تاریخ سوریه باستانی
 تمدّن آسیای صغیر در دوره‌ی باستانی

 

نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

وضع جغرافیائی:

همان طور که آسیای صغیر، اروپا و آسیا را به هم می‌پیوندد سوریه نیز آسیا و افریقا را به یکدیگر مربوط می‌سازد. این سرزمین دارای مناظر و مختصات مختلفی است و می‌توان آن را به چهار ناحیه‌ی اصلی تقسیم کرد: در شمال، سوریه‌ی علیا که فلاتی است کم ارتفاع؛ در مرکز، فنیقی که ناحیه‌ی باریکی است میان دریا و کوه لبنان، وکله سیری (1) که ناحیه‌ای است کوهستانی و به بیابان شام متصل می‌شود؛ در جنوب، فلسطین که بحرالمیت در آن قرار دارد و رودخانه‌ی اردن در آن جاری می‌باشد، آب و هوای نواحی ساحلی مدیترانه‌ای است و کشت غلات و مو و درختان میوه دار در آن صورت می‌گیرد. هر قدر به طرف مشرق پیش رویم مقدار باران کمتر می‌شود؛ دشت‌ها و بیابان‌ها جانشین نواحی مزروع می‌گردد و اهالی که تعداد آنها نیز کم است به پرورش حیوانات و گله داری اشتغال دارند. به این ترتیب سرزمین سوریه تنها راه طبیعی اقوامی که از آسیا به افریقا می‌روند نیست بلکه ناحیه‌ای است که دریانوردان سواحل مدیترانه، شهرنشینان جلگه‌ها و دره‌ها و اقوام بیابانگرد داخلی در آنجا با هم تماس می‌گرفته‌اند.
پس از سپری شدن دوره پیش از تاریخ، یعنی در حدود چهار هزار سال پیش از میلاد، این ناحیه به دست اقوامی سامی زبان که از نژاد مدیترانه‌ای بودند افتاد. اقوام مزبور دولت‌هائی در این سرزمین تشکیل دادند ولی چون قدرت چندانی نداشتند دو برابر حملات مصری‌ها و بابلی‌ها و آشوری‌ها و هیتی‌ها تاب مقاومت نیاوردند. دولت دمشق و بلاد فنیقی در مرکز و دولت‌های یهود و همسایگان آنها در جنوب این ناحیه تشکیل یافت.

