وقف ‏نامه مدرسه مروي تهران
وقف ‏نامه مدرسه مروي تهران
وقف ‏نامه مدرسه مروي تهران

نويسنده:رضا استادي

مقدمه

طلبگي اين فقير تقريبا از مدرسه مروي شروع شد و تا سالياني با اين مدرسه مأنوس بودم. در آن دوره مدرّساني بسيار قوي و ورزيده داشت. مرحوم سيد صدرالدين جزائري کفاية‏الاصول مي‏گفت، مرحوم سيد صدرالدين قمي معالم‏الاصول و غيره، مرحوم حاج شيخ اسماعيل جاپلقي، مرحوم حاج ميرزا ابوالحسن شعراني، مرحوم عماد رشتي، مرحوم حاج شيخ عبدالرزاق قائيني، مرحوم زيارتي، مرحوم سيد نورالدين طالقاني، مرحوم آيت‏اللّه‏ شهيد مطهري، مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج ميرزا باقر آشتياني، مرحوم حاج شيخ رضا طهراني مؤلف دوره فقه چاپ شده، مرحوم حاج ميرزا علي حصه‏اي اصفهاني واعظ، حاج‏آقا باقر قمي و دو استاد بزرگ، آيت‏اللّه‏ جوادي و آيت‏اللّه‏ حسن‏زاده آملي، دامت برکاتهما. همه اين بزرگان در اين مدرسه افاده و افاضه و رفت و آمد و يا سکونت داشتند. شرايط بسيار خوبي بود، امّا حيف و صد حيف که در آن روزگار آن‏طور که بايد و شايد استفاده نمي‏شد.
پيش از اين دوره، اين مدرسه از حيث استاد و زمينه تحصيل وضع خيلي بهتري داشته و به راستي مجمع افاضل و اکابر و اساتيد بوده است و در حال حاضر هم با عنايت و توليت و نظارت حضرت آيت‏اللّه‏ مهدوي کني، دامت برکاته، جزء مدرسه‏هاي فعال و موفّق است. کتابخانه اين مدرسه که داراي حدود هزار جلد نسخه خطي است، مانند بسياري از کتابخانه‏هاي ديگر، فهرست مناسبي که زمينه استفاده محققان و مؤلفان را از اين نسخه‏ها فراهم کند نداشت و بارها لزوم تدوين اين فهرست گوشزد مي‏شد تا اينکه قرعه فال به نام من بيچاره زدند و چند سال قبل با دو هفته اعتکاف شبانه‏روزي در آن کتابخانه، و چندماه وقت‏گذاري در قم، فهرست تنظيم و منتشر شد.
در مقدمه آن کتاب که نامش فهرست نسخه‏هاي خطي مدرسه مروي طهران است تا حدّي درباره مدرسه و باني و مؤسس آن، مرحوم محمدحسين خان مروي و متوليان مدرسه از آغاز تا امروز توضيح داده شده که علاقه‏مندان مي‏توانند به آنجا رجوع کنند.
هنگامي که مشغول تدوين آن فهرست بودم وقفنامه مدرسه را در ميان نسخه‏هاي خطي نيافتم و پس از استعلام روشن شد که وقفنامه در اختيار متولي محترم مدرسه است، امّا توفيق زيارت آن حاصل نشد.
سه چهار سال قبل که براي بازديد از تعدادي از نسخه‏هاي نفيس مدرسه سپهسالار (شهيد مطهري) به آن کتابخانه دعوت شده بودم، در بين نسخه‏ها رونوشت وقفنامه مدرسه مروي نظرم را جلب کرد و نسخه‏اي از آن براي خود تهيه کردم، البته در اين وقفنامه صورت بخشي از موقوفات مدرسه مروي ثبت شده است نه همه آنها. به تاريخ تهران بلاغي رجوع شود.
اين نسخه 48 صفحه است به اين شرح:
صفحه اول: شناسنامه نسخه
نام کتاب: وقفنامه مدرسه مروي
نام مؤلف: محمدحسين خان مروي (البته اين مطلب اشتباه است، زيرا وقفنامه انشاء ايشان نيست)
موضوع: وقفنامه
نام واقف: ميرزا حسين‏خان سپهسالار
تاريخ کتابت:؟
صفحه دوم سفيد، و در صفحه سوم، اين دو عبارت را مي‏بينيم:
1ـ سواد وقفنامه مدرسه خان مروي، طاب‏اللّه‏ ثراه که جزو کتابخانه نواب مستطاب اشرف امجد ارفع والاشاهزاده اجلّ اکرم اعظم اعتضادالسلطنه وزير علوم و معادن، دام اجلاله العالي، گرديد، في شهر ذي‏قعدة الحرام سنة 1297. (مهر اعتضادالسلطنه)
2ـ هو اللّه‏ تعالي. سواد وقفنامه مدرسه خان مروي در يوم جمعه 15 شهر ذي‏حجة الحرام
سنه 1297 در عداد کتب موقوفه مسجد و مدرسه ناصري (نام ديگر مدرسه سپهسالار) معدود، و به کتابخانه مدرسه مزبوره داخل گرديد و صيغه وقف آن مطابق شروح و شروط مندرجه در وقفنامه مسجد و مدرسه جاري شد فصار وقفا صحيحا... لوي ئيل 1297 (مهر کتابخانه مدرسه ناصري و مهر ديگر وقف که نام واقف يعني حاج ميرزا حسينخان سپهسالار نيز در آن درج است.)
صفحه چهارم سفيد، صفحات 5 تا 7 شامل انشائي است از زبان فتحعليشاه در تمجيد از خود و نيز از خان مروي و مدرسه او و نيز توصيه به معاف بودن اين مجموعه موقوفه از تکاليف و تحميلات.
از صفحه 8 تا وسط صفحه 14 انشائي است (شايد به قلم معصوم بن عيسي‏الحسيني که نامش را در بخش آخر وقفنامه مي‏بينيم) به نثر و نظم در تمجيد و مدح مرحوم خان مروي.
از وسط صفحه 14 تا وسط صفحه 41 اصل وقفنامه است که در اين مقال از نظر خوانندگان گرامي مي‏گذرد.
از وسط صفحه 41 تا صفحه 48 ستايش و مدحي است از مدرسه و بنا و باني آن به نظم، شامل هفده بيت فارسي از فتحعليخان ملک‏الشعرا متخلّص به صبا و بيت آخرش اين است:
منشي طبع صبا از پي تاريخش گفت
که مدرس سزد اين مدرسه را ادريسي (1231هـ.ق)
و نيز حدود شصت بيت عربي از معصوم بن عيسي‏الحسيني (نگارنده حدس مي‏زند اصل اين وقفنامه انشاء همين شخص باشد) بيت آخرش اين است:
قلت لها مورخا اذ رصّفت
ويحک من جنّة عدن ازلفت (1229هـ.ق)
و چون مدرستين در طول چند سال ساخته شده هر دو تاريخ بايد صحيح باشد.
از صفحه 14 تا 41 در شش مورد صورت موقوفات متعلقه به اين مدرسه و قباله‏جات آن ياد شده که در اين مقال، آن شش مورد تحت عنوان شش بخش پس از پايان وقفنامه آورده شد.
بخش اول: کتابهاي خطي کتابخانه مدرسه؛
بخش دوم: املاک موقوفه مدرسه؛
بخش سوم: املاک مربوط به چاه منبع آب و غيره؛
بخش چهارم: قباله‏جات املاک موقوفه؛
بخش پنجم: وسايل و اسباب موقوفه مربوط به حياط خلوت؛
بخش ششم: وسايل و اسباب موقوفه بر مدرسه کوچک،

