اعماق ماده (4)
اعماق ماده  بخش چهارم
اعماق ماده بخش چهارم
 
نویسنده: بیان سیزو
اگر شما بخواهید محل دقیق ذره را مشخص کنید، سرعت را نمیتوان معین نمود. اگر بخواهید سرعت را مشخص کنید، آنگاه مکان نامشخص خواهد شد. خلاصه اینکه، دقیقا به علت غیر قابل تقسیم بودن کوانتوم، جسم ریز هم بصورت ذره ظاهر میشود و هم موج. و ما فقط میتوانیم آنها را بمثابه ذره یا بمثابه موج توصیف کنیم. این توصیف نهائی ما از اجسام ریز است. درک ما از دنیای مادی فقط تا این حد میتواند جلو برود و باید همینجا متوقف شود. اگر تقسیم پذیری مطلق ماده را نافی شوید، بناگزیر به بیراهه "حقیقت نهائی" می روید. چگونه ممکنست برخی چیزها باصطلاح مطلقا غیر قابل تقسیم باشند؟
دنیای اتمی، پیچیده و فناناپذیر بوده و با تکامل علوم، بشر حتما به جوانب بیشتری از این دنیا نفوذ خواهد کرد، اشکال و نحوه بروز اجسام ریز را بیشتر درک خواهد کرد. "کوانتوم"، الکترون یا فوتون، هر یک " "نقطه عطفی" در یک سلسله بخش بندی شده لایتناهی هستند. اینها (کل) سلسله را شامل نمیشوند، بلکه تفاوتهای کیفی را مشخص میکنند." (نامه انگلس به مارکس، 16 ژوئن 1867) این نقاط عطف، وحدت بین تقسیم پذیری مطلق و تقسیم ناپذیری نسبی هستند. اگر الکترون و فوتون را نتوان تقسیم کرد، شناخت ما به حد نهائی رسیده است. آنگاه چه کاری برای دانشمندان باقی می ماند؟ "ماده اولیه" در کار نیست. یک موجذره، نوعی "ذره اولیه" نیست و هنوز قابل تقسیم است. موجذره یک صفت مشخصه بسیار مشهور دارد. یعنی تحت شرایط معین، فورا تغییر کرده و بی وقفه متحول میشود.
"در شرایط معین هر جنبه متضاد درون یک پدیده به ضد خود تبدیل میشود." (مائوتسه دون، درباره تضاد) تغییر و تبدیلات همواره وابسته به تضادهای درونی است. یک در درون به دو تقسیم میشود. بدون تضاد درونی بین پروتون و نوترون درون هسته رادیوم، ذره آلفا تشعشع نمی یابد و خود را به "رادون" تبدیل نمیکند.
پدیده ها بی علت بوجود نمی آیند. اگر باد وزیدن نگیرد، موج در کار نخواهد بود. اگر تضاد نباشد، هیچ تحولی صورت نخواهد گرفت. این یک قانون جهانشمول است. بطریقی مشابه، تغییر و تبدیلات متقابل موجذرات نشانگر تقسیم پذیر بودن آنهاست. موجذرات حاوی تضادهای درونی هستند.در غرب یک نظریه وجود دارد که موجذرات را تماما "برابر" میداند. بدین صورت که بین موجذرات فقط رابطه متقابل "من به تو وصلم، تو به من وصلی" برقرار است. بدین ترتیب رابطه، عینیت واقعی را به خاک میسپارد.
طبق این دیدگاه، نهایتا نه فقط هیچگونه "ساختاری در هر سطح" وجود ندارد، بلکه هیچ "ذره ای" و هیچ چیزی بمثابه "حوزه" هم موجود نیست. و بنابراین مسلم است که هیچگونه باصطلاح "تضادهای درونی" موجذرات هم وجود ندارد. این نظریه فقط از ارتباطات خارجی پدیده ها استفاده میکند تا تضادهای درونی آنها را منحل نماید. تصویر سه بعدی و در هم تنیده بنای عمودی (سلسله سطوح مختلف ساختار مادی) و افقی (بخش بندی هر سطح) دنیای مادی در "آئینه مسخره" این نظریه، بشکلی یک بعدی از بخش بندی افقی در می آید و تحریف میشود. یعنی هیچ نشانی از عمق عمودی ندارد.
نظریه دیگری بحث از این میکند که موجذرات فقط "نقاط هندسی" بوده و ساختار درونی ندارند. پس چگونه میتوانند تغییر و تبدیل یابند؟ این نظریه برای توضیح این تحولات مجبور است از ذراتی یاد کند که از هیچ سربلند میکنند و بی علت ناپدید میشوند. اما هر چه اشعه یک ذره کوچکتر باشد، انرژی آن بزرگتر است. "نقاط هندسی" بینهایت باید حامل یک انرژی بزرگ بینهایت باشند. این نظریه در یک طاس لغزان گریز ناپذیر گرفتار می آید. تکامل علوم طبیعی، خود مداوما تقسیم پذیری موجذرات را تایید میکند.
در دهه 1950، "س. ساکاتا"ی ژاپنی این نظریه را ارائه کرد که در گروه "هادرون ـ مزون" موجذرات، سه "ذره بنیادین" پایه ای تر وجود دارد که وحدت اضداد آنها بقیه "هادرون"ها و "مزون"ها را تماما شکل میدهد. متعاقبا برخی افراد بر پایه مدل "ساکاتا" چنین مطرح کردند که همه ذرات در گروه "هادرون ـ مزون" از سه "هادرون بنیادین" تشکیل شده اند که "کوارک" نام گرفتند. در سالهای اخیر، برخی افراد دیگر در ادامه مطرح کردند که حتی یک نوع واحد "کوارک" کماکان میتواند "رنگهای" مختلف یا صفات مشخصه مختلف داشته باشد. و این نشان میدهد که "کوارک ها" بواقع "بنیادین" نبوده بلکه دارای اختلافاتی هستند.
بتازگی یک مدل "ذره جزئی" هم ارائه شده است. برخی افراد بر مبنای نتایج آزمایشاتی که نشان میداد الکترونهای حاوی انرژی بسیار هنگام اصابت به یک پروتون، نه به یک توپ یکدست بلکه به بعضی نقاط جداگانه برخورد میکنند، به این نقطه رسیدند که پروتون احتمالا از "ذرات جزئی" تشکیل شده که از پروتون هم کوچکترند. در حال حاضر، علم از زوایای گوناگون به دنیای درونی موجذرات میپردازد. "هایزنبرگ" در مواجهه با واقعیات تکامل علمی، به جستجوی "ذره اولیه"ای پرداخت که پایه ای تر از موجذره باشد. این یک پیشرفت بود. اما او کماکان فکر میکرد که همه "ذرات پایه ای" اساسا یکسان هستند و تضادی وجود ندارد. او فکر میکرد که این ذرات یک "حوزه ابتدائی" را شکل میدهند که دربرگیرنده تمامی حوزه های موجذره بوده و حاوی هیچگونه تضادی نیست.
اینست باصطلاح "نظریه حوزه متحد" وی که قرار است "نظریه ای نهائی" باشد که کل شناخت بشری از ساختارهای مادی را به یک ضربت از دور خارج کند. او کوشید در دنیای کوچک یک حد پایینتر برای کائنات ترسیم کند. درست مثل اینشتین که کوشید در دنیای بزرگ، "حوزه متحد" را بمثابه یک حد بالاتر برای کائنات ترسیم نماید. هر دو کار عبثی است. "هایزنبرگ" فقط یک گام به پیش برداشت، اما بعد دوباره به عقب بازگشت و به منجلاب متافیزیک درغلتید. می بینید این جهانبینی متافیزیکی چقدر سرسخت است.
موجذرات به چه طریق تقسیم خواهند شد؟ این نمیتواند یک طریق عادی باشد و نمیتوان تجربه قدیمی را کورکورانه بکاربست. مولکول به اتمها، میدان جاذبه و میدان الکترومغناطیسی تقسیم میشود. اتم به هسته اتمی، میدان الکترومغناطیسی و الکترون تقسیم میشود. هسته اتمی به پروتون، نوترون و حوزه هسته ای تقسیم شده است. در هر سطح، همگی اینها شکل جدیدی از وحدت بین ذره و حوزه است. همه اینها نقاط عطف جدید هستند و همگی بلحاظ کیفی تفاوت دارند.
موجذرات به چه تقسیم خواهند شد؟ به چه اشکالی؟ ممکنست به شکل جاری وحدت ذرات و حوزه ها تقسیم شوند. همچنین ممکنست که یک تغییر کیفی بزرگ صورت بگیرد و به یک شکل مادی جداگانه جدید و یک شکل مادی ادامه دار جدید تقسیم شود. اینها میتوانند چیزهای جدیدی متفاوت از ذرات و حوزه هائی که تا بحال میشناسیم باشند. احتمال دارد که آنها کوچکتر و کوچکتر شوند، اما این احتمال هم وجود دارد که به بزرگتر و بزرگتر تقسیم شوند. چیزی که از موجذرات بیرون کشیده میشود احتمال دارد "چاقتر شود". یعنی بزرگتر از زمانی شود که درون موجذره قرار داشت.
این ممکنست به تکوین رابطه جدیدی میان جزء و کل بینجامد. چه چیزی ایجاد خواهد شد؟ این یک سئوال علمی مشخص است. ماده، تنوع لایتناهی دارد، تقسیم مشخص ماده نیز تنوع لایتناهی دارد. ماتریالیسم دیالکتیک هرگز برای صدور فرمان به عرصه های دیگر پا نمیگذارد، در مورد این سئوال به نتیجه گیری نمی پردازد، خود را جانشین علوم طبیعی نمیکند. ما از تقسیم صحبت میکنیم. یک به دو تقسیم میشود. این یعنی "تقسیم یک وحدت به اضداد دافع یکدیگر." معنایش اینست که درون هر شکل از ماده، تضادها وجود دارند.
کل تاریخ تکامل علوم طبیعی نشان داده که: صاف و ساده در دنیا هیچ چیزی بمثابه "ماده اولیه"ای که حاوی تضادها نیست، وجود ندارد. هرگاه پدیده نوینی ظاهر شده بود، بعنوان "ماده اولیه" تصویر گشت. در مورد عنصر چنین بود، در مورد اتم چنین بود. میدان جاذبه و میدان الکترومغناطیسی چنین بودند. موجذره نیز چنین است. اما این زیاد طول نمیکشد. "تا بحال فکر میکردیم ما به چنان موضعی ارتقاء یافته ایم که هزار کیلومتر جلوتر است. اما معلوم شد که فقط یک طبقه بالا رفته ایم." پدیده هائی اولیه تر از "اولیه" مداوما ظاهر شده اند. اگر موجذره "ذره اولیه" است، اگر کوچکترین چیز ممکنست، دیگر چه کاری برای دانشمندان باقی می ماند؟ب قول لنین: "الکترون همانقدر فناناپذیر است که اتم." (ماتریالیسم و امپیریو کریتیسیسم) این حقیقتی بسیار عمیق است. علوم طبیعی همیشه تعمیق می یابد. همیشه پدیده های نوین بطور بی پایان ظاهر شده اند. تکامل علوم بی وقفه موجودیت "ماده اولیه" را نفی کرده است.
"دنیای بزرگ" هیچ مرزی ندارد. "دنیای کوچک" نیز هیچ مرزی ندارد و حقیقتا یک "سوراخ بی انتها" است. این واقعیت تاریخی چند هزار سال تکامل علوم طبیعی است. این واقعیت تاریخی حائز اهمیت بسیار است. این دو دیدگاه متضاد درباره ساختار مادی، که مبارزه بین دو جهانبینی بر سر مسئله ساختار مادی است، نیازمند مطالعه و بررسی از جانب ماست.

نسخه چاپی