گفتگو با آيت ‏الله‏ سيد حسن امامي احياگر کوشاي مدارس علميه و موقوفات آن
گفتگو با آيت ‏الله‏ سيد حسن امامي احياگر کوشاي مدارس علميه و موقوفات آن
گفتگو با آيت ‏الله‏ سيد حسن امامي احياگر کوشاي مدارس علميه و موقوفات آن

گفتگو با آيت الله سيد حسن امامي

سيدحسن فقيه امامي در سال 1313هـ.ش در محله درب امام اصفهان متولد شد. وي از سلسله سادات امامي است که نسبشان به امامزاده ابوالحسن زين‏العابدين، مدفون در درب امام مي‏رسد [و نسب ايشان نيز به علي بن جعفر فرزند امام صادق مي‏رسد.] پس از تحصيلات دبيرستان به حوزه علميه اصفهان وارد شده و سالهاي متمادي نزد اساتيد بزرگ اين حوزه، همچون مرحوم حاج سيدعلي بهبهاني، سيدحسين خادمي، حاج شيخ علي مشکاة و مرحوم معلم حبيب‏آبادي و مولي محمدعلي عالم حبيب‏آبادي در زمينه ادبيات، منطق و فلسفه، فقه و اصول، هيئت و قانون به تحصيل پرداخت. ايشان اکنون در حوزه علميه اصفهان به تدريس اشتغال دارد و افزون بر اين منشأ خدمات شايسته‏اي در راه‏اندازي، بازسازي و اداره مدارس علميه حوزه اصفهان و نيز فعاليت‏هاي انجمن‏هاي خيريه اين شهر بوده است. گفتگوي ميراث جاويدان با ايشان به خاطر تجليل از همه خدمتگزاراني صورت گرفته که در گسترش فرهنگ علمي و ديني اين سرزمين نقشي سازنده داشته‏اند.
ضمن تشکر به خاطر فرصتي که در اختيار ما گذاشتيد، در نظر داريم در اين نشست در مورد وقف و به‏طور خاص در مورد وقف در اصفهان بحث کنيم؛ ولي پيش از آن با توجه به اينکه حضرت عالي در تدريس و تحقيقاتتان به موضوع وقف هم حتما عنايت داشته‏ايد، مايل هستيم در مورد مفهوم فقهي و حقوقي وقف صحبت کنيم، و اينکه چرا نسبت به ساير ابواب فقهي کمتر مورد توجه واقع شده است.
خيلي خوشحال شدم وقتي با آقاياني برخورد کردم که در کار وقف و رسيدگي به اين امر مهم اقدام کرده‏اند و به هر حال مشغول تحقيق و بررسي هستند. پرداختن به مفهوم وقف و فرهنگ آن در اسلام و علاوه بر آن، رسيدگي به موقوفات در شهرها و استانهاي مختلف، شايد يک مقدمه‏اي باشد براي احياي موقوفات؛ اين يک واقعيت است که بگوييم مظلوم‏تر از وقف، هيچ مالي نيست، به‏گونه‏اي که برخي افراد مطايباتي را هم در اين زمينه مطرح کرده‏اند! به هر حال اميدواريم زحمات و تلاش‏هايي که آقايان انجام مي‏دهند، اثر مثبتي داشته باشد و موقوفات اين مملکت را، که هم به لحاظ کميت بسيار زياد و هم از جهت کيفيت بسيار مرغوب و خوب است، احيا کنند.
وقف، همچنان‏که از اسمش پيداست، معنايش آن است که چيزي قابل انتقال نباشد؛ لذا از وقف با تعبير «حبس» ياد مي‏کنند، چرا که يکي از ويژگيهاي ماهوي اموال اين است که دايما نقل و انتقال پيدا مي‏کند. اين قابليت نقل و انتقال، يا با عوامل اختياري مثل خريد و فروش و ساير معاملات صورت مي‏گيرد و يا با عوامل غير اختياري مثل ارث، که يکي از قوانين مهم اسلامي است. از طرف ديگر، گاه مال در معرض انتقال و گاه در معرض جمع و پخش است و خلاصه حالت قبض و بسط و به قول ما لف و نشر دارد؛ به‏طوري که عده‏اي جمع مي‏کرده‏اند، بعد هم يا به اراده خودشان يا به صورت غير اختياري پخش مي‏شده؛ بنابراين جابه‏جايي طبعا جزو ماهيت مال است، ولي براي اينکه جابه‏جا نشود و انتقال پيدا نکند و خُرد نشود، گاه بايد تمهيدي به خرج داد که حالت لفّ و نشر پيدا نکند. از اين‏رو اسلام قانوني به نام وقف قرار داده است که اجراي آن سبب شود اين اموال براي هميشه باقي بماند.
در حقيقت به جاي عين مال، منافعش جابه‏جا مي‏شود.
بله همين‏طور است، خود اصل مي‏ماند؛ به عبارت ديگر «تحبيس‏الاصل و تسبيل‏المنفعة»؛ اصل مي‏ماند و منفعت آن جابه‏جا مي‏شود و مردم از منافعش بهره‏مند مي‏شوند. افرادي هم بوده‏اند که دلشان مي‏خواسته خدمتي به جامعه کنند و براساس تشويقي که قرآن کريم به عمل آورده، يعني: «والباقيات الصالحات خير عند ربّک ثوابا و خير املاً» (کهف: 46) مي‏خواستند همچنان‏که در حياتشان نفعشان به ديگران مي‏رسد، براي بعد از مرگشان بتوانند منافعشان را به مردم برسانند و طبق آيات و روايات موجود، هر کسي با مردنش پرونده اعمالش بسته مي‏شود، مگر آنکه انسان يک صدقه جاريه‏اي داشته باشد که به منزله صندوق پس‏اندازي براي انسان تا قيامت باقي مي‏ماند و چون مسلمانان معتقد به قيامت هستند و اين عقيده را هم دارند که بعد از مردنشان دستشان از همه‏جا کوتاه است، تنها چشم اميدشان به اموالي است که براي استفاده مردم باقي مي‏گذارند. اين بود که اموال کلاني را در زمينه‏هاي مختلف وقف کرده‏اند و در اختيار آيندگان قرار داده‏اند.
سيره اهل بيت، عليهم‏السلام، هم همين بوده است که عملاً وقف کردن را به مردم ياد داده‏اند؛ مثلاً روايتي از امام صادق (ع) وارد شده است که حضرت امير (ع) مي‏رفتند چاه حفر مي‏کردند و چشمه و نخلستان احداث مي‏کردند و بعد وقف مي‏کردند، يک محلي است به نام «عين ابي‏نيزر»، در روايت آمده حضرت در اين منطقه، چاهي حفر کردند و هنوز عرق به پيشاني ايشان بود که قلم و کاغذ خواستند و همان‏جا نشستند و وقف کردند، و الآن هم حوالي مسجد شجره هنوز از آن چاهها استفاده مي‏شود و معروف است به «آبارعلي» که موقوفات حضرت علي (ع) است و امام صادق (ع) از آن موقوفات تعبير کرده‏اند به صدقات، که تمام آنها صدقات اميرالمؤمنين، عليه‏السلام، است؛ بقيه اين بزرگواران هم به همين نحو عمل کرده‏اند. خلاصه اينکه علاوه بر اينکه تشويق لفظي مي‏کردند، خودشان هم عملاً براي احياي وقف اقدام مي‏کردند.
در ديگر مذاهب اسلامي و غير اسلامي چطور؟
بله، آنها هم داشته‏اند... واقعا هم وقف راهگشا بوده است، و در اديان ديگر هم، مثل مسيحيت يا يهود يا ساير اديان الهي هم وجود داشته، در مورد مسيحيان هم بايد گفت الآن يک بخش معظم درآمدهاي واتيکان از همين موقوفات مختلف است. در خود اصفهان هم حتي يک بيمارستان به نام «بغوزخانيان» بود که وقف بود براي مسيحيان و اخيرا پاپ اجازه داد که آن را به فروش برسانند و فروختند و آن را به منزل تبديل کردند.
در مورد موقوفات، بايد به اين نکته اشاره کرد که عايدات و درآمد موقوفات، آن‏قدر زياد بوده که در بسياري موارد کفايت مي‏کرده است؛ مثلاً در مورد مدارس بايد گفت درآمد مدارس علميه آنچنان از ناحيه موقوفات زياد بوده که نيازي به شهريه مراجع نبوده است، الآن در اصفهان مدرسه هست به نام اسماعيليه، که موقوفاتش در تبريز است که اگر اجاره عادلانه آن موقوفات پرداخت شود، اولاً مدرسه را مي‏شود بازسازي کرد، ثانيا مي‏شود به طلبه‏هايش رسيدگي کرد، وليکن به مرور زمان و بر اثر بي‏توجهي، خودبه‏خود اينها متروک مانده. اصلاً پشتوانه حوزه‏هاي علميه در گذشته موقوفات بود و اگر مي‏خواستند شهريه بدهند، از موقوفات استفاده مي‏کردند؛ مثلاً موقوفات «آوره» در هندوستان براي مدارس نجف بود، هندوستان کجا و نجف کجا؟ ولي به خاطر اينکه شيعيان آنجا راجه‏هاي بزرگي بودند و اموال فراواني داشتند، اينها را وقف مي‏کردند براي حوزه؛ اين موقوفات به قدري قابل توجه بوده که کاملاً نجف را اداره مي‏کرد. البته انگليسي‏ها که در هندوستان حضور داشتند، ضربه‏هايي به اين موقوفات زدند و از قديم‏الايام اينها به پشتوانه‏هايي که مدارس را خودکفايي کرده، ضربه مي‏زدند در کتاب معروفي که اخيرا از مستر «همفر» جاسوس انگليسي منتشر شد، به اين خودکفايي حوزه‏هاي علميه به عنوان نقطه قوت حوزه‏هاي شيعه اشاره شده است، و در باب خمس مي‏گويد: ما براي تضعيف و از بين بردن حوزه‏ها بايد کاري کنيم که مردم خمس ندهند؛ به هر قيمتي که هست شبهه ايجاد کنيم تا حوزه‏ها متلاشي شوند. خلاصه اينکه يکي از نقش‏هاي ديگر اين موقوفات، خودکفا کردن حوزه‏ها و در نتيجه استقلال بخشيدن به آنها بوده است. در مورد مساجد و نظاير اينها هم همين‏طور.
لطفا در مورد ارتباط وقف با صدقه و رابطه اين دو هم توضيح دهيد.
وقف از مصاديق صدقه است. صدقه، چنان‏که از لفظش برمي‏آيد، در حقيقت علامتي است که نشان مي‏دهد مؤمن در ادعاي ايمان خويش راست مي‏گويد. صدقه از ريشه صدق است، يعني براي اينکه انسان نشان دهد که به خدا و رسول ايمان دارد، دو امر را بايد اثبات کند: يکي بذل مال و ديگري بذل جان؛ چون بشر براي اينها خيلي ارزش قايل است و خداوند مي‏فرمايد: «تجاهدون في سبيل‏اللّه‏ بأموالکم و انفسکم» (صفّ: 11)، اين دو تقريبا در کنار هم
است، يعني همان‏طور که انسان از دادن جان مضايقه دارد از دادن مال هم مضايقه دارد و هنگامي اين علاقه قطع مي‏شود و آدمي از جان و يا از مال صرف‏نظر مي‏کند، که ايمان داشته باشد اگر اينها را از دست داد، بهترش را به دست مي‏آورد. اگر اين ايمان را هم در بذل جان و هم در بذل مال پيدا کرد، مضايقه نمي‏کند. آن‏وقت «صدقه» نشان صدق و نشانه‏اي است که انسان به اين اعتقاد رسيده است. يکي از مصاديقش همين وقف است که تعبير به «صدقه جاريه» کرده‏اند، يعني صدقه‏اي که همين‏طور مستمرا ادامه دارد؛ مثل احداث يک چشمه که براي هميشه جريان دارد، و نيز مثل درآمدهايي که مربوط به مالي مي‏شود که اصلش ثابت است و منافعش در جريان است. اين را مي‏گويند «صدقات جاريه» که اينها، تحت همين عنوان «صدقه» قرار مي‏گيرد.
آنان که ايمان داشته‏اند و حوزه‏ها و مساجد را پايگاه عبادي و علمي مي‏دانستند، براي حفظ آنها مي‏آمدند و وقف مي‏کردند؛ آن‏وقت در نقطه مقابل، استعمارگران که مي‏دانستند اين مراکز منشأ رشدي براي مردم است، آنها را از بين مي‏بردند و سعي مي‏کردند موقوفات را متلاشي کنند و از بين ببرند. به هر حال همچنان‏که دشمن درصدد از بين بردن است، بايد متقابلاً کساني که علاقه‏مند به اسلام و بقاي حوزه‏ها و بقاي مراکز عبادي و اين‏گونه پايگاهها هستند، اقدام کنند و اينها را احيا کنند. اجازه بدهيد در همين ارتباط نمونه‏اي را ذکر کنم؛ مثلاً يکي از جاهايي که مسأله‏اش روشن است، اين «سراي گلشن» است که وقف است براي حرم مطهر اميرالمؤمنين (ع)، و واقفش نوشته که مقداري از درآمد اينجا را صرف خودش بکنند که خودش بماند و بعد اگر چيزي اضافه آمد، اضافه‏ها را براي روشنايي نجف بفرستند. بنابراين درآمد اينجا در وهله اول صرف خودش بايد بشود که خودش باقي بماند و ضامن بقاست، يا بقاي خود وقف و يا مدارس يا مساجد يا مراکزي که مردم به آنها علاقه داشته‏اند.
وضعيت گذشته وقف را در اصفهان با وضعيت کنوني آن چگونه مي‏شود مقايسه کرد؟
از زماني که اصفهان پايگاه شيعه شد، علمايي بزرگ چون محقق کرکي و شيخ بهايي و علماي بزرگ ملاعبداللّه‏ ميسي و امثالهم آمدند و اينجا را آباد کردند، خوب قهرا براي بقاي آن هم بايد فکري مي‏کردند. آنها که از نظر مالي بهره‏مند و توانمند بودند، معمولاً براي مدارس يا مساجدي که مي‏ساختند پشتوانه‏اي از املاک يا اموال قرار مي‏دادند و اين خودبه‏خود نمي‏گذاشت اينها از بين بروند و تعطيل شوند. شايد مثلاً اگر بعضي افراد هم دلشان براي مسجد يا مدرسه نمي‏سوخت، براي اينکه خودشان توليت و نظارتي داشتند و مي‏توانستند استفاده‏اي بکنند، ناگزير بودند اين موقوفات را نگه دارند، براي آنکه خودشان هم بي‏بهره نمانند.
در زمان صفويه، سلاطين و يا وابستگان آنها، هر کدام موقوفاتي داشتند؛ مسجدي احداث مي‏کردند و موقوفاتي هم برايش درست مي‏کردند. خود شاه‏عباس که در اين زمينه معروف است، سفره‏چي شاه‏عباس مسجدي ساخته که معروف است به «مسجد سرخي» و حال آنکه مسجد سفره‏چي بوده است. حکيمِ آنها مسجد حکيم را ساخته و موقوفاتي برايش قرار داده است. جارچي‏شان مسجدي ساخته که الآن به نام «مسجد جارچي» معروف است. خلاصه اينکه هر کدامشان که امکاناتي داشتند، اين‏گونه عمل مي‏کردند و موقوفات بسياري هم برايش درست مي‏کردند. اگر همين‏جا در اصفهان امکانش بود، همين‏جا، و اگر نمي‏شد در خارج از اصفهان وقف مي‏کردند. اين اهتمام به قدري گسترده بود که يک زماني اگر کسي مي‏خواسته زميني را وقف کند، ديگر زمين غير موقوفه نبود؛ ناچار شدند بروند مثلاً تبريز و يا هندوستان و آنجا وقف کنند؛ مثلاً مدرسه نيم‏آورد که ما در آن مدرسه هستيم، موقوفاتش از اردستان است، جاهاي ديگر هم همين‏طور.
خلاصه آنکه اينها براي اينکه مساجد يا مدارس تخريب نشود اين موقوفات را قرار مي‏دادند و هر وقت مي‏خواستند اين مراکز بماند، اين موقوفات را احيا مي‏کردند و هر وقت مي‏خواستند از بين برود، رسيدگي نمي‏کردند؛ متأسفانه ما با مشکل برخي متوليان بي‏دين و مستأجران منفعت‏طلب روبه‏رو هستيم. بايد اين مستأجرها را تشويق و يا موعظه کنند که اگر مثلاً اين مغازه از خودت بود آن را چقدر اجاره مي‏دادي، اين انصاف نيست که مثلاً
يک‏دهم اجاره واقعي را پرداخت کنند، اگر اوقاف تقويت و موقوفات واقعا احيا شود، باري از دوش دولت برداشته مي‏شود. مراکز ديني تقويت مي‏شود. من يک موقعي که ديدم در اصفهان اين‏گونه عمل مي‏شود، به اين فکر افتادم کاري انجام دهم که بلکه ان‏شاءاللّه‏ خودبه‏خود و به‏طور طبيعي موقوفات احيا شود. در درجه اول گفتيم يک همکاري باشد بين مسؤولان از قبيل دادگستري، اوقاف، ثبت، باستان‏شناسي، ميراث فرهنگي، شهرداري و مراکزي از اين قبيل، و گفتيم بهتر است اينها را با هم جمع کنيم و صورت‏جلسه‏اي هم تنظيم کنيم تا اين کارِ موقوفات راه بيفتد. خواهش کرديم از مديريت اوقاف استان، از مسؤولان دادگستري و شهرداري و ديگر نهادها مجموعه را جمع‏آوري کرديم به منظور اينکه به اين مسأله رسيدگي شود؛ آقايان هم دعوت را پذيرفتند و بنا شد جلسه‏اي در هفته باشد تا تحولي در کار ايجاد بشود که بحمداللّه‏ کار شده، ان‏شاءاللّه‏ پربارتر دنبال بشود.
با مشکلي هم مواجه شده‏ايد؟
چيزي که در مسير کار به آن برخورد کرديم، آن است که بسياري از وقف‏نامه‏هاي موجود در بايگاني اوقاف خوانا نيست، اصطلاحات خاص دارد، رقبات آن نشاني‏هاي نامشخص دارد، مثلاً مدرسه‏اي که ما ساخته‏ايم، يعني مدرسه خالصيه، سنگ موقوفاتش که از زير خاک به دست آمد، معلوم شد که رقباتي دارد، امّا بسيار مشکل است بفهميم کجاست و چه کساني تصرف کرده‏اند. در اوقاف، از اين نوع وقف‏نامه‏ها بسيار هست. يک گروه مجهز و باحوصله مي‏خواهد که يک‏يک اين وقف‏نامه‏ها را بخوانند، نشاني‏ها را پيدا کنند. اگر کسي بخواهد خدمت بزرگي کرده باشد، راهش اين است که اين بايگاني‏ها را بررسي و مطالعه کند. اين کار مهمي در مسير احياي موقوفات است.
وارد مقوله وقف در اصفهان شده بوديد؛ توضيح بيشتري بفرماييد.
عرض کردم که اصفهان درگذشته به‏گونه‏اي بود که ديگر جايي براي وقف کردن نبود. آقاياني که بودند در اصفهان، در گذشته نفوذ کلام داشتند. اما وقتي که آدم آلوده به دنيا مي‏شود، ديگر معلوم نيست که تحت تأثير کلمات و دستورات آقايان قرار بگيرد. متأسفانه زمان رضاخان هم خوب ديگر مي‏دانيد دست استعماري در پي آن بود که اينها همه از بين برود و نابود شود. فرصت‏طلبان هم که در اين ميان دنبال فرصت مي‏گشتند. نتيجه آن شد که خيلي موقوفات از بين رفت، ولي آثارش هست، مي‏شود دنبال کرد. در همين محله «مسجد سيد» يک باغ خيلي مفصلي وقف مدرسه علميه ذوالفقار بود که بعد بر اثر همين مسامحه‏کاري‏ها و بي‏تعهدي دست‏اندرکاران، به خانه تبديل شد و از بين رفت که خوب همه مي‏دانستند که اينجا وقف است، با وجود اين، آن را تبديل به خانه کردند، و ديگر اثري از آن هم باقي نيست. اين باغ دست مرحوم حاج ميرزا يحيي مدرس بود و وقتي ايشان فوت شد، دست کساني افتاد که لاابالي محض بودند و همه را از بين بردند يا در آن موقعي که ثبت اسناد ايجاد شد، يک عده رفتند و با سندهاي ساختگي و جعلي و استشهادهاي کاذب زمين‏ها را به ثبت رساندند و بعد هم تدريجا فروختند. از اين مقوله‏ها زياد است، منتهي آيا بشود احيا کرد يا نه؟ هم پيدا کردن اين موارد و هم رسيدگي کردن به آن و احيا کردن آن خيلي مشکل و بعيد است.
الآن در زمينه احياي موقوفات، چه چيزي را در اولويت مي‏دانيد؟
قبلاً عرض کردم در بايگاني اوقاف مآخذ بسياري هست که بايد بازخواني بشود که هم حوصله و هم تخصص و هم نيرو مي‏خواهد و کساني بايد به همين منظور استخدام بشوند. اداره اوقاف علي‏الظاهر از نظر اقتصادي توان اين کار را ندارد؛ بايد در اين زمينه به اوقاف کمک شود. اين کار خيلي مهمي براي احياي موقوفات است. به هر حال مثلاً راجع به قرآنها بايد گفت بسياري از اين قرآنهاي وقفي در خانه‏هاي افراد بود، با خطهاي خوب که يهوديها آمدند، خريدند. ما بعضي را که مي‏فهميديم، توانستيم از چنگ اينها دربياوريم تا لااقل به يهوديها نفروشند و اين قرآنها متأسفانه در بازار مسلمين فروش مي‏رفته و به عنوان اشياء عتيقه از مملکت بيرون مي‏رفته است که دو نسخه قرآن وقفي آن را من توانستم بگيرم و از چنگ اينها دربياورم. همين‏طور اين قرآنها را نگاه داشته‏ام تا محل مناسبي براي آنها پيدا شود. به هر حال در خود اصفهان قرآنهايي ديده‏ام که واقعا از نظر خط و تذهيب و کاغذ، محيرالعقول و خيلي قابل اهميت است و به آن توجهي نشده و از دست رفته است. نمي‏فهميدند و قدر اين چيزهايي را که در اختيارشان بود، ندانستند؛ اگر به مردم تفهيم بشود که اين سرمايه‏ها را ناچيز نگيرند، خيلي مهم است.
در سالهاي اخير مردم به فکر افتاده‏اند که کاري بکنند که مالشان را به نحوي در اختيار قرار دهند که ماهيت وقف را داشته باشد و دچار مشکلات وقف نشود، مثلاً يک خيريه درست کنند و برايش اساسنامه‏اي هم تدوين کنند و قيد کنند وقتي منحل شد، آن را چه کنند.
يعني شخصيت حقوقي مستقل به آن بدهند.
بله، آن را مثلاً به خيريه‏اي ديگر منتقل کنند يا به نحوي ديگر، مثلاً خيلي از خيريه‏ها که ممکن است روزي به دلايلي امکان اداره‏شان وجود نداشته باشد يا نتوانند به نحو احسن از آن استفاده بکنند به آساني بتوانند آن را تبديل کنند به خيريه‏اي ديگر يا آن را تحويل به خيريه‏اي ديگر بدهند که از بين نرود و يا اگر هم قرار است از بين برود به‏گونه‏اي باشد که منشأ اثري باشد نه اينکه معطل بماند. قبلاً عرض کردم وقف خيلي مظلوم واقع شده است؛ هر چه انگ وقف بخورد، انگار به‏گونه‏اي ديگر است و به چشم ديگري به آن نگاه مي‏کنند. در زمان شاه مخلوع يک‏بار در جريان درگير شدن آقاي ناطق با سرهنگ زاهدي، شاه مستقيما گروهي فرستاد منزل آقاي حاج آقاضياء علامه، از ما هم دعوت کردند رفتيم آنجا، گفتم که اين موقوفات گرفتار سه چيز شده که اينها را نابود مي‏کند: متولي بي‏دين، مستأجر بي‏انصاف، و اوقاف بي‏عرضه، و اين يکي از علل مهم است که به مفهوم وقف به چشم ديگري نگاه مي‏کنند؛ بنابراين هم مقداري متولي‏ها بايد توجيه شوند، هم بايد اوقاف تقويت بشود که بتواند کار کند و دستش باز باشد و هم مردم بايد توجيه بشوند.
خود حضرت‏عالي به عنوان شخصيتي که در غالب خيريه‏هاي اصفهان به نوعي نقش ارشادي و نظارتي و گاه مديريتي داشته‏ايد و يا دست‏اندرکار هستيد و دهها خيريه هست که حضرت‏عالي با آن مرتبط هستيد، تحليلتان در مقايسه وقف با شخصيت‏هاي حقوقي ديگر در قالب مؤسسات و نهادهاي خيريه ديگر چيست و اينها چه امتيازاتي نسبت به هم دارند؟
اگر انسان بتواند توليت را تضمين کند که اين متوليان که بعدها مي‏آيند، دلسوزند و بتوانند تضمين کنند که اوقاف بعد با مشکلي مواجه نمي‏شود، هر چند چنين تضميني مشکل است، وقف اولويت دارد، از طرفي خود مردم رغبت بيشتري به اين نهادها دارند، چون احساس مي‏کنند بالآخره بالمآل اگر هم نشود اداره بشود، تعطيل نمي‏شود.
يعني به نظر حضرت‏عالي وقف را يکي از ابواب متروکه فقهي بايد شمرد و بايد تعطيل کرد؟
خير، بايد شکل آن را عوض کرد؛ چون همين چيزي که انجام مي‏شود، بالاخره وقف است، منتهي کمي دست‏کاري شده است.
پس صورت و ساختار قضيه را عوض کرده‏اند و در حقيقت ماهيت و غرض حفظ شده است.
بله، همين‏طور است.
يعني به عبارت ديگر اينها همان مالي را که مي‏دهند، وقف مي‏کنند، نه اينکه اين عين را، اين ساختمان را يا فرش را...
بله، يعني اين، هم وقف هست و هم نيست به دو اعتبار؛ يعني مزاياي وقف را دارد و از طرفي ديگر مشکل اينکه عنوان وقف روي هر جا خورد، مشکل‏ساز مي‏شود هم ندارد.
در برخي موارد حتي احتياطات و محدوديتهايي که در وقف هست، موجب رکود و يا حتي تعطيل اصل وقف شده. اين هم بي‏مناسبت با بحث نيست.
بله، همين‏طور است. پس بايد کاري کرد که خاصيت وقف را داشته باشد، امّا در عين حال محدوديتها و معايبي را که ممکن است وقف را به نابودي بکشاند، در بر نداشته باشد.
از قضا در مورد قرآن‏ها و يا بعضي کتبي که وقف شده است، مثلاً براي قرائت و يا قرائت در محلي مشخص و به دليل قدمت و يا ارزشمند و منحصر بودن، مجبور شده‏انـد آنها را در محلـي مثل گنجينه‏ها (موزه‏ها) نگهداري کنند. برخي بزرگان، اين اشکال را مطرح مي‏کنند که از قلمرو و نيت و مقصود واقف خارج شده است. اين هم مي‏تواند مشمول همين بحث شود. اکنون قرآنهاي بسياري از اين قبيل در جاهاي مختلف وجود دارد که عمل نکردن به نيت واقف، اشکال ايجاد کرده است.
بله، اينها مشکلاتي است که در کيفيت وقف‏هاي گذشته موجود است.
از آنجا که جناب‏عالي در ارتباط با مدارس علميه اصفهان از پيش‏کسوتان احياي اين مدارس بوده و هستيد و فعاليتهاي بسياري را در اکثريت قريب به اتفاق اين مراکز علمي و فرهنگي انجام داده‏ايد، و از طرفي اين مدارس در طول تاريخ موقوفاتي داشته‏اند که نيت واقف آن بوده که به پشتوانه اين موقوفات اين مدارس برپا بماند، مايليم خلاصه‏اي از اين فعاليت‏ها را به‏ويژه آن بخش که مربوط به وقف است، بدانيم.
انگيزه من براي کار رسيدگي به مراکز وقف، اين بود که منزل ما، آن‏چنان‏که مي‏دانيد، درب امام بود و همچنان‏که مي‏دانيد، درب امام يک امامزاده خيلي معتبر و هم مجرّبي اسـت که خـود من از آن معجزه و کرامت ديده‏ام و آن اين بود که در دوران کودکـي يکي از هم‏بازيهايمـان پايش به صورت مادرزادي معيوب و کج بود؛ بچه‏ها گاهي اذيتش مي‏کردند. او يک روز دلش شکست و رفت در امامزاده توسل پيدا کرد. فردا صبح که آمد بيرون، پايش صاف بود. اين چيز عجيبي بود که من خودم ديدم و چيز واضحي بود. منظورم اين است که ما در کنار اين امامزاده بزرگ شده بوديم. ضمنا آنجا مسجدي هم هست به نام «سعيد بن جُبير» که او وقتي فراري بوده، اينجا نماز مي‏خوانده و بعد آمده‏اند دستگيرش کرده‏اند. ما هم خوب تازه طلبه شده بوديم و حدود بيست‏سالي داشتيم که مردم محل گفتند شما صبحها بياييد اينجا نماز بخوانيد؛ موافقت کرديم و اتفاقا مردم استقبال عجيبي کردند و ديديم مسجد خيلي وضعيت بدي داشت، خراب و ويرانه بود، سقف و کف و حصيرها و... خلاصه وضع نامطلوبي داشت. کم‏کم به فکر افتاديم حالا که مردم استقبال مي‏کنند و مي‏آيند از فرصت استفاده کنيم و مسجد را احيا کنيم، تا لااقل شکل ظاهريش حفظ شود؛ مردم همه استقبال کردند، ما همه ديديم با وضع گذشته نمي‏شود در اينجا نماز خواند و آن‏قدر نامطلوب است که کسي رغبت نمي‏کند بيايد نماز بخواند. تشويق شديم و کم‏کم وضع مسجد را دگرگون کرديم و خودم خيلي نشاط پيدا کرده بودم.
در مدرسه نيم‏آورد هم که حجره‏اي داشتيم، خيلي زجر کشيديـم؛ چـون وضع بسيـار بـدي داشت. تمام اتاقها نمـور، تا کمـر ديـوارها تمـام سنگ‏ها شکسته و تخريب شده و چند سال از عمرش گذشته، دستشويي‏ها نگفتني است. کم‏کم به فکر افتاديم که کاري انجام بدهيم، دلم سوخت، مشرّف شدم خدمت حضرت رضا، عليه‏السلام، و از ايشان خواستم که خدا توفيقي بدهد تا بتوانيم يک کاري براي اين حوزه‏ها بکنيم و حوزه‏ها را از اين وضع اسف‏بار دربياوريم.
از مدرسه نيم‏آورد شروع کرديم و کم‏کم مدارس ديگري پيش آمد و ما به قدري که توان و نيرو داشتيم، صرف کرديم که اين مدارس را احيا کنيم. مدرسه نيماورد را با کمک توليت اوقاف، که اگر ما مشوقشان نبوديم، نه بودجه کافي داشتند و نه عنايتي، احيا کرديم و بحمداللّه‏ خيلي مدرسه خوبي شده است.
از چه سالي شروع کرديد؟ حدود بيست سال پيش، يعني حول و حوش انقلاب.
بعد مدرسه عربان سابق که حالا اسمش را مدرسه آيت‏اللّه‏ خادمي گذاشته‏ايم که زيربنا و اطرافش را خيريه همدانيان به امر آيت‏اللّه‏ خادمي خريدند و قدري که تصرف شده بود، پس گرفتند و بنيانش را شروع کردند، و اتفاقا آيت‏اللّه‏ خادمي که فوت کردند، خيريه هم ديگر به آن صورت کمک نکرد. ما ديديم اين دارد از بين مي‏رود و مقداري هم بدهي دارد و پيمانکارش هم فرار کرده است به فرانسه و خلاصه خيلي مشکلات داشت. با تلاش بسيار زياد و مشکلات فراوان توانستيم کارمان را با پيمانکارش، که کمونيست هم بود، حل کنيم. يک پايش شيراز و يک پايش تهران و يا فرانسه بود و خانواده‏اش هم فرانسه بودند. خيلي مشکلات با او داشتيم، به هر صورتي بود مدرسه را از چنگ او درآورديم و شروع کرديم به تکميل مدرسه. قبل از اين، مدرسه ذوالفقار را مهيا کرديم؛ اين مدرسه به صورت يک انبار درآمده بود. بازاريها آن را تبديل به انبار کرده بودند. ما رفتيم مقوا پهن کرديم و بچه‏ها را روي مقوا نشانديم و با اين حالت در آنجا درس مي‏خواندند. بعد هم تعمير آن را شروع کرديم؛ اول طرف شرق آن را تکميل کرديم، بعد طرف جنوب را که من يک روز در مدرسه درس مي‏گفتم، يک کسي از آقايان سيد محترمي بود، آمد و گفت ديشب خواب ديدم که نه‏هزار تومان براي بازسازي اين قسمت بدهم و چکي به مبلغ نه‏هزار تومان داد؛ و دقيقا به پول آن زمان نه‏هزار تومان خرج اين قسمت شد! بعد قسمت شمالي را به صورت سنتي ساختيم، بعد قسمت شرقي را. در حقيقت مدرسه از کف بازسازي شد و بعد مدرسه عربان را با همان مقدمه‏اي که عرض کردم، شروع کرديم. بعد به فکر افتاديم که مدرسه کاسه‏گران هم خيلي مشکل دارد، رفتيم سراغ اين مدرسه؛ آنجا هم خيلي نمور بود و وضع بسيار بدي داشت، کاشي‏هايش فرو ريخته بود، متوليش هم رسيدگي نمي‏کرد. ما شروع کرديم از ابتدا اتاقها را بازسازي کرديم و کاشي‏کاري و نقاشي والحمدللّه‏ آنجا هم به جريان افتاد، و بعد مشکلاتي پيش آمد که نتوانستيم تکميلش کنيم، با اينکه خيلي نظر داشتم روي اين مدرسه، اما به اينجا که رسيد، موانعي ايجاد شد که متوقفش کرديم. بعد سراغ مدرسه اماميه رفتيم که الحمدللّه‏ به صورتي خيلي خوب تکميل شده است.
مثل اينکه مدرسه بسيار متروکه‏اي بوده و قدمتش هم بيشتر از همه مدارس است.
بله، در حقيقت اينجا براي خودش موزه‏اي است.
اسمش از قبل اماميه بوده؟
بنده تا جايي که خوانده‏ام، در تاريخ اماميه بوده است. اين مدرسه با همه اهميّت تاريخي و قدمتش، به صورت ميدان بازي بچه‏ها درآمده بود. اينجا ما خيلي سرمايه‏گذاري کرديم و انصافا سازمان ميراث فرهنگي خيلي کمک کرد و بيشتر نسبت به مصالح کمک مي‏کردند، اما بنّا و معمار و کارگر را خودمان تأمين کرديم.
گويا مدرسه وسعت پيدا کرده و چند تا خانه هم از اطرافش خريداري شده.
بله، حجره‏اي بود که زير آن مال همسايه بود و رويش مال مدرسه که آن را هم خريديم و اضافه کرديم. البته مقداري هم از مدرسه تصرف شده است، که نقشه و شواهد، گوياي اين موضوع است.
مدارس ديگري هم در برنامه بازسازي داشته‏ايد؟
بله، مدرسه ميرزامهدي را مقداري که خراب شد و در خيابان افتاد، ما بازسازي کرديم. بعد مدرسه ميرزاحسين را با مساعدت آقاي مظاهري احيا کرديم. بعد مدرسه درب کوشک بود که مقداري کمک کرديم که طلبه‏هايش بتوانند آنجا را احيا کنند و بحمداللّه‏ خيلي خوب شده است.
پشت مدرسه ذوالفقار، دو دستگاه خانه بود خريديم که قديمي بود و خراب کرديم و به صورت مدرن و سه‏طبقه ساختيم.
محموديه را مي‏فرماييد؟
بله، محموديه و پشت آن «جواديه» که روي آن داريم کار مي‏کنيم. بعد به فکر افتاديم که تعدادي خانه براي طلاب بسازيم. چند دستگاه پشت مدرسه براي آقايان خريداري کرديم و ساختيم. چند دستگاه در سه‏راه ملک‏شهر براي طلاب تهيه کرديم.
جزو موقوفات مدرسه است؟
بله، همه جزو موقوفات مدرسه است. يک قسمت ديگري پشت مسجد روح‏اللّه‏ در خيابان تالار الآن شروع کرده‏ايم، 700 متر در نظر داريم چهارطبقه بسازيم که ان‏شاءاللّه‏ به زودي شروع مي‏شود.
گمان کنم خالصيه را فراموش کرديد بفرماييد.
خالصيه، مدرسه‏اي بوده مربوط به زمان مرحوم علامه مجلسي (ره). ايشان اينجا را ساخته بودند براي سيد نعمت‏اللّه‏ جزايري که محل تدريس ايشان باشد و هشت سال هم سيد اينجا درس مي‏گفته‏اند. بعد چون خشت و گل بوده، بارندگي و حوادث خرابش کرده. بعدها شيخي را براي حفظ اين آثار اينجا نشانده بودند؛ يک وقتي پدر ما را دعوت کرد، من هم در معيت پدرم بودم، پدرم گفتند اينجا مدرسه بوده و وقف بوده، بعد از انقلاب ساکنان مدرسه آمدند و گفتند ما اينجا زجر مي‏کشيم و مي‏دانيم اينجا وقف است و مردم هم خيلي نيش مي‏زنند و اگر براي ما سه خانوار، سرپناهي تهيه کنيد، اينجا را تحويل مي‏دهيم. ما براي آنان سه سرپناه تهيه کرديم و تخليه کردند و خانه‏اي هم کنار آن به وسعت 700 مترمربع خريديم و به مدرسه اضافه کرديم و چهارده سال روي آن کار کرديم. روز ولادت فاطمه زهرا (س) شروع کرديم. روز ولادت فاطمه زهرا (س) هم افتتاح کرديم، بحمداللّه‏ خيلي کار مثبتي شد. موقوفاتي هم دارد که در سنگ‏نوشته آن وجود دارد که کسي نيست برود موقوفاتش را احيا کند، و اتفاقا موقوفات سنگيني هم هست.
در حال حاضر، اين مدارس به صورت مردمي اداره مي‏شود يا اين موقوفات آنها را اداره مي‏کند؟
موقوفات، توان اداره را ندارد، بلکه يک مقدار جزئي عايدات دارد؛ مثلاً امسال براي طول يک سال مدرسه نيماورد پانصدهزار تومان داده‏اند بين طلاب تقسيم شود، در حالي که طلبه‏ها يکصد و پنجاه نفر هستند.
در مورد معماري هم خود حضرت‏عالي نظارت داريد؟
اين تجربه‏اي است که در طول سنوات متمادي به دست آمده و از معماران سنتي شهر در تعمير بناها استفاده شده است.
زحماتي هم در ايجاد مدارس جديد مثل «الغدير» متحمل شده‏ايد؛ در اين مورد هم خلاصه‏اي ذکر بفرماييد.
بله، اينها فراموش شد؛ «الغدير» هم يک مرکز باستاني بود. اوايل انقلاب اينجا را گرفتند و دادند به معاودين، صاحبان آن به ما مراجعه کردند و از دست آنها درآورديم و سه سال در آن تعميرات انجام شد تا تمام تخريب‏هايي که شده بود، جبران شود. هم آن را وقف کرديم و هم بازسازي، که به صورت يکي از مراکز علمي بسيار خوب از آن استفاده مي‏شود.
مدرسه است؟
بله.
اجازه بدهيد آخرين سؤال‏ها را به زمينه‏هاي جديد وقف اختصاص بدهيم؛ روشن‏تر عرض کنيم، توصيه در مورد وقف و انجام خيريه، امري ضروري است و افرادي هم هستند که اين نيت خير را دارند و تواناييهايي هم دارند، امّا زمينه‏هاي مفيد و خوب آن را جستجو مي‏کنند. شما در اين زمينه چه توصيه‏اي مي‏فرماييد؟
بايد پشتوانه‏اي براي مراکز فرهنگي ايجاد شود و در اين زمينه بايد بيشتر کار شود. همچنان‏که در گذشته‏ها هم اين فکر را داشته‏اند که اين مدارس خودکفا بشود، که نه به حکومت وقت نياز داشته باشد و نه به خارج و نه به مردم، و مستقل باشد. اگر بتوانند براي مراکز مذهبي فرهنگي پشتوانه‏اي قوي ايجاد کنند، بسيار خوبتر از ساير زمينه‏هاست.
در زمينه‏هاي ديگر امور خيريه، مثل مساجد و يا بيمارستانها، فعاليتي داشته‏ايد؟
بله، معمولاً صندوق‏هاي قرض‏الحسنه که تأسيس مي‏شده و يا مساجدي که مي‏خواسته‏اند ايجاد کنند و يا امامزاده‏هايي که مي‏خواستند بازسازي کنند، اينها معمولاً مراجعاتي مي‏شده و ما در حد توان خود، به نوعي مشارکت مي‏کرده‏ايم، چون عقيده به اين موضوع داشته‏ايم.
امّا مثل اينکه تلاش متمرکزتان بيشتر در مدارس بوده، درست است؟
بله، بيشتر روي مدارس بوده و هنوز هم اشباع نشده است؛ مدرسه ترکها هست، مدرسه ميرزاحسن هست، مدرسه نوريه هست، الماسيه هست. اينها را هم مشغول هستيم و با ميراث فرهنگي قرار گذاشته‏ايم که بعد از عيد آنها را هم شروع کنيم.
به نظر شما نتايج اين خدمات، راضي‏کننده است؟
بسيار خوب است؛ الحمدللّه‏ الآن در تمام ايران کساني که اينجا تحصيل مي‏کرده‏اند، در قسمت‏هاي مختلف مشغول کارند و نتايج و فارغ‏التحصيلان بسيار خوبي داشته است.
براي شما و همه دست‏اندرکاران حفظ و احياي موقوفات و نگاهبانان سنت مقدس وقف، آرزوي توفيق مي‏کنيم و از اينکه اين وقت را در اختيار ما قرار داديد، متشکريم.
منبع: ميراث جاويدان

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله


نسخه چاپی