اصل وقف نامه مدرسه مروي تهران

و اين است اصل وقفنامه با مقدمه و مؤخره‏اش از ص14 تا ص41:
بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم
سپاس و ستايش پروردگاري را سزاست، تعالي‏شأنه و بهر برهانه، که با چيره‏دستي خويش، نيست‏ها هست کرد، عدم‏ها به وجود آورد، مشتي خاک را نخست جان داد، و زبان بيان گشاد، تاج تکريم بر سر و لوح تعليم دربر نهاد، پس راه معرفتش با مايه طاعت نمود، و فرشتگان را که نور پاک‏اند به سجودش فرمود، علم داد و عمل خواست، دل‏ها به نور يقين آراست.
پس، از نسل او پيغمبران را به علم و عمل پيش ديد، و بر ابناء نوع برگزيد، (و همي از اين‏سان) (1)
برخي را از ايشان، چون خليل و نوح و کليم و روح، پايه‏ها به اندازه مايه‏ها برافزود، تا چون نوبت اصطفا به حضرت مصطفي، عليه التحيّة والثناء، رسيد، جنابش را که بسط نور شهود بود، غايت بسط وجود، مرآت حقّ، مصداق صدق، معني اعجاز، مفهوم امتياز، فيض اعمّ، قدرت اتمّ، علم هدي، رحمت خدا، ختم رسل، هادي سبل، به علوّ مدارج و رفعت معارج بر ماسوي مقدّم داشت، و لواي کرامت برافراشت. تخت عرش، تاج قرب، طوق کرامت، اختر شفاعت، صدر صفا، مسند اصطفا را به وجود شريفش بياراست، و از لطف خاصّش رتبت اختصاص خواست که درود خداي بر روان پاک او و فرزندان و خاندان و يارانش همي باد، که پرتو شمع قدس‏اند و شمع انجمن انس، شراع (2)کشتي وجودند و کشتي درياي جود، عنوان ديوان بينش‏اند و فهرست کتاب آفرينش، خاصّه باب مدينه علم، نبأ عظيم، صراط مستقيم، روح صفيّ، سفينه نجّي، روضه خليل، بيضاي کليم، نفس مسيح، حبيب حبيب، صلوات‏اللّه‏ عليهم ما زمجر (3) الرعد و أرمض (4) البرق و لمع و برق و ما نجي محبّهم و هلک من تخلّف عنهم و مرق.
بر روان دانشوران پوشيده نماناد که ايزد تعالي هر که را ديده تحقيق روشن کند، و به فضل خويش برگزيند، مجمع محاسن شمائل شود و جامع مکارم خصائل، مظهر بدائع آداب آيد،... (5) کارش همه رضاي حقّ باشد، شغلش جمله رفاه خلق، راه طاعت پويد، رتبت قرب جويد، ابر عطا بارد، تخم رجا کارد، لذّت فاني کاهد، نعيم باقي خواهد، در اوضاع زمان، و اطوار زمين همي به چشم عبرت نگرد، ثواب آجل بر نعمت عاجل مقدّم شمرد.
يري عيشة في الدهر عيشا معجلا
فيوثر عيشا عند بارئه الأعلي
و چون پروردگار عزّوعلا، وجود اکرم و ذات اشرف، صاحب و خداوند معظّم، اکفي الکفاة، صدرالولاة، مجد الاُمراء، مرجع الخواصّ، زين الافاخم، شرف الملک، تاج المفاخر، قطب الاقطاب، نظام العالم، جمال الدنيا، ناصرالدين، معزّ الاسلام، کهف الانام، غوث الملّة، فخرالدولة، الباذل الحُلاحل (6)، والباسل المساحل (7) القرم الهمهام (8)، والبطل القمقام (9)، الامير الاجلّ الاعدل الاعزّ الاخصّ الاوحد المختار، ابوالفضل والعزّ و الاقتدار الحاج محمدحسين خان (10).
عار من العار کاسِ من علي و تقي
للّه‏ درّ فتيً عار من العار
مولي موالي الارض من في وجهه
مقباس نور ايّما مقباس
بدر محيّا وجهه الاسني لنا
مغن من القمرين والنبراس
من اسرة شرفت و جلّت و اعتلت
من أن يقاس علاؤها بقياس
رووا (11) الامارة کابرا عن کابر
بصحيح اسناد بلا الباس
ادام اللّه‏ ظلاله و ابّد نواله را که مجمع مواهب الهي است، جامع مراتب آگاهي، کاشف حقايق مطالب، و... (12) معضلات مآرب، واقف دقايق امور، عارف ادوار و دهور، مصدر خيرات، منبع مبرّات، ابر عطا، بحر سخا، قلزم مفاخر، عمّان مکارم، به کمال کفايت، و فرط درايت، و جمع آثار نيک، و بسط بواعث خير، و اقتناي جلائل مآثر، و اقتفاي مراسم اکابر.
از همگنان به فضل و رحمت خويش برانگيخت، و جان پاکش با خرد بياميخت، همي خواست تا حضرتش مقصد آمال قبايل گردد، محطّ رحال افاضل شود، کسب قرب حقّ کند، مطمح نظر خلق آيد، از اين سبب اوقات حضرتش را صرف رضاي خويش خواست، و روان روشنش به نور يقين بياراست، رأي زرّينش به تربيت طالبان گماشت، و خاطر شريفش به تکميل متعلّمان بازداشت، تا فوايد اين، نيز زوايد عوايد جنابش گردد، و حسنات آن هم، مزيد درجات حضرتش شود، «واللّه‏ يهدي من يشاء الي صراط مستقيم.»
ففاق علي الآفاق عزّا و رفعةً
و مجدا و إسعادا و زهوا (12) و مفخرا
زهي قوّت نفس شريف، و کمال فطرت عليا، که با اقبال دنيا هرگز جز به حقارت بر وي نظر نيارد، و ملک روي زمين در پيش ديده دوربين به چيزي نشمارد، توانگران را به خردي نگرد، با درويشان جز راه تواضع نسپرد، هر چه گويد عدل و صواب است، آنچه کند خير و ثواب.
اينک بهشتي بنا کرده، فردوسي برافراشته، که فضايش... (13) جنان است، هوايش مايه جان، جناني در کسوت خاک است، جاني از آلايش پاک. ترابها ارقّ من الهوي، و هواها أصفي من الصفا.
حمي فيه للأدنين مرعي و مترع (14) کما فيه للأقصين مروي (15) و مشبع
«فيها ما تشتهيه الانفس و تلذّ الاعين و هم فيها خالدون»، «فيها کتب قيّمة» و «سرر مرفوعة و اکواب موضوعة و نمارق مصفوفة و زرابيّ مبثوثة» (16)
و سمّيت «مدرسة الفخرية» لفخر بانيها علي البريّة، و لعمري أنّها حريّة بذاک الاسم، کما الروح حريّ بالجسم، کيف لا وقد احتوت ما لايحويه الفکر، و لاينتهي اليه البصر، من حياض و رياض، و حجرات و خلوات، و بدائع صنائع، و لطائف ظرائف ما لا عين رأت و لااذن سمعت و لاخطر علي قلب بشر، و کيف يؤتي به في الکلام،«و لو انّ ما في الارض من شجرة اقلام (17)
فما حلمت عين الزمان بمثلها
و حاشا له من ان يحين نظيرها
يقول الأولي قد فوجئوا بدخولها
و حيّرهم تحبيرها و حبيرها
افي کل قُطر غادة و حليّها
و في کل سمت روضة و غديرها
معظّمة الاّ اذا قيل سمکها
بهمّة بانيها فتلک نضيرها
و قال لها اللّه‏ الوفيّ صفاته
ساُحميک ما ضمّ الليالي کرورها
اُهنّيک بالعمران والعمر دائم
لبانيک ما افني الدهور صرورها (18)
تا طالبان در آن جاي گيرند، و محصّلان مقام گزينند، «و ما منهم الاّ له مقام معلوم (19)»، اوقات صرف تحصيل دارند، ايّام به کار تکميل گزارند، دمي جز به مطالعه کتب و مباحثه علوم نپردازند، دقيقه‏اي از دقائق تعليم و تعلّم مهمل نسازند.
و هم در آن صحن وسيع و فضاي جان‏فزا، مسجدي رفيع برافراشت، و همّت عليا به ترصين و توسيع آن گماشت، کي «يسبّح له فيها بالغدوّ والآصال، رجال لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذکراللّه‏ (20)»، و قد تمّ عليه الفضل، و کمل به البذل، فرحب الفضاء و اتّسع البناء،«حتّي إذا جاؤوها و فتحت أبوابها، قال لهم خزنتها سلام عليکم طبتم فادخلوها خالدين» (21).
پس در زماني شرف روزگار، و ساعتي سعادت ادوار، که سعود کامل، و نحوسش زائل، شوائب فتن مرتفع، اساس دولت مجتمع بود،
يوم تخضّع اشکال السعود له
والدهر ممتثل والجّد (22)مطواع
حضرت سپهر بسطت، صاحبي داعي، دامت دولته، را تمامت همّت عليا و قصاراي عزيمت عظمي، به احاطه مراسم سعادات، و نشر جلائل مبرّات توجه داشت، تقريب وسيله رضا، و تمهيد مائده رجا، و تفتيش طريق قرب، و جلب نعمت قبول، و توثيق امل، و استعفاي زلل، و تعظيم شعائر، و تفخيم شرائع، و اقتفاي شرع هدي، و امتثال مثال خدا را حيث قال عزّ و علا: «والباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير املاً» (23)
و قد أجمع الخاصّة والعامّة من محقّقي المفسّرين بأنّ المراد منها اعمال البرّ والطاعات التي يرجي بقاء ثوابها ابدا کابنية الخير من المساجد والقناطر والمصانع و غير ذلک.
و قال الشهيد ره: «و هي القُرب کلّها (24)فيدخل فيه ما کان وصلة الي ذلک کعمارة المساجد و معونة المحتاجين و اصلاح نظام العلم والدين.
قد اجمعوا علي أنّ قوله تعالي:«في سبيل‏اللّه‏ (25)»عند عدّ مصارف الصدقات، هو الخيرات الباقية کالمساجد والمدارس والقناطر والخانات والحمامات و أمثال ذلک.
و ما روي عن النّبي صلي‏اللّه‏ عليه و آله و سلم: «من أعان طالب العلم و لو بالقلم المکسور فکانّما زار الکعبة سبعين مرّة (26)» و ما روي عن اميرالمؤمنين عليه الصلاة والسلام: «خير المال ما اُنفق في سبيل اللّه‏» (27)
