تذکر موقعیت یکی از بنیادهای اساسی تربیت اسلامی
 تذکر موقعیت یکی از بنیادهای اساسی تربیت اسلامی

 

نویسنده: دکتر جمیله علم‌الهدی




 

 با تکیه بر آراء حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا

هر چند در تعریف و تبیین ماهیت تربیت اسلامی، تمرکز بر مفهوم عبودیت و استناد به آیه‌ی «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56)، رایج است، ولی چنان که قبلاً گفته شد: در قرآن مفهوم عبودیت در مورد بندگی غیر خداوند، نظیر بندگی ملائکه (سباء: 40-41)، بندگی شیطان (یس: 60) و غیره، نیز به کار رفته است. حتی درباره‌ی بندگی خداوند نیز نحوه‌های گوناگونی از بندگی، نظیر بندگی تکوینی همه‌ی موجودات (مریم: 93)، (انبیا: 19) یا بندگی خداوند از طریق عبادت غیر خدا (زمر: 3)، مطرح شده است؛ یعنی مفهوم «عبودیت» صرفاً به رفتاری ویژه یا حالتی مشخص و متمایز برای انسانهای مؤمن اشاره ندارد.
اعلام عبودیت همه‌ی موجودات آسمان و زمین برای خداوند با لحاظ اختلاف و تفاوت انکارناپذیر آنها نسبت به یکدیگر، نشان دهنده‌ی وجود چهره‌های مختلف برای حقیقت یگانه‌ی عبودیت است. از آنجا که اختلاف و تنوع موجودات به تفاوت مرتبه‌های وجودی آنها بازگشت دارد، بنابراین، تنوع چهره‌های عبودیت نیز به نوعی تباین مرتبتی تفسیر می‌شود. در نتیجه، می‌توان حقیقت عبودیت را یک حقیقت چند مرتبه‌ای یا تشکیکی دانست که گرچه در همه‌ی موجودات هست، ولی بسته به کمال وجودی موجودات از اجسام مادی تا ملائکه‌ی مقرب و انبیاء، درجات آن تغییر می‌کند.
عبودیت تکوینی به طور ذاتی و غیرارادی برای انسان حاصل است و انسان به منزله‌ی عضوی از جهان مخلوق که در عالم تکوین جایگاهی خاص را اشغال کرده است، همه‌ی اجزای وجودش بنده‌ی خداست. (1) حتی با توجه به بحثهای مربوط به توحید افعالی، بسیاری از اعمال ارادی انسان از قبیل کردار، گفتار، حالات و آرای او خارج از قدرت حق نیست و انسان به هر مرحله از شیطنت سقوط کند، باز همچون خود شیطان تسلیم اراده و قدرت الهی است و در نتیجه، بنده‌ی تکوینی حق می‌باشد؛ (2) پس آنچه به عنوان عبودیت خداوند مورد توجه تربیت اسلامی است، مرحله‌ای خاص یا جلوه‌ای ویژه از بندگی است. تمام جلوه‌های بندگی یا تمام مراتب آن نمی‌تواند هدف تربیت اسلامی محسوب شود، بلکه تربیت اسلامی به نحوه‌ی خاصی از عبودیت نظر دارد که با لحاظ ویژگیها و تمایزات انسانها نسبت به جنیان، حتی از عبودیت آنها که در آیه‌ی «ذاریات: 56» به طور هم عرض ذکر شده است، متفاوت باشد. به نظر می‌رسد این مرتبه‌ی خاص بندگی در مفهوم تقوا منعکس است؛ چنان که در برخی آیات نظیر «یَاأَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 21)، بندگی مقدمه‌ای برای تقوا معرفی شده است و البته تقوا خود تنها زمینه‌ی رسیدن به نیکبختی یا «به زبان قرآن فلاح و فوز است» (3) که در آیات مختلف به دوری از اندوه و ترس، رسیدن به حیات بهشتی، دستیابی به اجر عظیم، محبت و رضایت حق، فرقان و معرفت، مغفرت و بخشش، شکر و برکات آسمان و زمین تفصیل یافته است. (4)
مقایسه‌ی کاربردهای واژه‌ی تقوا در قرآن نسبت به موارد کاربرد واژه‌ی عبودیت، نشان می‌دهد که تمرکز بر مفهوم تقوا در بحثهای تربیتی و اخلاقی، از توجیه بیشتری برخوردار است؛ زیرا تقوا فقط در مورد انسان و به خصوص در مورد انسانهای دارای ایمان، به کار رفته است، ولی بندگی علاوه بر انسان به غیر انسان و در مورد مؤمنان و غیر مؤمنان نیز تعلق می‌گیرد. همچنین، دعوت به بندگی معمولاً با دعوت به تقوا یا مفاهیمی که از مؤلفه‌های تقوا محسوب می‌شود، همراه است. (5)
ریشه‌ی واژه‌ی تقوا، «وقایه» است که به معنای حفظ چیزی از آنچه به او ضرر می‌رساند، است. در نتیجه، تقوا به معنای حفظ نفس از خطرات و تهدیدهای مربوط به آن است. حفاظت تلاش مستمری است که در گرو دست کم سه مقدمه، نخست، شناخت عوامل تهدید کننده و زمینه‌های خطرخیز، دوم، شناخت عوامل روشهای بازداری یا پیشگیری از خطر و سوم، یادداری موقعیت خطرناک و عدم غفلت از آن است. در واقع، نه تنها استمرار تقوا بلکه حتی تحقق آن نیز مشروط به یادداری موقعیت تهدیدآمیز است.
از آنجا که شناخت موقعیت خطرناک و عوامل تهدیدآمیز آن همچنین، شناخت زمینه‌ها، عناصر و روشهای بازداری و پیشگیری از تهدیدها، حادثه‌ای است که پس از تحقق، تلاشی خاص را جهت استمرار این شناخت مطالبه نمی‌کند، می‌توان نتیجه گرفت که پس از نیل به شناخت مذکور، کانون تقوا بر یادداری موقعیت تهدیدآمیز، متمرکز است. از این رو، بخشی از تعلیم و تربیت که به تعریف و تعیین عوامل خطرزا و همچنین معرفی روشهای رفع و دفع آنها ناظر است، صرفاً بخش مقدماتی تربیت اسلامی است؛ نه تمام آن. بخش اساسی و متمایز تربیت اسلامی به ایجاد یادداری موقعیت تهدیدآمیز، مربوط است و شامل کلیه مباحث مربوط به تذکر موقعیت می‌شود. بنابراین، لازم است در تبیین ماهیت تربیت اسلامی، مفهوم ذکر به طور اساسی توجه شود.
با هم نگری آیات «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَكَّرُوا» (اعراف: 201)، «خُذُوا مَا آتَیْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 63) و «... وَلكِن ذِكْرَى‏ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» (انعام: 69)، نشان می‌دهد که تقوا و تذکر با یکدیگر همراه هستند. تقوا موجب تذکر است و البته، تذکر نیز زمینه‌ی تقوا را فراهم می‌آورد. شاید بتوان براساس این نوع آیات به نوعی هم عرضی یا ارتباط ایجابی عمیق میان تذکر و تقوا معتقد شد؛ چنان که توجه به آیه‌ی «اعراف: 164» که عذاب عهدشکنان روز شنبه را با عبارت «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»، تحلیل کرده است، همراه با آیه‌ی «اعراف: 130» که عذاب خاندان فرعون را با تعبیر «لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ» تحلیل کرده است، نشان می‌دهد که دو مفهوم تقوا و تذکر، کاربرد مشابهی در برخی آیات قرآن دارند. همچنین، در مقایسه برخی آیات قرآن (6) معلوم می‌شود که تقوا و تذکر متعلقهای مشابه دارند و از این رو، تلائم بلکه ترادف میان این دو مفهوم برقرار است.

1. تمرکز بر مفهوم «ذکر» در تبیین ماهیت تربیت اسلامی

وسعت کاربرد مفهوم ذکر در قرآن، می‌تواند جایگاه مرکزی آن را برای تبیین تربیت اسلامی توجیه کند:
1. در بسیاری از آیات، ذکر به عنوان غایت برخی حوادث طبیعی مطرح شده است؛ مثلاً در آیه‌ی «وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّكَّرُوا فَأَبَى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً» (فرقان: 50)، مفهوم «ذکر» در برابر مفهوم «کفور» آمده است و «لام» تعلیلی در «لِیَذَّكَّرُوا» نشان می‌دهد که وقوع حوادث روزمره طبیعت برای یادداری مردمان است، هر چند بیشتر آنان از این یادداری پرهیز دارند و بسیار کفر می‌ورزند. (7)
2. وقوع بسیاری از حوادث اجتماعی، یا حتی نقل آنها، به جهت یادداری و ذکر است؛ (8) مثلاً قرآن در جریان طوفان نوح می‌فرماید: «تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَن كَانَ كُفِرَ * وَلَقَد تَرَكْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ * فَكَیْفَ كَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ * وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ» (قمر: 14-17)، این واقعه که جزای کافران بود به استناد تعبیر اول «فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ»، آیه‌ای برای متذکران است. همچنین، نقل آن در قرآن نیز به استناد تعبیر دوم «فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ»، برای یادداری و برای تذکر است؛ چنان که در همان سوره، نقل حوادث رخ داده برای قوم عاد، قوم ثمود، قوم لوط و آل فرعون همراه با تکرار تعبیر «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ»، نشان می‌دهد هدف از نقل این حوادث، بیان تاریخ نیست، بلکه منظوری تربیتی یعنی یادداری حوادث گذشته به منظور تعیین مسیر آینده است. (9)
همچنین، در آیه‌ی «اعراف: 26» ذکر را فلسفه‌ی نزول لباس و پوشش عیبهای ظاهری و لباس تقوا که پوشاننده عیبهای باطنی است، (10) معرفی می‌کند. همچنین، در آیه‌ی «انفال: 57» هدف اصلی از انتقام و جنگ با عهدشکنان، ذکر و یادداری برشمرده شده است؛ یادداری آنان که در پس عهدشکنان یا پیروان آنها هستند، منظور اصلی از دست‌اندازی و تار و مار عهدشکنان است.
3. معرفی قرآن (متن اصلی تربیت) و پیامبر (مربی واقعی نظام تربیتی اسلام) به ذکر و یادداری معطوف است؛ چنان که آیات متعددی (11) قرآن را با نام ذکر مطرح می‌کند. همچنین، پیامبر در آیه‌ی «قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْكُمْ ذِكْراً رَسُولاً» (طلاق: 10-11)، با نام ذکر معرفی شده است. (12) آیه‌ی «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه: 21-22)، با حرف انحصار و تأکید «إِنَّمَا» تصریح دارد که تنها کار پیامبر که مبدأ تربیت اسلامی هستند، وجهی اساسی دارد.
بر این اساس، تعریف تربیت اسلامی یا تبیین ماهیت آن فارغ از توجه به مفهوم ذکر ناتمام است. البته، منظور از ذکر، صرفاً واژگان خاص یا تکرار آن واژگان خاص نیست، بلکه منظور از ذکر عبارت از وضعیت توجه کامل به موقعیت منحصر انسانی و یادداری عناصر ویژه‌ای که در آن موقعیت است. توضیح و توجیه این معنا از ذکر، مستلزم بررسی مفهوم‌شناختی درباره‌ی مفهوم ذکر در قرآن است.
تفسیر مفهومی عبارت است از فهم معنای یک مفهوم از طریق بررسی مفاهیم مربوط به آن، به طوری که جنبه‌های مهم و اختصاصی آن مفهوم و همچنین، روابطش با دیگر مفاهیم و نقش و جایگاه آن در زندگی اجتماعی آشکار شود. (13)
بنابراین، در تحلیل مفهوم «ذکر» با مراجعه به زبان قرآن. به جای زبان رایج که در تحلیلهای مفهوم‌شناختی محل رجوع است، ابتدا مفاهیم مرتبط به مفهوم ذکر و نوع رابطه‌ی آنها را باید شناسایی و دسته‌بندی کرد، سپس به دفاع از جایگاه مفهوم ذکر در تبیین تربیت اسلامی پرداخت. مفاهیمی که در قرآن در ارتباط با مفهوم ذکر قرار می‌گیرند سه دسته است:
نخست، مفاهیمی که متعلق مفهوم ذکر واقع می‌شود؛
دوم، مفاهیمی که با مفهوم ذکر رابطه‌ی ایجابی دارد؛
سوم، مفاهیمی که با مفهوم ذکر رابطه‌ی تباینی و سلبی دارد.
1. مفاهیمی که متعلق مفهوم ذکر واقع می‌شود: متعلقات ذکر یعنی آنچه در قرآن متعلق یادداری معرفی می‌شود، عبارت است از: عموم نعمتهای الهی که میان همه‌ی موجودات مشترک است: «فَاذْكُرُوا آلاَءَ اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (اعراف: 69)؛ برخی نعمتهای خاص که ویژه‌ی جامعه‌ی انسانی یا جامعه‌ی مؤمنان است؛ نظیر جانشینی اقوام گذشته «اعراف: 69-74»؛ برتری بر جهانیان «بقره: 47 و 122»؛ کتاب و حکمت نازل شده در کتب آسمانی «بقره: 63 و 231»؛ الفت و روابط محبت‌آمیز اجتماعی «آل عمران: 103»؛ میثاق الهی درباره‌ی عمل به احکام شریعت «مائده: 7»؛ فزونی هوداران «اعراف: 86»؛ پیروزی بر مخالفان «احزاب: 9»، «ابراهیم: 6» و «انفال: 26»؛ دسترسی آسان به تعلیمات الهی یا نعمت ارسال رسل و انزل کتب «مائده: 20». این موارد نعمتهای اجتماعی است که یادداری آن سبب تقوا و پرهیزکاری و در نهایت، نیل به فلاح و رستگاری است.
در برخی آیات، یادداری نقمتهای اجتماعی نظیر آنچه بر بنی اسرائیل گذشته است (بقره: 47 و 93)، متعلق ذکر است و ارتباط یادداری این نقمتها با تقوا و پرهیز از عصیان معلوم است. این ارتباط مبتنی بر پیش‌بینی خطر در موارد مشابه است. در صورتی که مخاطبان آیاتی که گزارش حوادث و نقمتهای اجتماعی را برعهده دارند، به عصیانهای مشابه مبتلا شوند، سرنوشت مشابه نیز احتمالاً در انتظار آنان است؛ بنابراین، ضرورت عقلی ایجاب می‌کند برای پیشگیری از ابتلا به نقمتهای اجتماعی مشابه، مانع از پیدایش عوامل و زمینه‌های آنها شوند؛ ولی یادداری نعمتهای اجتماعی موجب سپاس است و احتمالاً ذکر در این نوع آیات، معنای شکر را افاده می‌کند. با این همه، به نظر می‌رسد یادداری نعمتهای اجتماعی از حیث ارتباط این نعمتها با فیض منبسط حق و همراه با یادداری فقدانهای پیشین، به یادداری فقر ذاتی خویش منتهی می‌شود. یادداری فقر ذاتی خویش، به طور مستقیم، تلاش جهت حفظ ارتباط با منبع سرشار و غنای بالذات را در جهت استمرار جلب فیض از او سلب می‌شود و می‌تواند به تقوا و پرهیز از گناه همراه با توکل، رجاء و استعانت، منتهی شود.
علاوه بر نعمتهای طبیعی (14) و نعمتهای اجتماعی (15) حوادث طبیعی که آیات تکوینی حق هستند، (16) همچنین خلقت خود انسان (17) و کتابهای آسمانی که آیات تشریعی او هستند، (18) نیز متعلق «ذکر» واقع می‌شود. البته ذکر آیات تشریعی غیر از تلاوت آنهاست؛ زیرا در آیه‌ی «وَاذْكُرْنَ مَا یُتْلَى‏ فِی بُیُوتِكُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ» (احزاب: 34)، مفهوم ذکر در برابر مفهوم تلاوت آمده است و نشان می‌دهد که یادداری، صرف تلاوت قرآن نیست؛ چنان که اساساً وسعت کاربرد مفهوم ذکر در قرآن سبب می‌شود که معنای ذکر در حد یک تلاش گویشی در مورد عبارات خاص با تعداد مشخص باقی نماند، بلکه تکرار کلمات ویژه با تکرار معین، صرفاً یکی از موارد کاربرد مفهوم ذکر در زبان رایج جامعه‌ی مسلمانان، نه در زبان قرآن، است.
از متعلقات دیگر مفهوم ذکر، روز قیامت «ص: 26» و حوادث و عذابهای آن روز است. (19) البته، یادآوری تلاشها و سرکشیها یا اعمال نیک و بد در روز قیامت نیز از متعلقات ذکر است (20) که از این بحث موضوعاً خارج است.
اگرچه متعلقهای ذکر متنوع است، ولی نخست، مواردی که ذکر به خداوند به صورت اسم خاص یا ضمیر یا حتی عبارت «اسم الله» تعلق گرفته است، از مجموع دیگر موارد متعلق ذکر بیشتر است؛ به طوری که در یک حساب سطحی در قران حدود 60 بار کلمه ذکر با نام خداوند یا ضمیر او همراه شده است؛ دوم، در همه‌ی مواردی که واژه‌ی ذکر به آنها تعلق گرفته، انتساب آنها به خداوند مدنظر بوده است. به عبارت دیگر، متعلقات ذکر هرگز به طور استقلالی و فارغ از نسبتشان با حق، متعلق ذکر نیست، بلکه همه‌ی این پدیده‌های تکوینی و اجتماعی و حوادث گذشته و آینده، از حیث استنادشان به خداوند محل عروض «یادداری» است. به جز مفاهیمی که به طور مستقیم «ذکر» به آنها تعلق گرفته است، مفاهیم دیگری که مورد تعلق مفاهیم مترادف با «ذکر» نیز است، متعلقات ذکر تلقی می‌شود.

2. مفاهیمی که با مفهوم ذکر رابطه‌ی ایجابی دارد: از جمله مهم‌ترین این نوع مفاهیم مفهوم شکر است که حتی می‌توان آن را مترادف مفهوم ذکر دانست؛ زیرا مفاهیم مترادف با یک مفهوم مورد نظر، عبارت است از واژگانی که به طور مشابه و غیر معین می‌توان به جای آنها از مفهوم مورد نظر، در گزاره‌ها استفاده کرد؛ چنان که مفاهیم متضاد با مفهوم مورد نظر نیز شامل واژگانی است که هرگز نمی‌توان از مفهوم مورد نظر به جای آنها در گزاره‌ها بهره جست. (21) بنابراین، شکر یکی از مفاهیم مترادف با مفهوم ذکر است. (22) مقایسه‌ی تعبیر «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (اعراف: 57)، با تعبیر «لِقَوْمٍ یَشْكُرُونَ» (اعراف: 58)، نشان می‌دهد که شکر خداوند روزی دهنده معطوف به یادداری نیاز مستمر انسان به روزیهای او و در نتیجه، اطاعت امر اوست و ذکر خداوند حیات‌بخش نیز به یادداری نیاز مستمر انسان به حیات‌بخشی او معطوف است که در نتیجه، به اطاعت اوامر الهی منتهی می‌شود.

مفهوم شکر در بسیاری از آیات قرآن در معنای اطاعت از اوامر الهی و به کار بستن فرامین و نواهی پروردگار در مقابل کفر آمده است؛ (23) چنان که مفهوم ذکر نیز در آیه‌ی «وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّكَّرُوا فَأَبَى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً» (فرقان: 50)، در مقابل کفر و به همان معنای اطاعت از اوامر و نواهی الهی آمده است. غیر از مفهوم شکر در برخی آیات مفاهیم «نظارت»، (24) «تبصرون»، (25) «تقوا» (26) و مفهوم «قرآن» (27) به گونه‌ای مترادف با مفهوم ذکر به کار رفته است.
علاوه بر مفاهیم مترادف، یک سری مفاهیم دیگری نظیر مفهوم «عبادت»، «خشیت»، «اولوالالباب»، «توبه»، «وقایه»، «تفکر»، «خشوع» و «اطمینان قلب» نیز هست که در شبکه‌ی مفهومی ذکر، رابطه‌ی ایجابی یا مثبت با آن برقرار می‌سازد. (28)
همراهی مفهوم ذکر با برخی مفاهیم مربوط به علم و اندیشه نظیر مفهوم «تفکر» در آیه‌ی «وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ» (نحل: 44) که اندیشیدن در قرآن را از حیث ویژگی «ذکر» بودن آن توجه می‌کند و همچنین، «اولوالالباب» در آیه‌ی «زمر: 21» (29) که اندیشیدن در طبیعت را از حیث «لذکری» بودن آن برای صاحبان اندیشه تأکید می‌کند، رابطه‌ی ایجابی میان مفهوم ذکر با این نوع مفاهیم را تبیین می‌کند.
مفهوم ذکر از یک سو، به معرفت حضوری و از سوی دیگر، به معرفت حصولی و استدلالی بسته است. آیه‌ی «وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً» (فرقان: 62) و آیه‌ی «إِنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْرَى‏ لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ» (ق: 38)، نشان دهنده‌ی دو بنیاد معرفتی حضوری و استدلالی ذکر و یادداری است. همان طور که مفهوم شکر نیز که مترادف ذکر در برخی آیات قرآن مطرح می‌شود، با مفاهیم مربوط به اندیشه‌ی شهودی و حصولی نظیر «سمع»، «بصر» و «افئده» و غیره همراه است. (30) «قلب»، «سمع»، «بصر» و «شهادت»، طریقهای بشر برای نیل به معرفت است و آنچه در ذکر کانون توجه است، یادداری تجربه معرفتی است.
نکته‌ی بسیار مهم این است که آنچه مورد تذکر قرآن است اعم از پدیده‌های طبیعی یا حوادث اجتماعی تنها از حیث ارتباطش به خداوند و فقط از منظر انسانی مورد تذکر است؛ به عبارت دیگر، در جهان حوادث بی‌شماری رخ می‌دهد، ولی صرفاً آن دسته از وقایعی که در معرض مشاهده‌ی عموم مردم از طریق چشم یا گوش و با کمترین شعوری است، مورد تذکر واقع می‌شود. پدیده‌های مذکور همان‌گونه مورد تذکر قرآن است که در منظر عمومی در واقع، به همان نحو درک می‌شود. هرگز وجوه پنهان این پدیده‌ها که ممکن است طی سالیان درازی توسط دانشمندان کشف شود، یا کشف نشود، در ظاهر آیات تأکید نشده است؛ برای مثال در آیه‌ی «فرقان: 62» و «یس: 39-40» پدیده‌های طبیعی صرفاً از همان حیث مشاهده‌ی تجربی و عمومی مردم مورد تذکر قرار دارد و اسباب یادداری شناخته می‌شود.
«آیه شریفه از آیت قمر تنها احوالی را که نسبت به مردم زمین به خود می‌گیرد بیان کرده، نه احوال خود قمر را و نه احوال آن را نسبت به خورشید به تنهایی.» (31)
البته، چنان که معلوم است راه برای دریافتهای عمیق‌تر بسته نیست، چنان که برای مثال، صدرا در ذیل این آیه به برداشتهای تفصیلی دست می‌یابد، (32) ولی آنچه در قرآن به طور ظاهری مورد یادآوری است، حوادث مکرر و تجربیات عام از طبیعت است؛ نظیر نزول باران آمدن؛ شب و روز؛ حرکت کشتیها؛ جریان تولیدمثل گیاهان و انسانها؛ روشن شدن آتش و غیره و در نهایت هم می‌فرماید: شما وضع جهان اول را دانستید، پس چرا متذکر نمی‌شوید؛ «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى‏ فَلَوْلاَ تَذَكَّرُونَ» (واقعه: 62).
به عبارت دیگر، یادداری موقعیت ویژه‌ی انسانی، مدیون دقت در رموز جهان طبیعت نیست، بلکه صرف مشاهده‌ی مستقیم و تجربه‌ی ساده‌ای از هر جنبه‌ی طبیعت یادآور آن و عناصر ویژه‌ای در آن است. یادداری موقعیت ویژه‌ی انسانی مستلزم هوش سرشار، یا دانش تخصصی ویژه نیست. صرف درک نیاز ذاتی موجودات جهان به منبع غنای مطلق و دریافت فقر محض خویش برای تعبد و تقوا کافی است. با این همه، مشکل اساسی و مانع واقعی در مسیر بندگی و تأمین سعادت جاویدان تنها و تنها «غفلت» است. مفهوم غفلت در شبکه مفهومی ذکر، بنیاد مفاهیمی را تشکیل می‌دهد که با ذکر رابطه‌ی منفی یا سلبی برقرار می‌کند.
