264 سوره بقره بیان می‌کند که ریاکار اعمالش را «فی سبیل‌الله» انجام نمی‌دهد (25) و در حقیقت از راه خداوند منحرف شده است و اگر کسی بخواهد اعمالش ریایی نباشد باید «فی سبیل‌الله» گام بردارد. در جای دیگری از قرآن می‌بینیم که خداوند پیروی از هوای نفس را موجب انحراف از سبیل الله معرفی می‌کند «وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ.....» (26) یعنی اگر انسان از هوای نفس خود پیروی کند از سبیل‌الله منحرف می‌شود و کسی که از سبیل‌الله منحرف شود در دام اعمال ریایی می‌افتد. از این‏رو، می‌توانیم بگوییم پیروی از هوای نفس از علل و عوامل ریاکاری است. نکته جالب توجه اینکه خداوند در آیه‌ای دیگر هواپرستی را شرک خوانده و فرموده: «أ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ....» (27). در بخش‌های قبل به رابطه معنایی شرک و ریا اشاره شد و مجموع این آیات نیز به زیبایی رابطه معنایی هواپرستی و ریا را نشان می‌دهد.

5. فقدان ذکر و یادالهی

آخرین موردی که به عنوان علل و عوامل ریاکاری ذکر می‌شود فقدان ذکر و یاد الهی است بی‌تردید کسانی که همواره به یاد خدا هستند و دائماً خود را در محضر خداوند می‌دانند کمتر زمینه‌های ریا در جان و دل آن‌ها رسوخ می‌کند اما کسانی که به جای خداوند و جلب رضایت او به دنبال انگیزه‌های نفسانی و پیروی از هوی و هوس می‌روند بیشتر در معرض ریاکاری قرار می‌گیرند.
در قرآن کریم نیز به رابطه میان ریا و عدم ذکر ویاد خداوند اشاره شده است: «....وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلاَةِ قَامُوا کُسَالَى یُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لاَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً» خداوند می‌فرماید «منافقان هنگام ایستادن برای نماز ریا می‌کنند و خداوند را مگر اندکی یاد نمی‌کنند.»
ابوالمعزاء خصاف از امام علی (علیه‌السلام) روایت کرده که فرمود: «هرکس خدا را در نهان ذکر گوید، خدا را ذکر بسیار گفته و چون منافقان علنی ذکر خدا می‌گفتند و چون به خلوت می‌رفتند به یاد خدا نبودند، خدا درباره ایشان فرمود: «...لایذکرون الله إلاّ قلیلاً». (28) علامه طباطبایی بعد از ذکر این روایت می‌فرماید: «این استفاده‌ای که امام (علیه‌السلام) از آیه شریفه کرده، استفاده لطیفی است چون آیه ذکر علنی را اندک شمرده که مفهومش این است که ذکر مخفی، ذکر کثیر است. (29)
در هر صورت اینکه خداوند در ضمن صفات منافقان بعد از ریاکاری عدم ذکر خداوند را بیان داشته نتیجه می‌گیریم که بین این دو صفت مذموم رابطه علی وجود دارد. در آیات قرآن شواهد و مؤیدات دیگری نیز بر این مسأله وجود دارد. با توجه و دقت به رابطه معنایی که بین این دو بخش از آیات وجود دارد به رابطه علی بین عدم یاد خدا و ریاکاری پی خواهید برد: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ».(30) در آیه 38 سوره نساء نیز می‌خوانیم: «وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لاَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِیناً فَسَاءَ قَرِیناً» یعنی ریاکار نیز قرین و همنشین شیطان خواهد بود. با مقایسه این دو آیه برای ما آشکار می‌شود که علت اینکه ریاکار قرین و همنشین شیطان است به آن علت است که از ذکر و یاد خداوند دور شده، در نتیجه ریاکاران به یاد خداوند نمی‌باشند. به عبارت دیگر هرکس از یاد خدا روی برتابد قرین شیطان است و چون شیطان قرین ریاکار است در نتیجه ریاکار از ذکر و یاد الهی روی‏گردان است.
شاید به خاطر همین رذایل اخلاقی است که خداوند مؤمنان را به ذکر و یاد خود سفارش کرده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً » (31) و البته آنچه از آیات قرآن برداشت می‌شود آن است که یاد خداوند باید استمرار داشته باشد و به اصطلاح ذکر کثیر مفید است و انسان باید در همه حال به یاد خداوند باشد تا از رذائلی مانند ریاکاری به دور باشد: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ...» (32)
ابن قدّاح نیز از امام صادق (علیه‌السلام) در این خصوص روایت می‌کند که فرمود: «ما من شیء إلاّ و له حدّ ینتهی إلیه إلاّ الذّکر فلیس له حدُ ینتهی إلیه...فان الله عز و جل لم یرض منه بالقلیل» (33) «هیچ چیزی نیست مگر آنکه برای آن حد و نهایتی است که بدان منتهی می‌شود مگر ذکر و یاد خدا که حد نهایتی ندارد و خداوند عز و جل از ذکر به مقدار کم آن راضی نمی‌گردد.»