وقف مؤبّد و حبس مخلّد فرمودند، قربة الي اللّه‏ و طلبا لمرضاته، يک باب مدرسه بزرگ واقعه در مقابل دولت‏سراي خود را [که] لغاية الشهرة مستغني از تحديد و توصيف است از مدرس و حجرات بزرگ و کوچک و ما يتعلّق بها از کتب و فروش و ظروف و غيرها به تفصيل آتي (28)بر طلبه علوم دينيه و متعلقات آن از مقدمات علوم،
و مسجدين صيفي و شتوي (29)، و مبرز (30) و حوض‏هاي واقعه در صحن مدرسه و مبرز را بر طلبه و ساير مسلمين و انبار واقع در دهليز مدرسه را به حراست ظروف و فروش (31) و ساير اسباب و متعلّقات مدرسه و مسجدين و اسباب طلبه.
و مطبخ واقعه در زاويه مدرسه را به طبخ طلبه، و کساني که در اوقات شريفه تعزيه‏داري سيّدالشهداء، صلوات‏اللّه‏ عليه، کنند و کساني که طلبه را در مدرسه اطعام نمايند.
و دو حجره واقعه در دهليز مدرسه واقعه در سمت اَيمن را بر مؤذن و آبدستاندار (32)، و سمت اَيسر بر خدّام مدرسه، و با عدم احتياج ايشان بر طلبه.
وقفا صريحا لازما جازما دائما باقيا شرعيّا اسلاميّا بحيث جرت الصيغ والعقود مشتملة علي الايجاب والقبول و سائر الشرائط والقيود، و صار الجميع علي ما ذکر بحيث لايباع و لايشري و لايستبدل و لايوهب و لايرهن (ظ) و لايجري عليه سوي الشروط المختارة بحضرة الواقف، سهّل‏اللّه‏ عليه المواقف.
و هم جناب واقف معظم، ادامه اللّه‏ ملاذا للامم، ضمن العقد چند شرط شرعي فرمودند:
[1] محصّلين علوم شرعيّه که مدرسه وقف است بر ايشان، بايد ساعي باشند در تحصيل علم، و هرگاه کسي است که نبايد درس بخواند، در تدريس و تأليف کوتاهي ننمايد.
[و] آنکه در هر يک از حجرات زياده از دو نفر نيز ساکن نگردند، مگر پنج حجره کوچک، که چهار از آن در جنبين دو ايوان شرقي و غربي است، و يکي از آن متّصل به مدرسه کوچک جديد، که يک نفر مي‏باشد.
[2] آنکه طفل غيرمميّز را در مدرسه جاي ندهند، و صبيّ مميّز را نيز در هر حجره زياده از يک نفري نيز جاي ندهند.
[3] آنکه با وجود امکان، در هر يکي از حجرات، هر شب يک نفر از محصّلين بيتوته کند که حجره خالي نماند.
و هر گاه يکي از محصّلين غايب شود اگر بدون عذر شرعي است، از آن پس، او را در آن حجره حقّي نيست، و با وجود عذر شرعي قبل(33) از انقضاي چهل روز او را ديگر حقّي نيست و بايد به ديگري داده شود.
[4] هر يک از طلبه با عدم عذر شرعي هر روزه اقلاً يک حزب کلام‏اللّه‏ مجيد تلاوت کنند.
[5] آنکه کتابي از کتب موقوفه را خواه از اهل مدرسه و خواه خارج، احدي بي‏اذن متولّي و ناظر و اطّلاع مدرّس و جمعي از ثقات طلبه بيرون نبرند، و با اذن و اطّلاع هم بيش از يک شبانه‏روز در خارج نگاه ندارند، مگر متولّي، که با مصلحت شرعيه زياده بر اين هم مي‏تواند.
[6] آنکه طلبه در دادن کتاب به يکديگر مضايقه نکنند، و مهما امکن کتب را معطّل نگذارند، و در حفظ کتب و فروش و ظروف اهتمام بليغ کنند، و اگر کتابي يا فرشي يا ظرفي به تفريط من هي في تصرّفه يا غير، تلف يا معيوب شود متولّي با امکان، قيمت يا ارش را از مفرّط استيفا نموده در اصلاح يا تحصيل مثل مهما امکن، صرف کند.
[7] آنکه اگر طالب علمي به هم رسد که در نظر متولّي به جهتي از جهات شرعيّه اولي باشد از بعض ساکنين، متولّي و ناظر را رسد که او را جاي داده مرجوح را بيرون کند، و اگر بعد از اظهار متولّي امتناع کند غاصب خواهد بود.
هشتم آنکه کساني [که] وارد بر اهل مدرسه مي‏شوند بيش از يک ساعت نگاه ندارند، مگر از محصّلين علم باشند و با متولّي و ناظر نزاع نکنند به جهت تصرّف موقوفات.
و أيضا وقف مؤبّد و حبس مخلّد فرمودند به قواعد شرعيه و ضوابط مرعيه، علي ما ذکر في السابق، املاک و رقبات مفصّله (34 )ذيل را بر اهل مدرسه مرقومه که
اوّلاً يک عشر از منافع آن را متولّي، و نيم عشر را ناظر، از بابت حقّ‏السعي برداشته، و نيم عشر از بابت حقّ‏التدريس به مدرّس دهند، از آن پس، اگر مدرسه و مسجد تابستاني و مبرز و مطبخ و انبار و خود املاک و رقبات مذکوره و کتب و فروش و ظروف بدون تفريطي، يا با تفريط و عدم تمکّن متولّي از استيفاي ارش يا قيمت، معيوب يا تلف شده باشد تعمير ما يجب تعميره و اصلاح ما يجب اصلاحه و تحصيل عوض متلف، و مواجب دو خادم و يک خادم‏باشي، و روشنايي مبرز، و مخارج مستمرّه املاک از قبيل بذر و مصالح‏الاملاک و مواجب باغبان را مقدّم داشته، باقي منافع آن را تخمينا بر شهور (35) تقسيط کرده قسط هر ماه را در آخر آن ماه بر طلبه ساکنين مدرسه بر نهجي که متولّي صلاح داند تقسيم کنند، و بر متولي است ترجيح‏اليق، و بر اهل مدرسه است بيان حال آن، و اگر سهم طلاّب به علّت قلّت عدد آنها، يا فرضا به سبب افزوني مذکورات از کفايت طلبه، يا ساير اسباب [کذا] از کفاف ايشان زياده آيد اضافه را صرف شراء يا
استکتاب کتب اخبار معصومين، صلّوات‏اللّه‏ عليهم اجمعين، و کتب فقه قدما نمايند، و آن کتب را نيز به دستور (36) کتب موجوده وقف نموده صورت وقفيّت را در جمله آنها درج کنند.
و تعيين مدرّس، مادام‏الحياة، موکول است به نفس نفيس جناب واقف، ادام‏اللّه‏ اقباله، و بعد از ايشان به اختيار متولّي و ناظر، و با عدم مدرّس مرضّي، سهم مدرّس را ببايد تا بر طلبه مدرسه تقسيم کنند.
و خدمه را ببايست تا کمال سعي و اهتمام لايق در خدمات متعلّقه به خود به جاي آرند، و مهما امکن خدمات مدرّس و طلاّب را نيز به دستور الاهمّ فالاهمّ متوجّه شوند.
و توليت مدرسه و ما يتعلّق بها و مسجدين و املاک و رقبات مرقومه را مفوّض فرمودند به عالي‏جناب، و حقايق شرايع نصاب، افادت و افاضت انتساب، جامع‏الفروع والاصول، حاوي المعقول والمنقول، ميرزائي ميرزا مسيح (37)خلف مرحوم ملاّباباي استرآبادي، اعلي‏اللّه‏ درجتهما، [کذا] مگر کتب موقوفه که توليت آن مادام‏الحياة با خود جناب واقف، ادام اللّه‏ عزّه، مي‏باشد، و بعد از ايشان با متولّي معزّي‏اليه، و بعد از او توليت مذکورات عموما مفوّض است به مجتهد جامع‏الشرائط دارالسلطنه طهران، ما تعاقب الاوقات والازمان، و بر فرض فقدان مجتهد جامع‏الشرائط در آن، موکول است به اعلم و اتقاي علماي بلده مذکوره به شرط اقتدار، و با عدم اعلم مقتدر در آن، به عالم عادل مقتدر دارالسلطنه مذکوره.
و متولي و ناظر را ببايد که در هر شش ماه يک‏بار جمعي از ثقات طلبه را بر اعيان کتب موقوفه مطّلع سازند و نظارت مدرسه و ساير موقوفات را محوّل فرمودند به عالي‏جناب مقدّس‏القاب، ملا محمدعلي طهراني(38)، و مراد از نظارت، نظر کردن در موقوفات است از مدرسه و آنچه وقف بر اهل مدرسه شده از کتب و غيره، و در موقوف عليهم.
و هر گاه در امور متعلّقه به مدرسه خلافي در ميان متولّي و ناظر واقع شود متولّي مستقلّ است و بعد از فوت ناظر، نظارت به ولد اوست بطنا بعد بطن، هر گاه عادل بصيري باشد، والاّ به عادل بصيري که حاکم شرع تعيين نمايد، و هر گاه حاکم شرع متعذّر باشد با عدول مؤمنان است تعيين ناظر.
و هر گاه در مدرسه نقصي واقع شود اوّلاً متولّي را ببايد صرف منافع املاک موقوفه در آبادي آن ولو به سنوات عديده، حتي يکمل البناء و يتمّ العماره، و مادام که بناي مدرسه به حالت اولي نرسد ديگري را جز متولّي و ناظر و مدرّس و خدّام سهمي نباشد، و بعد از سهم اينها منافع مزبوره در مصرف مذکور صرف شود، و بر فرض عدم امکان تعمير آن، کماکان متولّي را ببايد که منافع املاک مذکوره را بعد از وضع حقّ‏التوليه، در شراء يا استکتاب کتب علوم دينيه صرف، و بر طالبان آن وقف نمايد، و در اين صورت کتب موقوفه نيز وقف است بر طلبه متديّن دارالسلطنه طهران، و فروش و ظروف مذکوره بر مدارس و مساجد آن، علي ما يرتضيه المتولّي في ذلک الوقت.
و چون جناب واقف مکرّم، ادامه اللّه‏ نظاما للعالم، به احتياط قلّت آب، چاه منبعي متّصل به مدرسه براي مصارف طلاّب و شرب حمّامات موقوفه احداث فرمودند، و زمين آن به انضمام زمين مدرسه جديده واقعه در يک زاويه مدرسه بزرگ، وقف سرکار چهارده معصوم، عليهم التحيّة والثناء، بود لهذا زمين مزبور را از مجتهد جامع‏الشرائط که نايب عامّ امام است، عليه‏السلام، موافق اجاره‏نامه علي‏حده صدساله اجاره فرمودند، و برخي دکاکين به موجب تفصيل ذيل(39) خريداري، و مقرّر داشتند که هر ساله بعد از وضع مال‏الاجاره زمين و يک عشر حقّ‏التوليه و نيم عشر حق‏النظاره، منافع املاک در مصرف منبع و کاو (40) چاه، و روشنايي مسجدين مدرسه و مواجب مؤذّن و فروش آن صرف شود.و توليت آن نيز به دستور، با متولّي مدرسه بزرگ است.
و چنانچه مداخل اين املاک در سنوات آتيه بر مخارج مذکوره زيادتي داشته باشد، اضافه را متولّي به احتياط خرابي چاه منبع و قيمت کاو و غيره ضبط کند، و اگر فرضا منافع اين املاک از مخارج معيّنه کم آيد متولّي را ببايد کاستن از مخارج، بر وجهي که رأي او اقتضا کند تا به حدّي که مداخل با مخارج موافق شود.
و تفصيل قباله و بنچقهاي مزارع و رقبات از قراري است که در ذيل مرقوم مي‏گردد (41).
و بايد قباله‏جات مسطوره نيز به استحضار متولّي به انضمام کتب در کتابخانه مدرسه و نزد ناظر، محفوظ و مضبوط بوده عندالحاجه بدان رجوع شود.
و وقف نمودند جناب واقف امجد، ادامه‏اللّه‏ دوام الابد، خلوت (42) واقعه در يک زاويه مدرسه را که مشتمل بر اطاق بزرگ، و دو زاويه کتابخانه، و يک حجره براي گذاشتن ظروف و ساير متعلقات خلوت، و يک حجره به جهت قهوه‏خانه و خدمه آنجا، به انضمام فرش و ظرف آن که به موجب تفصيل ذيل است(43) بر حبيب ربيب و فرزندخوانده لبيب خود، ميرزا اسماعيل‏خان (44)، ايّده اللّه‏ و سدّده و وفّقه و ارشده، که در آنجا به تحصيل علوم دينيه، و مقابله کتب، و تلاوت قرآن مشغول باشد و مهما امکن در نظم امور طلبه و اعانت و رعايت ايشان، کماکان عليه الواقف، سعي و جهد کند، و بعد از او بر اولاد و احفاد او نسلاً بعد نسل، و بطنا بعد بطن، الي أن يرث‏اللّه‏ الارض و من عليها و هو خيرالوارثين، به شرط صلاحيّت و سداد و قابليّت و رشاد، و بر فرض عدم اولاد، يا عدم اتّصاف به سمت رشد و سداد، بر خود متولّي مدرسه يا ديگري که متولّي مصلحت داند از مدرّس مدرسه و غيره که به دستور، آنجا ساکن شود.
و بايد که در دو ضلع اطاق بزرگ خلوت که کتابخانه مدرسه است تغيير نداده، به جز کلام‏اللّه‏ و ادعيه و کتاب چيزي نگذارند.
و غيرذلک جناب واقف والامقام، ادامه‏اللّه‏ في موقف الاحترام، زميني را در ضلع مدرسه بزرگ که از موقوفات چهارده معصوم بود به مبلغي معيّن از مجتهد جامع‏الشرائط صدساله اجاره فرموده، مدرسه کوچک را در جنب اين مدرسه بنا فرمودند، و آن را نيز به دستور، بر طلبه علوم دينيّه وقف فرموده، برخي از املاک و کتب و فروش و ظروف جداگانه به تفصيل ذيل (45)بر آن وقف فرمودند و مقرر داشتند که مداخل املاک موقوفه آن را بعد از وضع حقّ‏التوليه والنظاره اوّلاً چنانچه مدرسه مذکوره، و خلوت ضلع مدرسه، و سه باب خانه موقوفه، و مسجد زمستاني، و خود املاک و کتب و فروش و ظروف موقوفه محتاج به اصلاح و تعمير باشد بايد در مصارف مزبوره صرف نموده، از آن پس، باقي منافع را برحسب تقسيم ذيل در مصارف معينه تقسيم نمايند:
مواجب يک نفر فراش مستحفظ خلوت مذکور و يک نفر خادم مدرسه و مسجد زمستاني و روشنايي خلوت داده شود و آنچه باقي ماند به وضعي که در مدرسه بزرگ مقرّر است بر شهور تقسيط کرده، قسط هر ماه را در آخر همان ماه بر طلبه تقسيم نمايند.
و توليت آن را هم به دستور، به جناب متولّي سابق‏الذکر، و نظارت آن را به عالي‏جناب مؤمي‏اليه با همان شروط و قيود، محوّل داشته، و صيغ شرعيّه بالعربيّة والفارسيّة جاري شد.
فمن بدله بعد ما سمعه فانّما اثمه علي الذين يبدّلونه و قد حرّر بالخير واليمن والسعادة في ذي‏القعدة لالف و مأتين و احدي و ثلاثين مضين من الهجرة النبويّة علي هاجرها آلاف الثناء والتحيّة.
در خبر است از سيّد کائنات و خلاصه موجودات، نخبه بشر، شافع محشر، قبله اصفيا، خاتم انبياء، محمد مصطفي، عليه التحيّة والثناء، انّه قال في خطبة له عليه‏السلام:
«الدنيا دار فناء، و منزل بلغة و عناء، قد نزعت عنها نفوس السعداء، و انتزعت بالکره من ايدي الاشقياء، فاسعد الناس بها ارغبهم عنها، و اشقاهم بها ارغبهم فيها، فهي الفاتنة [کذا] لمن استفتحها [کذا] والمغوية لمن اطاعها، الفائز من اعرض عنها، والهالک من هوي فيها، طوبي لعبد اتّقي فيها ربّه، و قدّم توبته، و غلب شهوته، من قبل ان تلقيه الدنيا الي الآخرة، فيصبح في بطن موحشة غبراء، مدلهمّة ظلماء، لايستطيع ان يزيد في حسنة، و لاينقص من سيّئة، ثمّ ينشر فيحشر إمّا الي جنّة يدوم نعيمها، أو الي نار لاينفد عذابها.» (46)
و عن علي عليه‏السلام: «الدنيا دار مجاز والاخرة دار قرار، فخذوا من ممرّکم لمقرّکم، و لاتهتکوا استارکم عند من يعلم اسرارکم، و اخرجوا من الدنيا قلوبکم من قبل ان يخرج منها ابدانکم، ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم، ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک، و قالت الملائکة: ما قدّم، للّه‏ آباؤکم فقدّموا بعضا يکن لکم (قرضا) و لاتخلفوا کلاً فيکون عليکم (کلاً).» (47)
جهان چيست داني، يکي کشتزار
چو دستت رسد تخم نيکو بکار
ز کِشتن به هنگام، غافل مشو
که حسرت بري روزگار درو
نهادند مردان باهوش و راي
از اين‏سو عمارت به ديگرسراي
که گيتي سپنج (48) است و جاويد نيست
فري برتر از فرّ جمشيد نيست
نهفتش کني بذر در تيره‏خاک
همان کاويان اختر تابناک
ولي نام نيکو نماند نهان
که نيکي بهشتي است خود جاودان
پس خوشا وقت نيکبختي که نداي: «ما عندکم ينفد و ما عنداللّه‏ باق» (49) در نيوشد،
با رجاي «ثواب اللّه‏ خير لمن آمن و عمل صالحا» (50) به اندازه طاقت در مراسم طاعت کوشد،
خطاب:«يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيّبات ما کسبتم من قبل ان يأتي يوم لا بيع فيه و لاخلّة» (51) به گوش جان شنود.(52) غافل نشود. در معني «يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه‏ و ابتغوا اليه الوسيلة» (53) نيک بنگرد. ندامت«کم ترکوا من جنّات و عيون و زروع و مقام کريم» (54)آسان نشمرد. سوداي «الذين ينفقون اموالهم في سبيل اللّه‏ کمثل حبّة انبتت سبع سنابل في کلّ سنبلة مَائَة حبّة» (55) در عرصه جهان که بازار عمل است غنيمت داند. نعمت فاني دهد نعيم باقي ستاند در زمره «اولئک يسارعون في الخيرات و هم لها سابقون»(56)آيد. شرف«و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا» کسب نمايد.
سراي جاويد به نويد«مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل اللّه‏ کمثل جنّة بربوة أصابها و ابل فآتت اکلها ضعفين فان لم‏يصبها وابل فطلّ» (57) عمارت دهد. پروردگارش به وعده «امّا ما ينفع الناس فيمکث في الارض» (58) منّت نهد.
چنان‏که ايزد تعالي اين جمله مکارم و از اين بيش، در ذات مسعود و وجود مقدّس و گوهر پاک حضرت خداوندي، أناله اللّه‏ آماله، فراهم آورد، و سعادت هر دو گيتي در فطرت شريفش جمع کرده، پشت شوکت قوي ساخته، پايه دولت برافراخته، حضرتش را مقصود دوستان خواسته و محسود دشمنان، والحمدللّه‏ علي ذلک حمدا لايبلغه احد و لايحصي بعدد.
پروردگارش چنان‏که در اين گيتي درخور افزوني ديده و برتري داده، در آن جهان نيز کرامت کند و از اين بيان که نامش به نيکي برآورده و جاويد کرده، وجودش نيز پاينده دارد، هر چه مرادش، پيوسته به فضل خويش برآرد، هر دو جهانش به حسن عنايت معمور کند، روزگارش به حسن عاقبت تشريف بقا فرمايد، ذاتش از مکاره بپردازد، اميدش بجز حضرت رفيع خويش نياندازد، توفيقش بيفزايد، ثوابش مضاعف نمايد، حسناتش درپذيرد، از سيئاتش درگذرد، طاعاتش در جرگه «اولئک الذين نتقبّل عنهم احسن ما عملوا» (59). قبول کند، دولتش را قوام دهد، نوبتش را دوام فرمايد
به روز حشر که فعل بدان و نيکان را
جزا دهند به مکيال نيک و بد پيماي
جريده عملش عفو باد و توبه قبول
سپيدنامه و خوشدل به نزد بار خداي
به... (60) باد آن که بد بر او خواهد
که بار ديگرش از سينه برنيايد واي
دعوتُ و قد نصرت لدي الدعاء
بتأمين الملائک في السماء
همان‏طور که در مقدمه مقاله گفته شد، موارد ششگانه موقوفات که در اثناء وقفنامه درج شده بود را بعد از پايان وقفنامه قرار داديم در شش بخش:

کتب مختصه مدرسه بزرگ

همان‏طور که در وقفنامه آمده، مرحوم خان دو مدرسه يکي بزرگ و ديگري کوچک و متّصل به آن بنا کرده است

کلام ‏اللّه‏ مجيد

خط ميرزا شفيع... جلد ساغري (61)، کاغذ ترمه (62)، قطع وزيري (63)، مجدول (64)، مذهّب (65)
خط آقامحسن...، مذهّب، قطع وزيري، جلد ساغري، محشّي (66)
خط آقامحمدعلي عصار، مترجم (67)، مذهّب، مجدول، قطع وزيري، کاغذ ترمه، جلد نقاشي، کار آقا ميرزا رضاباباي نقّاش‏باشي.
خط ملاّابوطالب شيرازي، جلد نقاشي، کاغذ ترمه، قطع کوچک، مجدول، مذهّب.
خط ملاابوطالب شيرازي، جلد نقاشي، کاغذ ترمه، قطع وزيري، مجدول، مذهّب.
خط وسط، جلد تيماج (68) مشکي، کاغذ فستقي (69)، قطع وسط.
بزرگ خط زنجاني، قطع وزيري، کاغذ فستقي، مذهّب، مجدول.
خط ملاعبداللّه‏، بغلي، مجدول، مذهّب، وقف مدرستين.
خشتي، وقف مدرستين (70)
بزرگ، جلد روغني (71)، وقف مدرستين.
خط وسط، وزيري، وقف مدرستين.
وزيري، وقف مدرستين.
رحلي (72) قطور بزرگ، مجدول، مذهّب، وقف مدرستين.
[هنگامي که نسخه‏هاي خطي مدرسه را فهرست مي‏کردم حدود سي قرآن در آنجا بود که تعدادي از اين سيزده قرآن (نه همه آنها) نيز در ميان آنها ديده مي‏شد.]

ادعيه

صحيفه کامله، قطع کوچک، جلد نقاشي، مجدول، مذهّب، مترجم، محشّي، کاغذ ختائي (73)
صحيفـه، قطع کوچـک، جلد ساغري، مجدول، مذهّب، مترجم، محشّي، کاغذ دولت‏آبادي (74)، زرافشان *(75).
بلد الامين و صحيفه کامله و ادعيه السرّ و محاسبة النفس اللوامة، جلد نقّاشي، مجدول، مذهّب، کاغذ دولت‏آبادي، محشّي، وزيري.
مهج‏الدعوات، جلد ساغري سفيد، وزيري، مذهّب، قطع کوچک.
زادالمعاد، قطع کوچک، جلد زرافشان، مجدول، مذهّب، کاغذ ترمه.
دوازده امام خواجه‏نصير، خط اسماعيل‏ميرزا، قطع وزيري، کاغذ ترمه، جلد تيماج قرمز، مجدول، مذهّب.
مناجات خمسة عشر، کاغذ ترمه، قطعه (76)، مجدول، مذهّب، جلد تيماج قرمز.
جامعه قدسيه، قطع وزيري، کاغذ زرافشان، مجدول، مذهّب، محشّي، جلد تيماج قرمز.
زادالمعاد، قطع وزيري، جلد نقّاشي، مجدول، مذهّب، کاغذ ترمه.
شرح صحيفه مسمي به؟
ادعيه تعقيبات، کوچک، مجدول، مذهّب.
پنج سوره که بعد صلات خوانده مي‏شود، مذهّب، مجدول.
بياض ادعيه، خط ميرزا احمد نيريزي (77) قرمز يک لائي (ظ)
بياض کوچک، ادعيه صلات.
کتاب سماء و عالم بحار... خوش‏خط، مجدول، مذهّب، مرصع(78) [اين کتاب از کتب ادعيه نيست]
مصباح کفعمي، مذهّب، مجدول، خوش‏خط، محشّي، وزيري، بسيار خوب.
امان‏الاخطار، بغلي، جلد تيماج زرد.
مصباح متهجّد شيخ طوسي.
صحيفه سجاديه، قطع کوچک. (در حاشيه نسخه نوشته شده: اين ده جلد از 23 تا 32 در وقفنامه اصل مرقوم نيست.)

تفاسير

مجمع‏البيان، قطع بزرگ، کاغذ ترمه، مجدول، مذهّب، محشّي، جلد ساغري مشکي، تمام.
کشّاف، قطع بزرگ، جلد ساغري مشکي، کاغذ ترمه، مجدول، مذهّب، تمام.
تفسير فيض دکني بي‏نقطه، جلد تيماج قرمز، کاغذ دولت‏آبادي، قطع وسط، تمام.
تفسير صافي، کاغذ فستقي، جلد تيماج قرمز.
تفسير قاضي، تمام، جلد تيماج سياه، کاغذ فستقي، قطع بزرگ.
حاشيه ملاسعد بر کشّاف در دو جلد، قطع وسط، جلد تيماج آبي، کاغذ دولت‏آبادي.
تفسير شيخ حرّ، تا سوره اعراف، جلد تيماج مشکي، قطع وسط.
تفسير آية‏الکرسي از ملاصدرا، جلد تيماج قرمز.
تفسير زواره‏اي، قطع بزرگ، کاغذ دولت‏آبادي، مجدول، مذهّب، جلد ساغري.
نصف تفسير حاجي رضا (؟)

نهج‏البلاغه و شروح آن

شرح نهج‏البلاغه ابن ابي‏الحديد، مجدول در چهار جلد. (1ـ قطع بزرگ، جلد تيماج قرمز، مجدول. 2ـ قطع بزرگ، جلد ساغري سياه، کاغذ ترمه، مجدول، مذهّب. 3ـ قطع بزرگ، جلد تيماج قرمز، کاغذ فستقي، محشّي. 4ـ قطع بزرگ، جلد تيماج زرد، کاغذ دولت‏آبادي.)
شرح صغير ابن‏ميثم، جلد تيماج آبي، قطع وزيري.
شرح فارسي ميرزاباقر، قطع بزرگ، کاغذ ترمه، مجدول، مذهّب، جلد نقّاشي، تمام در دو مجلّد.
نهج‏البلاغه، جلد ساغري مشکي، قطع وزيري، مجدول، مذهّب، محشّي، کاغذ ترمه.
غرر و درر حضرت امير، قطع بزرگ، جلد تيماج آبي، کاغذ فستقي، مترجم.
مجموعة النادر، قطع کوچک، جلد تيماج قرمز، مجدول.

احاديث

اصول کافي، جلد ساغري مشکي، مجدول، مذهّب، محشّي، کاغذ ترمه.
من لايحضر، تمام، قطع بزرگ، جلد تيماج آبي.
استبـصـار، تمـام، قطع بزرگ، مجدول، جلد تيماج آبي.
تهذيب، قطع بزرگ، جلد تيماج مشکي.
جلاءالعيون، قطع بزرگ، کاغذ فستقي، جلد تيماج قرمز.
ترجمه حديث نبوي، صلي‏اللّه‏ عليه و آله، و يک خطبه از حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام از مرحوم ميرزا ابوالقاسم، قطع کوچک، جلد تيماج قرمز.
بحارالانوار، قطع بزرگ، جلد تيماج قرمز، کاغذ فستقي، چند جلد.

کتب فقه و اصول فقه

مفاتيح ملامحسن، مجدول، محشّي، قطع وسط.
[شرح] دروس آقاحسين، قطع وسط، جلد تيماج قرمز.
شرايع، تمام، قطع بزرگ.
ارشاد علامه، قطع وسط.
شرح کبير، تمام، قطع بزرگ، کاغذ فستقي، در چهار مجلد.
رساله جهاد آقا سيدمحمد، قطع کوچک، جلد تيماج قرمز.
غنائم مرحوم ميرزا ابوالقاسم، قطع بزرگ.
مرشدالعوام مرحوم ميرزا ابوالقاسم، قطع وزيري، کاغذ فستقي.
معتصـم‏الشيعـه ملامحسن، قطع بزرگ، جلد تيماج آبي.
مصابيح‏الجهاد آقا سيدمحمد، مجدول، مذهّب، جلد نقّاشي، کاغذ ترمه.
حاشيه آقاجمال بر شرح لمعه، قطع بزرگ.
قوانين مرحوم ميرزا ابوالقاسم، قطع بزرگ.
رساله زکاة شيخ حسن، قطع کوچک، جلد تيماج.
حق المبين شيخ جعفر.
کتاب حدائق، جلد مشکي، رحلي.
صلاة حدائق، جلد مشکي و قرمز، در دو جلد. (در حاشيه نسخه نوشته شده: اين دو جلد ذيل در نسخه اصل نيست)
از جمله کتبي که بعد از فوت واقف استکتاب شده بدين تفصيل است:
مطالع‏الانوار جناب مجتهدالعصر حاج سيدباقر سلمه‏اللّه‏ تعالي، کاغذ فستقي، رحلي، جلد قرمز تيماج، به خط نسخ در سه مجلد.

کتب ادب و تواريخ

صحاح جوهري، تمام، کاغذ ترمه، قطع وسط، در دو جلد.
صحاح جوهري، مجدول، مذهّب، معرب (79)، تمام، قطع وسط.
قاموس، تمام، مجدول، مذهّب، قطع وسط، کاغذ دولت‏آبادي.
نهاية‏اللغة، قطع بزرگ، جلد تيماج مشکي، کاغذ دولت‏آبادي، تمام.
برهان قاطع، قطع بزرگ، جلد تيماج قرمز.
شرح جامي، قطع وسط، محشّي.
شرح ابن‏ناظم، قطع بزرگ.
شرح عصام بر جامي، قطع وسط.
مغني‏اللبيب.
مستطرف، قطع بزرگ، جلد تيماج قرمز.
کتاب جنگ، مجدول، قطع بزرگ.
اطباق‏الذهب، قطع وسط.
انوارالربيع، قطع بزرگ، کاغذ دولت‏آبادي، جلد تيماج قرمز.
مثل‏السائر و فلک‏الدائر، و رساله در نحو از زمخشري، کاغذ دولت‏آبادي، قطع وزيري.
قلائدالعقيان، قطع بزرگ، جلد تيماج قرمز، کاغذ فستقي.
شرح رساله ابن‏زيدون، قطع وسط، جلد تيماج قرمز.
رسائل صابي، قطع وسط، جلد تيماج قرمز.
رحلة‏البلدية (البدرية)، قطع وسط، کاغذ فستقي، مجدول.
محاضرات راغب، قطع وسط، کاغذ دولت‏آبادي.
قدري از مقامات بديع‏الزمان همداني و حريري و رسائل ديگر، قطع وسط، کاغذ فستقي.
غرر و درر سيدمرتضي، کاغذ دولت‏آبادي، مجدول، مذهّب.
سلافه، کاغذ فستقي، جلد تيماج قرمز.
رساله عروض و دراية‏الحديث و واردات قلبيه ملاّصدرا، قطع وسط.
اعراب حماسه و شرح بديعيه شيخ صفي‏الدين و رساله ابن...، قطع وسط.
کتاب قصائد عربي.
ديوان سيدرضي، قطع بزرگ، کاغذ فستقي.
محاضرة الاوائل و کنوز الدقائق، قطع وسط.
مقامـات حريـري، کاغذ ترمه، مجدول، جلد تيماج آبي.
مروج‏الذهب، تمام، قطع بزرگ، جلد تيماج آبي.
نصـف اوّل مروج‏الـذهب، قطع وزيري، جلد تيماج زرد.
لب لباب، قطع وزيري، جلد تيماج قرمز.
نصف تاريخ ابن‏خلّکان، قطع بزرگ، جلد تيماج آبي.
تهذيب منطق و تلخيص المفتاح در يک مجلد.

کتب حکمت و کلام و اخلاق

اخوان الصفا، مجدول، مذهّب، کاغذ ترمه، قطع بزرگ، جلد ساغري.
رسائل حکماي يونان، قطع بزرگ، جلد ساغري مشکي، مجدول، مذهّب، کاغذ ترمه.
رسائل باباافضل، قطع بزرگ، کاغذ دولت‏آبادي، مجدول، مذهّب.
نصف احياءالعلوم، قطع بزرگ، جلد تيماج آبي.
مرصادالعباد شيخ نجم‏الدين دايه، قطع وسط، کاغذ دولت‏آبادي.
قلائدالفرائد، قطع وسط، کاغذ دولت‏آبادي، مجدول.
زبدة‏المعارف ملاعلي‏اکبر ايجه، کاغذ فستقي، جلد ساغري مشکي، قطع بزرگ.
کتاب الذريعة الي مکارم‏الشريعة، قطع وسط، کاغذ دولت‏آبادي.
الانوارالبدرية، تمام، قطع بزرگ.
ايضا الانوار البدرية، تمام، قطع وزيري.
اصل‏الاصول ملاّنعيما، مجدول، جلد تيماج آبي.
کتاب معاد ملاّنعيما، جلد تيماج آبي، مجدول.
الفصول المهمّة في معرفة الائمة، مجدول، کاغذ دولت‏آبادي.
شوارق ملاّعبدالرزاق.
حاشيه ملاميرزاجان بر حکمة‏العين.
حاشيه قديم.
شرح تجريد اصفهاني.
حاشيه مير بر شرح تجريد.
حاشيه...

جام‏جم شيخ حسن

رساله در بيان مذهب وهّابي.
حاشيه مير بر مطالع.
درّة‏التاج، قطع بزرگ، جلد تيماج.
تحفه حکيم صالح.
قانون بزرگ، مذهّب، مجدول.
حديقة الانوار.
حاشيه بر فخري.
کتب مشترکه مدرسه بزرگ و کوچک

ادعيه

امان الاخطار.

تفاسير

تفسير امام حسن عسکري عليه‏السلام.
تفسير علي بن ابراهيم.
جلد اول تفسير قاضي.
تفسير تبصير الرحمن.
تفسير آيه نور و رساله لباب العقائد و رساله زوراء.
ربع تفسير مجمع‏البيان.
ربع تفسير امام فخر رازي.
حاشيه شيخ بهائي بر تفسير قاضي.
آيات الاحکام.
حاشيه مير سيدشريف بر تفسير کشّاف.
نصف تفسير نورالثقلين.
حاشيه بر کشاف (در حاشيه نسخه نوشته: اين چهار جلد آخر در نسخه اصل نيست.)
تفسير معاني التنزيل.
عبدالحکيم بر تفسير قاضي.
تفسير قاضي، تمام.

احاديث

استبصار.
فروع کافي.
مشارق الانوار.
جامع الاخبار.
من لايحضر.
خلاصة الاقوال علاّمه.
عيون اخبار الرضا.
رجال ميرمصطفي.
وافي ملامحسن از زکات الي زيارات.
تهذيب، تمام، در دو جلد.
خصال ابن‏بابويه.
تعليق آقا محمدباقر بر رجال ميرزامحمد.
رجال شيخ عبدالنبي.
رجال کبير ميرزامحمد.
سماء و عالم بحار.
رعايه در علم درايه و حاشيه بر شرح مطالع.
حاشيه بر اصول کافي.
الفصول المهمة.
شرح اصول کافي ملامحمد صالح، از کتاب حجة الي روضه.
جلد آخر تهذيب.
جواهر العوالي (در حاشيه نوشته شده: بعد از جواهر العوالي يک قلم از نسخه محکوک شده.)
کمال الدين و اتمام النعمة.
اربعين شيخ بهائي.
امالي صدوق عليه‏الرحمة.
بحارالانوار، چند جلد.
اعتقادات ابن‏بابويه. (اين سه قلم آخر بعد از اربعين در نسخه اصل نيست.)
ترجمه انجيل.
مشکاة حديث.
انجيل.
اصول کافي.
احتجاج طبرسي.
روض‏الجنان.
کتاب در فضيلت علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام.
فروع کافي و قدري از روضه کليني.
شمائل النبي صلي‏اللّه‏ عليه و آله. (در حاشيه نوشته: اين 9 جلد فوق در نسخه اصل نيست.)

فقه و اصول

مناهج ملااحمد نراقي
مفتاح ايضا آخوند ملااحمد.
مطالع الانوار آقاسيدباقر رشتي.
مفاتيح، تمام.
ايضا مفاتيح، تمام، در دو جلد.
شرح لمعه، تمام.
معالم الاصول، در دو مجلد. (؟)
مختلف الشيعه، در دو مجلد.
حاشيه بر معالم.
جلد اول شرح لمعه.
قوانين، دو جلد.
حاشيه آقاجمال بر طهارت شرح لمعه.
ملاميرزا بر شرح مختصر الاصول.
شرح مفاتيح آقامحمدباقر.
جلد اول قواعد علاّمه.
حاشيه آقامحمدباقر بر معالم و فوائد آقامحمدباقر.
شرح جواد بر زبده.
حاشيه شيخ علي بر ارشاد الاذهان.
مفاتيح الاصول آقا سيدمحمد مرحوم.
مير بر مختصرالاصول.
ابهري.
شرح ارشاد. (در حاشيه نوشته شده: اين چهار جلد از حاشيه شيخ علي به بعد در نسخه اصل نيست.)
رساله عقائد آقاجمال و رساله رضاعيه و رساله ميراثيه ميرداماد.
شرح سيدصدر و شرح آقا سيدمهدي بر وافيه.
زبدة الاصول.
ذکري، تمام.
نهاية الاصول.
شرح ملامحمد صالح بر زبده.
نکات شهيديه.
دروس.
کفايه ملامحمدباقر سبزواري.
شرح عميدي بر تهذيب.
معالم اصول و فروع.
شرح مختصر الاصول.
ملاميرزاجان بر شرح مختصر اصول.
تهذيب الاصول.
تذکرة الفقهاء.
شرايع، تمام.
عقائد صدوق.
شرح شرح.
رساله ملامحسن در صلاة جمعه.
ملاميرزا بر معالم با دو رساله ديگر.
شرح مفاتيح آقاهادي.
قواعد علاّمه در دو جلد.
حاشيه ملامحمدصالح بر معالم.
معالم.
شرح لمعه در دو جلد.
قبس الاقتداء.
الفيه و قاعده اجتهاد (؟)
رساله جعفريه.
مدارک.
کتاب معالم و تنزيه الانبياء.
قواعد شهيد.
حاشيه ملاميرزا.
حاشيه آقاجمال بر شرح لمعه.
شيخ علي بر شرح لمعه. (در حاشيه نوشته شده: اين چهارده قلم بعد از ملاميرزا بر معالم در نسخه اصل نيست)

کتب حکمت و کلام و اخلاق

حکمة العين.
ملاميرزاجان بر حکمة العين.
حاشيه سيدصدر شيرازي بر حکمة‏العين.
حاشيه قديم.
ملاميرزاجان بر حاشيه قديم.
شرح اشارات.
محاکمات.
تعليق اشارات.
شرح تجريد.
طبيعيات شفا.
خفري.
حاشيه ميرفخر سماکي بر هدايه.
نهج‏الحق علاّمه.
شوارق و حاشيه آقاجمال بر خفري.
حاشيه ملاعبدالرزاق بر خفري.
الهي (؟) ملاعبدالرزاق.
حاشيه خفري و ملاميرزاجان بر حکمة‏العين.
شرح تذکره خفري.
حاشيه ملاشمس.
شرح تجريد ملاعلي قوشجي.
حکمة‏العين و قدري حاشيه ملاميرزا.
رساله محمد بن مسکويه در علم اخلاق.
شرح مواقف.
حاشيه آقارضي قزويني بر خفري مسمي به
کحل‏الابصار.
شرح هياکل.
شرح شمسيه.
شرح فصوص.
رساله کليد بهشت حکيم سعيد با دو رساله ديگر.
عين اليقين.
شمع اليقين.
علم اليقين.
رساله ملانعيما.
معادن الحکمة.
مجموعه مشتمله بر رسائل کثيره.
نوادر العلوم.
شرح الزياره شيخ احمد... هفت جلد (در کتابخانه فعلاً يک دوره در چهار جلد موجود است)
تنقيح المناظر.
شرح تجريد.
مجالس المؤمنين. (در اينجا نوشته شده: اين يازده قلم در نسخه اصل نيست) و گويا يازده نسخه بعدي منظور است.

رياضي و حساب و نجوم

شرح چغميني.
معونة الحساب.
شرح شمسيه حساب.
شرح لاري.
خلاصة الحساب.
حاشيه ابن‏حجر و رساله زوراء و رساله ديگر در هندسه (به فهرست نسخه‏هاي خطي ص124 رجوع شود).
تحرير اقليدس.
فارسي حساب.
شرح ملاعبدالعلي بيرجندي بر اسطرلاب.
ملاعبدالعلي بر چغميني.
شرح زيج.

ادب

تنبيه (ابن‏حمزه اصفهاني).
رساله... و رساله در علم....
شرح جامي.
شرح سيوطي با شواهد.
شرح قطر.
جاربردي.
مختصر تلخيص.
مطوّل دو جلد.
حاشيه خطائي دو جلد.
مغني‏اللبيب، تمام.
شرح مراح.
شواهد مطول ميرزاکمال.
تصريح.
شرح رضي.
شرح شافيه.
شرح تصريف.
شرح شاطبي.
حاشيه غفور بر جامي.
عماد (حاشيه).
منهاج امام غزالي.
شرح کافيه.
مير بر مطوّل.
شرح مفتاح سکّاکي.
شافيه صرف.
حاشيه مير بر شرح شمسيه.
قصيده برده.
مطوّل.
حاشيه خطائي بر تلخيص (در حاشيه نوشته شده: اين پنج قلم اخير در نسخه اصل نيست.)

املاک موقوفه مدرسه

قريه صادق‏آباد (80) واقعه در بلوک... محدود به حدود اربعه با قلعه و دهکده و قنوات و انهار و جداول و باغ و بيوتات و حمام بالتمام و اراضي.
حدّي شمالي به خياباني که از زاويه مقدسه (81) به ورامين عبور مي‏شود.
حدّي جنوبي به رودخانه...
حدّي غربي به ده خير (82)
حدّي شرقي به قرچک.
باغ واقعه در جنب عمارات جناب واقف محدود به حدود اربعه بالتمام به انضمام يک روز آب از قنات مهرجرد در گردش هفته.
حدّي به عمارات واقف و سبزي کار مرحوم نوروزخان قاجار. (83)
حدّي به شارع عام.
حدّي به بيوتات فرمايشي ديوانه و طويله مهرعليخان.
حدّي به عمارات مرحوم نوروزخان قاجار و خانه‏هاي آقاهاشم فرّاش خلوت.
يخچال واقعه در جنب مدرسه به انضمام يک باب خانه که به روي يخچال مزبور واقع است، محدود به حدود اربعه.
حدّي به جلوخان مدرسه و خود مدرسه.
حدّي به شارع عام.
حدّي به شارع عام.
حدّي به مدرسه کوچک و شارع عام.
حمّام واقعه در جنب مدرسه موقوفه محدود به حدود اربعه بالتمام.
حدّي به بيوتات خلوت ميرزا اسماعيل‏خان (84).
حدّي به مدرسه موقوفه.
حدّي به شارع عام.
حدّي به شارع عام.
حمّام واقعه در جنب عمارات جناب واقف محدود به حدود اربعه.
حدّي به شارع عام.
حدّي به شارع طويله جناب واقف.
حدّي به طويله جناب واقف.
حدّي به مطبخ سرکار جناب واقف.

املاک موقوفه بر منبع آب

دکان علاّفي (85) واقعه در بازار محدود به حدود اربعه بالتمام.
حدّي به کاروانسراي ميرزا اسماعيل
حدّي به دکان قنادي ورثه آقابرات
حدّي به دکان عطاري
حدّي به شارع عام
دکان خبّازي و دکّه متصله به آن واقعه در محله چاله‏ميدان محدود به حدود اربعه بالتمام.
حدّي به شارع عام
حدّي به خانه احمدبيک افشار
حدّي به حسينيه
حدّي به حسينيه
دکان کبابي واقعه در سر گذر عودلاجان (86) محدود به حدود اربعه بالتمام
حدّي به دکان اسد بقال
حدّي به سقاخانه تکيه عودلاجان
حدّي به خانه استادملک دباغ
حدّي به شارع عام

قباله جات

صورت قباله‏جات مفصّله و بنچقات زمين مدرسه بزرگ و موقوفات آن که به تفصيل حدود آنها در قباله و بنچاق مفصّل است:
از باب زمين مدرسه و حمام کوچک و خلوت اسماعيل‏خان.
قباله يک قطعه زمين که از ميرزا ابوتراب و ميرزا آقا به اللّهيارخان عليچي [کذا] منتقل و در حشو قباله اللّهيارخان به سرکار جناب واقف فروخته است، يک طغرا.
قباله يک قطعه زمين که ميرزا بزرگ فراهاني به سرکار جناب واقف منتقل نموده است به عنوان مصالحه. يک طغرا.
قباله سه دانگ از شش دانگ يک قطعه زمين که محمدهادي و ساير ورثه کربلايي قاسمعلي بقال به سرکار جناب واقف فروخته. يک طغرا.

املاک موقوفه متعلقه به مدرسه بزرگ

قباله شش دانگ صادق‏آباد که جعفرقلي خان نوابي (نوائي) به سرکار جناب واقف فروخته، يک طغرا.
بنچق دو رشته قنوات از قنوات صادق‏آباد که مسمّي به دو برادران است که از آقاميرزاي ولد و وکيل قربانعلي‏خان مشهور به بيگلرخان تيل‏سر [کذا] به جعفرقلي خان نوايي منتقل شده. يک طغرا.
قباله سه دانگ مشاع يخچال و خانه‏اي که بر روي آن واقع است که جناب واقف از ميرزا اسماعيل ناظر ابتياع فرموده‏اند. يک طغرا.
قباله شش دانگ باغ که از ميرزا اسماعيل ناظر ابتياع شده. يک طغرا.
بنچق سه دانگ مشاع از باغ و يخچال و خانه‏اي که بر روي آن واقع است که ورثه حاج آقاجاني طهراني به حاج علينقي‏خان يزدي فروخته است. يک طغرا.
قباله ربع مشاع از سه دانگ باغ و يخچال و خانه مزبور که حاجي زين‏العابدين خان برادر حاجي علينقي‏خان يزدي به سرکار جناب واقف فروخته است. يک طغرا.
قباله سه دانگ ديگر از زمين مزبور که آقابابا و ساير ورثه حاج آقاجاني بقال به سرکار جناب واقف فروخته. يک طغرا.
قباله يک قطعه زمين که کربلايي محمدجعفر عصّار به وکالت ورثه مرحوم آقا محمدکريم طهراني به سرکار جناب واقف فروخته است. يک طغرا.
قباله ثمن مشاع از سه دانگ باغ و يخچال و خانه که محمدجعفر خان به وکالت زوجه خود همشيره مرحوم حاجي علينقي‏خان است به سرکار جناب واقف فروخته است. يک طغرا.
قباله ثمن مشاع از سه دانگ باغ و يخچال که ميرزا عليرضا يزدي به وکالت همشيره مرحوم حاجي علينقي‏خان و ميرزا فخرالدين احمد به وکالت زوجه مرحوم مزبور به سرکار واقف فروخته. يک طغرا.
بنچق يک قطعه زمين مزبور که از آقاي علي اصفهاني به آقاکريم طهراني منتقل شده. يک طغرا.
مصالحه نامچه اعياني مدرسه از باب آنچه استاد آقاباباي معمار مباشر بوده است. يک طغرا.
قباله ربع مشاع از باغ و يخچال و خانه‏اي که حاج عبدالرحيم‏خان يزدي به سرکار جناب واقف فروخته است. يک طغرا.
قباله‏جات دکاکين موقوفه متعلقه چاه منبع و مسجدين مدرسه که حدود اربعه آنها در قباله‏جات مفصل است:
قباله شش‏دانگ يک باب دکّان علاّفي که ميرزا علي‏محمد طهراني به حاج حسنعلي بنک‏دار طهراني فروخته و در ظهر همان قباله حاجي حسنعلي مزبور به سرکار جناب واقف فروخته است. يک طغرا.
قباله شش دانگ يک باب دکّان خبّازي(87)که عالي‏جناب ملامحمد کرمانشاهي حسب‏الوصيه محمدشفيع بيک به آقا سيدمحمد طهراني فروخته است و آقا سيدمحمد به سرکار جناب واقف فروخته. يک طغرا.
قباله يک باب دکّان کبابي که آقا محمدحسين طهراني به استاد محمّد بنّاي طهراني فروخته و در ظهر آن استاد محمد به حاج حسنعلي بنک‏دار طهراني فروخته و در حشو آن حاجي حسنعلي مزبور به سرکار جناب واقف فروخته است. يک طغرا.

وسايل و اسباب موقوفه بر حياط خلوت

فروش و غيره، فروش و پرده و غيره:
مسند (88) قاييني دولا، يک فرد، به طول سه ذرع و نيم، عرض... (89).
کناره قاييني يک لا، يک زوج، طول هفت ذرع، عرض يک ذرع.
قالي قاييني، طول شش ذرع و نيم، عرض...
پرده گل‏دوزي جهت ارسي (90) طول...، عرض...
قاليچه شکري‏رنگ، طول دو ذرع، عرض يک ذرع.
ظروف:
آفتابه لگن دو دست.
تنگ يزدي ده عدد.
منقل بزرگ، عمل يزد، ده دانه.
جام و زير جام و سرقوس (91) روسي، يک دست.
شمعدان مس دو عدد.
پيه‏سوز (92) مسي، سه عدد. (بزرگ دو عدد، کوچک ده دست؟)
آفتابه جعفري (93) ده عدد.
قراآفتابه (94)روسي ده دست.
وسايل و اسباب موقوفه بر مدرسه کوچک
سينه‏آلات (95) ده فقره:
آفتابه ده عدد.
مجموعه (96) ساده ده عدد.
لگن ساده ده عدد.
ديگ و در ديگ بيست عدد، شامل ديگ ده عدد، در ديگ ده عدد.
سماق پالان (97) نه عدد.
ماهي‏تابه پنج عدد.
فانوس ده عدد. (در اينجا نوشته شده: در اصل نيست.)
سينه ‏آلات مدرسه بزرگ
آفتابه بيست و سه عدد، شامل بزرگ بيست و يک عدد، کوچک دو عدد.
لگن ساده بيست و سه عدد، شامل بزرگ بيست عدد، کوچک سه عدد.
پيه‏سوز بيست و سه عدد.
کفگير دوازده عدد.
منقل آهن، کار يزد، بيست و سه عدد.
شمعدان برنجي فرنگي به جهت مسجد دو عدد. (در اينجا نوشته شده: اين قلم در نسخه اصل نيست.)
مجموعه ساده، بيست و سه عدد.
ديگ به انضمام در ديگ چهل و شش پارچه، بيست و سه دست.
سماق پالان دوازده عدد.
ماهي‏تابه دوازده عدد.
هاون با دسته مفرق (مفرغ) دو عدد.
فروش که در وقفنامه مدرسه بزرگ ضبط است:
دشک (تشک) نيمه بغل يک فرد.
مسند قاييني دولا، يک فرد.
کناره قاييني يک لا، يک زوج
فانوس بيست و چهار عدد، (شامل) محراب بيست و دو عدد، مسجد دو عدد [؟]. (در اينجا نوشته شده: فانوس در نسخه اصل نيست.) (97).

پی نوشت:

1- جمله اين‏طور خوانده شد و شايد درست خوانده نشده باشد. .
2- شراع: بادبان کشتي.
3- زمجرة کل شي‏ء صوته.
4- ارمض: احرق.
5- در اينجا جمله‏اي است که درست خوانده نشد.
6- الحُلاحل: السيّد في عشيرته؛ الشجاع التامّ.
7- الباسل: الاسد. المسحل، جمعه مساحل: الخطيب البليغ و الشجاع. ،
8- القرم: السيّد. الهمهام: السيّد الشجاع السخي.
9- القمقام: السيّد الکثير العطاء.
10- معروف به خان مروي و فخرالدوله که مدرسه وي به مدرسه فخريه و مدرسه مروي و مدرسه خان مروي معروف است.
11- کذا في‏الاصل. و شايد «ورثوا» صحيح باشد.
12- در اينجا کلمه‏اي است که درست خوانده نشد.
13- زهو: نورافشاني و اضائه.
13- يک کلمه درست خوانده نشد.
14- محل سيراب شدن.
16- اقتباس از آيه 71 سوره زخرف و آيه 3 سوره بيّنه و آيات 13 تا 16 سوره غاشيه است. .
17- اقتباس از آيه 27 سوره لقمان است. .
18- شايد برخي کلمات اين چند بيت درست خوانده نشده باشد. .
19- اقتباس از آيه 164 سوره صافات است.
20- اقتباس از آيه 36 و 37 سوره نور است.
21- اقتباس از آيه 73 سوره زمر است.
22- الجدّ: الحظّ.
23- کهف: 46. .
24- شرح لمعه کتاب زکاة، ص173، ج1، چاپ سنگي.
25- توبه: 60.
26-*زيرنويس=مأخذ حديث يافت نشد.
27- در حديث ديگري از علي عليه‏السلام: «خيرالاموال ما ادعان علي‏المکارم. .
28- به بخش اوّل بعد از پايان وقفنامه رجوع کنيد.
29- تابستاني و زمستاني.
30- مبرز: مبال و موضع قضاء حاجت.
31- فرش‏ها.
32- آبدستاندار: آفتابه‏دار.
33- بعد. ظ.
34- به بخش دوّم بعد از پايان وقفنامه رجوع کنيد.
35- ماه‏هاي سال.
36- دستور: قاعده و قانون و آيين و روش.
37- شرح‏حال ايشان را در مقدمه فهرست نسخه‏هاي خطي کتابخانه مدرسه مروي ببينيد.
38- شناخته نشد.
39- به بخش سوم بعد از پايان وقفنامه رجوع شود.
40- کاو: کندن.
41- به بخش چهارم، بعد از پايان وقفنامه رجوع شود.
42- حياط خلوت: سراچه‏اي در خانه که براي کارهاي خاص کنند (لغت‏نامه دهخدا).
43- به بخش پنجم بعد از پايان وقفنامه نگاه کنيد.
44- شناخته نشد.
45- به بخش ششم رجوع شود.
46- مأخذ حديث يافت نشد. .
47- نهج‏البلاغه چاپ عبده، خطبه 198. کلمه «قرضا» و «کلاً» در نهج‏البلاغه نيست. .
48- سپنج: عاريت.
49- نحل: 96.
50- قصص: 80.
51- بقره: 254.
52-
از مؤدّاي«انّما هذه الحياة الدنيا متاع» غافر: 39.
53- مائده: 35.
54- دخان: 25 و 26.
55- بقره: 261.
56- مؤمنون: 61.
57- بقره: 265.
58- رعد: 17.
59- احقاف: 16.
60- در اين مصراع دو کلمه درست خوانده نشد.
61- ساغري (چرمي) جلدي که با چرم پوست کفل چهارپايان مانند اسب و استر ساخته مي‏شد.
62- قسمي کاغذ آهاردار زرافشان گرانبها... (لغتنامه دهخدا).
63- تقريبا 25 سانتيمتر طول و 16 سانتيمتر عرض.
64- يعني نوشته‏هاي صفحات داخل جدول زرين يا غير زرين است.
65- طلاکاري و زراندودشده. .
66- در اطراف صفحات حاشيه‏نويسي دارد. .
67- با ترجمه فارسي.
68- چرمي.
69- فستق: پسته و گويند مقصود کاغذ به رنگ مغز پسته‏اي است.
70- مدرسه بزرگ و کوچک. .
71- جلدهاي روغني نوعي از جلد است که بسيار دلنشين و زيبا مي‏باشد و سهم نقاش و مذهّب و خوشنويس در تهيه آن از سهم صحاف بيشتر است و مانند قلمدان‏هاي سابق است.
72- تقريبا 40 سانتيمتر طول و 25 سانتيمتر عرض.
73- يا چيني کاغذي که در «ختا» مي‏ساخته‏اند و کاتبان خراساني بيشتر از آن بهره مي‏برده‏اند. .
74- در دولت‏آباد ساخته مي‏شد.
75-*زيرنويس=کاغذي که زراندود شده باشد و طلا بر آن پاشيده باشند.
76- ورقي که به خطي خوش خوشنويسي شده باشد قطعه ناميده مي‏شود.
77- همان خطاط معروف و مشهور.
78- اگر در نقش و نگارهاي صفحات غير از آب طلا، لاجورد و امثال آن به‏کار رفته باشد آن نقش را مرصع گويند.
79- اعراب‏گذاري شده.
80- صادق‏آباد ورامين.
81- شهرري: حضرت عبدالعظيم (ع).
82- ده خير دهي است از دهستان غار بخش ري شهرستان تهران... (لغتنامه دهخدا). .
83- سقاخانه نوروزخان نزديک مسجد شاه (امام) تهران معروف است. .
84- ظاهرا همان پسر خوانده خان مروي است.
85- محل فروش کاه و جو و گندم و زغال و هيزم و علوفه.
86- عودلاجان محله‏اي است نزديک محله يهوديهاي تهران.
87- نانوايي.
88- پشتي.
89- هرجا سه نقطه گذاشته‏ايم ننوشته مانده و جايش خالي است.
90- قسمي در که عمودي باز شود. قسمي در که گشودن و بستن آن به بر بردن و فرودآوردن است برخلاف درهاي عادي... (لغتنامه دهخدا).
91- معنايش معلوم نشد.
92- چراغ‏هايي که به جاي نفت در آن از پيه استفاده مي‏شد.
93- معنايش معلوم نشد.
94- معنايش معلوم نشد.
95- سيني ظ.
96- سيني بزرگ گرد: مجمعه.
97- آبکش: چلو صافي.
98- با تشکر از آقاي دکتر شيرواني که در خواندن و بازنويسي قسمت‏هايي از اين وقفنامه که خواندن آن براي اينجانب مشکل بود و بويژه دو صفحه آخر که خواندنش براي من غير ممکن بود مرا ياري دادند.

منبع: ميراث جاويدان

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله


نسخه چاپی