دانشگاه و تعریف آن

1. دانشگاه و نیاز جامعه

1-1. مفهوم نوین دانشگاه و تمایز آن با مفهوم سنتی مدرسه
مفهوم دانشگاه در جامعه‌های غربی حدود یک قرن و نیم پیش تحولی بنیادی یافت. این تحول، که معمولاً با نام ویلیام فون هومبولت همراه است، «دانشگاه هومبولتی» را به وجود آورد که کمابیش تمام دانشگاه‌های دنیا را تحت تأثیر قرار داد. این تحول همگام بود با پیشرفت صنعت، نقش روزافزون علم در زندگی روزمره و صنعت، فراگیرشدن تفکر علمی در اروپا و ایجاد حرفه‌ی دانشگری. دانشگری حرفه‌ای شد که در ازای انجام آن دانشگران حقوق می‌گرفتند. این مؤلفه‌ی مهم متمایزکننده‌ی تحول جدید در مفهوم دانشگاه بود. سازوکار رشد دانش یا فرایند علوم چنان بود که بیشترین آزادی را در دانشگاه می‌طلبید. اصول هومبولتی تعریف کننده‌ی این آزادی‌ها بود و آزادیِ دانشگاهی را فرض اساسی رشد علم معرفی کرد.

بر مبنای اصول هومبولتی، دانشگاه در تعیین جزئیات آموزش و چگونگی پژوهش یا تفکر، آزادی دارد و جامعه مخارج آن را می‌پردازد؛ بدون اینکه در این فرایند مداخله کند. ارزش‌گذاری در علم و فرایند آن تنها توسط خود دانشگران تعیین می‌شود و نه سرمایه گذاران. به این ترتیب، حرفه‌ی دانشگری برای پیشبرد علم و فناوری به وجود آمد. آموزشِ دانش موجود بخشی از اهداف یا وظایف این نهاد جدید بود نه همه‌ی آن. پیشبرد علوم و فناوری هدف بنیادی‌تری بود که آموزش دانش موجود را دربر می‌گرفت. این وجهِ تمایز عمده‌ی دانشگاه‌های نوین با دانشگاه‌های پیش از آن است، اعم از آنچه در اروپا به وجود آمده بود یا حتی قبل از آن در تمدن اسلامی.

ما در دوران نوین، پس از آشنایی با تمدن غرب، هیچ‌گاه به این هدف اساسیِ نهاد دانشگاه توجه نکرده‌ایم. علم را که یک فرایند است، با دانش که محصول آن است یکی گرفته و دانشگاه را با «آموزشگاهی» برای آموختن دانش موجود برابر دانسته‌ایم. این اشتباه تاریخی از دارالفنون تاکنون گریبانگیر آموزش عالیِ ماست و در سیاست گذاری‌های ما و نیز در مرحله‌ی اجرا به شدت تأثیر گذاشته است. تفاوت میان مدرسه یا حوزه و دانشگاه را، نه در روش و هدف بلکه در مضمون مواد آموزشی می‌دانیم.

در مقام مقایسه‌ی حوزه یا مدرسه با دانشگاه نوین در تمدن غرب به چند مشخصه‌ی بارز حوزه می‌توان اشاره کرد:

1. آزادی در وجوه گوناگون آموزشی؛
2. استاد محوری یا مدرس محوری، ارشدیت؛
3. استقلال مالی. آزادی در هزینه کردن درآمدها یا وجوهات؛
4. استقلال اداری، آزادی در تعیین مدرسان.

موارد 1، 2 و 4 بسیار شبیه مشخصه‌های دانشگاه نوین است. جز اینکه در حوزه‌ها معمولاً تنها یک نوع فقه معتبر شناخته می‌شود. در خصوص استقلال مالی باید توجه کرد که حوزه‌ها به طور سنتی از طرف دولت حمایت مالی نمی‌شوند. حمایت مالیِ حوزه‌ها به عهده‌ی مردم است، که از طریق وجوهات مختلف دریافت می‌شود. حوزه و روحانیون ارشدی که وجوهات را دریافت می‌کنند در هزینه کردن آن در چارچوب قوانین فقهی آزادند. بنابراین، جدا از منبع درآمد، استقلال مالیِ حوزه و دانشگاه به معنی نوین غربی آن بسیار شبیه است. این استقلال مالی باعث شده که مدرسان ارشد حوزه تحت نفوذ سرمایه گذاران نباشند و در مسائل حساس، حتی سیاسی، بتوانند استقلال رأی خود را حفظ کنند.

متأسفانه از هنگامی که دانشگاه‌های نوین در ایران از روش الگوی غربی، بدون توجه به پیشینه‌ی حوزه‌ها و نیز بدون توجه به اصول بنیادین دانشگاه در غرب، تأسیس شدند به این مشخصه‌ها کمتر توجهی شده و بر جنبه‌های ظاهری آموزش و تربیت کارکنان لازم برای دولت تأکید بسیاری شده است. این بی توجهی در دوران انقلاب اسلامی هم حفظ و گاهی تشدید شده است.

موضوع حوزه‌ها اعتقاد است و موضوع دانشگاه‌ها دانش. به این معنی این دو نهادِ مشابه در دو زمینه‌ی کاملاً متفاوت و مانع اما مکمل یکدیگر فعالیت دارند. روش اداره و نیز فرآیند آموزش در این دو نهاد، که یکی ریشه در سنن ما دارد، و دیگری زاییده‌ی دوران روشنگری و فناوری غرب است، بسیار مشابه است و در هر دو کیفیت در پرداختن به موضوع آن نهاد بسیار اساسی است.

دانشگاه و تعریف آن
 
1- 2. دنیای نوین و نیاز کشور به نیروی کارشناس و متفکر
سازوکارهای رشد علم و فناوری در جهان صنعتی شرایطی را فراهم آورده است که کشور ما نمی‌تواند خود را از تأثیرهای آن برکنار بدارد. انزوا در دنیای نوین به معنی پذیرش استثمار است. جهان صنعتی هیچ کنجی از دنیا را دست نخورده نمی‌گذارد، حتی به ماه و سیارات دیگر دست‌اندازی می‌کند، چه رسد به گوشه‌ای از کره‌ی زمین، آن هم ایران که از هر حیث جالب توجه است. مردم سرزمین‌ها در این تلاش جهان صنعتی مشارکت می‌کنند و با حفظ منافع محلی بخشی از آن می‌شوند، به نحوی که قدرت‌های جهانی حضور ما را مطابق منافع خود بدانند. راهی دیگر وجود ندارد. اما اگر بخواهیم در این مشارکت منافع محلی و بومی، چه اقتصادی و چه فرهنگی خود را حفظ کنیم باید قواعد بازی در این تلاش را فراگیریم. ابتدا عضو فعال این تلاش شویم، آنگاه بکوشیم مطابق با آرمان‌های فرهنگیِ خود آن را اصلاح کنیم. مشارکت در این تلاش جهانی با ابزار زندگی سنتی و مفاهیم سنتی ما امکان پذیر نیست.