فنیقی‌ها

در کشور باریک و کم عرضی که میان کوهستان و دریا واقع شده دولت نیرومندی نمی‌توانست فعالیت کند؛ فنیقی‌ها که جدا و مجزا از هم به سر می‌بردند شهرهائی از قبیل صور، صیدا و بیبلوس تشکیل دادند و این شهرها گاه دوست و متحد و زمانی دشمن یکدیگر بودند. شهرهای فنیقی که بسیار ناتوان بودند استیلای مصریان را پذیرفته به فراعنه مصر خراج می‌پرداختند. انحطاط مصر موجب شد که در حدود سال 1200 فنیقی‌ها استقلال از دست رفته‌ی خود را بازیابند و از همین زمان دوره‌ی قدرت و افتخار فنیقی آغاز می‌شود. آنها که از جانب خشکی آرامش خاطری یافته بودند و با انهدام امپراتوری دریائی کرت از رقیبان دریائی نیز بیم و هراسی نداشتند بازرگانی خود را به وضع شگفت آمیزی توسعه داده، در سراسر مدیترانه‌ی شرقی به رفت و آمد پرداختند و در جزیره‌ی قبرس زندگی کوچ نشینی تشکیل دادند ولی از همین موقع یونانیان با آنها به رقابت برخاستند. پس از این به نواحی دوردست یعنی تا سیسیل و ساردنی و کناره‌های افریقا و اسپانیا رفتند و در همه جا نمایندگی‌های تجاری یا شهرهائی از قبیل پانوروم (2)، کارتاژ و قادس ایجاد کردند و سرانجام با جرئت و تهور بیشتری وارد اقیانوس اطلس شده در طول ساحل شرقی این اقیانوس به جزایر کاسی ترید (3) (سیلی) که قلع آن معروف بود، رسیدند. این تجارت البته همیشه قرین آرامش و بدون رقیب نبود. فنیقی‌ها گاه مجبور می‌شدند با مردم بومی بجنگند. خود آنها هم اغلب به غارت و راهزنی دست می‌زدند و افرادی را از نواحی مختلف می‌ربودند در جای دیگر به عنوان غلام می‌فروختند. با این حال ترجیح می‌دادند که بدون برخوردهای ناگوار کالاهای خود را با سایر اقوام مبادله کنند. کار آنها خرید مواد اولیه، فلزات، عاج و مواد خوشبو بود و در مقابل، محصولات صنعتی، جواهرات، پارچه‌های ارغوانی رنگ (رنگ ارغوانی را از صدف مخصوص تهیه می‌کردند)، اشیاء شیشه‌ای و همچنین محصولات زینتی، انواع میوه، شراب و چوب سدر به آنها می‌فروختند. بعدها در نتیجه‌ی اتحاد با مصر و عبریان در دریای سرخ نیز کشتیرانی کردند و حتی معروف است که کشتی‌های فنیقی به دستور نخائو دوم مسافرتی به دور افریقا انجام داده‌اند. بازرگانی زمینی آنها نیز توسعه یافت و کاروان‌های بازرگانی فنیقی در سوریه و بین النهرین فعالیت‌هائی داشتند. کشتی‌های آنها با پارو یا به وسیله‌ی بادبان و پارو حرکت می‌کرد و بندرگاههائی که دارای حصارهائی بود به وسیله‌ی آنها به وجود آمد. به این ترتیب باید گفت که توجه آنها به کشاورزی بمراتب کمتر از بازرگانی بوده است.
فنیقی‌ها که مردمی دریانورد و سوداگر بودند ابتکار و بدعتی در مذهب و هنر از خود نشان نداده‌اند. مراسم مذهبی آنها که پرستش ارباب انواع بود در معابد یا بر فراز تپه‌ها انجام می‌گرفت. خدای معروف آنها بعل بود و آن را به وسیله‌ی مجسمه‌های سنگی مجسم می‌ساختند و قربانی‌های انسانی به او تقدیم می‌کردند. معابد، کاخ‌ها و قلعه‌ها با مجسمه‌ها و کتیبه‌ها تزئین می‌شد و در این کار از مصر و بابل سرمشق می‌گرفتند.
با تمام این احوال بشریت از بابت اختراع قابل ملاحظه‌ای، یعنی خط صوتی، مدیون فنیقی‌ها می‌باشد. تا حدود سال 1500 خطوط هیروگلیفی و میخی معمول و متداول بود. در قرن پانزدهم در سه ناحیه تلاش و کوششی برای ایجاد خط صوتی صورت گرفت که عبارت بودند از سینا، سوریه علیا و فنیقی و تنها اقدامات قوم اخیر اثری از خود باقی گذاشت. معلوم نیست که فنیقی‌ها به طور کلّی خود مخترع این خط بوده یا آنکه علائم مصری یا بابلی را تغییر داده و به آن صورت درآورده‌اند. الفبای آنها (نخستین الفبائی که هر علامت آن معرف صوتی است) دارای بیست و دو حرف می‌باشد. این حروف همه بیصدا هستند چون در زبان‌های سامی حروف صدادار بندرت نوشته می‌شد. از ادبیات فنیقی که مشتمل بر مطالب تاریخی و جغرافیائی بوده تقریباً اثری در دست نیست.
در قرن هشتم، آشوری‌ها حملات خود را به سوریه آغاز کردند و سرزمین فنیقی را با وجود مقاومت اهالی به اطاعت خویش واداشتند و بعد این ناحیه به تصرف مصری‌ها و بابلی‌ها و از حدود سال 538 به تصرف پارس‌ها درآمد.

عبری‌ها:

عبری‌ها که از نژاد مدیترانه‌ای بودند و مانند فنیقیان به زبان سامی سخن می‌گفتند، در آغاز از اقوام بیابانگرد بین‌النهرین و عربستان به شمار می‌آمدند و بتدریج به نواحی غربی و مخصوصاً ناحیه‌ی سینا متوجه شدند. آنها به قبایل چندی تقسیم شده و منحصراً از طریق پرورش خر و بز و گوسفند زندگی می‌کردند و بیشتر وقت آنها به جنگهای داخلی یا جنگ با همسایگان می‌گذشت. آنها نیز به خدایان متعدد عقیده داشتند و پرستش توتم‌ها و احترام به ارواح که آمیخته با ساحری و پرستش اشیاء (Fétichisme) بود در بین آنها رواج داشت. در نظر آنها پاره‌ای از حیوانات مقدس یا حرام و ناپاک بود و خوردن آنها امکان نداشت (مانند خوک) و مراسم مذهبی آنها با انجام نمازهای مخصوص، سرودها، رقص‌ها و قربانی‌ها و برگزاری جشن‌هائی مانند عید فصح صورت می‌گرفت.
برخی از قبایل یهود ظاهراً همراه با هیکسس‌ها به سرزمین مصر قدم گذاشتند منتهی چون مورد آزار و شکنجه بودند از مصر گریخته در شبه جزیره‌ی سینا به هم کیشان و هموطنان خود پیوستند و در همین زمان موسی ظهور کرده (حدود 1500) اقوام یهود را به اتحاد با هم واداشت و مذهبی ملّی برای آنها آورد. از این پس تنها خدای آنها یهود بود و سایر مراسم و معتقدات مذهبی از بین رفت، منتهی باید توجه داشت که این مذهب هنوز توحید واقعی نبود چون به وجود خدایان ملت‌های دیگر هم عقیده داشتند.
پس از موسی، عبریان به تصرّف فلسطین که مسکن کنعانی‌ها یعنی اقوامی که از حیث نژاد و زبان با آنها خویشی داشتند، پرداختند و پس از مدّت‌ها جنگ به زحمت قسمتی از آنها را به اطاعت درآورده و خود در بین آنها ساکن شدند. علّت کندی پیشرفت عبریان در جنگ ناآشنائی آنها با فن محاصره بود، گذشته از این هر قوم جداگانه به جنگ می‌رفت و فرماندهی که عنوان داور داشت آن قوم را رهبری می‌کرد. سرانجام دو قوم معروف این قبایل یعنی قوم شمعون (4) و لوی (5) از بین رفتند و یازده قوم دیگر، مذهب و برتری خود را بر دیگران تحمیل کردند.
پس از این پیروزی، جنگهای تازه‌ای علیه اقوام جنوب و مشرق که خویشی و قرابتی با هم داشتند، مانند عمالقه (6)، ادومی‌ها (7)، موآبی‌ها (8) و عمونی‌ها (9)، علیه فیلیستن‌ها (10) که از راه دریا وارد فلسطین شده و ظاهراً از مردم اژه و از کرت گریخته بودند، درگرفت. لزوم مقاومت در برابر این دشمنان، عبریان را بر آن داشت تا در شکل حکومت خود تغییری بدهند و حکومت سلطنتی را بپذیرند. این کار به علّت حسادت اقوام و قبایل با یکدیگر آسان نبود و تلاش گدعون (11) (قبیله مناسه) (12) و یفتاح (13) (قبیله‌ی گاد) (14) در این راه به جائی نرسید ولی شائول (15) (قبیله‌ی بن یامین) توانست دشمنان ملّت خود را به اطاعت وادارد و به این ترتیب بر تمام عبریان حکومت کند. وی در جنگ با فیلیستن‌ها به قتل رسید.
پس از چند سال جنگهای داخلی، داود که از قبیله‌ی یهودا بود پادشاه همه‌ی عبریان شناخته شد. وی اورشلیم را گرفته، آن را به پایتختی برگزید و پس از غلبه بر اقوام مجاور آنها را خراجگزار خویش کرد. با وجود قیام‌ها و منازعات خانوادگی سلطنت او توأم با افتخاراتی برای قوم یهود بود؛ داود در سال 1014 درگذشت، پسرش سلیمان جانشین او شد و سلطنت او که دوره‌ی پیشرفت فوق العاده‌ی عبریان محسوب می‌شود بآرامی گذشت. سلیمان معبد اورشلیم را بنا کرد، با دولت صور و مصر روابط دوستانه داشت، ارتش و مالیات‌ها را به صورت منظمی درآورد، بازرگانی را توسعه داد، از هنر و هنرمندان حمایت کرد و در دریای سرخ نیروی دریائی قابل ملاحظه‌ای به وجود آورد.
مذهب در نظر عبریان نقش اساسی و عمده‌ای داشت و با آنکه هنوز عده‌ای از آنها تمایل به پرستش بت‌ها داشتند ولی مذهب راه تکامل پیمود تا آنکه به صورت یکتاپرستی صحیحی درآمد. خدای واحد آنها یهود حمایت قوم خود را به عهده داشت. عبریان برای او تجسم مادی و شکل انسانی قائل بودند ولی هرگز مجسمه‌ای از او نساختند. مراسم ستایش یهوه در اورشلیم یعنی مکانی که تنها معبد آنها در آن قرار داشت، انجام می‌گرفت. ادبیات آنها اصولاً جنبه‌ی مذهبی داشت و مشتمل بر نماز و نیازها، سرودها، داستانهائی درباره‌ی آفرینش، طوفان و شیوخ بود. بتدریج اشعار سیاسی و میهنی که بسیار مهیج و شورانگیز بود و سپس حکایات تاریخی منثور بر آن افزوده گشت. اغلب این متون بعدها جمع آوری و قدیمی‌ترین مباحث توارت از آنها تشکیل شد.
سلیمان در سال 935 از دنیا رفت و نارضائی مردم از مخارج گزاف و استبداد زمان او ظاهر شد. پس از او قبیله‌ی یهودا و یک قسمت از قبیله‌ی بن یامین، رحبعام (16) پسر سلیمان را به پادشاهی پذیرفتند و سایر قبایل، یربعام (17) را به سلطنت برداشتند. دولت اسرائیل از قبایل اخیرالذکر به وجود آمد، پایتخت آن سی شم (18) و بعدها ساماری بود. تاریخ و سرگذشت این دولت حاوی جنگهای طولانی و شورش‌های مذهبی یا سیاسی است. در این دوره جنگ با اقوام همسایه‌ی جنوب و مشرق و همچنین با دولت دمشق تجدید شد و بزودی آشوری‌ها نیز خود را آماده‌ی گشودن کشورهای مجاور کردند. سرزمین فلسطین چندبار مورد هجوم آنها قرار گرفت و در سال 721 ساماری را به تصرف درآورده دولت اسرائیل را از بین بردند. ولی دولت یهودا به پرداخت خراج گردن نهاد و در سال 586 به دست بابلی‌ها منقرض شد و عده‌ی زیادی از مردم آن به اسیری به بابل رفتند (اسارت بابل).
پس از سقوط بابل یعنی در سال 539، پارس‌ها، به عبریان که به اسرائیلی و یهود نیز معروف می‌باشند، اجازه‌ی بازگشت به فلسطین و تجدید بنای معبد خویش را دادند. در این دوره ادبیات عبری پیشرفت فراوان کرد و در همین ایام پیغمبران یهود (عاموس، اشعیا ، ارمیا و حزقیال) با بت پرستی جنگیده احساسات میهنی آنها را تقویت کردند، تدوین سفر تثنیه و کتاب پادشاهان به همین زمان منسوب است.

پی‌نوشت‌ها:

1- Coelésyrie
2- Panorme = پالرم
3- Cassitérides - = Scilly = Sorlingues در جنوب غربی بریتانیای کبیر.
4- Siméon
5- Lévi
6- Amalécites
7- Edomites
8- Moabites
9- Ammonites
10- Philistins
11- Gédéon
12- Manassé
13- Jephté
14- Gad
15- Saül
16- Roboam
17- Jeroboam
18- Sichem

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم



 

 

نسخه چاپی