دولت‌های غیرمتمدن در آغاز قرون وسطی
 دولت‌های غیرمتمدن در آغاز قرون وسطی

 

نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

واندال‌ها:

حکومت واندال‌ها شامل شهرستانهای قدیم رومی یعنی موری تانی (1)، نومیدی (2) و آفریقا و جزایر کرس، ساردنی، سیسیل و مجمع الجزایر بالئار بود. فاتحینی که این نواحی را به تصرف درآوردند با مردم به خشونت رفتار می‌کردند و شهرها را به باد غارت داده بسیاری از اهالی را می‌کشتند. گذشته از وحشتی که بر اثر یورش آنها ایجاد شده بود سختگیری‌های مذهبی نیز مردم را ناراحت می‌کرد چون واندال‌ها از پیروان آریوس (3) بودند. مهاجمین کلیساهای کاتولیک را ویران کرده به اعدام روحانیان یا تبعید آنها می‌پرداختند. ژان سریک (4) پادشاه آنها که مرد خطرناکی بود پس از تصرف رم به ویرانی آبادیها دست زد و نیروی دریائی او در سراسر مدیترانه مشغول فعالیت شد و تا سواحل امپراتوری مشرق به عملیات خرابکاری ادامه داد و امپراتوری مشرق برای آنکه از آرامش و صلح بهره مند باشد استقلال دولت واندال را به رسمیت شناخت.
ژان سریک که مایه وحشت و هراس رقیبان خود بود در سال 477 در گذشت. جانشینان او مردمی ضعیف و بی لیاقت بودند. رومی‌ها با کمال بی صبری در انتظار پایان تسلط حکمفرمایان جدید روزگار می‌گذراندند. سکنه قدیم این نواحی، یعنی بربرها (5) که به کوهستانها پناه بردند در فرصت مناسب عدم طغیان برمی‌داشتند و به این ترتیب این دولت نیرومند در حال انحطاط و آماده‌ی تسلیم به دشمن مصممی بود که قصد تصرف قلمرو وی را داشتند.

استروگت‌ها:

پس از خلع رمولوس اگوستول، اودواکر (6) به کمک اقوام غیرمتمدن، (هرول‌ها (7)، اسکایرها (8)، روژها (9)) عنوان پادشاهی ایتالیا را برخود گذاشت و یک سوم زمین‌ها را به آنها داد ولی قوانین رومی را همچنان محترم می‌شمرد. چندی بعد، تئودوریک، پادشاه استروگت‌ها به فکر تصرف ایتالیا افتاد و با کمکی که ظاهراً از طرف امپراتوری مشرق به او می‌رسید به اودواکر حمله برده پس از شکست وی در شهر راون او را زندانی کرد و پس از مدتی به قتلش فرمان داد (493).
به این ترتیب ایتالیا قلمرو استروگت‌ها شد و ایلیری و پانونی (10) و همچنین سیسیل و ناحیه پرووانس (11) ضمیمه خاک آنها گشت. تئودوریک با آنکه از ژرمن‌ها و تابع آریوس بود با رومی‌ها خیلی بهتر از ژان سریک رفتار کرد. وی نیز یک سوم زمین‌ها را میان سربازان خود تقسیم نمود و از غارت شهرها و کشتار افراد ممانعت کرد.
قوانین رومی به قوت خود باقی ماند و او به بسط دامنه تجارت و آبادانی شهرها و حمایت از هنر و ادبیات توجه خاصی داشت. صلح و آرامشی که در نتیجه قدرت او به وجود آمد موجبات بهبود درآمدها را فراهم ساخت. ارتش منحصرا از گت‌ها تشکیل یافته بود و در سایر ادارات عده‌ای رومی که برخی از آنها به مقامات عالی نیز رسیدند (مانند کاسیودور (12)، بوئس (13)، سیماک (14)) استخدام می‌شدند. از لحاظ مذهبی تئودوریک مردی بیطرف بود و به اعدام و قتل پیروان مذهب مسیح مبادرت نکرد.
دولت استروگت‌ها نیرومندترین دولتی بود که اقوام غیر متمدن تشکیل دادند و مرگ تئودوریک (256) این مطلب بخوبی مشهود بود ولی در زمان زمامداری جانشین و نوه‌ی او که طفل خردسالی بود قدرت سلطنتی رو به انحطاط گذاشت.