دنیای نوین بسیار پیچیده است. ابزارهای مصنوع و ابزارهای ذهنی آن هر دو پیچیده‌اند. ما کمی با پیچیدگی ابزارهای مصنوع نوین آشنا شده‌ایم اما از درک پیچیدگی ابزار مفهومی تفکر نوین جهان صنعتی بسیار دوریم. صنعت نوین در کشور ما جای پایی دارد، گرچه هنوز با صنعتی شدن فاصله‌ی بسیار داریم. اما بخش علوم انسانی ما هنوز به شدت ضعیف است. فلسفه‌ی نوین، جامعه شناسی نوین و علوم سیاسی نوین هیچ یک در تفکر مردمان کشور ما راهی باز نکرده‌اند. ترجمه‌ی متون کلاسیک قرن هجدهم هنوز رساله‌ی دکترای دانشگاه‌های ما تلقی می‌شود.

دستگاه اسکوئید مبتنی است بر مفاهیم بسیار پیچیده‌ی فیزیک و ساخت آن نیز دست کم از فناوری پیش از دوران پساصنعتی برخوردار است و ما از آن در ایران استفاده می‌کنیم و به این دلیل که توان ساخت یا تعمیر آن را نداریم، آن را پیچیده فرض می‌کنیم. اما هنگامی که با مفاهیم و ابزار فکری جهان صنعتی روبه رو می‌شویم، مانند سرمایه داری، توربو سرمایه داری، دهکده‌ی جهانی، حقوق بشر و حتی جنگ و صلح، تصور می‌کنیم این مفاهیم را درک می‌کنیم. هیچ یک از این مفاهیم را خودمان خلق نکرده‌ایم؛ حتی مفهوم بنیادگرایی، که ظاهراً یکی از مصداق‌های عمده‌ی آن در دنیا خودِ ما هستیم، ابداع ما نیست. متفکران جهان صنعتی آن را ابداع کرده‌اند. اما چون این ابزارهای ذهنی در کلمه متجلی می‌شود، تصور می‌کنیم ابداع آن ساده‌تر از ابداع یا اختراع مثلاً اسکوئید یا رایانه است.
ما باید بدانیم که کوشش برای مشارکت در این تلاش جهانی هنگامی عملی است و هنگامی جهان پیشرو آن را به جد می‌گیرد که توان کارشناسی خود را در تمام علوم و فنون، چه طبیعی و فناوری و چه علوم انسانی به سطح بین المللی رسانده باشیم. پیش از آن و تا زمانی که توان کارشناسی ما بسیار اندک است- که اکنون این چنین است- شعارها و رفتارها مثلاً انقلابی ما تنها مزاحمتی جهانی تلقی می‌شود که باید مهار شود. اما اگر در همین شرایط انقلابی توان بسیاری برای کارشناسی داشتیم مورد احترام دنیا بودیم و به روش و منش سیاسی ما همانند یک بدیل قابل توجه، و نه مزاحم، نگریسته می‌شد. بنابراین، برای زندگی با عزت و رفاه در جهان کنونی چاره‌ای جز افزایش توان کارشناسی و توان فکری‌مان نداریم.

دانشگاه، در همه جای دنیای صنعتی، جایگاه افزایش توان کارشناسی است. این تعریف دانشگاه است و نه وظیفه‌ی دانشگاه. هر جامعه‌ای برای افزایش توان کارشناسی خود، برای رشد علم و فناوری در سطوح عالی و در همه‌ی زمینه‌ها نهادی به نام دانشگاه تأسیس می‌کند. اولین فرض برای کارابودن این نهاد، آزادیِ علمی است که در دو امر عمده متجلی می‌شود:

1. حذف متفکران و افراد خلاق در عالی‌ترین سطح ممکن؛

2. فراهم کردن امکانات پشتیبانی تحقیقاتی در حد ممکن و به سرعت ممکن.

بقیه‌ی سازوکارهای این نهاد را خودِ اهل آن تعیین می‌کنند. این سازوکارها همان قدر پویا هستند که تفکر و خلاقیت پویاست. بنابراین ساختارها و سازوکارهای صلب با ماهیت دانشگاه منافات دارد. ما در کشورمان همواره کمابیش این هر دو اصل بدیهی را زیرپا گذاشته و کمترین توجهی به راه‌های جذب افراد متفکر و خلاق نداشته‌ایم. اولویت‌های سیاسی را بر هر اولویت کارشناسی ترجیح داده‌ایم. مفری برای رشد و شکوفایی جوانان با استعداد و خلاقِ خود ایجاد نکرده، آینده‌ی کشور را در این دنیای متلاطم به خطر انداخته و توان امنیتی بالقوه و لازم خود را که صرفاً در توان دفاع نظامی نیست، کاهش داده‌ایم. توان ایجاد جایگاه مناسب فرهنگی را در دنیا برای خود به وجود نیاورده‌ایم. برای افزایش توان فکری خود راه چاره‌ای نیندیشیده و برای حفظ فرهنگ اسلامی خود به رغم افزایش شعارها برنامه ریزیِ کارشناسانه‌ای مبتنی بر شناخت روان شناسانه‌ی اجتماعی و حتی توان سنجی برای انجام این مهم نیز نکرده‌ایم. جهان صنعتی که شعارهای ما را مزاحم می‌داند، به دقت و در بلندمدت برای حذف این مزاحمت‌ها برنامه ریزی کرده است. ما هنوز توان درک این برنامه ریزی‌ها را نداریم چه رسد برنامه ریزی برای دفع آنها.

به این ترتیب، دلایل زیاد و بسیار پراهمیتی وجود دارد که ما با عزم ملی به سوی بازکردن گروه‌های اجتماعیِ موجود در نهاد دانشگاه گام برداریم.

دانشگاه و تعریف آن
 
1- 3. اهمیت وجود محیط آزاد برای پرورش انسان‌های خلاق و متفکر
خلاقیت و استعداد ثروت ثابتی نیست که بتوان هر زمانی که اراده کردیم از آن استفاده کنیم. این هر دو توانایی‌های بالقوه‌ای هستند که اگر راه بروز آنها باز شود بیشتر و کاراتر و اگر راه بروز آنها بسته شود ضعیف تر و ناکاراتر و حتی مانعی برای کارایی جامعه می‌شوند. استعدادهایی که راه شکوفایی را نمی‌پیمایند «برکشیده نمی‌شوند». جوانان مستعد، که استعداد و امتیاز خود را نسبت به گروه سنی خود در جوانی می‌یابند، اگر راه شکوفایی نپیمایند به موجودات مدعی تبدیل می‌شوند که ظرفیت تحمل آن کسانی را ندارند که در جوانی استعداد مشابهی از خود نشان نداده‌اند، اما در یک محیط حامی رشد شکوفا شده‌اند. این چنین است که استعدادهای «برنکشیده» نه تنها صرفاً استعدادی بالقوه باقی نمی‌مانند بلکه به مزاحمت‌هایی برای شکوفایی کشور تبدیل می‌شوند. پس برای رشد و شکوفایی کشور باید این واقعیت را دریافت و راهی برای این نوع شکوفایی، هم به دلیل نیاز کشور و هم به منظور احترام به شرف انسانی و استعدادهای خدادادی، و نیز برای رفع مزاحمت‌های آینده باز کرد. مهار و محدودیت‌های علمی، فرهنگی، و اداری مانع رشد استعدادها و خلاقیت‌هاست.

