معنای تسبیح مخلوقات برای خداوند

 معنای تسبیح مخلوقات برای خداوند
 

 

نویسنده: فاضل صالح سامرایی
برگردان: حمیدرضا میرحاجی



 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ

«تسبیح» یعنی منزه دانستن و معنای سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ این است که اینان خداوند را از صفات و ویژگی‌هایی که شایسته او نیست، پاک و مبرا داشته و منزه دانسته‌اند. این مخلوقات هر طور که توانسته‌اند این مطلب را گفته‌اند؛ حالا ممکن است ما گفته آن‌ها را بفهمیم و یا آن را درک نکنیم.
فعل «تسبیح» هم به شکل متعدی آمده و هم لازم، در موقعی که به صورت لازم آمده همراه حرف لام به کار برده شده است. از جمله جاهایی که متعدی آمده و مفعول به خود را مستقیماً گرفته است آیه سوره احزاب است. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا. وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا (1) و یا وَمِنَ اللَّیلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ (2)
و از جمله جاهایی که «لازم» به کار برده شده و همراه حرف لام آماده یکی همین آیه سوره صف است و دیگری آیه آغازین سوره حدید و حشر و نیز آیه سوره اسراء تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ (3) و آیات دیگر.
همان گونه که گفته شد «سبحه» یعنی «نزهه» (او را مبرا دانست، پاک و منزه به حساب آورد) و معنای «سبح له» یعنی تسبیح را برای خدا انجام داد. حرف لام دلالت بر معنای تعلیل می‌کند. «تسبیح» نمودن یک کار است و «التسبیح له» یعنی این کار را برای او انجام دادن است. مثل این است که شما بگویید: «صلی» (نماز گزارد) و «صلی له» (برای او نماز گزارد) و یا «نسک» (عبادت کرد) و «نسک له» (برای او عبادت کرد). فعل تسبیح نفعی به بار نمی آورد مگر آن که برای خداوند انجام شود. هر فعل و هر عبادتی تا زمانی که تنها برای او نباشد هیچ فایدهای ندارد و اگر برای غیر او باشد اصلاً عبادت نیست، گمراهی و ضلالت است. هر کاری اگر برای او نباشد، باطل است. خداوند می‌فرماید: قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُكِی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (4) هر کسی که از روی ریا تسبیح کند اصولاً تسبیح گر خدا نیست، آن که از روی ریا نماز بخواند، نمازگزار به شمار نمی رود. شایسته بودن تسبیح به مانند همه عبادت‌های دیگر آن است که تنها برای او باشد و از شائبه دخالت هر چیز دیگری مبرا باشد. «تسبیح» یک کار است، یک عمل به شمار می‌رود و «تسبیح» برای او (تسبیح له) یعنی خالص کردن نیت و عمل برای خدا، در کتاب البحر المحیط آمده است: لام در «الله» یا مانند لام در «نصحت لزید» است، یعنی در اصل «سبح الله» بوده و «الله» مفعول به است همان طور که «زید» هم در این مثال در حقیقت مفعول به است: نصیحت زیدا، حرف لام برای تقویت آمده و فعل را به مفعول رسانده است و یا آن که بگوییم: نه، این لام برای تعلیل است یعنی «تسبیح» را به جای آور برای خدا و تنها برای ذات خداوندی، بدون دخالت هیچ چیز دیگر. (5)
نکته قابل توجه آن است که در این دوکاربرد در قرآن کریم ملاحظه می‌کنیم که هر جا این فعل همراه لام به کار برده شده هم شامل تسبیح عقلاء می‌شود و هم غیرعقلاء، یعنی شامل هر دو گروه می‌شود اما جایی که به صورت متعدی آمده و همراه حرف جری به کار نرفته، در این مورد تنها عقلاء مد نظر قرار گرفته‌اند. خداوند در سوره حدید می‌فرماید: سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (6) و یا تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ (7) یعنی هم شامل عاقل یعنی انسان می‌شود و هم غیر عاقل. در آیه أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ (8) در این آیه عقلاء و غیرعقلاء مخلوط شده‌اند و هر دو مدنظرند و یا یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ (9) و نیز: فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّكَ یسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یسْأَمُونَ (10) در این جا مراد تنها عقلاء هستند.
اما در جایی که بدون حرف جر به کار می‌رود و به صورت متعددی استفاده می‌شود، تنها عقلاء مدنظرند. خداوند می‌فرماید: لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا (11) و یا یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا (12) تسبیح غیرعقلا، تنها با لام آمده است اما تسبیح عقلاء هم با لام آمده و هم بدون لام.
در این جا نکته قابل ملاحظه دیگری در مورد تفاوت میان این دو تعبیر وجود دارد و آن این که حرف لام زمانی به کار برده می‌شود که موضوع جنبه عام تر و گسترده تری داشته باشد، حالا این عمومیت می‌خواهد در زمینه‌ اشخاص و چیزهای باشد که تسبیح می‌کنند و یا در زمینه اوقات و زمان‌های تسبیح، خداوند می‌فرماید: سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ و تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ مضمون عبارت حکایت از این می‌کند که موضوع تسبیح، شمولیت و گستردگی دارد و موجودات مختلفی را در برمی گیرد. در همین رابطه ملاحظه می‌کنیم که هرگاه حرف لام به کار نمی‌رود و فعل مستقیماً مفعول به می‌گیرد، در این حالت مخاطب تسبیح و شخص تسبیح کننده یک نفر یا یک گروه هستند که به هیچ وجه به گستردگی و شمولیت گروه اول نیستند. خداوند می‌فرماید: وَمِنَ اللَّیلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ (13) و وَمِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیلًا طَوِیلًا (14) و نیز اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا (15) در جایی که فعل تسبیح بدون حرف جر آمده آن شمولیت و گستردگی از لحاظ تسبیح کنندگان وجود ندارد. و لذا همین مقدار کافی است که بگوییم این فعلی همراه لام برای عقلاء و غیرعقلاء به کار می‌رود، اما در جایی که بدون حرف لام می‌آید، در این صورت تنها برای تسبیح کنندگان عاقل به کار می‌رود. همانند همین مسأله در زمینه وقت هم وجود دارد. یعنی آن جایی که این فعل همراه لام به کار می‌رود از لحاظ زمانی توسعه و فراگیری و دامنه بیشتری دارد و زمان‌های افزون تری را زیر پوشش قرار می‌دهد. به آیاتی که بدون لام به کار رفته‌اند، توجه کنیم وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا (16) و یا وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا (17) اما جایی که این فعلی همراه لام آمده توسعه زمانی دارد: یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ (18) همان طور که ملاحظه می‌کنیم زمان یعنی دو وقتی «عدو» و «آصال» به صیغه جمع به کار برده شده است: «غدو» جمع «غدوه» و «آصال» جمع «أصیل» است. و یا وَمِنَ اللَّیلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ (19) و یا وَمِنَ اللَّیلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ (20) و نیز و وَمِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیلًا طَوِیلًا (21) در همه این آیات گفته شده: «مِنَ اللَّیل» یعنی همراه «من» تبعیضیه که دلالت بر معنای بعضی و قسمتی از شب می‌کند. به دنبال این مطلب از زمان دیگری هم در آیه صحبت شده به آن هم طولانی نیست و آن «وَ أدبَارَ السُّجُودِ» (پس از سجده‌ها) و یا «وَإدبَارَ النُّجُوم» (پشت کردن ستارگان) است. حتی در آیه سوره انسان تنها فقط از «شب» صحبت به میان آمده وَسَبِّحهُ لَیلُا طَویلَا اما در سوره فصلت آمده است: فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّكَ یسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یسْأَمُونَ (22) همان طور که ملاحظه می‌کنیم فعل «تسبیح» همراه لام آمده و زمان هم به شکل مطلق و بدون قید ذکر شده «باللَّیل وَالنَّهَار» و دیگر همراه «من» که دلالت بر بعضیت کند و قسمتی از شب اراده شده باشد، ذکر نشده بلکه همراه حرف «باء» آمده که دلالت بر ظرفیت می‌کند. او در دنباله آیه هم آمده که: «وَ هُم لَا یَسأَمُونَ» یعنی خسته نمی‌شوند تا نشان از مداومت تسبیح و عبادت و طول مدت آن کند.

واژه «تسبیح» در قرآن کریم به شکل‌های مختلف آمده است، گاهی به صورت فعل ماضی؛ مانند «سبح الله» گاهی مضارع «یسیح الله» و گاهی هم به صورت امر سَبَّحَ اسمَ رَبِّکَ الأعلی و یا وَسَبِّحُوهُ بُكرَهَ وَأصِیلَا و بعضی وقتها هم به صورت اسم مصدر «سُبحَانَ» تا همه زمان‌ها را در بگیرد و شامل همه آن‌ها شود. فعل ماضی دلالت بر گذشته و فعل مضارع زمان حال و آینده را تحت پوشش خود قرار می‌دهد و فعل امر هم دلالت بر طلب تسبیح در زمان (حال یا) آینده می‌کند و مصدر هم مقید به هیچ زمان و فاعلی نیست بلکه تنها دلالت بر وقوع یک فعل و یک حادثه و واقعه می‌کند. به عبارت دیگر مصدر در موضوع تسبیح تنها دلالت بر وقوع این عمل دارد، چه کسی باشد که عمل تسبیح را انجام دهد و چه نباشد، خود فعل «تسبیح» مدنظر است و همه زمان‌ها را هم شامل می‌شود و زمان معینی هم مدنظر نیست. مصدر بیانگر این معنی است که خداوند همیشه و در همه زمان‌ها شایسته تسبیح است چه کسی باشد که او را تسبیح کند و چه نباشد!

در تفسیر الکبیر می‌خوانیم: خداوند متعال در بعضی از سوره‌ها فرموده: «سبح الله» یعنی با صیغه ماضی و در بعضی دیگر با صیغه مضارع «یسبح» و در آیاتی هم به صورت امر «سبح»، این مسأله نشان دهنده این معنی است که تسبیح نمودن خداوند همیشگی است و انتهایی ندارد چرا که فعل ماضی دلالت بر تسبیح خداوند در گذشته می‌کند و مضارع دلالت بر تسبیح او در آینده و امر بر زمان حال؛ یعنی در همه زمان‌ها خداوند تسبیح می‌شود. (23)
در این جا ملاحظه می‌کنیم که «تسبیح» همانند بعضی سوره‌های دیگر با صیغه ماضی آغاز شده است: (سبح الله) بعضی سوره‌های دیگر با فعل مضارع شروع شده‌اند: (یسبح الله) نکته قابل توجه این است هر سوره ای که با فعل ماضی شروع شده یعنی (سبح الله) در آن سوره صحبت از پیکار و جنگ به میان آمده؛ برخلاف سوره‌هایی که با فعل مضارع یعنی (یسبح الله) شروع شده‌اند. از جمله سوره‌هایی که «تسبیح» در آن با فعل ماضی آمده سوره حدید است. در این سوره آمده است كه: لَا یسْتَوِی مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا (24) و یا در سوره حشر صحبت از بیرون آمدن کافران از دژهایشان شده، در این سوره هم موضوع جنگ تکرار شده است (به عنوان مثال به آیات 10، 11، 13 مراجعه شود) در سوره صف که باز هم تسبیح به صورت ماضی ذکر شده، می‌خوانیم إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ (25) و در موضوع جهاده آمده كه: َهلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ (26) و همه این سوره‌ها با فعل ماضی شروع شده‌اند: «سبّح» اما این مطلب در سوره‌هایی که با فعل مضارع آمده‌اند، ملاحظه نمی‌شود.
نکته دیگر این که در بعضی از آیات واژه «ما» تکرار می‌شود؛ مثلاً در این آیه می‌بینیم که «ما» تکرار شده: سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ و در بعضی آیات هم این کلمه تکرار نشده: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» آن جایی که لفظ «ما» تکرار شده به دنبالش صحبت از اهل زمین به میان آمده و آن جایی که «ما» تکرار نشده، دیگر چیزی از اهل زمین مطرح نشده است. به عنوان مثال در همین سوره صف ملاحظه می‌کنیم که واژه «ما» در آیه اول تکرار شد. بعد از این آیه صحبت از مطلبی به میان آمده که مرتبط با اهل زمین است، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (27) بنابراین تکرار «ما» در این سوره مناسب به نظر می‌رسد.
مطلب بعدی این که در این آیه جار و مجرور «الله» بر فاعل «ما» مقدم شده: سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ و علت این تقدیم اهمیت جار و مجرور است. سیاق کلمه بر محوریت اهل بنا نشده بلکه بر کسی بنا شده که شایسته تسبیح است، یعنی «الله» و از این رو در دنباله آیه قسمتی از ویژگی‌های «الله» ذکر شده: وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ و در دنباله آیه باز هم صحبت از خداوند است: كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ و نیز إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا و صحبت از این به میان آمده که خداوند چه چیزهایی را دوست دارد و چه چیزهایی را دوست ندارد. بنابراین چیزی مقدم شده که مهم تر و سزاوارتر است.
در همین آیه ملاحظه می‌کنیم که «مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» بر «وَمَا فی الأرض» مقدم شده؛ دلیل این تقدیم آن است که آسمانیان در تسبیح از اهل زمین جلوترند. موقعی که خداوند واست آدم را بیافریند، ملانکه گفتند: أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ (28) بنابراین چیزی مقدم شده که در تسبیح جلوتر و پیشتاز بوده است.
نکته بعدی این که علت تقدیم مقدم داشتن چیزی است که در عبادت و تسبیح، دوام و استمرارشان بیشتر است. آن چه که در آسمان‌ها قرار گرفته از استمرار و دوام بیشتری در تسبیح و عبادت برخوردار است: یسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ لَا یفْتُرُونَ (29)
نباید در این جا این اشکال مطرح شود که «ما» برای غیر ذوی العقول است و لذا نمی‌تواند شامل ملائکه و فرشتگان باشد؛ چرا که «ما» همان طور که معلوم است هم برای اشیاء و پدیده‌های غیر عاقل به کار می‌رود و هم می‌توان در برگیرنده صفات عقلاء باشد. خداوند متعالی می‌فرماید: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (30) ملاحظه می‌کنیم که «ما» در این آیه به معنی «آن که» است و مرجعش هم ذوی العقول است!

پی‌نوشت‌ها:

1. ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید و او را بامداد و شبانگاه تسبیح گویید. (احزاب،33: 41-42)
2. و او را در پاسی از شب و به هنگام رفتن و ناپیدایی ستارگان به پاکی یاد کن. (طور، 52: 49)
3. آسمان‌های هفتگانه و زمین و هر که در آن است او را به پاکی می‌ستایند. (اسراء، 17: 44)
4. بگو نماز من و عبادت‌های من و زندگانی من و مرگ من همه برای خدا پروردگار جهانیان است. (انعام، 6: 162)
5. البحر المحیط ج 10 ص 100.
6. آنچه در آسمان‌ها و زمین است، خدا را به پاکی می‌ستایند. (حدید، 57: 1)
7. آسمان‌های هفتگانه و زمین و هر که در آن است، او را به پاکی می‌ستایند. (اسراء، 17: 44)
8. آیا ندیده ای که خدا را هر که در آسمان‌ها و زمین است و پرندگان بال گشاده به پاکی می‌ستایند؟ (نور، 24: 41)
9. او را در آن جا بامدادان و شبانگاهان به پاکی ستایند، مردانی که بازرگانی و تجارت آن‌ها را مشغول نمی‌کند. (نور، 24: 36-37)
10. آنان که نزد پروردگار تو هستند و او را شب و روز به پاکی می‌ستایند و خسته نمی‌شوند. (فصلت، 41: 38)
11. تا به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و او (پیامبر) را تقویت و یاری کنید و بزرگ و با شکوهش بدارید و او را بامداد و شبانگاه به پاکی یاد کنید. (فتح، 48: 9)
12. ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را زیاد یاد کنید و بامدادان و شبانگاهان او را به پاکی یاد کنید. (احزاب، 33: 41-42)
13. ق، 50: 40.
14. انسان ، 76: 26.
15. احزاب، 33: 42.
16. فتح، 48: 9.
17. احزاب، 33: 42.
18. نور، 24: 36.
19. ق، 50: 40.
20. طور، 52: 49.
21. انسان، 76: 26.
22. فصلت، 41: 38.
23. التفسیر الکبیر ج 29 ص11.
24. کسانی از شما که پیش از فتح انفاق و کارزار کرده‌اند با دیگران برابر نیستند. درجه اینان بزرگ تر است از آنان که پس از آن (فتح) انفاق و کارزار کرده‌اند. (حدید،57: 10)
25. همانا خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف، کارزار می‌کنند گویی بنایی به هم پیوسته و استوارند.
26. آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک برهاند؟ به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید و در راه خدا با مال‌ها و جان‌های خویش جهاد کنید.
27. معانی النحو ج 1 ص 156به بعد.
28. آیا کسی را در آن جا قرار می‌دهی که تباهکاری کند و خون‌ها ریزد در حالی که ما تو را به پاکی می‌ستاییم و تقدیس می‌کنیم ؟ (بقره، 2: 30)
29. شب و روز، خدا را به پاکی می‌ستایند و سستی نمی‌کنند. ( انبیا، 21: 20)
30. و (سوگند) به نفس و آن که آن را راست و درست ساخت پس بدکاری و پرهیزگاری اش را به وی الهام کرد. (شمس، 91: 7-8)

منبع مقاله :
سامرایی، فاضل صالح؛ (1392)، درآمدی بر تفسیر بیانی قرآن کریم، مترجم: حمیدرضا میرحاجی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول



 

نسخه چاپی