پی‌نوشت‌ها:

1. در تفسیر مواهب الرحمن نیز چنین تعبیری آمده است: «لایؤمن بما یعدعوا الله تعالی الیه فی أمر الانفاق و ما یعد علیه من الأجر الجزیل و بعبارة اخری ان کفره جهتیا ای الکفر فی امر الانفاق و ثوابه فلوکان مؤمنا لقصد الله اختار جزیل الثواب و لم یقصد رئاء النّاس و لم یکن کفره بالله رأساً و بالکلیه و إلالکان المناسب أن یقول: و لم یؤمن بالله» (سبزواری 1404 ق، ج4: 408)
2. طباطبایی بی‌تا، ج2: 389.
3. آنچه مسلم است بر مبنای آیات قرآن ایمان با علم و معرفت تفاوت دارد و هرچند یکی از عناصر تشکیل‏دهنده ماهیت و حقیقت ایمان علم و معرفت است اما شرط کافی برای تحقق ایمان نیست. مطابق آیات قرآن ایمان‏گونه‌ای از معرفت و علم را داراست ولی تمام هویت آن را علم و معرفت تشکیل نمی‌دهد بلکه افزون بر آن عناصر دیگری هم شرط است. خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ...» کسانی که به ایشان کتاب (آسمانی) داده‌ایم، همانگونه که پسران خود را می‌شناسند و (محمد) را می‌شناسند...(البقره/ 146) که دلالت دارد بر آنکه یهودیان علی‌رغم شناسایی پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) باز حق را کتمان کرده‌اند و به آن ایمان نیاوردند و یا می‌فرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ....» و اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ مسلماً خواهند گفت (خدا.)...(لقمان /25) که نشان می‌دهد کافران و بی‌ایمانان به خدا علم دارند. حال با این توضیح پر واضح است که ریاکار در لحظه ریا ممکن است به خدا علم داشته باشد اما ایمان نداشته باشد.
4. طباطبایی بی‌تا، ج2: 390.
5. طبرسی 1412ق، ج1: 376.
6. مصطفوی 1380ش، ج3: 362.
7. قرشی 1366ش، ج 12: 371.
8. ... و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به در کند. در حقیقت کسانی که از راه خدا به در می‌روند، به (سزای) آنکه روز حساب را فراموش کرده‌اند عذابی سخت خواهند داشت! (ص/ 26).
9. پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده. (ص 26).
10. طالقانی 1358ش، ج2: 233.
11. سخنان پاکیزه به سوی او بالا می‌رود و کار شایسته به آن رفعت می‌بخشد. (فاطر/9).
12. طباطبایی بی‌تا، ج4: 354.
13. در تفسیر مراغی ذیل آیه 38 نساء آمده: «اهل فخر دو دسته‌اند: گروهی که بخل می‌ورزند و فضل و عنایت الهی را کتمان می‌نمایند و گروهی که بذل مال می‌نمایند البته نه به خاطر شکر نعمت‏های الهی بلکه انفاق می‌نمایند تا با خودنمایی مورد حمد و ستایش مردم قرار گیرند...مراغی در ادامه می‌گوید: «والمرائی بخیل فی الحقیقة...» یعنی شخص ریاکار در حقیقت بخیل است چرا که به کسانی انفاق می‌نماید که هیچ حقی بر گردن شخص ریاکار ندارند و بر صاحبان حقوق مثل زن و فرزند و خویشاوندان بخل می‎‌ورزد و در انفاقش منافع عام و خاص را در نظر نمی‌گیرد بلکه این مواطن و جایگاه‌های مدح و ستایش است که انفاق او را شکل می‌دهد.» (تفسیر مراغی، ج5، ص 39).
14. رفسنجانی 1375ش، ج2: 376.
15. «اصل المختال من التخیل و هو التصور لانه یتخیل مجاله مدح البطر و الفخور الذی یعد مناقبه کبراً» (طبرسی 1403ق، ج2: 45).
16. مکارم شیرازی و دیگران بی‌تا، ج3: 386.
17. کاشانی 1344ش، ج4: 198.
18. و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان می‌آوردند و از آنچه خدا به آنان روزی داده، انفاق می‌کردند، چه زیانی برایشان داشت؟ (النساء/ 39).
19. دراز 1393ق: 561.
20. کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، به زودی (خدای) رحمان برای آنان محبتی (در دل‌ها) قرار می‌دهد. (مریم/ 96).
21. آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می‌دهیم که در زمین خواستار برتری و فساد نیستند. (القصص/ 83).
22. کلینی 1365ش، ج2: 297.
23. آمدی 1366ش: 306.
24. در ارتباط با همین بحث سوالی ایجاد می‌شود که در کتب اخلاقی به آن پرداخته‌اند و آن این است که آیا احساس نشاطی که بعد از انجام عمل خوب (همانند عبادات) برای انسان ایجاد می‌شود از نشانه‎‌های ریاست؟
«علمای اخلاق اینگونه پاسخ داده‌اند که اگر سرچشمه نشاط، توفیقی باشد که خدا به او داده و نورانیت و روحانیتی باشد که از ناحیه عبادات در وجود انسان حاصل می‌شود هیچ منافاتی با خلوص نیت ندارد. «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا...» (یونس/ 58) باصطلاح اگر بازتاب قهری عمل باشد منافاتی با خلوص ندارد (همانند آنچه در متن بیان شد) اما اگر از ابتدا با چنین انگیزه‌ای عمل عبادی انجام شود تا مردم عمل او را مشاهده کنند و او از این کار لذت ببرد، با خلوص نیت منافات دارد. این معنا در روایات اسلامی نیز آمده است: در حدیثی که زراره از امام باقر (علیه‌السلام) نقل کرده می‌خوانیم که: «در پاسخ سؤالی که یکی از یارانش در این زمینه عنوان کرد و عرضه داشت کسی عمل خیری انجام داده و دیگری آن را می‌بیند و صاحب عمل خوشحال می‌شود، آیا این معنا با خلوص نیت منافات دارد؟ امام (علیه‌السلام) فرمود: «لابأس، ما من أحدِ إلاّ و هو یحبّ أن یظهر له فی النّاس الخیر إذا لم یکن صنع ذلک لذلک. «(وسایل الشیعه /ج2/ص55) اشکالی ندارد، هرکس دوست دارد که در میان مردم کار خیر او آشکار گردد مشروط بر آنکه عمل خیر را برای این هدف انجام نداده باشد.»
www. Makaremshirazi.Org/books/persian/akhlagh ص 296
25. ... و زنهار از هوی پیروی مکن که تو را از راه خدا به در کند. (ص/ 26).
26. پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده ...(الجاثیة/ 23).
27. کلینی 1365ش، ج2: 501.
28. به این تقابل لغوی در بخش‌های قبل اشاره شده است.
29. و هرکس از یاد (خدای) رحمان دل بگرداند، بر تو شیطانی می‌گماریم تا برای وی دم‏سازی باشد. (الزخرف/ 36).
30. ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را یاد کنید، یادی بسیار. (الأحزاب/ 41).
31. همانان که خدا را (در همه احوال) ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند (آل‌عمران/ 191).
32. البته تفاسیر متعددی در خصوص معنای ذکر قلیل بیان شده که عبارتند از: ریاکاران خدا را در زمان اندک یاد می‌کنند چون تنها در حضور مردم عبادت می‌کنند.
ریاکاران به زبان یاد خدا می‌کنند و نه به دل و باطن و از روی آگاهی.
چون خداوند ذکر و یاد ریاکاران را نمی‌پذیرد و آن را ذکر قلیل معرفی کرده است. [رک: تبیان/ ج3/ ص366].
33. کلینی 1365ش، ج2: 498.

منبع مقاله :
نحوی، سید محمد؛ (1390)، ریا در قرآن؛ ریشه‌ها، پیامدها و راه‌های درمان، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی