به غایت آوردم
به غایت آوردم

 

شاعر: محمود ژولید



 

اگرچه عشق و وفا را به غایت آوردم

هجوم بی‌کسی‌ام را برایت آوردم

من از تظاهر نامحرمان عزادارم

هزار غم ز هزاران حکایت آوردم

کسی که درد ندیده ز درد راوی نیست

به چشم آنچه که دیدم روایت آوردم

مرور تلخ‌ترین خاطرات من وقتی است

که آستین به سر بچه‌هایت آوردم

ز افترای کنیزی تمام دل‌ها ریخت

 و من پناه به آه و دعایت آوردم

گهی که بر لب تو چوب خیزران می‌خورد

به آیه شأن نزول ولایت آوردم

برای آن‌که به نام تو لطمه‌ای نرسد

هماره اسم تو را با درایت آوردم

به گریه‌های غریبم اگرچه خندیدند

بهار گریه سوی کربلایت آوردم

فدای پیرهن پاره‌ات که با چه دلی

نشان ز خاطره آشنایت آوردم

دگر به شام کسی سب مرتضی نکند

شهیده دادم و داغش برایت آوردم

طنین صوت علی را به کوفه افکندم

رشام غافله را با صدایت آوردم

سر تو سایه به سایه چراغ محمل بود

قدی خمیده کنون پیش پایت آوردم

کنار قبر تو دل‌های پر حرارت را

به یاد سوختن خیمه‌هایت آوردم

ببین که چادر من پرچم عزای تو شد

نوا و زمزمه در نینوایت آوردم

هر آن‌که فاتح دل‌هاست چون تو پیروز است

ببین دل همه را مبتلایت آوردم

نسخه چاپی