این خیال خام است که صبر کنیم کشورهای صنعتی با آزادی کامل همه‌ی راه‌های علمی و فرهنگی را بپیمایند، راه‌هایی که به نظر ما عین فساد و تباهی است؛ سپس محصولات صنعتی و فکری آنها را که حاصل این پیمایش خلاق است ارزیابی کنیم و آن را که با ارزش‌های فرهنگی ما مطابقت ندارد، برگزینیم. آنگاه بپنداریم که این راه دستیابی به علم و فناوری است؛ راهی که پس از انقلاب تاکنون پیموده‌ایم. دستاوردهای قابل توجه ما بعد از انقلاب نه به دلیل اتخاذ این روش، بلکه به دلیل آزادی عمل نسبی بوده است که به بخش‌هایی از جامعه، برای مثال به دلیل جنگ تحمیلی، داده‌ایم و نیز به این دلیل که در تمامی زمینه‌ها با برهوت علم و فناوری در قبل از انقلاب روبه رو بوده‌ایم؛ پس هرکار و هر گام کوچکی کوهی جلوه می‌کرد. اما پسرفتِ عمده‌ی ما که در نازل شدن ارزش پولی ملی ما متجلی است، از اتخاذ روش‌های ناکارا در رویارویی با دنیای نوین حکایت می‌کند. حکایت از اینکه نتوانسته‌ایم خلاقیت‌های عظیم و بالقوه‌ی موجود در کشور را به فعل درآوریم و آن را ضایع کرده یا تحویل کشورهای صنعتی و هوشمند داده‌ایم.

برای اینکه استعدادها شکوفا شوند و تفکر و خلاقیت بروز و رشد کند هیچ گاه نباید برای افراد مستعد راه تعیین کرد و گفت چه بکنند و چه نکنند، جز اینکه اجازه داد هر راهی را که مایلند بروند و نیز برایشان امکانات و تجهیزات لازم را فراهم کرد. این تنها راه بروز و رشد خلاقیت‌هاست. متأسفانه فلسفه‌ی سیاسی خام ما پس از انقلاب اسلامی این راه را مسدود کرده است. تصور اشتباه ما از یک جامعه‌ی اسلامی، به خصوص پذیرش و اعمال روش‌های مرسوم در شوروی سوسیالیستی، به این اشتباه عظیم منجر شده است که جوی رشد استعدادها را گرفته و کفران نعمت عظیمی کرده‌ایم. جامعه‌ی اسلامی نباید به این معنی باشد که تک تک افراد جامعه از یک روش یا منش اسلامی تبعیت کنند. در این صورت چه تفاوتی میان انسان و حیوان وجود دارد؟ چنین جامعه‌ای که متشکل از انسان‌های کامل است، نه ممکن است و نه مطلوب. در مقابل، جامعه‌ی کامل اسلامی قابل تعریف و ممکن است و تمامی افراد آن، آزادی‌های فراوانی، بویژه در عرصه‌ی تفکر و خلاقیت دارند و در عین حال جامعه به معنی اسلامی آن در حال رشد و تکامل و بینش دینی حاکم بر سیاست است. ما حتی برای رشد تفکر دینی احتیاج داریم متفکران، در عرصه‌ی تفکر، بتوانند دین و اعتقادات را نفی کنند همان گونه که در دوران طلایی اسلام این چنین بود. ما توجه نداریم که روش‌های ما در مهار تفکر و خلاقیت‌ها در بعد از انقلاب هیچ شباهتی به روش‌های مرسوم در قرن‌های اولیه‌ی هجری ندارد و مشابهت‌های فراوانی با روش‌های مرسوم پس از تسلط ترکان و مغولان در ایران دارد و نیز با روش‌های مرسوم در شوروی سوسیالیستی. همچنین می‌دانیم که این هر دو دوره‌ی تاریخی دوره‌های منحطی بوده‌اند. قدرت غرب و کشورهای صنعتی نه در این است که ضد دین یا سکولارند، بلکه در این است که اجازه‌ی رشد تفکر در همه‌ی زمینه‌های ممکن و مطلوب را به بشر می‌دهند، در عین اینکه سیاست در عرصه‌ی دیگری تعیین می‌شود؛ و نیز در بسیاری موارد محصولات فکری با فلسفه‌ی سیاسی حاکم بر آن کشورها مغایر است. چرا ما از مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام) تبعیت نکنیم و آن را الگو قرار ندهیم، و نظامیه‌ها را به منزله‌ی الگوی دانشگاهی خود برمی گزینیم؟ اگر رشد اسلام و جامعه‌ی اسلامی را می‌خواهیم، در بلندمدت چاره‌ای جز اتخاذ چنین روش‌هایی نداریم. قدرت ما در حذف دگراندیشان نیست، در جذب آنهاست.

دانشگاه و تعریف آن
 

2. نهاد دانشگاه: وضعیت کنونی

2- 1. وضعیت و نقش کنونی دانشگاه‌ها در ایران
دانشگاه‌های ما یکدست نیستند و شرایط بسیار ناهمگنی بر آنها حاکم است. «نظام هماهنگ اداری» قرار بود با پرداخت یکسان حقوق و مزایا مساوات برقرار کند، که البته بداهت بی اثر بودن امر یا بداهت اثر تشدید اختلاف در نتیجه‌ی اعمال چنین روش‌های اداری تنها در شرایط التهاب انقلاب ممکن است دیده نشود. گذشته از این نظام هماهنگ، همه‌ی دانشگاه‌ها در یک ویژگی مشترک‌اند: هدف تعریف شده‌ای ندارند. ملغمه‌ای با یک طیف گسترده از ایده‌های متعالی تا انگیزه‌های کاملاً شخصیِ متناقض با ماهیت علم و پژوهش در اداره‌ی آنها مؤثر است. در هیچ یک از دانشگاه‌ها لوازم اجرایی متناسب با اهداف مکتوب یا افواهیِ هیأت علمی آنها فراهم نشده است. کمتر نشانی از رشد کیفی در آنها مشاهده می‌شود. نقش نهادینه‌ای برای دانشگاه‌ها در نظر گرفته نشده و شعار آموزش و پژوهش دست کم متناسب با توانایی هیأت علمی یا توانایی دانشجویان محقق نشد‌ه است.

