بحران فراگیر شرق اسلامی و جهان تک حکومتی
 بحران فراگیر شرق اسلامی و جهان تک حکومتی

 

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 
یکی از موانع مهمّ فراروی ظهور و حضور حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عدم آمادگی مسلمانان و مؤمنان اهل بیت (علیهم السَّلام) است و یکی از شرایط آمادگی، شناخت مسلمانان از دشمنان آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ البتّه دشمنان حیّ و حاضر و جاری در عصر حاضر.
پیش از این درباره‌ی مثلث شوم مسلمانان صهیونیست، یعنی سه ضل وهّابیت، بهائیّت و لیبرالیست‌ها گفت و گو شد. این سه جریان با خاستگاهی واحد، رویکردی واحد و منشأیی واحد، هجمه‌ی فرهنگی خود را به جهان اسلام آغاز کردند. پوشش فعّالیت‌های تبلیغی و فرهنگی، این جماعت را برای مدّتی از تیررس عموم مسلمانان و عکس العمل‌های آنان دور نگه می‌داشت؛ امّا بر اهل علم و بینش سیاسی پوشیده نبود که این سه جریان با گذر از فاز صوری فرهنگی، به فاز سیاسی وارده شده و به عنوان خطری جدّی کیان فرهنگ اسلامی و سرزمین‌های اسلامی را به نفع استعمار غربی به مخاطره خواهند افکند.
بیماری مسری روشنفکری و تمایل دستگاه سیاسی و فرهنگی رسمی به غرب، لیبرالیسم را پر و بال داد و طیف وسیعی از لایه‌های اجتماعی ساکنان شرق اسلامی را در بر گرفت.
حمایت دستگاه امنیّتی و سیاسی « انگلیس » از سلفی‌گری محمّد بن عبدالوهّاب و پیروانش و وادار ساختن شیوخ « جزیرة العرب » به حمایت از وهّابیت، تاین جریان را جایگیر کرد و در نقطه‌ی مرکزی جهان اسلام رسمیّت بخشید.
بهائیّت پس از عکس العمل جدّی مرحوم امیرکبیر و بیداری جمعی از علما و مراجع شیعی از « ایران » خارج شد و با پناه گرفتن در دامان صهیونیست‌های اشغالگر در لاک دفاعی رفت تا با حرکت تبلیغی، تدریجی بتواند برای خود جای پایی در میان عوام و عموم مردم و دستگاه رسمی سیاسی ایران پیدا کند.
واقعه‌ی انقلاب اسلامی و شکل گیری نهضت‌های بنیادگرای دین که خواستار حضور دین در عرصه‌ی مناسبات سیاسی و اجتماعی و مدیریّت کلان کشوری بودند، سران جریان‌های مخفی یا در واقع مادر اصلی این سه جریان شوم صهیونیستی را واداشت تا هم زمان اقدام به احیای فرقه‌های سابقه‌دار و ایجاد فرقه‌های نوظهور شبه مذهبی نماید تا از این طریق، امکان محدود کردن دامنه‌ی نفوذ و گسترش جریان‌های اصیل، مذهبی، بومی و ضدّ غرب و ضدّ یهودیّت صهیونیستی را به دست آورد. از اینجا و به سرعت همه‌ی قوای امنیّتی، سیاسی و فرهنگی در خدمت این مقصود وارد شد.
* در ایران، ابتدا از طریق تحریکِ روشنفکران ناقص الخلقه، موج هجمه‌ی فرهنگی را باعث شدند. ضلع لیبرال مسلک و روشنفکر مآب مسلمانان صهیونیست تحت حمایت بنیادها و جریان‌های سیاسی، فرهنگی غربی از بیغوله‌ها سر برآوردند و هجمه آغاز کردند. این جریان از سال 1368 هـ.. ش. به بعد دامن گسترد، در میان صفوف مردم رخنه افکند، نقش ستون پنجم را برای غرب ایفا کرد، تردید و تشکیک در مبانی دینی و مناسبات انقلاب اسلامی را ایجاد کرد و با به دست آوردن فرصت، طیّ چند دوره وارد فاز سیاسی شد و با جمع آوری همه‌ی قوا، مناصب را تصرّف کرد تا امکان براندازی کامل را به دست آورد.
* زیر سایه‌ی این جریان، دومین ضلع، یعنی بهائیّت، در موضع سهم خواهی و مظلوم نمایی به میدان آمد تا به نوعی، رسمیّت خود را به عنوان یک مذهب در کنار سایر مذاهب اعلام نماید و به موازات این تلاش، با سوء استفاده از فضای ایجاد شده بر گسترده‌ی تبلیغات و جذب نیروها افزود. در همان حال به اتّفاق سایر اضلاع، مترصد فرصتی ماند تا بتواند در نقش براندازی نظام انقلابی و اسلامی، همه‌ی تکلیف خود را به جا آورد.
* جریان سومی، ابتدا در گستره‌ی وسیعی از جهان اسلام، ابتدا در هیئت جریانی اسلام خواه و ضدّ آمریکا و یهود، خود را به مستضعفان جهان اسلام معرفی کرد و با جلب حیثیت، به عنوان رقیب جریان انقلاب اسلام شیعی، همه‌ی قوای خود را صرف تضعیف مواضع انقلابی و اصلاحی « ایران » نمود، با نشان دادن چهره‌ای موحش و خشن از اسلام، دست غربیان متجاوز را برای هجمه به کشورهای اسلامی، از جمله « افغانستان »، « عراق » و سایر نقاط باز کرد و مدارک لازم را برای رسانه‌های غربی فراهم آورد تا همه‌ی ساکنان غرب، مبتلای نوعی اسلام هراسی شوند. این همه در حالی بود که مستضعفان جهان در پی انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی مسلمانان، نوعی گرایش به اسلام، معنویّت، معناگرایی، حتّی آخرالزّمان و ظهور مقدّس منجی موعود پیدا کرده بودند.
این سه ضلع شوم مسلمانان صهیونیست در شرایطی به یاری غرب برخاستند که زلزله‌های پی در پی و بحران‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی، غرب را در برابر شرق اسلامی در موضعی کاملاً انفعالی قرار داده بود.
در واقع این سه جریان در مهم‌ترین شرایط خاصّ تاریخی، به نفع سرزمین‌های مادری خود، یعنی غرب الحادی و صهیونیسم یهودی به میدان آمدند.
نکته‌ی جالب توجّه این است که سران و هواداران هر سه جریان به محض احساس خطر در غار امن « آمریکا » و « انگلیس » پناه گرفتند. عموم سران لیبرال و روشنفکر ملحد غربگرا در کنار سران بهائیّت و بهائیان صاحب نفوذ و ثروت در انگلیس، اسرائیل و آمریکا به سر می‌برند و هم اینان گردانندگان اصی رسانه‌های ضدّ اسلامی، ضدّ شیعی و ضدّ ایرانی‌اند و امّا وهّابیت، تعلّق خاطر و وابستگی جریان حاکم در « عربستان » و نسبت سران این کشور به جریان مخفی و مخوف ماسونی این امکان را به وهّابیون می‌داد که به مدد فضای امنیّتی و ثروت شیوخ عربستان، بمانند، بلوا به پا کنند، بحران بیافرینند و امکان ایجاد هر گونه تعادل، آرامش و امنیّت را در سرزمین‌های اسلامی و به ویژه « عراق »، « پاکستان »، « یمن »، « افغانستان » و این اواخر، « ایران » از بین ببرند. ظهور تمام قدّ این سه جریان، در زیر پرچم اسلام صهیونیستی، این مثلث را به مهم‌ترین دشمنان اسلام انقلابی، تفکّر و فرهنگ شیعی و جریان مهدوی و موعودگرا تبدیل کرده است.
لیبرالیسم، جهان مطلوب را در تحقّق مدینه‌ی لیبرال دمکراسی غربی شناسایی می‌کند و در حال حاضر این مدینه را در هیئت ایالات متّحده و لیبرال سرمایه داری آمریکایی محقّق شده، می‌شناسد.
بهائیسم، علی محمّد باب را مهدی موعود معرفی کرده و ظهور و حضور این موعود مقدّس را تمام یافته اعلام می‌نماید. بالأخره وهّابیون، با مشی در طریق شرک آلود وهّابی‌گری، منکر اصل امامت و ولایت ائمه‌ی دین (علیه السَّلام) شده‌اند تا چه رسد به باور آوردن به مهدویّت، ظهور و قیام موعود مقدّس علیه تمامیّت کفر، شرک و استکبارورزی.
هر سه جریان، علیه جریان فکری و فرهنگی شیعی هم صدا و متّفق شده‌اند؛ درحالی که در جهان اسلام، این جریانِ معتقد به امامت و ولایت، تنها جریانی است که تمام قد در برابر استکبار و استعمار یهودی صفت ایستاده است.