ویزیگت‌ها:

پیشتر به نام نخستین پادشاهان ویزیگت، که در نتیجه اتحاد با رومی‌ها، آکتین را متصرف شده برای اخراج اقوام سوئو (15)، واندال و آلن، (16) وارد سرزمین اسپانیا شده بود اشاره شد. ویزیگت‌ها برای اثبات وفاداری خود به کمک آاسیوس (17) شتافته آتیلا را در نواحی شرق پاریس (18) شکست دادند. این اقوام در واقع با آنکه در فکر تجاوز به متصرفات رومی بودند همیشه خود را خدمتگذار امپراتوران می‌دانستند.
در سال 466، اوریک (19) به تخت سلطنت نشسته و روابط خود را با رم قطع کرد و خود مستقل خوانده ناحیه‌ی مرکزی گل، پرووانس و اسپانیا را به تصرف درآورد و فقط قسمت شمال غربی در اختیار اقوام سوئو باقی ماند. وی دوسوم اراضی را میان سپاهیان تقسیم کرد و به این ترتیب رفتار او با رومی‌ها بدتر از رفتار تئودوریک ولی نیکوتر از روابط ژان سریک با رومی‌ها بود. به طور کلی وی جز به علل مذهبی به قتل و کشتار رومی‌ها دست نزد و این اقدام وی به این دلیل بود که او هم مانند واندال‌ها و استروگت‌ها پیرو آریوس محسوب می‌شد.
قلمرو حکومت ویزیگت‌ها وسیع‌ترین دولت‌های بربر بود ولی آلاریک دوم در سال 507 به دست فرانک‌ها مغلوب و مقتول شد و ویزگیت‌ها تمام اراضی و متصرفات خود را در گل، به استثنای سپتی مانی (لانگدوک) از دست دادند. در زمان جانشینان آلاریک دوم قدرت ویزیگت‌ها همچنان رو به ضعف بود. اقوام کانتابر (20) که ساکن کوهستانهای شمالی بودند سر به طغیان برداشتند و قوای امپراتوری مشرق از به وجود آمدن یکی از جنگلهای داخلی استفاده کرده، آندالوزی را به تصرف درآوردند.
در سال 567، لئوویژیلد (21) به سلطنت رسید و به احیای حکومت پرداخت. وی کانتابرها را به اطاعت واداشت و کشور سوئو‌ها را منقرض ساخته رومی‌ها را شکست داد؛ و به این ترتیب اختیار سراسر شبه جزیره را به دست گرفت. پسر وی، رکارد (22) از مذهب آریانیسم دست کشید و پیرو مذهب کاتولیک شد و این تصمیم سرانجام صلح میان ویزیگت‌ها و رعایای اسپانیائی و رومی آنها را تأمین کرد ولی باید گفت که این تصمیم نتایج نامطلوبی نیز داشت چون قدرت کلیسا به وضع خارق العاده‌ای افزایش یافت و قدرت سلطنتی را تحت الشعاع قرار داد؛ از این پس اسقف‌ها در انتخاب پادشاهان دخالت داشتند و تعقیب و سختگیری با پیروان آریوس و یهودیان شروع شد.
سونتیلا (23) همه‌ی رومی‌ها را از سرزمین آندالوزی بیرون کرد ولی به دست روحانیان که روز به روز قدرت بیشتری کسب می‌کردند از سلطنت خلع گردید. از این موقع قدرت سلطنتی بشدت کم شد. کلیسا و نجبا زمامدار واقعی کشور بودند و یک نوع حکومت تئوکراسی (24) (حکومت روحانیان) به وجود آمد و تعصبات مذهبی به صورت خطرناکی جلوه کرد. با تمام احوال حکومت همچنان پابرجا بود، چون دشمن خارجی وجود نداشت. این وضع تا آغاز سده هشتم ادامه یافت و کوههای پیرنه و دریا این سرزمین را از خطر خارجی حفظ می‌کرد و گذشته از این در این دوره دشمن نیرومند و خطرناکی برای ویزیگت‌ها وجود نداشت.

بورگندها:

کشور بورگندها یکی از کوچکترین کشورهائی بود که پس از حمله ژرمن‌ها ایجاد شد. بورگندها به عنوان متحد و همدست رم ناحیه ساووا و بتدریج تمام حوضه‌ی رود رن (25) را به استثنای منطقه پرووانس به تصرف درآوردند. معروفترین پادشاه آنها، گوندبو (26) است که مردی جنگجو و در عین حال قانونگذار بود و پس از کوتاه کردن دست سه برادر خود زمام امور را به دست گرفت. مشکلاتی که در حکومت بورگندها وجود داشت همان مشکلاتی بود که فاتحان ژرمنی با رعایای رومی خود داشتند، اگرچه رفتار بورگندها با رعایای خود خوب بود ولی اختلاف میان آنها که در نتیجه اختلافات مذهبی شدیدتر می‌شد هنوز باقی بود چون بورگندها هم پیرو آریوس بودند. چیزی نگذشت که آتش جنگ میان آنها و اقوام فرانک روشن شد و با آنکه بورگندها مردانه جنگیدند سرانجام تبعیت فرانک‌ها را پذیرفتند و قلمرو آنها در سال 534 ضمیمه خاک فرانک‌ها شد.

فرانک‌ها:

فرانک‌ها مدتها دشمن رم بوده و بتدریج در عداد متحدین رومی درآمدند به دو دسته تقسیم می‌شدند، سالین‌ها (27) که در شمال و نزدیک دریا مستقر بودند و ریپوئر‌ها (28) که در کناره‌های رن (29) سکنی داشتند. این اقوام بتدریج وارد خاک گل شده و رومی‌ها آنها را به عنوان متحد خویش پذیرفتند. پادشاه آنها مرووه (30) (که نام سلسله‌ی مروونژین از نام او گرفته شده) با آتیلا جنگید. کلوویس که ظاهراً نوه‌ی وی بود در سال 481، به تخت سلطنت نشست و اختیار اداره امور فرانک‌های سالی را به دست گرفت. در این زمان امپراتوری رم غرب از بین رفته بود و رومی‌ها که آزادانه در اراضی میان سن ولوار به سر می‌بردند از سیاگریوس (31) تبعیت می‌کردند. کلوویس به او حمله برد و وی را در سواسون (32) شکست داد (486) و نواحی خارج شهر را بآسانی تصرف کرد ولی شهرها حاضر به اطاعت از پادشاهی که به نظر آنها مشرک بود، نمی‌شدند لیکن وصلت کلوویس، با کلوتیلد خواهر زاده گندبو که کاتولیک مذهب بود مقاومت آنها را متزلزل ساخت.
در سال 496، کلوویس، آلامان‌ها را در جنگ تول بیاک (33) شکست داد. آلامان‌ها اراضی خود را در مغرب و مشرق رن میانه حفظ کردند ولی ناچار تبعیت فرانک‌ها را پذیرفتند. پس از این پیروزی، کلوویس به مذهب کاتولیک گروید و با این پیش آمد گل‌ها و رومی‌ها بآسانی و از روی میل به اطاعت او گردن نهادند و اقوامی که مطیع قبایل نیمه متمدن دیگر بودند خواستار غلبه و سیادت او شدند. کلوویس از این فرصت برای حمله به بورگندها استفاده کرد و آنها را در دیژون شکست داد لکن مغلوب شدگان را همچنان آزاد گذاشت و به اظهار وفاداری و تابعیت آنها اکتفا نمود (500). کلوویس در سال 507، با کمال رشادت به قلمرو ویزگیت‌ها حمله برد و آلاریک دوم را در وویه (34) شکست داده به قتل رسانید و تا حدود کوههای پیرنه پیش رفت. یک دسته دیگر از سپاهیان او که با بورگندها متحد شده بودند در طول رودخان رُن به حرکت درآمدند ولی مداخله استراگت‌ها آنها را از پیشرفت بازداشت.
کمی بعد، کلوویس پادشاه فرانک‌های ریپوئر و سایر فرماندهان اقوام فرانک را کشت و به این ترتیب صاحب اختیار تمام سرزمین گل (به استثنای ناحیه آرموریک، سپتیمانی و پرووانس) که از آن پس فرانسه خوانده شد، گردید. کلوویس در سال 511 درگذشت.
کلوویس بنابر عادات و رسوم فرانک‌ها ممالک خود را میان پسران خویش تقسیم کرد: تیری (35) مالک قسمت شرقی (استرازی) شد و شهر مس (36) را به پایتختی برگزید. پاریس و نواحی شمال غربی به شیلدبر (37)، اورلئان و مغرب گل به کلودومیر (38)، سوسوان و شمال گل به کلوتر (39) رسید. ناحیه اوورنی (40) هم اختیار تیری قرارگرفت و آکیتن میان سه پسر دیگر کلوویس تقسیم شد. با وجود اختلافات دائم داخلی، این سه برادر برای هجوم مجدد به سرزمین بورگندها موافقت کردند و بر آنها غالب شدند ولی کلودومیر در این جنگ کشته شد و فرزندان او به دست عموهای خود به قتل رسیدند و املاکشان به تصرف اعمام آنها درآمد. چند سال بعد جنگ و یورش جدیدی موجب انهدام قلمرو بورگندها شد (534). در این اثنا، تیری، اردوهائی برای جنگ با مردم سرزمین تورینگ (41) اعزام داشت و سیادت خود را بر آنها تحمیل کرد. پسر و نوه او قدرت خود را در آلمان توسعه دادند و به فتوحات کم دوامی در ایتالیا نائل شدند.
پس از مرگ شیلدبر اوّل و درگذشت نوه‌ی تیری، کلوتر اوّل مالک الرقاب فرانک‌ها شد، منتهی این وحدت و یگانگی دیری نپائید چون کلوتر در حال مرگ (561) متصرفات خود را میان چهار پسر خویش تقسیم کرد. گوان تران (42)، ارلئان و بورگندی، کاری بر (43)، پاریس و آکیتن، سیژبر (44)، استرازی، اوورنی و ژرمانی و شیلپریک (45) ناحیه سواسون و قسمت شمال را در اختیار گرفتند. این چهار برادر با هم نظر موافق نداشتند و میان آنها بخصوص سیژیر و شیلپریک همیشه جنگهائی در می‌گرفت. سیژبر با برونهو (46) با دختر پادشاه ویزگیت‌ها وصلت کرد و شیلپریک خواهر وی را به همسری گرفت ولی پس از چندی با او متارکه کرده همسری دیگر به نام فردگوند (47) برگزید. جنگ میان دو برادر پس از این پیش آمد شدت یافت و سیژبر به اتکاء دلاوری و شیلپریک با توسل به حیله‌گری به جنگ ادامه دادند. در این اثنا کاری بر درگذشت و برادران او متصرفات وی را میان خویش تقسیم کردند.
جنگهای داخلی بار دیگر آغاز شد؛ فردگوند وسایل قتل سیژبر را فراهم ساخت و حکومت استرازی در اختیار برونهو که پسری پنج ساله داشت، قرار گرفت. شیلپرک هم به قتل رسید. این جنگهای دائم و سلطنت پادشاهان خردسال از قدرت فرانک‌ها که زمانی خطر بزرگتری برای همسایگان محسوب می‌شدند بشدت کاست. چون گونتران و سپس فردگوند هم از دنیا رفتند جنگ به صورت رقابت میان شرق، یعنی استرازی که بیشتر جنبه ژرمنی داشت، و غرب یعنی نوستری که مخصوصاً تحت نفوذ گل‌ها و رومی‌ها واقع بود، درآمد. پس از جنگهای متعدد و پیروزیهاو شکست‌هائی که به نوبت نصیب یکی از طرفین می‌شد، کلوتر دوم، پسر شیلپریک، بر رقیبان خود فائق آمد و پس از قتل برونهو، زمام اداره‌ی امور فرانکها را بتنهائی به دست گرفت (613).
این منازعات که توأم با کشتارها و خشونت‌ها بود قدرت سلطنتی را متزلزل کرد و بر اختیارات لودها (48) یعنی نجبا افزود. کلوتر را همه جا به پادشاهی پذیرفتند ولی وی مجبور شد امتیازات عمده‌ای برای مردم قائل شود. این امتیازات عبارت بود از الغای مالیاتهائی که از طرف برونهو بر مردم تحمیل شده بود، شناسائی حق انتخاب اسقف‌ها توسط روحانیان که سابقاً در دست پادشاهان بود، تفکیک اداره نوستری، استرازی و بورگندی که از این پس هر یک توسط فرمانداری که نماینده قدرت سلطنتی بود، اداره می‌شدند.
کلوتر دوم در سال 628 مرد. پسر او، داگوبر آخرین پادشاه از فرانک‌هاست که دارای قدرت و اختیارات زیادی بوده و بر سراسر فرانسه حکومت کرده. وی با نجبا درافتاد و کوشید تا به اتکاء ملت و روحانیان از اختیارات آنها بکاهد. او با کمک اسقفی به نام سنت الوا (49) کارهای اداری را به صورت بالنسبه منظمی درآورد و در کار قضا و داوری دقت و شدت لازم به کار برد. وی با اسلاوها جنگید و برتون‌های ناحیه‌ی آرموریک را به اطاعت وا داشت.
پس از مرگ داگوبر اول (638) سرزمین فرانسه به طور قطع به دو قسمت تقسیم شد یکی استرازی و دیگری نوستری و بورگندی. هر یک از این دو قسمت پادشاه و فرماندارانی مخصوص به خود داشت. پادشاه همیشه یکی از افراد خاندان مروونژین بود که قدرت او بسیار کم و به اداره‌ی امور توجهی نشان نمی‌داد و وقت خود را به شکار یا گردش در مملکت به وسیله‌ی کالسکه‌ای که با گاو کشیده می‌شد، می‌گذراند و در این سیر و سیاحت‌ها در خانه‌های ییلاقی مختلفی که مخصوص وی بود اقامت می‌کرد. این پادشاهان را سلاطین بیکاره می‌خواندند. در این مدت فرمانداران کارهای حکومتی را انجام می‌دادند و بیشتر وقت آنها به جنگ‌های خونین با همسایگان و سایر فرمانداران می‌گذشت و یکی از معروفترین آنها ابروئین (50) فرماندار نوستری است که مردی جاه طلب و سنگدل بود. دشمنان فرانک‌ها از این وضع استفاده کردند؛ ژرمن‌های مغلوب استقلال خود را بازیافتند، بروتون‌ها هم به تقلید آنها خود را مستقل خواندند، دوک‌های آکیتن دیگر تسلیم هیچ قدرتی نبودند و مروونژین‌ها که زمانی قدرت و سیادت کامل داشتند بشدت ضعیف شدند و به مرحله انحطاط و زوال رسیدند، اقوام نیمه متمدن مغرب نیز سرنوشتی نظیر ایشان داشتند.

آنگلوساکسون‌ها:

از قرن چهارم میلادی سرزمین برتانی دچار حمله‌ی اقوام ژرمنی ساکسون، که از شمال غربی ژرمنی آمده بودند همچنین مورد تاخت و تاز پیکت (51)‌ های ساکن کالدونی (52) شده بود. در قرن پنجم اسکوت‌ها (53) که در ناحیه هی برنی (54) (ایرلند) سکنی داشتند به کالدونی که از این پس، اکوس (55) نام گرفت مهاجرت کردند. زمانی که لژیون‌های رومی خاک برتانی را ترک گفتند، بروتون‌ها خود را مستقل خواندند، منتهی قادر به دفاع از خویش نبودند و بنابراین پیکت‌ها و اسکوت‌ها مجدداً آنها را مورد هجوم قرار دادند و ورتی ژرن (56) پادشاه برتون‌ها ناچار از ساکسون‌ها برای دفع خطر مهاجمان کمک خواست؛ ولی چاره‌جوئی و درمان بدتر از خود درد بود، چون ساکسون‌ها که برای کمک به این سرزمین آمده بودند دیگر از آنجا خارج نشده و در سواحل جنوبی استقرار یافتند و چیزی نگذشت که دو دسته دیگر از اقوام ژرمن یعنی ژوت‌ها (57) سکنه ژوتلند و آنگل‌ها که مرکزشان در شلسویگ (58) بود به مهاجرت پرداخته و در برتانی ساکن شدند.
در سال 449 فرمانده ژوت‌ها موسوم به هن گیست (59) حکومت کنت (60) را بنیان گذاشت. برتون‌های مغلوب به طرف مغرب رانده شدند و دولت‌های جدیدی از ژرمن‌ها ایجاد گشت. در قرن ششم تعداد این دولت‌ها به هفت رسید یعنی گذشته از کنت که قدیمی‌تر از همه بود، دولت‌های وسکس (61)، سوسکس (62)، و اسکس (63)، به دست ساکسون‌ها، و دولت‌هاس مرسی (64)، استانگلی (65)، و نورتمبری (66)، توسط آنگل‌ها پی ریزی شد. این حکومت‌ها که هپتارشی می‌خوانند. ناحیه کرنوای، سرزمین گال که به سه ایالت تقسیم شده بود و کشور استرات کلوید (67) در اقصی نقاط شمالی در دست برتون‌ها باقی ماند؛ عده‌ای از برتون‌ها برای فرار از خطر مهاجمان به ناحیه آرموریک پناه بردند و این ناحیه پس از این به نام برتانی معروف گشت و حال آنکه سرزمین قدیم برتانی به نام انگلیس خوانده شد.
کشور اکوس به دوقسمت منقسم گشت و در اختیار پیکت‌ها و اسکت‌ها قرار گرفت. در این موقع ایرلند به پنج ناحیه تقسیم می‌شد. به این ترتیب هنگامی که فرانسه، اسپانیا و ایتالیا در راه ایجاد وحدت قدم می‌گذاشتند، جزایر بریتانیا به پاره‌های متعددی تقسیم شده بود.
تاریخ قرن هفتم و قرن هشتم بیشتر شرح جنگهائی است که میان این هفت دولت و همسایگان آنها در گرفته و همچنین شرح پیشرفتهای مذهب مسیح در این حدود می‌باشد. برتون‌ها در این تاریخ مسیحی شده بودند و آنگلوساکسون‌های مشرک به وسیله‌ی هیأت‌هائی که از اروپا روانه این دیار شدند تبعیت از مسیح را پذیرفتند، منتهی آنگلوساکسون بر رقیب خود فائق آمد. مذهب مسیح در ناحیه اکس و ایرلند نیز رواج یافت؛ به تدریج از تعداد دولت‌ها نیز کاسته شد، به این ترتیب که وسکس سزمین سوسکس را ضمیمه خود کرد و دولت مرسی ناحیه‌ی استانگلی را به تصرف درآورد.
افا (68)، پادشاه مرسی قدرت فراوانی به هم زد و نزدیک بود سراسر انگلیس را تحت فرمان خویش درآورد، لکن پس از مرگ وی سیادت نصیب وسکس شد و اگبر (69) پادشاه آن کرانوای، اسکس و کنت را متصرف شده، مرسی و نورتمبری را به پرداخت خراج وادار کرد. به این ترتیب وی نخستین بار وحدت انگلیس را جامه‌ی عمل پوشاند و در سال 836 درگذشت.
پس از مرگ وی هجوم دانمارکی‌ها آغاز شد. این اقوام ابندا جزایر فاروئه (70)، شتلند، ارکاد و هبرید را گرفته، سپس سواحل انگلیس را مورد تهاجم قرار دادند و چندبار به این سواحل پیاده شده آنگلوساکسون‌ها را با وجود مقاومت شدیدی که از خود نشان می‌دادند مغلوب کردند. آلفرد، پادشاه وسکس پس از مبارزات شدیدی که گاه به نفع و زمانی به زیان او تمام شد با دانمارکی‌ها مصالحه کرد و قسمت شرقی انگلستان را در اختیار آنها گذاشت (878) ولی در زمان جانشینان وی این جنگها مجدداً شروع شد.
سرزمین اکس نیز دچار همین مصائب بود ولی زودتر از سایر نواحی به ایجاد وحدت توفیق یافت و کنت اوّل (71)، پادشاه اسکوت‌ها نفوذ و سیادت خود را بر اقوام پیکت تحمیل کرد و در واقع نخستین پادشاه اکس محسوب شد (844). در همین ایام نروژی‌ها که از خویشان نزدیک دانواها (72) بودند به سرزمین ایرلند حمله برده و آنجا را تاراج کردند و به علت نفاقی که میان ایرلندی‌ها وجود داشت قسمتی از آن جزیره را تصرف کردند.

اقوام جدید بربر

در همان زمان که واندال‌ها، ویزیگت‌ها، استرگت‌ها، بورگندها، فرانک‌ها و انگلوساکسون‌ها به تصرف شهرستانهای رومی و ایجاد حکومتهائی کم و بیش با دوام مشغول بودند و تحت نفوذ تمدن قدیم قرار داشتند، اقوام دیگری از ژرمن‌ها که در نواحی شرقی‌تر به حالت توحش و بیابانگردی به سر می‌برند آماده مهاجرت بودند، معروفترین آنها فریزون‌ها، یک قسمت از ساکسون‌ها، اقوام ساکن تورینگ، باویری‌ها، لمباری‌ها، هرول‌ها، (73) و ژپیدها (74) می‌باشند که در ژرمانی و جلگه دانوب زندگی می‌کردند. در نواحی شمالی‌تر، دانواها، نروژی‌ها و سوئدی‌ها سکنی داشتند که شبه جزیره‌ی اسکاندیناوی مسکن آنها بود.
اسلاو‌ها هم در همین ایام در اروپای شرقی ظاهر شدند؛ این اقوام از مدتها پیش در استپ‌های میان ویستول، وولگا ساکن بودند ولی از تاریخ اولیه‌ی آنها اطلاعی در دست نیست. آنها به زبانهای هند و اروپائی تکلم می‌کردند و ظاهراً منسوب به نژاد شمالی که از عوامل مختلف مانند آلپی‌ها و مغول‌ها به وجود آمده بود، می‌باشند. اسلاو‌ها به قبایل بیابانگرد متعدد تقسیم می‌شدند و زندگی آنها از شکار و گله‌داری می‌گذشت، آن عده از اسلاو‌ها که در نقاط جنوبی‌تر سکنی داشتند به کشاورزی و بازرگانی نیز می‌پرداختند.
سارمات‌ها و داس‌ها هم ظاهراً از اسلاوها محسوب می‌شدند. هجوم ژرمن‌ها، کشورهای غربی را به روی آنها گشود و از طرف دیگر فشار اقوام آسیائی (هون‌ها و غیره) پاره‌ای از قبایل اسلاو را مجبور کرد که به طرف مغرب پیش بروند و به این ترتیب از ویستول و ادر گذشته به حوالی رودخانه الب رسیدند. در آن ایام اختیار حکومت اسلاوها در دست پادشاهان یا فرماندهانی انتخابی بود. بنای دهکده‌ها و کشت در اراضی با کار دسته جمعی انجام می‌گرفت. از مذهب آنها تقریبا هیچ اطلاعی به دست نیامده. آنها خدایانی را که تجسم نیروهای طبیعت بود، می‌پرستیدند ولی به تدریج مسیحیت در میان آنها رواج گرفت و در بین اسلاوهای مغرب و جنوب پیشرفتهای قابل ملاحظه‌ای کرد.
گذشته از اقوام ژرمنی و اسلاو باید از مردمی که از نژاد مغول یا تورانی بودند یعنی آوارها، بلغارها و مجارها نیز نام برد. آوار‌ها متوجه جلگه دانوب شده به کمک لمباردها، ساکنین این سرزمین یعنی ژیپدها را مغلوب کردند و دولت نیرومند و نافرمانی ایجاد کردند که کارش غارت و ویرانی ممالک همسایه بود. بلغارها ناحیه دانوب سفلی را به تصرف درآورده تا مزی (75) پیش رفتند و مجارها در جلگه‌های شرقی کارپات پراکنده شدند. پشت سر این اقوام، یعنی در مرزهای آسیا اقوامدیگری آماده‌ی حرکت و غارت همسایگان و استقرار در نواحی مساعدتر بودند؛ بنابراین دوره‌ی یورش و هجوم هنوز به پایان نرسیده و تنها دولت‌هائی که قدرت بالنسبه کافی داشتند، می‌توانستند در برابر خطر مهاجمان جدید اروپا پایداری کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Mauritanie
2- Numidie
3- Arius
4- Genséric
5- Berbères
6- Odoacre
7 - Hérules
8- Skires
9- Ruges
10- Pannonie
11- Provence
12- Cassiodore
13- Boece
14- Symmaque
15- Suèves
16- Alains
17- Aétius
18- در ناحیه‌ای به نام Champs Catalaunique
19- Euric
20- Cantabres
21- Leovigild
22- Rekared
23- Svinitila
24- Théocratie
25- Rhône
26- Gpndebaud
27- Saliens
28- Ripuaires
29- Rhin
30- Mérovée
31- Syagrius
32- Soissons
33- Tolbiac
34- Vouillé
35- Thierry
36- Metz
37- Childebert
38- Clodomir
39- Clotaire
40- Auvergne
41- Thuring
42- Gontran
43- Caribert
44- Sigebert
45- Chilpéric
46- Brunehaut
47- Frédégonde
48- Leudes
49- Saint Eloi
50- Ebroïn
51- Pictes
52-Calédonie
53- Scots
54- Hibernie
55- Ecosse
56- Vortigern
57- Jutes
58- Schleswig
59- Hengist
60- Kent
61- Wessex
62- Sussex
63- Essex
64- Mercie
65- Estanglie
66- Northumbrie
67- Stratcluyd
68-offa
69- Egbert
70- Färöe
71- Kenneth
72- Danois
73-Hérules
74- Gépides
75- Mésie

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم



 

 

نسخه چاپی