هیأت علمی و دانشجویان هر یک به نوبه‌ی خود از شرایط حاکم بر دانشگاه‌ها ناراضی‌اند. عده‌ای از هیأت علمی، که توانایی‌های علمی و پژوهشیِ قابل توجهی دارند، چون مجال فعالیت نمی‌یابند دلسرد و افسرده می‌شوند. گروهی از بدِ حادثه مدرس دانشگاهی شده‌اند و جایگاه خود را نمی‌شناسند و عدم شناخت را بوضوح در معرض توجه دانشجویان قرار می‌دهند و آنها را مشوش می‌کنند. در کلاس‌های درس کم شنیده نمی‌شود که مدرسی صریحاً دانشجویان را از کسب علم و خلاقیت منع می‌کند و صرفاً آنها را متوجه روش‌های گرفتن نمره می‌کند. یا کم نیستند مدرسانی که در بحث‌های علمی و همایش‌ها ناتوانی خود را در پژوهش عیان کرده‌اند، اما هنوز در کلاس‌ها حضور می‌یابند، یا سِمَت‌های علمی و پژوهشی مهمی را عهده دار می‌شوند، و از این طریق هم سرمشق نامطلوبی می‌شوند، هم ارزش‌های اجتماعی را زیرو رو می‌کنند و در نتیجه جوانان را از اجتماع دلسرد می‌نمایند و بدین ترتیب معمولاً مانع رشد همکاران توانایشان می‌شوند. در دوران پس از انقلاب و انقلاب فرهنگی، که ارتباط میان دانشگاه و بخش صنعت و خدمات تشویق شده است، پدیده‌ی دیگری نیز ظاهر شده است. عده‌ای از دانشگاهیان توانسته‌اند از طریق تأسیس شرکت یا گرفتن طرح در دانشگاه‌ها در بخش صنعت و خدمات فعال شوند. این پدیده برای جامعه‌ی ما نوظهور و در مجموع مطلوب است. اما ضرر بی واسطه‌ی آن این است که حضور این متخصصان در دانشگاه بسیار کم شده و عملاً تنها ساعات حضور آنها ساعات تدریس‌شان است. طبیعی است که این شرایط برای تربیت دانشجویان بسیار نامطلوب است. در این زمینه هنوز ما فرصت کافی نداشته‌ایم که به یک وضعیت متعادل برسیم و شرایط کنونی بسیار متلاطم است.

در مجموع وضعیت علمی و پژوهشی و نیز نقش اجتماعی دانشگاه‌ها در شرایط بحرانی است. کپی سازیِ نهاد دانشگاه از کشورهای صنعتی هنوز نتوانسته به بک نهاد بومی ریشه‌دار تبدیل شود. سنت‌های قدیمی مدرسه‌ای ما هیچ یک زایا نبوده و تنها مدارس دینی حفظ شده است (نمودار 1). پس از سه دوره کپی سازی در دوران نوین، دارالفنون، دانشگاه تهران و دانشگاه‌های شیراز و صنعتی شریف، در دوران انقلاب صرفاً این کپی‌ها را تکثیر کرده و کیفیت آموزش عالی را در اثر تورم به سطح نازلی رسانده‌ایم و موقعیت اجتماعی آن را پریشان کرده‌ایم. این پدیده‌ی مثبتِ ارتباط دانشگاه و جامعه، که نهایتاً باید منجر به بومی شدن این نهاد بشود، هنوز متعادل نشده است. در عوض معیار علم و پژوهش به شدت نازل و مشوش شده و فضای جولان برای شبه عالمان و دغلانِ علمی بسیار بازتر شده است. آثار مخرب این روند ناسالم در فرایند توسعه‌ی کشور بسیار بدیهی و عیان است.

دانشگاه و تعریف آن
 
2-2. نارسایی‌های دانشگاه در ایران
نارسایی‌های یک نهاد، در تناسب آن با هدف و نقش تعریف شده‌اش مشخص می‌شود. چون این تعریف‌ها برای نهاد دانشگاه وجود ندارد برشمردن نارسایی‌ها تأمل برانگیز است. اما همواره می‌توان به این نقش و تعریف آن در کشورهای پیشرفته، که ما از آنها کپی‌برداری کرده‌ایم یا به تصور جمعی خودمان از این نقش استناد کنیم. نارسایی‌هایی که ذیلاً سیاهه‌ی آنها ذکر می‌شود از این طریق استنباط شده‌اند. دانشگاه‌های ما:

1. محل مناسبی برای رشد تفکر و خلاقیت نیستند؛

2. در تحلیل مسائل و نیازهای کشور در هر زمینه‌ای ناتوان هستند؛

3. آموزش با نیاز جامعه متناسب نیست؛

4. استعدادها را پرورش نمی‌دهند و افسردگی‌های اجتماعی را تشدید می‌کنند؛

5. به حد کافی از طرف دولت و جامعه حمایت قانونی و مالی نمی‌شوند؛

6. مورد وثوق جامعه نیستند؛

7. نهادی زایا و منعطف نیستند.

این سیاهه جامع و مانع نیست، اما مهم‌ترین نارسایی را دربرمی گیرد. سیاستمداران و مدیران می‌توانند به دلخواه این نارسایی‌ها را نپذیرند یا نفی کنند، چون تعریف و استنباط شخصی خودشان را از دانشگاه و نقش آن دارند. اما، همان گونه که ذکر شد، در مقایسه با نقش دانشگاه‌ها در جامعه‌های پیشرفته، یا با تصور جمعی دانشگاهیان، این نارسایی‌ها قطعی است.
 
2- 3. تشدید نارسایی‌های دانشگاه در اثر تورم در آموزش عالی در دوران پس از انقلاب
تورم در آموزش عالی از اواخر انقلاب فرهنگی شروع شده است و هنوز کمابیش ادامه دارد. در این دوران تعداد دانشجویان تقریباً هفت برابر و تعداد هیأت علمی حدود 2 تا 3 برابر شده است که عمده‌ی این رشد در سطح مربیان است. در این مدت کیفیت آموزش به شدت لطمه خورده و مفهوم علم، تخصص، پژوهش، و توانایی‌های کارشناسی کاملاً مخدوش شده است. عده‌ای از مدیران آموزش عالی، به خصوص در بخش غیردولتی، به عمد در مخدوش کردن این مفاهیم کمک کرده‌اند و از این طریق اهداف خود را در رشد کمّی آموزش عالی به پیش برده‌اند. بسیاری از همکاران توانای ما در آموزش عالی صراحتاً از تبدیل واژه‌ی مار به عکس مار صحبت می‌کنند.

نقش اصلی دانشگاه‌ها مشغول کردن جوانان و خارج کردن آنها از گردونه‌ی مشکلات اجتماعی و کاریابی به مدت چهار سال یا بیشتر شده است. کم رنگ‌ترین نقش دانشگاه، جایگاه اندیشه و تفکر است. به کیفیت آموزش و پژوهش بهایی اندک داده می‌شود و کسانی که در آموزش عالیِ دولتی مایلند به این امر بها دهند در اثر مخدوش شدن مفهوم کیفیت در جامعه و در عرف سیاسی کشور ناکام مانده‌اند. در میان جوانان دانشجو آنهایی که در خود توان مقابله با این سیطره‌ی کمیت در جامعه‌ی دانشگاهی را نمی‌بینند درصدد مهاجرت برمی آیند و کسانی هم که به اجبار می‌مانند، افسرده و از چرخه‌ی فعالیت اجتماعی خارج می‌شوند.

این چنین است که سیطره‌ی کمیت، و تمام مخاطرات ناشی از آن، در جامعه‌ی ما شروع شده است که حاصل آن دوران جدیدی از درماندگی‌های اجتماعی خواهد بود. کمیت گرایان، که ارزش‌های علمی و اخلاق کارشناسی برایشان بی معنی است، به طور طبیعی به مافیای کارشناسی تبدیل می‌شوند: گروه‌هایی که صرفاً برای حفظ منافع خود و موقعیت اجتماعی کسب شده به هر عملی اقدام می‌کنند. این مافیای علمی یا کارشناسی، برخلاف مافیای اقتصادی در نقاط دیگر دنیا، در بخش دولتی رشد می‌کند و از این جهت خطرناک‌تر است، چون اهرم‌های دولتی را در دست می‌گیرد و آینده‌ی آن، گرچه نامشخص است، اما بسیار تهدیدکننده است.

متأسفانه کسانی که از این رشد کمی به هر دلیلی حمایت می‌کنند متوجه قانون رشد امور خلاف در جوامع نیستند. مدرک‌داری که وارد جامعه می‌شود باید به ناچار برای خود کاری فراهم کند. فشارهای جامعه برای مدرک‌دار بسیار فراتر از آن است که به کارهای کم درآمد اجتماعی رضایت دهد، پس به سهولت ارزش‌های اجتماعی را زیرپا می‌گذارد، یا کلاه شرعی و عرفی برای آن می‌بافد، یا به انجام کارهای خلاف عادت می‌کند و به آن تن درمی دهد. بی جهت نیست هم اکنون شرکت‌هایی از فارغ التحصیلان تشکیل شده است که کارشان فروش رساله‌ی کارشناسی ارشد و دکتراست. اینترنت هم در این جهت بیشترین کمک را می‌کند. ترجمه‌ی رساله‌های بین المللی کار ساده‌ای است. هنگامی که سازوکارهای سالم جامعه‌ی علمی از کار افتاده است، به سهولت می‌توان این رساله‌های وارداتی یا ساختگی را فروخت. در جشنواره‌ی جوان خوارزمی سال 1379 جوانی شرکت کرده بود که چند طرح عالی را «ترجمه» کرده بود و به نام خود به جشنواره عرضه نموده بود. این شروع دوران انحطاط علمی و تشکیل باندهای مافیایی علم و کارشناسی است.

دانشگاه و تعریف آن
نمودار 1. مدارس عالی از هخامنشیان تاکنون.

 

3. دانشگاه و تعریف آن

مفهوم سنتی دانشگاه در جوامع پیشرفته در حال تغییر است. نیازهای روزِ این جوامع مؤلفه‌های جدیدی در تعریف دانشگاه پدید آورده است. ما باید با توجه به این تحولات و نیز با درنظر گرفتن شرایط و نیازهای کشورمان تعریفی مناسب همراه با ابعاد کمی و کیفی آن عرضه کنیم.
 
3- 1. تعریف دانشگاه
در نگرشی کلی دانشگاه باید دو نیاز جامعه را برآورده کند:

1. بدنه‌ی کارشناسی کشور را در همه‌ی زمینه‌ها، صنعت و خدمات به معنی آن، تربیت کند، و به پژوهش‌های توسعه‌ای بپردازد.

2. فضایی برای رشد اندیشه و خلاقیت، چه به منظور پاسخگویی به پرسش‌هایی که از جامعه برمی‌خیزد یا برای توسعه‌ی کشور لازم است و چه به منظور رفع کنجکاوی اندیشمندان و فناوران فراهم نماید.

دانشگاه‌های موجود ما برخی از نیازهای بند 1 را پاسخ می‌دهند، اما هیچ فضایی برای رفع نیازهای بند 2 نگشوده‌اند. بحث در خصوص نیازهای بند 1 و نقش دانشگاه‌ها در رفع نیازهای بند 2 است که برای آینده‌ی کشور از هر حیث- امنیت و اقتصادی - و به تعبیری برای استقلال فرهنگی و سیاسسی ما حیاتی است. توجه داشته باشیم که ما عملاً به دو نوع دانشگاه در کشور نیازمندیم، هر یک با هدف برآوردن یکی از دو نیاز کارشناسی یا رشد اندیشه و خلاقیت. البته منافاتی ندارد که برخی دانشگاه‌ها به رفع هر دو نیاز هم بپردازند. اِشکال اساسیِ وضعیت کنونیِ دانشگاه‌های ما این است که این دو هدف را خلط کرده‌اند، و به هیچ یک به صراحت نمی‌پردازند. از این پس، برای رفع ابهام و صراحت در بیان، واژه‌ی اندیشه گاه یا اندیشگاه را برای دانشگاه‌های نوع دوم به کار می‌بریم.

اندیشگاه، علاوه بر رفع نیازهایی که در تعریف دانشگاه نوع 2 بیان شد، محلی می‌شود برای جذب نخبگان کشور، حتی نخبگان کشورهای دیگر، تا بتوانند تفکر، تخیل و خلاقیت خود را جولان دهند. بسیاری از جوانان و متخصصان ما که برای شکوفایی و یافتن فضای تحقیقاتی مناسب مهاجرت می‌کنند، حضور در اندیشگاه را برخواهند گزید و از این طریق، هم به شکوفایی استعدادهای جوان کمک خواهد شد و هم از مهاجرت مغزها کاسته خواهد گردید. به علاوه مدیران و مسئولان کشور برای یافتن راه حل‌های مناسب هر مشکل در کشور می‌توانند تحلیل هر معضلی را به اندیشگاه بسپرند و سپس بر مبنای این تحلیل‌های علمی تصمیم سیاسی بگیرند. اندیشگاه هم آینده ساز است و هم آینده نگر؛ هم با گسترش مرزهای دانش، آینده را می‌آفریند و هم با درک پیشرفت‌های علمی و فناوری کشورها و دانشگاه‌های دیگر آینده را ترسیم می‌کند؛ که این هر دو برای سیاستمداران ما ابزار مهمی برای اداره‌ی کشور و دفع مخاطرات از کشور است.

دانشگاه و تعریف آن
 
3- 2. راه‌های ایجاد اندیشگاه
در اصل، دو راه برای حل اندیشگاه وجود دارد:
1. تأسیس دانشگاهی جدید از نوع اندیشگاه (نمودار 2)؛
2. تبدیل دانشگاه‌های موجود به اندیشگاه (نمودار 3).
 

