پاسخ به چهل مسئله
پاسخ به چهل مسئله
پاسخ به چهل مسئله

نويسنده:عبدالله صالحي
منبع:چهل داستان و چهل حديث از امام زمان(ع)
سعد بن عبداللّه قمي حكايت نمايد:
روزي متجاوز از چهل مسئله از مسائل مشكل را طرح و تنظيم نمودم تا از سرور و مولايم حضرت ابومحمّد امام حسن عسكري صلوات اللّه عليه پاسخ آن ها را دريافت نمايم . از شهر قم به همراه بعضي دوستان حركت كرديم ، هنگامي كه وارد شهر سامراء شديم به سوي منزل آن حضرت روانه گشته ؛ و پس از آن به منزل رسيديم و اجازه ورود گرفتيم ، داخل منزل رفتيم . همين كه وارد شديم ، ديدم مولايم همچون ماه شب چهارده در گوشه اتاق نشسته است و كودكي خردسال را - كه چون ستاره مشتري مي درخشيد - روي زانوي خود نشانيده بود. امام عسكري عليه السلام به ما اشاره نمود كه جلو بيائيد و در نزديكي ما بنشينيد. پس طبق فرمان حضرت ، جلو رفتيم و نشستيم و سپس مسائل خود را به طور كلّي مطرح كرديم . امام حسن عسكري صلوات اللّه عليه پس از شنيدن سخنان و مسائل ما، اشاره به كودك نمود و اظهار داشت : اي فرزندم ! جواب شيعيان خود را بيان كن . پس ناگهان ، آن كودك لب به سخن گشود و تمامي سؤ ال هاي ما را يكي پس ‍ از ديگري جواب كافي داد. و بعضي سؤال ها را پيش از آن كه مطرح كنيم ، خود كودك مطرح مي نمود و جواب آن را مي داد، به طوري كه همه ما مبهوت و متحيّر گشتيم كه اين كودك خردسال چگونه در همه علوم و فنون شناخت كافي دارد و با بيان شيوا تمامي سؤ ال هاي ما را پاسخ داده و همه افراد را قانع مي نمايد؟! پس از آن ، امام حسن عسگري صلوات اللّه عليه متوجّه من شد و فرمود: اي سعد بن عبداللّه ! براي چه از قم به اين جا آمده اي ؟ عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! چون عشق زيارت و ديدار شما را داشتم ، بدين جا آمده ام . حضرت فرمود: پس بقيّه سؤال هائي را كه تهيّه و تنظيم نموده بودي ، چه شد؟ پاسخ دادم : آماده و موجود مي باشد. فرمود: از فرزندم و نور چشمم مهدي موعود عليه السلام آنچه مي خواهي سؤ ال كن . و من بعضي از سؤال هاي باقي مانده را مطرح كردم ، از آن جمله عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! تاءويل و تفسير كهيعص چيست ؟ كودك در حالي كه روي زانوي پدر نشسته بود، فرمود: اين حروف ، رموز و اخبار غيبي الهي است كه خداوند متعال در رابطه با حضرت زكريّا پيغمبر عليه السلام بيان نموده است ؛ چون زكريّا از خداوند متعال درخواست نمود تا اسامي خمسه طيّبه - پنج تن آل عبا عليهم السلام - را تعليم او نمايد.
لذا جبرئيل عليه السلام نازل شد و آن اسامي مقدّس را به او تعليم داد؛ و هر زمان حضرت زكريّا عليه السلام يادي از آن اسامي : محمّد، علي، فاطمه ، حسن ، حسين عليهم السلام مي كرد، هر نوع مشكل و ناراحتي كه داشت ، حلّ و بر طرف مي گرديد. امّا هرگاه نام حسين عليه السلام بر زبان جاري مي نمود و به ياد آن حضرت مي افتاد، غم و اندوه فراواني بر او عارض مي شد؛ و افسرده خاطر مي گرديد. پس روزي اظهار داشت : خداوندا! علّت چيست كه هر موقع چهار نفر اوّل را يادآور مي شوم ، دلم آرام مي گيرد؛ و چون پنجمين نفر را ياد مي كنم محزون گرديده و در چشمانم اشك حلقه مي زند؟! خداوند متعال كهيعص را در جواب حضرت زكريّا عليه السلام برايش ‍ فرستاد؛ و تمامي اخبار و جرياناتي را كه بر امام حسين عليه السلام مقدّر شده بود، به وسيله آن رموز كلّي برايش بيان نمود: كاف يعني ؛ كربلاء و حوادث آن ، هاء اشاره به هلاكت و شهادت اهل بيت سلام اللّه عليهم ، ياء يزيد - بن معاويه است - كه بر امام حسين عليه السلام ظلم نمود، عين اشاره به عطش و تشنگي آن حضرت و اصحاب مي باشد؛ و صاد صبر و استقامت آن حضرت خواهد بود. سپس آن كودك در ادامه فرمايشات گهربارش فرمود: چون حضرت زكريّا عليه السلام اين خبر را - از فرشته الهي يعني ؛ جبرئيل امين عليه السلام - دريافت نمود، وارد مسجد شد و به مدّت چند روز در مسجد ماند و مرتّب گريه و زاري مي كرد. و در پايان افزود: حضرت يحيي پيغمبر و امام حسين عليهماالسلام هر دو به مدّت شش ماه در رحم مادر بودند؛ و در شش ماهگي به دنيا آمدند.


نسخه چاپی