3. مفاهیمی که ارتباط منفی با مفهوم ذکر دارد: از جمله‌ی این مفاهیم، مفهوم اعراض است؛ در آیه‌ی «وَمَن یُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ یَسْلُكْهُ عَذَاباً صَعَداً» (جن: 17)، «فَهُمْ عن ذِكْرِهِم مُعْرِضُونَ» (مؤمنون: 71) و آیه‌ی «مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكاً» (طه: 124)، به خوبی تضاد مفهوم ذکر و اعراض روشن است. تضاد مفهوم غفلت با مفهوم ذکر نیز در آیه‌ی «وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» (کهف: 28) نمایان است. چنان که واژه‌ی «تجنب» نیز در قرآن در جایگاه تضاد با مفهوم ذکر قرار گرفته و در آیه‌ی «سَیَذَّكَّرُ مَن یَخْشَى‏ وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى‏» (اعلی: 10-11)، نه تنها تعارض مفهوم شقاوت را با مفهوم خشیت و مفهوم ذکر نمایان است، بلکه تجنب و بیگانگی نیز در تقابل با یادداری قرار دارد. اگرچه گفته می‌شود ضمیر «‌ها» در این آیه به ذکر باز می‌گردد، (33) ولی شاید بتوان ضمیر «‌ها» در این آیه را به «یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى‏»، یعنی آیه‌ی قبل که متعلق ذکر بوده است، بازگشت داد؛ یعنی فرد نگون‌بخت، خود را از یادداری علم الهی به نهان و آشکار، دور می‌سازد. در آیه‌ی «... بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُعْرِضُونَ» (انبیاء: 24) نیز اعراض نتیجه‌ی نادانی و جهل نسبت به حق دانسته شده و یادداری به «برهان» نسبت یافته است.
تعارض مفهوم ذکر با قساوت قلب در آیه‌ی «... فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِكْرِ اللَّهِ» (زمر: 22) و با مفهوم پوشش چشم، گوش و قلب در آیات «الَّذِینَ كَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِكْرِی...» (کهف: 101) و «... وَخَتَمَ عَلَى‏ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى‏ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ» (جاثیه: 23) نیز معلوم است. مفهوم ذکر همچنین، با مفهوم «بازی»، (34) مفهوم «اسراف»، (35) مفهوم «فساد» (36) و مفهوم «محبت غیر خدا»، (37) تعارض دارد.
ولی مفهوم «نسیان» از جایگاه مرکزی در جبهه‌ی تعارض با مفهوم ذکر برخوردار است؛ به طوری که می‌توان آن را در مفهوم‌شناسی ذکر به عنوان مفهوم کاملاً متضاد بررسی کرد؛ زیرا اگرچه در آیه‌ی «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى‏ فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً» (کهف: 57)، مفاهیم «اعراض»، «نسیان»، «اکنه»، «وقرا» در تعارض و ارتباط منفی با مفهوم ذکر واقع شده است و مفاهیم «فقه» و «هدایت»، با آن در ارتباط مثبت قرار گرفته است، ولی در آیه‌ی «فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَیْ‏ءٍ...» (انعام: 44) بر مفهوم «نسیان» به عنوان مفهوم متعارض با مفهوم ذکر تأکید شده است.
مقولاتی که متعلق نسیان واقع می‌شود، در قرآن عبارت است از:
1. نسیان سرنوشت آینده: «فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِكُمْ هذَا...» (سجده: 14) و «لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ...» (ص: 26)؛
2. نسیان سرآغاز گذشته: «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ» (یس: 78) (38) نسیان گذشته و آینده در این آیات موجب طغیان را هم در حوزه‌ی توحید نظری و هم در حوزه‌ی توحید عملی فراهم می‌آورد؛
3. نسیان امکانات و محدودیتهای وضع حاضر (اکنون): «وَابْتَغِ فِیَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْكَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ» (قصص: 77)، این آیه ناظر به فراموشی آنچه اکنون داریم است:
«در آنچه خداوند به تو عطا کرده، و در آنچه از مال دنیا به تو داده، خانه آخرت را بطلب... وَلاَ تَنسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا یعنی آن مقدار رزقی را که خدا برایت مقرر کرده ترک مکن (و آن را برای بعد از خودت بجای مگذار) بلکه در آن عمل آخرت کن؛ چون حقیقت بهره و نصیب هر کس از دنیا همان چیزی است که برایش بماند.» (39)
4. نسیان احکام الهی یا مواعظ مصلحان دینی: چنان که درباره‌ی علت عذاب شدن ترک کنندگان قانون در روز شنبه قرآن می‌فرماید: «فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا كَانُوا یَفْسُقُونَ» (اعراف: 165)؛ یعنی دلیل عذاب را نسیان قانون الهی و نهی ناهیان درباره‌ی منع ماهیگیری برمی‌شمرد؛
5. نسیان پیش فرستاده‌ها که به پرهیز از توبه و بازگشت منتهی می‌شود و اعراض از آیات الهی و انسداد مشاعر باطنی را به همراه دارد: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً» (کهف: 56-57)، همچنین آیه‌ی «بقره: 43»؛
6. نسیان عهد الهی در آیه‌ی «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى‏ آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه: 15) از دیگر مقولات نسیان است؛
7. نسیان آیات الهی نیز از متعلقات نسیان است: «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَى» (اعلی: 6)؛
8. نسیان نفس «‏أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» (بقره: 44)‌ هم از این زمره محسوب می‌شود؛
9. نسیان خداوند که البته اساس همه‌ی فراموشیها از جمله فراموشی خویشتن است: «وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ» (حشر: 19)، «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى‏ فَنَسِىَ» (طه: 88). (40)
مقولاتی که متعلق نسیان قرار می‌گیرد، به طور عکس می‌تواند متعلق ذکر واقع شود؛ یعنی یادداری نفس، یادداری آیات الهی، یادداری خداوند، یادداری عهد با خداوند، یادداری اعمال و پیش فرستاده‌ها و یادداری گذشته، اکنون و آینده‌ی خویش، به طور برعکس می‌تواند اسباب هدایت و تقوا و در نتیجه، فلاح و رستگاری را فراهم آورد. این مقولات که به طور مساوی متعلق نسیان و ذکر واقع می‌شود، عناصر مهم موقعیت ویژه‌ی انسانی است.
موارد کاربرد مفهوم نسیان نشان می‌دهد که تردید و انکار انسان نسبت به نظام فاعلی جهان (مبدأ) و نظام غائی جهان (مقصد)، در قرآن به نسیان نسبت داده می‌شود؛ «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ» (یس: 78)؛ آنچه باعث تردید او در معاد است، فراموشی خلقتش است. همچنین آیه‌ی «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (حشر: 18-19)، ناظر به نسیان حضور خداوند و معاد است. تعبیر «مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» و تعبیر «خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» قرینه‌ی داخلی برای این برداشت است. در این آیه، نسیان نفس ریشه‌ی نسیان مبدأ و مقصد معرفی گشته که به نوبه‌ی خود اسباب فسق را فراهم می‌آورد.
در پایان بخش مفهوم‌شناسی ذکر، توجه به سه نکته لازم است: اول، اینکه هم فرایند تولید نسیان، گاه به خداوند، گاه به خود و گاه به شیطان نسبت داده می‌شود (41) و هم فرایند ایجاد یادداری به خداوند، به پیامبر و به خود انسان منسوب می‌شود، (42) چگونگی نسیان نفس به چند وجهی بودن انسان یا سلسله مراتب داشتن ذات او باز می‌گردد. نفس که دارای مراتب متعدد است، در صورتی که به پردازش مرتبه‌های فروزین (اهواء و تمایلات طبیعی) منحصر شود و از بازشناسی و پردازش مرتبه‌های فرازین بازماند، دچار سوء فهم نسبت به شئون، توانمندیها و تمامیت خود شده، در نتیجه حقیقت خویش را فراموش می‌کند. بازماندن از شناسایی حقیقت خویش عین بازداشته شدن از معرفت حق است. نسیان خداوند که عین نسیان نفس است، به طور بازخوردی آن را تشدید می‌کند و اسباب دگرگونی قلب را فراهم می‌آورد؛ «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (صف: 5). از این رو، برخی آیات قرآن گمراهی و بازگشت انسانهای طغیانگر را به خداوند نسبت می‌دهد؛ «نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى‏ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ» (نساء: 115).
دوم: اینکه در قرآن ذکر و نسیان به خداوند نیز متعلق شده، در حالی که علم خداوند که عین ذات اوست، شهود محض و ذکر صرف است و نمی‌تواند محل وقوع نسیان و ذکر واقع شود؛ بنابراین، اسناد ذکر و نسیان به حق یا از باب مشاکله است، یا از باب ارجاع نسیان به انساء است، یا به خاطر این است که محل اسناد نسیان همچون امساک مقام فعلی حق نه علم ذاتی اوست.
سوم: اینکه اهتمام به نفس که در برخی تعبیرات روایی (43) ترغیب شده است، غیر از پردازش تمایلات دون است؛ زیرا از جمع‌بندی آیاتی نظیر آیه‌ی «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ» (مجادله: 19)، آیه‌ی «... قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ» (آل عمران: 154)، آیه‌ی «فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّى‏ عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا» (نجم: 29) و آیه‌های «انعام: 40-41» و «فرقان: 18» معلوم می‌شود که تعلق خاطر به دنیا، اهتمام به نفس و فریبکاری شیطان عوامل اصلی فراموشی حق است.
چهارم: اینکه در برخی آیات مفهوم ذکر در کنار مفاهیم دیگر به صورت امر بیان می‌شود؛ نظیر آیات (بقره: 40-45). در این شش آیه امر به ذکر در کنار امر به ایفای عهد، ترس از خدا، ایمان به آنچه از سوی خداوند نازل شده، پرهیز از خرید و فروش آیات خداوندی، تقوا و حق‌نپوشی، اقامه‌ی نماز و دادن زکات و انجام رکوع، یاری جستن از صبر و نماز آمده است. سه نوع امکان برای تفسیر مفهوم ذکر در این آیات فراهم است: الف. یادداری نعمتهای الهی علت و سبب امرهای بعدی، ایفای عهد، ایمان به خدا، اقامه‌ی نماز و غیره، است؛ ب. یادداری نعمتهای الهی امری از اوامر خداوند در کنار و هم عرض امرهای دیگری است که در این آیات آمده است؛ ج، یادداری نعمتها علت ایمان به خدا، ایفای به عهد، برپاداری نماز، یاری جستن از صبر، معامله نکردن آیات و فساد نکردن نیست و هم‌عرض آنها نیز نیست، بلکه با توجه به اینکه ذکر نعمت در این آیات تقدم دارد، امرهای بعدی تفصیل ذکر و یادداری است و ذکر عین خود این امرها و نهی‌هاست. همچنین، در آیات «احزاب: 34 به بعد» اسلام، ایمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع، صدقه، صوم و حفظ فروج، همچون امرهای سوره‌ی بقره شامل ایفای به عهد، ترس از خدا و...، مؤلفه‌های ذکر و یادداری است؛ بلکه عین ذکر است و سبب مغفرت و اجر عظیم الهی می‌شود.
با این همه، از جهت موضوع این پژوهش تفاوتی نمی‌کند چه یادداری را علت اطاعت از اوامر و نواهی الهی بدانیم و چه آن را عین این اطاعت، بلکه برآیند توحید نظری و عملی محسوب کنیم. اساس تربیت در اسلام بر شناسایی و تذکر موقعیت نسبت به وضع ویژه‌ی انسانی در محضر خداوند است. فراهم آوردن زمینه‌های شناختی نسبت به عناصر تهدید کننده این موقعیت یا روشها و زمینه‌های رفع و دفع این عناصر و به خصوص یادداری موقعیت خطرناک انسانی هدف تربیت است. چه اینکه فلسفه تکرار عبادات و احکام نیز حفظ همین یادداری مسبوق به شناخت است، ولی ذکر که طریق فلاح و رستگاری معرفی شده «فاذْكُرُوا اللّهَ كَثِیراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»، نه یک مقوله‌ی زبانی بلکه یک حالت نفسانی است که تجلیاتی به صورت گفتار و اعمال دارد؛ یا این اعمال و گفتار مقدمه‌ی ایجاد و تثبیت یادداری است و از مؤلفه‌های توحید عبادی (عملی) به حساب می‌آید.

2. توحید حضوری کانون تربیت اسلامی

براساس تحلیل مفهوم‌شناختی واژه‌ی ذکر در قرآن که جایگاه مرکزی آن را برای تبیین ماهیت تربیت اسلامی توجیه می‌کند، می‌توان توحید حضوری یعنی دریافت این واقعیت که عالم محضر خداست، کانون تلاشهای تربیتی تلقی کرد. اگر شناسایی صفات و افعال پروردگار جهان همچنین اعتقاد به اصول عقاید اسلامی، توحید نظری نامیده می‌شود و التزام عملی به آن اصول عقاید اسلامی، توحید نظری نامیده می‌شود و التزام عملی به آن اصول عقاید، توحید عملی (عبادی) نام دارد، می‌توان یادداری حضور فراگیر و مقتدرانه حق را توحید حضوری خواند. اساس توحید حضوری بر یادداری حضور حق است و از این رو، با توحید عملی که بر التزام به فرامین الهی متمرکز است، همچنین با توحید نظری که به شناخت استدلالی حق توجه دارد، متفاوت است. نسبت توحید حضوری با توحید نظری و عملی به گونه‌ای است که توحید نظری شرط ضروری و مقدمه‌ی توحید حضوری است و توحید عملی نتیجه‌ی توحید حضوری و در عین حال عامل توسعه‌ی آن است؛ چنان که توحید نظری نیز با کمک توحید عملی تقویت می‌شود.
قرآن می‌فرماید: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ یَتْلُوا عَلَیْكُمْ آیَاتِنَا وَیُزَكِّیكُمْ وَیُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَیُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ، فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِی وَلاَ تَكْفُرُونِ» (بقره: 151-152)، در این آیه ذکر خداوند با حرف «فاء» بر تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت و آنچه نمی‌دانید تفریع شده است و نشان می‌دهد یادداری خداوند یا همان توحید حضوری نتیجه‌ی توحید نظری و توحید عملی است، گرچه مقدم بر شکر و پرهیز از کفر که تجلیات دیگری از توحید نظری و عملی است، نیز قرار گرفته است. به نظر می‌رسد مفاهیم شکر و کفران نورزیدن در این آیه، تجلیات یادداری خداوند است؛ چنان که فلاح و رستگاری نیز به «ذکر خداوند از شما» تعبیر شده است. توحید حضوری و یادداری حق در این آیه و آیات مشابه، موقعیت مرکزی خاصی نسبت به توحید عملی و توحید نظری کسب می‌کند.
تأکید بر توحید حضوری از آن روست که بر عنصر حضور در توحید عملی و توحید نظری کمتر تصریح می‌شود. با این همه، توحید حضوری هرگز قابل تفکیک از توحید نظری و عملی نیست. چنان که دریافت و یادداری حضور حق به سازمان‌دهی کردار و گفتار در جهت اطاعت و عبادت حق منتهی می‌شود و با توجه به ارتباط عقل عملی و نظری بر گسترش اعتقادات توحیدی تأثیر به سزایی دارد.
براساس آیاتی از قبیل آیه‌ی «قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِیهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ، سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ» (مؤمنون: 84) معلوم می‌شود که شناخت مالکیت مطلقه‌ی خداوند و فاعلیت مطلقه‌ی او شرط کافی برای ایمان نیست، بلکه یادداری قدرت فراگیر و گریزناپذیر حق سبب ایمان است. چنان که بسیاری از کافران و بت‌پرستان نیز از این معرفت برخوردارند، ولی به یاد او نیستند و قدرت مطلقه‌ی او را به فراموشی سپرده‌اند. بنابراین، در نوع آیات قرآن توحید خالقی مرز اسلام از کفر نیست، بلکه حتی توحید ربوبی، یعنی اعتقاد به پروردگار یگانه‌ی جهان، نیز مرز اسلام و کفر را پر نمی‌کند. چنان که آیات «مؤمنون: 85-89» نشان می‌دهد علم به مالکیت خداوند نسبت به زمین و آنچه در آن است و نسبت به آسمانهای هفتگانه و عرش عظیم گرچه مقدمه‌ی ضروری یادداری و در نتیجه پرهیزکاری قرار گرفته است، ولی به صراحت آیه این علم کافی نیست. یادداری تلاش ویژه‌ای می‌طلبد که بخشی از آن بازگشت و انصاف نسبت به همان دانسته‌ها و دریافتهای حصولی و حضوری است، به گونه‌ای که آن دانشها از سطح «یقولون» به سطح «یؤمنون» تعالی یابد. فاصله میان قول کافران با ایمان مؤمنان باید با ذکر و یادداری حضور حق پر شود و تربیت اسلامی اگر منصرف از تلاش برای این یادداری باشد، هرگز مؤمن نخواهد پروراند، بلکه کسانی را پرورش می‌دهد که سخنشان، نه باورشان، توحیدی است؛ «یقولون لله».

پی‌نوشت‌ها:

1. رک. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 9، ص 71-72.
2. همان، ج 17، ص 606-611.
3. رک. «حشر: 9»، «آل عمران: 130، 200»، «بقره: 189»، «نور: 52»، «مائده: 100».
4. آیات «زمر: 61»، «اعراف: 35»، «زمر: 20، 73»، «رعد: 35»، «یوسف: 109»، «آل عمران: 198»، «آل عمران: 179»، «یس: 45»، «آل عمران: 76»، «انعام: 155»، «انفال: 29»، «بقره: 282»، «نساء: 129»، «طلاق: 5»، «آل عمران: 123»، «اعراف: 96».
5. نظیر آیات «عنکبوت: 16»، «زمر: 11، 14، 160»، «نوح: 13»، «اعراف: 65، 85»، «عنکبوت: 17»، «رعد: 36» و «نساء: 36».
6. مقایسه آیات «یونس: 3، 31» و «مؤمنون: 86-87»، با آیات «اعراف: 57»، «نحل: 17» و «ذاریات: 47-49».
7. اگرچه علامه طباطبایی، محل ارجاع ضمیر «ه» در «صرفناه» را «ماء» دانسته است (تفسیر المیزان، ج 15، ص 326»، در این صورت، تصور می‌شود که تنها نزول باران تذکر و یادآوری است، ولی هیچ تفسیری حتی خود المیزان حاوی مطلبی که نشان دهد ذکر تنها متعلق به نزول باران باشد، نیست، چه اینکه ضرورتی هم برای انحصار لام تعلیلی به نزول باران وجود ندارد. در نتیجه، همه حوادث مذکور در آیات 45-49 به جهت یادداری مردمان رخ می‌دهد؛ بلکه جریان حوادث طبیعی در جهان به طور کلی برای تذکر انسانهاست.
8. نظیر آیات «اعراف: 63، 69»، «آل عمران: 58»، «یوسف: 104»، «حجر: 6، 9»،‌ «نحل: 44»، «انبیاء: 50»، «فصلت: 41» و «قلم: 52».
9. به طور کلی تعبیراتی نظیر «اذ» و «واذکروا»، «فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ»، نشان می‌دهد که حیثیت تاریخ در قرآن غیر از حیثیت آن در علوم انسانی است. حیثیت تاریخ در قرآن صرفاً آگاهی‌بخشی و اطلاع‌رسانی یا حتی ایجاد معرفت تاریخی نیست، تاریخ در قرآن حیثیت آینه‌ای دارد؛ آینه‌ای که در پیش روی رونده‌ی راه حق به منظور پیش‌بینی مسیر آینده از طریق مشاهده‌ی گذشته، تعبیه شده است.
10. جهت اطلاع از تفسیر لباس تقوا، رک. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 8، ص 96.
11. نظیر آیات «اعراف: 63، 69»، «آل عمران: 58»، «یوسف: 58»، «یوسف: 104»، «حجر: 6، 9»، «نحل: 44»، «انبیاء: 50»، «فصلت: 41» و «قلم: 52».
12. «فقد قیل الذکر هاهنا وصف لنبی صلی الله علیه و سلم کما ان الکلمة وصف لعیسی علیه السلام من حیث انه بشر به فی الکتاب المتقدمة فیکون قوله رسولا بد لا منه»؛ الراغب الاصفهانی، المفردات فی ترغیب القرآن، ص 179.
13. تحلیل مفهوم need توسط کمیسار و مفهوم character توسط پیترز، مثالهایی از این نوع تحلیل مفهومی است.
14. «اعراف: 69».
15. رک. آیات «احزاب: 33»، «فاطر: 35»، «انفال: 57»، «مائده: 11» و «اعراف: 74».
16. رک. آیات «ق: 6»، «اعراف: 185»، «غاشیه: 17-21» و «فرقان: 62».
17. رک. «مریم: 67».
18. رک. آیات «ق: 45»، «کهف: 57»، «انبیاء: 50» و «قصص: 43».
19. رک. آیات «مزمل: 17-19»، «مدثر: 54» و «طه: 113».
20. رک. آیات «نازعات: 35» و «فجر: 23».
21. E. C. Short, Ibid, PP. 30-31.
22. «فقوله تعالی لعلکم تشکرون معناه الاصلی عند العارف العالم باسلوب الدین و الفاهم للسان القرآن المبیین لعلکم تعلمون علما ناشیا من حال، ناش من عمل، مشروط بعلم مقدم اذ لابد اولا فی الشکر من معرفة النعمة و انها من المنعم...» (صدرالمتألهین، تفسیر سوره یس، صص 108-109».
23. رک. آیات «لقمان: 31»، «سباء: 13»، «نحل: 121» و «انعام: 63».
24. رک. آیات «بقره: 259»، «مائده: 75»، «انعام: 46، 65» و «طه: 97».
25. «ق: 8»، «سجده: 27»، «زخرف: 51» و «ذاریات: 21».
26. «انعام: 69»، «بقره: 63».
27. «آل عمران: 58»، «اعراف: 69» و «حجر: 6».
28. برای شناسایی رابطه‌ی مثبت مفهوم ذکر با مفهوم عبادت رک. آیات «طه: 14» و «انبیاء: 83-84»، با مفهوم توبه «ق: 7-8» و «غافر: 13»، با مفهوم وقایه «واقع: 73»، با مفهوم خشیت «اعلی: 10»، «طه: 3» و «یس: 11»، با خشوع قلب «حدید: 16» و «رعد: 28».
29. همچنین آیات «زمر: 9»، «غافر: 54»، «رعد: 19»، «ص: 29» و «ابراهیم: 52».
30. «ملک: 23»، «سجده: 9»، «مؤمنین: 78»، «نحل: 78» و «شوری: 33».
31. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 17، ص 141.
32. «فالشمس و القمر دالتان علی رحمان الدنیا و رحیم الاخرة، فآیة النهار مثال لوجود الحق فی العقبی و آیة اللیل مثال لوجوده فی الاولی. و بوجه آخرهما مثالان لوجود الحق و الخلق، فأن احدهما فیاض النور علی ذات الاخر و لهذا یختفی عند سطوح نوره الاقهر و جلاله الاظهر و یظهر عند غیبة عدن الحواس و الانبساط ظلمة اللیل علی اعین الناس فقوله ’ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ‘ من تعجیل قوله ’ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْكُمُونَ‘» (صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، الجزء الخامس، ص 137-138).
33. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 20، ص 633.
34. رک. آیات «انبیاء: 2، 16».
35. رک. آیه‌ی «زخرف: 5».
36. رک. آیه‌ی «اعراف: 73».
37. رک. آیه‌ی «ص: 32».
38. «فی هذه الایة اشارة الی ان معرفة النفس الانسانیة اساس الایمان بالله و الیوم الاخر لان قوله ’وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ‘یدل علی ان جحود الحاجة للحق انما نشأ من نسیان ذاته ’الفقیر‘ و خلقه (من نطفة امشاج) فهو بمنزلة عکس لقوله نسوالله فأنسیهم انفسهم - تأمل» (صدرالمتألهین، پیشین، ص 405).
39. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 16، ص 117.
40. در مورد اخیر، برخی ضمیر «نسی» را به موسی باز گردانده‌اند، در نتیجه کلمه‌ی «فنسی» دنباله‌ی نقل قول از سامری است که می‌گوید: موسی، این خدای گوساله‌ای را فراموش کرده و به کوه طور رفته است و برخی دیگر ضمیر «نسی» را به سامری برگردانده‌اند. به این معنا که سامری یاد خدا را فراموش کرده و گوساله را خدای موسی و قومش معرفی کرد. (طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 292).
41. رک. آیات «مؤمنون: 110»، «کهف: 24، 63» و «انعام: 44».
42. «ق: 45»، «صافات: 13»، «مریم: 16، 51»، «ذاریات: 55»، «بقره: 221».
43. نظیر تعبیر «علیکم انفسکم» که در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه آمده است.

منبع مقاله :
علم‌الهدی، جمیله؛ (1384)، مبانی تربیت اسلامی و برنامه‌ریزی درسی «براساس فلسفه‌ی صدرا»، تهران: انتشارات امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی