كاتبان وحى
كاتبان وحى
كاتبان وحى


 

نويسنده:آيت الله محمد هادى معرفت
منبع:علوم قرآنى صفحه 42
پيامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمى‏دانست،و در ميان قوم خود به‏داشتن سواد معروف نبود.زيرا هرگز نديده بودند چيزى بخواند يا بنويسد،بنابر اين‏او را<امى‏»مى‏خواندند.قرآن هم او را با همين وصف ياد كرده است: الذين يتبعون‏الرسول النبى الامي... ، .. .فامنوا بالله و رسوله النبى الامي... (1) .امى منسوب به ام(مادر)است و كسى را گويند كه هم چون روزى كه از مادر زاده شده است فاقد سوادباشد.معناى ديگرى نيز گفته‏اند:منسوب به ام القرى(شهر مكه)،يعنى كسى كه درمكه زاده شده است.در قرآن در موارد ديگر نيز مشتقات اين واژه آمده است: هوالذى بعث فى الاميين رسولا منهم... (2) شايد مقصود منسوبين به شهر مكه باشد، ولى‏احتمال نخست مشهورتر است و با آيه‏هاى ديگر قرآن بيش‏تر سازش دارد: <و منهم‏اميون لا يعلمون الكتاب الا اماني...» (3) ،در اين آيه جمله <لا يعلمون الكتاب‏» ظاهرا تفسير <اميون‏»است و نيز از مقابله آنان(عرب)با اهل كتاب كه اهل سواد بودند،به دست مى‏آيد(به جهت تناسب در عطف)كه مقصود،فاقد كتابت و سواد است و حديث منقول از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه فرمود: <انا امه امية لا نكتب و لا نحسب (4) .ما مردمى هستيم فاقد سواد كتابت و نگارش حساب‏»معناى نداشتن سواد را تاييد مى‏كند.
آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد،صرفا نخواندن و ننوشتن است نه‏نتوانستن خواندن و نوشتن. و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذن لارتاب المبطلون (5) ،تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‏خواندى و با دست‏خود چيزى نمى‏نوشتى،و گرنه باطل انديشان قطعا به شك مى‏افتادند»مبادا كسانى كه در صدد تكذيب و ابطال سخنان تو هستند شك و ترديد كنند.اين آيه دليلى است‏بر اين كه پيامبر چيزى نمى‏خواند و نمى‏نوشت،ولى دلالت ندارد كه نمى‏توانست‏بنويسد وبخواند و همين اندازه براى ساكت كردن معارضين كافى است،زيرا پيامبر را هرگز باسواد نمى‏پنداشتند،بنابر اين راه اعتراض را بر خود بسته مى‏ديدند.
شيخ ابو جعفر طوسى در تفسير آيه مى‏گويد:<مفسرين گفته‏اند نوشتن‏نمى‏دانست،ولى آيه چنين دلالتى ندارد.صرفا گوياى اين جهت است كه‏نمى‏نوشته و نمى‏خوانده است و چه بسا كسانى نمى‏نويسند ولى قادر بر نوشتن‏هستند و در ظاهر وانمود مى‏شود كه فاقد سوادند و كتابت نمى‏دانند.پس مفاد آيه‏چنين است:پيامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتن‏نبود» (6) .
علامه طباطبايى فرموده است:<ظاهر التعبير نفى العادة و هو الانسب بالنسبة الى‏سياق الحجة (7) ،ظاهر عبارت نفى عادت-بر نوشتن و خواندن-است و اين در جهت‏استدلال مناسب‏تر است‏».
به علاوه داشتن سواد كمال است و بى‏سوادى نقص و عيب و چون تمامى‏كمالات پيامبر از راه عنايت‏خاص الهى بوده و هرگز نزد كسى و استادى تعلم نيافته(علم لدنى)پس نمى‏شود ساحت قدس پيامبر از اين كمال تهى باشد.عدم تظاهر به‏سواد،براى اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشكيك بوده است،به همين دليل‏پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به كاتبانى نياز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحى براى اوكتابت كنند،لذا چه در مكه و چه در مدينه زبده‏ترين با سوادان را براى كتابت‏انتخاب فرمود.اولين كسى كه در مكه عهده‏دار كتابت مخصوصا كتابت وحى شد،على بن ابى طالب عليه السلام بود و تا آخرين روز حيات پيامبر به اين كار ادامه داد.پيامبر صلى الله عليه و آله‏نيز اصرار فراوان داشت تا على،آن چه را نازل مى‏شود،نوشته و ثبت نمايد تا چيزى‏از قرآن و وحى آسمانى از على دور نماند.
سليم بن قيس هلالى،كه يكى از تابعين بود،مى‏گويد:نزد على عليه السلام در مسجد كوفه‏بودم و مردم گرد او را گرفته بودند،فرمود: <پرسش‏هاى خود را تا در ميان شما هستم‏از من دريغ نداريد.درباره كتاب خدا از من بپرسيد،به خدا قسم آيه‏اى نازل نشدمگر آن كه پيامبر گرامى آن را بر من مى‏خواند و تفسير و تاويل آن را به من‏مى‏آموخت‏».عبد الله بن عمرو يشكرى معروف به ابن الكواء،يكى ازپرسش كنندگان صحابه على عليه السلام و بسيار دانا و دانش‏مند بود،از وى پرسيد:آن چه‏نازل مى‏گرديد و شما حضور نداشتيد، چگونه است؟على عليه السلام فرمود:<هنگامى كه‏به حضور پيامبر مى‏رسيدم،مى‏فرمود:يا على در غيبت تو آيه‏هايى نازل شد،آن گاه‏آن‏ها را بر من مى‏خواند و تاويل آن‏ها را به من تعليم مى‏فرمود» (8) .
اولين كسى كه در مدينه عهده‏دار كتابت وحى گرديد،ابى بن كعب انصارى بود.
او قبلا در زمان جاهليت نوشتن را مى‏دانست.محمد بن سعد گويد:<كتابت در ميان‏عرب كمتر وجود داشت و ابى بن كعب از جمله كسانى بود كه در آن دوره كتابت رافرا گرفته بود» (9) .ابن عبد البر مى‏گويد:<ابى ابن كعب نخستين كسى است كه در مدينه‏عهده‏دار كتابت‏براى پيامبر صلى الله عليه و آله شد و او اولين كسى بود كه در پايان نامه‏ها نوشت:
كتبه فلان...» (10 .ابى بن كعب كسى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرآن را به طور كامل بر وى‏عرضه كرد.او از جمله كسانى است كه در عرضه اخير قرآن حضور داشت،بدين‏جهت در دوران يك سان كردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستى گروه به او واگذارشده بود.و هرگاه در مواردى اختلاف پيش مى‏آمد،با نظر ابى،مشكل حل‏مى‏گرديد (11) .
زيد بن ثابت در مدينه در همسايگى پيامبر صلى الله عليه و آله خانه داشت.او نوشتن‏مى‏دانست.در ابتداى امر هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله نياز به نوشتن داشت و ابى بن كعب حاضرنبود،به دنبال زيد مى‏فرستاد تا براى او كتابت كند.رفته رفته كتابت او هم رسميت‏يافت و حتى با دستور پيامبر صلى الله عليه و آله زبان و نوشتن عبرانى را نيز فرا گرفت تا نامه‏هاى‏عبرى را براى پيامبر صلى الله عليه و آله بخواند،ترجمه كند و پاسخ بنويسد.زيد بن ثابت‏بيش ازديگر اصحاب،ملازم پيامبر صلى الله عليه و آله براى نوشتن بود و بيش‏تر نامه نگارى مى‏كرد (12) .
بنابر اين عمده‏ترين كاتبان وحى،على بن ابى طالب،ابى بن كعب و زيد بن ثابت‏بودند و ديگر كاتبان وحى،در مرتبه دوم قرار داشتند.
ابن اثير گويد:<يكى از ملتزمين حضور در امر كتابت،عبد الله بن ارقم زهرى بود.
او عهده‏دار نامه‏هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود،ولى عهده‏دار معاهده‏ها و صلح نامه‏هاى‏پيامبر صلى الله عليه و آله،على بن ابى طالب بود».او مى‏گويد:<از جمله كاتبان،كه احيانا براى‏پيامبر صلى الله عليه و آله كتابت مى‏كردند،خلفاى ثلاثه،زيد بن عوام،خالد و ابان دو فرزندسعيد بن العاص،حنظله اسيدى،علاء بن حضرمى،خالد بن وليد،عبد الله بن رواحه،محمد بن مسلمه،عبد الله بن ابى سلول،مغيرة بن شعبه،عمرو بن العاص،معاوية بن ابى سفيان،جهم يا جهيم بن صلت،معيقب بن ابى فاطمه وشرحبيل بن حسنه بودند».
او مى‏افزايد:<نخستين كس كه از قريش براى پيامبر كتابت نمود عبد الله بن سعدبن ابى سرح بود،سپس مرتد شد و به سوى مكه باز گشت و آيه <و من اظلم ممن‏افترى على الله كذبا او قال اوحى الى و لم يوح اليه شي‏ء...» (13) در شان او نازل گرديد» (14) .
ظاهرا اين افراد از جمله كسانى بودند كه در ميان عرب آن روز با سواد بودند ونوشتن و خواندن مى‏دانستند و در مواقع ضرورت گاه و بى‏گاه حضرت براى نوشتن‏از آنان استفاده مى‏كرد،ولى كاتبان رسمى سه نفر فوق و ابن ارقم بودند.
ابن ابى الحديد گويد:<محققان و سيره نويسان نوشته‏اند كه كاتبان وحى،على عليه السلام و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم بودند و حنظله بن ربيع تميمى و معاويه،نامه‏هاى‏پيامبر صلى الله عليه و آله را به سران،نوشته‏هاى مورد نياز مردم و هم چنين ليست اموال و صدقات را مى‏نوشتند» (15) .ابو عبد الله زنجانى تا بيش از چهل تن را جزء كاتبان وحى شمرده‏است (16) كه ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده مى‏شده است.
بلاذرى در خاتمه كتاب فتوح البلدان از واقدى آورده است:<هنگام ظهور اسلام،در ميان قريش،هفده نفر نوشتن را مى‏دانستند: على بن ابى طالب،عمر بن الخطاب،عثمان بن عفان،ابو عبيدة بن جراح،طلحة بن عبيد الله،يزيد بن ابى سفيان،ابوحذيفة بن عتبة بن ربيعه،حاطب بن عمرو(برادر سهيل بن عمرو عامرى)،ابوسلمة بن عبد الاسد مخزومى،ابان بن سعيد بن العاص بن اميه، برادرش خالد بن سعيد،عبد الله بن سعد بن ابى سرح،حويطب بن عبد العزى،ابو سفيان بن حرب،معاوية بن ابى سفيان و جهيم بن صلت و از وابستگان قريش:علاء بن حضرمى.
از زنانى كه در صدر اسلام نوشتن را مى‏دانستند مى‏توان از ام كلثوم بنت عقبه،كريمه بنت مقداد و شفاء بنت عبد الله نام برد.شفاء به دستور پيامبر به حفصه‏نوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نويسندگان قرار گرفت.عايشه و ام سلمه‏از زنانى بودند كه فقط خواندن مى‏دانستند.
در مدينه سعد بن عباده،منذر بن عمرو،ابى بن كعب،زيد بن ثابت،كه نوشتن‏عربى و عبرى را مى‏دانست،رافع بن مالك،اسيد بن حضير،معن بن عدى،بشير بن سعد،سعد بن ربيع،اوس بن خولى و عبد الله بن ابى نوشتن مى‏دانستند» (17) .
شيوه كتابت در عهد رسالت‏بدين گونه بود كه بر هر چه يافت مى‏شد و امكان‏نوشتن روى آن وجود داشت،مى‏نوشتند،مانند:
1- عسب:جمع عسيب،جريده نخل،چوب وسط شاخه‏هاى درخت‏خرما كه‏برگهاى آن را جدا مى‏ساختند و در قسمت پهن آن مى‏نوشتند.
2- لخاف:جمع لخفه،سنگ‏هاى نازك و سفيد.
3- رقاع:جمع رقعه،تكه‏هاى پوست‏يا ورق(برگ)يا كاغذ.
4- ادم:جمع اديم،پوست آماده شده براى نوشتن.
پس از نوشته شدن،آيات نزد پيامبر و در خانه ايشان ضبط و نگهدارى مى‏شد.
گاهى برخى از صحابه مى‏خواستند سوره يا سوره‏هايى داشته باشند،آن‏ها رااستنساخ كرده و بر روى تكه‏هاى برگ يا كاغذ مى‏نوشتند و نزد خود نگه مى‏داشتندو معمولا در محفظه‏هاى پارچه‏اى به ديوار مى‏آويختند (18) .
آيه‏ها به گونه‏اى منظم و مرتب،در هر سوره ثبت مى‏گرديد و هر سوره با نزول‏بسم الله آغاز يافته و با نزول بسم الله جديد ختم آن سوره اعلام مى‏شد و سوره‏ها بااين رويه هر يك جدا و مستقل از يك ديگر ثبت و ضبط مى‏شد.در عهد رسالت‏هيچ گونه نظم و ترتيبى بين سوره‏ها صورت نگرفت.
علامه طباطبايى مى‏فرمايد:<قرآن به صورت امروزى در عهد رسالت ترتيب داده‏نشده بود،جز سوره‏هاى پراكنده بدون ترتيب و آيه‏هايى كه در دست اين و آن بود ودر ميان مردم به طور متفرق وجود داشت‏» (19) .

پی نوشت:

1- اعراف 7:157 و 158.
2- جمعه 62:2.
3- بقره 2:78.
4- تفسير كبير رازى،ج 15،ص 23.
5- عنكبوت 29:48.
6- ابو جعفر(شيخ طوسى)،التبيان،ج 8،ص 193.
7- الميزان:ج 16،ص 145.
8- سليم بن قيس هلالى،السقيفه،ص 214-213.
9- طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 59.
10- ر.ك:الاصابة،ج 1،ص 19.ابن عبد البر قرطبى،الاستيعاب فى معرفة الاصحاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 51-50.
11- ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 348-340.مصاحف سجستانى،ص 30.
12- ر.ك:ابن اثير،اسد الغابة فى معرفة الصحابه،ج 1،ص 50.الاستيعاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 50 ومصاحف سجستانى،ص 3. طبقات ابن سعد،ج 2،قسمت 2،ص 115.
13- انعام 6:93.
14- ر.ك:اسد الغابة،ج 1،ص 50.
15- ابن ابى الحديد،شرح نهج البلاغه،ج 1،ص 338.
16- زنجانى،ابو عبد الله،تاريخ القرآن،ص 21-20.
17- ر.ك:ابو الحسن بلاذرى،فتوح البلدان،ص 460-457.
18- ر.ك:التمهيد،ج 1 ص 288.تلخيص التمهيد،ج 1 ص 133.
19- الميزان،ج 3،ص 79-78.



 

نسخه چاپی