جلوه ی زواره
ميرزا ابوالحسن جلوه زواره اي 
جلوه ی زواره
مطالب دو کتاب درباره ی حکیم جلوه




*
فرزند سيد محمد طباطبايي است كه او در طبابت و شعر مهارت داشته،مظهر تخلّص مي كرده. (1) در اول حال از راه قندهار به حيدر آباد سند رفت،ميرزا ابراهيم شاه وزير مير غلام علي خان دختر خود را به او تزويج كرد كه خواهر ميرزا اسماعيل شاه بود.
در نزد ميرزا غلام علي خان منزلتي يافته،وقتي به سفارت هندوستان و كلكته نزد فرمانفرماي هند او را مي فرستنده سرجان ملكم انگليسي در تاريخ ايران كيفيت ملاقات خود را با او و استعلام احوال صفويه از او و نوشتن رساله اي در جواب ملكم را نوشته است. مي توان او را مجددحكمت مشاي قرن خود دانست.
پس از مراجعت از سفارت به سعايت بعضي،مير غلام علي خان از او بي ميل شده،سيد مظهر ترك حيدر آباد و عيال و خانه نموده،متوجه ي احمدآباد گجرات شد و در آن جا به تجارت مشغول گرديده قوامي يافت.
مير غلام علي خان پس از چندي افتراآت بدخواهان او را كشف نموده در مقام اعتذار و جلب او برآمد ولي سيد قبول نكرد و جواب هاي خشن نوشت.
ميرزا ابوالحسن در احمد آباد گجرات در ذيقعده ي هزار و دويست و سي و هشت متولد شده پس از چندي اسبابي فراهم مي آيد كه والد او از احمدآباد به بمبئي مي آيد و چندي در آنجا توقف مي كند تا اين كه برادر او را كه شخص فاضل و دانايي بوده با ساير اقارب مكتوبي به او مي نويسند و معايب توقف هندوستان و محاسن مراجعت ايران را گوشزد او مي نمايد به اين سبب پس از 36 سال توقف هندوستان و سند،به وطن خود كه زواره ي اردستان باشد مراجعت مي كند و هم در خود شهر اصفهان خانه و علاقه اي مهيا مي سازد كه گاهي در زواره و گاهي در اصفهان زندگي مي كند.
ميرزا ابوالحسن در ورود به اصفهان هفت ساله بوده و پس از شش هفت سال ديگر پدر او وفات مي كند. با [شيوع] ناخوشي وبا در زواره،ميرزا ابوالحسن به سبب صغر سن و نداشتتن پرستار،اندوخته ي پدر را تلف مي كند و به پريشاني مي رسد.
به سبب آن كه اين سلسله از قديم اهل علم بوده اند مانند ميرزا رفيع الدين محمد معروف به ناييني كه صاحب رسايل شيخ عاملي او را از مشايخ اجازه ي خود مي شمارد و ميرزا رفيع صاحب تصانيفي است مانند (حواشي اصول كافي) .
تذكر به احوال اين گذشتگان (2) از پدران و خويشان با وصف پريشاني،ميرزا ابوالحسن را به شوق تحصيل علم وادار مي سازد كه به اصفهان آمده در مدرسه ي كاسه گران حجره گرفته مشغول مي شود. وقتي از تحصيلات مقدمات فارغ مي شود ميل به علوم عقليه از فنون الهي و طبيعي و رياضي در او پيدا مي شود و اوقات خود را صرف آن مي سازد تا آن كه از استادان حاضره ديگر چندان استفاده اي نمي كند،ناچار ترك تعلّم كرده مشغول مطالعه و تدريس مي شود.
مدتي در اصفهان به همين وضع اشتغال داشته تا از تهي دستي از طرفي و عيب جويي هايي كه در محيط او وفور داشته،با تعرض بي- سبب امام جمعه ها كه اين شخص در تحت اقتدار آن ها بوده و آن ها به سبب استفاده در حقيقت،و در صورت وانمود نمودن به عوام كه نسبت به او افاده مي كنند به روز حسد در آن ها،و ديگر و اخلاق و اعمال زشت و جابرانه ي آن ها نسبت به همه كس خصوص اين مورد جليل،و توهين هايي كه وارد مي ساختند بر همه،و با اين وصف خود را لازمه الاطاعه و مستحق تكريم و احترام مي- دانستند،بدون سبب سيد مذبور مجبور به مهاجرت از اصفهان و اقامت طهران مي گردد،و بر حسب عادت ديرينه در سكونت مدرسه،در مدرسه ي دارالشفاء منزل مي كند و همه وقت خود را صرف مطالعه و مباحثه همان علوم مي كند،كه خود او در شرح حال خود كه اين كلمات كليتاً از آن اتخاذ شده اقرار مي نمايد كه لغو و بي فايده بوده است. رياست تدريس حكمت مشايي و كلمات ابن سينا به او انحصار داشت.
و هم مي گويد چون تصنيف تازه مشكل بلكه غير ممكن بود چيز مستقلي ننوشتم غير از حواشي بر حكمت متعاليه و اسفار،به واسطه- ي قناعت فطري هيچ گاه از كسي تقاضايي نكرده. گاهي هم شعر مي گفته و اين قصيده از اوست،
قصيده:
خويش بنشناسي اي فرو شده در تن
تن بِهِل اين غفلت دراز،پرا كن
چند نمايي كه تو مني،بنه اين ريو
هي تن خاكي كه نيستي تو همي من
گر تو مني چون به رفق و قاعده گاهي
از چه منم اندر آن زمان خوش روشن؟
وقتي اگر جان فسرده گردد نالان
از قبل رنج تن خلاف مبر ظن
زان كه گهي افتد آن كه پژمان گردد
مرد ز ويراني سراي نشيمن
چرخ به دست قضا فلاخن گردان
خلق بدو در ميان سنگ فلاخن
دلت در اين غمكده نگردد شادان
خواه به گلشن خرام و خواه به گلخن
مهبط احجار اين فلاخن نيلي
كس بنداند به غير ايزد ذوالمن
گردون چون هاون است كو به حوادث
نرم شدم اندرين مطبق هارون
ذره اي از مهر اين جهان سر راه است
رمزي از اين دان حديثي از عيسي و سوزن
باطنت از تيره ظاهري عملت هيچ
گند بغل را چه سود عنبر و لادن
دامن تو قدسيان به لابه بگيرند
گر تو بر اين خاكيان كشاني دامن
بالاخره در همان مدرسه ي دارالشفاء تا آخر ايام حيات كه سال هزار و سيصد و چهارده باشد زيست نمود و ايام مرض را در خانه ي صدرالعلماء گذرانيد و درگذشت.

**
ابن سيد محمد مظهر بن مير محمد صادق بن مير محمد حسين اول بين رفيع الدين محمد بن مهدي بن ابوالحسن بهاء الدين محمد بن ميرزا رفيعا ناييني اصفهاني.حكيم و فيلسوف معروف. (3)
جدش: مير محمد حسين [ناييني] شيخ الاسلام،و از علماي اواخر عهد صفوي است. در 1175 در اصفهان (4) وفات يافته در قبرستان آب بخشان مدفون گرديده.
رفيق شاعر اصفهاني در تاريخ وفاتش گويد:
گفتا رفيق از پي تاريخ آن امام (5)
يا رب به خلد جاي محمد حسين باد
پدرش:سيد محمد عالم و اديب و شاعر بوده و در شعر (مظهر) تخلّص مي نموده،در سال 1252 قمري در زواره وفات يافته.شرح مسافرت او به هندوستان،و توفق سي و شش ساله اش در‌آن سامان شرح مفصلي دارد.
مشاراليه مؤلف كتابي است در احوال سلاطين صفويه كه به خواهش سرجان ملكم انگليسي آن را تأليف فرموده است. (6)
صاحب عنوان: از حكماي بزرگ،و مفاخر علمي ايران و اسلام است.
در ذي قعده ي 1238 در احمدآباد گجرات هندوستان متولد شده،و در شب جمعه 6 ذي قعده ي 1314 در طهران وفات يافته،در ابن بابويه مدفون گرديد. شرح حال او در تمام كتب رجالي كه در قرن اخير تأليف گرديده مذكور است،و در آتشكده ي اردستان: (:323) به طور تفصيل مرقوم؛طالبين مراجعه نمايند. (7)
كتب زير از تأليفات اوست:
1. اثبات حركت جوهريّه؛
2. رساله اي در تركيب و احكام آن؛
3. تصحيح مثنوي مولوي؛
4. حواشي بر فصوص؛
5. حواشي بر مبدأ و معادصرا؛
6. ديوان اشعار؛
7. ربط الحادث بالقديم؛
8. رساله اي در وجود و اقسام آن؛
9. شرح حال مجمر؛
10. شرح حال خودش كه در جلد يكم نامه ي دانشوران به چاپ رسيده است.
مرحوم جلوه در تمام عمر چون بيشتر حكما و مرتاضين،مجرّد زيست و اولادي ندارد،و اولاد و عقاب عمّ بزرگوارش ميرزا محمد حسين دوم در اين اواخر نام فاميلي جلوه انتخاب كردند،و در اصفهان و زواره و طهران ساكن مي باشند.
ميرزا ابوالقاسم طرب در ماده ي تاريخ وفات او گويد:
طرب از حزن پي سال وفاتش بنوشت
بوالحسن جلوه كنان شد سوي فردوس برين
از اشعار اوست:
قصه بسي نادره است و مسأله مشكل
اين كه زمن او نه آگه است و نه غافل
گاه كند خنده گه كناره كه آرد
حالت نوميدي و تصوّر باطل
خاك وجود تو زد به جان من آتش
بارخدايا چه تعبيه است در اين گل
جلوه نيارد گشود دفتر دانش
عشق بپيچيد دستگاه فضايل

پي نوشت ها:

1. امروز از عظماي اسلام و اساتيد فلاسفه ي عالي مقام مذكور و ترجمه آن بزرگوار در جلد اول نامه ي دانش وران مسطور است،هركه حالات و ماجريات و آثار آن استاد اعظم و فيلسوف مسلم بخواهد انكسار بر آن گشايد . (الماثر و الآثار،ص161)
2. دراصل ناخوانا
3. آتشكده ي اردستان 1: 191.
4. رجال اصفهان: 144 ، آتشكده ي اصفهان 2: 284.
5. به گفته ي مرحوم معلم حبيب آبادي (امام) تصحيف شده ي (مدام) است و در غير اين صورت سال مذبور از اين شعر به دست نمي آيد.
6. الذريعه 1: 350.
7. فاضل ارجمند غلامرضا گلي زواره نيز در كتابي به نام ميرزا ابوالحسن جلوه حكيم فروتن به بررسي زندگي جلوه پرداخته و كتابي خواندني فراهم نموده است. و نيز
ر.ك: تحرير ثاني تاريخ حكما و عرفاي متأخر: 467 تا 491.

منابع:
*رجال و مشاهير اصفهان،تأليف مير سيد علي جناب،1385،چاپ اول صص 182 - 186.
**دانشمندان و بزرگان اصفهان،تأليف مرحوم مصلح الدين مهدوي،جلد اول،1384،چاپ اول،صص 159 – 161.


نسخه چاپی