(الف) تأسیس

در تأسیس جدید اندیشگاه باید توجه کرد که چند معضل بر سر راه وجود دارد:

- اعتبار مالی کلان از ابتدا، چه اعتبارات عمرانی و چه جاری؛

- تأمین نیروی انسانی متخصص؛

- کسب اعتبار تخصصی از ابتدای تأسیس به منظور جذب دانشجویان مستعد و نیز متخصصان تراز اول بین المللی.

به نظر می‌رسد دلایل سیاسی کافی علیه شروع یک طرح جدید و نیز تأسیس دانشگاهی با اعتبار جهانی و مالی کلان وجود داشته باشد. اما نکته‌ی دیگری در این میان است که شدیداً علیه تأسیس دانشگاه جدید است.

در بخش قبل دیدیم که چگونه روند آموزش عالی در کشور ما، از دوران باستان تاکنون گسسته بوده است. ما هیچ گاه نتوانسته‌ایم سنت پیوسته‌ای در نهادهای آموزشی و تحقیقاتی به وجود آوریم. علت آن هرچه باشد، نشان از یک نارساییِ ساختاری در فرهنگ ما دارد که رفع آن ممکن نیست مگر از طریق تلاش برای حفظ پیوستگی و در عین حال تکامل. ما باید بتوانیم قید و بندهای موجود در ساختار آموزش عالی و تحقیقات را، که مانع رشد نظام آموزش عالی و تحقیقاتی کشور شده است، بگسلیم و به هر قیمت مؤلفه رشد کیفی را تا حد اعلای آن در این نهادها وارد کنیم. در تأسیس دانشگاه جدید از این نکته غفلت می‌شود و نهاد جدید پس از چندی به گره‌ها و قیدهای ناشناخته اما مشابه برمی خورد که تبدیل به ساختار صلب جدیدی می‌شد؛ و این گردونه‌ی شیطانی مجدداً تکرار خواهد شد. چه بهتر که بکوشیم آن را به سنت‌های مدرسه‌ای و حوزه‌ای گذشته‌ی خود و نیز به سابقه‌ی دانشگاهی نوینِ موجود پیوند بزنیم و مسیر یک دانشگاه موجود را به سمت اهداف مطلوب خودمان سوق بدهیم (نمودار 3). گسستگی فرهنگی و نهادی معمولاً به سختی منجر به نهادی بومی و ریشه دار می‌شود. کوشش در تصحیح یک نهاد موجود و زنده باعث می‌شود بسیاری از نارسایی‌های اداری خود را کشف و مرتفع کنیم.

بنابراین، تأسیس دانشگاه جدید، اگر به لحاظ سیاسی و منابع مالی امکان پذیر باشد، به دلیل فرهنگی و نیز لزوم شناخت گره‌های ساختاری در فرهنگی علمی و اجتماعی ما راهگشا نیست و توصیه نمی‌شود.
 

(ب) تبدیل یک دانشگاه موجود به اندیشگاه

منظور از تبدیل، انتخاب یک یا چند دانشگاه موجود است با هدف تبدیل آن به یک اندیشگاه در مدتی معقول از طریق شناخت و رفع موانع مدیریتی و اجرایی در آن. در انتخاب این بدیل چند تمایل نقش اساسی دارد:
 
دانشگاه و تعریف آن
نمودار2: تأسیس اندیشگاه: گسستگی در سنت.
1. ناپیوستگی تاریخیِ موجود در نهادهای مدنی ما، به ویژه نهادهای دانشگاهی، از شکست‌های متوالی حکایت دارد، و نیز بیانگر نوع ناتوانی و ابراز عجز از تعبیه کردن مؤلفه‌ی رشد و پویایی در این نهادهاست. پس نپذیرفتن این عجز و شکست و نیز نشان دادن توانایی اجتماعی در داشتن نهادهای مدنی پویا چالش برانگیز و سازنده است. بهتر است این عجز را نپذیریم.

2. نهاد دانشگاه پایه، در سنت‌های مدرسیِ ما ندارد. می‌خواهیم از این سنت‌ها نیز در متحول کردن نهادهای آموزش عالی استفاده کنیم؛ به ویژه که اصول دانشگاه هومبولتی در غرب با این سنت‌ها تناسب دارد. به کار نبردن این سنت‌ها در دانشگاه‌های ایران به معنی ابتربودنِ این سنت‌ها نیست، بلکه به معنی بی توجهی و عدم شناخت کافی بنیان گذاران دانشگاه در ایران از این سنت‌هاست. ما به مرحله‌ای از آگاهی در تاریخمان رسیده‌ایم که بی تعصب بتوانیم این سنت‌ها را ارزیابی در جهت پویایی و نیز بومی کردن نهاد دانشگاه از آنها استفاده کنیم.

عیب تأسیس دانشگاه جدید در این است که عیوب نظام دانشگاهی موجود به راحتی شناخته نمی‌شوند. سال‌ها طول می‌کشد تا نهاد جدید به باروری برسد و مشخص شود کدام عیب برطرف شده و چه اشکال‌هایی پابرجا مانده یا اضافه شده‌اند. تأسیس به معنای رفع عیب یک نظام است در هنگام توقف و سکون. این روش در نظام‌های اجتماعی معمولاً بی نتیجه یا کم نتیجه است و به پویایی کامل آن نظام منجر نمی‌شود؛ مگر اینکه بپذیریم هر نهادی عمری دارد و به این طریق تکامل در نهادهای اجتماعی را منکر شویم، یا ناتوانی خود را در ایجاد تکامل یا تعبیه‌ی آن در نهادهای خودمان بپذیریم. تلاش در تصحیح یک نهاد بدون توقف آن یا بدون قطع امید از تصحیح آن توانایی اجتماعی ما را برای اداره‌ی کشور و سوق آن به سمت توسعه یافتگی افزایش می‌دهد.

با انتخاب «طرح تبدیل» عزم و اراده‌ی خود را برای قدم گذاشتن در وادی توسعه و پذیرش مفهوم رشد و پویایی در جامعه به منزله‌ی شاخص مدنیت و نیز گذار از جامعه‌ی سنتی ایستا به نمایش می‌گذاریم. نتیجه‌ی این فرایند هرچه باشد، نه تنها برای مجموعه‌ی نظام آموزش عالی ما، بلکه برای کل جامعه‌ی مدنی با ارزش است.
 
3-3. عدم امکان تبدیل همه‌ی دانشگاه‌ها به اندیشگاه
طرح تبدیل، که ممکن توصیف شد، احتیاج به چند توضیح دارد. شرایط کنونی جامعه اجازه نمی‌دهد همه‌ی دانشگاه‌ها یا بیشتر آنها به اندیشگاه‌هایی تبدیل شوند که در تعریف دانشگاه نوع دوم به آن اشاره شد. نه جامعه به معنای عام آن و نه جامعه‌ی دانشگاهی پذیرای چنین تحولی است، و نه به دلایل نظام شناختی این کار توصیه می‌شود. این تحول جامع و عمیق در نظام دانشگاهی تبعات غیرقابل پیش بینی و شاید مهارنشدنی در پی دارد که باید از آن پرهیز کرد. بنابراین منظور از طرح تبدیل، برگزیدن یک دانشگاه به مثابه الگو و تبدیل آن در یک دوران معقول به اندیشگاه است. این فرایند، در صورت تصویب و تحقق باید به دقت مطالعه شود و از آن به عنوان الگو برای تحول مجموعه‌ی نظام آموزش عالی بهره گرفته شود.

نتیجه اینکه تبدیل یک دانشگاه به اندیشگاه، که جزیره‌ای خواهد بود با کیفیت در مجموعه‌ی نهادهای آموزش عالی، هم ممکن و هم لازم است. این انگیزه‌ی اصلی مطرح کردن اندیشه‌ی جزیره‌ی کیفیت است.
 
3- 4. طرح تبدیل یک دانشگاه به اندیشگاه، جزیره‌ی کیفیت

درآمد

در تاریخ آموزش عالی ما سه مرحله‌ی تأسیس، شاخص است: دارالفنون، دانشگاه تهران، دانشگاه شریف و شیراز. تأسیس‌های دیگر همگی متأثر از این سه مرحله است. نظام آموزش عالی و پژوهش ما در این سه مرحله کوشیده است به هنجارهای نوین جامعه‌ی صنعتی بین المللی نزدیک شود و در هر مرحله گامی به جلو برداشته است. گرچه آموزش عالی و تحقیقات در این سه مرحله نقش قابل توجهی در توسعه‌ی کشور داشته‌اند، اما در کشور ما هنوز جایگاه مطلوب و لازم خود را نیافته‌اند. به ویژه کمبودهای شاخص زیر در نظام آموزش عالی ما دیده می‌شود:

* آموزش عالی و پژوهش هنوز بومی نشده است، به این معنی که هنوز در بافت اجتماعی ما ریشه ندوانده است؛

* با فرهنگ ما عجین نشده است؛

* متوجه مسائل جامعه‌ی ما نیست؛

* هنوز با هنجارهای نوین بین المللی فاصله‌ی زیادی دارد؛

* در حفظ و پرورش استعدادهای درخشان موفق نیست، به طوری که بیشتر جوانان با استعداد ترجیح می‌دهند به مراکز آموزشی و پژوهشی برجسته‌ی نقاط دیگر دنیا بروند. مهاجرت آنها در چند سال اخیر شدت یافته است و جو موجود میان جوانان از سرخوردگی آنان از مراکز آموزش عالی حکایت می‌کند. مراکز علمی ممتاز دنیا، مانند پلی تکنیک پاریس، نیز این مهم را دریافته‌اند و به طور منظم برای شکار این استعدادها به ایران سفر می‌کنند. تخلیه‌ی کشور از استعدادهای درخشان باعث یأس و ناامیدی در میان جوانان دیگر می‌شود و در نتیجه از توان پیشرفت جامعه بسیار می‌کاهد.

* توان جذب متخصصان و متفکران با کیفیت را ندارد. نه تنها متخصصان ایرانیِ برجسته‌ای که قبل از انقلاب به خارج رفته‌اند، به بازگشت تمایل ندارند، بلکه جوانانی که در سال‌های اخیر مهاجرت کرده یا اعزام شده‌اند و در حال حاضر متخصصان برجسته‌ای هستند نیز مایل نیستند به کشور بازگردند.

همین مظاهر رشدنیافتگی دانشگاه‌های ما در جای دیگر نیز خود را نشان می‌دهد. جامعه‌ی جوان و روبه رشد ما با انبوهی از مسائل روبه روست که لابد نخبگان و متفکران کشور باید آنها را تحلیل و راه حل‌های گوناگونی در اختیار سیاستمداران بگذارند. اما دانشگاه‌های ما یا از رویارویی با این مسائل سرباز می‌زنند، یا توانایی بررسی آنها را در حد مورد نیاز جامعه‌ی رو به تحول ما ندارند. به عبارت دیگر دانشگاه‌های ما هنوز نتوانسته‌اند، به مراکز نظریه‌پرداز، مخزن افکار بدیع و تولیدکننده نیروی انسانی کارآفرین و کارساز تبدیل شوند.
 
دانشگاه و تعریف آن
نمودار 3. تبدیل دانشگاه به اندیشگاه: پیوستگی در سنت.
 
با توجه به این کمبودها نمی‌توان انتظار داشت هیچ یک از دانشگاه‌های موجود ما بتوانند نقش اساسی خود را در جامعه ایفا کنند یعنی مرکز پرورش استعدادهای بالقوه- به منظور اداره‌ی یک کشور با فرهنگ ریشه‌دار، عمیق و مستقل- باشند؛ مکتبی مستقل که بازتابی از استقلال فکری مردم ما باشد، ایجاد کنند و نیز راهی جدید برای تفکر و خردگرایی در تاریخ بشر که منبعث از فرهنگ بومی کشورمان باشد، بگشایند.

جامعه‌ی ما به مرحله‌ی حساسی از تکامل خود رسیده است. پس از حدود دویست سال دست و پنجه نرم کردن با دنیای صنعتی، درست در مرحله‌ای که دنیای صنعتی نقش خود را در نسبت با کشورهای دیگر و نیز با کره‌ی زمین و طبیعت دوباره تعریف می‌کند، کشور ما نیز آبستن تکامل جدیدی است و نمی‌خواهد دنباله روی کشورهای صنعتی باشد، بلکه ادعای راه جدیدی در توسعه و همچنین نگرش جدیدی به جامعه و طبیعت دارد. دانشگاه‌های پیشرفته‌ی دنیای صنعتی مانند آکسفورد، کمبریج ام. آی. تی. و ‌هاروارد و نیز همتای آنها در کشورهای در حال توسعه مانند KAIST در کره، همگی نقش فعالی در نظریه پردازی و تفکر در این زمینه‌ی جدید نسبت بشر پسامدرن به طبیعت و جامعه به عهده گرفته‌اند. در کشور ما هیچ نهاد دانشگاهی توانایی به عهده گرفتن چنین نقش حساسی را ندارد و بیم آن می‌رود که ادعاهای ما از نسبت انسان مدرن با طبیعت و جامعه و نیز منش زندگی او در شعار باقی بماند و سرانجام فرهنگ ما بدون ارائه‌ی مدل جدیدی از نسبت انسان با کره‌ی زمین و جوامع دیگر تحت غلبه‌ی فرهنگ‌های دنیای صنعتی پیشرفته تحلیل برود. یک دانشگاه پویا- به معنی بین المللی آن- جایگاه ضروری نظریه پردازی و بحث در زمینه‌ی این گونه مسائل است. چنین دانشگاهی با جذب متفکران در تمامی زمینه‌ها و نیز استعدادهای جوان، هم زمینه‌ی رشد این جوانان را فراهم می‌کند، و هم مخزن تفکری برای تمام جامعه‌ی ما.
 

پیشنهاد

رفع نابسامانی‌ها در دانشگاه‌های کنونی در تمام ابعاد به صورت گسترده ممکن نیست. چرا که تورم کمی دانشگاه‌ها و آموزش عالی در سال‌های گذشته این اجازه را به ما نمی‌دهد. دانشگاه‌های با کیفیت فعلی نیز توان جهش کیفی مجدد را در شرایط عادی ندارند؛ و حتی بیم آن می‌رود که عوامل مؤثر در تورم کمی حتی مانع افزایش کیفیت بطئی این دانشگاه‌ها بشود. از طرف دیگر تأسیس دانشگاه جدید نه به لحاظ سیاسی امکان پذیر است و نه به دلایل اجتماعی و ابعاد سرمایه‌گذاری لازم انتظار موفقیت آن می‌رود.

با توجه به این نکات و برای ایجاد تحولی جدید در آموزش عالی و پژوهش و با هدف رسیدن به سطوح عالی بین المللی و ایجاد مرکزی با استقلال فکری و ریشه‌دار در فرهنگ کشورمان پیشنهاد می‌شود؛

1. یکی از دانشگاه‌های موجود که به دلایل گوناگون آمادگی بیشتری برای تحول و تکامل دارد، انتخاب شود.

2. در یک دوران گذار حدود 10 ساله، عیوب یا کمبودهای دانشگاه، از آن گونه که در بالا ذکر شد، مرتفع شود و راه برای تبدیل آن به یک دانشگاه نوین و پویا با حضور کامل بین المللی فراهم شود.

دانشگاه و تعریف آن
 

وجود تمایز اندیشگاه با دانشگاه‌های موجود

چند وجه تمایز اساسی اندیشگاه با دانشگاه‌های موجود عبارت‌اند از:

اولویت مطلق با کیفیت است:
ساختار دانشگاه به گونه‌ای شکل می‌گیرد که هرگونه کیفیتی، در سطوح کارمندی، دانشجویی و هیأت علمی تا حد اعلای خود رشد کند. پس از دوران گذار، این دانشگاه باید بتواند بهترین دانشجویان و استادان را جذب کند و در منطقه و دنیا صاحب نام شود.
 
ارتباط مستمر با بازار جهانی:
برای حفظ کیفیت و اعتلای آن این دانشگاه باید بتواند بهترین‌ها، متخصصان و متفکران را از هر جای دنیا جذب کند. برای این منظور دانشگاه باید اختیارات ویژه داشته باشد. توجه داشته باشیم که همه‌ی نیروها در جامعه‌ی ما به کاهش کیفیت تمایل دارند. پس اگر جزیره‌ی کیفیت کوچک‌ترین تعللی در افزایش کیفیت کند، همانند دانشگاه‌های موجود، به سرعت کیفیت آن کاهش می‌یابد و به مؤسسه‌ای کم اهمیت تبدیل می‌شود.
 
امکانات مالی کافی:
گرچه اعتبار مالی تنها انگیزه‌ی جذب افراد با کیفیت نیست اما در جذب و حفظ کیفیت نقش اساسی ایفا می‌کند. از این جهت امکانات مالی این دانشگاه نیز باید همراه با آزادی عمل ویژه در پرداخت‌ها و متناسب با نیاز دانشگاه باشد.
 
آموزش کارمندان:
کارمندان این دانشگاه، در تمام سطوح، باید آموزش ویژه ببینند تا با کارکرد یک دانشگاه نوین آشنا شوند و بتوانند به طور مؤثر در پیشبرد امور دانشگاه فعالیت کنند.
 

منافع و دستاوردهای اندیشگاه برای کشور

اندیشگاه منافع گوناگونی برای کشور خواهد داشت که برخی از آنها عبارت‌اند از:

(الف) دانشگاه پیشنهادی، پس از یک دوران گذار به یک اندیشگاه یا «جزیره‌ی کیفیت» تبدیل می‌شود. برای این منظور سرمایه‌گذاری ویژه‌ای انجام می‌شود که با سرمایه‌گذاری در پژوهش‌های بنیادی قابل مقایسه است. سود حاصل از سرمایه‌گذاری‌های بنیادی، برخلاف تصورات معمول در ایران، اگر به صورت مرکب در مدت طولانی محاسبه شود، معادل حدود 40 درصد در سال است. در صورتی که سود حاصل از پژوهش‌های کاربردی حدود 15 درصد است. این ارقام بر تحقیقی بین المللی مبتنی است که اخیراً انجام شده است.

(ب) هزاره‌ی جدید میلادی مصادف است با تحولات عمیق دانشگاهی در سطح دنیا. تعریف دانشگاه در حال تحول است و نگرش اجتماعی به دانشگاه نیز در حال تغییر. در این میان کشور ما نمی‌تواند خود را از این تحولات مصون بدارد یا آنها را نادیده بگیرد. این پیشنهاد زمینه را برای ایجاد دانشگاهی پویا و منطبق با نیازهای جدید و شرایط بین المللی فراهم می‌کند؛ به علاوه می‌توان امیدوار بود در انتهای قرن حاضر هجری شمسی، در ایران 1400، دست کم یک دانشگاه به مفهوم نوین بین المللی آن و نیز منطبق با نیازهای عمیق بومی ایران ایجاد شود.

(ج) این دانشگاه به معنای جامع آن، دربرگیرنده‌ی همه‌ی رشته‌هاست و انعطاف لازم را برای راه اندازی رشته‌های جدید، بسته به نیاز، خواهد داشت.

(د) هنگامی که مشخص شود این دانشگاه جای تفکر و اندیشه‌های بنیادی با توجه به فرهنگ کشور ما و نیازهای جامعه‌ی متحول امروزی ماست، دست کم بخشی از جوانان با استعداد که به خارج از کشور می‌روند به سمت آن جذب می‌شوند. همچنین متخصصان ایرانی تراز اول ما که در دنیا پخش هستند به همکاری با این دانشگاه ترغیب خواهند شد.

(هـ) به اندیشگاه مانند موجودی زنده نگاه خواهد شد که دائم در حال رشد است و خود را با شرایط زمان تطبیق می‌دهد و در خود سازوکارهایی تعبیه می‌کند که مانع متحجرشدن یا نابودی می‌شوند. از این جهت همچون فانوس دریایی و مقیاسی برای دانشگاه‌های دیگر کشور عمل می‌کند و باعث رشد کیفیت آموزش عالی و تحقیقات در کشور خواهد شد.

منبع مقاله: رهیافت، بهار و تابستان 1380، شماره‌ی 24، صفحه‌ی 16.
این مقاله بخشی از طرح تحقیقاتی «جزیره‌ی کیفیت» است که با حمایت وزارت علوم، تحقیقات و فناوری انجام شده است.


منبع مقاله : مجله‌ی آفتاب، آذر 1381، شماره‌ی 21،
نسخه چاپی