دیر کتوار
 دیر کتوار

 

نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

حکومت:

دیر کتوار (هیأت مدیریه) در 27 اکتبر سال 1795 به کار پرداخت و اعضای آن عبارت بودند از: لارولیر (1)، روبل (2)، لوتورنور (3)، باراس (4)، کارنو (5) که دارای عقاید معتدل، جمهوریخواه و طرفدار سعادت و نیکبختی وطن بودند و از میان این جمع فقط باراس خیالی جز جمع مال و ثروت نداشت. در شوراها هم اکثریت با افراد معتدل بود که با هر نوع زیاده روی مخالفت می‌کردند. دیرکتوار خواستار آرامش مذهبی، حفظ نظم و بهبود اوضاع مالی و اقتصادی بود ولی اقلیت معدودی از افراد مرتجع نیز در میان آنها وجود داشت. افراطی‌ها‌ی دست چپ عبارت بودند از چند تن از آخرین ژاکوبن‌‌ها و شخصی به نام بابوف (6) که تمایلات کمونیستی داشت و به توطئه‌ای نیز دست زد، لیکن دستگیر و به وسیله گیوتین اعدام شد. در وانده که هنوزگرفتار شورش بود، هوش، مأمور سرکوبی شورشیان گردید. به هر حال از تعداد روستائیان سلطنت طلب (شوان‌ها) کاسته شده بود؛ شارت دستگیر و تیر باران شد و صلح و آرامش در وانده برقرارگشت.
انتخابات سال 1797 به نفع مرتجعین صورت گرفت و بارتلمی (7) که به جای لوتورنور وارد دیرکتوار شد، طرفدار آنها بود. در شوراها اختلاف میان راست و چپ افزایش می‌یافت و جنبه دشمنی با دیرکتوار به خود می‌گرفت. در این موقع لارولیر، روبل و باراس، دست به کودتای هجدهم فروکتی دور (4سپتامبر) زدند و کارنو و بارتلمی را از دیرکتوار بیرون کرده عده‌ای از نمایندگان را تبعید و انتخاب بسیاری از آنان را باطل ساخته اختیارات فوق العاده‌ای برای خود قائل شدند. این توفیق در نتیجه کمک ارتش به دست آمد و فرماندهی نظامیان پاریس با اوژرو (8) بود.

پایان اتحادیه ی اول:

وضع سیاسی و نظامی فرانسه در سال 1796 بمراتب بهتر شد چون نه تنها با پروس مصالحه کرد، بلکه هلند و اسپانیا را نیز با خود متحد ساخته بود و می‌توانست با تمام قوا علیه اتریش، انگلیس و ساردنی به جنگ بپردازد. به همین علت تصمیم گرفت که در عین حال با آلمان و ایتالیا بجنگد و در صدد حمله‌ای به ایرلند برآید. دو سپاه، به فرماندهی مورو (9) و ژوردان، برای جنگ به آلمان رفتند و پس از عبور از رن چندین دولت آلمانی را به ترک اتحادیه واداشتند؛ سپس وارد باویر شدند ولی ژوردان در وورتزبورگ (10)، به دست آرشیدوک شارل، فومانده قوای اتریشی، شکست خورد. ژوردان ناچار عقب نشست و مورو نیز از او پیروی کرده، هر دو به کناره‌های رن بازگشتند و به این ترتیب هیچ نتیجه‌ای به دست نیامد. در ایتالیا که فرماندهی قوای فرانسوی با ناپلئون بناپارت بود، جنگ به صورت دیگری جریان یافت؛ ناپلئون که از مردم کرس و پیش از این در تصرف تولون و شورش واندمیر لیاقتی از خود نشان داده بود، سرداری ماهر بود و در عملیات نظامی تصمیمات خود را بسرعت به مرحله اجرا می‌گذاشت. در این اردوکشی، وی ابتدا سپاهیان ساردنی را شکست داده آنها را به عقد صلح و تسلیم نیس و ساووا واداشت و سپس به اتریشی‌‌ها حمله برد. رفتار و فعالیت‌های او با آنچه سرداران جمهوری فرانسه پیش از او انجام داده بودند، تفاوت داشت: وی در کارهای سیاسی نیز مداخله می‌کرد، در کشورهای تسخیرشده دست به غارت می‌زد، به سربازان خود وعده پول، و به ایتالیائی‌‌ها وعده آزادی می‌داد؛ وی پس از فتح لودی (11) سراسر ناحیه میلانه را گرفت و دوک پارم و دوک مودن (12) را به مصالحه واداشت، سپس وارد ممالک کلیسا شده، رمانی (13) را تصرف کرد و مانتو را به محاصره گرفت. اتریشی‌‌ها با قوائی که به کمک خواسته بودند، به تعرض پرداختند ولی در جنگهای کاستیگلیون (14) و آرکول (15) شکست خوردند و خاک ایتالیا را، به استثنای مانتو، تخلیه کردند. در نتیجه این اردوکشی، شبه جزیره ایتالیا به تصرف فرانسویان درآمد: پادشاه ناپل، که دشمن جمهوری بود، به عجله تقاضای صلح کرد و انگلیسی‌‌ها از کرس بیرون رفتند. فرانسویان از اقدامات خود علیه انگلیس، نتیجه مطلوب نگرفتند، چون در اردوکشی که به فرماندهی هوش انجام دادند، قسمتی از نیروی دریائی آنها بر اثر توفان متفرق شد و کشتی‌ها ئی که به ساحل ایرلند رسیدند نتوانستند در این جزیره پیاده شوند.
در سال 1797، دیرکتوار، از جنگ دریائی صرف نظر کرد و کوشش‌های خود را متوجه آلمان و ایتالیا نمود تا اتریش را به امضای عهدنامه صلح وادارد. در آلمان، هوش و مورو به سرداری دو سپاه از رن گذشته پیشرفتهائی حاصل کردند ولی در ایتالیا که رهبری عملیات نظامی با بناپارت بود جنگهای قاطعی انجام گرفت. یک سپاه اتریشی در ریوولی شکست خورد و مانتو تسلیم شد. در این موقع، بناپارت به تهدید پاپ پرداخت؛ پاپ ناچار به مصالحه تن در داد و آوین یون و تمام متصرفات خود در شمال کوههای آپنن را به فرانسه واگذاشت. بناپارت، متوجه اتریشی‌‌ها که در ونسی (16) اجتماع کرده بودند، شد و آنها را از آنجا بیرون رانده واردکارنتی (17) و استی ری (18) شد. از این پس راه وین باز بود و اتریش که خود را خسته و ناتوان می‌دید تقاضای صلح کرد. طرح مقدماتی صلح، در ماه آوریل، در لوبن (19) و معاهده ی قطعی، در اکتبر، درکامپوفورمیو به امضا رسید؛ اتریش، بلژیک و میلانه را به فرانسه واگذاشت. جمهوری ونیز، طبق نظر بناپارت و خلاف میل دیرکتوار، تجزیه شد: جزایر ایونی به فرانسه رسید و بقیه متصرفات و نیز به اتریش.
از اتحادیه اول، که به وسیله فرانسه درهم شکسته شد، اثری باقی نبود و تنها رقیب فرانسه انگلیس بود، که مذاکراتی، بدون اخذ نتیجه، با آن انجام می‌گرفت. ایتالیا تحت نفوذ فرانسه قرارگرفت و تغییراتی در آن به عمل آمد به این ترتیب که ژن دارای حکومتی دموکراتیک شد و به نام جمهوری لیگوری معروف گشت و میلانه با الحاق والتلین (20) که از تصرف گریزون‌‌ها بیرون آمده بود، و با الحاق مودن و نواحی شمالی ممالک کلیسا، جمهوری سیزالپین (21) را تشکیل داد.

توسعه طلبی فرانسه و اردوکشی مصر:

صلح، موجب شادمانی ملت فرانسه، که از این جنگ طولانی به ستوه آمده بودند، گردید، لیکن دیرکتوار که از برافتادن جمهوری ونیز، توسط متصرفات اتریش و اقدامات خودسرانه ی بناپارت ناراضی بود، خرسندی زیادی نشان نداد. وضع اقتصادی بد و اسکناس ارزش خود را بکلی از دست داده بود. دیرکتوار می‌خواست حکومت را با افراد میانه رو ادامه دهد و از هر نوع تندروی و افراط امتناع ورزد ولی بتدریج مجبور شد علیه مطبوعات و روحانیان تصمیماتی غیرقانونی و سخت اتخاذ کند. او در کار انتخابات مداخله کرد و انتخاب عده‌ای از نمایندگان را که موافق جمهوریخواهان بودند، باطل کرد و به این ترتیب شوراهائی رام و مطیع روی کار آورد (مارس 1798).
در این موقع سیاست جنگجوئی هم دنبال می‌شد؛ جنگ با انگلیس البته لازم بود منتهی برای تجاوز و پیشروی، به نواحی دیگر توجه شد: سویس مورد حمله قرارگرفت، به شورشیان وو (22)که علیه برن (23) (یکی ازکانتون‌های سویس) شوریده بودند کمک شد و سپس دو سپاه فرانسوی به سویس هجوم برده، جنگجویان بون را شکست دادند و پس از آنکه مقاومت کانتون‌های شوایتس (24)، هوواله (25) و نیدوالد (26) را درهم شکستند، به جای عنوان سابق، یعنی اتحادیه سیزده کانتون، نام جمهوری هلوتیک بر این سرزمین گذاشتند. فرانسه، شهرهای مولوز (27) و ژنو را ضمیمه خاک خویش ساخت و مجدداً به مداخله در املاک کلیسا پرداخته، پاپ را از مقر خود بیرون راند و جمهوری رم را ایجاد کرد. به این ترتیب حلقه‌ای از کشورهای متحد یا مطیع در اطراف فرانسه به وجود آمد که موجب نیرومندی بیشتر این کشور و افزایش اضطراب و تشویش اروپا می‌شد.
اردوکشی به انگلیس کار آسانی نبود و به همین مناسبت بناپارت مأمور رهبری این عملیات و تالیران، اسقف سابق، که انقلابی شده بود، پیشنهاد کردند که به مصرحمله شود تا پس از تصرف آن سرزمین برای درهم شکستن قدرت انگلیس، هند را مورد تعرض قرار دهند. دیرکتوار این پیشنهاد را پذیرفت و ناوگان فرانسه در ماه مه سال 1798، تولون را ترک گفته، بدون برخورد با انگلیسی‌‌ها از مدیترانه گذشت و پس از تصرف مالت، به مصر رسید. این کشور، اسماً در دست ترکان ولی حکومت و قدرت واقعی در اختیار ممالیک بود. ناپلئون در جنگ اهرام آنها را شکست داد و پس از گرفتن قاهره بر سراسر مصر مستولی شد، منتهی در خلال همین احوال، ناوگان انگلیس، به فرماندهی نلسون، سررسیده کشتی‌های فرانسوی را در ابوقیر منهدم کردند و از طرف دیگر ترکان که تا این موقع خود را دوست فرانسه می‌خواندند به دشمنی او برخاستند.
در سال 1799، بناپارت به شام لشکرکشیده یافا را تصرف کرد و مدتی بیهوده عکا را به محاصره گرفت و چون خبر تشکیل اتحادیه دوم را شنید به مصر بازگشت؛ کمی بعد خود روانه اروپا شد و فرماندهی قوای فرانسه در مصر را به کلبر (28) واگذاشت. کلبر یکی از سپاههای ترک را در هلیوپولیس شکست داد و به تمشیت امور و احیای سازمانهای مصری پرداخت ولی به قتل رسید و منو (29) جانشین او شد. وی که در عین حال ار طرف ترکان و انگلیسی‌‌ها مورد حمله قرارگرفته بود و هیچ گونه کمکی دریافت نمی داشت، در سال 1801 حاضر به تخلیه مصر شد و اردوکشی مصر که به وضع خوبی شروع شده بود با شکست کامل پایان پذیرفت.

اتحادیه ی دوم:

در ایتالیا دشمنی و زد و خورد در اواخر سال 1798 تجدید شد. قوای ناپل به حمله پرداخت و رم را گرفته جمهوریخواهان را به قتل رسانید. فرانسویان به سرداری شامپی یونه (30)، رم را از تصرف دشمن بیرون آورده وارد ناپل شدند. پادشاه ناپل گریخت و فرانسویان در قسمت بری این کشور (یعنی قسمت جنوبی ایتالیا به استثنای سیسسل) جمهوری پارتنوپی (31) را تشکیل دادند. برای تأمین موقعیت خویش در ایتالیا، فرانسویان، پیه مون را ضمیمه خاک فرانسه کردند و دوک تسکان را از مقر حکومت خود رانده، پاپ را با خود به اسارت بودند. این حوادث موجب شتاب در تشکیل اتحادیه دوم که شامل انگلیس، ناپل، ترکیه، اتریش، روسیه بود (در این موقع پل اول تزار روسیه بود) شد.
جنگ در اواخر زمستان یال 1799 ، در آلمان، ایتالیا و سویس شروع شد. در آلمان، ژوردان، از آرشیدوک شارل، در استوکاخ (32) شکست خورد و ناچار به حوالی رن عقب نشست. در ایتالیا، سوواروف (33) سردار روسی، به کمک اتریشی‌‌ها آمد و فرانسویان را درکاسانو و کنار رودخانه تربی (34) (از شعب رودخانه پو) شکست داد. لمباردی و پیه مون را از آنها پس گرفت؛ فرانسویان ایتالیای مرکزی و جنوبی را نیز تخلیه کردند و فقط لیگوری در دست آنها باقی ماند. تلاش ژوبر (35) برای جبران این ناکامی‌‌ها به جنگ نووی (36) منجر شد و او در این جنگ از سوواروف شکست خورد و به قتل رسید و اختیار شبه جزیره ایتالیا به دست روس‌ها و اتریشی‌ها افتاد. در سویس هم آرشیدوک شارل در جنگ زوریخ فاتح شد. به این ترتیب در اواخر تابستان، فرانسویان وضع نامطلوبی داشتند و متفقین در فکر هجوم به فرانسه بودند.
ولی در پاییز بر اثرکوشش‌های فوق العاده فرانسه و نفاق و ناسازگاری متحدین همه چیز تغییر کرد. اردوکشی روس و انگلیس به هلند با شکست مواجه شد. ماسنا (37)، سردار فرانسوی در سویس، در جنگ دوم زوریخ بر دشمن غلبه کرد و علت عمده ی این پیروزی، بیرون رفتن ناگهانی اتریشی‌‌ها از سویس و گرفتاری سوواروف در ایتالیا بود که نتوانست به موقع خود را به جبهه ی جنگ برساند. سوواروف پس از عقب نشینی و راه پیمائی دشواری درکوههای آلپ به کریزون رسید و تزار، که از اتریشی‌‌ها رنجیده بود قوای خود را فرا خواند و روس‌‌ها دیگر در جنگ شرکت نکردند. بنابراین وضع تغییر یافته و حملات متحدین متوقف شده بود.
در داخله، دیرکتوار به نرمی و ملایمت حکومت می‌کرد و اصلاحات مالی سودمندی انجام می‌داد، ولی شکست‌ها ، سبب ناراحتی افکار عمومی شد، شوراها مخالفت خود را از سرگرفتند و تقاضای استعفای سه تن از اعضای دیرکتوار را، که تندرو و مستبد معرفی شده بودند، کردند و با تهدید منظور خود را جامه عمل پوشاندند (کودتای 30 پرریال)؛ شوراها قدرت بیشتری به دست آوردند و دیرکتوار ضعیف شد. در همین موقع، بناپارت، با یک دنیا غرور و جاه طلبی از مصر بازگشت و چون وضع را آشفته دید به فکر بهره برداری از آن افتاد.

پی‌نوشت‌ها:

1- La Revellière.
2- Reubell.
3- Le Tourneur.
4- Barras.
5- Carnot.
6- Babeuf.
7- Barthélémy.
8- Augereau.
9- Moreau.
10- Wurtzbourg.
11- Lodi.
12- Modène.
13- Romagne.
14- Castiglione.
15- Arcole.
16- Vénétie.
17- Carinthie.
18- Styrie.
19- Loeben.
20- Valteline.
21- Cisalpine.
22- Vaud (یکی از کانتون‌های سوئیسی).
23- Berne.
24- Schwytz.
25- Hauo Valais.
26- Nidwald.
27- Mulhouse.
28- Kléber.
29- Menou.
30- Championnet.
31- la Ré. Parthenopéenne.
32- Stokack.
33- Souvarov.
34- Trébie.
35- Joubert.
36- Novi.
37- Masséna.

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم



 

 

نسخه چاپی