مبدأ بت پرستی در عربستان
مبدأ بت پرستی در عربستان

نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی



 

بت های عمرو بن لُحَیّ

در مورد بت هایی که عمرو بن لحی از جده و شام و عراق آورد، دو افسانه ی جالب وجود دارد که نخستین آن ها به صورت خلاصه چنین است:
ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر، تنی چند از مردمان صالح بودند که همگی تقریباً هم زمان و در یک ماه! از دنیا رفتند ... و چون خویشان آن ها برایشان بی تابی می کردند، مردی از نسل قابیل گفت: آیا می خواهید برای شما پنج بت به صورت آن ها بسازم؟ با این تفاوت که من نمی توانم در آن ها روح بدمم. گفتند: آری؛ پس برای آن ها پنج بت تراشید و برپا داشت... در روزگار یردی بن مهلایل(1)!!! پس برای دیدار برادر و عمو و عموزاده ی خود، به نزد مجسمه یا بت او می رفتند و آن را بزرگ می داشتند و در اطرافش می گشتند تا یک قرن سپری شد. سپس قرن دوم فرا رسید و آن بت ها را بیش از قرن اول تعظیم نمودند! سپس قرن سوم فرا رسید و گفتند: پیشینان ما این بت ها را برای این بزرگ می داشتند که نزد خداوند برای آن ها شفاعت کنند. پس آن ها را عبادت کردند و کار بت ها بالا گرفت و کفرورزی قوم به خاطر آن ها شدّت یافت. خداوند تعالی، ادریس پیامبر را به سمت آنان فرستاد که آن ها را [به سوی خداوند] فراخواند ولی آن ها او را دروغ زن خواندند، تا این که خداوند ادریس را به سوی خود فراخواند. پس از آن پیوسته کار بت پرستان شدّت گرفت تا نوبت به نوح رسید. (ملاحظه می شود که دوران بت پرستی به زمان های دورتری از روزگار نوح باز می گردد). و خداوند او را که در این روزگار چهار صد و هشتاد سال عمر داشت، برای پیامبری برگزید. نوح مردم را صد و بیست سال به سوی خداوند فراخواند، اما آن ها عصیان ورزیدند و او را دروغ زن خواندند. پس خداوند به او فرمان داد که کشتی بسازد و هنگامی که از ساختن کشتی فراغت یافت و بر آن سوار شد، 900 سال داشت. در این زمان فراگیر شد و همه ی توفان زمین را پوشاند و این بت ها از فراز کوه «نوذ (2)» در آب فروافتادند و جریان آب شدّت یافت و سیلاب از سرزمینی به سرزمین دیگر جاری شد تا به سرزمین جُدّه رسید، سپس آب فرو نشست و بتان در کنار دریا باقی ماندند و باد بر آن ها وزید تا گرد و خاک آن ها را پوشاند.
و کاهن خُزاعی، عمرو بن لُحَیّ، یاوری از اجنه [رئی] داشت که یک بار نزد او آمد و گفت: شتاب کن به رفتن و رهسپار شدن از تهامه که سلامت و تن درست باشی. گفت: فرمان می برم... و توقف روا ندارم. آن جن به او گفت: به ساحل جده می روی و در آن جا بتانی آماده می یابی، آن ها را به تهامه ببر و باک مدار، سپس اعراب را به پرستش آن ها فراخوان که تو را اجابت خواهند کرد. پس عمرو بن لحی به ساحل جده آمد، آن بت ها را [از زیر خاک] بیرون آورد و سپس آن ها را حمل کرد و به تهامه برد و چون موسم حج رسید، همه ی اعراب را به پرستش آن ها فراخواند!
همه ی قبایل دعوت اورا اجابت کردند، پس «وَدّ» را به قبیله ی کلب داد که آن را در «دُومَهُ الجَندَل»، قرار دادند و به قبیله ی هَذیل، «سواع» را داد و این قبیله اولین اولاد اسماعیل بودند که بت اختیار کردند و آن را در «رُهاط» از اراضی «یَنبع» قرار دادند. به قوم «مَذحِج» و اهل جُرَش «یغوث» را داد که در تپه ای در یمن که به آن مَذحِج می گفتند، جای گرفت و به قبیله ی هَمدان «یعوق» را داد و در قریه ای که به آن «خَیوان» می گفتند و به اندازه ی دو شب تا مکّه راه بود، برپا شد و به قوم حمیر «نسر» را داد و در جایی از سرزمین «سبا» که به آن «بَلخَع» می گفتند نهاده شد. و این بت ها همواره پرستش می شدند تا خدای تعالی پیامبر را برانگیخت و او را به ویرانی آن ها فرمان داد. (3)
اما داستان دوم چنین خلاصه می شود که عمرو بن لُحَیّ برای کاری از مکّه به سمت شام رفت و وقتی به مآب (4) در سرزمین «بَلقاء» گام نهاد- که در آن جا مردم عمالیق بودند- و آن ها را دید که بت ها را می پرستیدند، به آنان گفت که این هایی را که می پرستید، چیست؟
گفتند: این ها بت هایی هستند که آن ها را پرستش می کنیم و از آن ها طلب باران می کنیم، پس برای ما باران می آورند و از آن ها برای چیرگی بر دشمن یاری می جوییم و به ما یاری می کنند، پس گفت: آیا بتی را به من می دهید تا آن را به سرزمین عرب ببرم تا آن را بپرستند؟ پس آن ها بتی به او دادند که به آن «هُبَل» می گفتند و آن را به مکّه آورد و در جایی نصب کرد و مردم را به عبادت و بزرگ داشت آن فرمان داد (5) و گروهی می گویند که او هبل را از «هیت» از سرزمین جزیره آورد و آن را در درون کعبه برپا داشت و هیت شهری تاریخی ست که «[بر کنار] فرات از نواحی بغداد و در قسمت بالای «انبار»(6) واقع شده است و در حال حاضر شهری آبادان و پرسکنه است و سرزمین آن دارای معدن است و قیر در آن جا زیاد است. ممکن است داستان فراخواندن هبل از مآب یا هیت نسبتاً صحیح تر باشد تا اصل غیرعربی بودنِ آن، اگرچه عناصر همین داستان نیز افسانه ی محض است. و این در حالی ست که در داستان اوّل تخیلی بدیع در جریان است که به صورتی زیبا میل انسان را به تجسد بخشیدن به آن چه دوست دارد، بیان می کند و اشاره ای دارد به تقدیس مردگان در زمان های پیشین با گذشت زمان علت ها از بین می روند و تنها صورتی ظاهر به صورت رمزی مقدس باقی می ماند که اساطیر و خرافات و افسانه ها آن را در بر می گیرد ... و آیین ها و آداب مختلف از مجرای عقل فطری آن را ارتقاء می بخشد تا آن که سرانجام به صورت پروردگاری معبود، مورد پرستش قرار گیرد.
داستان پردازان کهن و افسانه سازان در داستان خدایان قوم نوح گسستگی بزرگ و شکافی عمیق می بینند و به همین دلیل آن بت ها را که از اصل در هند بوده اند در آب سیل غوطه ور می سازند تا به ساحل جده برسند و سپس هزاران سال آن ها را در گل و لای ساحل دفن می کنند تا جنی پیدا شود و کاهن خزاعی را به سمت آن ها راهنمایی کند و او آن ها را برگیرد و حاضر و آماده سازد ... و سپس میان قبایل عرب بگستراند.
افسانه ی دوم بی تردید از ریشه و اساسِ ورود بسیاری از بت های عرب و معبودهای جاهلی به سرزمین های عربی پرده برمی دارد و در آن، متناسب با زمان، ریشه هایی از حقیقت اقوامی که از سمت شمال به جزیره آمدند و از تاثیر افسانه ها و عقاید آن ها در معتقدات عرب، یافت می شود؛ با صرف نظر از [شدّت] رشد و نمو آن ریشه ها در سرزمینی که خرافه و افسانه به خوبی در آن می روید، اما برای رویش و بالیدن حقایق تاریخی چندان استعدادی ندارد.

پی نوشت ها :

1. [یردی] پسر قینان پسر أنوش پسر شیث پسر آدم.
2. «نوذ» همان کوهی ست که آدم در سرزمین هند، بر آن هبوط کرد... و سرسبزترین کوه روی زمین است. (معجم البلدان، ج4، ص 913). (یادداشت نویسنده).
3. ر.ک. کتاب الاصنام ص 9-11 و 51-59 و تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 14.
4. مَآب در لغت به معنی مرجع، شهری از سرزمین شام بوده است و ابوعبیده بن جراح در سال 31 هجری در دوران ابوبکر آن را گشوده است، (معجم البلدان، ج2، ص 176).
5. ر.ک. السیره، ص 51؛ کتاب الاصنام، ص 8؛ اخبار مکّه، ص 58.
6. معجم البلدان، ج4، ص 997.

منبع: سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.

 

 

نسخه چاپی