فرانسه و پادشاهی کاپسین‌ها
 فرانسه و پادشاهی کاپسین‌ها

 

نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

آخرین پادشاهان کارولنژین

پس از خلع شارل فربه (شارل لوگرو) در سال 888 ، نجبای فرانسه، اود (1)، کنت پاریس را که مردانه در برابر نرمان‌ها جنگیده بود به سلطنت برداشتند؛ به این ترتیب دوره‌ی زمامداری کارولنژین‌ها خاتمه پذیرفت. وارث قانونی تاج و تخت، پسر لوئی دوم، یعنی شارل سوم معروف به ساده لوح، که مردی درستکار ولی ضعیف النفس بود مدعی سلطنت شد و هواخواهانی گرد خود فراهم آورد. وی با آنکه در این جنگ شکست خورد ولی مرگ اود موجب شد که او به سلطنت برسد.
وضع سلطنت به سبب قدرت روزافزون حکومت اربابی و مهاجمات نرمان‌ها سخت آشفته و ناپایدار بود. شارل سوم برای نجات خود از خطر نرمان‌ها، حوضه سفلای رود سن را که از آن تاریخ به نرماندی معروف گشت، به رولون (2) فرمانده نرمان‌ها واگذاشت و او خود را مطیع پادشاه فرانسه خواند (912). شارل که از این بابت فراغتی حاصل کرده بود به سرکوبی اتباع مخالف و فرمانده آنها یعنی روبر (3) اول، برادر اود، پرداخت. روبر با آنکه فاتح بود در جنگی کشته شد و شارل هم که به اسارت یکی از مالکان زبردست خود درآمده بود وفات یافت.
پس از این واقعه، رائول، دوک بورگنی، از طرف نجبا به سلطنت رسید، منتهی او نتوانست مخالفان را به اطاعت وادارد و در سال 936 درگذشت. کارلنژین‌ها فرصت را مغتنم شمرده لوئی چهارم (4) پسر شارل سوم را به تخت سلطنت نشاندند. وی با آنکه قدرت و تدبیر کافی داشت نتوانست از نافرمانی اتباع خود جلوگیری کند بخصوص که مجبور بود با آلمان هم که می‌خواست ناحیه لرن را به تصرف درآورد وارد پیکار شود.
برای او جز شهر لائون چیزی باقی نمانده بود و حال آنکه هوگ بزرگ (5)، پسر روبر اول و دوک دوفرانس، بسیار نیرومندتر از وی بود.
لوئی چهارم و هوک به فاصله کوتاهی از هم درگذشتند و پسران آنها جانشین آنها شدند. لوتر به پادشاهی رسید و هوگ کاپه عنوان دوک دوفرانس گرفت. هر دو بسیار جوان بودند و در زمان آنها آرامشی در فرانسه برقرار شد. هوگ که سیاستمداری ماهر بود، بدون آنکه روابط خود را با پادشاه تیره کند درصدد افزایش قدرت خود برآمد و خوشبختی او در این بود که پادشاه فرانسه آخرین عوامل قدرت را در جنگ با آلمان برای استرداد لرن، از دست می‌داد. لوتر از کوشش‌های خود نتیجه‌ای نگرفت و چون از دنیا رفت پسرش لوئی پنجم به جای او نشست. او نیز سال بعد در حین شکار هلاک شد.

نخستین پادشاهان کاپسین

لوئی پنجم فقط یک برادر داشت ولی نجبا، هوگ کاپه را بر او ترجیح داده و زمام سلطنت را به دست او سپردند. با روی کارآمدن هوگ کاپه دوره‌ی حکومت سومین سلسله پادشاهی فرانسه آغاز گشت و سلاطین این سلسله یعنی کاپسین‌ها مدت هشت قرن بر فرانسه سلطنت کردند. قدرت نخستین زمامداران این سلسله بیشتر از قدرت آخرین پادشاهان کارولنژین نبود. قلمرو سلطنتی شامل اراضی میان پاریس و اورلئان بود، در صورتی که بسیاری از نجبا از جمله دوک نرماندی، دوک بورگنی، دوک آکیتن، دوک گاسکنی، کنت فلاندر، کنت برتانی، کنت تولوز، املاک و اراضی بیشتری در اختیار داشتند. آنها از پادشاه که رسماً صاحب قدرت و اختیاراتی بود فرمان نمی‌بردند و به همین دلیل بود که نخستین پادشاهان این سلسله درصدد سختگیری با آنها برنیامدند و فقط کوشیدند تا اصل وراثت را به جای انتخابی بودن پادشاه معمول دارند و در این راه توفیق یافتند.
پس از هوگ کاپه، پسرش روبر دوم (6) به جای او نشست (996 ). وی سیاست پدر را دنبال کرد و املاک سلطنت را به میزان کمی توسعه داد. جانشین او‌ هانری اول با دوک نرماندی جنگید ولی نتیجه‌ای به دست نیاورد. در زمان سلطنت طولانی فیلیپ اول پسر‌ هانری اول واقعه مهمی رخ داد که اهمیت زیادی برای فرانسه داشت و آن فتح انگلیس به دست گیوم، دوک نرماندی بود. نتیجه این پیش آمد این بود که فردی نیرومند، تابع و دست نشانده شخصی ضعیف‌تر از خود شد و کشمکش‌ها و جنگ‌های فرانسه و انگلیس که قرنها دوام یافت از همین وضع سرچشمه گرفت.
لوئی ششم معروف به فربه در سال 1158 جانشین پدر (فیلیپ اول) شد. وی که جوانی خستگی ناپذیر و جنگجو بود درصد تحکیم و توسعه قدرت و اختیارات سلطنتی برآمد. وی از جنگ با انگلیس بهره‌ای نبرد ولی به برقراری آرامش در حوزه‌ی پاریس که دستخوش تاراج نجبا شده بود توفیق یافت و آلینور (7) وارث دوک نشین آکیتن را به همسری پسر خویش درآورد.
لوئی هفتم معروف به جوان فاقد کاردانی و محروم از کامیابیهای پدر بود. وی فرماندهی اروپائیان را در جنگ دوم صلیبی به عهده داشت و دو سال وقت خود را در آسیا تلف کرد. در بازگشت به فرانسه همسر خود را طلاق گفت و آلینور به ازدواج‌ هانری دوم پادشاه انگلیس درآمد. به این صورت گذشته از آنکه دست پادشاه فرانسه از آکیتن کوتاه شد قدرت انگلیس به میزان قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت.

فیلیپ اگوست

پسر لوئی هفتم، فیلیپ دوم معروف به فیلیپ اگوست در سال 1180 به سلطنت رسید. وی که شاهزاده‌ای هوشمند، راسخ و با تدبیر بود برای افزایش قدرت سلطنتی بسیار کوشید. وی نیز مانند پدر در جنگهای صلیبی شرکت کرد ولی غیبت او از پایتخت یک سال بیشتر طول نکشید و به محض مراجعت به توسعه املاک سلطنتی پرداخت. وی با بسیاری از ملک داران بزرگ که تابع او محسوب می‌شدند، ریشار شیردل، دوک نرماندی و پادشاه انگلیس که نیرومندترین آنها بود، جنگید. علت توفیق فیلیپ در این مبارزه و غلبه بر حریف، شرکت ریشار در جنگهای صلیبی و زندانی شدن در آلمان و سرانجام مرگ او بود. از خوش اقبالی پادشاه فرانسه، ژان سان‌تر، برادر و جانشین ریشار هم قدرت و کفایتی نداشت. بنابراین نرماندی، آنژو و پواتر به تصرف فیلیپ درآمد و کمی بعد فیلیپ به کنت فلاندر نیز حمله برد.
توسعه‌ی متصرفات و پیروزیهای پادشاه، موجب ناراحتی نجبا بود و عده‌ای از صاحبان املاک شمال فرانسه اتحادیه‌ای علیه فیلیپ تشکیل داد، که ژان سان تر و امپراتور آلمان، اتون چهارم نیز در آن شرکت داشتند. فیلیپ متحدین را در بووین شکست داد (1214) و برتری خود را بر صاحبان املاک تابع خود تحمیل کرد. زمامداران کاپسین پس از این هم با مقاومت‌های شدید مواجه شدند لیکن بر همه مخالفان فائق آمدند و ارباب املاک و ملوک طوایف را که تا آن موقع قدرت فراوانی داشتند به جای خود نشاندند. از طرف دیگر تحول و انقلابی که با ایجاد انجمن‌های بلدی صورت گرفت و اغلب مورد حمایت پادشاه بود موجب تزلزل قدرت نجبا شد.
در خلال این اوضاع، نواحی جنوب غربی فرانسه در نتیجه جنگ آلبی ژواها در آتش ناامنی می‌سوخت و روبه ویرانی می‌رفت. آلبی ژواها مرتدینی بودند که پاپ فرمان جنگ صلیبی با آنها داده بود. سپاهی مرکب از نجبا و تیولداران شمال فرانسه به فرماندهی سیمون دومونفور، به کنت نشین تولوز حمله بود و با خشونت و بیرحمی به خرابی شهرها و کشتار سکنه آنها پرداخت. ریموند، کنت تولوز و پیر پادشاه آراگون که متحد او بود در این جنگ کشته شدند و سیمون دومونفور هم هنگام محاصره تولوز به هلاکت رسید.
فیلیپ اگوست، با وجود تقاضای پاپ در این جنگ دخالت نکرد؛ پسرش لوئی هشتم (8 ) که در سال 1223 به جای پدر نشست عازم لانگدوک شد و بآسانی این ناحیه را گرفت لیکن قبل از آنکه جنگ را به پایان برساند به قتل رسید و این منازعات سه سال پس از او نیز ادامه یافت. در این جنگ‌ها برخی از شهرستانها بکلی ویران شدند، کفر و بدعت از بین رفت و لانگدوک به ملکیت پادشاه درآمد.

سن لوئی

پسر لوئی هشتم، لوئی نهم، که به سن لوئی معروف است در سال 1226 و در دوازده سالگی پادشاه شد، قیومیت و سرپرستی او با مادرش بلانش دوکاستیل بود، و این بانو که نیرو و تدبیرکافی داشت شأن و شوکت مقام سلطنت را بالا برد و از اقدامات نجبا در مخالفت با اختیارات سلطنتی جلوگیری کرد. هنگامی که لوئی به سن رشد رسید و زمام امور را شخصاً به عهده گرفت ایالات مختلف سلطنتی آرام و امرا و شاهزادگان مطیع و فرمانبردار بودند. گذشته از این صفات و سجایای پادشاه طوری بود که سن لوئی، به خلاف پیشینیان، مجبور به جنگ با اتباع و تیولداران خود نمی‌شد. وی مردی صدیق و فعال و شجاع و پرهیزکار بود و مقام سلطنت و دین مسیح را بالاتر همه چیز می‌دانست.
در جنگ با هانری سوم، پادشاه انگلیس، او را در تای بورگ (9) وسنت (10) شکست داد و چون از این بابت آسوده شد در جنگ هفتم صلیبی شرکت کرد، منتهی این جنگ سرانجام خوشی برای او نداشت. سن لوئی پس از شش سال دوری به فرانسه بازگشت و به اداره‌ی ایالات سلطنتی همت گماشت. وی که مخصوصاً هواخواه صلح و عدالت بود، از حقوقی که بر کاتالونی (11) و لیموزن داشت دست کشیده، وضع ادارات را اصلاح کرد، شخصاً ناظر و مراقب حسن جریان امور بود، از جنگهای خصوصی تا می‌توانست کاست، انجمن‌های بلدی را توسعه داد و عده‌ای را به اطراف فرستاد تا از سوء استفاده مأموران در کار وصول مالیات‌ها جلوگیری به عمل آورند. خود او در کار دادرسی رعایا و امور خیریه شرکت می‌جست و در نهایت سادگی زندگی می‌کرد و تنها چیزی را که می‌توان بر او خرده گرفت، سختگیری او نسبت به یهودیان، رباخواران، طرفداران بدعت و کسانی که کفر و ناسزا می‌گفتند، می‌باشد. وی از شهرت و معروفیت بسیار برخوردار بود، رعایای وی او را دوست می‌داشتند و بیگانگان به او احترام می‌گذاشتند. پادشاه انگلیس و بارون‌هائی که علیه او طغیان کرده بودند، پاپ و امپراتور آلمان که با هم می‌جنگیدند، چون به عدالت خواهی و انصاف او اعتماد داشتند از او کمک می‌خواستند.
سلطنت سن لوئی به این ترتیب بآرامی گذشت. در سال 1270 تصمیم گرفت که بار دیگر در جنگ صلیبی شرکت کند، منتهی در حوالی تونس به مرض طاعون جان سپرد. پسرش فیلیپ سوم (12) که پس از او به سلطنت رسیده بود به فرانسه بازگشت و با آراگن به جنگ پرداخت ولی از این جنگ نتیجه‌ی مطلوب نگرفت. قدرت و اعتبار علمای حقوق و قانونگذاران، که از بورژواها و متبحر در حقوق رم بودند از همین دوره سرچشمه می‌گیرد.
در اواخر قرن سیزدهم، حکومت فرانسه به پیشرفتهای قابل ملاحظه‌ای نائل شده بود، آنچه را که بعد از سلطنت شارلمانی از دست داده بود، بار دیگر تحصیل کرد، نفوذ و قدرت فئودال‌ها را با کمک روحانیان و بورژوازی از بین برد. املاک سلطنتی که در زمان نخستین پادشاهان کاپسین بسیار کوچک بود توسعه یافت، در برابر هجوم کشورهای همسایه بخوبی ایستاد، حکومت و دولتی استوار و بادوام به وجود آورد که بر مشکلات و موانع بیشمار فائق آمد. این کامیابی‌ها نتیجه‌ی اقدامات و پشتکار هوگ کاپه و جانشینان وی، ثمره‌ی دلاوری جنگجویان و دیپلماسی ماهرانه‌ی اگوست، و عدالت خواهی و پرهیزکاری سن لوئی می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Eudes
2- Rollon
3- Robert I
4- معروف به Outremer
5- Hugues
6- معروف به Pievx
7- Aliénor
8- معروف به Le Lion
9- Taillebourg
10- Saintes
11- Catalogne
12- معروف به Le Hardi

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم



 

 

نسخه چاپی