نگاهی ساده به پاره‌ای از اخبار، (1) پرده از بسیاری از واقعیّت‌ها برمی‌دارد:
روزنامه‌ی سعودی « الوطن »، در مقاله‌ای با عنوان، « رازهایی که القاعده مایل به انتشارش نیست »، آورده است که:
نتایج تحقیقات « وست پوینت » که زیر نظر مرکز سیاست خارجی آمریکا مشغول فعّالیت است، نشان می‌دهد که: « پیشگامان قاتلان »، خلاف آنچه بن لادن و حامیان آنان مطرح می‌کنند که بین اسلام و غرب تضاد وجود دارد، در واقع این مسلمانان هستند که قربانیان اصلی تروریسم القاعده بوده‌اند.
این روزنامه و تحقیقات اعلام کرده است که اکثریّت غالب قربانیان القاعده تا کنون مسلمانان بوده‌اند.
در فاصله‌ی سال‌های 2004 م. تا 2008 م. تنها 15% از کشته شدگان عملیات القاعده، غیرمسلمانان بوده‌اند؛ یعنی 85% از کشته شدگان مسلمان بوده‌اند. همین امر باعث بوده که القاعده عموم طرف داران خود را در کشورهای اسلامی مثل « مصر »، « اردن » و « پاکستان » از دست بدهد؛ چنان که 80% از پاکستانی‌ها بی‌ثباتی سیاسی کشور خود را مرهون افراط گرایی این گروه اعلام کرده‌اند.
شاید به همین دلیل است که وهّابیون با سوء استفاده از ضعف مالی روستانشینان، مبلّغان خود را به مناطق روستایی « ایلام »، « بوشهر »، « بندرعبّاس »، « کردستان » و « زاهدان » گسیل داشته‌اند تا با توزیع بسته‌های صدتایی دو هزار تومانی آنان را بفریبند و در مراکز تفریحی و پارک‌ها به شکار جوانان خام مشغول شوند. (2)
« جوان آنلاین » هم خبر داده بود که گروهی از وهّابیون در برخی استان‌های مرزی، روزهای جمعه و بعد از نماز مغرب و عشاء با سوء استفاده از اوقات فراغت جوانان، ضمن تبلیغ وهّابیت، برای جذب هواداران، ماهیانه مبلغ 200 هزار تومان به افراد پرداخت می‌کنند.
ریال سعودی‌های وهّابی در حالی از طریق « عراق »، « پاکستان » و « امارت » به « ایران » وارد می‌شود که سران « عربستان » با صلیب آویخته به گردن در کنار ملکه‌ی « انگلستان » عکس یادگاری می‌گیرند، شراب می‌نوشند، دستور قتل عامّ مسلمانان مستضعف را صادر می‌کنند و بر کرسی درجه‌ی 33 لژهای ماسونی جهان تکیه می زنند.
ای کاش اینان به علمای اهل سنّت رحم می‌کردند که اگر چنین بود دست به ترور این اشخاص منفعل نمی‌زدند. این همه در حالی است که در میان سکوت عربستان، وهّابیون و سران کشورهای غربی، اسرائیل زمینه‌های تخریب « مسجد الاقصی » را فراهم می‌کند و در کنار آن یک مبلّغ سعودی به پیروی از عبدالعزیز بن باز پیشنهاد تخریب « مسجد الحرام » را می‌دهد.
روزنامه‌ی « القدس العربی » اعلام کرد که یوسف الاحمد، مبلّغ سعودی این پیشنهاد شگفت را برای بازسازی مسجد الحرام در شکل جدید و به بهانه‌ی جلوگیری از اختلاط مردان و زنان اعلام کرده است.
به هر روی، پیشگامی این سه جریان در ایجاد بحران فراگیر در شرق اسلامی، این منطقه را به منطقه‌ای بحران زده، مستعدّ حضور غربیان و نیازمند قیومیّت تبدیل کرده است. از دیگر سو؛ باز از هم پاشیدن زمینه‌های اتّحاد و اتّفاق میان جوامع اسلامی، خطرات را از مرزهای رژیم اشغالگر دور ساخته و بستر لازم را برای گستاخی و هتک حرمت به مسجد الاقصی تا تخریب کامل آن فراهم آورده است. در این میان، ثروت، جان و حیثیت مسلمانان به باد داده می‌شود تا آنکه، در اوج اختلاف و تشنّج فراگیر، سران مجامع مخفی امکان اعلام جهان تک حکومتی با محوریّت « قدس شریف » را حاصل کنند. در این باره باید اندیشه کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. این اخبار مربوط به سال‌های 1388 تا 1390 هـ. ش. است.
2. البرز، موعود.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی